“The Heart in the Vault of Light: Indeed, I Am a Knowing Guardian!“
(إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ — Qur’an 12:55)
The Heart in the Vault of Light: Indeed, I Am a Knowing Guardian!
In the luminous narrative of Prophet Joseph (Yusuf), the Qur’an gently unveils a profound spiritual contrast: between those who claim to protect, and the one who is truly capable of guarding, not through words, but through divine knowledge.
The word ḥifẓ — “preservation”, “protection”, or “guardianship” — appears multiple times in Surah Yusuf. But its true weight is not simply about physical safety. It is about the spiritual capacity to hold and preserve divine trust, the subtle light of meaning, and the secrets of divine order.
False Guardians: The Jealous Brothers
“Send him with us tomorrow to enjoy himself and play. And indeed, we will surely be his guardians.” (Qur’an 12:12)
This is the first ironic echo of ḥifẓ. The brothers who plot to betray Yusuf disguise their envy with the garb of responsibility. They speak of “guarding” the very soul they intend to destroy. Here, the claim to protection is hollow — a façade hiding jealousy and darkness.
The Heart of a Father, The Light of Trust
When the brothers seek to take Benjamin, they repeat the same phrase:
“Send our brother with us so that we may obtain our measure, and indeed, we will be his guardians.” (Qur’an 12:63)
But Jacob responds:
“Should I entrust you with him as I entrusted you with his brother before? But Allah is the best Guardian.” (12:64)
In this verse, the veil is lifted. Jacob knows now: not every hand that claims to guard is worthy of trust. He surrenders his heart to the true Guardian — Allāh Khayrun Ḥāfiẓā. The divine light is the only true vault of protection.
Yusuf: The Knowing Guardian
And then, years later, the betrayed becomes the bearer of trust:
“Appoint me over the storehouses of the land. Indeed, I am a Knowing Guardian.” (Qur’an 12:55)
(إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ)
Now the word ḥafīẓ shines with full truth. Yusuf does not just claim; he is a Guardian — because he is ‘alīm, connected to divine knowledge. He is the one who was tested in the dark, refined in prison, and crowned with light. He is a vault of sacred wisdom, a protector of divine trust.
The Vault of Light
This is the heart that deserves to be called ḥafīẓ — a heart that holds divine light, not just worldly goods. A heart that doesn’t betray, even when betrayed. A heart shaped by suffering, yet shining with trust.
Not every hand that guards is trustworthy.
Not every voice that promises protection is truthful.
But the one whose knowledge is light — he is the true Guardian.
“Indeed, I am a Knowing Guardian.” — not as a title, but as a testimony.
«حفظ» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«حَفِظْتُ الْمَالَ: إِذَا مَنَعْتَه مِن الضَّيَاعِ و التّلَفِ»
«المَحْفَظَة: كيف چرمى يا پارچهاى كه در آن پول و اوراق بهادار نگهدارند»
«محفظه» و ظرف نگهداری تخم مرغ!
«egg storage container»
+ «حُقُ الطِّیب»
«دل، در محفظۀ نور: إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»
«محفظۀ نور! دلی که گم نمیشود»
«محفظۀ نور؛ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً»
یوسفِ حافظ! نوری که دل را از گم شدن نگاه میدارد!
نورِ حافظ! دل در پناه معلم مهربان!
حافظ دلها! إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ!
نورِ حفاظت! ولایتِ یوسف، و نگاهِ رحیم خداوند!
در سایهسارِ نورِ حافظ: از ضیاع دل تا هدایت یوسفانه!
ولایتِ حافظ: نوری برای گمنشدن در بازی دنیا!
محفظۀ نور! دلی که در معیّت یوسف محفوظ میماند!
دلِ در محفظه نور: إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً!
از ضیاع تا ولایت: وقتی دل، در دست معلم حافظ است!
حفظ، یعنی نور! یوسفِ نگهبان، و رحمتِ حافظ خداوند!
[سورة النور (۲۴): الآيات ۳۵ الى ۳۸ ]
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (۳۵)
خدا نور آسمانها و زمين است. مَثَلِ نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى، و آن چراغ در شيشهاى است. آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى، افروخته مىشود. نزديك است كه روغنش – هر چند بدان آتشى نرسيده باشد – روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مىكند، و اين مثلها را خدا براى مردم مىزند و خدا به هر چيزى داناست.
فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (۳۶)
در خانههايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مىكنند:
رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (۳۷)
مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، به خود مشغول نمىدارد، و از روزى كه دلها و ديدهها در آن زيرورو مىشود مىهراسند.
لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (۳۸)
تا خدا بهتر از آنچه انجام مىدادند، به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد، و خدا [ست كه] هر كه را بخواهد بىحساب روزى مىدهد.
«محفظۀ نور! دلی که گم نمیشود»
دل، اگر در نور جا بگیرد، دیگر گم نمیشود؛
مثل سکهای در محفظهای چرمی، محفوظ از دستبردِ تمنّاها.
خدا، معلمی از جنس نور میفرستد که دل را حفظ کند،
از پراکندگی، از لهو، از بازیهای بیثمر.
و آن معلم، نامش یوسف است:
او که در دل تاریکیها، نور نگهدارنده است.
نه خودش گم شد، نه گذاشت دلهای اطرافش گم شوند.
و این است معنای حفظ:
نه فقط بقا، بلکه بیداری در میان طوفانها…
…
«محفظۀ نور؛ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً»
خدا، بهترين نگهدارنده است؛
اما چگونه حفظ میکند؟
با نوری که در دل میتاباند،
و معلمی که راه را به دل نشان میدهد.
«حافظ»، تنها کسی نیست که آیهها را میشمارد؛
«حافظ»، آن است که دل را از ضیاع و فراموشی نگاه میدارد.
و هر دلی، نیازمند محفظهای است از نور،
تا در طوفان لهو و تمنّا، پارهپاره نشود.
یوسف، آن حافظ علیم است؛
نه فقط حافظِ مال یا آبرو،
بلکه حافظِ دل در مدرسۀ بلا.
حافظِ دل در امتحان کرب و بلا.
…
«دل، در محفظۀ نور: إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»
دل، اگر رها شود، بازیچهی تمنّاست.
دل، اگر نگاه داشته شود، بوی قرب میگیرد.
حفظ، فقط محافظت فیزیکی نیست؛
حفظ، هنر نگه داشتن معناست، در میان هزار بیمعنایی.
یوسف، با نور علم و عصمت،
دل را در محفظۀ ولایت نگه میدارد.
و میگوید: «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»؛
یعنی من میدانم چگونه دلت را از لهو،
از بازی،
از بزاق تمنّا نگاه دارم…
آری… اینها همه نشانهاند؛
نشانههایی از یک حقیقت پنهان ولی همیشه حاضر:
وجودِ معلمی نورانی که خدا برای قلبهای ما فرستاده،
تا دل ما در محفظۀ نور محفوظ بماند،
وگرنه قلب، در کشاکش لهو و لعب،
در دام حسد و حرص،
در امتحانات سخت و پنهان،
پارهپاره میشود…
یوسف، آن نگهبانِ داناست!
همان که در دل زندان، روشنتر از آفتاب است؛
در تاریکیِ توطئهها،
در نیشِ تهمتها،
در غربتِ تبعید،
باز هم نوری بود برای دلها.
اهل حسد، نور را نمیفهمند؛
چرا که دلشان تاریک است!
از دیدنِ محفظۀ نور در دست یوسف، عصبانی شدند و آتش گرفتند…
مثل اصحاب اخدود، اصحاب ایمان را در آتش انداختند،
مثل کسانی که در کربلا، خواستند نور خدا را خاموش کنند…
اما خدا، نورش را تمام میکند،
ولو کَرِهَ الحاسدون!
نور، محفوظ است؛
چرا که «اللّهُ خَيْرٌ حافِظاً»ست…
و این حفظ، با ذبح علوم معلمی است که صاحب نور است، اهل نور است،
اهل علم است،
اهل رحمت است،
و دل را آرام میکند،
مثل حرمی امن…
«وَ مَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً»
دل، اگر به یوسف سپرده شود،
نجات پیدا میکند.
و اگر با او تبعید شود،
باز هم محفوظ میماند،
چرا که دل در محفظهی نور،
گم نمیشود…
نورِ نگهدارنده!
قلب ما نیاز به یک نگهدارنده دارد!
چیزی که قلب رو حفظ میکنه، نور است!
نور قلب، نقش نگهدارنده دارد.
این درک «نور و ظلمت قلب» است که قلب را پایدار نگه می دارد.
+ «داستان ذو القرنین».
مثال زیبای سولار پنل (سامانه پانل خورشیدی):
این سامانه تلاش میکنه که خودشو با نور خورشید، یکدست کنه!
پانل قلب ما برای حیات خودش نیازمند نگاه نورانی خورشید است!
