“The Noble Station of Tamkin: Where the Light of Divine Knowledge Finds a Home!”
“Tamkin — When the Light Finds a Place to Stay in Your Heart!”
The Station of Tamkin is not just a stage in spiritual growth; it is the divine reward for the one who wholeheartedly submits to the Light of Divine Guidance.
In the Quran, the word “مَكَّنَّا” (We established, We empowered) appears repeatedly to describe those whom God granted firm grounding—both outwardly in the earth and inwardly in the heart. This tamkin is the result of a deep surrender to divine authority, especially as manifested through a divinely appointed teacher — a Maʿlam Rabbānī, like Prophet Yusuf (a), Prophet Musa (a), or Dhul-Qarnayn.
📖 “Thus did We establish Yusuf in the land…” (Surah Yusuf, 12:56)
True Tamkin means allowing the light of divine knowledge to take root and settle in your heart, so that your soul becomes a safe harbor for divine commandments. Those who achieve Tamkin are not just followers — they become Amin (trustworthy), Makin (firmly established), and Mutāʿ (obeyed). They become living manifestations of divine mercy and wisdom.
🌟 This is the story of every heart that bows in humble submission to the Noor of Wilayah — that sacred light which descends through the chosen ones of God. It is a story repeated through the ages: in Yusuf, in Musa, in Dhul-Qarnayn, and in the Imam of our own time.
✨ Tamkin is not about earthly power; it’s about becoming a vessel of divine trust.
When you let the Light guide you, God grants you your own share of makān makīn — a firmly established place both in this world and the next.
Massive Scientific Facilities!
«مکن» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«المَكْنُ: بيض الضَبّ»
دادن نطفههای علمی، شباهت به فرایند تخمگذاری ملخ و سوسمار دارد!
اینو واژۀ «مکن» به ما یاد میده!
بذرهای علمی رو در قلب سلیم پاشیدن، این امکان رو فراهم میکنه که یه روزی این قلمه ها، تبدیل به گلستان علم آل محمد ع گردند، ان شاء الله تعالی.
به این میگن داشتن امکانات لازم برای تولید عمل صالح!
انگاری صاحبان نور، امکانات لازم را برای اهل نور، اینگونه فراهم میکنند!
نطفهها، بذرها، قلمهها، و … را در قلوب سلیم اهل نور مخاطب خود قرار می دهند.
عمل به این علوم نورانی، در دل شرایط تقدیرات، با خود اهل نور است.
فراهم کردن و دادن امکانات علمی، در ملک و در ملکوت، با صاحبان نور است!
+ «ناشئة اللیل»
نور علم، امکان دسترسی به امنیت و آرامش را فراهم میکند! مَكينٌ أَمينٌ!
بیایید از این نور یوسف، در قلب خود تمکین کنیم… تا زمین دل ما، گلستان آرامش شود!
حالا که خدای مهربان نور یوسفشو برای ما آشکار کرده، از ما میخواهد که از نورش تمکین کنیم!
قلبت را برای نزول نور تمکین کن! وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ
تمکین نور در قلب، آغاز امنیت و آرامش است! وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ
بگذار یوسفِ نور در زمین قلبت جای بگیرد… تا طعم آرامش را بچشی!
تمکین نور، فراهمسازی امکانات ملکوتی برای تربیت قلب! مَكينٌ أَمينٌ!
ای نور زیبای من! قلبم را زمین تمکین تو ساختم! وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ!
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ
بررسی موارد [مکن & ارض] در آیات قرآن: 9 مورد…
خدای مهربان این امکان رو برقرار میکنه تا یوسف در قلب مخاطبین نطفۀ علمی قرار بده!
مثل این بذر گیاه که توی زمین کاشته میشه!
مثل بیض الضبّ!
این میشه داستان تکراری این آیه:
«وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ»: آیات 21 و 56 یوسف
«إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ»: آیه 84 کهف
داستان تکراری تخمگذاری نور ولایت در مکانی بنام قلب!
این فقط ماموریت کربلای یوسف است که در ارض، یعنی قلب مخاطبین،
امکان نطفه گذاری علمی داشته باشد!
وظیفۀ ما، تمکین کردن از این نطفههای علمی یوسف است!
حسود از معلم نورانی خودش تمکین نمیکنه!
ارض حسود، از یوسف تمکین نمیکنه!
این نطفه های علمی رو درون خودش جای نمیده!
قدرشو نمیدونه! براش ارزشی قائل نیست! میفروشدش! توی چاه میندازه! تبعیدش میکنه! ازش فاصله میگیره! باهاش عداوت میکنه! و … نهایتا بخاطر رسیدن به تمناهای پوچ و بی ارزش خودش، سرّ یحیی رو میبُره!!!
المَكْنُ : بيض الضَبّ
الْمَكِنَاتُ : بيض الضباب
أَمْكَنَتِ الضبّةُ : جمعَتْ بيضَها فى بطنها، فهى مَكُونٌ.
أَمْكَنَتِ الضبّةُ فهى مُمْكِنٌ، و كذلك الجرادة.
أَمْكَنَتِ الجَرَادَةُ : ملخ تخم نهاد.
+ فیلم مستند زیبای تخمگذاری ملخ در واژه «سری» و «طوی»: [طوی – مکن].
+ «انتقال و سرایت مخفیانۀ نور! اسری بعبده لیلا!»
مَكِنَتِ الجرادةُ و نحوُها : ملخ تخم پاشيد يا تخم در جوف آن گرد آمد.
المَكِن : تخم ملخ و مانند آن.
المَكُون : «جَرادةٌ مَكُونٌ» ج مِكَان:
ملخي كه تخم گذارده و يا تخم در جوف آن پديد آمده و جمع شده باشد.
+ «طوی – دم ملخ»:
الْمَكْنُ و الْمَكِنُ : بيض الضبّة و الجرادة و نحوهما
الْمَكْنُ: بيض الضّبّ : تخم سوسمار
مَكَنَاتُ الطّيرِ و مَكُنَاتُهَا: مقارّه (آشيانه پرنده).
فقه اللغة: فصل في البيض:
البَيْضُ: للطائر.
المِكْنُ: للضبِّ. + «مکن»
المازِنُ: لِلنَّمْلِ. + «مزن»
الصَّؤَابُ: للقمل.
السِّرْءُ: للجراد.
+ عکس و فیلم مستند تخمگذاری مارمولک و سوسمار :
واژه زیبای مکن از «بيض الضبّة» گرفته شده.
