Dhikr of Allah: A Moment Never to Be Forgotten! Who Reminds Me of the Light of Knowledge? “Remember My Blessing which I bestowed upon you!”
The Qur’anic concept of Dhikr Allah is far more than the repetition of words on the tongue; it is the living remembrance of the Divine through the guiding presence of the divinely inspired teacher (al-mu‘allim al-rabbānī). True dhikr is the moment when the heart, in the middle of life’s trials, suddenly recalls the light of that teacher, the one who carries the knowledge of the Prophet’s household. This remembrance is not abstract; it is a living connection, a spiritual awakening that transforms confusion into clarity and agitation into serenity.
To “remember Allah” means to remember the blessing He has placed in our lives—the teacher who reflects the light of the Imams and whose very presence recalls to us our covenant with God. Just as the Qur’an says: “Remember My blessing which I bestowed upon you” (2:40), the greatest blessing is the remembrance of the guide who restores us to our true selves.
When hearts are unsettled, dhikr brings calm. When souls are lost, dhikr becomes the rope of salvation. This is why the Qur’an emphasizes that “Truly, in the remembrance of Allah do hearts find rest.” In reality, dhikr is the bridge between heaven and earth, between divine light and the human heart. It is the moment when knowledge becomes presence, when remembrance turns into guidance, and when love overcomes despair.
Dhikr is, therefore, that unforgettable moment when God’s mercy touches the heart, through the light of His chosen teachers, reminding us who we are and who we must become.
«ذکر» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«اسْتَذْكَرَهُ: أَرْتَمْتُ إِذا ربطتَ في إِصبعه خيطاً يَسْتَذْكِرُ به حاجَتَه.»
+ «رتم»
«اسْتَذْكَرَ الرجُلَ:
پاره نخى به انگشت خود بست تا مورد نياز خود را فراموش نكند و به ياد داشته باشد.»
«التَّذْكِرَة: يعنى آنچه را كه بوسيله آن چيزى به ياد مىآيد و از دلالت و امارت يعنى دليل و نشانه، عمومىتر و فراگيرتر است.»
«المَذكُور: نامبرده، مشار اليه»
مشتقات ریشۀ «ذکر» 292 بار در قرآن تکرار شده است.
+ «صلی – دوّمی نورتت باش!»
“ذکر” یعنی نورانی شدن با یادآوری؛
یعنی معلم ربانی در مُلک و فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب، علم آنلاینِ موردنیاز لحظه رو به یاد تو میاره. درست همونجوری که وقتی نخ کوچکی رو به انگشت میبندی، چیزی مهم رو فراموش نمیکنی، یاد معلم ربانی هم «ذکر الله» است.
…
چه کسی نور علم را به یاد من میآورد؟! ذکر الله! یک لحظۀ بهیادماندنی!
اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ!
واژۀ قرآنی «ذکر»، یکی از هزار واژۀ مترادف با نور الولایة است.
از نظر لغوی، «ذِکر» به معنای یادآوری و متذکر ساختن است.
در فرهنگ لغت عرب آمده:
اسْتَذْكَرَهُ: وقتی پارهنخی به انگشت میبندی تا چیزی مهم یادت بماند.
اسْتَذْكَرَ الرجُلَ: یادآوریِ نیازی که نباید فراموش شود.
این تصویر زیباست؛
نخ کوچک بر انگشت، نماد همان چیزی است که قلب را بیدار نگه میدارد.
اما حقیقتی عمیقتر در قرآن:
معلم ربانی در «مُلک» و فرشتۀ مهربان در «ملکوت قلب»، همان معنای اسم «ذکر» هستند؛
چون آنها در لحظۀ دقیق تقدیرات، علم آنلاینِ مورد نیاز را به یاد ما میآورند.
یادآوری معالم ربانی، همان ذکر الله است؛
لحظهای که نور خدا در قلبت حاضر میشود و تو را از فراموشی و غفلت بیرون میآورد.
پس «ذکر» فقط گفتن لفظی نیست؛ ذکر یعنی:
وقتی آیهای عرضه میشود، معلم ربانی آن را به یاد تو میآورد.
وقتی در امتحان تقدیر سردرگم میشوی، فرشتۀ مهربان راه درست را به قلبت یادآور میشود.
ذکر یعنی اتصال دوباره به سرچشمۀ نور، درست در همان لحظهای که خطر فراموشی نزدیک است.
اتّصال ملک و ملکوت!
نقش فرشتۀ نگهبان در زندگی روزمره ما چیست؟
فرشتۀ نگهبان همان واسطهای است که در لحظات حساس، خاطرات علمی آموختهشده از معلم ربانی را بهموقع به قلب تو یادآوری میکند.
نقش او مثل یک حافظۀ درمانگر است؛ مانع فراموشی، غفلت و آلزایمر روحی میشود. چه زیباست! 🌿
پس چرا با فرشتۀ نگهبانت یک قرارداد همکاری دائمی امضا نکنی؟!
اگر قلبت به نور فرشتۀ نگهبانش متصل باشد، در طول امتحانهای دشوار زندگی، او همان لحظه به تو میگوید چه باید کنی. درست مثل این است که ورقۀ تقلبی همیشه آماده در دست داشته باشی و فرشته مهربان در وقت نیاز، آن را جلوی چشمت بگذارد.
این مثال ساده و در عین حال شیرین، تصویری روشن از مفهوم واژۀ قرآنی «ذکر» است:
یادآوریِ نور علم، درست در لحظۀ نیاز! ✨
Have you ever seen or heard the “cheats” of your guardian angel ?!!!
🕊✨
دلنوشته
گاهی در میانهی طوفان تقدیر، دلم میلرزد…
حیران میشوم، انگار همه راهها در تاریکی گم شدهاند.
اما درست همان لحظه، نسیمی از نور در قلبم میوزد…
صدای آرامی، مهربان و آشنا در گوش جانم میگوید:
«فراموش نکن… این راه را قبلاً به تو آموختهام!»
این همان لحظهای است که میفهمم فرشتۀ مهربان نگهبانم،
با رشتهای نورانی مرا به معلم ربانیام وصل کرده
و یادآوری میکند که علم الهی هرگز از قلبم جدا نشده است.
ذکر، یعنی همین یادآوری ناگهانی و نورانی؛
یعنی همان جرقۀ امید در دل تاریکی،
یعنی همان ورقۀ تقلب مهربانی که در دست فرشته است،
و درست در وقت نیاز، روی میز قلبم گذاشته میشود.
ذکر، لحظهای است که دل دوباره نفس میکشد…
یادآوری است که مرا از فراموشی بیرون میکشد
و به یادم میآورد که من تنها نیستم؛
که هنوز نور در دلم جاری است…
که هنوز دستی آسمانی مرا همراهی میکند.
و من با اشک و لبخند میگویم:
الهی شکر… 💞
برای این لحظههای ذکر که عطر حضور توست،
و طعم شیرین نجات در دل تقدیر.
مَن ذَكَرَ اللّهَ سبحانَهُ أحيا اللّهُ قَلبَهُ و نَوَّرَ عَقلَهُ و لُبَّهُ.
✨ این روایت، حقیقت واژۀ «ذکر» را آشکار میکند:
ذکر فقط یک زمزمهی زبانی نیست،
بلکه یادآوریِ علمی و قلبی است که حیات تازه به جان انسان میبخشد.
وقتی معلم ربانی در ملک، و فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب، علم نورانی را به یاد شاگرد میآورند، این یاد همان ذکر الله است.
و آن لحظه است که:
قلبِ شاگرد، بعد از پژمردگی حسادت و غفلت، دوباره زنده میشود.
عقل او از تاریکی جهل بیرون آمده و روشن میگردد.
و گوهر درونی وجودش که همان لبّ و حقیقت جان است، با نور الهی شفاف میشود.
ذکر یعنی اتصال دائم، یعنی لحظهای که فرشته نگهبان، نکتهای فراموششده را در دل تو میگذارد و ناگهان همه چیز برایت روشن میشود.
این همان وعدهی الهی است: «أحيا الله قلبه» – خدا قلب تو را دوباره زنده میکند، درست همان لحظه که فکر میکردی دیگر همه چیز تمام شده است.
دلنوشته
گاهی دلم میان شلوغی روزها خاموش میشود…
انگار همهی درها بستهاند و هیچ چراغی نمیتابد.
همانجا که خیال میکنم دیگر هیچ امیدی نیست،
فرشتهی مهربانم آرام در گوش دلم میگوید: یاد خدا را زنده کن…
و ناگهان نور ذکر،
همهی تاریکیها را میشکند.
قلبم دوباره میتپد،
عقلم روشن میشود،
و گوهر وجودم از نو جان میگیرد.
یاد خدا مثل نفس تازهایست در سینهای خسته.
مثل نسیم بهاریست بر کویری خشکیده.
ذکر، همان لحظهی مقدس است که معلم نورانی در ملک
و فرشتهی نگهبان در ملکوت،
علم فراموششده را به یادم میآورند،
و حضور خدا در قلبم جاری میشود.
آنجاست که میفهمم زندگی حقیقی یعنی همین:
«مَن ذَكَرَ اللّهَ أحيا اللّهُ قلبَهُ…»
قلبی که با ذکر او زنده شد، دیگر هرگز نمیمیرد. ✨
«الذِّكْرُ نُورٌ وَ رُشْدٌ»
✨ ذکر، همان نور است!
نور مخصوص اهل ذکر؛
همانانی که اتصال قلبیشان با یاد خدا و یاد معلم ربانی برقرار است.
وقتی فرشته مهربان در ملکوت قلبت رشته یاد را میکشد و تو را به کلام نورانی معلم ربانی متصل میکند، این همان ذکر الله است.
ذکر یعنی باز شدن درِ قلبت به روی نور.
یعنی علم در لحظه ورکلایف، درست وقتی که نیاز داری، به یادت میآید و راه عمل صالح را جلوی پایت میگذارد.
و این نکته بسیار مهم است:
ذکر فقط یک «یاد ذهنی» نیست؛
بلکه «یاد نورانی» است که قلب را به اطاعت میکشاند.
هر کس از ذکر محروم شود، در واقع از اطاعت محروم شده است؛
زیرا بدون یادآوری نورانی، علم معلم به عمل تبدیل نمیشود.
دلنوشته
گاهی قلبم مثل شمعی خاموش میشود…
افکارم پراکنده میگردد، قدمهایم سست میشود و نمیدانم از کجا باید دوباره برخیزم.
اما درست همان لحظه، نسیمی از یاد خدا میوزد… 🌿
ذکری که فرشته مهربان در ملکوت دلم مینوازد، مرا به معلم نورانیام وصل میکند.
ذکر، مثل پرتوی خورشید است در دل تاریکی. ☀️
ذکر، مثل صدای آرامشبخش است در هیاهوی تقدیر.
ذکر، یعنی اینکه فراموش نکنی «چه کسی» تو را میبیند و «چه کسی» راه را میداند.
امام صادق علیهالسلام چه زیبا فرمودند:
ذکر، نوری برای اهل ذکر است…
و هر که توفیق یاد خدا را بیابد، در حقیقت به اطاعت الهی موفق شده است.
آری!
وقتی یاد خدا در قلبم زنده میشود، زندگیام معنا میگیرد، سختیها کوچک میشوند، و در میان همه غبارها، جرقهای از امید میدرخشد.
ذکر، رشتهای است که دستم را به دست خدا میسپارد… 🤲✨
و اگر روزی این رشته پاره شود، دیگر نه راهی برای اطاعت میماند و نه آرامشی برای قلب…
پس خدایا!
مرا هرگز از نور یاد خود محروم مکن.
زیرا «یاد تو»، زندگی دوباره من است. 🕊️
امام على عليه السلام:
ذِكْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ كُلِّ مُؤْمِنٍ
وَ رِبْحُهُ السَّلَامَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ.
ياد خدا، سرمايه هر مؤمنى است
و سود آن، سالم ماندن از گزند شيطان.
سرمایه یک تاجر، وسیله حیات و ادامه کار اوست؛ اگر سرمایهاش از دست برود، هر چه تلاش کند به جایی نمیرسد. برای مؤمن هم، «ذکر الله» همان سرمایه اصلی است.
یعنی هر بار که فرشته مهربان در ملکوت قلب، یاد معلم ربانی و علم نورانیاش را به ما گوشزد میکند، در حقیقت سرمایهای در حساب قلب ما ذخیره میشود. 📖💡
و سود این سرمایه، روشن و مشخص است:
ایمنی از وسوسهها، آرامش در برابر طوفان حسدها، و سلامت در مواجهه با نقشههای شیطان.
اگر ذکر را سرمایه ندانی، همه تلاشهایت در زندگی مثل کسبوکاری است که بدون سرمایه شروع شود؛ خیلی زود شکست میخورد.
اما اگر ذکر، یعنی همان یاد نور معلم ربانی، در قلبت باشد، نه تنها سرمایه داری، بلکه هر ورکلایف برایت میشود یک سود جدید: آرامش، امید، و نجات از شیطان. 🌿
امام رضا عليه السلام:
وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ عِيسَى ع حَرْفَيْنِ اشْتَقَّهُمَا مِنَ الْإِنْجِيلِ:
طُوبَى لِعَبْدٍ ذُكِرَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِهِ
وَ وَيْلٌ لِعَبْدٍ نُسِيَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِه.
نقش انگشتر حضرت عیسی علیهالسلام دو جمله بود که از انجیل گرفته بود:
«خوشا به حال بندهای که به خاطر او خدا یاد شود،
و وای بر بندهای که به خاطر او خدا فراموش گردد.»
…
این حدیث نشان میدهد که ذکر الهی فقط یک عمل فردی نیست، بلکه به شخصیت و رفتار انسان گره خورده است.
انسان میتواند چنان نورانی شود که یادش مساوی با یاد خدا باشد؛
یعنی وقتی مردم او را میبینند، خدا به یادشان میآید.
این همان نور ذکر است که در قلب و عمل تجلّی میکند.
در مقابل، اگر کسی به گونهای زندگی کند که مردم بهخاطر او خدا را فراموش کنند، در واقع او تبدیل به حجابی میان خلق و خالق شده است؛
و این همان «وَيل» است که امام رضا علیهالسلام هشدار میدهند.
پس ذکر حقیقی، تنها تکرار زبانی نیست؛ بلکه باید در وجود انسان جاری شود تا به جایی برسد که بودن یا نبودنش، یاد خدا یا فراموشی خدا را رقم بزند.
…
«طوبى لعبد ذُكر الله من أجله» یعنی خوشا به حال صاحبان نور؛ همان اهل نوری که در زندگیشان (ورکلایفهایشان) اعمال صالح تولید میکنند. آثار کار و رفتار آنها چنان روشن و الهامبخش است که وقتی دیگران به یاد آن میافتند، در حقیقت یک ریاستارت قلبی رخ میدهد؛ دل تاریکشان دوباره به حرکت درمیآید و نوری تازه میگیرند.
چنین انسانی در واقع همان مانکن با عرضهی الهی است؛ الگویی که با یادآوری او، دیگران به نور متصل میشوند، از غفلت بیرون میآیند و مسیر درست را از سر میگیرند.
این همان است که امام رضا علیهالسلام فرمودند:
ذکر حقیقی خدا، همان یادکردن بندگانی است که آثار نورانیشان، دیگران را به یاد خدا میاندازد.
در مقابل، کسی که سبک زندگی و رفتار او مردم را از یاد خدا دور کند، حجاب ظلمانی است و مصداق «ويل لعبد نُسي الله من أجله».
…
این همان حقیقتی است که قرآن دربارهی اهل ذکر بیان میکند:
«رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/۳۷)
یعنی مردانی هستند که تجارت و دادوستد، آنها را از یاد خدا غافل نمیسازد.
این آیه توصیف همان صاحبان نور است؛ اهل ایمانی که در متن زندگی روزمره (ورکلایف) همواره چراغ ذکر را روشن نگه میدارند.
اعمال صالح این بندگان نورانی، مثل فانوسهایی است که دیگران در تاریکی به آن نگاه میکنند و راه خود را بازمییابند.
وقتی مردم به یاد سبک زندگی نورانی آنان میافتند، قلبشان ریاستارت میشود، از غفلت بیرون میآیند و دوباره نور میگیرند.
این همان معنای حقیقی «ذکر الله» است: انسانی که وجود و عملش، خود یاد خداست.
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۲۰۱ الى ۲۰۳]
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (۲۰۱)
وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ (۲۰۲)
وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (۲۰۳)
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (۲۰۱)
اهل تقوا وقتی وسوسه و طوافی از شیطان به آنها نزدیک شود، فوراً «تذکر» پیدا میکنند؛ یعنی نور ذکر در دلشان روشن میشود و چشم دلشان باز میگردد. پس از تاریکی خیال و وسوسه، به بصیرت میرسند. این همان نیروی ذکر است که مثل یک کلید، ریاستارت قلبی میآورد و آنان را بینا میکند.
وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ (۲۰۲)
اما در مقابل، دوستان و همپیمانان شیطان، دائماً یکدیگر را در مسیر گمراهی تقویت میکنند و از این راه دست نمیکشند. آنها اهل غفلتاند، نه اهل ذکر؛ چون پیوسته در تاریکی حسد و شهوات یکدیگر را تأیید و تقویت میکنند.
وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (۲۰۳)
اهل غفلت حتی وقتی آیه و نشانهای حاضر نباشد، میگویند: چرا خودت آیهای نمیآوری؟!
پاسخ پیامبر روشن است: «من تنها از آنچه پروردگارم وحی میکند پیروی میکنم.»
یعنی ذکر حقیقی، پیروی از وحی و اتصال به نور الهی است. و قرآن را «بصائر» مینامد: چراغهایی از پروردگارتان، که هدایت و رحمت برای اهل ایمان است.
پس در نگاه قرآن:
اهل تقوا = اهل ذکر؛ هرگاه شیطان نزدیک شود، با یاد خدا به سرعت بیدار و بینا میشوند.
اهل غفلت = اهل غیّ؛ دائم یکدیگر را در تاریکی تقویت میکنند و از گمراهی دست برنمیدارند.
اهل ایمان = اهل بصائر؛ کسانی که ذکر الهی را در دل زنده نگه میدارند و آیات وحی برایشان چراغ هدایت و رحمت میشود.
کلام امام سجاد علیهالسلام
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ،
وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ،
وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَةِ،
وَ لَا تَفْتِنِّي بِالاسْتِعَانَةِ بِغَيْرِكَ إِذَا اضْطُرِرْتُ،
وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَيْرِكَ إِذَا افْتَقَرْتُ،
وَ لَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَكَ إِذَا رَهِبْتُ،
فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِكَ خِذْلَانَكَ وَ مَنْعَكَ وَ إِعْرَاضَكَ،
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.»
«خدایا! مرا چنان قرار ده که هنگام ضرورت به تو روی آورم،
و هنگام نیاز از تو بخواهم،
و هنگام درماندگی به درگاه تو تضرع کنم.
و مرا گرفتار آن مکن که در سختیها از غیر تو یاری جویم،
و در فقر و تنگدستی به غیر تو خضوع کنم،
و در ترس و هراس به درگاه غیر تو تضرع نمایم؛
که اگر چنین شود، مستحق خواری و محرومیت و رویگردانی تو میشوم.
ای مهربانترین مهربانان!»
این دعا به ما میآموزد که ذکر حقیقی یعنی پناه بردن به خدا در همهی شرایط زندگی:
در ضرورت، انسان به جای اضطراب، به خدا متصل میشود.
در نیاز، به جای دویدن دنبال دستهای بستهی دیگران، دست به سوی خدا بلند میکند.
در ترس و تهدید، به جای تضرع به قدرتهای دنیوی، با یاد خدا دلش آرام میشود.
ذکر اینجا دیگر فقط زبان نیست؛ بلکه گرایش دائمی قلب به خداست، به گونهای که انسان در سختیها، جز خدا را پناه و مرجع نمیبیند.
این همان ذکر درونی و وجودی است که امامان علیهمالسلام به ما تعلیم دادهاند: یاد خدا بهگونهای در جان ریشه بدواند که حتی ناخودآگاه انسان، در لحظههای بحران هم به سوی خدا بچرخد.
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِي رُوعِي مِنَ التَّمَنِّي وَ التَّظَنِّي وَ الْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ، وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ، وَ تَدْبِيراً عَلَى عَدُوِّكَ،
وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِيَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ، وَ إِغْرَاقاً فِي الثَّنَاءِ عَلَيْكَ، وَ ذَهَاباً فِي تَمْجِيدِكَ، وَ شُكْراً لِنِعْمَتِكَ، وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ، وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِكَ.»
«خدایا! آنچه شیطان در دل من از آرزوهای بیهوده، گمانهای ناروا و حسادت میاندازد، آن را وسیلهای برای یاد عظمتت، اندیشه در قدرتت، و تدبیری بر ضدّ دشمنت قرار ده.
و هر سخنی که بر زبان من جاری شود، از قبیل زشتی گفتار، یا کلام بیهوده، یا توهین به آبرو، یا گواهی باطل، یا غیبت مؤمنی غایب، یا دشنام به حاضری، و یا هر سخن ناشایست دیگری؛ آن را به گفتن حمد تو، فرو رفتن در ثنای تو، غرق شدن در تمجید تو، شکر بر نعمتهایت، اعتراف به احسانت و شمارش بخششهایت بدل گردان.»
این بخش از دعا نشان میدهد که ذکر تنها یک یادآوری مثبت نیست، بلکه یک قدرت تبدیلکننده است:
وسوسههای شیطانی (آرزوهای کاذب، سوءظنها، حسادتها) با ذکر، به یاد عظمت خدا و تفکر در قدرت او تبدیل میشوند. یعنی حتی تیرهای مسموم شیطان هم اگر به قلب اهل ذکر بخورد، در دل آنها به جرقهای از نور بدل میگردد.
👈در واقع، با قبض نور، متوجه اشتباهات خود می شود.👉
لغزشهای زبانی (فحش، غیبت، تهمت، سخن باطل) با ذکر، به حمد و ثنای الهی تغییر مییابند. یعنی زبان مؤمن اهل ذکر، با ذکر خدا شستوشو میشود و به جای آلودگی، عطر ستایش خدا میگیرد.
در حقیقت، ذکر الهی مثل یک دستگاه پالایشگر عمل میکند: آنچه شیطان میفرستد و آنچه از زبان انسان جاری میشود، اگر در مدار ذکر قرار گیرد، به سرمایهای از نور و عمل صالح بدل میگردد.
پیوند این فراز دعای امام سجاد علیهالسلام به آیهی ۲۰۱ سوره اعراف:
پیوند با قرآن
امام سجاد علیهالسلام در این دعا از خدا میخواهد که:
وسوسههای شیطانی (تمنی، ظن، حسد) را به یاد عظمت و قدرت الهی تبدیل کند.
لغزشهای زبانی (فحش، غیبت، تهمت، شهادت باطل…) را به حمد، ثنا، تمجید و شکر خدا مبدل سازد.
این دقیقاً همان حقیقتی است که قرآن دربارهی اهل تقوا بیان میکند:
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (اعراف/۲۰۱)
یعنی اهل تقوا وقتی نسیمی از شیطان به دلشان میوزد، فوراً متذکر میشوند و در نتیجه چشم دلشان باز میشود. در واقع از قبض نور قلبشان متوجه و متذکر حضور شیطان میشوند انگار متوجه اشتباه خود میشوند و این فهم اشتباهات خود، بزرگترین نعمت برای ارزیابی خود و اصلاح و تربیت خود است.
اهل ذکر، قلبی مثل دستگاه تبدیلکنندهی انرژی دارند:
هرچه از سوی شیطان به سمتشان بیاید، در آتش ذکر سوخته و به نور تبدیل میشود.
توضیح اینکه از تاریکی دل متوجه مسیر اشتباه خود شده و تغییر مسیر داده و به سمت نور گرایش پیدا میکنند.
انگار هر لغزش و ضعف، به فرصتی برای حمد و سپاس خدا مبدل میگردد.
این همان بصیرت نورانی است که قرآن وعده داده؛ قلبی که با ذکر دائم، در برابر حملات شیطان واکسینه میشود و از دل تاریکیها، نور استخراج میکند.
یاد معلم ربانی؛ منبّه قلب
اهل ذکر در دعاهایشان از خدا چنین میخواهند:
«اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ»
یعنی خدایا! مرا در لحظههای غفلت، با ذکر خودت بیدار کن.
واژهی «مُنَبِّهات» در لغت به معنای «ساعت زنگدار» است؛ چه مثال زیبایی! همانگونه که ساعت زنگدار در زمان مقرر، انسان را بیدار میکند، معلم ربانی نیز ساعت بیدارباش قلب است.
وقتی انسان در زندگی دچار تاریکی، غفلت یا لغزش میشود، یاد معلم ربانی چون صدای یک زنگ بیدارکننده، قلب را متنبّه میسازد و چراغ ذکر را در دل روشن میکند.
مثالی ساده، نرمافزار «باد صبا» روی گوشی موبایل است؛ که درست در لحظه اذان به صدا درمیآید و انسان را به یاد نماز و فرهنگ آل محمد علیهمالسلام میاندازد. اذان، اعلام اذن و اجازه برای اتصال به خداست و نماز «صلاة» یعنی همان اتصال.
به همین قیاس، وجود معلم ربانی نیز همان منبّهی است که به وقت غفلت، دل را بیدار میسازد و مسیر عمل صالح را یادآوری میکند.
دعای نورانی امام سجاد علیهالسلام
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ،
وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ فِي أَيَّامِ الْمُهْلَةِ،
وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلًا سَهْلَةً،
أَكْمِلْ لِي بِهَا خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.»
این دعا به ما میآموزد که:
ذکر = بیداری؛ معلم ربانی همان زنگ بیدارباشی است که خدا در دل ما قرار داده.
طاعت = فرصت؛ روزهای عمر «ایام مهلت» هستند، که باید با ذکر و اطاعت پر شوند، وگرنه غفلت آنها را میبلعد.
محبت = راه ساده؛ اگر ذکر در دل جا بیفتد، راه محبت خدا هموار میشود و بهترین خیر دنیا و آخرت حاصل میگردد.
معلم ربانی در قرآن؛ همان «مذکِّر» الهی
قرآن کریم دربارهی پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرماید:
«فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ» (غاشیه/۲۱)
یعنی: «پس تذکر بده، که تو تنها یادآورندهای.»
این آیه نشان میدهد که پیامبران و اوصیای الهی، منبّههای قلبی هستند. وظیفهی آنها این است که وقتی انسانها در خواب غفلت فرو میروند، مثل ساعت زنگدار به صدا درآیند و دلها را متنبّه کنند.
همین معنا در دعای امام سجاد علیهالسلام تجلی یافته:
«اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ»
یعنی خدایا! همانگونه که پیامبر و معلم ربانی مأمور تذکّرند، قلب مرا هم به یاد خودت بیدار ساز.
ذکر = منبّه قلب
معلم ربانی در ملک و فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب = زنگ بیدارباش الهی
پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام = مذکّرین حقیقی
پس هر بار که در تاریکی و اضطراب به یاد معلم نورانی میافتیم و قلبمان روشن میشود، در حقیقت به وعدهی قرآن عمل شده است:
«فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ».
«الْمُؤْمِنِ جَوْهَرِيَّ الذِّكْرِ»
این عبارت یعنی:
مؤمن، در اصل و ذاتش، جوهری از ذکر است.
همانطور که گوهر، هویت و ارزشش را از درون خود دارد، مؤمن هم حقیقتش را از ذکر الهی میگیرد.
ذکر برای مؤمن مثل جان برای بدن است؛ هویت و حیات او به آن وابسته است.
اهل ایمان، معدن ذکرند؛ هر جا حضور داشته باشند، یاد خدا ساطع میشود، همانطور که گوهر، ارزشش را از درخشندگی درونیاش میگیرد.
اگر ذکر از مؤمن گرفته شود، مثل این است که گوهر، جلا و درخشندگیاش را از دست بدهد؛ دیگر چیزی جز یک سنگ معمولی نخواهد بود.
این حقیقت، با دعای امام سجاد علیهالسلام که فرمود:
«اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ»
کامل میشود. یعنی جوهر مؤمن همان ذکر است، اما این گوهر باید با «منبّه ربانی» مدام صیقل داده شود.
قرآن هم این معنا را تأیید میکند:
«وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» (ذاریات/۵۵)
یادآوری به کار مؤمنان میآید، چون گوهر وجودشان «ذکر» است و با یادآوری، براقتر و زندهتر میشود.
مستقرین؛ اهل جوهر ذکر
وقتی گفته میشود: «المؤمن جوهريّ الذِّكر»، یعنی مؤمنانِ حقیقی همانهایی هستند که ذکر برایشان حالت عارضی یا موسمی نیست، بلکه ذاتی و درونی است.
این همان مقام مستقرّین است:
گوهر وجودشان با یاد معلم ربانی آمیخته است.
قلبشان مثل آیینهای است که تصویر معلم ربانی مدام در آن مشاهده میشود.
حتی اگر بخواهند فراموش کنند، نمیتوانند؛
چون یاد او در «درون»شان و «ذهن»شان حک شده.
به تعبیر زیبا: چهرهی معلم ربانی مدام جلوی چشم دلشان رژه میرود.
این یاد، یک تمرین بیرونی نیست، بلکه جریان طبیعی حیات قلبی آنهاست.
ذکرِ انفصالی و ذکرِ اتصالی
برای بسیاری، ذکر یک عملِ مقطعی است: در وقت دعا، نماز، یا مناسبت خاص. این را میتوان «ذکر انفصالی» نامید؛ یعنی جدا از بقیه لحظات زندگی.
اما برای مستقرین، ذکر «اتصالی» است؛ یعنی هیچ لحظهای از زندگیشان بیرون از مدار یاد معلم ربانی و نور الهی نیست.
پیوند با قرآن
این معنا دقیقاً در قرآن هم آمده است:
«رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/۳۷)
اهل ذکرِ جوهری، حتی در متن کار و تجارت و زندگی روزمره، همچنان در مدار ذکر هستند.
چون یاد معلم ربانی، مثل روح در بدن در وجودشان جاری است.
الذِّكر ضدّ السَّهْو
علمای لغت گفتهاند:
«الذِّكر ضدّ السهو، و هو إحضار المعنى للنفس»
یعنی ذکر نقطۀ مقابل غفلت است؛ یادآوری و حاضر کردن معنا در نفس انسان.
ذکر = احضار معانی آل محمد علیهمالسلام
معلم ربانی، همان کسی است که جای خالی علوم آل محمد علیهمالسلام را برای ما پر میکند.
او در حقیقت معنای زندهی اسامی آل محمد (ع) است؛
چون اسامی مقدس تنها الفاظ نیستند، بلکه معالم و نشانههای علمی و عملی دارند.
پس وقتی گفته میشود: «ذکر الله»، برای ما باید به معنای «احضار معانی اسامی آل محمد (ع)» باشد؛
یعنی یادآوری معلم ربانی و نشانههای او در دل.
در این صورت است که از معانی حقیقی اسامی اهلبیت (ع) بهرهمند میشویم، نه صرفاً از الفاظ.
واسطه علمی؛ راه وصل به آل محمد (ع)
برای اتصال به آل محمد علیهمالسلام نیاز به واسطهی علمی داریم؛
و این واسطه همان کسی است که به ما علم و ادب آموخته است.
پس هرگاه در لحظهی غفلت یا نیاز، یاد او و معالمش در دل ما حاضر میشود، این همان ذکر حقیقی است.
ذکر = ضدّ غفلت
ذکر = احضار معنا
ذکر = یاد معلم ربانی بهعنوان معنای زندهی اسامی آل محمد (ع)
این یاد، راهی است که دل ما را به سرچشمۀ نور آل محمد علیهمالسلام وصل میکند.
خداوند در قرآن میفرماید:
«وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ» (بقره/۲۳۱)
یعنی: «نعمت خدا را بر خود یاد کنید و آنچه از کتاب و حکمت بر شما نازل کرد که با آن شما را موعظه میکند.»
…
قرآن «ذکر نعمت» را همان یادآوری کتاب و حکمت میداند.