تامین کننده نورِ نگهدارِ قلب ما کیست؟!
کی میتونه قلب فرسوده رو سریع تعمیر کنه؟!
حریم امن روحی و روانی رو چه کسی برای ما ایجاد میکنه «حَرَماً آمِناً»؟! «سرای امین».
قلب سلیم رو کی به ما هدیه میده؟! و اعطاء میکنه؟!
کی به ما پاداش نورانی میده و ما رو مالک نور میکنه؟! و نور رو مسخَّر ما میکنه؟!
مکانیسم نورانی قلبمونو کی فعال میکنه؟!
کی به ما کمک میکنه که بتونیم زود جلوی اشتباهاتمونو بگیریم؟!
کیه که مدام قلب ما رو زیر نظر گرفته و بدقت ازش مراقبت میکنه؟!
کیه که سرنوشتمون وصل به نگاه نورانی اوست؟!
کیه که نمیذاره اهل حسادت، هستی ما رو به تاراج ببرند؟!
کیه که نمیذاره در امتحانات سخت زندگی، مردود بشیم؟!
… کی؟! … نگهبانِ دانا، حضرت یوسف ع!
پس چرا اهل حسد، یوسف ع رو تبعید کردند؟!
چرا اهل حسد، از دیدن نعمت نورانی در دست اهل نور، رنج می برند؟!
داستان اصحاب اخدود چه بود؟!
در کربلا چه گذشت؟!
یوسف ع، نگهبانِ دانا!
قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ!
يوسف ع گفت:
«مرا بر خزانههاى اين سرزمين بگمار، كه من نگهبانى دانا هستم.
یوسف ع را بر خزانه قلب خود، نگهبان بگمار، که او نورِ نگهدار قلب توست!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۵۴ الى ۵۷]
قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ (۵۵)
[يوسف] گفت:
«مرا بر خزانههاى اين سرزمين بگمار، كه من نگهبانى دانا هستم.»
…
«خَزائِنِ الْأَرْضِ – فَأَينَ خِزانَتُكَ؟»
+ مقاله «درون ما چه خبره؟!»
پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلّم:
ناجى داوودُ رَبَّهُ فَقالَ:
إلهي، لِكُلِّ مَلِكٍ خِزانَةٌ فَأَينَ خِزانَتُكَ؟
قالَ جَلَّ جَلالُهُ:
لي خِزانَةٌ أعظَمُ مِنَ العَرشِ، و أوسَعُ مِنَ الكُرسِيِّ، و أطيَبُ مِنَ الجَنَّةِ، و أزيَنُ مِنَ المَلَكوتِ؛ أرضُهَا المَعرِفَةُ، و سَماؤُهَا الإِيمانُ، و شَمسُهَا الشَّوقُ، و قَمَرُهَا المَحَبَّةُ، و نُجومُهَا الخَواطِرُ، و سَحابُهَا العَقلُ، و مَطَرُهَا الرَّحمَةُ، و أشجارُهَا الطّاعَةُ، و ثَمَرُهَا الحِكمَةُ.
و لَها أربَعَةُ أبوابٍ: العِلمُ وَ الحِلمُ وَ الصَّبرُ وَ الرِّضا،
ألا و هِيَ القَلبُ.
داوود عليه السلام با پروردگارش مناجات كرد و گفت:
بار الها! هر پادشاهى خزانهاى دارد.
پس خزانه تو كجاست؟
خداوند عز و جل فرمود: «من خزانهاى دارم بزرگتر از عرش، گستردهتر از كرسى، خوشبوتر از بهشت و آراستهتر از ملكوت. زمينِ آن، معرفت است، آسمانش ايمان، خورشيدش شوق، ماهتابش دوستى، ستارگانش دلها، ابرش خِرد، بارانش رحمت، درختانش طاعت و ميوهاش، حكمت.
آن را چهار در است: دانش، بردبارى، شكيبايى، و خشنودى.
باخبر باش كه اين خزانه، همان دل است».
«شما فکر میکنید یک موجود کوچک هستید،
در حالیکه کل جهان در درونتان نهفته است»؟
وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ
ديوان أمير المؤمنين عليه السلام ؛ ص175
دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَنْظُرُ
وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ
وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِينُ الَّذِي بِأَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَرُ
اى انسان، داروى تو در درونت وجود دارد در حالیکه تو نمیدانى
و دردت هم از خودت میباشد اما نمیبينى.
آيا گمان میكنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالىكه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!
اى انسان، تو كتاب روشنى هستى كه با حروفش هر پنهانى آشکار میشود.