این واژه به ما میگوید که در فرآیند نور ولایت، انتقال مطالب علمی، تحت شرایط خیلی پوشیده و سکوریتی و مراقبت شدید انجام میشه «ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ»، «ذِي قُوَّةٍ … مَكِينٍ: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ»، بطوریکه هیچ گزند و آسیبی به این نطفههای علمی نخواهد رسید، ان شاءالله تعالی.
در حقیقت اون نطفههای نورانی علمی «بَيْضٌ مَكْنُونٌ» که توی قلب اهل یقین القاء میشه، همون مکن و مکنات است که به تخم سوسمار یا مارمولک یا ملخ از این نظر تشبیه و مثل و مانند شده که خیلی در شرایط بسیار خاص و امن و مطمئن و پوشیده و تحت مراقبت بسیار شدید توی چالههایی که در خاک حفر میکنه، تخم ریزی میکنه و روشو میپوشونه و بشدت از این تخمها مراقبت میشه تا به ثمر برسند و …
+ فرآیند نور ولایت «وَ لَيُمَكِّنَنَ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ»،
«أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ».
در کتاب لغت التحقیق این مطلب رو از کتاب حياة الحيوان، زیبا و بجا آورده: «… و أمّا بيض الضبّة : و البيض جمع بيضة. و الضبّة و الضبّ: بالفارسيّة يقال لنوع- سوسمار– و هو بحرىّ و برىّ، و يعيش مدّة مديدة، و يتغذّى من الرطوبة و الهواء و من الحشرات الصغيرة، و يسمّى الصغار منها بالفارسيّة- مارمولك– و هو من الحيوانات الّتى لا إيذاء فيها، و في حياة الحيوان- إذا أرادت الضبّة أن تخرج بيضها حفرت في الأرض حفرة و رمت بيضها فيها و ضمّتها بالتراب و تتعاهدها كلّ يوم حتّى يخرج في أربعين يوما. فإطلاق المادّة على البيض للضبّ: بمناسبة استقرار و قوّة فيها، حيث تحفر الأرض و توضع البيض فيها ثمّ تختلط بالتراب، فما في البيض ما يكون على مثلها في هذه الصفة و الاستقرار.»
بررسی لغوی واژه «مَكَّنَ»:
واژۀ «مَكَّنَ» از ریشۀ م-ك-ن است که اصل آن به معنای استقرار، ثبات، قدرت و امکان دادن است.
در منابع لغوی آمده:
مقاییساللغه (ابن فارس):
«الميم والكاف والنون أصلٌ يدلّ على تمكُّن الشيء في موضعه، و ثبوته فيه.»
یعنی: ریشه «م-ك-ن» به معنای ثبات یافتن چیزی در جای خودش و استقرار یافتن است.
لسان العرب:
«مَكَّنَ الشيءَ في المكانِ: أثبته فيه.»
یعنی: تثبیت کردن چیزی در مکان؛ یعنی آن را در جای خود مستقر و محکم کردن.
مفردات راغب اصفهانی:
«التمكين: جعل الشيء متمكّنًا.»
یعنی: تمکین یعنی فراهم آوردن وضعیتی که چیزی به صورت استوار و پابرجا در جایی قرار بگیرد.
…
«المَكْنُ»: (تخم سوسمار)
در فرهنگنامههای عربی آمده که:
«المَكْنُ: بيض الضَّبّ»
یعنی: «مکن» به تخم سوسمار (ضبّ) گفته میشود.
این اشاره به حالتی دارد که نطفه یا تخم، در دل زمین پنهان شده تا بعداً شکوفا شود.
درست مثل نور علوم ربانی که در دل قلب اهل یقین کاشته میشود و بعدها در تقدیرات خاص، با نور عمل صالح، شکوفا میگردد.
…
واژهی مکن، از نظر قرآنی، به معنای امکان دادن برای رشد و شکوفایی،
و استقرار نور ولایت در دل انسان مؤمن است.
تمکین یوسف در زمین یعنی:
فراهم کردن شرایط ظهور نور در ملکوت قلبها، از طریق تربیت و القای علوم ربانی.
تمکین در قرآن یعنی کاشتن نور علم در دل زمین قلبها!
1. سوره یوسف، آیه 21
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ…
«و این چنین، ما یوسف را در زمین، تمکین (قدرت و جایگاه) دادیم…»
در اینجا “مکَّنّا” به معنای آمادهسازی زمین قلبها برای پذیرش نور علم یوسف است.
یعنی همانطور که زمین برای روییدن گیاه به آب و نور و خاک حاصلخیز نیاز دارد،
قلبها نیز برای تولید عمل صالح نیاز به نور معلم ربانی دارند.
و این یوسف است که در زمین قلبها «متمکن» شده است:
یعنی ریشه دوانده، حضور یافته، و امکان بهرهمندی فراهم شده.
…
2. سوره کهف، آیه 84
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً
ذوالقرنین، یکی از جلوههای معلم ربانی و صاحبان نور است.
خداوند به او تمکین علمی داده: یعنی راههای رسیدن به حقایق را به او عطا کرده.
در واقع، علوم ربانی لازم برای هدایت خلق در اختیارش قرار داده شده، و او نیز با آن علوم، در میان مردم، آرامش، امنیت، و رفع ظلم را محقق کرده.
…
3. سوره قصص، آیه 6
وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ…
اشاره به قوم مستضعف (بنیاسرائیل) است که قرار است به وسیلهی حضرت موسی علیهالسلام، به مقام «تمکین» برسند.
یعنی زمین دل آنها آمادهی پذیرش نور ولایت شود و خدا به آنها معلمی عطا کند که آنها را از بردگی فرعون، به نور توحید رهایی بخشد.
مقام تمکین، تجلّی عبودیت حقیقی است!
…
«تمکین» یعنی:
ایجاد بستر برای تولد نور ولایت در قلبها؛
یعنی کاشتن بذر علوم ربانی در زمین دل مؤمنان.
«مکنّا لفلان فی الأرض» یعنی:
ما یوسف (یا ذوالقرنین یا موسی) را برای کسانی در زمین فرستادیم که مشتاق نور و آرامشاند،
تا با یادآوری معالم ربانی او، از ظلمت حسد و جهل نجات پیدا کنند و به امنیت و آرامش ملکوتی برسند.
«مقام تمکین»: سرزمین مقدس عبودیت
وقتی خداوند مهربان، معلم ربانی را آشکار میکند، انتظارش فقط یک چیز است: تمکین.
نه عبادتی ظاهری، نه طاعتی کور…
بلکه دل دادن، اعتماد کردن، و اقرار عاشقانه به ربوبیت علمی معلم ربانی.
این یعنی رسیدن به مقام تمکین.