این کتاب و حکمت، تنها خطوطی مکتوب نیست؛ بلکه در وجود معلمان ربانی، زنده و جاری است.
پس وقتی به یاد معلم ربانی میافتیم، در حقیقت داریم کتاب و حکمت نازلشده از جانب خدا را در دل خود حاضر میکنیم.
به همین دلیل است که «ذکر الله» مساوی است با احضار معانی اسامی آل محمد (ع) در قلب؛
و این احضار، تنها از طریق واسطهی علمی ممکن است؛ همان کسی که ما را ادب و علم آموخت و یادش مثل منبّه قلب، در لحظههای غفلت به صدا درمیآید.
«فَاذْكُروني أَذْكُرْكُمْ» (بقره/۱۵۲)
ذکر؛ رابطهای دوطرفه (1+1)
خداوند در قرآن میفرماید:
«فَاذْكُروني أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُروا لي وَ لا تَكْفُرونِ» (بقره/۱۵۲)
یعنی: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم؛ و شکر مرا بهجا آورید و کفران نور نکنید.»
این آیه حقیقتی بزرگ را روشن میکند:
ذکر فقط یک حرکت از پایین به بالاست (بنده → خدا) نیست؛
بلکه یک رابطهی دوطرفه است: وقتی عبد یاد خدا میکند، خدا هم او را یاد میکند.
و این دقیقاً همان چیزی است که با یاد معلم ربانی محقق میشود:
ما با یاد او، «سجد»، در واقع یاد معانی اسامی آل محمد علیهمالسلام را در قلب حاضر میکنیم.
و خداوند در پاسخ، دل ما را یاد میکند؛ یعنی نورش را در قلب ما جاری میسازد و ما را از غفلت بیرون میکشد.
پس ذکر حقیقی، یک تعامل زنده و جاری است:
عبد، معلم ربانی و معالمش را به یاد میآورد؛
خدا، عبد را با نور و حکمتش به یاد میآورد.
ذکر یعنی:
احضار معانی آل محمد (ع) در دل بهواسطهی معلم ربانی.
یاد کردن بنده از خدا و در مقابل، یاد کردن خدا از بنده.
یک پیوند زنده، دوطرفه و همیشگی که انسان را در مسیر نور نگه میدارد.
از این حدیث به نکتهای راجع به «ذکر الله» در ادامه اشاره میکنیم:
عَنْ مَيْمُونِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:
أَتَى قَوْمٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَسْأَلُونَهُ الْحَدِيثَ مِنَ الْأَمْصَارِ وَ أَنَا عِنْدَهُ فَقَالَ لِي أَ تَعْرِفُ أَحَداً مِنَ الْقَوْمِ قُلْتُ لَا فَقَالَ كَيْفَ دَخَلُوا عَلَيَّ قُلْتُ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ يَطْلُبُونَ الْحَدِيثَ مِنْ كُلِّ وَجْهٍ- لَا يُبَالُونَ مِمَّنْ أَخَذُوا فَقَالَ لِرَجُلٍ مِنْهُمْ هَلْ سَمِعْتَ مِنْ غَيْرِي مِنَ الْحَدِيثِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَحَدِّثْنِي بِبَعْضِ مَا سَمِعْتَ قَالَ إِنَّمَا جِئْتُ لِأَسْمَعَ مِنْكَ لَمْ أَجِئْ أُحَدِّثُكَ وَ قَالَ لِلْآخَرِ ذَلِكَ مَا يَمْنَعُهُ أَنْ يُحَدِّثَنِي مَا سَمِعَ قَالَ تَتَفَضَّلُ أَنْ تُحَدِّثَنِي بِمَا سَمِعْتَ أَ جَعَلَ الَّذِي حَدَّثَكَ حَدِيثَهُ أَمَانَةً لَا أتحدث [تُحَدِّثُ] بِهِ أَبَداً قَالَ لَا قَالَ فَسَمِّعْنَا بَعْضَ مَا اقْتَبَسْتَ مِنَ الْعِلْمِ حَتَّى نَعْتَدَّ بِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ النَّبِيذُ كُلُّهُ حَلَالٌ إِلَّا الْخَمْرَ ثُمَّ سَكَتَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ مَنْ لَمْ يَمْسَحْ عَلَى خُفَّيْهِ فَهُوَ صَاحِبُ بِدْعَةٍ وَ مَنْ لَمْ يَشْرَبِ النَّبِيذَ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ وَ مَنْ لَمْ يَأْكُلِ الْجِرِّيثَ «1» وَ طَعَامَ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ ذَبَائِحَهُمْ فَهُوَ ضَالٌّ أَمَّا النَّبِيذُ فَقَدْ شَرِبَهُ عُمَرُ نَبِيذُ زَبِيبٍ فَرَشَحَهُ بِالْمَاءِ وَ أَمَّا الْمَسْحُ عَلَى الْخُفَّيْنِ فَقَدْ مَسَحَ عُمَرُ عَلَى الْخُفَّيْنِ ثَلَاثاً فِي السَّفَرِ وَ يَوْماً وَ لَيْلَةً فِي الْحَضَرِ وَ أَمَّا الذَّبَائِحُ فَقَدْ أَكَلَهَا عَلِيٌّ ع وَ قَالَ كُلُوهَا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ «2» ثُمَّ سَكَتَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا فَقَالَ فَقَدْ حَدَّثْتُكَ بِمَا سَمِعْتُ فَقَالَ أَ كُلُّ الَّذِي سَمِعْتَ هَذَا قَالَ لَا قَالَ زِدْنَا قَالَ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ عَنِ الْحَسَنِ قَالَ أَشْيَاءُ صَدَّقَ النَّاسُ بِهَا وَ أَخَذُوا بِمَا لَيْسَ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَهَا أَصْلٌ مِنْهَا عَذَابُ الْقَبْرِ وَ مِنْهَا الْمِيزَانُ وَ مِنْهَا الْحَوْضُ وَ مِنْهَا الشَّفَاعَةُ وَ مِنْهَا النِّيَّةُ يَنْوِي الرَّجُلُ مِنَ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ فَلَا يَعْمَلُهُ فَيُثَابُ عَلَيْهِ وَ لَا يُثَابُ الرَّجُلُ إِلَّا بِمَا عَمِلَ إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً
قَالَ
فَضَحِكْتُ مِنْ حَدِيثِهِ
فَغَمَزَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْ كُفَّ حَتَّى نَسْمَعَ
قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ وَ مَا يُضْحِكُكَ مِنَ الْحَقِّ أَمْ مِنَ الْبَاطِلِ قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ أَبْكِي وَ إِنَّمَا يُضْحِكُنِي مِنْكَ تَعَجُّباً كَيْفَ حَفِظْتَ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ فَسَكَتَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ أَنَّهُ رَأَى عَلِيّاً ع عَلَى مِنْبَرٍ بِالْكُوفَةِ وَ هُوَ يَقُولُ لَئِنْ أُتِيتُ بِرَجُلٍ يُفَضِّلُنِي عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ لَأَجْلِدَنَّهُ حَدَّ الْمُفْتَرِي فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا فَقَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ عَنْ جَعْفَرٍ أَنَّهُ قَالَ حُبُّ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُمَا كُفْرٌ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا قَالَ حَدَّثَنِي يُونُسُ بْنُ عُبَيْدٍ عَنِ الْحَسَنِ أَنَّ عَلِيّاً ع أَبْطَأَ عَلَى بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ عَتِيقٌ مَا خَلَّفَكَ عَنِ الْبَيْعَةِ وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَضْرِبَ عُنُقَكَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَثْرِيبَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ أَمَرَ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ أَنْ يَضْرِبَ عُنُقَ عَلِيٍّ ع إِذَا سَلَّمَ مِنْ صَلَاةِ الصُّبْحِ وَ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سَلَّمَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا قَالَ حَدَّثَنِي نُعَيْمُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ وَدَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع أَنَّهُ بِنُخَيْلَاتِ يَنْبُعَ يَسْتَظِلُّ بِظِلِّهِنَّ وَ يَأْكُلُ مِنْ حَشَفِهِنَّ وَ لَمْ يَشْهَدْ يَوْمَ الْجَمَلِ وَ لَا النَّهْرَوَانِ وَ حَدَّثَنِي بِهِ سُفْيَانُ عَنِ الْحَسَنِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادٌ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَنَّهُ قَالَ لَمَّا رَأَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَوْمَ الْجَمَلِ كَثْرَةَ الدِّمَاءِ قَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِ يَا بُنَيَّ هَلَكْتُ قَالَ لَهُ الْحَسَنُ يَا أَبَتِ أَ لَيْسَ قَدْ نَهَيْتُكَ عَنْ هَذَا الْخُرُوجِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا بُنَيَّ لَمْ أَدْرِ أَنَّ الْأَمْرَ يَبْلُغُ هَذَا الْمَبْلَغَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا قَالَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّ عَلِيّاً ع لَمَّا قَتَلَ أَهْلَ صِفِّينَ بَكَى عَلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ جَمَعَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فِي الْجَنَّةِ
قَالَ
فَضَاقَ بِيَ الْبَيْتُ وَ عَرِقْتُ وَ كِدْتُ أَنْ أَخْرُجَ مِنْ مَسْكِي فَأَرَدْتُ أَنْ أَقُومَ إِلَيْهِ فَأَتَوَطَّأَهُ
ثُمَّ ذَكَرْتُ غَمْزَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَفَفْتُ
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ أَيِّ الْبِلَادِ أَنْتَ قَالَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ قَالَ هَذَا الَّذِي تُحَدِّثُ عَنْهُ وَ تَذْكُرُ اسْمَهُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ تَعْرِفُهُ قَالَ لَا قَالَ فَهَلْ سَمِعْتَ مِنْهُ شَيْئاً قَطُّ قَالَ لَا قَالَ فَهَذِهِ الْأَحَادِيثُ عِنْدَكَ حَقٌّ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَمَتَى سَمِعْتَهَا قَالَ لَا أَحْفَظُ قَالَ إِلَّا أَنَّهَا أَحَادِيثُ أَهْلِ مِصْرِنَا مُنْذُ دَهْرِنَا لَا يَمْتَرُونَ فِيهَا
قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ رَأَيْتَ هَذَا الرَّجُلَ الَّذِي تُحَدِّثُ عَنْهُ فَقَالَ لَكَ هَذِهِ الَّتِي تَرْوِيهَا عَنِّي كَذِبٌ وَ قَالَ لَا أَعْرِفُهَا وَ لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا هَلْ كُنْتَ تُصَدِّقُهُ
قَالَ لَا قَالَ لِمَ
قَالَ لِأَنَّهُ شَهِدَ عَلَى قَوْلِهِ رِجَالٌ لَوْ شَهِدَ أَحَدُهُمْ عَلَى عِتْقِ رَجُلٍ لَجَازَ قَوْلُهُ
فَقَالَ
اكْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي
قَالَ مَا اسْمُكَ ؟
قَالَ مَا تَسْأَلُ عَنِ اسْمِي
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ
خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ ثُمَّ أَسْكَنَهَا الْهَوَاءَ
فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ثَمَّ ائْتَلَفَ هَاهُنَا وَ مَا تَنَاكَرَ ثَمَّ اخْتَلَفَ هَاهُنَا
وَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى يَهُودِيّاً
وَ إِنْ أَدْرَكَ الدَّجَّالَ آمَنَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يُدْرِكْهُ آمَنَ بِهِ فِي قَبْرِهِ
يَا غُلَامُ ضَعْ لِي مَاءً وَ غَمَزَنِي وَ قَالَ لَا تَبْرَحْ وَ قَامَ الْقَوْمُ فَانْصَرَفُوا وَ قَدْ كَتَبُوا الْحَدِيثَ الَّذِي سَمِعُوا مِنْهُ ثُمَّ إِنَّهُ خَرَجَ وَ وَجْهُهُ مُنْقَبِضٌ فَقَالَ أَ مَا سَمِعْتَ مَا يُحَدِّثُ بِهِ هَؤُلَاءِ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ مَا هَؤُلَاءِ وَ مَا حَدِيثُهُمْ
قَالَ
أَعْجَبُ حَدِيثِهِمْ كَانَ عِنْدِي الْكَذِبُ عَلَيَّ
وَ الْحِكَايَةُ عَنِّي مَا لَمْ أَقُلْ
وَ لَمْ يَسْمَعْهُ عَنِّي أَحَدٌ
وَ قَوْلُهُمْ لَوْ أَنْكَرَ الْأَحَادِيثَ مَا صَدَّقْنَاهُ
از همه مهمتر اين است كه از قول من مى گويند و حكايت از من ميكنند چيزى را كه نگفتهام و احدى از من نشنيده تازه ميگويند اگر خودم اين حديثها را قبول نكنم آنها از خود منهم نمىپذيرند
مَا لِهَؤُلَاءِ
لَا أَمْهَلَ اللَّهُ لَهُمْ وَ لَا أَمْلَى لَهُمْ
خدا آنها را مهلت ندهد و دست و پايشان را باز نگذارد.
ثُمَّ قَالَ لَنَا إِنَّ عَلِيّاً ع لَمَّا أَرَادَ الْخُرُوجَ مِنَ الْبَصْرَةِ قَالَ عَلَى أَطْرَافِهَا ثُمَّ قَالَ لَعَنَكِ اللَّهُ يَا أَنْتَنَ الْأَرْضِ تُرَاباً وَ أَسْرَعَهَا خَرَاباً وَ أَشَدَّهَا عَذَاباً فِيكِ الدَّاءُ الدَّوِيُّ
قِيلَ مَا هُوَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ كَلَامُ الْقَدَرِ الَّذِي فِيهِ الْفِرْيَةُ عَلَى اللَّهِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ فِيهِ سَخَطُ اللَّهِ وَ سَخَطُ نَبِيِّهِ ص وَ كَذِبُهُمْ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ اسْتِحْلَالُهُمُ الْكَذِبَ عَلَيْنَا .
این قسمت حدیث:
قَالَ
فَضَحِكْتُ مِنْ حَدِيثِهِ
فَغَمَزَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْ كُفَّ حَتَّى نَسْمَعَ
راوى ميگويد: من از حديث او خندهام گرفت.
حضرت صادق با چشم اشاره كرد كه بگذار بشنويم.
…
قَالَ
فَضَاقَ بِيَ الْبَيْتُ وَ عَرِقْتُ وَ كِدْتُ أَنْ أَخْرُجَ مِنْ مَسْكِي فَأَرَدْتُ أَنْ أَقُومَ إِلَيْهِ فَأَتَوَطَّأَهُ
ثُمَّ ذَكَرْتُ غَمْزَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَفَفْتُ
راوى گفت :
خيلى ناراحت شدم از ناراحتى عرق بر بدنم نشست نزديك بود دلم بتركد تصميم گرفتم حركت كنم و او را زير لگد بگيرم يادم از چشمك حضرت صادق آمد خوددارى كردم.
«یاد اشارات امام؛ ذکر الله در ملکوت قلب»:
این بخش از روایت یکی از زیباترین مصادیق عملی ذکر الله و معرفة الإمام بالنورانیة است.
شرح ماجرا
راوی دو بار حالت درونی خودش را گزارش میکند:
ابتدا:
وقتی آن فرد سخنان نادرست و پر از تحریف را نقل میکرد، راوی ناخودآگاه خندید. امام صادق علیهالسلام با یک اشارهی چشمی (غَمَزَنِي) او را متنبّه کرد: «ساکت باش، بگذار گوش دهیم.»
این لحظه، همان لحظهی امر و نهی ولی خدا بود؛ اما بدون کلام، بلکه با اشارت نوری.
بعدتر:
وقتی وضع مجلس خیلی سنگین شد، راوی میگوید: «فَضَاقَ بِيَ الْبَيْتُ وَ عَرِقْتُ وَ كِدْتُ أَنْ أَخْرُجَ… أَرَدْتُ أَنْ أُوَطِّئَهُ، ثُمَّ ذَكَرْتُ غَمْزَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَكَفَفْتُ»
یعنی درونم پر از خشم و تنگی شد، تصمیم گرفتم آن مرد را لگدمال کنم،
ولی یادم آمد از همان اشارهی امام صادق (ع)، و خودداری کردم.
پیوند با «ذکر الله»
اینجا حقیقت «ذکر» روشن میشود:
در ملک (عالم ظاهر): انسان در حضور معلم ربانی، اشارات علمی و تربیتی او را میبیند و میآموزد.
در ملکوت قلب (عالم باطن و زندگی روزمره): وقتی شرایط امتحانی و سختیها سراغش میآید، یاد همان اشارات در دل زنده میشود و او را از خطا بازمیدارد.
این دقیقاً همان چیزی است که قرآن دربارهی اهل تقوا میگوید:
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (اعراف/۲۰۱)
یعنی متقین وقتی طواف وسوسهای در دلشان میآید، به یاد میآورند (تذکّر = ذکر) و بصیر میشوند.
معرفة الإمام بالنورانیة
ذکر در اینجا فقط یک ذکر لفظی نیست، بلکه:
یاد اشارهی امام در دل است.
این یاد، نور است که در لحظهی امتحان قلب را روشن میکند.
چنین کسی امام را «به نورانیت» شناخته است، نه فقط به اسم و ظاهر. چون نور کلام و اشارت امام، در ملکوت قلب او زنده مانده است.
پس:
«ذکر الله» یعنی یادآوری معالم علمی و تربیتی معلم ربانی در دل.
هر کس این یاد را در ملکوت قلبش حاضر کند، در لحظهی وسوسه و امتحان، امر و نهی ولی خدا را میشنود و بازمیایستد.
این همان مقام «معرفة الإمام بالنورانیة» است:
شناختن امام با نوری که در دل زنده میماند و انسان را در امتحانات زندگی هدایت میکند.
یاد اشارات امام؛ ذکر الله در ملکوت قلب
یکی از زیباترین مصادیق ذکر الله در روایات، همین ماجرای راوی است که در حضور امام صادق علیهالسلام نشسته بود. او میگوید:
«فَضَحِكْتُ مِنْ حَدِيثِهِ، فَغَمَزَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْ كُفَّ حَتَّى نَسْمَعَ»
(خندیدم از سخن او، یعنی شخص دیگری که در حضور امام حدیث جعلی میگفت،
امام صادق علیهالسلام با چشم اشاره کرد که آرام باش و گوش دهیم.)
و در ادامه میگوید:
«فَضَاقَ بِيَ الْبَيْتُ وَ عَرِقْتُ وَ كِدْتُ أَنْ أَخْرُجَ مِنْ مَسْكِي… أَرَدْتُ أَنْ أُوَطِّئَهُ، ثُمَّ ذَكَرْتُ غَمْزَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَفَفْتُ»
(خانه بر من تنگ شد، عرق بر بدنم نشست، نزدیک بود از خشم بترکم و قصد کردم او را لگدمال کنم، اما یاد اشارهی امام صادق علیهالسلام افتادم و خودداری کردم.)
ذکر؛ از ملک تا ملکوت
در ملک (عالم ظاهر): راوی در حضور امام، اشارت او را دریافت کرد.
در ملکوت قلب (زندگی درونی و امتحانات سخت):
همان اشارت در دلش حاضر شد و او را از خطا بازداشت.
این یعنی «ذکر»:
احضارِ معنای کلام یا اشارهی معلم ربانی در دل،
در لحظهای که وسوسه و خشم درونی انسان را احاطه کرده است.
معرفة الإمام بالنورانیة
اینجا حقیقت معرفة الإمام بالنورانیة آشکار میشود:
راوی، امام را نه فقط با نام، بلکه با نور اشاره و تعلیمش شناخته بود.
همین نور در دلش زنده ماند و در لحظهی فتنه و امتحان، مثل یک «منبّه قلبی» او را به یاد آورد.
این همان ذکر الله است؛ چراکه یاد ولیّ خدا، همان یاد خداست.
پیوند با قرآن
این تجربه را قرآن چنین توصیف کرده است:
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (اعراف/۲۰۱)
اهل تقوا وقتی وسوسهای از شیطان به دلشان میآید، به یاد میآورند (تذکّر) و همان لحظه بصیر و بینا میشوند.
ذکر الله = یاد معلم ربانی و معالم او در لحظههای غفلت و فتنه.
این یاد، نیرویی است که دل را در ملکوت از خطا نگه میدارد.
و این همان مقام معرفة الإمام بالنورانیة است؛
شناخت امام با نور هدایت درونی، نه صرفاً با ظاهر و نام.
اینجا «ذکر الله» به واژۀ «نفخ» وصل میشود:
چون همان چیزی که در روایت دیدیم –یاد اشارت امام در دل– عیناً مصداقی از نفخ نور ایمان در قلب است.
نفخ و ذکر؛ دمیدن نور در قلب
واژهی «نَفْخ» در لغت یعنی «دمیدن»؛ و در اصطلاح قرآنی، دمیده شدن روح و حیات تازه در وجود است.
همانطور که خداوند فرمود:
«فَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (ص/۷۲)
یعنی در آدم، روح خود را دمیدم.
در عالم ذکر هم، وقتی انسان یاد معالم ربانی معلم را در دل حاضر میکند، همان لحظه یک نفخ نورانی رخ میدهد:
نور ایمان در قلب دمیده میشود.
روح آرامش جایگزین خشم و تلاطم میگردد.
قلب، بهجای انفجار و عصیان، به کنترل و صبر روی میآورد.
نمونه در روایت
راوی میگوید:
«فَضَاقَ بِيَ الْبَيْتُ… أَرَدْتُ أَنْ أُوَطِّئَهُ، ثُمَّ ذَكَرْتُ غَمْزَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَفَفْتُ.»
یعنی: قلبم پر از خشم و فشار شد، اما با یاد اشارت امام، یک دم تازه به دلم رسید؛ یاد امام مثل نفخهی آرامش در وجودم بود و توانستم خوددار باشم.
نفخ = ذکر زنده
پس «ذکر» در حقیقت همان نفخ نور معلم ربانی است در قلب ما:
وقتی به یاد او و معالمش میافتیم، انگار روح تازهای در درون ما دمیده میشود.
این نفخ نورانی، قلب را روشن و آرام میکند و توان کنترل خشم و غلبه بر وسوسه را میبخشد.
به همین دلیل است که ذکر، ضدّ غفلت است؛ چون با هر یاد، یک دم تازه در قلب جاری میشود.
پیوند با قرآن
قرآن کریم درباره نفخ روح میفرماید:
«ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ» (سجده/۹)
یعنی: انسان، با دمیده شدن روح الهی، حیات حقیقی یافت.
به همین قیاس، دل مؤمن با نفخ ذکر از سوی معلم ربانی زنده میشود؛
هر بار یاد او، حیات تازهای در قلب ایجاد میکند.
ذکر = نفخ نور ایمان در قلب.
این نفخ با یاد معالم ربانی معلم رخ میدهد.
ثمرهاش: آرامش، روشنایی قلب، و توانایی کنترل خشم و وسوسهها.
[سورة السجده (۳۲): الآيات ۶ الى ۱۰]
ذلِكَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (۶)
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ (۷)
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ (۸)
ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (۹)
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ (۱۰)
عالِمُ الغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ:
(پیوند غیب و شهود):
(پیوند معلم غیب «عالِمُ الغَيْبِ» و معلم شهود «عالِمُ الشَّهادَةِ»):
پیوند معلم ربانی در ملک (شهود) و فرشتۀ مهربان در ملکوت (غیب)!
با دقت به آیات ۶ تا ۱۰ سوره سجده، میتونیم «ذکر»، «نفخ»، و پیوند عالمِ غیب ↔ عالمِ شهود رو بررسی کنیم:
1) ذلِكَ عالِمُ الغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ (۶)
خدا «عالمِ غیب و شهود» است؛
یعنی منبع واحدِ نور که هم باطن را میداند هم ظاهر را.
پیوند غیب و شهود وقتی در ما فعّال میشود که اشارات علمیِ معلم ربانی در «مُلک» را یاد کنیم؛ همان یاد در «مَلکوتِ قلب» حاضر میگردد و چراغ بصیرت را روشن میکند.
این «حضورِ یاد» همان ذِكر است.
…
یادِ اشارات معلم در عالمِ ظاهر ⇒ «تذکّر» در باطن ⇒ اتصالِ علمِ غیب به علمِ شهود.
2) الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ… (۷–۸)
«أحسن» بودن خلقت یعنی هر چیز در نظام الهی برای نقش نورانی خودش بهنیکوترین وجه چیده شده؛ انسان هم چنین است: خاکیبودن (طین) یعنی همان گِل حسادت که با کمک نور، ظرفیتِ گرفتن نقش خوب و دفع نقش بد را دارد، و این «نیکوییِ نهایی» وقتی ظاهر میشود که نور از غیب به این دل برسد و ذکر این پیوند را زنده نگه دارد. لذا «أحسن خلقت»ِ ما در این است که رابطۀ زنده با نور داشته باشیم، نه صرفاً اندام ظاهریِ کامل.
3) ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِن رُوحِهِ… وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ (۹)
اینجا به معنای این واژههای طلایی دقت کنیم:
سَوّاهُ: تسویه و تناسببخشیِ ساختار انسان؛ ظرفیّتسازی.
نَفَخَ فيهِ مِن رُوحِهِ: دمشِ نور؛ ورود روحِ ایمان و حیاتِ الهی.
این همان چیزیست که در تجربهی راوی حدیث دیدیم:
با یادِ اشارت امام، نفخهای از آرامش و کنترل خشم در دلش دمیده شد.
…
سَمع/أبصار/أفئدة: سه «حسگرِ وحیانی» برای مدیریت با کمک نور:
سَمع: گوشِ تربیتی—شنیدنِ امر و نهیِ ولیّ خدا در «مُلک»؛ کلاسِ معلم ربانی.
أبصار: بیناییِ نشانهها—دیدن آیات و معالم در صحنههای زندگی.
أفئدة: قلبِ فهم—ترجمهی شنیده و دیده به تصمیم و خُلقِ پایدار.
جمعبندی آیه ۹:
«نفخ روح» با «ذکر» فعّال میشود؛ یادِ معالمِ معلم ربانی، نفخهی تازهای از نور و سکینه را میدمد و این سه حسگر (گوش/چشم/دل) را همزمان روشن میکند.
«قَلیلاً ما تشكرون»: یعنی معمولاً این سامانه را کم بهکار میگیریم؛
شکر = ذکر + اطاعتِ امر و نهیِ معلم.
4) وَ قالوا… أَإِنّا لَفي خَلقٍ جديدٍ؟ بَلْ هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم كافِرونَ (۱۰)
«خَلق جدید» فقط قیامتِ کبری نیست؛ هر دمِ تازهی ایمان در دل، یک «خلق جدید» است.
اهلِ حسد این ملاقات با نور را انکار میکنند:
ملاقاتِ «فرشتۀ مهربان» در ملکوتِ قلب که به چهرهی معلم در مُلک ظاهر میشود را نمیپذیرند؛ لذا تجربۀ «لقاء رب» را در همین دنیا هم از دست میدهند.
در مقابل، اهلِ ذکر با هر تذکّر، یک «نفخه» میگیرند و دلشان دوباره «خلق جدید» میشود—آرام، روشن، و مطیعِ امر و نهیِ ولیّ خدا.
نقشهی کاربردی (ورکلایفِ ذکر بر اساس آیات)
فعالسازی سَمْع: شنیدنِ امر/نهیِ معلم ربانی و ثبتِ «اشارات کلیدی» (چشمکِ سکوت، نهی از شتاب، دعوت به حلم…).
تقویت أَبصار: دیدنِ آیات در موقعیتهای واقعی—کجا باید صبر کنم؟ کجا باید بگویم «معاذَ الله»؟
درگیر کردن أَفئِدَة: هر بار یادِ اشارت آمد، تصمیمِ عملی بگیر؛ این تصمیم، محلِّ نزولِ «نفخ» است.
ذکر = رابط کاربریِ روح: وقتی خشم بالا میرود، «یادِ اشارت» را احضار کن؛ همین احضار، نفخهی سکینه را میآورد.
شُکر = استمرارِ ذکر: هر بار که این سازوکار کار کرد، «الحمد لله» + «اللهم نبّهني لذكرك…»؛
با شکر، چرخهی بعدیِ نفخ آسانتر و سریعتر میآید.
…
عالمُ الغیب و الشهادة: منبع واحدِ نور؛ ذکر، خطّ ارتباط فعال میان غیب و شهود در دلِ انسان است.
أحسن خلقت: انسان وقتی به نیکوییِ تام میرسد که سامانهی «سَمع/أبصار/أفئدة» را با نفخِ ذکر روشن نگه دارد.
نفخ روح: ورودِ نور ایمان همزمان با یادِ معالمِ معلم ربانی؛ ثمرهاش آرامش، روشنایی قلب، و کنترل خشم.
حسود: منکرِ ملاقات با نور؛ نه نفخ را میپذیرد، نه لقاء رب را—پس در ظلماتِ خود میماند.
راه اهل ذکر: یادِ اشارات در مُلک ⇒ تذکّر در ملکوت ⇒ بصیرت و خلقِ جدید پیاپی.
(1) « فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا »
+ (2) « قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا »
« عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِهِ
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا
قَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ
النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ الْخَبَرَ
قَوْلُهُ
قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا
قَالَ
الذِّكْرُ اسْمُ رَسُولِ اللَّهِ ص
وَ قَالُوا نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ »
یاد رخسار نورانی معلم ربانی؛ همان ذکر الله
قرآن و حدیث، حقیقت ذکر را فراتر از تسبیحهای زبانی معرفی کردهاند.
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» (تغابن/۸)
امام باقر علیهالسلام در تفسیر این آیه فرمودند:
«یَا أَبَا خَالِدٍ، النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ.»
یعنی نورِ نازلشده که باید به آن ایمان آورد، همان ائمه اطهار علیهمالسلام هستند؛ پرتوی از نور خدا که در تاریخ و دلها میتابند.
…
«قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا» (طلاق/۱۰–۱۱)
در روایت آمده است:
«الذِّكرُ اسمُ رسولِ الله صلىاللهعليهوآله، و قالوا: نحنُ أهلُ الذِّكر.»
یعنی «ذکر»، خود رسول خداست، و اهلبیت او «اهل ذکر» هستند.
نتیجه: ذکر = یاد نور رخسار معلم ربانی
با این آیات و احادیث درمییابیم که:
ذکر الله، همان یاد نور است.
این نور در ملکوت قلب، به صورت رخسار معلم ربانی حاضر میشود.
هرگاه مؤمن یاد چهره نورانی معلمش بیفتد، در حقیقت به یاد خدا افتاده است؛ زیرا آنان مظهر نور خدا و اهل ذکرند.
این همان چیزی است که در زندگی روزمره تجربه میشود:
وقتی انسان در تنگنای خشم یا غفلت است، یاد اشارت، کلام یا رخسار معلم نورانی در دلش حاضر میشود.
همین یاد، نفخهای از آرامش و بصیرت در قلب میدمد و او را از خطا بازمیدارد.
خلقت احسن ما
پس «احسن خلقت» انسان این است که دلش آیینهی رخسار نورانی معلم ربانی باشد.
👈این حضور دائمی، همان ذکر است.👉
اما حسود این ملاقات را انکار میکند: نمیپذیرد که در ملکوت قلب میتوان با نور فرشته مهربان روبهرو شد؛ همان نوری که به چهرهی معلم ربانی در مُلک ظاهر و آشکار است.
…
ذکر الله = یاد نور رخسار معلم ربانی در ملکوت قلب.
این یاد، همان نوری است که خداوند در قرآن به آن فرمان داده: «فآمنوا… بالنور».
اهل ذکر، همان کسانی هستند که در لحظههای غفلت، یاد این نور را احضار میکنند و بهواسطهی آن به بصیرت و آرامش میرسند.
ما اهلبیت؛ خودِ ذکر الله
از امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت شده است:
«نَحْنُ ذِكْرُ اللَّهِ»
یعنی:
ما اهلبیت، یاد خدا هستیم.