در اين شعر امام علي (ع) درد انسان را از خود او دانسته و معتقد است كه انسان بايد درمان را نيز در درون خود جستجو كند، چرا كه اين جرم صغير يعني انسان در درون خود عالم اكبر را نهان دارد و لذا آن چه را كه در خارج از خود مي جويد در درون خود او تعبيه كرده اند.
+ «من النقص ان تکون شفیعک کان شیئا خارجا عن ذاتک و صفاتک»
امام علی علیهالسلام، این طبیب جان، چه زیبا پرده از راز بزرگی برمیدارد:
«دَاؤُكَ فِيكَ… وَ دَوَاؤُكَ فِيكَ…»
آری!
قلبی که بیمار شده،
قلبی که گم کرده راه روشن را،
در درون خود هم بیماری را دارد، هم درمان را!
و این یعنی: اگر نور، قلب را ترک کند، قلب فرو میپاشد،
اما اگر نور، در دل بماند،
همان دل، به دارالشفا تبدیل میشود…
«وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ…»
مگر نه اینکه ما خود را کوچک میپنداریم؟!
در حالیکه خورشید هدایت،
در همین دلِ کوچک،
طلوع میکند…
ای دل!
تو «الکتاب المبین» هستی!
اگر حروف نورت فعال شوند،
رازهای پنهان عالم آشکار میشود!
و چه کسی این حروف نور را برایت معنا میکند؟
چه کسی کتاب قلبت را، صفحه به صفحه، با نور معنا میکند؟
همان نگهبان دانا…
همان «حفیظ علیم»…
اوست که نمیگذارد حروف دلت خاموش شوند…
اوست که مراقب است ناموس نورت، به دست طوفان نسپارد…
اوست که هر بار خاموش شدی، میآید و دوباره شعلۀ قلبت را روشن میکند…
مثل یوسف!
که نه تنها خودش نور است،
بلکه قلبها را هم حفظ میکند؛
و با علم و ولایتش، نور را در دل زندان هم نگه میدارد…
پس این دل، اگر با نور ولایت معنا نشود،
کتاب بستهای بیش نیست…
و اگر آن نور در دل بتابد،
این دل، به کتابی باز و زنده تبدیل میشود که با هر حرفش،
«یَظْهَرُ الْمُضْمَرُ»
یعنی ناپیداها، پدیدار میشوند…
[حفظ – قبض و بسط] :
«الله نور السماوات و الارض»، «الله یقبض و یبصط»:
نور که به قلب نگاه کنه، قلبت نورانی میشه و اینجوری قلبت از خطرات بکار بردن اندیشه حسادت، حفظ میشه، انگاری آنبهآن، به قلبت، علم و رزق نوارنی واریز میشه و این همون «العلم ما یحدث باللیل و النهار» است.
آنبهآن و در لحظه میفهمی مسیر زندگیت خوبه یا بده!
از روی تاریکی و روشنایی قلبت میفهمی داستان چیه و این شاهکار قلب سلیم است و این قلب، خیلی ارزش دارد، چون وصل به نور علم است.
لذا در این آیه قرآن:
«حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ»،
امر اللهِ حافظوا، برای ما یعنی چشم از نور محافظ قلب خودت، در دل شرایط، برنداری و مدام «عین شکری» باشی تا وجودت در افق نورانی بهشت، محفوظ باقی بماند.
این درک قبض و بسط نور قلب میشه نور هدایت آشکار:
«طريقٌ حافظٌ: راه روشن و آشكار».
«فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً».
«يَا كُمَيْلُ
اَلْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ اَلْمَالِ
اَلْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ اَلْمَالَ،
كميل!
علم و دانش بهتر از مال است
زيرا دانش تو را نگهبان و حافظ است و اما تو بايد مال را نگهبانى كنى».
…
[حفظ – قبض و بسط]
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و «اللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ»:
وقتی نور خدا به قلبت بنگرد، دل تو نورانی میشود، و همین نور است که از آن لحظه، قلبت را از افتادن در دامِ اندیشههای تاریکی—مثل حسادت—حفظ میکند.
در چنین حالتی، انگار آنبهآن، رزق نورانی و علمِ تازه، از جانب ربّ مهربان، به دلت واریز میشود.
این همان علمی است که امام صادق علیهالسلام فرمود:
«العِلمُ ما يُحدِثُ بِاللَّيلِ وَ النَّهار»؛
علم، چیزی است که در دل شب و روز، تازه میشود و به دلِ اهلش الهام میگردد.