مقام تمکین، یعنی پذیرش کامل نور یوسف در زمین قلبت.
یعنی آنجایی که شاگرد، دست از مقاومت و لجاجت برمیدارد،
و با طیبخاطر، خویشتن را در آغوش هدایت قرار میدهد:
«وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ»
این زمین، زمین مصر نیست… زمین قلب من و توست.
تمکین، همان عبودیتیست که خداوند از آن سخن میگوید.
تمکین یعنی خضوع بدون قهر، تسلیم بدون اجبار، اطاعت با عشق.
تمکین، یعنی نماز، یعنی روزه، یعنی حجّ، یعنی زیارت، یعنی هزار واژۀ مترادف نور ولایت و عبادت!
مقام تمکین، همانجاییست که اراده شاگرد، با رضایت کامل، زیر چتر ولایت قرار میگیرد.
وقتی شاگرد، علم معلم را نوری برای عمل میداند، نه اطلاعاتی برای بحث و جدل،
وقتی دیگر دنبال اثبات خودش نیست،
👈وقتی دیگر نمیخواهد بفهمد تا حرف بزند، بلکه میخواهد بفهمد تا تغییر کند…👉
اینجاست که وارد مقام تمکین شده است.
و خدا هم میفرماید:
«وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا…» یعنی «حالا دیگر من هم امکانات را کامل در اختیارش میگذارم…»
…
مقام تمکین، همان عبودیت است! وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ
وقتی قلبت به مقام تمکین رسید، زمینت شد مأوای نور!
خدای مهربان، تو را تا مقام تمکین میخواهد…
👈مقام تمکین، مقصد نهایی شاگرد در مسیر نور یوسف است!👉
مَكاناً سُوىً – مَكاناً ضَيِّقاً
[مَكاناً سُوىً – مَكاناً ضَيِّقاً] :
+ [سورة طه (20): الآيات 57 الى 66]
+ [سورة الفرقان (25): الآيات 11 الى 20]
«مكان: مناسبت ميان شىء و مكان»:
قلب اهل یقین برای نور ولایت مکانی مناسب است «مَكاناً سُوىً» و قلب اهل شک برای تاریکی جهل مکانی مناسب است «مَكاناً ضَيِّقاً» و این دو مکان، هر کدام با آن چیزی که باهاش تناسب دارند پر میشوند! پس قلب اهل یقین جایی است و مکانی است روحانی که نور ولایت در آن جای میگیرد و قلب اهل شک حسود مکانی است شیطانی که از نور ولایت خالی است لذا تاریکی جهل و نادانی در آن جای دارد.
الْمَكَانُ عند أهل اللّغة: الموضع الحاوي للشيء،
مَكَان، جائى است كه چيزى را در بر ميگيرد.
قال:
مَكاناً سُوىً [طه/ 58]،
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً [الفرقان/ 13]
يعنى در مكان تنگى از دوزخ افكنده شوند.
[رحم – مکن] :
+ [سورة المرسلات (77): الآيات 16 الى 28]
فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ:
گفتهاند وصف رحم با مكين براى آنست كه رحم متمكّن و قادر است كه نطفه را تربيت كند بنظر ميايد منظور از آن عظمت قدر و بلند پايه بودن رحم است زيرا تنها محلّيكه رشد نطفه در آن ميسّر و عملى است رحم است يعنى: سپس انسان را در قرار گاهى منيع و ممتاز قرار داديم.
اللغة
و المكين من المكانة و أصله التمكن في الأمر
يقال مكن مكانة فهو مكين إذا كان له قدر و جاه يتمكن بهما مما يروم
التمكين إعطاء ما يتمكن به من الفعل
و تدخل فيه القدرة و الآلة و سائر ما يحتاج إليه الفاعل
و قيل التمكين إزالة الموانع و ذلك داخل في الأول لأنه كما يحتاج الفاعل في الفعل إلى الآلات يحتاج إلى زوال الموانع فإذا أزيحت عنه العلل كلها فقد مكن
و التمكين تكميل ما يتم به الفعل.
التمكين إعطاء ما يصح به الفعل مع رفع المنع لأن الفعل كما يحتاج إلى القدرة فقد يحتاج إلى آلة و إلى دلالة و إلى سبب و يحتاج إلى ارتفاع المنع فالتمكين عبارة عن جميع ذلك.
و التمكين إعطاء ما به يصح الفعل كائنا ما كان من آلة و غيرها و الإقدار إعطاء القدرة خاصة.
[تمکین زن از شوهر]:
میگن این زن تمکین نمیکنه یعنی به حرف مرد گوش نمیکنه! میتونه گوش کنه اما زیر بار نمیره!
مفهومی که از این واژه باید استنباط بشه اینه که در فرآیند نور ولایت، کسی که با نورش آشنا میشه، اگه اهل شک باشه، پس از جفت و قرین شدن با معالم ربانی، به نطفههای علمی اندیشه او در دل شرایط عمل نمیکنه و تمکین نمیکنه لذا تاویلا از فرزند عمل صالح خبری نیست. اما اهل یقین وقتی توفیق قرین شدن با نور معالم ربانی در ملک و ملکوت نصیبش شد با استعمال این معالم ربانی مدام این نطفههای علمی رو بهش عمل میکنه [تمکین میکنه] و تولید نور آرامش عمل صالح می نماید، یعنی امر و نهی ولیّ خود را شنیده و درک نموده و اطاعت میکنند.
مكن:
اهل بیت ع «إِنَّا» چه امکانات «مَكَّنَّا» و تمهیداتی [نطفهها و قلمههای علمی فراوان] در اختیار صاحبان نور «لَهُ» [یعنی ذو القرنین] قرار میدهند:
«إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ»
«فِي الْأَرْضِ» یعنی عرصه مانور و محل ماموریت صاحبان نور، ملکوت دنیای قلبهاست «فِي الْأَرْضِ».
[وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً]، [حَرَماً آمِناً]:
قلبی که هوای نفسش تسلیم عقل و به تبع آن تسلیم نور ولایت باشد، یعنی قلبی که از نور ولایت تمکین میکند، حرم امن الهی است «حَرَماً آمِناً» که منور به علوم ربانی آل محمد ع است و از نورش برای خود و دیگران ایجاد آرامش میکند «اقرضهم من عرضک».
نظر به اینکه «ان امرنا صعب مستصعب» است، بدون امکانات نورانی، یعنی بدون «تمکین از نور»، ایجاد آرامش امری غیر ممکن است.
+ مقالۀ «استطاعت» که ادامه این بحث را کامل میکند.