ما نشانههای آشکار حقیم.
ما سایهسار حقی هستیم که دلها در آن آرام میگیرد.
این روایت، معنای آیات پیشین را کامل میکند:
وقتی قرآن میفرماید:
«قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا»، یعنی رسول خدا و اهلبیت او خودِ ذکرند.
پس یاد نور رخسار معلم ربانی (= یکی از مظاهر اهلبیت در مُلک و ملکوت) همان یاد خداست.
این است معنای «ذکر الله» در بالاترین سطح:
ذکر، فقط تکرار لفظی نیست؛
ذکر یعنی حضور نورانی اهلبیت در قلب؛
ذکر یعنی یاد چهرهی معلم ربانی که تجلّی همان نور در زندگی روزمره ماست.
…
اهلبیت = نور (فَآمِنوا بالنور).
اهلبیت = ذکر (قد أنزل الله إليكم ذكراً رسولاً).
اهلبیت = خودِ ذکر الله (نحن ذكر الله).
پس هر بار که در ملکوت قلب، نور رخسار معلم ربانی به یادمان میآید و ما را آرام و متنبّه میسازد، در حقیقت در حال ذکر الله هستیم.
دلنوشته:
یاد رخسار نورانی، نفس تازهی جان
گاهی قلبم در فشار غفلت و خشم، چنان تنگ میشود که خیال میکنم در قفس تاریکی گیر افتادهام. در همین لحظه است که یک یاد نورانی به دلم میوزد؛
یاد اشارت، یاد نگاه، یاد رخسار مهربان معلم ربانی.
مثل نسیمی که در سینهی بسته میوزد، مثل نفخهای که جان بیرمق را دوباره زنده میکند.
این همان «ذِکر الله» است؛
نه فقط تکرار کلمات، بلکه حضور نورانی چهرهی معلم در ملکوت قلب.
وقتی یاد او در دلم زنده میشود، میبینم خدا مرا یاد کرده، آرامشی تازه بر من دمیده، و شعلهی خشم و تاریکیام خاموش شده است.
قرآن میگوید:
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا»؛
«قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولاً»؛
و اهلبیت فرمودهاند:
«نَحْنُ ذِكْرُ اللَّه.»
پس حقیقت ذکر این است که من در دل خود، رخسار نورانی اهل ذکر را به یاد بیاورم؛
همانها که خدا در وجودشان نورش را فرود آورده است.
این همان خلقت «أحسن» من است:
وقتی گوشم آماده شنیدن اشارات نورانی، چشمم آماده دیدن نشانههای الهی، و قلبم آماده یادآوری معلم ربانی میشود.
در چنین لحظهای، نفخ روح را در دل حس میکنم؛ دم تازهای از ایمان، آرامشی عمیق و نوری که مرا بر وسوسه و خشم مسلط میسازد.
اما افسوس، حسودان این حقیقت را نمیپذیرند؛ آن ملاقات ملکوتی با فرشتهی مهربان که به صورت چهرۀ ملکی معلم ربانی ظاهر میشود، برایشان انکارشدنی است.
ولی من خوب میدانم که همین یاد، جانم را زنده نگه میدارد.
پس خدایا!
مرا از اهل ذِکر قرار بده؛
از آنان که در لحظهی غفلت، با یاد رخسار نورانی معلم ربانیشان، دوباره روشن میشوند؛
و هر بار که به یاد او میافتند، در حقیقت به یاد تو افتادهاند.
آرامشِ دل در سایۀ ذکر
خداوند میفرماید:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ، أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (۲۸)
یعنی: اهل ایمان همانهاییاند که دلشان با یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باشید! تنها با یاد خداست که دلها اطمینان مییابد.
اینجا قرآن حقیقتی عمیق را فریاد میزند:
دل انسان، در اصل، ناآرام و پراضطراب است.
این اضطراب، تنها با ذکر الله به آرامش پایدار میرسد.
و همانطور که در آیات و روایات دیدیم، «ذکر الله» یعنی: یاد نور رخسار معلم ربانی؛ چون او مظهر اسماء الهی و اهل ذکر است. وقتی دل به یاد او میافتد، در حقیقت دارد خدا را یاد میکند، و این یاد همان نفخهی آرامش است.
پیوند ذکر و عمل صالح
بلافاصله قرآن ادامه میدهد:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» (۲۹)
یعنی: آنان که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خوشا به حالشان و نیکوست بازگشتشان.
اینجا یک نکته مهم آشکار میشود:
ذکر حقیقی فقط یک حالت درونی نیست؛
ثمرهاش عمل صالح است.
دل وقتی با یاد نور معلم ربانی آرام شد، از خشم و وسوسه پاک شد، توانایی تولید عمل صالح پیدا میکند. این همان چرخهی نور است:
ذکر → آرامش قلب → کنترل نفس → عمل صالح → طوبى و حسن مآب.
جمعبندی
۱. ذکر الله = یاد نور اهلبیت و معلم ربانی در قلب.
۲. این یاد، نفخ آرامش در دل است: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب».
۳. این آرامش، مقدمهی عمل صالح است؛ و عمل صالح ثمرۀ واقعی ذکر است.
۴. نتیجه: «طوبى لهم»؛ در دنیا خوشبختی و در آخرت نیکوترین بازگشت.
دلنوشته:
آرامش در یاد تو!
گاهی قلبم مثل دریای طوفانی است؛
امواج خشم، وسوسه و غم مرا در خود میبلعد.
هیچ لنگرگاهی آرامم نمیکند… تا لحظهای که یاد تو در دلم میدمد.
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»…
آری، تنها با یاد توست که دل من آرام میگیرد.
وقتی رخسار نورانی معلم ربانی در ملکوت قلبم آشکار میشود، انگار خورشید درونم دوباره طلوع کرده؛ تاریکیها فرو میریزند، و من دوباره میتوانم نفس بکشم.
این یاد، تنها آرامش نیست؛ یک نفخهی تازه از ایمان است.
همین یاد، مرا از خشم بازمیدارد، از غفلت بیرون میکشد، و در مسیر عمل صالح مینشاند.
آنگاه وعدۀ خدا محقق میشود:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ.»
یعنی خوشا به حال من اگر ایمانم را با عمل صالح بیارایم؛
خوشا به حال دلی که با یاد تو آرام گرفت و با کار نیک به تو بازگشت.
خدایا!
من آرامش را در هیچ جا نمییابم جز در یاد تو؛
و یاد تو را در هیچچیز نمییابم جز در نور رخسار اولیای تو.
پس مرا از اهل ذکر قرار بده،
تا همیشه در تلاطم زندگی،
به ساحل آرامش تو برسم.
« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ
وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ
تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً
يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً
سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ
ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ
وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ
كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ
فَآزَرَهُ
فَاسْتَغْلَظَ
فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ
يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ
لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ
وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً »
سیمای اهل ذکر در قرآن
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ»
یعنی حقیقت ذکر در همراهی با رسول خدا و معلم ربانی است؛ آنها که کنار پیامبرند، همانهاییاند که دلشان با یاد خدا آرام گرفته و عملشان رنگ نور گرفته است.
«أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»
اهل ذکر، در برابر باطل سخت و مقاوماند، اما در بین خودشان لبریز از رحمت و مهربانیاند. چون دلشان از نور یاد خدا پر شده، دیگر جایی برای حسد و دشمنی ندارند.
«تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً»
اهل ذکر همیشه در حال رکوع و سجودند؛ یعنی حالت قلبشان تسلیم و خضوع در برابر یاد خداست. آنها نه دنبال مقام دنیویاند و نه شهرت، بلکه فقط فضل و رضوان خدا را میجویند.
«سِيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»
ذکر درونی، اثر بیرونی دارد؛ یاد خدا در ملکوت قلب، در ملک ظاهر هم نمایان میشود: در چهره، در نگاه، در آرامش و سیمای نورانیشان. این همان رخسار روشن معلم ربانی است که ما در دل یاد میکنیم و در بیرون میبینیم.
مثل زرع؛ رشد با ذکر
قرآن برای این گروه یک تمثیل زیبا میآورد:
«كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ»
اهل ذکر مانند زراعتیاند که جوانه میزند، شاخههایش به هم یاری میدهند، ستبر میشود و در نهایت بر پای خود میایستد.
این تصویر دقیقاً همان مسیر ذکر است:
جوانه: لحظهای که یاد معلم ربانی در قلب زده میشود.
یاری شاخهها: تقویت ذکر با یادهای پیدرپی و با همراهی دیگر اهل نور.
ستبر شدن: آرامش و ثبات قلبی پیدا میشود.
استواء بر ساقه: عمل صالح و شخصیت کامل شکل میگیرد.
و این رشد، تا جایی میرسد که:
«يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ»
اهل ایمان شکوفا میشوند و این شکوفایی قلبی و اجتماعی، موجب خشم حسودان و کافران میگردد؛ چون حقیقت ذکر را انکار میکنند.
وعده نهایی
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً»
اهل ذکر، همان مؤمنانیاند که ایمان و عمل صالح را با هم جمع کردهاند.
پاداششان، دو گوهر بینهایت است:
مغفرت: پاک شدن از غفلت و خطا.
اجر عظیم: رسیدن به نور رضوان و لقای الهی.
دلنوشته: شاخهای در زراعت نور
وقتی دلم به یاد خدا آرام میگیرد، حس میکنم در مزرعهای از نور جوانه زدهام.
من تنها یک شاخهی کوچک و ناتوان بودم، اما یاد رخسار نورانی معلم ربانی در ملکوت قلبم، نفخهای شد که به من جان بخشید.
کنار دیگر شاخههای این زراعت، استوار شدم، ستبر شدم، و آرامآرام بر پای خود ایستادم.
قرآن چقدر زیبا وصف میکند:
«كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ»
آری، ما شاخههایی هستیم که از یک بذر نور روییدهایم، همدیگر را یاری میدهیم، و در کنار هم قامت میگیریم.
اهل ذکر چنیناند:
دلشان با یاد خدا آرام است،
چهرهشان از سجده روشن،
رفتارشان با هم مهربان،
و در برابر باطل استوار.
این همان «سیمای نورانی» است که در چهرهی معلم ربانی میبینم و در ملکوت قلبم به یاد میآورم.
و چه زیباست وعدۀ پروردگار:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً»
ای کاش من هم یکی از این شاخهها باشم؛
در مزرعهی نور، در رکوع و سجود دائمی،
تا آخرین لحظه با ذکر زنده بمانم،
و سرانجام در آغوش رضوان الهی آرام بگیرم.
ان شاء الله تعالی. ✨🤲🕊
وَ قَالَ ع:
ثَلَاثُ خِصَالٍ هُنَّ أَشَدُّ مَا عَمِلَ بِهِ الْعَبْدُ
إِنْصَافُ الْمُؤْمِنِ مِنْ نَفْسِهِ
وَ مُوَاسَاةُ الْمَرْءِ لِأَخِيهِ
وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ
قِيلَ لَهُ
فَمَا مَعْنَى ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ
قَالَ ع
يَذْكُرُ اللَّهَ عِنْدَ كُلِّ مَعْصِيَةٍ يَهُمُّ بِهَا فَيَحُولُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْمَعْصِيَةِ.
این حدیث شریف، حقیقت ذکر در میدان عمل را برایمان روشن میکند.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«ثَلَاثُ خِصَالٍ هُنَّ أَشَدُّ مَا عَمِلَ بِهِ الْعَبْدُ:
إِنْصَافُ الْمُؤْمِنِ مِنْ نَفْسِهِ، وَ مُوَاسَاةُ الْمَرْءِ لِأَخِيهِ، وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ.»
به حضرت عرض شد: مقصود از «ذکر خدا در هر حال» چیست؟
فرمودند:
«يَذْكُرُ اللَّهَ عِنْدَ كُلِّ مَعْصِيَةٍ يَهُمُّ بِهَا فَيَحُولُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْمَعْصِيَةِ.»
یعنی: بنده هنگام هر گناهی که قصد انجام آن را دارد، یاد خدا میکند و همین یاد، مانع ارتکاب آن میشود.
اینجا ذکر، تنها تسبیح و دعا نیست؛ بلکه یک منبّه قلبی است.
لحظهای که هوای نفس یا وسوسهی شیطان نزدیک میشود، یاد خدا مثل یک زنگ بیدارباش در دل به صدا درمیآید.
این همان است که پیشتر گفتیم:
یاد اشارت معلم ربانی در ملکوت قلب؛
همان یاد، در لحظهی تصمیم، به یاری میآید و مسیر را عوض میکند.
ذکر، در حقیقت نفخ روح ایمان در همان لحظهی خطیر است:
دمیده شدن نوری که قلب را آرام و رفتار را کنترل میکند.
پیوند با قرآن
این حدیث عیناً با آیهی سوره اعراف (۲۰۱) هماهنگ است:
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»
اهل تقوا وقتی وسوسهای از شیطان بر آنان وارد شود، یاد خدا میکنند و ناگهان بینا میشوند.
پس:
ذکر واقعی = یاد خدا در لحظهی امتحان.
ثمرهی ذکر = جلوگیری از گناه و حرکت به سمت عمل صالح.
ابزار این ذکر = یاد نور رخسار و اشارت معلم ربانی، همان بیدارباشی که خدا در دل اهل ایمان قرار داده است.
دلنوشته: منبّه قلب در لحظهی لغزش!
خدایا…
گاهی در آستانهی یک لغزش میایستم، یک وسوسه، یک خشم، یک خواستهی پنهان… و درست در همان لحظه، دلم دارد از دستم میرود.
اما ناگهان، یاد تو مثل نسیمی درونم میوزد.
یاد رخسار نورانی معلم ربانیام در قلبم میدرخشد.
یاد اشارت او، مثل یک زنگ بیدارباش، در گوش جانم صدا میزند:
«حواست باشد! این راه، راه تو نیست.»
همین یاد، دست و پای دلم را میگیرد.
همین ذکر، مرا از پرتگاه بازمیگرداند.
این همان نفخهای است که تو وعدهاش را دادهای:
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.»
خدایا!
من از خودم چیزی ندارم… اگر لحظهای یاد تو در دلم خاموش شود، سقوط میکنم.
پس همیشه مرا از اهل ذکر قرار بده؛
تا در هر حال، حتی در لبۀ گناه،
یاد تو به یاریام برسد،
و قلبم دوباره روشن و آرام شود.
خدایا!
لحظهی گناه یادت را فراموش نکنم…
«لَا تُطِيقُ هَذِهِ الْأُمَّةُ … ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»
…
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
يَا عَلِيُّ
ثَلَاثٌ لَا تُطِيقُهَا هَذِهِ الْأُمَّةُ :
الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِي مَالِهِ
وَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِهِ
وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ
وَ لَيْسَ هُوَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ
وَ لَكِنْ إِذَا وَرَدَ عَلَى مَا يَحْرُمُ عَلَيْهِ خَافَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَهُ وَ تَرَكَه.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در این روایت سه ویژگی بسیار دشوار برای امت را برشمردند:
مواسات با برادر ایمانی در مال:
یعنی بخشیدن بیدریغ، نه فقط باقیماندهها بلکه بهترین داراییها.
انصاف دادن به مردم از جانب خود:
یعنی پیش از آنکه دیگران را محاکمه کنیم، خود را در جایگاه آنان ببینیم و حقشان را تمام بدهیم.
ذکر خدا بر هر حال:
اما نه به معنای گفتن الفاظی چون «سبحانالله» یا «الحمد لله»، بلکه ذکر واقعی این است که وقتی در برابر یک حرام قرار میگیری، به یاد خدا بیفتی، بترسی و دست بکشی.
پیوند با بحث «ذکر الله»
این حدیث پرده را بالا میزند: ذکر فقط ذکر زبانی نیست.
ذکر حقیقی، همان یاد نورانی است که در لحظهی وسوسه و آزمون در قلب زنده میشود و تو را بازمیدارد.
همانطور که قبلاً گفتیم: «نفخ نور» در دل، همزمان با یاد رخسار معلم ربانی است؛ یاد او همان منبّه الهی است که در برابر حرام، زنگ خطر را به صدا درمیآورد.
پیوند با قرآن
این معنا دقیقاً با آیهی اعراف/۲۰۱ هماهنگ است:
«إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.»
اهل ذکر، وقتی وسوسهای میآید، یاد خدا را حاضر میکنند و همان لحظه راه روشن میشود.
ذکر زبانی زیباست، اما ذکر حقیقی یعنی یاد خدا در لحظهی خطر و گناه.
این ذکر، قلب را آرام میکند، خشم را مینشاند، و قدم را از معصیت بازمیدارد.
چنین ذکری بسیار دشوار است، اما همین دشواری است که آن را به گوهر نایاب ایمان تبدیل کرده است.
دلنوشته: یادت در لحظهی گناه
خدایا…
ذکر تو آسان است بر زبان،
اما دشوار است در لحظهی خطر.
دشوار است وقتی وسوسه، مثل موجی تیره، ناگهان بر دلم هجوم میآورد.
در همان لحظه است که میفهمم «ذکر» یعنی چه:
یعنی یاد تو را در دل زنده کنم،
یعنی چهرهی نورانی معلم ربانی در قلبم جلوه کند،
یعنی منبّهی در درونم به صدا درآید که:
«ای بنده! این راه حرام است، توقف کن!»
آری… ذکر حقیقی این نیست که تنها بگویم «سبحانالله» و «الحمدلله»؛
ذکر واقعی، یاد تو در مرز گناه است؛
ترسی شیرین که در دل مینشیند،
و دست و پایم را از لغزش بازمیدارد.
خدایا!
تو میدانی امتِ تو چقدر از این ذکر عاجزند…
اما من دست به دامان توأم:
یاد خودت را، یاد نورانی اولیایت را،
در دل من بیدار نگهدار؛
تا هرگاه در آستانهی گناه ایستادم،
به جای سقوط، به یاد تو بلند شوم.
اللَّهُمَّ إِلَيْكَ تَوَجَّهْتُ وَ رِضَاكَ طَلَبْتُ وَ ثَوَابَكَ ابْتَغَيْتُ وَ بِكَ آمَنْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ مَسَامِعَ قَلْبِي لِذِكْرِكَ وَ ثَبِّتْنِي عَلَى دِينِكَ وَ لَا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ.
این دعا به ما میآموزد که ذکر، فقط یاد زبانی نیست، بلکه گشودن گوشهای قلب است:
«افتح مسامع قلبي لذكرك»؛
یعنی خدایا! قلب من را مانند گوشی باز کن که هر لحظه صدای منبّه تو را بشنود.
این همان لحظهای است که یاد نور رخسار معلم ربانی در ملکوت قلب جلوه میکند و قلب را بیدار میسازد.
«ثبّتني على دينك»؛
یعنی ذکر، عامل ثبات است.
یاد مداوم، جلوی لغزش و انحراف را میگیرد.
«ولا تزغ قلبي بعد إذ هديتني»؛
یعنی بزرگترین خطر برای انسان، همین غفلت و زوال ذکر است.
پیوند با بحث ذکر
ذکر = اتصال زندهی قلب به نور الهی.
ذکر = منبّه همیشگی در دل که مسیر را روشن نگه میدارد.
ذکر = رحمت تازه که خدا از جانب خودش در دل میدمد: «هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً».
این همان نفخ نوری است که بارها در قرآن و دعاها مطرح شد:
دم تازهای از ایمان، آرامش و روشنایی که قلب را در لحظهی خطر، پایدار میسازد.
دلنوشته: گوش جانم را بگشا…
خدایا…
به سوی تو آمدهام، نه به سوی دیگری.
رضای تو را خواستهام، نه رضای خلق را.
ثواب تو را جستهام، نه ستایشِ مردم را.
به تو ایمان آوردهام و بر تو توکّل کردهام؛ که جز تو پناهی نیست.
خدایا…
صلواتت را بر محمّد و آل محمّد فرو فرست و گوشهای قلب مرا برای یاد خودت باز کن.
میخواهم صدای تو را بشنوم، نه زمزمههای وسوسه را.
میخواهم زنگ منبّه ربّانیات، هر لحظه در دلم طنین اندازد؛
آنگونه که در لحظهی غفلت،
یاد رخسار نورانی معلم ربانیام در ملکوت قلبم بدرخشد
و مرا به راه بازگرداند.
خدایا…
مرا بر دینت استوار بدار.
از لغزشی که دل را به بیراهه ببرد نگاهم دار.
بعد از آنکه به من راه نمایاندی،
دل مرا از یاد خودت محروم مساز.
رحمتی از نزد خود به من ببخش…
رحمتی که هر بار، نفخهای تازه در قلبم بدمد،
آرامم کند،
و مرا از خشم و وسوسه برهاند.
خدایا…
تو وهّابی؛ بخشندهای که دریغ نمیکنی.
پس هر بار که قلبم در تنگناست،
رحمتت را همچون نسیمی تازه،
درونم بدم تا دوباره برخیزم.
ظلمتِ ذنب و فریضهی سؤال
انسان وقتی در معرض گناه قرار میگیرد، در حقیقت به «ظُلْمَة» میافتد؛ قلبش تیره میشود.
در همین حال وظیفهی او چیست؟
قرآن میگوید:
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل/۴۳).
یعنی در تاریکیِ جهل یا وسوسه، باید به یاد معلم ربانی بیفتی.
وقتی به شوخی میگویند: «شماره من را به اونها بده!» یعنی:
به یاد من بیفت تا من تو را به یاد عهد و پیمان با آیات بیندازم.
یاد او = احضار معالم علمی اهلبیت علیهمالسلام = قطع فوری کامجویی و ستیزهجویی.
ذکر و جواب الهی
آیا خدا به ندای ما در ظلمت پاسخ میدهد؟
یادآور ماجرای یونس علیهالسلام: «فَنادى فِي الظُّلُماتِ…»
بله، خدا وعده داده است:
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/۶۲).
اما!
سؤال بر ما فرض است (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ).
ولی جواب همیشه در اختیار ما نیست؛ و این در محدودهی «اصول و اسرار» است.
لذا قرآن میفرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» (مائده/۱۰۱).
ذکر = جواب درونی
اما خدا وعده داده:
«إذا دعاني لبّيته، و إن سألني أعطيته.»
و نیز:
«فَمَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفَ حَقَّهُمْ، جَعَلْتُ لَهُ عِنْدَ الْجَهْلِ حِلْماً، وَ عِنْدَ الظُّلْمَةِ نُوراً.»
یعنی:
در جهل، حلم پیدا میکند.
در غفلت، متذکر میشود.
در ظلمت، نور مییابد.
این همان لحظهای است که یکباره عالم ربانی به یاد انسان میآید؛ و همان یاد، حکم پاسخ است.
انگار خدا جواب را به دل انداخته: «بصیر شو! این راه تو نیست.»
شرط مهم: گوش شنوا
برای اینکه ذکر به این صورت اثر کند، باید مسامع قلب برای ذکر باز باشد:
«وَ افْتَحْ مَسَامِعَ قَلْبِي لِذِكْرِكَ.»
اگر گوش دل شنوا شد، یادِ معلم ربانی مثل یک جواب زنده در لحظهی تاریک مینشیند و بنده:
امساک میکند،
از گناه کوتاه میآید،
و به نور اهلبیت علیهمالسلام متصل میشود.
ذنب = ظلمت → راهکار: سؤال و یاد اهل ذکر.
ذکر = جواب خدا در دل؛ بصیرت زنده و عملی.
شرط اثرگذاری: مسامع قلب باز شود.
نتیجه: در جهل، حلم؛ در غفلت، تذکر؛ در ظلمت، نور.
دلنوشته: جواب خدا در دل تاریکم
خدایا…
چه بسیار لحظاتی که دلم در تاریکی گناه و وسوسه فرو میرود؛
انگار همهی درها بسته میشود و هیچ چراغی راه را نشان نمیدهد.
در همان ظلمت است که صدای آیهات در گوش جانم میپیچد:
«فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.»
یاد معلم ربانی به دلم میافتد،
همان یاد که مثل منبّهی ناگهانی قلبم را تکان میدهد.
انگار تو در دل تاریکم جواب دادهای:
«این راه تو نیست! برگرد.»
خدایا…
میدانم جواب همیشه کلمه و صدا نیست،
گاهی فقط یک یاد است،
یاد رخسار نورانی، یاد اشارت،
که همان لحظه، نور را در دلم مینشاند.
تو خود وعده دادی:
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ.»
آری، من در ظلمتِ ضعف و وسوسه، مضطرم؛
و تو با ذکر، پاسخ اضطرارم را میدهی.
خدایا…
گوشهای قلب مرا همیشه برای یاد خودت باز کن.
که هر وقت در ظلمت گناه لغزیدم،
یاد معلم ربانیام مثل یک چراغ درونم بدرخشد،
و من به جای سقوط،
با نور ذکر، آرام شوم و بازگردم.
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۹۹ الى ۱۰۶]
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (۹۹)
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً (۱۰۰)
الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً (۱۰۱)
أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلاً (۱۰۲)
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً (۱۰۳)
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (۱۰۴)
أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (۱۰۵)
ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً (۱۰۶)
چشمهای بسته از ذکر
«الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً» (۱۰۱)
اهل ذکر، گوش و چشمشان باز بود برای یاد خدا؛
اما اهل حسادت، چشمانشان در پوششی سنگین است، و گوششان توان شنیدن ندارد.
این همان داستان تکراری است:
وقتی یاد نور رخسار معلم ربانی در ملکوت قلب را انکار میکنی،
دیگر اشارتش را نمیبینی،
و صدایش را نمیشنوی.
غیر از این، هیچ ظلمتی سختتر نیست.
خیال خدمت، حقیقت خسارت
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً؟
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (۱۰۳–۱۰۴)
اهل حسادت خیال میکنند کارشان خدمت است، گمان میکنند درست میسازند،
اما همهی تلاششان بیهوده است چون از ذکر خدا خالی است.
کار بیذکر، هرقدر بزرگ و پرهیاهو، در حقیقت سایهای بیجان است.
چرا؟
چون:
«أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ» (۱۰۵)
آنان دیدار با نور را انکار کردند،
لقای رب در ملکوت قلب را جدی نگرفتند،
و آیات و رسولان را به تمسخر گرفتند.
سرنوشت
«فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً»
کارهایشان بیوزن و بیارزش میشود.
و جهنم همان سفرهای است که برای خود گستردهاند:
«ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً» (۱۰۶).
اهل ذکر: چشم باز، گوش شنوا، دل آرام، عمل صالح.
اهل حسد: چشم در غطاء، گوش کر، دل مضطرب، عمل بیثمر.
ذکر، نور را به دل میآورد؛ حسد، پردهای بر چشم میافکند.
در ملکوت قلب، لقاء رب همان ملاقات با نور رخسار معلم ربانی است؛
اهل ذکر میپذیرند، اهل حسد انکار میکنند.
دلنوشته: نکند چشمم در پرده بماند…
خدایا…
میترسم…
میترسم روزی چشمانم در پردهای از غفلت فرو رود،
گوشم از شنیدن اشارت معلم ربانی کر شود،
و من همان باشم که قرآن گفت:
«الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي، وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً.»
خدایا…
نکند من هم خیال کنم درست میسازم،
در حالی که همهی تلاشم در باطل تباه شود،
مثل آنان که گمان میکردند نیکو عمل میکنند،
اما در حقیقت، اخسرین اعمالاً بودند.
نکند یاد تو، یاد نور رخسار اولیایت،
از قلبم رخت بربندد
و من بیوزن شوم در روزی که همهچیز با ترازوی حقیقت سنجیده میشود.
خدایا…
من نمیخواهم آیات و رسولانت را بازیچه بگیرم.
من نمیخواهم آن دیدار نورانی را انکار کنم.
من فقط میخواهم چشم و گوش دلم همیشه باز بماند،
تا در لحظهی وسوسه و تاریکی،
یاد تو در من بدرخشد و مرا نجات دهد.
خدایا!
از اهل ذکر قرارم بده،
نه از آنان که چشمشان در پرده است،
و گوششان توان شنیدن ندارد.
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى» (طه/۱۲۴)
یعنی: هر کس از یاد من رویگردان شود، زندگیاش تنگ و سخت خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.
آیات قبل و بعد
قبلش (طه/۱۲۳): «فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى»
یعنی: هرکس هدایت مرا پیروی کند، نه گمراه میشود و نه دچار شقاوت.
بعدش (طه/۱۲۵–۱۲۶):
«قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً؟ قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى.»
یعنی: در قیامت میگوید: پروردگارا چرا نابینا محشور شدم در حالی که در دنیا بینا بودم؟ خدا پاسخ میدهد: همانگونه که آیات من آمد و تو آنها را به فراموشی سپردی، امروز هم تو به فراموشی سپرده میشوی.
…
اهل ذکر = اهل هدایت؛
آنان که چشم دلشان با یاد معلم ربانی باز است → نه گمراه میشوند، نه گرفتار شقاوت.
اعراض از ذکر = پشت کردن به نور؛
یعنی ندیدن رخسار نورانی در ملکوت قلب و نشنیدن اشارات معلم در مُلک.
نتیجهاش:
در دنیا:
«مَعيشة ضَنْكاً» = زندگی تنگ، پراضطراب، بیروح، حتی اگر ظاهرش پر زرقوبرق باشد.
در آخرت:
نابینایی و بیوزنی؛
چون کسی که چشمش را بر نور بسته، در قیامت با همان چشم بسته محشور میشود.
فراموشی ذکر = فراموش شدن نزد خدا.
این اصل قرآن است:
هر که آیات و معالم را فراموش کند، خودش هم در قیامت به فراموشی سپرده خواهد شد.
ذکر، همان یاد نور رخسار معلم ربانی است.
زندگی واقعی و آرامش، در گرو همین ذکر است: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»
اعراض از ذکر، یعنی انکار همین منبّه الهی؛ نتیجهاش زندگی تنگ در دنیا و نابینایی در آخرت است.
دلنوشته: مبادا فراموش شوم…
خدایا…
میترسم…
میترسم روزی از یاد تو روی بگردانم،
و همان لحظه زندگیام تنگ و تار شود.
میترسم در ظاهر همهچیز داشته باشم،
اما در باطن، قلبم در «مَعيشة ضَنك» دستوپا بزند؛
زندگی بینور، زندگی بیذکر.
قرآن گفت:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى.»
چه هراسی دارد این آیه…
نابینا محشور شدن، یعنی همان چشمی که در دنیا به روی نور بسته بودم،
در آخرت هم بسته بماند.
خدایا…
نمیخواهم روزی بگویم:
«رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً؟»
و جواب بشنوم:
«كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى.»
نمیخواهم فراموش شوم…
نه در دنیا، نه در آخرت.
پس به من یاری کن تا همیشه یاد تو در دلم زنده بماند،
یاد رخسار نورانی اولیایت،
که چراغی است درونم و آرامشی است در قلبم.
خدایا،
از اهل ذکر قرارم بده؛
تا زندگیام روشن باشد،
و قیامتم با چشم باز و دل مطمئن سپری شود.
«الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»
«وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ
وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ»
+ «فَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ بِطَاعَةِ مَنْ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ
وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ لَمْ يَأْمُرِ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ»
[سورة الأنفال (۸): الآيات ۲ الى ۴]
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (۲)
مؤمنان، همان كسانىاند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد، و بر پروردگار خود توكّل مىكنند.
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (۳)
همانان كه نماز را به پا مىدارند و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند.
أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (۴)
آنان هستند كه حقّاً مؤمنند، براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزىِ نيكو خواهد بود.
[سورة الحج (۲۲): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ (۳۱)
در حالى كه گروندگان خالص به خدا باشيد؛ نه شريكگيرندگان [براى] او! و هر كس به خدا شرك ورزد چنان است كه گويى از آسمان فرو افتاده و مرغان [شكارى] او را ربودهاند يا باد او را به جايى دور افكنده است.
ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوى الْقُلُوبِ (۳۲)
اين است [فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت، آن [حاكى] از پاكى دلهاست.
لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ (۳۳)
براى شما در آن [دامها] تا مدتى معين سودهايى است، سپس جايگاه [قربانىكردن آنها و ساير فرايض] در خانه كهن [=كعبه] است.
وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ (۳۴)
و براى هر امتى مناسكى قرار داديم، تا نام خدا را بر دامهاى زبانبستهاى كه روزى آنها گردانيده ياد كنند.
پس [بدانيد كه] خداى شما خدايى يگانه است، پس به [فرمان] او گردن نهيد. و فروتنان را بشارت ده.
الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (۳۵)
همانان كه چون [نام] خدا ياد شود، دلهايشان خشيت يابد و [آنان كه] بر هر چه برسرشان آيد صبر پيشهگانند و برپا دارندگان نمازند، و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مىكنند.
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۴۱ الى ۴۵]
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (۴۱)
ما اين كتاب را براى [رهبرىِ] مردم به حق بر تو فروفرستاديم. پس هر كس هدايت شود، به سود خود اوست، و هر كس بيراهه رود، تنها به زيان خودش گمراه مىشود، و تو بر آنها وكيل نيستى.
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (۴۲)
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمىستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مىكند]؛ پس آن [نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مىدارد، و آن ديگر [نَفْسها] را تا هنگامى معيّن [به سوى زندگىِ دنيا] بازپس مىفرستد. قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى [از قدرت خدا]ست.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ (۴۳)
آيا غير از خدا شفاعتگرانى براى خود گرفتهاند؟ بگو: «آيا هر چند اختيار چيزى را نداشته باشند و نينديشند؟»
قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۴۴)
بگو: «شفاعت، يكسره از آنِ خداست. فرمانروايى آسمانها و زمين خاصّ اوست؛ سپس به سوى او باز گردانيده مىشويد.»
وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (۴۵)
و چون خدا به تنهايى ياد شود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، منزجر مىگردد، و چون كسانى غير از او ياد شوند، بناگاه آنان شادمانى مىكنند.
این دو آیه در کنار هم، خط تمایز بسیار شفافی بین اهل نور و اهل حسد در برابر ذکر الله نشان میدهند.
۱) اهل نور: دلهای لرزان در برابر یاد خدا
«الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال/۲)
اهل ایمان وقتی یاد خدا در دلشان زنده میشود، قلبشان میلرزد.
این لرزش، لرزشِ ترس خشک نیست؛
بلکه همان خشیت شیرین است: لرزشی که نشانهی بیداری و حضور است.
دلشان با یاد خدا بیدار میشود، حساس میشود، آرامش پیدا میکند.
این همان ذکر حقیقی است که معلم ربانی در ملکوت قلبشان زنده میکند.
۲) اهل حسد: دلهای منزجر از یاد خدا
«وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» (زمر/۴۵)
اهل حسد و بیایمانی، وقتی تنها نام خدا به میان میآید، دلشان منقبض و منزجر میشود.
یاد خدا برایشان مثل باری سنگین است.
ذکر، به جای اینکه نور و آرامش بیاورد، در قلب تاریکشان تولید نفرت میکند.
و قرآن میگوید:
«وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ»
وقتی سخن از بتها، لیدرهای سوء و باطل یا هواهای نفسانی باشد، همانها شاد و سرمست میشوند!
تفاوت بنیادین
اهل نور: ذکر، قلبشان را بلرزانَد و روشن کند → وجلت قلوبهم.
اهل حسد: ذکر، قلبشان را منقبض و تاریک سازد → اشمأزت قلوبهم.
این تفاوت از کجاست؟
از اینکه اهل نور با ملکوت قلبشان با نور معلم ربانی در ارتباطاند؛ یاد او برایشان مایهی حیات است.
اما اهل حسد، این ملاقات را انکار کردهاند؛ پس ذکر برایشان بهجای نور، سنگینی و انزجار میآورد.
دلنوشته: دو قلب در برابر یک یاد
خدایا…
یاد تو که میآید،
قلب من میلرزد.
نه از ترسی کور،
که از خشیتی شیرین؛
مثل کودکی که نام پدر مهربانش را میشنود
و بغضی پر از شوق گلویش را میگیرد.
این لرزش قلب، نشانهی زنده بودن من است؛
نشانهی آنکه هنوز دل من به نور تو حساس است:
«الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ.»
اما…
اهل حسد چنین نیستند.
وقتی تنها نام تو برده میشود،
دلشان در هم میپیچد،
چهرهشان در هم میرود،
و اشمئزاز، قلبشان را فرا میگیرد.
«وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.»
عجیب است…
آنگاه که نام بتهایشان یا لیدرهای باطلشان یاد شود،
شاد و سرمست میگردند!
خدایا…
من از این اشمئزاز میترسم؛
از آن روزی که قلبم به یاد تو بسته شود و یاد باطل خوشایندم گردد.
پس مرا در زمرهی اهل نور نگه دار؛
آنان که یاد تو، دلشان را میلرزاند و نورانی میسازد،
نه آنان که به یاد تو منزجر میشوند.
زیبایی ذکر؛ یادِ زندهی معلم ربانی
ذکر یعنی به یاد آوردن؛
اما نه فقط با زبان، که با قلب، با جان، با همهی لحظههای زندگی.
همانطور که در زبان میگوییم: «دائم تو خونهی ما ذکر خیرت هست»،
ذکر خدا یعنی دائم در خانهی دل، یاد معلم ربانی زنده باشد.
یادش بیفتی، الهام به دلت بشود، مثل یک جرقه ناگهانی:
«یادم افتاد معلم ربانی به من گفته بود در چنین شرایطی سکوت کن!»
و همین یاد، مسیرت را عوض میکند.
ذکر، این است که:
چشم به هر چیز که میافتد، تو را به یاد او بیندازد.
هر نشانهای پلی شود به سمت او.
هر واژهای راهی باشد برای رسیدن به معنای معلم ربانی.
وقتی میگویند ذکر، یعنی معلم ربانی!
یعنی یاد او، کارهای او، رفتارهای او.
اگر یاد او در دل تو حاضر باشد، میتوانی مثل او رفتار کنی، از دلخواه بگذری، و آرام شوی.
ذکر قلبی؛ حضور همیشگی
ذکر زبانی، خوب است، اما ذکر قلبی چیز دیگری است:
ذکر قلبی یعنی چهرهی معلم ربانی همیشه جلوی چشم تو باشد؛
انگار دارد قدم میزند، با توست، لحظهای محو نمیشود.
تو میتوانی با او گفتگو کنی، از او الهام بگیری، با یادش مطالعه کنی و آرام شوی.
این همان دائمالذکر بودن است: ارتباط پنهان و همیشگی با او، ارتباطی که دیگران از آن بیخبرند اما تو در عمق قلبت با او زندگی میکنی.
ذکر، عهد فراموششده را زنده میکند
نمیتوانم او را فراموش کنم.
نامش، یادش، در قلبم جاودانه است.
همین است معنای «یاد خدا باش»: یعنی همیشه به یاد معلم ربانی باش؛
که یاد او همان یاد خداست و آرامش را بر قلبت مینشاند.
این یاد، تو را به یاد عهد ازلی میاندازد؛ همان پیمانی که در عالم ذر بستهای.
همانطور که قرآن گفت:
«يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ.»
یاد نعمت = یاد معلم ربانی = وفای به عهد.
ذکر لسانی و ذکر قلبی
ذکر لسانی: گاهی ناگهانی جملهای بر زبان جاری میشود (جَرى الشيء على لسانك).
ذکر قلبی: یکباره چیزی به دلت الهام میشود؛ چهرهی معلم ربانی جلوی چشمت میآید.
این یاد را حفظ میکنی (الحفظ للشيء تذكره)، دائم مجسمش میکنی، و از یادش غافل نمیشوی.
این همان معنای آیه است:
«وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ»؛
یاد روزهایی که خدا به واسطهی اولیایش نعمت را به تو نشان داد.
دلنوشته: نمیتوانم فراموشت کنم…
خدایا…
ذکر، برای من فقط گفتن چند کلمه بر زبان نیست؛
ذکر یعنی یکباره دلم بلرزد و یاد معلم ربانیات به خاطرم بیاید.
به یادش بیفتم، در همان لحظهای که وسوسهای مرا میکشاند؛
و به یاد سخنش بیفتم که آرامم کرد، و مسیرم را عوض کرد.
خدایا…
چشمم به هر چه میافتد، مرا به یاد او میاندازد.
هر نشانهای، پلی میشود به سوی یاد او.
هر واژهای، مرا به معنای او میرساند.
و این است که ذکر برایم زنده میشود.
ذکر قلبی، یعنی چهرهی او همیشه جلوی چشمم باشد،
انگار با من قدم میزند، با من حرف میزند،
و من با یاد او مطالعه میکنم، میفهمم، و آرام میگیرم.
این همان دائمالذکر بودن است:
ارتباط پنهانی که هیچکس جز من و تو از آن خبر ندارد.
خدایا…
نمیتوانم فراموشش کنم.
نام او و یاد او، در قلبم جاودانه است.
این بزرگترین نعمتی است که به من بخشیدی:
آشنایی با معلم ربانی.
ذکر این نعمت، مرا به یاد عهد ازلیام میاندازد،
به یاد پیمانی که در عالم ذر بستم و فراموش کرده بودم.
پس هر بار که به یاد او میافتم،
در حقیقت تو را یاد میکنم.
آرامشی که بر قلبم مینشیند، از یاد توست.
و این همان معنای ذکر است:
نمیتوانم به یادت نباشم…
[سورة القمر (۵۴): الآيات ۱۱ الى ۴۰]
وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (۱۷)
وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (۲۲)
وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (۳۲)
وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (۴۰)
سوره قمر سراسر یادآور سرگذشت امتهایی است که در برابر ذکر الهی تکبر کردند؛ قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط و فرعونیان. و میان این روایتهای پر از هشدار، چهار بار یک جملهی کلیدی تکرار میشود:
«وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؟»
۱. آسان شدن قرآن برای ذکر
تکرار این جمله در سوره، یک پیام روشن دارد:
قرآن برای صرفاً خواندن الفاظ نازل نشد.
«تَیسیـر» قرآن یعنی خدا آن را در دسترس قلبها قرار داده است؛ یعنی آن را به زبان قلب و ملکوت رسانده است.
این آسانی نه در کلمات، بلکه در یافتن معلم قرآن است؛ کسی که نور قرآن را به قلبها منتقل میکند.
پس وقتی میگوید: «یَسَّرْنَا القرآن لِلذِّكر»، یعنی ما معلم قرآن را در کنار شما قرار دادیم تا یاد گرفتن و یاد کردن ممکن شود.
۲. «هَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؟»؛ آیا کسی هست؟
مدّکر یعنی کسی که خودش را در معرض ذکر قرار دهد؛ یعنی کسی که بگذارد نور معلم ربانی به قلبش بتابد.
در طول سوره، اقوام مختلف نمونهی کسانیاند که به جای متذکر شدن، یاد را کنار زدند و به هلاکت رسیدند.
پس سؤال الهی یک سؤال باز است:
آیا امروز کسی هست که با دیدن نور معلم قرآن در ملکوت قلب بیدار شود؟
۳. پیوند با «ذکر الله»
این آیه دقیقاً به بحث ما معنا میدهد:
ذکر = به یاد آمدن نور معلم ربانی در دل.
قرآن = دریچهای برای رسیدن به همین ذکر.
تیسیر قرآن = فراهم شدن امکان ملاقات با معلم قرآن در ملکوت قلب.
یعنی اگر قرآن را صرفاً کتاب بنگری، شاید سنگین و دشوار بیاید؛ اما وقتی آن را در چهرهی معلم نورانی ببینی، میشود «تیسیر»، میشود آسان و روان، و عمل به آن هم برایت شیرین میشود.
۴. نتیجه در سوره قمر
هر قومی که به ذکر پشت کرد (قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، فرعون) گرفتار شد.
میان هر داستان، خدا میگوید: ما قرآن را برای ذکر آسان کردیم، آیا پندگیرندهای هست؟
یعنی راه نجات همیشه باز است، اما مشروط به اینکه کسی نور را ببیند و به یاد بیاورد.
✅ پس، در پیوند با مقاله «ذکر الله»:
قرآن = کتابی برای ذکر = همان ارتباط زنده با معلم ربانی.
ذکر = یاد نور او در ملکوت قلب.
نتیجه = بیداری، آرامش و نجات از تاریکیهای زندگی روزمره.
دلنوشته: آیا من اهل تذکر هستم؟
خدایا…
چقدر زیباست این جملهات که بارها در سوره قمر تکرار کردی:
«وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؟»
قرآن را آسان کردی…
اما نه فقط برای خواندن بر زبان،
که برای لمس کردن در دل،
برای دیدن نور معلم ربانی در ملکوت قلب،
برای شنیدن ندای زندهی تو در زندگی روزمرهام.
خدایا…
من میدانم قوم نوح و عاد و ثمود، همه نابود شدند چون از یاد تو روی گرداندند.
میترسم که من هم مثل آنها باشم؛
قرآن در برابرم روشن باشد،
اما من چشم بر آن نور ببندم.
آیا من از اهل تذکر هستم؟
آیا من میگذارم یاد تو، یاد آن معلم نورانی،
در قلبم بنشیند و مرا به راه برگرداند؟
یا مثل اهل حسد، به جای آرام گرفتن در یاد تو، از آن گریزان میشوم؟
خدایا…
من نمیخواهم تنها قاری الفاظ باشم.
میخواهم متذکر باشم.
میخواهم وقتی چهرهی معلم قرآن در قلبم جلوه میکند،
به یاد بیاورم که تو راه را برایم آسان کردهای.
میخواهم هر روز و هر شب، در هر امتحان،
از این نور الهام بگیرم و به عهد ازلیام وفا کنم.
پس ای پروردگار مهربان،
من را در شمار «مدّکران» قرار ده…
و نگذار آن سؤال تکراری قرآن،
پاسخی جز سکوت از قلب من بشنود.
«وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» (انبیاء/۱۰۵)
این آیه میگه: ما در زبور نوشتیم بعد از ذکر…
«مِنْ بَعْدِ الذِّكْر» یعنی بعد از آشنایی با معلم ربانی.
آشناییای که انسان رو از پریشانی بیرون میآره و به آرامش میرسونه.
یعنی «ذکر» در حقیقت همون اتصال قلبی به معلم ربانی است؛
و بعد از اون اتصال، وعدهی آرامش و ورودی امن (دخل) به قلب محقق میشه.
«اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ» (بقره/۴۰ و موارد دیگر)
خدا میفرماید: نعمتم رو به یاد بیارید.
چه نعمتی بالاتر از وجود معلم ربانی؟
کسی که مسیر آرامش را بر مبنای علم آل محمد علیهمالسلام به ما نشون میده.
خدا صریحاً میگه: شما نمیتونین مستقیماً به یاد من باشین!
پس چه کار باید بکنین؟
باید به یاد «نعمت» باشین؛ و بالاترین نعمت، همون معلم ربانی است.
پس برای اینکه واقعاً «ذکر الله» داشته باشی، باید پیوسته یاد معلم ربانی باشی.
ذکر و سلسله مراتب (رتب)
ذکر یعنی رعایت سلسله مراتب.
یعنی در نظام ملک و ملکوت، دسترسی مستقیم به سرچشمه ممکن نیست.
رابط لازم است:
بدون «سطل» آب از چاه بیرون نمیآد!
و بدون واسطهی معلم ربانی، قلب به سرچشمهی آرامش نمیرسه.
ذکر اکبر
گذشتن از دلخواه خیلی سخته؛
یادآوری حرفها و آیاتِ معلم ربانی، همون نیرویه که تو رو قادر میکنه این کار سخت رو انجام بدی.
پس این معنا همون است که قرآن میگه:
«ذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» (عنکبوت/۴۵).
ذکر خدا یعنی یاد معلم ربانی؛
و این ذکر، اکبره چون بزرگترین ابزار برای مقاومت در برابر خواهشهای نفس و رسیدن به آرامشه.
آرامش قلبی
اینجاست که آیهی معروف معنا پیدا میکنه:
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/۲۸).
یعنی: الا! به یاد معلم ربانی است که دلها آرام میگیره.
این یاد، نام دیگر آرامشه.
جمعبندی:
ذکر = یاد معلم ربانی.
بعد از ذکر (مِنْ بَعْدِ الذِّكْر) = رسیدن به آرامش.
یاد نعمت (اذكروا نعمتي) = یاد بزرگترین نعمت یعنی معلم ربانی.
ذکر اکبر = یاد معلم ربانی در سختترین لحظهها، جایی که گذشت از دلخواه واقعاً کار بزرگیه.
ذکر = پلی واسطه؛ مثل سطلی که بدون اون آب به دست نمیرسه.
دلنوشته: نعمت معلم ربانی
خدایا…
وقتی میگویی: «وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ»،
یاد میگیرم که آرامش، بعد از آشنایی با معلم ربانی میآید.
او همان واسطهی رحمت توست؛
چراغی که تاریکی دلم را روشن میکند،
و راهی که مرا از پریشانی به آرامش میرساند.
خدایا…
وقتی میگویی: «اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ»،
میفهمم بالاترین نعمت تو همان معلم ربانی است.
نعمتِ بودنش، نعمتِ یادآوریاش،
که هر وقت به یادش میافتم، به حقیقت به یاد تو افتادهام.
پس ذکر تو یعنی یاد او؛
و یاد او یعنی بازگشت به عهدی که در عالم ذر با تو بستم.
خدایا…
میدانم که بدون واسطه نمیتوانم به سرچشمه برسم؛
مثل سطلی که اگر در سلسلهی چاه نباشد، آب بالا نمیآید.
معلم ربانی همان سطلی است که آب حیات را به دستم میرساند.
یاد او، ذکر او، همان ذکر توست.
خدایا…
وقتی میگویی: «ذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»،
میفهمم یاد تو، یعنی یاد معلم ربانیات،
بزرگترین قدرتی است که در لحظهی گذشت از دلخواهم به کمکم میآید.
کاری که بدون او از من برنمیآید.
پس…
خدایا، نعمت معلم ربانیات را هیچگاه از یادم مبر.
بگذار ذکرش همیشه در قلبم جاری باشد،
تا به حقیقت، آرامش پیدا کنم.
زیرا آیهات به من وعده داده:
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
تذکره؛ یاد چیزی که آرام میکند
خداوند میفرماید:
«كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ» (مدثر/۵۴).
یعنی آرامش در لحظهی ناآرامی با «تذکره» ممکن میشود.
اما «به یاد خدا افتادن» به شکل انتزاعی (ناملموس) و بدون نشانه، معنایی ندارد.
خود خدا راه را روشن کرده:
برای یاد من باید به یاد چیزی بیفتی که تو را به یاد خواست من بیندازد.
+ «اسجدوا لآدم»
آن «چیز»، همان تذکره است؛
یعنی شخصی که به تو ولایت را یاد داده است، همان معلم ربانی.
چرا معلم ربانی «تذکره» است؟
چون در لحظهی وسوسه، یاد او تو را متوقف میکند.
چون در وقت ناآرامی، یاد او تو را به یاد خواست خدا میاندازد.
چون یاد او همان یاد عهد و پیمان ازلی است که فراموشش کردهای.
پس وقتی قرآن میگوید:
«كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ»،
یعنی: معلم ربانی همان تذکره است.
پیوند با آرامش قلبی
قلب ناآرام با یاد معلم ربانی به آرامش میرسد.
این همان معنای واقعی آیهی رعد/۲۸ است:
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
یاد خدا یعنی یاد «تذکره»ای که او فرستاده است.
جمعبندی:
یاد خدا = یاد تذکره (معلم ربانی).
تذکره = کسی که تو را به یاد خواست خدا میاندازد.
ذکر = آرامش حقیقی در لحظهی ناآرامی.
دلنوشته: تذکرهی آرامش
«كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ»
خدایا…
در لحظههای ناآرامی، دلم بیقرار میشود،
مثل دریایی که طوفان گرفته باشد.
اما همان دم که یاد معلم ربانیات به خاطرم میافتد،
همهچیز آرام میشود…
یاد او همان تذکره است؛
چراغی که مرا به یاد خواست تو میاندازد،
و دستم را از لغزش بازمیدارد.
خدایا…
اگر به یاد تو افتادن بینشانه و بیراهبر بود،
من در این طوفانها گم میشدم.
اما تو مرا به یاد نعمتی انداختی،
به یاد کسی که نور ولایت را به من یاد داد،
و این همان یاد توست که قلبم را آرام میکند.
پس خدایا…
در هر اضطراب و هر تاریکی،
یاد معلم ربانیات را در دلم زنده نگهدار،
که همان ذکر توست،
و همان تذکرهای است که آرامم میسازد.
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
قَالَ : نَحْنُ وَ اللَّهِ أَهْلُ الذِّكْرِ.
فَقُلْتُ: أَنْتُمُ الْمَسْئُولُونَ؟
قَالَ: نَعَمْ.
قُلْتُ: وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُجِيبُونَا؟
قَالَ: ذَاكَ إِلَيْنَا إِنْ شِئْنَا فَعَلْنَا وَ إِنْ شِئْنَا تَرَكْنَا .
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
۱. اهل ذکر چه کسانیاند؟
امام باقر علیهالسلام میفرماید:
«نَحْنُ وَاللَّهِ أَهْلُ الذِّكْرِ».
یعنی اهل ذکر در حقیقت خود اهلبیت پیامبرند علیهمالسلام.
پس «اهل ذکر» نه یک عنوان کلی، بلکه شخص معین است: همان معلمان ربانی که خدا برای هدایت قرار داده.
۲. وظیفهی سؤال و جواب
راوی پرسید:
شما مسئولید که ما از شما بپرسیم؟
امام فرمود: بله، شما باید بپرسید.
پس شما باید جواب بدهید؟
امام فرمود: «ذَاكَ إِلَيْنَا، إِنْ شِئْنَا فَعَلْنَا وَ إِنْ شِئْنَا تَرَكْنَا.»
یعنی: وظیفهی سؤال کردن بر عهدهی شماست؛ اما جوابدادن به اختیار ماست.
۳. چرا؟
چون پاسخها همیشه در یک سطح نیستند:
گاهی جواب روشن است و باید به گوش همه برسد.
گاهی سؤال به «اسرار» و «اصول» میرسد، که باز کردنش به صلاح همه نیست.
گاهی هم شخص هنوز ظرفیت دریافت ندارد.
پس یاد میگیریم که تکلیف ما سؤال کردن است:
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ».
اما جواب، هدیهی اهل ذکر است؛ اگر صلاح بدانند، میدهند، و اگر صلاح نباشد، سکوت میکنند.
۴. پیوند با بحث ذکر الله
این روایت، عمق بحث ذکر را روشنتر میکند:
ذکر یعنی یاد معلم ربانی.
«اهل ذکر» یعنی همان معلمان ربانی که خدا قرار داده.
سؤال ما = لحظهی ناآرامی، تاریکی، یا جهل.
جواب آنها = نوری که اگر بخواهند میتابانند و قلب را آرام میکنند.
یعنی وظیفهی ما مدام پرسیدن و متوسل شدن است؛
اما جواب گرفتن، بسته به مشیت و حکمت ایشان است.
دلنوشته: شاگردِ همیشه پرسشگر
خدایا…
یاد گرفتم که کار من فقط یک چیز است:
پرسیدن.
حتی اگر تاریکی بر دلم بنشیند، حتی اگر بارها بیجواب بماند،
باز هم باید بپرسم… چون وظیفهی من این است:
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.»
آری…
اهل ذکر همان معلمان ربانی تو هستند،
و من موظفم دل ناآرامم را به پایشان بیاورم.
اما خدایا…
یاد گرفتم که جواب همیشه به دست من نیست.
امام باقر علیهالسلام فرمود:
«ذَاكَ إِلَيْنَا، إِنْ شِئْنَا فَعَلْنَا، وَ إِنْ شِئْنَا تَرَكْنَا.»
یعنی حتی اگر پرسیدم، جواب هدیهای است که فقط وقتی بخواهند میرسد.
خدایا…
چه شیرین است این درس بندگی؛
که من همیشه محتاج و پرسشگر بمانم،
و معلم ربانیات، هر زمان که صلاح بداند،
چراغی در قلبم روشن کند.
پس مرا در شمار شاگردانی قرار ده
که هرگز از پرسیدن خسته نمیشوند،
هرگز از صبر برای جواب ناامید نمیشوند،
و همیشه در انتظار نوری مینشینند که به وقتش بر قلبشان میتابد.
اذان = تذکرهی روزانه
اذان فقط یک اعلان وقت نماز نیست.
اذان یعنی یک تذکرهی دائمی؛ یک زنگ یادآوری که مبادا فراموش کنی:
در دل حوادث و عرضهی آیات، تنها چیزی که تو را نجات میدهد یاد معلم ربانی است.
همان که از علم آلمحمد علیهمالسلام اقتباس کرده و وظیفه را به تو آموخته.
پس چرا اذان اینقدر تکرار میشود؟
تا روزی چندین بار یادت بیاید:
یاد معلم ربانی = یاد وظیفه در برابر آیت.
یاد وظیفه = آرامش و رهایی از وسوسه.
این است راز «ذکر» در اذان.
ذکر = نخِ یادآور
عرب وقتی نخ کوچکی را به انگشتش میبست تا کاری را فراموش نکند، به آن نخ میگفت: «ذِکر»؛ چون او را متذکر میکرد.
حالا سؤال:
آیا ارزش معلم ربانی در زندگی ما، دستکم به اندازه همان تکه نخ نیست؟
کسی که ما را از علم ولایت سیراب کرده، چرا نامش ذکر نباشد؟
پس هرجا در قرآن واژهی «ذکر» آمد، باید دوباره با این دید بخوانیم:
ذکر = یاد معلم ربانی.
«وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ»
یعنی به یادشان بیاور روزهایی را که آیات خدا در زندگیشان عرضه شد.
برای ما این یعنی: یاد معلم ربانی ما را به یاد انتظارات آلمحمد (ع) میاندازد؛
انتظاری که در دل حوادث، باید وظیفهمان را انجام دهیم.
این زبان و اصطلاح، برای همهی ما جا افتاده است:
حوادث = آیات، و وظیفه = همان چیزی که معلم ربانی به ما یاد داده.
ذکر = نشانهی بلوغ
هرکس یاد گرفت در دل شرایط آیت، به یاد معلم ربانی بیفتد و همان یاد را در تصمیمگیری به کار بگیرد، او دیگر مردی شده است، نه کودک. + «رجل»
چون وقتی به یاد او میافتی، عقل بر حسد غلبه میکند؛
تصمیمت عاقلانه میشود و از کارهای بچگانه رها میشوی.
این همان «ذکر» است: مردانگی در برابر نفس و حسد.
معارین و خائنان به ذکر
اما تاریخ همیشه شاهد خائنان بوده: معارین، کوفیان، معاویهها…
همه یک هدف داشتند: حذف یاد معلم ربانی، تا کسی نباشد ما را یاد وظیفه بیندازد.
این خیانت به همهی جامعه بود، چون یاد خدا (= ذکر الله الاکبر) را از میان میبردند.
ولی در حقیقت، به خودشان خیانت کردند:
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» (بقره/۱۱۴).
چه ظلمی بزرگتر از اینکه راه ذکر را ببندند؟
اینها همانهایی بودند که مثل کودکی ناسپاس، حتی پستان مادر خود را گاز گرفتند!
حسد، اگر با نسخهی معلم ربانی درمان نشود، آدمی را به چنین موجود بیرحمی بدل میکند.
جمعبندی:
اذان، تذکرهی روزانه برای یاد معلم ربانی است.
ذکر، یعنی همان نخ یادآوری در دست تو که فراموش نکنی چه وظیفهای داری.
مردی واقعی، کسی است که در دل حوادث، به یاد معلم ربانی بیفتد و عاقلانه تصمیم بگیرد.
دشمنان، همیشه در پی حذف ذکر بودهاند؛ اما خدا وعده داده یاد خود را حفظ کند.
دلنوشته: اذان، صدای یادآوری
با هر اذان، دلم میلرزد…
نه فقط از صدای «اللهاکبر»،
بلکه از یادآوریِ زندهای که در پسِ آن پنهان است:
اذان یعنی تذکره، یعنی به یاد بیاور معلم ربانیات را.
روزانه چندین بار صدای اذان در شهر میپیچد؛
انگار خدا میخواهد بگوید: فراموش نکن!
هر روز هفتاد بار آیت عرضه میشود،
و تو هم باید هفتاد بار به یاد معلم ربانی بیفتی،
تا بدانی در دل حوادث، وظیفهات چیست.
معاویه آرزو داشت نام محمد صلیالله علیه و آله را از اذان حذف کند؛
چون میدانست اذان یعنی زنده ماندن یاد او،
یاد آنکه راه درست را نشان داد.
اما خدا خواست اذان همیشه زنده بماند؛
تا کسی نتواند ذکر را از دلها بگیرد.
اذان یعنی همان نخ کوچکی که به انگشت میبندی تا یادت نرود…
نخی که به تو میگوید: مراقب باش، وظیفهای داری!
و چه نعمتی بالاتر از اینکه این نخ، نام معلم ربانی باشد؟
خدایا…
هر بار صدای اذان در گوشم میپیچد،
یاد او در دلم جان میگیرد.
و این یاد، همان ذکر است که آرامم میکند،
عقلم را بر حسدم غالب میسازد،
و به من مردانگی میبخشد.
«فإنه لا يُسمّى ذكراً إلا إذا وقع بعد النسيان»
ذکر؛ یاد بعد از فراموشی
ذکر یعنی یادآوری پس از فراموشی.
اگر چیزی هیچوقت فراموش نشده باشد، به یاد آوردنش «ذکر» نامیده نمیشود.
اما چون ما انسانها دائماً فراموش میکنیم، دائماً هم نیازمند «ذکر» هستیم.
چرا فراموش میکنیم؟
در دل حوادث زندگی، گرفتار احساسات و خواستههای نفسانی میشویم.
غفلت، ما را میبرد و چشممان را از حقیقت میبندد.
حسد و دنیاطلبی، وظیفه را از ذهنمان پاک میکند.
در همین لحظههاست که یک «یادآور» لازم داریم؛
چیزی یا کسی که وظیفه را دوباره جلوی چشم ما بگذارد.
ذکر کیست؟
آن یادآور دائمی، همان معلم ربانی در ملک و فرشتۀ مهربان در ملکوت است.
اوست که آموختههایش در دل ما مثل یک چراغ عمل میکند؛
وقتی فراموش میکنیم، ناگهان یاد او و کلامش به ذهن میآید و به ما میگوید:
«مواظب باش، الان وقت صبر است!»
یا: «حسدت را کنار بگذار!»
یا: «این همان لحظهای است که باید بگذری!»
این لحظهی یادآوری، همان ذکر است.
ما فراموش میکنیم → این طبیعت ماست.
یادآوری بعد از فراموشی = ذکر.
ذکر واقعی همان یادآوریِ نور معلم ربانی است، نه صرف تکرار لفظ.
پس هر بار که به یاد او میافتیم و وظیفهمان را بازمییابیم، حقیقتاً مشمول آیه میشویم:
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ» (غاشیه/۲۱).
دلنوشته: یاد بعد از فراموشی
خدایا…
من مدام فراموش میکنم.
فراموش میکنم که برای چه آفریده شدم،
فراموش میکنم که وظیفهام در دل حوادث چیست،
و فراموش میکنم که تو مرا برای نور و آرامش خواستهای، نه برای غفلت و حسد.
اما…
درست همان لحظهی فراموشی،
یاد معلم ربانیات در دلم زنده میشود،
یاد کلامش که روزی به من آموخت،
یاد رفتارش که برایم راهنما شد.
خدایا…
این لحظهی یادآوری، همان ذکر است.
همان لحظهای که تاریکی فراموشی کنار میرود
و وظیفه دوباره جلوی چشمم روشن میشود.
پس ذکر یعنی همین:
بعد از فراموشی، دوباره به یاد تو افتادن
به واسطهی یاد معلم ربانی.
خدایا…
مرا از کسانی قرار ده که هر بار فراموش میکنند،
به لطف ذکر دوباره بیدار میشوند؛
نه از آنها که در فراموشی میمانند و هرگز متذکر نمیشوند.