وقتی نور، قلب را قبض یا بسط میدهد، تو با مشاهده روشنایی یا تاریکی دل، میفهمی راهی که در آن هستی، راه هدایت است یا انحراف.
این تشخیص، بزرگترین دارایی قلب سلیم است.
قلبی که «وصل به نور علم» است، دلِ بسیار گرانقیمتیست.
پس در آیۀ شریفه:
«حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطىٰ وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ»
وقتی خداوند میفرماید «حافِظُوا»، یعنی:
چشمت را از نورِ محافظِ قلبت برندار!
در دلِ شرایط سخت و پیچیده، نور را گم نکن…
و مدام «عَینٌ شَکری» باش!
یعنی نگاهی داشته باش که پیوسته در حال شکرگزاری از هدایت است؛
تا وجودت، در افق نورانی بهشت، محفوظ بماند.
این درکِ عمیق از «قبض و بسط نور قلب»،
خودش میشود همان راه هدایت آشکار:
«طَرِيقٌ حافِظٌ»؛ راهی روشن و نگهدار.
و آنگاه که دل لرزید، و خوفی از تباهی در جان افتاد،
نجوای آیه، در دل بلند میشود:
«فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً»
خداوند، بهترین نگهبان است…
…
امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز، به زیباترین شکل، این حقیقت را به کمیل آموخت:
«يَا كُمَيْلُ، اَلْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ اَلْمَالِ»
علم، از مال بهتر است،
زیرا:
«اَلْعِلْمُ يَحْرُسُكَ، وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ»
این علم است که تو را محافظت میکند؛
اما مال، نیازمند نگهبان است…
پس نور علم،
که در قبض و بسط قلب مؤمن جاریست،
نگهبان اوست در بیابان تاریک دنیا.
و قلبی که نور را حفظ کند،
خود، تبدیل به یک حافظ نور میشود.
و این مقام، همان مقامِ خلیفهی خداوند است:
قلبِ نورانیِ حافظِ نور…
مدعیان حسود، خودشونو حافظ میدونن!
اما این یوسف است که حفیظ علیم است!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۱۱ الى ۱۲]
أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12)
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۵۴ الى ۵۷]
قالَ اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ (55)
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۶۳ الى ۶۶]
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63)
قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ (64)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَميرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسيرٌ (65)
مدعیانِ حسود، خود را حافظ میدانند… اما این یوسف است که «حَفِيظٌ عَلِيمٌ» است!
در داستان یوسف علیهالسلام، «حفظ» بهعنوان کلیدواژهای پنهان و بسیار تعیینکننده، چندین بار تکرار میشود. این واژه نهفقط معنای نگهبانی ظاهری، بلکه در سطحی عمیقتر، نشاندهندۀ درک حقیقت، محافظت از نور، و امانتداری الهی است.
…
۱. اولین ادعای حفظ، از دهانِ حسودان میآید:
﴿أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ (یوسف:۱۲)
بگذار او را فردا با ما بفرستی تا خوش بگذراند و بازی کند، ما بهراستی نگهبان اوییم!
اینجاست که نقابِ حافظ بودن بر چهرهی کسانی مینشیند که در دل، آتش حسد دارند.
آنان که خود منشأ خطرند، خود را حافظِ یوسف معرفی میکنند!
اینگونه، واژۀ «لَحافِظُونَ» در دهانِ دشمنانِ در لباس برادر، لوث میشود.
در واقع، این آیه نقطۀ آغاز یک خط فریب است:
ادعای حفظ، اما برای زمینهسازی خیانت.
…
۲. بار دوم، باز همان بازی است! اما پدر به حقیقت آگاه است:
﴿فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ (یوسف:۶۳)
بگذار برادرمان را با ما بفرستی تا سهم غلّهاش را دریافت کنیم. ما نگهبان اوییم.
﴿قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاّ كَما أَمِنتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً﴾ (یوسف:۶۴)
گفت: آیا به شما اطمینان کنم دربارهی او، همانگونه که به برادرش اطمینان کردم؟!
خدا بهترین نگهبان است.
در اینجا، حضرت یعقوب علیهالسلام به بطن قضیه اشاره میکند.
او «حفظ» را از دست انسانهای مدعی، به حفظ الهی واگذار میکند:
«فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً»
یعنی نه هر مدعیای حافظ است… حافظ، کسی است که وصل به نورِ علم خداوندی است.
…
۳. و اما یوسف؛ اوست که حقیقتاً حفیظ است:
﴿اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾ (یوسف:۵۵)
اینجا نقطهی اوج است.