[مکن – قبض و بسط] :
غیر ممکن است که به این راحتیها، هوای نفس تسلیم عقل شود.
«مُفَارَقَةُ الدِّينِ (سدّ ذو القرنین) مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ»
مگر اینکه واقعا برای شخص، معجزهای رخ دهد.
+ «عجز»
این امکان زمانی حاصل میشود که به برکت اخذ علم و نور ولایت، عقل بر هوای نفس غلبه نماید.
+ «قبض و بسط»
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ
الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ
أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ
وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ
وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ
أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً
وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً
الْحَمْدُ لِرَبِّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي … أَنْزَلَنَا حَرَماً آمِناً
أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ [بِفَضْلِ قَبْرِهِ] كَرْبَلَاءَ حَرَماً آمِناً مُبَارَكاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَ مَكَّةَ حَرَماً
وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ
مُسْتَطِيعُونَ لِلْأَخْذِ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْكِ لِمَا نُهُوا عَنْهُ
وَ بِذَلِكَ ابْتُلُوا
[سجده – استطاعت – ابتلاء (امتحان ، فتنه)- قبض و بسط]
وَ هُمْ سالِمُونَ = وَ هُمْ مُسْتَطِيعُونَ
الِاسْتِطَاعَةُ قَبْلَ الْفِعْلِ
لَمْ يَأْمُرِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلَّا وَ الْعَبْدُ لِذَلِكَ مُسْتَطِيع
(میتونی با نشاط گره آیت رو باز کنی!)
[استطاعت – قبض و بسط]
[استطاعت(أُولِي الْأَبْصارِ)- عجز]
آيا ما استطاعت گذشت از دلخواهها را داريم يا از انجام اين مهم عاجزيم؟
+ «مجالست اهل المعاصی!»
وَ إِنَّ اللَّهَ لَيُعَذِّبُ الْجُعَلَ فِي جُحْرِهَا بِحَبْسِ الْمَطَرِ عَنِ الْأَرْضِ الَّتِي هِيَ بِمَحَلَّتِهَا لِخَطَايَا مَنْ بِحَضْرَتِهَا
وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهَا السَّبِيلَ إِلَى مَسْلَكٍ سِوَى مَحَلَّةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي
قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ
جُعَل استطاعت گذشت از دلخواهها را دارد!
لَا يَكُونُ الْعَبْدُ فَاعِلًا وَ لَا مُتَحَرِّكاً
إِلَّا وَ الِاسْتِطَاعَةُ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ إِنَّمَا وَقَعَ التَّكْلِيفُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ الِاسْتِطَاعَةِ
فَلَا يَكُونُ مُكَلَّفاً لِلْفِعْلِ إِلَّا مُسْتَطِيعا
لَا يَكُونُ الْعَبْدُ فَاعِلًا إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ
وَ قَدْ يَكُونُ مُسْتَطِيعاً غَيْرَ فَاعِلٍ وَ لَا يَكُونُ فَاعِلًا أَبَداً حَتَّى يَكُونَ مَعَهُ الِاسْتِطَاعَة
مَا كَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ كُلْفَةَ فِعْلٍ وَ لَا نَهَاهُمْ عَنْ شَيْءٍ حَتَّى جَعَلَ لَهُمُ الِاسْتِطَاعَةَ
ثُمَّ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ
فَلَا يَكُونُ الْعَبْدُ آخِذاً وَ لَا تَارِكاً إِلَّا بِاسْتِطَاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ قَبْلَ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ قَبْلَ الْأَخْذِ وَ التَّرْكِ وَ قَبْلَ الْقَبْضِ وَ الْبَسْط
لَا يَكُونُ مِنَ الْعَبْدِ قَبْضٌ وَ لَا بَسْطٌ إِلَّا بِاسْتِطَاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ لِلْقَبْضِ وَ الْبَسْط
[استطاعت مقدمه قبض و بسط]
فَكَلَّفَ النَّاطِقَ الْعَاقِلَ الْمُخْتَارَ …
وَ وَضَعَ التَّكْلِيفَ عَنِ الْمُسْتَبْهَمِ لِعَدَمِ الْعَقْلِ وَ التَّمْيِيز
[عقل ابزار استطاعت = عقل ابزار تمییز = عقل ابزار تمییز قبض و بسط قلبی]
… وَ حَمَلَ عَلَيْهِ مَا لَا يُطِيقُ … فَإِنَّ هَذَا دِينٌ شَدِيدٌ لَا أُطِيقُهُ!
وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ لِطَاعَتِهِ وَ أَوْجَبَ لَنَا بِذَلِكَ رِضْوَانَهُ بِرَحْمَتِهِ
[توفیق – خذلان]
مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ أَمَدَّهُ التَّوْفِيق
داشتن حسن نیت، فقط با فهم قلبی فرایند نور الولایة امکان پذیر است.
حسن نیت چگونه حاصل می شود؟
آیا حسن نیت اکتسابی است؟
نیات و شاکله و خلقیات، آلوده به اعتقادات حسدآلود باطل است!
خدای مهربان در دنیا یک بار دیگر به سبب علوم ربانی صاحبان نور، چراغ هدایت را معرفی مینماید و ما را در معرض انتخاب اصلاح مجدد خلقیات اشتباهمان قرار میدهد.
[أنا أخلق في قلبه الإيمان ≠ أنا لا أخلق فيه الإيمان]
[ … و تكره أنت إيمان وحشيّ، لقتله حمزة عمّك. و أنا أريد إيمانه، و أخلق في قلبه الإيمان … ]
و به ما یک فرصت دیگر برای خلقتی شایسته و نو و اصلاح شده به دست نورانی آل محمد ع داده است. حسن نیت، محصول تلاش علمی صاحبان نور بر روی قلب بیمار حسود ماست.
این «نشر رحمت» برای اصلاح و تربیت اعتقادات غلط و اشتباه پنهان در قلب ماست، و این ماموریت خطرناک صاحبان نور است که به قلب فرو رفته در باتلاق حسادت ما نزدیک میشوند «رفق» و بدیهای نشات گرفته از رذائل اخلاقی ما را تحمل مینماید تا بتدریج با دادن علم به ما، موجبات رشد اعتقادی ما را فراهم نمایند و لذا مقدمه سعادت انسان، اول معرفت به صاحبان نور در ملک و در ملکوت قلب است، که اصلاح بینش می کند و زمینه غلبه عقل بر هوای نفس را آموزش می دهد و وقتی هوای نفس تسلیم عقل شد و عقل غالب بر هوای نفس گردید، چون انتخاب عقل، نور ولایت است، لذا عقل توانایی فهم قبض و بسط نور قلبی و بعبارتی فهم امر و نهی ولی خدا را بدست میآورد.