این آیات ریشههای فراموشیِ «ذکر» رو نشون میدن؛
یعنی عواملی که باعث میشه وقتی آیت عرضه میشه،
آنچه از معلم ربانی یاد گرفتیم یادمون بره:
۱. مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ (فرقان/۱۸)
لذتپرستی و سرگرمیهای دنیا، همون متاعی که آدم رو خوشحال میکنه، کمکم دل رو پر میکنه و یاد ذکر رو از خاطر میبره.
یعنی هر چی که برات خیلی باارزش شد ــ پول، شهرت، خانواده، تعلقات ــ ممکنه همون بشه عامل فراموشی.
این متاع دنیا مثل زرق و برق، چشم رو میبنده و اون چیزی که واقعاً ارزش داره (یاد معلم ربانی) از چشم میافته.
۲. اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ (مجادله/۱۹)
گاهی سلطهی شیطان علت فراموشیه.
شیطان وقتی مستولی میشه، کاری میکنه که آدم در لحظهی امتحان یادش بره چی باید بکنه.
یعنی اون آموزشها و چراغهایی که معلم ربانی روشن کرده بودن، انگار همه خاموش میشن و آدم کورکورانه به دلخواه خودش عمل میکنه.
۳. وَ اذْكُرْ رَبَّكَ… وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ + لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ (اعراف/۲۰۵ + اعراف/۲۰۶)
فراموشی گاهی از دلِ غفلت و تکبر میاد.
غفلت یعنی بیتوجهی به یاد.
تکبر یعنی نپذیرفتن بندگی.
وقتی کسی در برابر ذکر تواضع نکنه، و به وظیفهای که معلم ربانی بهش یاد داده گردن نذاره، کمکم دچار همون غفلتی میشه که یاد رو از دل پاک میکنه.
پس این عوامل باعث میشن یاد معلم ربانی و آموزشهای او موقع عرضهی آیت از یاد بره:
مشغولیت به متاع دنیا → ارزشها جابجا میشه.
سیطرهی شیطان → یاد از دل پاک میشه.
غفلت و تکبر → آدم دیگه حاضر نیست خم بشه و یاد بگیره.
به زبان ساده:
هرچی رو برای خودت باارزشتر از معلم ربانی کردی، همون چیزی میشه که ذکر رو از دلت میبره.
و هرچی از چشت افتاد و براش پشیزی ارزش قائل نبودی، یادش هم از قلبت پاک میشه.
دلنوشته: نگذار یاد برود…
خدایا…
میترسم.
میترسم روزی برسد که آنچه از معلم ربانیات آموختم، در لحظهی امتحان از یادم برود.
میترسم وقتی آیت عرضه میشود،
به جای اینکه یاد او بیفتم و وظیفهام را به یاد بیاورم،
غرق متاع دنیا شوم،
یا اسیر چنگال شیطان،
یا گرفتار غفلتی که از تکبر زاده میشود.
خدایا…
میدانم هر چیزی که بیش از حد برایم ارزش شود،
میتواند ذکر را از چشمم بیندازد.
و هر بیارزشی که به آن دل ببندم،
مرا از یاد تو دور میکند.
پس به من رحم کن…
نگذار دنیا یاد مرا برباید،
نگذار شیطان ذهنم را خالی کند،
و نگذار تکبر و غفلت، قلبم را قفل کند.
خدایا…
بگذار همیشه در لحظهی امتحان،
یاد معلم ربانیات در دلم زنده شود،
و صدای او مرا به یاد وظیفه بیندازد.
که تنها آن یاد است که آرامم میکند
و مرا از سقوط نجات میدهد.
نسبت گمراهی به «معبودهای دروغین»
آیه میگه: «أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ»
یعنی خدا از معبودهای دروغین میپرسه:
شما این بندگان رو گمراه کردید یا خودشون راه رو گم کردند؟
جواب میدن: «سُبْحانَكَ… ما كانَ يَنْبَغِي لَنا…»
ما اصلاً سزاوار نبود که چیزی غیر از تو باشیم یا کسی رو به پرستش خودمون دعوت کنیم.
این یعنی ریشهی گمراهی خود آدمهاست: تمتع از دنیا، استحواذ شیطان، و کبر و عناد.
«وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ»
اینجا به نکتهی تازهای اشاره شد:
طول عمر، مال و فرزندان زیاد،
لذتهای دنیا،
→ همه اینها باعث شد ذکر فراموش بشه.
پس نعمت زیاد، اگر با ذکر همراه نباشه، خودش میشه عامل فراموشی ذکر.
ریشهی اصلی فراموشی: کِبر
اینجا نکتهی خیلی کلیدی برای مقالهست 👇
غفلت و استحواذ شیطان یک بُعده.
اما اصل و ریشهی فراموشی ذکر، کبر و حسد نسبت به معلم ربانیه.
چون وقتی آیت عرضه میشه، برای عبور از دلخواه باید به یاد معلم ربانی بیفتی.
ولی اهل کبر حاضر نیستن خم بشن و بگن: «او درست میگفت.»
پس یاد معلم ربانی در دلشون نفرت ایجاد میکنه، همونطور که قرآن میگه:
«وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ».
پیوند با بحث «معارین»
حالا در مورد معارین (اهل عناد و نفاق):
تمتع از دنیا → یک عامل فرعی.
استحواذ شیطان → یک عامل فرعی.
اما ریشه و کلید اصلی → کبر و حسد نسبت به معلم ربانی.
آنها اصلاً نمیخوان یادشون بیفته معلم ربانی چی یاد داده.
چون اگر به یاد بیفتن، باید از دلخواه بگذرن.
و همین جاییه که «ذکر» برایشون دردناک و مشمئزکننده میشه.
نتیجه برای مقاله «ذکر الله»
این توضیح یک «لایهی تازه» به بحث اضافه میکنه:
ذکر یعنی یاد معلم ربانی.
فراموشی ذکر سه ریشه دارد:
سرگرمی به دنیا (مَتَّعْتَهُم).
استحواذ شیطان (فأنساهم ذكر الله).
مهمتر از همه: کبر و حسد نسبت به معلم ربانی.
پس ذکر فقط یک یادآوری ساده نیست؛
بلکه میدان نبرد میان تواضع و پذیرش نور معلم ربانی در برابر کبر و حسد اهل عناد است.
دلنوشته: نگذار یاد معلم ربانی از دلم برود
خدایا…
میدانم چه چیزهایی یاد تو را از دل میبرد.
میدانم دنیا با متاعش، شیطان با وسوسهاش،
و از همه بدتر، کبر و حسدی که درونم کمین کرده،
میتوانند چراغ یاد معلم ربانیات را در قلبم خاموش کنند.
خدایا…
از دنیا میترسم، از شیطان میترسم،
اما بیشتر از همه، از خودم میترسم…
از اینکه روزی بر اثر تکبر، نسبت به یاد معلم ربانیات مشمئز شوم،
و با حسد، چشم بر نوری که به من بخشیدی ببندم.
خدایا…
نمیخواهم از آنانی باشم که وقتی آیت عرضه میشود،
به جای یاد معلم ربانی، دنبال دلخواه خویش میروند.
نمیخواهم از آنان باشم که ذکر برایشان تلخ است
و یاد نور تو برایشان نفرتانگیز.
پس یاریام کن،
که هرچه بیشتر دنیا به من بدهی، یاد تو و یاد معلم ربانیات در دلم قویتر شود.
یاریام کن که هر وسوسهی شیطان،
بهانهای برای پناه بردن بیشتر به ذکر تو باشد.
و یاریام کن که تکبر در دلم جایی نداشته باشد،
تا یاد معلم ربانیات همیشه شیرینترین آرامش جانم باشد.
ذکر فقط «یاد» نیست،
بلکه «زوج شدن»، «قرین شدن» و «استواء عقل بر نفس» به برکت نور معلم ربانیه.
زوج و قرین؛ خروج از تنهایی
خدا میفرماید: «وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها».
زوج و قرین بودن، فقط زن و شوهر نیست؛ یک حقیقت اعتقادی است.
معلم ربانی برای ما همان زوج اعتقادی است که خدا در کنارمان قرار داده تا از تاریکی به نور برسیم.
بدون این قرین، انسان در دل حوادث تنهاست و در برابر آیات بیپناه میماند.
استواء عقل بر حسد؛ به برکت نور معلم ربانی
آیه میفرماید:
«لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ».
یعنی وقتی به مقام «استواء» رسیدید، باید یاد کنید نعمتی را که خدا در اختیارتان قرار داد.
این نعمت همان معلم ربانی است؛
اوست که یادش عقل ما را بر حسدمان سوار میکند.
یاد او همان نیرویی است که دلخواه را به تسخیر عقل درمیآورد.
اگر یاد نباشد؛ قرین شیطان میشود
«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ».
اگر کسی از ذکر معلم ربانی روی بگرداند، قرینش شیطان میشود.
پس یا «قرین نور» است، یا «قرین شیطان»؛ راه سومی وجود ندارد.
رجعت، جزء، ملاقات
رجعت:
«كَذلِكَ تُخْرَجُونَ» → بازگشت دوباره به حیات نورانی، ممکن نمیشود جز با یاد معلم ربانی.
جزء:
«وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً» → اهل غفلت جزئی از حقیقت را بریدند و تحریف کردند. اما ما باید جزء آلمحمد شویم، «مِنّا أهلُ البَيت».
ملاقات:
«وَ إِنّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ» → بازگشت و ملاقات با خدا فقط با ذکر (یاد معلم ربانی) امکانپذیر است.
راه تکمیل شدن، زوج شدن، قرین شدن، جزء شدن، رجعت و حتی ملاقات نهایی با خدا، همه و همه در یاد معلم ربانی خلاصه میشود.
اما انسان… چه زود کفران نعمت میکند:
«إِنَّ الإِنسانَ لَكَفُورٌ مُبينٌ».
این همه نعمتِ قرین نورانی در کنار اوست، ولی باز هم سر از عناد و انکار درمیآورد.
پس:
«ذکر یعنی قرین شدن با نور معلم ربانی؛ و بیذکر یعنی قرین شدن با شیطان».
دلنوشته: قرین نور
خدایا…
من تنهایی را چشیدهام؛
تنهایی در دل حوادث، جایی که هیچ کس به دادم نمیرسید،
و فقط یاد معلم ربانی بود که مرا از غرق شدن نجات داد.
آری…
او همان قرینی است که تو برایم فرستادی،
تا عقل بر حسدم سوار شود،
و دلخواهم به تسخیر نور بیفتد.
اگر یاد او نبود، من هنوز اسیر بودم،
در بند نفس و در آغوش شیطان.
خدایا…
من فهمیدم: یا با یاد معلم ربانیات قرین میشوم،
یا با شیطان!
راه سومی نیست…
و من چه بیپناه و بیمقدارم اگر یاد او از دلم برود.
خدایا…
مرا جزء نورانی آل محمد قرار ده،
نه جزئی بریده و بیریشه.
مرا به رجعت نور برگردان،
نه به تکرار تاریکی.
مرا به لقای خود برسان،
با قرینی که از سوی تو برای من عطا شده است.
خدایا…
مرا با معلم ربانیات قرین کن،
نه با شیطان…
که تنها در سایهی اوست که آرام میگیرم
و راه بازگشت به سوی تو را پیدا میکنم.
ذکر = سرمایهی تجارت آخرت
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به ابن مسعود فرمود:
«لا تُريحَنَّ لسانَكَ عن ذِكرِ الله»
یعنی اگر دنبال تجارت آخرتی، زبانت را از ذکر خدا آسوده نکن.
در مقاله «ذکر الله» این یعنی:
ذکر همان سرمایهای است که تاجر آخرت باید دائماً در گردش داشته باشد؛ مثل پولی که اگر در بازار نچرخد، سودی نمیدهد.
ذکر قلبی = یاد معلم ربانی.
ذکر لسانی = جاری کردن آن یاد بر زبان.
مردان اهل تجارت واقعی
آیه میگوید:
«رِجالٌ لا تُلهيهِم تجارةٌ و لا بيعٌ عن ذِكرِ الله…» (نور/۳۷)
این یعنی مردان واقعی کسانیاند که بازار دنیا و معاملههایش، یاد معلم ربانی و آموختههای او را از خاطرشان نمیبرد.
نه اینکه تجارت دنیا نکنند، بلکه دنیا برایشان حجاب ذکر نمیشود.
تجارت بیزیان
«يَرجون تجارةً لن تبور» (فاطر/۲۹-۳۰)
اهل ذکر همیشه در تجارتیاند که هرگز زیان ندارد.
هر لحظهای که به یاد معلم ربانی میافتند و به وظیفه عمل میکنند، سودی جاودانه برای آخرت ذخیره میشود.
این همان تجارت ماندگار است؛ چون:
«ما عندكم ينفد و ما عند الله باق» (نحل/۹۶).
اصل ماجرا: تبدیل نگاه به سرمایهی الهی
پیامبر فرمود:
«كُلُّ ما أبصَرتَهُ بعَينِكَ و استَخلَاهُ قَلبُك فاجعَلهُ لله، فذلك تجارة الآخرة».
یعنی:
هرچه چشم دید و دل پسندید، اگر برای خدا خرج شد، میشود تجارت آخرت.
و این فقط با ذکر ممکن است؛ چون ذکر است که دل را در لحظهی انتخاب متذکر میکند:
– این نگاه، برای خدا یا برای هوا؟
– این خرج، برای خدا یا برای دنیا؟
– این تصمیم، برای خدا یا برای حسد؟
ذکر، بازار زندهی تجارت آخرت است:
سرمایهاش: یاد معلم ربانی.
گردش روزانهاش: زبان و قلبی که از یاد خسته نمیشوند.
سودش: آرامش در دنیا و نعمت باقی در آخرت.
نتیجهاش: تجارت لن تبور؛ تجارتی که هرگز زیان ندارد.
دلنوشته: سرمایهی من، ذکر توست
خدایا…
من تاجری کوچک در بازار بزرگ توام.
نه سرمایهای دارم و نه کالایی برای عرضه.
آنچه دارم فقط یک سرمایه است:
یاد تو، یاد معلم ربانیات که چراغ راه من شد.
خدایا…
دنیا پر از بازارهاست؛
بازار شهوت، بازار حسد، بازار غفلت.
همه فریاد میزنند: بیا بخر، بیا بفروش!
اما من میترسم از تجارتی که سرمایهام را بسوزاند و دستم را خالی کند.
پس به بازار آخرت دل بستهام،
بازاری که تو وعده دادی: «تجارةً لن تبور»،
تجارت بیزیان، سودی ماندگار.
خدایا…
من میدانم زبانم نباید از ذکر تو بیاساید،
چون هر لحظهای که یاد تو بر زبان و دلم جاری شود،
معاملهای تازه است، سودی نو،
و سرمایهای که در دفتر آخرت ثبت میشود.
ای معشوق بیهمتا…
بگذار هر نگاه، هر لبخند، هر قدمم
برای تو باشد و در دفتر تجارت آخرت نوشته شود.
که هرچه نزد من است فانی است،
و تنها آنچه نزد توست باقی میماند.
خدایا…
سرمایهی من اندک است،
اما من به معاملهگری تو دل بستهام.
خودت فرمودی: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ…»
من جانم را آوردهام بر بساط این بازار،
و تنها امیدم این است که تو خریدارش باشی.
مثال برای نفهمیدن ذکر
امام رضا علیهالسلام وقتی مأمون از آیه پرسید:
«الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً»
فرمودند: ذکر با چشم و گوش ظاهر دیده و شنیده نمیشود، بلکه قلب سلیم میخواهد.
پس کسی که چشم سرش کور است، اگر قلبش سالم باشد، میتواند نور ذکر را ببیند.
ولی آنکه قلبش کور است، گرچه چشم و گوشش سالم باشند، هیچگاه حقیقت ذکر را درک نمیکند.
ذکر = اقرار به فضل معلم ربانی
قلب سلیم یعنی دلی که به فضل معلم ربانی اقرار دارد.
اگر به فضل او اقرار کردی → قلبت بیناست، ذکر برایت روشن میشود.
اگر از روی حسد و کبر اقرار نکردی → قلبت کور است، ذکر برایت بسته میشود.
به همین خاطر امام فرمودند:
کافران به ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام، مثل نابینایانی هستند که حقیقت را نمیبینند.
آنها نه تنها نمیبینند، بلکه از شنیدن یاد علی ع و یاد معلم ربانی سنگین و خسته میشوند:
«كانوا يَستَثقِلونَ قولَ النّبي فيه و لا يَستَطيعونَ له سَمعاً».
نکتهی ظریف حدیث
ذکر یک «توانایی حسی» نیست، یک «توانایی قلبی» است.
چشم و گوش ظاهری ابزار دیدن و شنیدن ذکر نیستند.
آنچه ذکر را میفهمد، قلب سلیم است.
پس «ذکر» نه در چشم سر است، نه در گوش ظاهر، بلکه در دل روشن میشود.
این حدیث یک نکته طلایی به مقاله «ذکر الله» اضافه میکند:
ذکر یعنی دیدن و شنیدن نور معلم ربانی با چشم و گوش دل.
کسی که اقرار به فضل او نکند، قلبش کور است، حتی اگر چشم و گوش ظاهری سالم داشته باشد.
مثال کور و کر جسمی برای این است که ما بهتر بفهمیم کورِ دل یعنی چه.
دلنوشته: نگذار قلبم کور شود
خدایا…
میدانم ذکر با چشم و گوش ظاهر دیده و شنیده نمیشود،
ذکر جایی روشن میشود که دل، سلیم و تسلیم باشد.
خدایا…
میترسم چشمم باز باشد، گوشم سالم باشد،
اما قلبم کور باشد…
میترسم وقتی نام معلم ربانی برده میشود،
به جای آرامش و نور، در دلم سنگینی و نفرت بیفتد.
خدایا…
نمیخواهم مثل آنان باشم که یاد معلم ربانی برایشان سنگین بود،
نه طاقت شنیدنش را داشتند و نه قدرت دیدنش را.
این، بدترین کوری است… کوریِ دل.
پس ای پروردگار مهربان،
دلم را از حسد و کبر پاک کن،
تا یاد معلم ربانیات برایم شیرینترین نور باشد.
بگذار ذکر تو در قلبم زنده بماند،
تا هیچوقت نابینا و ناشنوا از حقیقتت نباشم.
عمل صالح فقط با یاد معلم ربانی
در هر عصر، یک معلم ربانی وجود دارد؛ همان که امامان فرمودند:
«الْمُؤْتَمَنُونَ عَلَى الْخَلَائِقِ».
اوست که امانتدار علم آلمحمد علیهمالسلام است.
پس هر کاری که بخواهد «عمل صالح» نام بگیرد، باید با یاد او انجام شود:
«وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ».
اگر بدون یاد او عمل خیری انجام شود،
گرچه ظاهرش خوب است،
اما حقیقتش ناقص است،
و در باطن، هیچ آرامشی به دل نمیدهد.
آرامش، نشانهی قبولی عمل
قبول عمل صالح، فقط یک امضای ظاهری در نامهی عمل نیست؛
قبولی یعنی: آرامش در قلب عامل.
اگر قلب نسبت به معلم ربانی زمان سوراخ شک داشته باشد،
هیچ عملی—حتی نیکترینش—قلب را به نور و طمأنینه نمیرساند.
اما اگر دل به یقین نسبت به معلم ربانی برسد،
با یک چشمهی علمی از او،
گرهی آیات زندگی باز میشود و دل به آرامش میرسد.
شرط ایمان؛ بدون ظلم
قرآن میفرماید:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلمٍ أُولٰئِكَ لَهُمُ الأَمنُ وَ هُم مُهتَدونَ».
یعنی حتی اگر صفت ایمان بر کسی باشد،
اما اگر به ظلم آلوده شد و به جای معلم ربانی، عالم سوء را دنبال کرد،
ایمانش آرامش نمیآورد.
خطر عالم سوء
آنها که دل از گناه نمیکنند،
برای توجیه کار زشت خود به سراغ «عالم سوء» میروند؛
و چنین عالمی، فقط ابزار توجیه است، نه راهنمای نور.
این همان جایی است که ذکر خاموش میشود،
و عمل—حتی ظاهرش خیر—در حقیقت به جایی نمیرسد.
پس ذکر یعنی: یاد معلم ربانی در لحظهی عمل.
عمل صالح فقط وقتی «صالح» است که با یاد او انجام شود.
اگر یاد او نباشد، عمل گرچه خیر، ولی ناقص و بیثمر است؛
و آرامش، تنها سهم دلهایی است که به نور معلم ربانی زمان وصلاند.
دلنوشته: عمل بیذکر، آرامش ندارد
خدایا…
چه بسیار کارهایی که به خیال خودم خیر بود،
اما در دل هیچ نوری به جا نگذاشت،
هیچ آرامشی به قلبم نداد…
اکنون میفهمم چرا؛
چون عمل وقتی صالح است که با یاد معلم ربانی انجام شود.
او چراغی است که از علم آلمحمد ع روشن میشود،
و بییاد او، حتی نیکوترین کارها،
سایهای بیش نیست، بیثمر و بیروح.
خدایا…
نمیخواهم عمری در کارهای خوب ظاهری غرق شوم
و در باطن، بینصیب از آرامش بمانم.
نمیخواهم عملم بر دیوار بلند فراموشی کوبیده شود
چون در لحظهی عمل، یاد معلم ربانی در دلم نبود.
پروردگارا…
یاد معلم ربانیات را همیشه در قلبم زنده کن،
تا هر کارم—حتی کوچکترینش—
راهی به سوی تو باشد و نه به سوی هوای نفس.
که عمل بیذکر، عمل بیقبول است،
و عمل با ذکر، گرهگشا و آرامبخش جان.
اهل علم = همان معلمان ربانی
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
خداوند برای علم، اهلی قرار داده است؛ کسانی که حاملان حقیقیاند.
و اطاعت از آنها را واجب کرده:
«أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم»
«ولو ردوه إلى الرسول و إلى أولي الأمر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم»
«اتقوا الله و كونوا مع الصادقين»
«و ما يعلم تأويله إلا الله و الراسخون في العلم»
«وأتوا البيوت من أبوابها»؛ خانههای علم پیامبران، و درهای آنها اوصیای ایشانند.
یعنی در هر زمان، یک درِ مشخص برای ورود به حقیقت وجود دارد؛ همان معلم ربانی.
عمل خیر بدون ذکر معلم ربانی = مردود
امیرالمؤمنین علیهالسلام تصریح میکنند:
هر عمل خیری که بر اساس دست و نشانهی اصفیاء (اهل بیت و علمای ربانی) نباشد،
هرچند ظاهرش خیر باشد،
مردود است، غیر مقبول.
حتی اگر صاحب آن عمل، در ظاهر «ایمان» داشته باشد!
یعنی ممکن است نماز بخواند، روزه بگیرد، صدقه دهد،
ولی چون به درِ خانهی علم (معلم ربانی) وارد نشده،
عملش پذیرفته نمیشود.
معنای «کونوا مع الصادقين»
این آیه یعنی:
اگر میخواهی عملت پذیرفته شود، باید همراه با صادقین باشی.
و صادقین همان معلمان ربانی هستند که حقیقت ایمان را میفهمانند.
یعنی ذکر (یاد معلم ربانی) شرط قبولی عمل است.
این حدیث کاملاً بحث قبلی را تأیید میکند:
عمل صالح فقط وقتی صالح است که با یاد معلم ربانی انجام شود.
غیر از این، حتی اگر ایمان ظاهری هم داشته باشی، عملت مردود است.
معلم ربانی همان «باب بیت علم» است که اگر از آن وارد نشوی، هیچ عملی به حقیقت وصل نمیشود.
دلنوشته: عمل بیدر
خدایا…
میترسم عملم بیدر باشد.
میترسم عمری بدوم، نماز بخوانم، صدقه بدهم،
اما همه را به درِ بسته کوبیده باشم…
چون از درِ خانهی علمت وارد نشدم،
از دری که معلم ربانی زمانم است.
خدایا…
تو گفتی: «وأتوا البيوت من أبوابها».
من میدانم آن باب، همان معلم ربانی است.
او دری است که به سوی تو باز میشود.
پس نگذار عملم بر دیوار ردّ کوبیده شود،
نگذار عمرم در کارهای مردود تباه گردد.
به من یاد بده که هر عمل را فقط با ذکر او آغاز کنم،
تا عملم به نور برسد،
و در نامهام نوشته شود: «مقبول».
قرآن را فقط معلم ربانی میتواند بفهمد؛
کسی که هم «مخاطَبِ حقیقی» قرآن است و هم «چشندهی طعم» آن.
«من خوطب به»؛ قرآن برای چه کسی نازل شد؟
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«إنما يعرف القرآن من خُوطِبَ به».
یعنی قرآن را جز کسی که مخاطب مستقیم آن است نمیشناسد.
این یعنی اهل بیت علیهمالسلام، و در هر عصر، معلم ربانی که امتداد همان نور است.
«من ذاق طعمه»؛ قرآن چشیدنی است، نه فقط خواندنی
در خطبه آمده:
«إن علم القرآن ليس يعلم ما هو إلا من ذاق طعمه».
قرآن طعمی دارد که فقط با چشیدن شناخته میشود؛
مثل عسل که اگر صد بار تعریفش را بشنوی،
باز هم تا نچشی نمیفهمی شیرینیاش چیست.
پس:
خواندن قرآن با زبان = شنیدن تعریف.
اما همراهی با معلم ربانی = چشیدن طعم.
اثر چشیدن قرآن
وقتی معلم ربانی طعم قرآن را به شاگردش میچشاند، این اتفاق میافتد:
علم، جهل را آشکار میکند.
بینایی دل، کوری را میشکند.
گوش جان، ناشنوایی را میزداید.
انسان گذشتهی از دست رفتهاش را بازمییابد.
دل مردهاش دوباره زنده میشود.
این همان ذکر حقیقی است: یاد و پیوند با کسی که طعم قرآن را چشیده.
اهل قرآن کیستند؟
امیرالمؤمنین ادامه دادند:
اهل قرآن کسانی هستند که:
خاصة نور هستند، چراغی که با آن راه روشن میشود.
أئمة يُقتدى بهم، رهبرانی که باید به آنها اقتدا کرد.
زندگیشان مظهر علم است، و نبودشان مرگ و جهل.
سکوتشان از حکمت خبر میدهد، و ظاهرشان از باطنشان.
نه حق را مخالفت میکنند و نه در حق اختلاف دارند.
پس ذکر الله یعنی:
یاد همان معلم ربانی که مخاطب قرآن است و طعمهی قرآن را چشیده.
بیذکر او، قرآن فقط کلمهای روی کاغذ است.
با ذکر او، قرآن نوری میشود که جهل را به علم، کوری را به بینایی و مرگ را به حیات تبدیل میکند.
دلنوشته: طعم قرآن
خدایا…
قرآن را بارها خواندهام،
اما میدانم که خواندن کافی نیست.
قرآن، طعمی دارد که تنها با چشیدن شناخته میشود…
و من هنوز گرسنهام، هنوز تشنهام.
خدایا…
مرا به کسی برسان که مخاطب قرآن است،
کسی که طعمش را چشیده،
و از نور او میتوانم جرعهای بچشم.
بیاو، کلمات برایم بیمزهاند؛
با او، جانم زنده میشود.
خدایا…
من دلم میخواهد با آن نور خاص همراه شوم،
با معلم ربانیای که چراغی در تاریکیهاست،
و اقتدا به او مرا از جهل به علم،
و از مرگ به حیات میبرد.
ای پروردگار…
مگذار عمرم فقط در خواندن بیچشیدن بگذرد،
فقط در شنیدن بیچشیدن تلف شود.
مرا به طعم شیرین قرآن برسان،
از دست کسی که آن را چشیده و به نور بدل شده است.
شعر = تکیه بر عقل ناقص و خودبسندگی
خداوند در آیه فرمود:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ».
یعنی پیامبر و اهل ذکر، اصلاً به شعر و شیوهی خیالبافی و تحلیلهای خودساخته نیاز ندارند و این روش شایستهی آنان نیست.
«شعر» در اینجا نماد آن روشی است که انسان میخواهد با دقت و تعمق صرف در رأی و خیال خود، به حقیقت برسد.
راهی پر از ظن و گمان، بینور، و در نهایت بیثمر.
ذکر = یاد معلم ربانی و نور آرامش
در مقابل، خداوند میفرماید:
«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ».
یعنی حقیقت وحی و قرآن، چیزی جز ذکر (یاد معلم ربانی) و نور آشکار قرآن نیست.
ذکر، همان اتصال قلب به نور معلم ربانی است؛
یاد اوست که در دلِ تاریکی امتحانات، انسان را به آرامش و بصیرت میرساند.
پیوند «ذکر و قرآن» با «آیاتی و رسلی»
عبارت «ذِكرٌ وَ قُرآنٌ» دقیقاً همان چیزی است که پیشتر گفتیم:
آیاتی = حوادث و تقدیرات زندگی.
رسلی = معلمان ربانی، حاملان علم آل محمد (ع).
این دو در کنار هم معنا پیدا میکنند؛
یعنی در دل حوادث (آیات)، تنها با یاد معلم ربانی (ذکر) میتوان نور قرآن را دید و آرامش یافت.
این همان معنای «کتاب الله و عترتی» است؛ دو گوهر جدانشدنی تا حوض کوثر.
سرانجام شعر و ذکر
کسی که به ذکر (یاد معلم ربانی) چنگ میزند:
به نور میرسد، آرامش مییابد، و راه بر او روشن میشود.
کسی که خود را به «شعر» و خیال خودبسنده بسپارد:
به فرموده قرآن، چشمش کور میشود (لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ)
و در مسیر زندگی، نه جلو میتواند برود و نه به عقب برگردد (فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ).
ذکر یعنی: نگاه کردن به دنیا و آیاتش با نور معلم ربانی.
شعر یعنی: نگاه کردن با عقلِ تنها و خیالِ بریده از نور.
قرآن تأکید میکند:
راه هدایت، شعر نیست؛ ذکر و قرآن است.
راه آرامش، خودبسندگی نیست؛ بلکه یاد معلم ربانی است.
دلنوشته: شعرِ دل یا ذکرِ نور؟
خدایا…
سالها در کوچههای خیال دویدم،
با «شعر» خویش ساختم، پرداختم، خیالپردازی کردم،
اما به آرامش نرسیدم.
عقل تنهایم،
مرا به بیراهه برد،
به تاریکیای که نه راه پیش داشت، نه راه بازگشت…
«فما استطاعوا مضياً ولا يرجعون».
اما اکنون فهمیدم…
آرامش، در یاد معلم ربانی است.
ذکر اوست که چون نخی نازک، اما محکم،
دلم را به آسمان گره میزند.
خدایا…
دیگر نمیخواهم با شعر خودم فریب بخورم،
نمیخواهم خیال را جایگزین نور کنم.
من «ذکر» میخواهم…
یاد معلمی که آیات زندگی را برایم معنا میکند.
با یاد اوست که چشمها روشن میشود،
گوشها شنوا میگردد،
و قلب من در میان طوفانها آرام میگیرد:
«إن هو إلا ذكر و قرآن مبين».