یوسفِ نورانی، پس از گذشتن از چاه حسد، زندان تهمت، و درسهای شبانهروزی از خدای نور، حالا در جایگاهی ایستاده که میتواند ادعای حفظ کند، و حق دارد!
چرا؟
چون او نهتنها حافظِ خزائن زمین است، بلکه:
حافظِ اسرار الهی است.
حافظِ نور علم است.
و حافظِ دلهایی که به او پناه آوردهاند.
او «حفیظ» است، چون «علیم» است.
و این همان نکتۀ کلیدی است:
حفظ بدون علم، ادعایی بیپایه است.
اما حفظی که از علم الهی آنلاین برخاسته، نوری است که محافظ جانها میشود.
…
آنان که دلشان تاریک است، مدعی «حافظ بودن» میشوند؛
ولی دلهایشان محافظ نور نیست، بلکه زندان حسادت است.
فقط دلی که وصل به علم خداوندی است،
میتواند واقعاً «حفیظ» باشد؛
و چنین قلبی، قلب یوسف است…
و حافظ حقیقی،
نه آنکه نگهبانی بر زبان دارد،
بلکه آن است که نور را حفظ میکند،
و خودش نگهدار دیگران میشود.
«العِلمُ يَحرُسُكَ»؛ علم، تو را نگه میدارد…
و آن علم، همان نوری است که از خزائن دل یوسف،
بر جهان میتابد.
مطالعه آیاتی از قرآن که مشتقات واژه «حفظ» در آنها آمده، به علاقمندان توصیه میشود.
[سورة البقرة (۲): آية ۲۳۸]
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ (238)
[سورة البقرة (۲): آية ۲۵۵]
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ (255)
[سورة النساء (۴): آية ۳۴]
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً (34)
[سورة النساء (۴): الآيات ۸۰ الى ۸۱]
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً (80)
[سورة المائدة (۵): آية ۴۴]
إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (44)
[سورة المائدة (۵): آية ۸۹]
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْريرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۶۱ الى ۶۲]
وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ (61)
[سورة الأنعام (۶): آية ۹۲]
وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (92)
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۱۰۴ الى ۱۰۵]
قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ (104)
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۱۰۶ الى ۱۰۷]
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (107)
[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۱۱ الى ۱۱۲]
التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ (112)
[سورة هود (۱۱): الآيات ۵۰ الى ۶۰]
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظٌ (57)
[سورة هود (۱۱): الآيات ۸۴ الى ۹۵]
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ (86)
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۱۱ الى ۱۲]
أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12)
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۵۴ الى ۵۷]
قالَ اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ (55)
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۶۳ الى ۶۶]
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63)
قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ (64)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَميرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسيرٌ (65)
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۸۱ الى ۸۷]
ارْجِعُوا إِلى أَبيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظينَ (81)
[سورة الرعد (۱۳): الآيات ۸ الى ۱۱]
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (11)
[سورة الحجر (۱۵): الآيات ۶ الى ۱۸]
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (9)
وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ (17)
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ (32)
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۸۱ الى ۸۶]
وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظينَ (82)
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۱ الى ۱۱]
وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5)
وَ الَّذينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ (9)
[سورة النور (۲۴): الآيات ۳۰ الى ۳۱]
قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (30)
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31)
[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۳۲ الى ۳۵]
إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً (35)
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۲۰ الى ۲۵]
وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في شَكٍّ وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظٌ (21)
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱ الى ۱۰]
وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ (7)
[سورة فصلت (۴۱): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12)
[سورة الشورى (۴۲): الآيات ۶ الى ۱۰]
وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (6)
[سورة الشورى (۴۲): الآيات ۴۶ الى ۵۰]
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ (48)
[سورة ق (۵۰): الآيات ۱ الى ۵]
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفيظٌ (4)
[سورة ق (۵۰): الآيات ۳۱ الى ۴۰]
هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفيظٍ (32)
[سورة المعارج (۷۰): الآيات ۱۱ الى ۳۵]
وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (29)
وَ الَّذينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (34)
[سورة الانفطار (۸۲): الآيات ۱ الى ۱۹]
وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ (10)
[سورة المطففين (۸۳): الآيات ۱۸ الى ۳۶]
وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظينَ (33)
[سورة البروج (۸۵): الآيات ۱ الى ۲۲]
في لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22)
[سورة الطارق (۸۶): الآيات ۱ الى ۱۷]
إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ (4)