پس ما دائما نیازمند کسب علم هستیم تا دائما عقل بر هوای نفس غالب باشد و در امورات روزمره با عقل خود قبض و بسط و امر و نهی ولی خدا را متوجه شده و طبق رضایت او «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» گام برداریم.
وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ:
[توفیق فهم و عمل به قبض و بسط نور قلبی، فقط از جانب ولی خداست.]
انگاری ابتکار عمل در دست خداست!
اسْتِزَادَةٌ مِنْ تَوْفِيقِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ اسْتِدَامَةٌ لِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ نَصَرَهُ.
+ «امنیت – امن»:
[امن – مکن « مَكينٌ أَمينٌ » : امکانات = امنیت]
نور علم، امکان دسترسی به امنیت و آرامش را فراهم میکند! مَكينٌ أَمينٌ!
مُفَارَقَةُ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ
فَالْمُتَّقُونَ فِي هَذِهِ الدَّارِ : …
نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ
سلام بر علي بن ابيطالب (ع) كه نور ولايتش براي عاملين به آن ايجاد امنیت و آرامش مینماید.
«حَرَماً آمِناً».
التَّسْلِيمُ عَلَامَةُ الْأَمْنِ
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ
مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَرْشُدْ
مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً … كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ
وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً
رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً
إِنَّمَا هِيَ يَعْنِي الْوَلَايَةَ
مَنْ دَخَلَ فِيهَا دَخَلَ بُيُوتَ الْأَنْبِيَاء
[ثمره تلاوة سورة التوحيد : إيمانا و أمنا] :
ثُمَّ سَمِعَهُ يَقْرَأُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَقَالَ :آمَنَ وَ أَمِنَ
فَعِنْدَهَا تَوَقَّعُوا الْفَرَجَ …ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً … آمِنِينَ مِنْ كُلِّ بِدْعَةٍ وَ آفَةٍ
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ … أَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ
لَا يُصَلِّي أَحَدُكُمْ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ سَيْفٌ فَإِنَّ الْقِبْلَةَ أَمْنٌ
لَا خَيْرَ فِي … الْوَطَنِ إِلَّا مَعَ الْأَمْنِ وَ الْمَسَرَّةِ
إِنَّمَا شِيعَتُنَا … إِذَا أَمِنَّا أَمِنَ
وَ لَهُ [لِلْمُؤْمِنِ] عَلَى اللَّهِ أَنْ يَخْتِمَ لَهُ بِالْأَمْنِ وَ الْإِيمَانِ
مَنْ رَأَى أَنَّهُ فِي الْحَرَمِ وَ كَانَ خَائِفاً أَمِنَ
وَ كُلُّ سُرُورٍ يَحْتَاجُ إِلَى أَمْنٍ
استطاعت: (القدرة، استطاعة)
توانائى: قدرت ، قوى: (بضاضة، جبرية، استطاع، تطيقون، العزة، قدر، قوى، يملك، منة، الشوكة، مانع، حول، الصولة، ينبو، اليد، العزة، سلطان، الدولة)
اللغة:
و المكين من المكانة و أصله التمكن في الأمر
يقال مكن مكانة فهو مكين إذا كان له قدر و جاه يتمكن بهما مما يروم
التمكين إعطاء ما يتمكن به من الفعل
و تدخل فيه القدرة و الآلة و سائر ما يحتاج إليه الفاعل
و قيل التمكين إزالة الموانع و ذلك داخل في الأول لأنه كما يحتاج الفاعل في الفعل إلى الآلات يحتاج إلى زوال الموانع فإذا أزيحت عنه العلل كلها فقد مكن
و التمكين تكميل ما يتم به الفعل.
التمكين إعطاء ما يصح به الفعل مع رفع المنع لأن الفعل كما يحتاج إلى القدرة فقد يحتاج إلى آلة و إلى دلالة و إلى سبب و يحتاج إلى ارتفاع المنع فالتمكين عبارة عن جميع ذلك
و التمكين إعطاء ما به يصح الفعل كائنا ما كان من آلة و غيرها و الإقدار إعطاء القدرة خاصة.
[المُمْكِن – غيرُ مُمْكِنٍ] :
[شدني – نشدني] :
المُمْكِن- [مكن]: فا، قابل احتمال، شدني؛
«من المُمْكِن أن»: ممكن است كه
«غيرُ مُمْكِنٍ»: نشدني.
[ممکن – ناممکن] :
«possible – impossible» :
عمل به نور ولایت، یک ماموریت ناممکن و نشدنی نیست!
هستند کسانی که اهل نور و صبر و تحمل آیاتاند و گواه و شاهد و موید تاثیر نور ولایت بر قلب خود خواهند بود، ان شاء الله تعالی.
فهم نور ولایت با قلب، نشدنی نیست! اما ابتکار عمل در دست خالق است نه مخلوق و او برای هر کس که بخواهد این نور هدایت را عنایت میکند، فقط باید مخلوق اقرار به فضل آیاتی و رسلی داشته باشد.
بعضی ها میگن: اصلا نمیشه از دلخواه گذشت! این غلطه!
هستند کسانی که این ماموریت ناممکن رو ممکن میکنند!
تغییر بینش و روش گرچه کار سختی بنظر میرسه، اما با فهم نور ولایت، ساده و ممکن و شدنی است.
عشق ناممکن: با وجود حسد در قلب، نمیشه عاشق نور ولایت شد!
فهم «نور و ظلمت»، ممکن است! ناممکن نیست!
مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ
اول سورۀ انعام اشاره به همین داستان تکراری داره که خدای مهربان برای بندگانش معلمین نورانی رو آشکار میکنه تا اونها با تمکین از این معلمین نورانی و عمل به علوم ربانی، قلبشونو از حسد پاک کنن و از سرنوشت شوم خلود در آتش جهنم نجات پیدا کنند، اما اهل حسادت از نورشون تمکین نمیکنن و اعراض میکنن و داستان تکراری تکراری کربلا …
این آیه شریفه دقیقاً یکی از آیات کلیدی در فهم سنت تغییرناپذیر خدا در آشکارسازی معلم ربانی، اعطای امکانات تمکین، و سپس امتحان امت با همین نور است.
[سورة الأنعام (۶): آية ۶]
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ
وَ أَرْسَلْنا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمْ
فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ (۶)
آيا نديدهاند كه پيش از آنان چه بسيار امّتها را هلاك كرديم؟
[امّتهايى كه] در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى شما آن امكانات را فراهم نكردهايم،
و [بارانهاى] آسمان را پى در پى بر آنان فرو فرستاديم،
و رودبارها از زير [شهرهاى] آنان روان ساختيم.