مصباح الشريعة
قَالَ الصَّادِقُ ع
لَا يَتَمَكَّنُ الشَّيْطَانُ بِالْوَسْوَسَةِ مِنَ الْعَبْدِ إِلَّا وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَكَنَ إِلَى نَهْيِهِ وَ نَسِيَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّهِ
فَالْوَسْوَسَةُ مَا يَكُونُ مِنْ خَارِجِ الْبَدَنِ بِإِشَارَةِ مَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ مُجَاوَرَةِ الطَّبْعِ
وَ أَمَّا إِذَا تَمَكَّنَ فِي الْقَلْبِ فَذَلِكَ غَيٌّ وَ ضَلَالَةٌ وَ كُفْرٌ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دَعَا عِبَادَهُ بِاللُّطْفِ دَعْوَةً وَ عَرَّفَهُمْ عَدَاوَتَهُ فَقَالَ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ قَالَ إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا الْآيَةَ فَكُنْ مَعَهُ كَالْغَرِيبِ مَعَ كَلْبِ الرَّاعِي يَفْزَعُ إِلَى صَاحِبِهِ فِي صَرْفِهِ عَنْهُ وَ كَذَلِكَ إِذَا أَتَاكَ الشَّيْطَانُ مُوَسْوِساً لِيَصُدَّكَ عَنْ سَبِيلِ الْحَقِّ وَ يُنْسِيَكَ ذِكْرَ اللَّهِ فَاسْتَعِذْ بِرَبِّكَ وَ رَبِّهِ مِنْهُ فَإِنَّهُ يُؤَيِّدُ الْحَقَّ عَلَى الْبَاطِلِ وَ يَنْصُرُ الْمَظْلُومَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ وَ لَنْ تَقْدِرَ عَلَى هَذَا وَ مَعْرِفَةِ إِتْيَانِهِ وَ مَذْهَبِ وَسْوَسَتِهِ إِلَّا بِدَوَامِ الْمُرَاقَبَةِ وَ الِاسْتِقَامَةِ عَلَى بِسَاطِ الْخِدْمَةِ وَ هَيْبَةِ الْمُطَّلِعِ وَ كَثْرَةِ الذِّكْرِ وَ أَمَّا الْمُهْمِلُ لِأَوْقَاتِهِ فَهُوَ صَيْدُ الشَّيْطَانِ لَا مَحَالَةَ وَ اعْتَبِرْ بِمَا فَعَلَ بِنَفْسِهِ مِنَ الْإِغْرَاءِ وَ الِاسْتِكْبَارِ مِنْ حَيْثُ غَرَّهُ وَ أَعْجَبَهُ عَمَلُهُ وَ عِبَادَتُهُ وَ بَصِيرَتُهُ وَ رَأْيُهُ قَدْ أَوْرَثَهُ عَمَلُهُ وَ مَعْرِفَتُهُ وَ اسْتِدْلَالُهُ بِمَعْقُولِهِ عَلَيْهِ اللَّعْنَةَ إِلَى الْأَبَدِ فَمَا ظَنُّكَ بِنَصِيحَتِهِ وَ دَعْوَتِهِ غَيْرَهُ فَاعْتَصِمْ بِحَبْلِ اللَّهِ الْأَوْثَقِ وَ هُوَ الِالْتِجَاءُ وَ الِاضْطِرَارُ بِصِحَّةِ الِافْتِقَارِ إِلَى اللَّهِ فِي كُلِّ نَفَسٍ وَ لَا يَغُرَّنَّكَ تَزْيِينُهُ الطَّاعَاتِ عَلَيْكَ فَإِنَّهُ يَفْتَحُ لَكَ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ بَاباً مِنَ الْخَيْرِ لِيَظْفَرَ بِكَ عِنْدَ تَمَامِ الْمِائَةِ فَقَابِلْهُ بِالْخِلَافِ وَ الصَّدِّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ الْمُضَادَّةِ بِاسْتِهْزَائِهِ.
ریشهی نفوذ شیطان = فراموشی ذکر
امام صادق ع میفرمایند:
شیطان فقط وقتی میتواند در دل بنده جا باز کند که:
از ذکر الله اعراض کرده باشد،
فرمان خدا را سبک شمرده باشد،
به نواهی او دل داده باشد،
و یادش برود که خدا بر درونش آگاه است.
یعنی غفلت از «یاد معلم ربانی» و آموزشهای او، همان جایی است که دروازهی قلب برای وسوسه باز میشود.
وسوسه و غیّ (ضلالت)
وسوسه اول از بیرون قلب است، مثل صدایی که از بیرون گوش میرسد.
اما اگر انسان بدون نور یاد و ذکر باشد، کمکم در قلب مستقر میشود؛ آن وقت میشود «غیّ و ضلالت و کفر».
ذکر، دیوار محافظ قلب است که نمیگذارد وسوسه از بیرون وارد باطن شود.
دشمنی آشکار شیطان
قرآن فرمود:
«إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
«فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»
امام صادق ع مثال زیبایی میزنند:
مثل یک غریبه در بیابان که وقتی سگ چوپان به او حمله کند،
فوراً به صاحب سگ پناه میبرد.
همینطور تو هم وقتی وسوسه به دلت آمد،
فوراً به خدا و به یاد او پناه ببر.
ابزار مقابله با وسوسه
کثرت ذکر: یاد معلم ربانی در دل، که آموزش او مدام تو را متذکر کند.
مراقبه و استقامت: غفلت نکردن از دل و یاد.
هیبت مطلع: همیشه بدانی خدا بر درونت آگاه است.
اما اگر کسی اوقات خود را مهمل بگذارد، بیذکر باشد،
حتماً صید شیطان میشود.
فریب بزرگ شیطان
شیطان از عبادت خودش سقوط کرد،
چون مغرور به رأی و عقل خود شد.
همان خطری که برای ما هم هست:
او میتواند ۹۹ درِ خیر به رویمان باز کند،
فقط برای آنکه در صدمین در ما را شکار کند!
پس راه نجات از وسوسه و آرامش قلبی،
فقط در ذکر الله است؛
یعنی یاد معلم ربانی و آموزشهای او،
که هر بار ما را از درون تاریکی بیرون میکشد.
دلنوشته: صید وسوسه نشوم…
خدایا…
میترسم از لحظهای که یاد تو را فراموش کنم،
میترسم از ساعتی که نام معلم ربانیات از خاطرم برود،
چون میدانم همان لحظه، دروازهی قلبم به روی شیطان باز میشود.
خدایا…
شیطان مثل سایه، همیشه همراه من است؛
گاهی در گوشم نجوا میکند،
و گاهی میخواهد در دلم خانه بسازد.
اگر به یاد تو باشم، فقط صدایی از بیرون است،
اما اگر غافل شوم، خانهام را غصب میکند و دلم را تاریک.
پروردگارا…
تو گفتی او دشمن آشکار من است.
پس نگذار به دست دشمن بیفتم.
مبادا صید وسوسه شوم،
مبادا زبانم به نام تو بسته شود
و چشمم به نور معلمت کور گردد.
ای مهربانترین یاور…
شیطان درها را یکییکی باز میکند،
نود و نه راه خیر نشانم میدهد
تا در صدمین راه، مرا زمین بزند.
خدایا… به یاد تو و به یاد آن نور ربانی پناه میبرم،
تا هیچ دری برای او باز نماند.
یارب…
من ضعیفم، من بیپناه،
مرا در پناه ذکر نگه دار،
تا هرگز اسیر وسوسه نشوم،
و هرگز از مسیر نور تو جدا نگردم.
«أَهْلُ الذِّكْرِ أَهْلُ اللَّهِ وَ حَامَّتُهُ»
یعنی اهل ذکر، همان کسانیاند که در حصن و حریم خدا جای دارند؛
نه فقط ذاکران لفظی، بلکه آنان که قلبشان با یاد خدا و یاد معلم ربانی عجین شده است.
اهل ذکر، اهلالله هستند:
چون دلشان محل نزول نور است.
چون در کنار معلم ربانی مأوا گرفتهاند.
چون خداوند آنان را به جمع خاص خود (حامة الله) وارد کرده است.
«الذِّكْرُ لَيْسَ مِنْ مَرَاسِمِ اللِّسَانِ …»
ذکر، نه صرفاً حرکت زبان است، نه حتی صرف فکر کردن.
ذکر از «مذکور» آغاز میشود؛ یعنی از آن حقیقتی که باید یاد شود:
معلم ربانی، نور آل محمد (ع).
و سپس در «ذاکر» انعکاس پیدا میکند:
وقتی شاگرد به یاد معلم میافتد و دلش روشن میشود.
پس ذکر، یک «رابطه دوطرفه» است:
ابتدا از سوی «مذکور» (معلم ربانی) که نور و علم را به دل میاندازد.
سپس از سوی «ذاکر» (شاگرد) که آن نور را به یاد میآورد و به عمل تبدیل میکند.
پیوند با مقاله «ذکر الله»
این دو روایت تأکید میکنند:
ذکر حقیقی فقط با معلم ربانی ممکن است.
ذکر، یعنی ارتباط زنده میان مذکور (نور معلم) و ذاکر (قلب شاگرد).
اهل ذکر همان اهلاللهاند؛ دلهایی که خدا در آنها خانه دارد.
ذکر، فقط لفظ و زبان نیست، بلکه یاد زندهی معلم ربانی است که از «مذکور» آغاز میشود و در دل «ذاکر» آرامش مینشاند.
و اهل ذکر، همان کسانیاند که به برکت این یاد، اهلالله و در حصن او میشوند.
دلنوشته: از مذکور تا ذاکر
خدایا…
فهمیدم ذکر، بازیِ زبان نیست،
ذکر، یاد زندهایست که از تو آغاز میشود.
اول تویی که در دل معلم ربانیات نور میافکنی،
و او، همان «مذکور» است؛
سپس نوبت من میرسد،
که با یاد او، با نگاه به او،
دل تاریکم را روشن کنم.
خدایا…
میخواهم از اهل ذکر باشم،
از اهل تو، از حریمت.
میخواهم دلم خانهی تو شود،
خانهای که هر لحظه در آن،
یاد معلم ربانی بتابد
و آرامش بنشاند.
«أَصْلُ صَلَاحِ الْقَلْبِ اشْتِغَالُهُ بِذِكْرِ اللَّهِ»
ریشه و اصل سلامت قلب، مشغولیت دائمی آن به ذکر است.
یعنی اگر قلب از یاد معلم ربانی خالی شد، دیر یا زود گرفتار وسوسه، غفلت یا حسد میشود.
ذکر، همان مشغله دائمی قلب است:
یاد معلم ربانی،
مرور تعلیمات او،
و به یاد آوردن آن هنگام عرضه آیات.
این یاد، مثل جریان مداوم خون است؛ اگر لحظهای قطع شود، حیات قلب از بین میرود.
«إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ…»
سه ویژگی اولیاء خدا بیان شد:
أَكْثَرُ النَّاسِ ذِكْراً: بیشترین یاد را از خدا و معلم ربانی دارند؛ ذکر برایشان مثل نفس کشیدن است.
أَدْوَمُهُمْ شُكْراً: چون مدام در یادند، همیشه سپاسگزارند، حتی در کوچکترین نعمتها.
أَعْظَمُهُمْ صَبْراً: چون یاد، چراغ صبرشان است؛ وقتی آیات سختی نازل میشود، با ذکر آرام میگیرند و صبرشان از همه بزرگتر است.
پیوند با مقاله «ذکر الله»
این دو حدیث در واقع میگویند:
ذکر، همان «ریشه قلب» است.
بدون ذکر، قلب مثل درختی بیریشه است؛ خشک و شکننده.
و اولیاء خدا نمونه زنده همین معنا هستند؛ دلهایی که ریشه در ذکر دارند، سایه در شکر، و میوه در صبر.
دلنوشته: ریشه قلب
خدایا…
فهمیدم اصل صلاح قلب، چیزی جز یاد تو نیست.
هر بار که از یاد میافتم، دلم پژمرده میشود،
مثل درختی بیریشه که با اولین باد میافتد.
اما وقتی به یاد تو و یاد معلم ربانیات میافتم،
دلم جان میگیرد،
سبز میشود،
میوه میدهد.
ای پروردگار مهربان…
دوست دارم از اولیای تو باشم،
آنانی که بیشتر از همه یادت میکنند،
شکرشان پیوسته است،
و صبرشان از همه بزرگتر.
ای خدایم…
یاد توست که صبر را آسان میکند،
شکر را شیرین میکند،
و قلب مرا به صلاح و آرامش میرساند.
پس مرا رها نکن…
ریشه دلم را در ذکر محکم کن،
تا همیشه سبز بمانم،
و در هر طوفانی آرام باشم.
ذکر، تجارت جان
امام علیهالسلام فرمود:
«إِنَّ لِلذِّكْرِ أَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلًا»
یاد خدا اهل و صاحبی دارد؛ کسانی که ذکر را جایگزین دنیا کردهاند.
برای آنها، دنیای زودگذر دیگر مقصد نیست، بلکه یاد معلم ربانی و علوم آل محمد علیهمالسلام چراغی است که راه را نشان میدهد.
«فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرٍ»
نه بازارشان آنها را از یاد بازمیدارد، نه معاملهشان.
حتی اگر در میدان زندگی و کسب و کار باشند، قلبشان در پیوند با ذکر است.
مثل همان «رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر الله» (نور/۳۷).
«يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ»
با ذکر، روزهای زندگی را میبرند و طی میکنند.
یعنی ذکر برایشان نه فقط لحظهای در نماز یا دعا، که همسفر دائمیشان است.
ذکر، راه بریدن از سختیها و عبور از طوفانهای روزگار است.
«وَ يَهْتِفُونَ بِهِ فِي آذَانِ الْغَافِلِينَ»
و حتی برای بیداری دیگران، در گوش غافلان ندا سر میدهند.
اهل ذکر، تنها به خودشان بسنده نمیکنند؛ رسالت دارند که یاد معلم ربانی را در گوش خفتهها نجوا کنند، تا آنها نیز بیدار شوند و به آرامش برسند.
نتیجه
اهل ذکر همانها هستند که:
دلشان را از دلبستگیهای دنیا بریدند.
با یاد معلم ربانی، تجارت واقعی آخرت را آغاز کردند.
در هر شرایطی – در کار و زندگی – ذکر را محور حیاتشان ساختند.
و ندای ذکر را به گوش دیگران رساندند تا غافلان نیز بیدار شوند.
این همان معنای بلند «الا بذکر الله تطمئن القلوب» است؛
آرامشی که نه فقط قلب فرد، بلکه جامعهای را روشن و بیدار میسازد.
دلنوشته: اهل ذکر، اهل نور ✨
خدایا…
دوست دارم از اهل ذکر باشم؛
از آنان که یاد تو را،
یاد معلم ربانیات را،
به جای همه دنیا برگزیدهاند.
آنان که نه بازارشان، نه معاملهشان،
نه شور زندگی و نه غصههایش،
هیچکدام نمیتواند دلشان را از یاد تو غافل کند.
آنان که روزهایشان را با ذکر میبُرند،
شبهایشان را با نور یاد تو میدوزند،
و عمرشان را با نامت معنا میکنند.
خدایا…
من هم دلم میخواهد در زمرهی همان عاشقانی باشم،
که هر گامی که برمیدارند،
همراه زمزمهی نام توست؛
و هر نگاهی که میکنند،
در آینهی دلشان، رخسار معلم ربانی میتابد.
ای پروردگار من!
بگذار یاد تو در وجودم چنان ریشه کند،
که نه تجارت، نه غفلت، نه وسوسههای نفس
هیچکدام نتوانند مرا از تو جدا کنند.
میخواهم از آنان باشم که
ذکر تو را فریاد میزنند در گوش خفتگان،
و با نور حضورت،
راه بیداری را نشان میدهند.
خدایا…
مرا در زمره اهل ذکر قرار ده؛
اهل نور، اهل بیداری، اهل آرامش. ✨🕊
ذکر، نشانهی محبت خدا ✨
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
«إِذَا رَأَيْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُؤْنِسُكَ بِذِكْرِهِ فَقَدْ أَحَبَّكَ.»
اگر دیدی خداوند تو را با یاد خود مأنوس ساخته است،
بدان که دوستت دارد.
یعنی آرامش عجیبی که در دل مؤمن مینشیند، وقتی یاد معلم ربانی و نور علوم آل محمد علیهمالسلام در قلبش جاری میشود، تنها یک نشانه دارد: اینکه خدا او را دوست دارد.
ذکر، یک تکلیف خشک و سخت نیست،
ذکر، یک هدیه است؛
یک نسیمِ آرامشبخش که خدا بر جان محبوبانش میوزاند.
اگر خدا کسی را دوست نداشت،
دلش را از یاد خود خالی میگذاشت و او را با تاریکیهای حسد و فراموشی رها میکرد.
اما وقتی یاد خدا شیرین میشود،
وقتی ذکر آرامش میآورد،
وقتی دل در حضور معلم ربانی احساس انس و امنیت میکند،
اینجا باید فهمید که:
«این محبت خداست که در دل تو جاری شده.»
دلنوشته: نشانهی عشق خدا ✨
خدایا…
گاهی بیآنکه چیزی بگویم،
دلم خودش به سمت تو پر میکشد.
ذکر تو مثل نسیمی آرام،
در جانم میوزد و همه غمها را میشوید.
آنجا میفهمم…
این تویی که خواستهای دلم با یادت آرام بگیرد،
این تویی که اجازه دادهای با ذکر، مأنوس شوم.
خدایا…
وقتی در تاریکیهای زندگی،
یاد معلم ربانیات چراغی در دلم میافروزد،
وقتی ذکر، مرا از غوغای نفس و وسوسهها نجات میدهد،
آنجا به یقین میرسم:
که تو دوستم داری.
ای پروردگار مهربان…
محبت تو، بزرگترین نشانهاش همین است:
که یاد تو در دلم جا گرفته و هرگز رهایم نمیکند.
پس بگذار تا همیشه با ذکر تو مأنوس باشم،
چون تنها نشانهایست که ثابت میکند
من هنوز در آغوش عشق توام. 💞🕊✨
ذکر، نوری در جان ✨
امام علی علیه السلام فرمودند:
الذِّكْرُ نُورٌ وَ رُشْدٌ.
ذکر، چراغیست که در تاریکیهای زندگی راه درست را نشان میدهد. هر جا فراموشی، وسوسه یا حیرت بر انسان سایه میاندازد، یاد معلم ربانی همچون نورافکنی در جان، او را به رشد و هدایت بازمیگرداند.الذِّكْرُ يَشْرَحُ الصَّدْرَ.
ذکر، گرههای دل را باز میکند. وقتی دل به یاد خدا و علوم آلمحمد علیهمالسلام آرام گرفت، تنگناها و فشارها کنار میرود و سینه گشوده میشود.الذِّكْرُ جَلَاءُ الْبَصَائِرِ وَ نُورُ السَّرَائِرِ.
یاد خدا، غبار را از چشم باطن میشوید. کسی که در ذکر است، درونش روشن میشود و اسرار زندگی را شفافتر میبیند.الذِّكْرُ هِدَايَةُ الْعُقُولِ وَ تَبْصِرَةُ النُّفُوسِ.
عقل، اگر تنها بماند گرفتار محاسبات خشک میشود؛ اما ذکر، آن را هدایت میکند. نفس، اگر تنها باشد به دنبال هوا میرود؛ اما ذکر، چشم دلش را باز میکند.الذِّكْرُ يُونِسُ اللُّبَّ وَ يُنِيرُ الْقَلْبَ وَ يَسْتَنْزِلُ الرَّحْمَة.
ذکر، مونس درونیترین لایه وجود انسان است. دلِ بیذکر، بیقرار است، اما دل ذاکر، آرام و روشن میشود و فرشتگان رحمت را به جان انسان فرود میآورد.الذِّكْرُ نُورُ الْعُقُولِ وَ حَيَاةُ النُّفُوسِ وَ جَلَاءُ الصُّدُورِ.
ذکر، حیات دوباره میدهد. عقل را نورانی میسازد، جان را زنده میکند، و قلب را از تیرگی حسد و غفلت میزداید.
✨ پس «ذکر الله» نه یک واژه خشک، که اکسیری زنده است. هر کس به یاد معلم ربانی و علوم نورانی او بیفتد، عقلش روشن، قلبش آرام، و مسیرش در زندگی شفاف میشود. ذکر همان «اکسیژنِ جان» است که بدون آن، روح در خفگی غفلت میمیرد.
دلنوشته: مونس دل من ✨
خدایا…
گاهی دلم از همهچیز خسته میشود،
اما همین که نام تو بر زبانم میآید،
انگار هوایی تازه در ریههای جانم دمیده میشود.
ذکر تو، مونس تنهاییهای من است؛
مثل دوستی که هیچوقت رهایم نمیکند،
مثل نوری که حتی در سیاهترین شب، راه را نشانم میدهد.
ای یاد تو، شرح سینهی من!
ای یاد تو، جلاء چشمان باطن من!
هر بار که به زمین میافتم،
ذکرت دستم را میگیرد و دوباره بلندم میکند.
آرامش قلبم در صدای توست،
و حیات روحم در یاد تو.
اگر لحظهای یادت از دلم برود،
همهچیزم فرو میریزد و گم میشوم.
پس خدایا…
یاد خودت را از من مگیر،
و مونس دل بیقرارم باش،
که تنها با تو، دلم روشن است و جانم زنده. 🕊✨💞
قرآن؛ برترین ذکر ✨
امام علی علیه السلام فرمودند:
«أَفْضَلُ الذِّكْرِ الْقُرْآنُ بِهِ تُشْرَحُ الصُّدُورُ وَ تَسْتَنِيرُ السَّرَائِرُ.»
اما باید بدانیم که «قرآن» در این معنا تنها یک کتاب چاپشده با حروف نیست.
قرآن یعنی:
کتاب آسمانی که کلام وحی است، و معلم قرآن،
که مفسر زندهی این کتاب است؛
همان معلم ربانی که نور ولایت را به دلها منتقل میکند.
قرائت قرآن نیز تنها به خواندن الفاظ و صدا نیست؛
قرائت حقیقی یعنی دیدن «فرشتهی مهربان» در ملکوت قلب،
یعنی در همان لحظهای که آیهای از زندگی (ورکلایف) برایت آشکار میشود،
معلم ربانی به یادت بیاورد که این همان آیهی خداست و تو را به وظیفهات متذکر کند.
این یادآوری زنده است که شرح صدر میآورد:
دلِ گرفته را باز میکند،
سینهی تنگشده از غصه و اضطراب را وسعت میدهد،
و قلب را نورانی میسازد.
آنجاست که آرامش جای آشوب را میگیرد،
شادی جای غم را،
و مهربانی جای خشم و حسد را.
✨ پس برترین ذکر، همان اتصال زنده به قرآن است؛
اتصالی که جز با یاد معلم ربانی محقق نمیشود.
دلنوشته: قرآن زنده در دل ✨
خدایا…
هر بار که دلم میگیرد، تو آیهای را به یادم میآوری،
نه فقط از روی کاغذ قرآن، بلکه از زبان معلم مهربانت،
که در ملکوت قلبم میدرخشد.
این یادآوری، مثل نسیم بهاری است که در دل کویر میوزد.
شرح صدر یعنی همین…
که ناگهان آسمان دل روشن میشود و غصههایم کوچ میکنند.
ای قرآن زنده، ای ذکر روشن،
با حضورت در قلب من، شادی میشکفد،
مهربانی زنده میشود،
و من دوباره یاد میگیرم چگونه انسان باشم. 🕊✨
ذکر، همنشینی با محبوب ✨
امامان نور فرمودند:
«الذِّكْرُ مُجَالَسَةُ الْمَحْبُوبِ.»
ذکر یعنی نشستن در محضر محبوب.
محبوب حقیقی، خداست؛
و نشستن در محضر او یعنی یادکردن از معلم ربانی که فرشتهی مهربان الهی است در ملکوت قلب.
وقتی ذاکر میشوی، انگار در سکوت دل، سفرهای پهن میشود و تو مینشینی در کنار معلمی که از علوم آلمحمد علیهمالسلام نصیب یافته است.
گفتوگو با او شاید در ظاهر کلمات نباشد، اما در باطن، هر یادآوری او، هر نوری که در دل میتاباند، همان مجالست با محبوب است.
ذکر فقط خواندن تسبیح نیست؛
ذکر یعنی احساس حضور.
یعنی اینکه قلبت بداند در هیچ لحظهای تنها نیست.
هر وقت یاد معلم ربانی در دلت بیاید، همان لحظه میزبان نور خدا شدهای.
این مجالست است که:
اندوه را به آرامش بدل میکند،
سردی دل را به گرما،
و تاریکی جان را به روشنایی.
پس ذکر، یعنی نشستن با خدا در خلوت قلب،
و محبوب، همان است که تو را به نور و رحمت نزدیک میسازد. 🕊✨
دلنوشته: همنشینی با محبوب ✨
خدایا…
چه لذتی دارد وقتی در خلوت دل،
یاد تو میآید و قلبم آرام میگیرد.
آن لحظه انگار همه دنیا کنار میرود،
و من مینشینم پای صحبت محبوبم.
ذکر تو یعنی همنشینی با تو،
یعنی نشستن در کنار نوری که همیشه مرا میبیند،
میشنود و آرام آرام با محبتش در دل من نجوا میکند.
ای محبوب من،
وقتی نامت را میبرم،
گویی تو روبهرویم نشستهای،
دست بر شانهی خستهام گذاشتهای و میگویی:
«من اینجا هستم، آرام باش…»
آه خدای من!
همین برایم کافیست…
که بدانم در هر لحظه،
با ذکر تو، در مجلس محبتت مهمانم. 🕊✨💞
ذکر؛ آبادی قلب و زیبایی عمل ✨
امام ع فرمودند:
«مَنْ عَمَرَ قَلْبَهُ بِدَوَامِ الذِّكْرِ حَسُنَتْ أَفْعَالُهُ فِي السِّرِّ وَ الْجَهْرِ.»
کسی که دلش را با یاد خدا، با یاد معلم ربانی، همیشه زنده و آباد نگه دارد،
اعمالش زیبا میشود؛ چه در پنهان، چه در آشکار.
چرا؟
چون ذکر مثل چراغیست که در درون خانه دل روشن میماند.
وقتی چراغ روشن باشد، راهها دیده میشوند،
و حتی در تاریکیهای نفس و امتحانات، آدم قدم کج نمیگذارد.
ذکر مداوم، یعنی حضور دائم محبوب در دل.
یاد اوست که مانع لغزش میشود،
یاد اوست که نیتها را پاک میکند،
و یاد اوست که حتی کارهای کوچک را رنگ خدایی میزند.
وقتی قلب آباد شد،
نه فقط در خلوت که در جمع هم،
اعمال انسان بوی نور و صداقت میگیرد.
ذکر، سرّ زیبایی رفتار آدمی است.
✨پس اگر میخواهی کارهایت—حتی در سکوت و تنهایی—خوب و پاکیزه باشد،
باید اول خانهی قلبت را با دوام ذکر آباد کنی.
«مَنْ عَمَرَ قَلْبَهُ بِدَوَامِ الذِّكْرِ حَسُنَتْ أَفْعَالُهُ فِي السِّرِّ وَ الْجَهْرِ»:
دلنوشته: چراغ دل ✨
خدایا…
گاهی میترسم از خودم،
از کارهایی که شاید در پنهان، کسی نبیند،
اما تو میبینی…
میترسم از تاریکیهای درونم،
از لحظههایی که شیطان میخواهد خاموشی بر دلم حاکم کند.
اما ذکر تو…
ذکر تو چراغیست که خانهی دلم را روشن میکند.
وقتی یادت در دلم زنده میشود،
حتی در خلوتی که هیچکس مرا نمیبیند،
انگار نوری هست که میگوید:
«من اینجا هستم، مواظب باش…»
ای محبوب من،
بگذار همیشه با یاد تو زنده باشم،
تا کارهایم در خلوت و جلوت،
زیبایی پیدا کند و رنگ خدایی بگیرد.
خدایا…
من چیزی جز همین چراغ نمیخواهم،
چراغی که قلبم را روشن کند
و مرا به راه درست برساند. 🕊✨
شهوت؛ حجاب ذکر ✨
در روایت آمده است:
«لَيْسَ فِي الْمَعَاصِي أَشَدُّ مِنِ اتِّبَاعِ الشَّهْوَةِ، فَلَا تُطِيعُوهَا فَيَشْغَلَكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ.»
هیچ گناهی سختتر و خطرناکتر از پیروی از شهوت نیست.
چرا؟ چون شهوت، یاد خدا را از دل میبرد.
وقتی دل گرفتار لذتهای زودگذر شود،
ذکر محو میشود،
و وقتی ذکر محو شد،
خانهی قلب در تاریکی میماند.
ذکر یعنی یاد معلم ربانی که راه و مرزها را به ما نشان میدهد.
اما اگر شهوت، زمام دل را بگیرد، دیگر گوش، صدای او را نمیشنود.
دیگر نصیحتش به دل نمینشیند.
و انسان، آرام آرام فراموش میکند که اصلاً چه کسی راه را به او آموخته بود.
شهوت، مثل گرد و غبار است.
اگر بر آیینه دل بنشیند،
دیگر نور ذکر را بازتاب نمیدهد.
پس بزرگترین مبارزه،
مبارزه با هوای نفس است.
یاد معلم ربانی همان ذکری است که قدرت کنترل عطشهای بیجا را به ما میدهد؛
ذکری که دل را آرام و عقل را غالب بر حسد و شهوت میسازد.
✨ هر بار که یاد او در دلت آمد،
یعنی خدا خواست نجاتت دهد از اسارت شهوت.
دلنوشته: حجاب سنگین شهوت ✨
آه خدای من…
چه آسان دل اسیر میشود وقتی صدای نفس بلند میشود،
و چه سخت، یاد تو خاموش میگردد…
شهوت مثل پردهای سنگین،
نور یاد تو را از قلب میگیرد.
آدمی خیال میکند آزاد است،
اما در حقیقت در زنجیر است.
ای محبوب بیپایان…
مرا از این پردهها رها کن،
که هیچ اسارتی تلختر از فراموشی تو نیست.
بگذار در لحظه وسوسه،
یاد معلم ربانیام در دلم بتابد،
و مرا از لغزشی که آرامش را میدزدد نجات دهد. 🕊✨
ذکر؛ راه معبَّد آرامش ✨
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«ذِكْرُ اللَّهِ عِبَادَةٌ، وَ ذِكْرِي عِبَادَةٌ، وَ ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ، وَ ذِكْرُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَةٌ.»
این روایت راز بزرگی را فاش میکند:
یاد خدا و یاد رسول ص و یاد علی ع و یاد فرزندان معصوم او،
همه یک حقیقت دارد؛
همه چراغی است برای آرام کردن دل در دل آیات.
عبادت یعنی چه؟
عبادت یعنی راهی که «معبَّد» شده است؛
راهی که صاف و هموار و آمادهی عبور است.
وقتی جاده را آسفالت میکنند و هموار میسازند،
میگویند «طریق معبَّد»؛
یعنی راهی که دیگر زحمت و رنجی برای رفتن ندارد.
ذکر معلم ربانی همین کار را با زندگی ما میکند.
او با تعلیم خود، جادهی پرپیچ و خم و پرسنگلاخ زندگی را صاف میکند،
و یاد او راهی میشود که عبور از امتحانات زندگی را آسان میسازد.
پس عبادت واقعی، همان یاد مداوم است؛
یاد خدا از مسیر یاد معلم ربانی.
هر بار که به یاد او میافتی،
در حقیقت در اتوبان امن و روشن ولایت قدم میگذاری.
رانندگی در این جاده لذت دارد،
مسافرَت در این راه آرامش میآورد.
و این همان معنای «صلوا و سلموا» است:
یعنی یاد کنید، پیروی کنید، تسلیم باشید،
تا در نهایت به آرامشی برسید که همهی فرشتگان هم آن را تأیید میکنند.
چون «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً».
✨ یاد خدا، یاد پیامبر، یاد علی و یاد معلم ربانی،
همه یک چیز است:
راه صاف و معبدی که به آرامش میرسد.
+ «سلسله مراتب نورانی!»
دلنوشته: راه صاف آرامش ✨
ای محبوب جانم…
تو برایم راهی ساختی که دیگر پر از سنگلاخ و خار و خستگی نیست.
راهی صاف، هموار، روشن…
راهی که با هر قدم در آن، آرامش مثل نسیم به جانم میوزد. 🕊
هر بار که به یاد معلم ربانیات میافتم،
گویی جادهی تاریک زندگی چراغانی میشود.
دیگر در پیچ و خم تقدیر گم نمیشوم،
چون نگاه او مرا به نور تو میرساند.
خدایا…
این یاد، این ذکر، همان جادهی مُعَبَّد است.
راهی که عبور از آن عبادت است،
راهی که دل را نرم میکند و روح را سبک.