پس ايشان را به [سزاى] گناهانشان هلاك كرديم،
و پس از آنان نسلهاى ديگرى پديد آورديم.
تمکین از نور، یا تکرار سرنوشت تیرهی امتهای گذشته؟!
آغاز سوره انعام، آینهای روشن از داستان تکراری تاریخ بشر است؛
داستانی که در آن خداوند مهربان، بارها و بارها معلمین ربانی و صاحبان نور را به امتها نشان داد،
امکانات بینظیری برای رشد قلبی و نجات فراهم ساخت،
اما… امت، از نور اعراض کرد!
و تاریخ، به سمت کربلا رفت…
خدا میفرماید:
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ… فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ…
یعنی ما به آنان امکانات علمی و قلبی و معلمین ربانی دادیم،
اما چون تمکین نکردند، یعنی «نور را ندیدند»، یا بدتر از آن، «نور را کشتند»،
سرانجامی جز هلاکت برایشان نماند.
آسمانِ وحی برایشان میبارید،
رودهای معرفت از دل معلم ربانی میجوشید،
و زمین قلبشان آماده شده بود برای شکوفایی اعمال صالح…
اما حسد و انکار،
باعث شد نهتنها تمکین نکنند، بلکه صاحبان نور را هم انکار کنند!
و این، همان داستان قابلپیشبینی کربلاست…
…
مقام تمکین: امتحان امتها
عبارت “مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ” یعنی:
ما برایشان امکان عمل به علوم ربانی را فراهم کردیم.
ما نور را به زمینشان رساندیم،
ما یوسفمان را در مسیر راه آنها قرار دادیم!
ما آیات را نازل کردیم، انذار دادیم، حجت را تمام کردیم…
اما چون «تمکین» نکردند،
یعنی عبودیت را در قالب اطاعت از معلم ربانی نپذیرفتند،
خود را از نجات محروم کردند.
…
تمکین، یعنی عبودیت عاشقانه
امروز هم خدا با تو همان کار را کرده:
یوسفی در زمین قلبت به تمکین آمده…
آبی از آسمان وحی درونت میبارد…
نوری در دلت تابیده…
👈اما آیا تمکین میکنی؟👉
آیا از نور ربانی اطاعت میکنی؟
آیا به جای انکار معلم ربانیات، به او ایمان میآوری؟
یا این داستان هم، به سرنوشت تکراری کربلا ختم خواهد شد؟…
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ
مقام تمکین همون داستان تکراری اسجدوا لآدم هست!
یعنی بعد از اینکه خدای مهربان معلم نورانی خودشو برای ما آشکار میکنه، از ما میخواد که به نور علمی این معلم سجده کنیم و از اوامر نورانی او، که به نفع خود ماست، تمکین کنیم.
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۰ الى ۱۱]
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ
وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (۱۰)
و قطعاً شما را در زمين قدرت عمل داديم،
و براى شما در آن، وسايل معيشت نهاديم،
[اما] چه كم سپاسگزارى مىكنيد.
وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ
ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ
فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ (۱۱)
و در حقيقت، شما را خلق كرديم، سپس به صورتگرى شما پرداختيم؛
آنگاه به فرشتگان گفتيم:
«براى آدم سجده كنيد.»
پس [همه] سجده كردند، جز ابليس كه از سجدهكنندگان نبود.
مقام تمکین = همان فرمان کهن: «اسجدوا لآدم!»
تمکین از نور،
همان داستان تکراری خلقت انسان و فرمان سجده به آدم است.
همان لحظهای که خدای مهربان، معلّم نورانی خود را معرفی میکند،
و از همه، و از ما، و از فرشتگان،
میخواهد که در برابر این نور علمی سجده کنیم،
یعنی به اوامر او تمکین کنیم!
تمکین = بندگی در برابر نور
تمکین = اطاعت عاشقانه از معلّم ربانی
تمکین = سجده به وجهالله
…
آیات سوره اعراف، پردهای از این ماجرا را کنار میزند:
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (۱۰)
ما شما را در زمین تمکین دادیم!
امکان عمل، امکان رشد، امکان بندگی!
حتی ابزار زندگیتان را فراهم کردیم…
ولی شکر نکردید!
و سپس:
ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ (۱۱)
سپس، بعد از فراهم کردن مقدمات،
بعد از ایجاد تمکین،
حجت تمام شد!
فرمان داده شد: «اسجدوا لآدم!»
یعنی: از این معلم نورانی تمکین کنید!
…
👈همهٔ تاریخ همین یک جمله است:
اسجدوا لآدم… و تمکین از معلّم ربانی!👉
اما متأسفانه اکثر مردم شبیه ابلیس عمل میکنند!
آنها حاضر نیستند در برابر علوم ربانی که از قلب معلم نورانی جاری میشود، تواضع و تمکین کنند!
و اینگونه، وارد مسیر تاریک طغیان حسادت میشوند… و نهایتاً میشوند اهل نار!
…
پس تمکین یعنی:
دیدن یوسفِ نور در قلبت
سجده بر نوری که خدا خودش فرستاده
اطاعت از علمی که از آسمان قلب معلّم آمده
و عمل به «علوم ربانی» در دل تقدیرات، نه هوای نفس!
در این آیات داستان قلب کسی است که از نور یوسف تمکین میکند و ببینیم با این تمکین از چه منافعی برخوردار می شود.
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۵۴ الى ۵۷]
وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ (۵۴)
و پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد، تا وى را خاص خود كنم.» پس چون با او سخن راند، گفت: «تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستى.»
قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ (۵۵)
[يوسف] گفت: «مرا بر خزانههاى اين سرزمين بگمار، كه من نگهبانى دانا هستم.»
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (۵۶)
و بدين گونه يوسف را در سرزمين [مصر] قدرت داديم، كه در آن، هر جا كه مى خواست سكونت مىكرد. هر كه را بخواهيم به رحمت خود مىرسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نمىسازيم.
وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (۵۷)
و البته اجر آخرت، براى كسانى كه ايمان آورده و پرهيزگارى مىنمودند، بهتر است.
تمکین قلب از نور یوسف = رسیدن به مقام مکینٌ امینٌ = بهرهمندی از منافع بینظیر نور!
در آیات ۵۴ تا ۵۷ سوره یوسف، پاداش تمکین قلبی از نور ولایت را مشاهده میکنیم.