و من چه مسافری خوشبختم…
که در این جاده، هر قدمم پر از آرامش توست،
و هر نفسم عبادتی است که به سوی تو بالا میرود. ✨
مصباح الشريعة
قَالَ الصَّادِقُ ع
مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ وَ الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالَةِ وَ أَصْلُهُمَا مِنَ الذِّكْرِ وَ الْغَفْلَةِ فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً وَ لِسَانَكَ لَا تُحَرِّكْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِيمَانِ فَإِنَّ اللَّهَ عَالِمٌ بِسِرِّكَ وَ جَهْرِكَ وَ كُنْ كَالنَّازِعِ رُوحُهُ أَوْ كَالْوَاقِفِ فِي الْعَرْضِ الْأَكْبَرِ غَيْرَ شَاغِلٍ نَفْسَكَ عَمَّا عَنَاكَ مِمَّا كَلَّفَكَ بِهِ رَبُّكَ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ وَ لَا تَشْغَلْهَا بِدُونِ مَا كَلَّفَكَ وَ اغْسِلْ قَلْبَكَ بِمَاءِ الْحُزْنِ وَ اجْعَلْ ذِكْرَ اللَّهِ مِنْ أَجْلِ ذِكْرِهِ لَكَ فَإِنَّهُ ذَكَرَكَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنْكَ فَذِكْرُهُ لَكَ أَجَلُّ وَ أَشْهَى وَ أَتَمُّ مِنْ ذِكْرِكَ لَهُ وَ أَسْبَقُ وَ مَعْرِفَتُكَ بِذِكْرِهِ لَكَ يُورِثُكَ الْخُضُوعَ وَ الِاسْتِحْيَاءَ وَ الِانْكِسَارَ وَ يَتَوَلَّدُ مِنْ ذَلِكَ رُؤْيَةُ كَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ السَّابِقِ وَ يَصْغُرُ عِنْدَ ذَلِكَ طَاعَاتُكَ وَ إِنْ كَثُرَتْ فِي جَنْبِ مِنَنِهِ فَتَخْلُصُ لِوَجْهِهِ وَ رُؤْيَتُكَ ذِكْرَكَ لَهُ تُورِثُكَ الرِّيَاءَ وَ الْعُجْبَ وَ السَّفَهَ وَ الْغِلْظَةَ فِي خَلْقِهِ وَ اسْتِكْثَارَ الطَّاعَةِ وَ نِسْيَانَ فَضْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ مَا تَزْدَادُ بِذَلِكَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً وَ لَا تَسْتَجْلِبُ بِهِ عَلَى مُضِيِّ الْأَيَّامِ إِلَّا وَحْشَةً وَ الذِّكْرُ ذِكْرَانِ ذِكْرٌ خَالِصٌ يُوَافِقُهُ الْقَلْبُ وَ ذِكْرٌ صَارِفٌ يَنْفِي ذِكْرَ غَيْرِهِ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ- فَرَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَجْعَلْ لِذِكْرِهِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِقْدَاراً عِنْدَ عِلْمِهِ بِحَقِيقَةِ سَابِقَةِ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِنْ قَبْلِ ذِكْرِهِ لَهُ فَمَنْ دُونَهُ أَوْلَى فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذْكُرَ اللَّهَ تَعَالَى فَلْيَعْلَمْ أَنَّهُ مَا لَمْ يَذْكُرِ اللَّهُ الْعَبْدَ بِالتَّوْفِيقِ لِذِكْرِهِ- لَا يَقْدِرُ الْعَبْدُ عَلَى ذِكْرِهِ.
ذکر حقیقی و ذکر ظاهری؛ اطاعت یا غفلت؟
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ، وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ. وَ الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ، وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالَةِ، وَ أَصْلُهُمَا مِنَ الذِّكْرِ وَ الْغَفْلَةِ.»
پس اگر دیدیم که ذکر ما نتیجهاش اطاعت است، بدانیم که ذکر ما حقیقی بوده است؛ اما اگر بعد از ذکر، باز در دام گناه افتادیم، بدانیم که غفلت کردهایم و ذکر ما پوستهای بیمغز بوده است.
ذکر یعنی قبله دل
امام علیهالسلام میفرمایند:
«فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً، وَ لِسَانَكَ لَا تُحَرِّكْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِيمَانِ.»
یعنی ذکر فقط ورد زبان نیست. ذکر یعنی دل قبله شود و زبان پیرو دل. هر سخنی که بر زبان جاری میشود باید پشتوانهاش قلبی روشن، عقلی موافق و ایمانی راضی باشد.
این یعنی همان چیزی که بارها گفتیم: یاد معلم ربانی. چون معلم ربانی کسی است که دل ما را از غفلت به حضور میبرد و جهت قلب ما را تنظیم میکند.
یاد او، پیش از یاد ما
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«فَإِنَّهُ ذَكَرَكَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنْكَ؛ فَذِكْرُهُ لَكَ أَجَلُّ وَ أَشْهَى وَ أَتَمُّ مِنْ ذِكْرِكَ لَهُ وَ أَسْبَقُ.»
یعنی هر بار که به یاد خدا میافتیم، باید بفهمیم که او قبلاً به یاد ما بوده است. یاد ما از او نتیجهی یاد او از ماست.
این آگاهی است که قلب را پر از خضوع و حیا میکند. وقتی بدانی او همیشه به یاد توست، دیگر نمیتوانی مغرور شوی یا عبادتت را بزرگ بشماری.
دو نگاه به ذکر
۱. معرفت به اینکه او به یاد توست → فروتنی، خضوع، حیا، انکسار، صفای دل.
۲. خودبینی در اینکه تو به یاد اویی → ریا، عجب، سختدلی، فراموشی فضل او.
ذکر حقیقی، همان است که همراه با حضور دل و موافقت عقل و ایمان باشد. ذکر صوری و خودبینانه، جز وحشت و دوری از خدا نتیجهای ندارد.
نتیجه
ذکر، فقط تکرار الفاظ نیست. ذکر، اتصال به سرچشمۀ نوری است که پیش از ما به یاد ما بوده.
ذکر، یعنی یاد معلم ربانی که خدا او را به یاد ما گماشته است.
ذکر، یعنی اطاعت؛ یعنی لحظهای که با یاد او، تصمیم درست میگیری و از گناه بازمیایستی.
پس اگر میخواهیم اهل هدایت باشیم و نه اهل ضلالت، باید همیشه به یاد معلم ربانی باشیم؛ همانکه آیینهی یاد خدا برای ماست.
✨ دلنوشته ذکر حقیقی ✨
ای خدای مهربان من 🕊
گاهی با خود میگویم: من که این همه غافلم، من که یادم میرود… آیا اصلاً ارزش دارد ذکر بگویم؟
اما آنگاه که پردهای از جلو چشمم کنار میرود، میفهمم که تو پیش از من، به یاد من بودهای!
ذکر من، سایهای است از ذکر تو… نور توست که در دل من انعکاس یافته است.
وقتی به یاد معلم ربانی میافتم، میفهمم که او پیش از من، به یاد من بوده است.
او از تو آموخته است که چگونه مرا یاد کند و هر بار با کلام و نگاهش، مرا از گمراهی به راه نورانیات بکشاند.
ای خدای من ✨
ذکر، آن نیست که زبانم بگوید و دلم در جایی دیگر سرگردان باشد.
ذکر، آن لحظهای است که دل من قبله شود، عقل من همراه شود و ایمانم راضی باشد.
ذکر، آنجاست که یاد معلم ربانی در قلبم زنده میشود و من تصمیمی درست میگیرم و از لغزشی بزرگ میگذرم.
ای معشوق جاویدان 💞
چقدر خجالتآور است که من تنها گاهی به یادت میافتم،
اما تو همیشه به یاد منی.
چقدر کوچک است عبادتهای من در برابر بزرگی یاد تو از من.
همین آگاهی مرا میشکند، غرورم را میشوید و قلبم را نرم میکند.
پس بگذار ذکر من همیشه یاد تو باشد…
یاد تو که در نگاه معلم ربانی تجلّی یافته است.
یاد تو که آرامش حقیقی را به قلبم هدیه میدهد.
✨ یا الله…
ذکر حقیقی تو، همان اطاعت است.
مرا از غفلتها برهان و در هر لحظه یاد خودت را در یاد معلم نورانیات به من نشان بده،
تا من همواره در راه هدایت باشم، نه در بیراههی ضلالت. 🕊
🔹 ذکر، دیده نمیشود؛ قلبی دیده میشود!
امام رضا علیهالسلام در پاسخ مأمون به زیبایی فرمودند:
«الذِّكْرُ لَا يُرَى بِالْعَيْنِ» – ذکر با چشم دیده نمیشود.
این جمله، حقیقتی عظیم را آشکار میکند: ذکر نه صداست، نه کلمهای بر زبان، نه نوشتهای روی کاغذ؛ بلکه نوری است که در قلب سلیم میتابد.
اهل یقین وقتی نام و یاد معلم ربانی در قلبشان حاضر میشود، در همان لحظه نور «ذکر» را میبینند و معانی تازهای از عالم بالا دریافت میکنند. این همان رمز اخذ علم از ملکوت است؛ علمی که با یاد معلم ربانی به قلب نازل میشود و سپس در قبض و بسط و در ترجمه نور به حروف و کلمات، به جزوات علمی و سخنان روشن تبدیل میگردد.
اما اهل شک و حسد، چون به این منبع نورانی یقین ندارند و ولایت را انکار میکنند، هیچگاه طعم شیرین این اخذ نور را نمیچشند. آنان کور دلاند، هرچند چشم سرشان بیناست. زیرا ذکر با چشم سر دیده نمیشود؛ ذکر فقط با چشم قلبِ سلیم درک میشود.
📖 خداوند درباره اینان فرمود:
«الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً»
(کهف، ۱۰۱)
چشمانشان در پردهای است که نمیگذارد یاد مرا ببینند و گوشهایشان از شنیدن حقیقت ناتوان است.
یعنی هر وقت سخن از ولایت و یاد معلم ربانی میآید، قلوبشان اشمئزاز پیدا میکند و طاقت شنیدن ندارند. همانطور که امام رضا علیهالسلام فرمودند: اینان کسانیاند که گفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآله درباره علی علیهالسلام را سنگین میشمردند و توان شنیدنش را نداشتند.
پس:
اهل یقین با «ذکر» نور میبینند، آرامش مییابند و از عالم بالا علم تازه اخذ میکنند.
اهل حسد، چون این مسیر را انکار میکنند، در تاریکی اندیشههای خود اسیر میشوند. تاریکی روی تاریکی! و این همان سرگردانی قوم لوط است که هرگز به نجات و آرامش ختم نمیشود.
🔑 جمعبندی:
ذکر، نام دیگرِ معلم ربانی است. نوری است که اهل یقین در قلبشان میبینند و از آن میآموزند. ذکر نه نوشته است، نه صرفاً صدا؛ ذکر یعنی «یاد زنده و جاری معلم ربانی» در دل شرایط.
💞 دلنوشته:
ای خدای مهربان ✨
چه زیباست که فهمیدم ذکر، تنها صدایی بر زبان نیست…
ذکر، همان نوری است که در دل میتابی، همان یاد زندهای است که در قلب من، با رخسار معلم ربانیات، جان میگیرد.
وقتی در دل آیات زندگی سرگردان میشوم، ناگهان یاد او به دلم الهام میشود؛
نه با چشم سر، بلکه با چشم دل!
و در همان لحظه، میفهمم که ذکر، نوری است که دیده نمیشود اما قلبم را روشن میکند؛ آرامشی است که شنیده نمیشود اما جانم را تسکین میدهد.
آری! ذکر یعنی تو به یاد منی، پیش از آنکه من به یادت بیفتم…
ذکر یعنی فرشته مهربان قلبم، همان معلمی که سخنت را برایم ترجمه میکند و مرا از تاریکی به سوی نور میبرد.
ای محبوب جاویدان 💞
دیگران چشم دارند اما نمیبینند، گوش دارند اما نمیشنوند، چون به فضل معلم ربانی اقرار نکردهاند.
اما من، هر بار که یاد او را در دل زنده میکنم، انگار خودت را ملاقات کردهام؛
چون ذکر، مجالی است برای دیدن نور تو در ملکوت قلبم.
پس بگذار، ای خدای من، همیشه در این یاد بمانم…
یاد معلم ربانیات، همان ذکر توست در جان من؛
و تا ابد، چراغ قلبم را با این نور خاموشیناپذیر روشن نگاه دار. ✨🕊
«اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ»
+ « وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ »
[سورة المجادلة (۵۸): الآيات ۱۴ الى ۲۲]
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (۱۴)
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۵)
اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (۱۶)
لَنْ تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۱۷)
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ (۱۸)
اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۹)
إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ (۲۰)
كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (۲۱)
لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۲۲)
اینجا قرآن یک تصویر بسیار دقیق و دردناک از اهل حسد و معارین میدهد؛ همانها که بارها در بحثهای «ذکر الله» گفتیم بزرگترین جرمشان این است که یاد معلم ربانی را از دل خود پاک میکنند.
🔹 در این آیات، خداوند دو «حزب» را معرفی میکند:
حزب الشیطان: «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ» → شیطان بر آنها چیره میشود و یاد خدا (= یاد معلم ربانی و معالم او) را از دلشان میبرد. این همان فراموشی است که نتیجهاش میشود حسادت، لجاجت، دشمنی با ولی خدا، و عاقبت، خسارت همیشگی. این جماعت برای خود قسم و سوگند و ظواهر درست میکنند، اما در باطن خالیاند؛ قرآن میفرماید: «يَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ» (آیه ۱۸).
اهل حسادت، قسم میخورند که در مسیر حقاند، ولی این فقط فریب و پوشش است. حقیقت این است که از نور ذکر گریختهاند.حزب الله: «كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» → اینها کسانیاند که دلشان با یاد معلم ربانی آرام گرفته است؛ ایمان در قلبشان نوشته شده و با روحی از سوی خدا تأیید میشوند. آنان اهل ذکرند؛ اهل پیوند قلبی با نور الهی در وجود معلم ربانی.
✨ تفاوت این دو حزب دقیقاً در ذکر است:
اهل حسد، بهخاطر کبر و عناد، یاد معلم ربانی را برنمیتابند، قلبشان مشمئز میشود، و در نتیجه، شیطان بر آنها مسلط میگردد.
اهل نور، وقتی یاد معلم ربانی در دلشان میافتد، آرام میشوند، مطیع میشوند، و اعمالشان رنگ ایمان میگیرد.
📌 این آیات، باز هم یک حقیقت را روشن میکند:
ذکر الله، همان یاد معلم ربانی است؛
و فاصله گرفتن از این ذکر، مساوی است با افتادن در دام شیطان، باختن سرمایه عمر، و قرار گرفتن در حزب شیطان.
و در مقابل، خدا وعده داده:
«كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي» (آیه ۲۱) → غلبه با نور الهی است؛ با رسولان، با معلمان ربانی.
🕊 دلنوشتهی ذکر الله از دل آیات سوره مجادله 🕊
خدایا ✨
میترسم از روزی که شیطان بر من چیره شود و یاد تو را از دلم ببرد…
از روزی که فراموش کنم معلم ربانیام را،
همان چراغی که تو برایم نهادی تا راه آسمان را گم نکنم.
خدایا! 😔
نمیخواهم در حزب شیطان باشم،
نمیخواهم عمری را به قسم و ظاهر بگذرانم
و در پایان، دستم تهی بماند.
میخواهم در حزب تو باشم 💞
جایی که ایمان بر قلب نوشته شده
و روحی از جانب تو آرامم میکند.
پروردگارا!
بگذار همیشه به یاد معلم ربانی بیفتم،
که یاد او همان یاد توست،
و تنها با این ذکر است که دل من آرام میگیرد و به نور تو زنده میشود.
✨ «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» ✨
امام صادق عليه السّلام:
أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى مُوسَى ع لَا تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ وَ لَا تَدَعْ ذِكْرِي عَلَى كُلِّ حَالٍ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِي الذُّنُوبَ وَ تَرْكُ ذِكْرِي يُقْسِي الْقُلُوبَ .
خداوند متعال به موسى ع وحى كردند به زيادى مال خوشحال مباش و مرا فراموش مكن، زيادى ثروت گناهان را از ياد ميبرد، و ترك ياد من دلها را به قساوت ميكشاند.
دو خطر بزرگ همیشه در کمین انسان است:
فریب ثروت و کثرت مال:
وقتی انسان در مال و رفاه غرق میشود، ناخودآگاه گناهان گذشته و خطاهایش را از یاد میبرد.
ثروت همچون پردهای میشود که آدمی را به خیال بینیازی میاندازد و این غفلت، انسان را به سقوط نزدیک میکند.
غفلت از یاد خدا:
اگر ذکر فراموش شود، قلب سخت میشود. دلِ بیذکر، همانند سنگی است که باران نور بر آن میبارد اما نمینوشد. در چنین قلبی محبت، رحمت و آرامش جایی ندارد.
✨ پس ذکر، تنها یک «گفتن زبانی» نیست؛
یاد معلم ربانی است، یاد کسی است که چراغ ولایت را در دل ما زنده نگه میدارد. این یاد، نرمکننده قلب است؛ مثل آبی زلال که سنگ سخت را هم کمکم میفرساید.
در حقیقت، اگر ثروت ما را سرگرم کند و ذکر در دل ما خاموش شود، قلبمان زندانی میشود. اما اگر در هر حال، حتی در لحظه شادی یا رفاه، یاد معلم ربانی و یاد خدا را زنده نگه داریم، قلب ما نرم و روشن میماند.
📖 اینجاست که معنای «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ» به شکلی عمیقتر آشکار میشود:
ذکر، نه تنها آرامش میآورد، بلکه دل را از قساوت و فراموشی نجات میدهد.
ذکر – نسیان
كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ عِيسَى ع حَرْفَيْنِ اشْتَقَّهُمَا مِنَ الْإِنْجِيلِ:
طُوبَى لِعَبْدٍ ذُكِرَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِهِ
وَ وَيْلٌ لِعَبْدٍ نُسِيَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِه.
ذکر خالص – ذکر صارف
ذکر خالص همان بسط نور و لبخند رضایت و تایید ولی خداست!
ذکر صارف همان قبض نور و اخم ولی خداست که از ارتکاب معصیت منصرفت میکنه!
+ «خوف و رجا»
وَ الذِّكْرُ ذِكْرَانِ
ذِكْرٌ خَالِصٌ بِمُوَافَقَةِ الْقَلْبِ
وَ ذِكْرٌ صَارِفٌ لَكَ بِنَفْيِ ذِكْرِ غَيْرِهِ
+ «صرف»
امام صادق علیه السلام:
مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ تَعَالَى عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ
وَ الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالَةِ
وَ أَصْلُهُمَا مِنَ الذِّكْرِ وَ الْغَفْلَةِ
فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسَانِكَ
لَا تُحَرِّكْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِيمَانِ
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَالِمٌ بِسِرِّكَ وَ جَهْرِكَ
وَ كُنْ كَالنَّازِعِ رُوحُهُ أَوْ كَالْوَاقِفِ فِي الْعَرْضِ الْأَكْبَرِ غَيْرَ شَاغِلٍ نَفْسَكَ عَمَّا عَنَاكَ بِمَا كَلَّفَكَ بِهِ رَبُّكَ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ
وَ لَا تَشْغَلْهَا بِدُونِ مَا كَلَّفَ بِهِ رَبُّكَ
وَ اغْسِلْ قَلْبَكَ بِمَاءِ الْحُزْنِ وَ الْخَوْفِ
وَ اجْعَلْ ذِكْرَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَجْلِ ذِكْرِهِ تَعَالَى
إِيَّاكَ فَإِنَّهُ ذَكَرَكَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنْكَ فَذِكْرُهُ لَكَ أَجَلُّ وَ أَشْهَى وَ أَثْنَى وَ أَتَمُّ مِنْ ذِكْرِكَ لَهُ وَ أَسْبَقُ
وَ مَعْرِفَتُكَ بِذِكْرِهِ لَكَ تُورِثُكَ الْخُضُوعَ وَ الِاسْتِحْيَاءَ وَ الِانْكِسَارَ وَ يَتَوَلَّدُ مِنْ ذَلِكَ رُؤْيَةُ كَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ السَّابِقِ وَ تَصْغُرُ عِنْدَ ذَلِكَ طَاعَتُكَ وَ إِنْ كَثُرَتْ فِي جَنْبِ مِنَّتِهِ وَ تَخْلُصُ لِوَجْهِهِ
وَ رُؤْيَتُكَ ذِكْرَكَ لَهُ تُورِثُكَ الرِّيَاءَ وَ الْعُجْبَ وَ السَّفَهَ وَ الْغِلْظَةَ فِي خَلْقِهِ وَ اسْتِكْثَارَ الطَّاعَةِ وَ نِسْيَانَ فَضْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ لَا تَزْدَادُ بِذَلِكَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا بُعْداً وَ لَا تَسْتَجْلِبُ بِهِ عَلَى معنى [مُضِيِ] الْأَيَّامِ إِلَّا وَحْشَةً
وَ الذِّكْرُ ذِكْرَانِ
ذِكْرٌ خَالِصٌ بِمُوَافَقَةِ الْقَلْبِ
وَ ذِكْرٌ صَارِفٌ لَكَ بِنَفْيِ ذِكْرِ غَيْرِهِ
كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
أَنَا لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ فَرَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَجْعَلْ لِذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى مِقْدَاراً عِنْدَ عِلْمِهِ بِحَقِيقَةِ سَابِقَةِ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَبْلِ ذِكْرِهِ لَهُ وَ مَنْ دُونَهُ أَوْلَى
فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذْكُرَ اللَّهَ تَعَالَى فَلْيَعْلَمْ أَنَّهُ مَا لَمْ يَذْكُرِ اللَّهُ الْعَبْدَ بِالتَّوْفِيقِ لِذِكْرِهِ لَا يَقْدِرُ الْعَبْدُ عَلَى ذِكْرِه.
حضرت صادق علیه السّلام فرمود:
«هرکس که واقعا بیاد خدا باشد مطیع او خواهد بود،
و هرکس که از خدا غافل باشد مرتکب معصیت میشود،
اطاعت از خدا علامت هدایت و ارتکاب معصیت نشانه گمراهی است.
ذکر و غفلت ریشه طاعت و معصیت میباشند.
پس قلب خودت را قبله قرار بده
و زبان را حرکت نده جز به دستور قلب و موافقت عقل و رضای ایمان،
زیرا خدا به باطن و ظاهر تو آگاه است،
همانند کسی باش که در حال قبض روح است،
یا برای محاسبه اعمال در حضور خدا ایستاده است.
نفس خودت را جز به انجام تکالیف الهی که برایت مهم است،
یعنی امتثال اوامر و نواهی و وعد و وعید، مشغول مدار.
با آب حزن قلبت را بشوی و پاکیزه کن.
چون خدا تو را یاد کرده تو نیز بیاد او باش.
زیرا او تو را یاد کرد درحالیکه از تو بینیاز بود.
پس یاد خدا تو را، ارزندهتر و لذیذتر و کاملتر و سابقتر از ذکر تو خواهد بود.
آشنایی تو با ذکر خدا، باعث خضوع و حیاء و تواضع تو در برابر او
و نتیجهاش مشاهده فضل و کرم سابق او است.
در این هنگام طاعت تو گرچه زیادباشد، در برابر عطاهای خدا کوچک خواهد بود.
پس اعمالت را فقط برای خدا انجام بده،
اگر ذکر خودت را (بزرگ) بنگری باعث ریا و خودبینی و جهالت و تندخویی با مردم و بزرگبینی عبادتها و غفلت از فضل و کرم الهی میشود.
چنین ذکری ثمری جز دوری از خدا ندارد و با گذشت ایام جز اندوه و وحشت اثری نخواهد داشت.
ذکر خدا به دو نوع تقسیم میشود:
یکی ذکر خالص که قلب با آن همراهی میکند،
دیگری ذکر صارف که یاد غیر خدا را نفی میکند.
چنانکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
من نمیتوانم مدح تو را بگویم، تو چنان هستی که خودت را ستودهای.
پس رسول خدا برای ذکر خودش ارزشی قرار نداد.
زیرا به این مطلب توجه داشت که ذکر خدا بندهاش را، بر ذکر بنده تقدم دارد.
پس کسانیکه پایینتر از رسول خدا هستند سزاوارترند که ذکر خودشان را ناچیز بشمارند.
بنابراین، کسیکه میخواهد ذکر خدای را بگوید باید بداند که
مادام که خدا بندهاش را یاد نکند و توفیق ندهد، بنده قدرت ذکر را ندارد».
ذکر به حقیقت
کسى که به حقیقت یاد خداست، بندهاى است مطیع و عبدى است فرمانبردار،
و انسانى است که در مدار اطاعت از حق قرار گرفته، و جان و قلبش به نور هدایت روشن است،
زیرا یاد حقیقى حق، این معنا را به انسان توجه مى دهد، که انسان در محضر خداست،
و خداوند تبارک و تعالى به تمام شئون ظاهر و باطن او آگاه است،
و هیچ چیز از نظر حضرتش پنهان و پوشیده نیست،
در اینصورت و در این حال و با این چنین ذکر و یاد، حیاء انسان، که از مایههاى پر برکت الهى است تجلى کرده، و بر مملکت ظاهر و باطن آدمى حاکم مى گردد،
و انسان را در میدان اطاعت و ترک گناه قرار مى دهد.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را مؤدب به آداب الهی نموده،
و از انسان، موجودى خدائى، و عنصرى الهى مى سازد.
ذکر به حقیقت است که انسان را با شئون حق آشنا ساخته
و او را وادار به پرواز در ملکوت عالم مى کند.
ذکر به حقیقت است، که باب توبه را به روى انسان باز کرده، و آدمى را در گروه تائبین قرار مىدهد.
ذکر به حقیقت است، که در تمام گناهان را به روى انسان مىبندد،
و راه نفوذ شیطانهاى داخلى و خارجى و درونى و برونى را به روى انسان مسدود مىنماید.
ذکر به حقیقت است، که زمینه پدید شدن کرامت، شرافت، اصالت، معرفت، حقیقت، واقعیت، درستى، راستى، و صفات حسنه، و اخلاق الهى را در صفحه وجود و هستى آدمى فراهم مىکند.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را از بیماریهاى مهلک قلب و نفس مىرهاند،
و ظرف وجود انسان را منبع تجلى کمالات و حسنات مى سازد.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را در راه علم و معرفت، و بینائى و آگاهى، قرار داده،
و از این راه وسیله آشنا شدن انسان را، با انبیا و امامان، و اولیا و عارفان فراهم آورده،
و آدمى را در مجمع روحانیان قرار داده، و به سرچشمه هاى فضیلت رسانده،
و عطش انسان را براى یافتن حقایق تا سرحد بىنهایت بالا مى برد.
ذکر به حقیقت است، که قلب را از قساوت و تاریکى در آورده،
و این عضو پر ارزش را عرش الهى کرده،
و از رقت و عطوفت و مهربانى، نسبت به بندگان حق مالامال مىکند.
ذکر به حقیقت است، که مشعلى از نور حق در دل، روشن مىکند،
و در سایه این روشنى است، که انسان به تدریج، حجابهاى ظلمانى از جلوى دیدگان قلب دور شده،
و سرانجام از انسان یک پارچه نور و گوهرى تابناک مىسازد.
ذکر به حقیقت است، که ایمان را در دل استوار ساخته،
و جان را براى پرواز در فضاى قدس سبکبال کرده،
و باعث پدید آمدن شرح صدر که از اعظم نعمتهاى الهى است مىگردد.
فَغَمَزَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْ كُفَّ حَتَّى نَسْمَعَ
… فَأَرَدْتُ أَنْ أَقُومَ إِلَيْهِ فَأَتَوَطَّأَهُ
ثُمَّ ذَكَرْتُ غَمْزَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَفَفْتُ
میخواست اشتباهی بکنه که با یادآوری و اشارۀ صاحب نورش،
متوجه اشتباه خودش شد و اون کارو نکرد!
به این میگن ذکر الله!