این داستان، فقط یک روایت تاریخی نیست؛
بلکه روایت قلب کسیست که نوری به نام یوسف در دلش طلوع کرده و آن را تصدیق و تمکین کرده است.
خدای مهربان، پس از آشکار کردن نور معلم ربانی (یوسف)، قلبهایی را که سجدهٔ معرفتی کردهاند و این نور را برگزیدهاند، به مقامی خاص میرساند:
«مَكِينٌ أَمِينٌ» = مقام امنیت و آرامش
یوسفِ قلب، بعد از تمکین، در قلب تو:
مکین میشود (ثابت، ریشهدار، مقتدر)
امین میشود (قابل اعتماد، محل امانت نور و علوم ربانی)
…
آیه ۵۴: «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»
وقتی نور یوسف را در قلبت پذیرفتی،
وقتی از این نور تمکین کردی،
خداوند در تو مقام تمکین ایجاد میکند.
یوسف در قلب تو، میشود “مکین” و “امین”.
تو به مرحلهای میرسی که:
دیگر در دل شرایط گم نمیشی
نور علم، راه را نشانت میدهد
احساس امنیت معنوی در دل تو زنده میشود
…
آیه ۵۵: «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ…»
یوسف، نماد قلبی است که نگهبان و دانای علوم ربانی شده.
کسی که از نور تمکین کرده، حالا خزائن ارض (گنجینههای قلب خود و دیگران) را میشناسد و حفظ میکند.
…
آیه ۵۶: «وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ…»
و اینچنین، خداوند تمکین میدهد…
این تمکین الهی، نتیجهٔ تمکین قلبی بنده از نور یوسف است.
خداوند یوسف قلب را، در تمام زمین وجودت مستقر میسازد.
او حالا هر جا بخواهد، در دل شرایط زندگیات وارد میشود و تو را با حکمت و آرامش همراه میکند. این است تمکین علمی معلم ربانی در قلب شاگرد نورانی.
…
آیه ۵۷: «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ…»
تمام این آرامش، فهم، قدرت تشخیص و عمل صالحی که از تمکین به نور یوسف بهدست آمده، تازه اول راه است…
پاداش آخرتی کسانی که ایمان آوردند و تقوا پیشه کردند، از این هم بزرگتر است.
…
تمکین از نور یوسف
= ورود به مقامات «مکین» و «امین»
= دستیابی به گنجینههای نجات و علم
= رسیدن به آرامش معنوی
= و در نهایت، بهرهمندی از اجر بزرگ در دنیا و آخرت.
داستان تکراری تمکین از ذو القرنین!
اگه میخوای تاویلا ذو القرنین برای تو در مقابل اهل حسادتی بنام یاجوج و ماجوج، سدی بسازد، باید از این معلم نورانی تمکین کنی!
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۸۳ الى ۸۷]
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ
قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (۸۳)
و از تو در باره «ذوالقرنين» مىپرسند.
بگو:
«به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند.»
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ
وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (۸۴)
ما در زمين به او امكاناتى داديم
و از هر چيزى وسيلهاى بدو بخشيديم.
فَأَتْبَعَ سَبَباً (۸۵)
تا راهى را دنبال كرد.
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً
قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (۸۶)
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمهاى گِلآلود و سياه غروب مىكند، و نزديك آن طايفهاى را يافت.
فرموديم:
«اى ذوالقرنين، [اختيار با توست] يا عذاب مىكنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مىگيرى.»
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (۸۷)
گفت: «اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مىشود، آنگاه او را عذابى سخت خواهد كرد.»
داستان تکراری تمکین از ذو القرنین؛
راه نجات از یأجوج و مأجوج، تمکین از معلم ربانی است!
در سوره کهف، خداوند برای ما داستان قلبی کسی را بیان میکند که به مقام تمکین رسیده؛
قلبی که معلمی همچون «ذو القرنین» در آن مستقر شده است.
تمکین، یعنی پذیرفتن ولایت و هدایت آن معلم ربانی؛ یعنی تبعیت، تبعیت از علم نورانی.
…
آیه ۸۴: «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ»
تمکین دادن خدا به ذوالقرنین در زمین، نشاندهندهی مقام علمی و عملی اوست.
او تمکین یافته تا صاحب اسباب شود؛ یعنی ابزار هدایت، ابزار دفاع، ابزار تمییز حق از باطل، و ابزار ساختن سدّی بزرگ در برابر فتنههای اهل حسادت.
…
آیه ۸۵: «فَأَتْبَعَ سَبَباً»
صاحب تمکین، کسی است که راه را دنبال میکند.
او اسباب را رها نمیکند.
در مسیر تربیت، در مسیر دعوت و در مسیر شناخت حرکت میکند.
…
آیه ۸۶: «وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ»
در دل شب فتنه، در دل چشمهی تیرهی گلآلود قلوب حسود،
او قومی را پیدا میکند که نیاز به تربیت دارند، نیاز به تمیز نور و ظلمت دارند.
و خداوند به او خطاب میکند:
«يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً»
آیا عذاب میکنی؟ یا نیکی میکنی؟
اینجا، نقطهی تمایز بین دو برخورد است:
برخورد تربیتی
یا برخورد قهری
اهل تمکین، اهل ظلم نیستند. آنها تابع معلم نورانی خود هستند.
و صاحب تمکین، همان ذوالقرنینِ درون، پاسخ میدهد:
«أَمَّا مَنْ ظَلَمَ…»
هر کس ظلم کند، یعنی نوری را که به او عرضه شده انکار کند، مستحق عذاب است.
…
اگر تو هم میخواهی در مقابل یأجوج و مأجوج درون و بیرونت، سدی محکم ساخته شود؛
اگر میخواهی در برابر فتنهها و آشفتگیهای اهل حسادت، امنیت علمی و روحی داشته باشی،
اگر میخواهی به «خزائن الارض» برسی…
باید از ذوالقرنین درونت، از معلم ربانی نورانی، از یوسفِ قلبت، تمکین کنی.
…
تمکین از معلم ربانی = دستیابی به اسباب هدایت = ساختن سدّی بزرگ در برابر یأجوج و مأجوج که نماد لیدرهای سوء و اهل حسادت هستند!
این آیه هم داستان کسانی است که از نورشون تمکین میکنن:
[سورة الحج (۲۲): الآيات ۴۱ الى ۴۵]
الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ
وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (۴۱)
همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و به كارهاى پسنديده وامىدارند، و از كارهاى ناپسند باز مىدارند، و فرجام همه كارها از آنِ خداست.
الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ…
اینجا صحبت از مقام تمکین است.