امام صادق علیه السلام:
عَنْ مَيْمُونِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:
أَتَى قَوْمٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَسْأَلُونَهُ الْحَدِيثَ مِنَ الْأَمْصَارِ وَ أَنَا عِنْدَهُ
فَقَالَ لِي أَ تَعْرِفُ أَحَداً مِنَ الْقَوْمِ
قُلْتُ لَا
فَقَالَ كَيْفَ دَخَلُوا عَلَيَّ
قُلْتُ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ يَطْلُبُونَ الْحَدِيثَ مِنْ كُلِّ وَجْهٍ لَا يُبَالُونَ مِمَّنْ أَخَذُوا
فَقَالَ لِرَجُلٍ مِنْهُمْ هَلْ سَمِعْتَ مِنْ غَيْرِي مِنَ الْحَدِيثِ
قَالَ نَعَمْ
قَالَ فَحَدِّثْنِي بِبَعْضِ مَا سَمِعْتَ
قَالَ إِنَّمَا جِئْتُ لِأَسْمَعَ مِنْكَ لَمْ أَجِئْ أُحَدِّثُكَ
وَ قَالَ لِلْآخَرِ
ذَلِكَ مَا يَمْنَعُهُ أَنْ يُحَدِّثَنِي مَا سَمِعَ
قَالَ تَتَفَضَّلُ أَنْ تُحَدِّثَنِي بِمَا سَمِعْتَ أَ جَعَلَ الَّذِي حَدَّثَكَ حَدِيثَهُ أَمَانَةً لَا أتحدث [تُحَدِّثُ] بِهِ أَبَداً
قَالَ لَا
قَالَ فَسَمِّعْنَا بَعْضَ مَا اقْتَبَسْتَ مِنَ الْعِلْمِ حَتَّى نَعْتَدَّ بِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ النَّبِيذُ كُلُّهُ حَلَالٌ إِلَّا الْخَمْرَ ثُمَّ سَكَتَ
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ مَنْ لَمْ يَمْسَحْ عَلَى خُفَّيْهِ فَهُوَ صَاحِبُ بِدْعَةٍ وَ مَنْ لَمْ يَشْرَبِ النَّبِيذَ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ وَ مَنْ لَمْ يَأْكُلِ الْجِرِّيثَ وَ طَعَامَ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ ذَبَائِحَهُمْ فَهُوَ ضَالٌّ أَمَّا النَّبِيذُ فَقَدْ شَرِبَهُ عُمَرُ نَبِيذُ زَبِيبٍ فَرَشَحَهُ بِالْمَاءِ وَ أَمَّا الْمَسْحُ عَلَى الْخُفَّيْنِ فَقَدْ مَسَحَ عُمَرُ عَلَى الْخُفَّيْنِ ثَلَاثاً فِي السَّفَرِ وَ يَوْماً وَ لَيْلَةً فِي الْحَضَرِ وَ أَمَّا الذَّبَائِحُ فَقَدْ أَكَلَهَا عَلِيٌّ ع وَ قَالَ كُلُوهَا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ ثُمَّ سَكَتَ
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
فَقَالَ فَقَدْ حَدَّثْتُكَ بِمَا سَمِعْتُ
فَقَالَ أَ كُلُّ الَّذِي سَمِعْتَ هَذَا
قَالَ لَا
قَالَ زِدْنَا
قَالَ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ عَنِ الْحَسَنِ قَالَ أَشْيَاءُ صَدَّقَ النَّاسُ بِهَا وَ أَخَذُوا بِمَا لَيْسَ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَهَا أَصْلٌ مِنْهَا عَذَابُ الْقَبْرِ وَ مِنْهَا الْمِيزَانُ وَ مِنْهَا الْحَوْضُ وَ مِنْهَا الشَّفَاعَةُ وَ مِنْهَا النِّيَّةُ يَنْوِي الرَّجُلُ مِنَ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ فَلَا يَعْمَلُهُ فَيُثَابُ عَلَيْهِ وَ لَا يُثَابُ الرَّجُلُ إِلَّا بِمَا عَمِلَ إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً
قَالَ فَضَحِكْتُ مِنْ حَدِيثِهِ
فَغَمَزَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْ كُفَّ حَتَّى نَسْمَعَ
قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ وَ مَا يُضْحِكُكَ مِنَ الْحَقِّ أَمْ مِنَ الْبَاطِلِ
قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ أَبْكِي وَ إِنَّمَا يُضْحِكُنِي مِنْكَ تَعَجُّباً كَيْفَ حَفِظْتَ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ
فَسَكَتَ
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ أَنَّهُ رَأَى عَلِيّاً ع عَلَى مِنْبَرٍ بِالْكُوفَةِ وَ هُوَ يَقُولُ لَئِنْ أُتِيتُ بِرَجُلٍ يُفَضِّلُنِي عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ لَأَجْلِدَنَّهُ حَدَّ الْمُفْتَرِي
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
فَقَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ عَنْ جَعْفَرٍ أَنَّهُ قَالَ حُبُّ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُمَا كُفْرٌ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
قَالَ حَدَّثَنِي يُونُسُ بْنُ عُبَيْدٍ عَنِ الْحَسَنِ أَنَّ عَلِيّاً ع أَبْطَأَ عَلَى بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ عَتِيقٌ مَا خَلَّفَكَ عَنِ الْبَيْعَةِ وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَضْرِبَ عُنُقَكَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَثْرِيبَ
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ أَمَرَ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ أَنْ يَضْرِبَ عُنُقَ عَلِيٍّ ع إِذَا سَلَّمَ مِنْ صَلَاةِ الصُّبْحِ وَ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سَلَّمَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
قَالَ حَدَّثَنِي نُعَيْمُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ وَدَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع أَنَّهُ بِنُخَيْلَاتِ يَنْبُعَ يَسْتَظِلُّ بِظِلِّهِنَّ وَ يَأْكُلُ مِنْ حَشَفِهِنَّ وَ لَمْ يَشْهَدْ يَوْمَ الْجَمَلِ وَ لَا النَّهْرَوَانِ وَ حَدَّثَنِي بِهِ سُفْيَانُ عَنِ الْحَسَنِ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادٌ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَنَّهُ قَالَ لَمَّا رَأَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَوْمَ الْجَمَلِ كَثْرَةَ الدِّمَاءِ قَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِ يَا بُنَيَّ هَلَكْتُ قَالَ لَهُ الْحَسَنُ يَا أَبَتِ أَ لَيْسَ قَدْ نَهَيْتُكَ عَنْ هَذَا الْخُرُوجِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا بُنَيَّ لَمْ أَدْرِ أَنَّ الْأَمْرَ يَبْلُغُ هَذَا الْمَبْلَغَ
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زِدْنَا
قَالَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّ عَلِيّاً ع لَمَّا قَتَلَ أَهْلَ صِفِّينَ بَكَى عَلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ جَمَعَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فِي الْجَنَّةِ
قَالَ فَضَاقَ بِيَ الْبَيْتُ وَ عَرِقْتُ وَ كِدْتُ أَنْ أَخْرُجَ مِنْ مَسْكِي
فَأَرَدْتُ أَنْ أَقُومَ إِلَيْهِ فَأَتَوَطَّأَهُ
ثُمَّ ذَكَرْتُ غَمْزَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَفَفْتُ
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ أَيِّ الْبِلَادِ أَنْتَ
قَالَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ
قَالَ هَذَا الَّذِي تُحَدِّثُ عَنْهُ وَ تَذْكُرُ اسْمَهُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ تَعْرِفُهُ
قَالَ لَا
قَالَ فَهَلْ سَمِعْتَ مِنْهُ شَيْئاً قَطُّ
قَالَ لَا
قَالَ فَهَذِهِ الْأَحَادِيثُ عِنْدَكَ حَقٌّ
قَالَ نَعَمْ
قَالَ فَمَتَى سَمِعْتَهَا
قَالَ لَا أَحْفَظُ قَالَ إِلَّا أَنَّهَا أَحَادِيثُ أَهْلِ مِصْرِنَا مُنْذُ دَهْرِنَا لَا يَمْتَرُونَ فِيهَا
قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
لَوْ رَأَيْتَ هَذَا الرَّجُلَ الَّذِي تُحَدِّثُ عَنْهُ فَقَالَ لَكَ هَذِهِ الَّتِي تَرْوِيهَا عَنِّي كَذِبٌ
وَ قَالَ لَا أَعْرِفُهَا وَ لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا هَلْ كُنْتَ تُصَدِّقُهُ
قَالَ لَا
قَالَ لِمَ
قَالَ
لِأَنَّهُ شَهِدَ عَلَى قَوْلِهِ رِجَالٌ لَوْ شَهِدَ أَحَدُهُمْ عَلَى عِتْقِ رَجُلٍ لَجَازَ قَوْلُهُ
فَقَالَ اكْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي
قَالَ مَا اسْمُكَ
قَالَ مَا تَسْأَلُ عَنِ اسْمِي
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ
خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ ثُمَّ أَسْكَنَهَا الْهَوَاءَ
فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ثَمَّ ائْتَلَفَ هَاهُنَا
وَ مَا تَنَاكَرَ ثَمَّ اخْتَلَفَ هَاهُنَا
وَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى يَهُودِيّاً
وَ إِنْ أَدْرَكَ الدَّجَّالَ آمَنَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يُدْرِكْهُ آمَنَ بِهِ فِي قَبْرِهِ
يَا غُلَامُ ضَعْ لِي مَاءً وَ غَمَزَنِي وَ قَالَ لَا تَبْرَحْ
وَ قَامَ الْقَوْمُ فَانْصَرَفُوا وَ قَدْ كَتَبُوا الْحَدِيثَ الَّذِي سَمِعُوا مِنْهُ
ثُمَّ إِنَّهُ خَرَجَ وَ وَجْهُهُ مُنْقَبِضٌ فَقَالَ أَ مَا سَمِعْتَ مَا يُحَدِّثُ بِهِ هَؤُلَاءِ
قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ مَا هَؤُلَاءِ وَ مَا حَدِيثُهُمْ
قَالَ أَعْجَبُ حَدِيثِهِمْ كَانَ عِنْدِي الْكَذِبُ عَلَيَّ وَ الْحِكَايَةُ عَنِّي مَا لَمْ أَقُلْ وَ لَمْ يَسْمَعْهُ عَنِّي أَحَدٌ وَ قَوْلُهُمْ لَوْ أَنْكَرَ الْأَحَادِيثَ مَا صَدَّقْنَاهُ
مَا لِهَؤُلَاءِ لَا أَمْهَلَ اللَّهُ لَهُمْ وَ لَا أَمْلَى لَهُمْ
ثُمَّ قَالَ لَنَا إِنَّ عَلِيّاً ع لَمَّا أَرَادَ الْخُرُوجَ مِنَ الْبَصْرَةِ قَالَ عَلَى أَطْرَافِهَا
ثُمَّ قَالَ لَعَنَكِ اللَّهُ يَا أَنْتَنَ الْأَرْضِ تُرَاباً وَ أَسْرَعَهَا خَرَاباً وَ أَشَدَّهَا عَذَاباً فِيكِ الدَّاءُ الدَّوِيُّ
قِيلَ مَا هُوَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
قَالَ
كَلَامُ الْقَدَرِ الَّذِي فِيهِ الْفِرْيَةُ عَلَى اللَّهِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ
وَ فِيهِ سَخَطُ اللَّهِ وَ سَخَطُ نَبِيِّهِ ص
وَ كَذِبُهُمْ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ
وَ اسْتِحْلَالُهُمُ الْكَذِبَ عَلَيْنَا.
ميمون بن عبد اللَّه گفت:
گروهى خدمت حضرت صادق عليه السّلام آمدند براى شنيدن حديث.
اهل مدينه نبودند از شهرهاى ديگرى آمده بودند.
من نيز حضور داشتم
فرمود: هيچ كدام از اينها را نمىشناسى؟
گفتم نه
فرمود: چطور اينها وارد خانه من شدند.
گفتم اينها گروهى هستند كه حديث جمع آورى ميكنند اهميتى نميدهند گويندۀ حديث هر كه باشد.
به يكى از آنها فرمود آيا از ديگرى غير از من نيز حديثى شنيدهاى؟
گفت: بلى
فرمود: مقدارى از آنچه شنيدهاى برايم نقل كن.
گفت: آمدهام از شما بشنوم نيامدهام برايت حديث نقل كنم
به ديگرى فرمود: چه مانعى دارد كه بعضى از حديثهاى خود را نقل كند.
فرمود: نقل ميكنى از حديثهاى خود من شرط ميكنم نام كسى كه برايت حديث گفته هرگز نبرم.
گفت نه.
فرمود: از علومى كه استفاده كردهاى براى ما نقل كن تا ببينم چه دارى و مقامت براى ما معلوم شود.
گفت: سفيان ثورى مرا از جعفر بن محمّد حديث كرد كه آن جناب فرموده:
نبيذ همه نوعش حلال است مگر شراب.
ديگر چيزى نگفت.
حضرت صادق فرمود نقل كن.
گفت: سفيان از شخصى نقل كرد كه آن شخص از حضرت باقر نقل نمود كه فرمود:
هر كه روى كفش مسح نكند بدعت در دين گذاشته و هر كه شراب نياشامد همين طور است هر كس مار آبى و غذاى يهود و نصارى و گوشت كشته شده بدست آنها را نخورد گمراه است.
زيرا نبيذ را عمر نوشيده مقدارى آب داخل آن كرده تا رقيق شود،
مسح روى كفش را نيز سه مرتبه عمر در سفر كرده يك شبانهروز هم در غير مسافرت ذبيحه يهود و نصارا را على عليه السّلام خورده و فرموده است بخوريد خداوند ميفرمايد
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ
بعد از اين حديث سكوت كرد.
امام صادق عليه السّلام فرمود باز هم بگو.
گفت آنچه شنيده بودم نقل كردم.
فرمود: همه را نقل كردى؟
گفت: نه
فرمود: پس بگو
گفت: عمرو بن عبيد از حسن نقل كرد كه او گفت: بعضى از چيزها را مردم قبول دارند با اينكه در قرآن از آنها خبرى نيست از آن جمله عذاب قبر ميزان. حوض. شفاعت. نيت كه شخص نيت كار خوب يابد را ميكند ولى انجام نميدهد ميگويند باو پاداش ميدهند با اينكه ثواب براى عمل است چه خوب باشد و چه بد.
راوى ميگويد:
من از حديث او خندهام گرفت.
حضرت صادق با چشم اشاره كرد كه بگذار بشنويم.
آن مردك سر را بلند كرده گفت چرا ميخندى از حق خندهات گرفت يا از باطل.
گفتم خندهام براى اين بود كه چگونه اين حديثها را حفظ كردهاى؟
سكوت كرد.
امام فرمود: بگو.
گفت: سفيان ثورى از محمّد بن منكدر نقل كرد كه او گفت:
على را ديدم روى منبر در كوفه ميگفت اگر ببينم يك نفر مرا بر ابا بكر و عمر ترجيح ميدهد و مرا از آنها بالاتر ميداند او را باندازه شخص تهمت زن و مفترى تازيانه ميزنم.
فرمود باز هم بگو.
گفت: سفيان از جعفر نقل كرد كه فرموده حبّ ابا بكر و عمر ايمان است و دشمنى با آنها كفر.
فرمود: باز هم بگو.
گفت: يونس بن عبيد نقل كرد از حسن كه على عليه السّلام وقتى در بيعت با ابا بكر تاخير نمود ابا بكر باو گفت چرا در بيعت با من تأخير كردى بخدا تصميم داشتم گردنت را بزنم.
على عليه السّلام گفت: خليفه پيغمبر هر چه بخواهد انجام دهد قابل گفتگو نيست.
فرمود: باز هم بگو.
گفت: سفيان ثورى از حسن نقل كرد كه ابا بكر بخالد بن وليد دستور داد بعد از سلام دادن نماز صبح گردن على را بزند. ابا بكر در دل سلام نماز را داد بعد گفت: خالد آنچه بتو دستور دادم انجام نده.
امام صادق فرمود: باز هم بگو.
گفت: نعيم بن عبيد اللَّه از جعفر بن محمّد نقل كرد كه او گفت: على بن ابى طالب دلش ميخواست در نخلستانهاى ينبع مىبود. زير سايه آن درختها از خرماهاى آن ميخورد اما در جنگ جمل و جنگ نهروان شركت نمىكرد. فرمود باز هم بگو.
گفت: عباد نقل كرد از جعفر بن محمّد كه او گفت: وقتى على عليه السّلام متوجه خونريزى زياد در جنگ جمل شد به پسر خود حسن گفت: پسر جان هلاك شدم.
پسرش حسن گفت: بابا جان من نگفتم جنگ نكن. على عليه السّلام گفت: نميدانستم كار باينجا ميرسد.
حضرت صادق فرمود: باز هم بگو:
گفت: سفيان ثورى از جعفر بن محمّد نقل كرد كه على عليه السّلام پس از اينكه در جنگ صفين گروهى را كشت براى آنها گريه كرد آنگاه گفت خدا بين من و آنها در بهشت جمع نمايد.
راوى گفت خيلى ناراحت شدم از ناراحتى عرق بر بدنم نشست نزديك بود دلم بتركد تصميم گرفتم حركت كنم و او را زير لگد بگيرم
يادم از چشمك حضرت صادق آمد خوددارى كردم.
حضرت صادق باو فرمود: از كدام شهرستانى؟
گفت: اهل بصره هستم.
فرمود: اين كسى كه حديث از او نقل ميكنى و اسمش را مىبرى بنام جعفر بن محمّد او را ميشناسى؟
گفت: نه.
فرمود: از زبان خودش چيزى شنيدهاى؟
گفت: نه
فرمود: اين حديثهائى كه نقل كردى همه بنظر تو درست است؟
گفت: بلى.
پرسيد چه وقت اينها را شنيدهاى؟
جوابداد يادم نيست ولى اينها حديثهاى مشهور در شهر و ديار ما است كه مردم شكى در آنها ندارند.
حضرت صادق فرمود:
اگر آن مردى كه از او حديث نقل ميكنى خودش را ببينى بتو بگويد اين حديثها كه از من نقل كردهاند دروغ است من از آن حديثها خبر ندارم و بكسى چنين نگفتهام آيا او را تصديق ميكنى؟
گفت: نه
فرمود: چرا؟
گفت: زيرا اشخاصى اين حديثها را از قول او نقل كردهاند كه اگر شهادت بدهند به آزادى مردى از بردگى و بندگى قبول مىشود.
فرمود: بنويس بسم اللَّه الرحمن الرحيم حديث كرد مرا پدرم از جدّم.
پرسيد:
اسم شما چيست؟
فرمود:
به اسم من چكار دارى.
پيغمبر اكرم فرمود:
خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از بدنها آفريد
هر كدام از آنجا با هم علاقه و انسى داشتند در اين دنيا نيز با هم الفت و دوستى پيدا كردند
هر كدام در آنجا نفرت داشتند اينجا نيز با هم اختلاف پيدا كردند.
هر كس بر ما خانواده دروغ ببندد روز قيامت كور و يهودى محشور مىشود
و اگر دجال را بيابد باو ايمان مىآورد اگر او را درك نكند در قبر به او ايمان مىآورد.
در اين موقع رو بغلام خود نموده فرمود: برايم آب آماده كن.
با چشم نيز بمن اشاره كرد كه همين جا باش.
آنها از جا حركت كرده رفتند همين حديث را كه شنيدند نوشتند.
امام عليه السّلام با ناراحتى تمام كه از چهرهاش آشكار بود خارج شد فرمود:
شنيدى چه حديثها نقل ميكنند.
عرض كردم: آقا اينها كى هستند حديث آنها چيست قابل اهميت نيستند.
فرمود:
از همه مهمتر اين است كه از قول من مىگويند و حكايت از من ميكنند چيزى را كه نگفتهام و احدى از من نشنيده،
تازه ميگويند اگر خودم اين حديثها را قبول نكنم آنها از خود من هم نمىپذيرند
خدا آنها را مهلت ندهد و دست و پايشان را باز نگذارد.
آنگاه فرمود:
وقتى على عليه السّلام خواست از بصره خارج شود نگاهى باطراف بصره نموده فرمود:
خدا لعنت كند ترا اى گندترين سرزمين كه از همه جا زودتر خراب مىشوى
و از همه جا بيشتر عذاب مىكشى
درد بيدوائى در تو است.
عرضكردند آقا آن درد چيست؟
فرمود:
سخن قدرى كه دروغ بر خدا مىبندد
و باعث دشمنى با ما خانواده و خشم خدا و پيامبر است
و دروغ بر اهل بيت پيامبر و حلال شمردن تهمت زدن بر ما خانواده.
الدَّاءُ الدَّوِيُّ:
كَلَامُ الْقَدَرِ الَّذِي فِيهِ الْفِرْيَةُ عَلَى اللَّهِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ
وَ فِيهِ سَخَطُ اللَّهِ وَ سَخَطُ نَبِيِّهِ ص
وَ كَذِبُهُمْ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ
وَ اسْتِحْلَالُهُمُ الْكَذِبَ عَلَيْنَا!
«تهمت زدن»، اشتباه مرگبار و درد بی دواست!!!
ذِكرُ اللّهِ عِندَ ما أحَلَّ و حَرَّمَ!
مقصود از ذكر خدا،
به ياد خدا بودن هنگام رو به رو شدن با حلال و حرام است!
امام صادق عليه السلام:
مِن أشَدِّ ما فَرَضَ اللّه ُ على خَلقِهِ ذِكرُ اللّهِ كثيرا .
لا أعني «سُبحانَ اللّه ِ و الحَمدُ للّه ِ و لا إلهَ إلاّ اللّه ُ و اللّه ُ أكبَرُ» و إن كانَ مِنهُ ،
و لكنْ ذِكرُ اللّهِ عِندَ ما أحَلَّ و حَرَّمَ ،
فإن كانَ طاعَةً عَمِلَ بها ،
و إن كانَ مَعصيَةً تَرَكَها.
يكى از دشوارترين چيزهايى كه خداوند بر خلق خويش واجب كرده، بسيار به ياد خدا بودن است.
مقصودم «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» نيست. گر چه اين هم ياد خداست ،
اما [مقصودم از ذكر خدا] به ياد خدا بودن هنگام رو به رو شدن با حلال و حرام است،
به طورى كه اگر پاى طاعتى در ميان بود، آن را به كار بندد
و اگر معصيتى پيش آمد تركش كند.
👈 «الذکر النور الولایة»:
«ذکر» یکی از هزار واژۀ مترادف نور ولایت است.
قلبی که نور و ظلمتشو میفهمه، اهل ذکر است. یعنی با فهم نور و ظلمت است که امر و نهی خدای مهربانش را میفهمد و اینگونه اطاعت از کلام نورانی فرشتۀ مهربان می کند و از اینکه وسوسههای شیطان را تبعیت نماید فرار میکند و این امر یعنی فهم نور و ظلمت، فهم اخم و لبخند ولیّ خدا، فهم قبض و بسط نور علمی آل محمد ع، معرفة الامام بالنورانیة، طبق این حدیث زیبای امام صادق ع، سخت ترین چیزی است که خدای مهربان برای بندگانش واجب کرده است. در واقع سخت ترین فریضه، برای بندگان، قبول ولایت علمی آل محمد ع است، و برای همین است که میبینم انجام اعمال و فرائض عبادی همچون روزه و نماز و حج و … برای عدۀ کثیری قابل انجام است اما متاسفانه علیرغم عامل بودن به این فرائض، قلبها از درک نور و ظلمتی که خدای مهربان این روش را بعنوان رساندن کلام و پیام خود برای بندگانش برگزیده است، غافل هستند و زیر بار این فریضۀ اصلی که همانا گوش جان سپردن به کلام الله نورانی خدا در ملکوت قلب است نمیروند و برایشان بسیار سخت است که تمثال نورانی فرشتۀ مهربان خود را احراز هویت نمایند چرا که حسادت به نور علم و سلسله مراتب نورانی، قلب آنها را از درک این حقیقت همیشه زنده و جاوید، کور و کر کرده است.
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ لأِبي عُبيدةَ الحَذّاء ـ :
أ لا اُخبِرُكَ بِأشَدِّ ما افتَرَضَ اللّه ُ على خَلقِهِ ؟ :
إنصافُ الناسِ مِن أنفسِهم ، و مُواساةُ الإخوانِ في اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ،
و ذِكرُ اللّه ِ على كُلِّ حالٍ ،
فإن عُرِضَت لَهُ طاعَةٌ للّه ِِ عَمِلَ بها ،
و إن عُرِضَت لَهُ مَعصيَةٌ لَهُ تَرَكَها.
آيا تو را از سخت ترين چيزى كه خداوند بر آفريدگانش واجب كرد آگاه نسازم؟
انصاف داشتن مردم نسبت به يكديگر، همدردى و كمك به برادران دينى
و ياد خدا در همه حال،
به طورى كه اگر طاعتى برايش پيش آيد آن را به كار بندد
و اگر معصيتى پيش آيد رهايش كند.
امام على عليه السلام:
الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ في تَبيينِ حُقوقِ الناسِ بَعضِهِم على بَعضٍ ـ :
و أعظَمُ ما افتَرَضَ سبحانَهُ مِن تلكَ الحُقوقِ حَقُّ الوالي علَى الرَّعيَّةِ ، و حَقُّ الرَّعيَّةِ علَى الوالِي ، فَريضَةٌ فَرَضَها اللّه ُ سبحانَهُ لِكُلٍّ على كُلٍّ.
از بزرگترين اين حقوق كه خداوند واجب فرموده حق زمام داران بر مردم و حق مردم بر زمام داران است. اين فريضه اى است كه خداوند سبحان براى هر دو طرف نسبت به يكديگر واجب فرموده است.
يا رَبِّ ،
وَدِدْتُ أنّي أعلَمُ مَن تُحِبُّ مِن عِبادِكَ فاُحِبُّهُ!
قالَ :
إذا رأيتَ عَبدي يُكثِرُ ذِكْري فأنا أذِنْتُ لَهُ في ذلكَ و أنا اُحبُّهُ ،
و إذا رأيتَ عَبدي لا يَذْكُرُني فأنا حَجَبْتُهُ عَن ذلكَ و أنا أبغَضْتُهُ .
خوش دارم بدانم كدام بنده ات را دوست دارى تا من نيز دوستش بدارم؟
خداوند فرمود:
هرگاه ديدى بنده ام بسيار به ياد من است، [بدان كه] من اين توفيق را بدو داده ام و دوستش دارم.
و هرگاه ديدى بنده ام به ياد من نيست، من او را از اين كار محروم كرده ام و دشمنش داشته ام.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ:
كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص يَوْماً فَقَالَ إِنِّي رَأَيْتُ الْبَارِحَةَ عَجَائِبَ
قَالَ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا رَأَيْتَ حَدِّثْنَا بِهِ فِدَاكَ أَنْفُسُنَا وَ أَهْلُونَا وَ أَوْلَادُنَا
فَقَالَ
… وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدِ احْتَوَشَتْهُ الشَّيَاطِينُ فَجَاءَهُ ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَجَّاهُ مِنْ بَيْنِهِمْ.
عبدالرحمن بن سمره روایت میکند که:
روزی نزد رسول خدا (ص) بودیم، پس فرمود:
«دیشب شگفتیهایی دیدم».
گفتیم: «ای رسول خدا! چه دیدی؟
جانها و خانوادهها و فرزندانمان فدای تو باد، ما را از آن آگاه کن».
پس فرمود:
… مردی از امتم را دیدم که شیاطین او را احاطه کرده بودند،
اما ذکر خداوند متعال آمد و او را از بین آنها نجات داد.
وقتیکه شیاطین جن و انس، دورهات میکنن،
فقط تمثال نورانی معلمه که میتونه تو رو از چنگ اونها نجات بده، به این میگن ذکر الله:
+ «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»
(احْتَوَشَتْهُ الشَّيَاطِينُ: أي أحدقت الشياطين به و جعلته في وسطهم.)
تکلیف دشوار، به یاد نور بودن است! ذکرا لله!
امام صادق عليه السلام:
مِنْ أَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيراً
ثُمَّ قَالَ
لَا أَعْنِي
«سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ»
وَ إِنْ كَانَ مِنْهُ
وَ لَكِنْ ذِكْرَ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ
فَإِنْ كَانَ طَاعَةً عَمِلَ بِهَا
وَ إِنْ كَانَ مَعْصِيَةً تَرَكَهَا.
يكى از دشوارترين چيزهايى كه خداوند بر خلق خويش واجب كرده، بسيار به ياد خدا بودن است.
مقصودم «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» نيست.
گر چه اين هم ياد خداست،
اما [مقصودم از ذكر خدا] به ياد خدا بودن هنگام رو به رو شدن با حلال و حرام است،
به طورى كه اگر پاى طاعتى در ميان بود، آن را به كار بندد
و اگر معصيتى پيش آمد تركش كند.
…
«الذکر النور الولایة»:
«ذکر» یکی از هزار واژۀ مترادف نور ولایت است.
قلبی که نور و ظلمتشو میفهمه، اهل ذکر است. یعنی با فهم نور و ظلمت است که امر و نهی خدای مهربانش را میفهمد و اینگونه اطاعت از کلام نورانی فرشتۀ مهربان می کند و از اینکه وسوسههای شیطان را تبعیت نماید فرار میکند و این امر یعنی فهم نور و ظلمت، فهم اخم و لبخند ولیّ خدا، فهم قبض و بسط نور علمی آل محمد ع، معرفة الامام بالنورانیة، طبق این حدیث زیبای امام صادق ع، سختترین چیزی است که خدای مهربان برای بندگانش واجب کرده است. در واقع سختترین فریضه، برای بندگان، قبول ولایت علمی آل محمد ع است، و برای همین است که میبینم انجام اعمال و فرائض عبادی همچون روزه و نماز و حج و … برای عدۀ کثیری قابل انجام است اما متاسفانه علیرغم عامل بودن به این فرائض، قلبها از درک نور و ظلمتی که خدای مهربان این روش را بعنوان رساندن کلام و پیام خود برای بندگانش برگزیده است، غافل هستند و زیر بار این فریضۀ اصلی که همانا گوش جان سپردن به کلام الله نورانی خدا در ملکوت قلب است نمیروند و برایشان بسیار سخت است که تمثال نورانی فرشتۀ مهربان خود را احراز هویت نمایند چرا که حسادت به نور علم و سلسله مراتب نورانی، قلب آنها را از درک این حقیقت همیشه زنده و جاوید، کور و کر کرده است.
***
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن أطاعَ اللّه َ عزّوجلّ فَقَد ذَكَرَاللّه َ و إن قَلَّتْ صلاتُهُ وصِيامُهُ و تلاوَتُهُ لِلقرآنِ.
هر كس از خداوند عز و جل فرمان بَرد خدا را ياد كرده است،
هرچند نماز خواندن و روزه گرفتن و قرآن خواندنش اندك باشد.
ذکر الله؛ لحظهای به یاد ماندنی! چه کسی نور علم را به یاد من میآورد؟!
«اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ»
مفهوم قرآنی ذکر الله فراتر از تکرار الفاظ بر زبان است؛ یاد زندهی خداست در پرتو حضور معلم ربانی، همان آموزگار الهی که حامل علوم اهلبیت پیامبر علیهمالسلام است. حقیقت ذکر، همان لحظهای است که دل انسان در میان حوادث و امتحانات زندگی ناگهان به یاد آن معلم نورانی میافتد؛ یادآوریای که حیرت را به بصیرت و آشفتگی را به آرامش تبدیل میکند.
«یاد خدا» یعنی یادآوری بزرگترین نعمتی که خداوند در زندگی ما قرار داده است: معلمی که پرتوی از نور امامان است و با یاد او عهد فراموششده ما با خدا تازه میشود. چنانکه قرآن میفرماید: «نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم، به یاد آورید» (بقره، ۴۰). این نعمت، همان یاد معلم ربانی است که ما را به حقیقت خودمان بازمیگرداند.
وقتی دلها ناآراماند، ذکر آرامش میبخشد. وقتی جانها سرگرداناند، ذکر ریسمان نجات میشود. از همین رو قرآن تاکید میکند: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛ به راستی تنها با یاد خداست که دلها آرام میگیرند. در حقیقت، ذکر پلی است میان آسمان و زمین، میان نور الهی و قلب انسان. لحظهای است که علم به حضور تبدیل میشود، یاد به هدایت بدل میگردد، و محبت بر ناامیدی غلبه میکند.
پس ذکر، همان لحظهی به یاد ماندنی است که رحمت خدا قلب را لمس میکند؛ از مسیر معلمین نورانیاش، ما را متذکر میسازد که کیستیم و باید چگونه باشیم.
این آیه از سوره یوسف، یکی از ظریفترین و زیباترین نمونههای «تفاوت ذکر الله و ذکر غیر الله» را بیان میکند:
﴿وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ﴾
یوسف علیهالسلام بعد از تعبیر خواب دو زندانی، به آنکه یقین داشت نجات مییابد، گفت: «مرا نزد ارباب خود یاد کن.»
اما قرآن میگوید: شیطان او را از یاد پروردگارش غافل کرد، و یوسف چند سالی بیشتر در زندان ماند.
نکات مهمی که این آیه برای بحث «ذکر الله» روشن میکند:
ذکر باید پیوند به خدا باشد، نه به غیر او.
یوسف (ع) در آن لحظه، به جای اینکه فقط به ذکر خدا و تدبیر الهی تکیه کند، از واسطهای غیر الهی خواست که یادش را به فرعون برساند. این یادآوریِ غیر خدا، «ذکر» حقیقی نبود.نسیان و فراموشی، نتیجه غفلت از ذکر الله است.
وقتی یاد خدا محور نشود، شیطان میآید و همان چیزی را که باید به قلب بیفتد، به فراموشی میسپارد:
«فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ».طولانی شدن دوران رنج، نتیجه دوری از ذکر است.
یوسف (ع) به خاطر این انتخاب، به «بضع سنین» دیگر در زندان مبتلا شد. این یک قانون الهی است: هر جا که ذکر الله فراموش شود و دل به غیر خدا بسته شود، راه آزادی و آرامش طولانیتر میشود.اشاره ظریف به «ذکر معلم ربانی».
اگر یوسف (ع) همان لحظه به یاد پروردگار خود و به یاد عهد و معلم الهی میبود، همان ذکر میتوانست کلید آزادی و گشایش او شود. اما چون خواست یادش نزد غیر خدا مطرح شود، شیطان رشته ذکر را برید و راه او سختتر شد.
✨ پس آیه به ما میگوید:
ذکر الله یعنی دل را به یاد خدا و معلم ربانی بسپاری، نه به واسطههای بیریشه و ناپایدار.
و هر وقت ذکر الله فراموش شود، دوران غربت و زندان دل طولانیتر خواهد شد.
ای خدای مهربان…
یوسف ع در دل زندان تقدیراتش، نشان داد و در واقع به ما یاد داد که دست به دامن غیر تو شدن چه نتیجۀ نامطلوبی در پی دارد.
گاهی امید میبندیم به کسی که خودش گرفتار است، و غافل میشویم از اینکه تنها یاد توست که کلید آزادی دل است.
و چه تلخ است لحظهای که شیطان، رشته ذکر تو را از قلب آدم میبُرد…
آنوقت سالهای غربت و زندانِ دل، طولانیتر میشود؛
چون فراموش کردهام که تنها تویی که با یک نگاه، درهای بسته را میگشایی.
ای پروردگار من! 🕊
به من بیاموز که هیچوقت یاد معلم ربانیات را، که نشانه و یاد تو در زندگی من است، فراموش نکنم.
مگذار به جای تو به غیر تو چشم بدوزم.
مگذار دلم به نسیان گرفتار شود و نور یاد تو از قلبم رخت بربندد.
یاد تو، ذکر تو، همان نوری است که زندانِ سالهای بیراهی را به باغ آزادی بدل میکند. ✨
پس ای خدا… مرا از فراموشی نگه دار،
و دلم را همیشه در آغوش ذکر خودت آرام بدار.