تمکین در زمین قلب؛
یعنی اینکه نور ولایت، علم یوسفوار آلمحمد علیهمالسلام، در زمین دل تو مستقر شود.
أَقامُوا الصَّلاةَ
وقتی نور در قلبت تمکین پیدا کند،
تو دیگر فقط نماز نمیخوانی، بلکه برپا میداری!
یعنی همه هستیات در خدمت ارتباط با معلم ربانی و نور علم اوست.
وَ آتَوُا الزَّكاةَ
اهل تمکین، زکات علم خود را میدهند.
از نوری که یافتهاند، به دیگران هم میبخشند، دلهای دیگران را هم روشن میکنند.
وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ
در پرتو همین نور،
نورِ معروف را تبلیغ میکنند و ظلمت منکر را کنار میزنند.
امر و نهیشان، برخاسته از نور تمکینشده در جانشان است، نه از هوا و میل و خودخواهی.
وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ
و نتیجه نهایی همه این سیر نورانی،
نه شهرت است، نه پیروزی ظاهری،
بلکه رضایت خداوند و بقاء در نور الهی است.
این آیه شرح حال اهل تمکین به نور یوسف در قلب است.
قلبهایی که نور در آنها مستقر شده و اثرات این نور، در «نماز»، «زکات»، «امر به معروف» و «نهی از منکر» ظهور کرده است.
در ادامه، آیات، داستان اهل حسادتی رو بازگو میکنن که نه تنها از معلمشون تمکین نکردند بلکه تکذیب کردند و …
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (۴۲)
و اگر تو را تكذيب كنند، قطعاً پيش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود [نيز] به تكذيب پرداختند.
وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (۴۳)
و [نيز] قوم ابراهيم و قوم لوط.
وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (۴۴)
و [همچنين] اهل مَدْيَن. و موسى تكذيب شد، پس كافران را مهلت دادم، سپس [گريبان] آنها را گرفتم. [بنگر،] عذاب من چگونه بود؟
فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (۴۵)
و چه بسيار شهرها را -كه ستمكار بودند- هلاكشان كرديم و [اينك] آن [شهرها] سقفهايش فرو ريخته است، و [چه بسيار] چاههاى متروك و كوشكهاى افراشته را.
راه درمان طینت حسدآلود اینه که قلب از نورش تمکین کنه
و این آیات به همین موضوع مهم اشاره میکنن:
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۱۲ الى ۱۹]
وَ لَقَدْ خَلَقْنا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ (۱۲)
و به يقين، انسان را از عصارهاى از گِل آفريديم.
ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ (۱۳)
سپس او را [به صورت] نطفهاى در جايگاهى استوار قرار داديم.
ثُمَّ خَلَقْنا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً
ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ (۱۴)
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم. پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم، و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم، بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم،
آنگاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم. آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.
آیه ۱۲:
وَ لَقَدْ خَلَقْنا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ
خدای مهربان، انسان را از طین (گِل) آفرید؛
این طین میتواند در باطن، کنایه از «طبیعت حسدآلود» و قابلیت سقوط باشد.
آیه ۱۳:
ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ
نطفه، یعنی کلام نورانی یوسف، در قرارگاهی مَکین، یعنی در جایگاهی که «امکان رشد» در آن فراهم است، قرار گرفت.
و اینجا همان نکته کلیدی ماست:
قرار مکین همان جاییست که نور باید در آن تمکین کند.
قلبی که به نور یوسف تمکین کند، دیگر در همان طینت اولیه باقی نمیماند، بلکه مراحل نورانی رشد را طی میکند.
آیه ۱۴:
ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ
اینجاست که خداوند میفرماید:
ما این انسان را به آفرینشی دیگر برمیانگیزانیم!
این خلق دیگر، همان تولد نورانیِ قلبی است.
همان “السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ”!
همان ولادت نور در قلب از طریق تمکین به معلم ربانی!
…
انسان، در آغاز، و بصورت دیفالت مُد، طینت حسدآلود دارد؛ و سقوط او حتمی است.
اما وقتی نور علوم ربانی آل محمد علیهمالسلام را دریافت میکند
و در قرارگاه مکین قلبش تمکین میدهد،
تحول پیدا میکند،
از نطفه طینی به موجودی نورانی بدل میشود.
پس راه درمان حسد چیست؟
تمکین قلب به نور یوسف!
یعنی اجازه بدهی علم ربانی، آرامش، یقین و معلم درون، در تو مستقر شود
و از آن پس، تو دیگر آن طینت سابق نخواهی بود،
بلکه «مخلوقی دیگر» خواهی شد:
ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ!
این آیات تاکید میکنن که از الله و رسولش باید تمکین کرد و اون روش دینداری که مورد رضایت خداست و به رسولش امر میکنه تا به مخاطبین آموزش بده، حالا از مخاطبین میخواد که این دین و اعتقاد رو تمکین کنند. «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ»
[سورة النور (۲۴): الآيات ۵۳ الى ۵۵]
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (۵۴)
بگو: «خدا و پيامبر را اطاعت كنيد. پس اگر پشت نموديد، [بدانيد كه] بر عهده اوست آنچه تكليف شده و بر عهده شماست آنچه موظّف هستيد. و اگر اطاعتش كنيد راه خواهيد يافت، و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشكار [مأموريتى] نيست.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵)
خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد؛ آنانند كه نافرمانند.
وقتی خداوند دین خاصی را برای بندگانش میپسندد و توسط پیامبرش آن را ابلاغ میکند،
از بندگان انتظار دارد که تمکین کنند؛
یعنی:
هم اطاعت قلبی کنند
هم ایمان بیاورند
هم عمل صالح داشته باشند
و اگر چنین کنند، آنگاه خدا وعده میدهد:
که نتیجۀ بزرگ این تمکین برای آنها چه خواهد بود:
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ
خدای مهربان آنها را در زمین، جانشین خود میسازد.
آنها شایسته خلافت در قلب و جامعه میشوند.
وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ
دینی که خدا پسندیده،
یعنی ولایت آلمحمد علیهمالسلام،
در قلب و عمل این مؤمنان، متمکن میشود.
به تعبیر دیگر:
نور این دین، در جانشان رسوخ میکند.
وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً
و پس از بیم، به آنان امنیت قلبی و آرامش میبخشد.
این همان اثر تمکین قلبی به نور است:
رفتن از اضطراب به آرامش
از ترس به ایمان
از حسادت به محبت
…
این آیات میفرمایند:
ای بنده!
وقتی نوبت تمکین تو میرسد، دیگر جای بهانه نیست.
من (الله) پیامبر را فرستادم، نور دین را پسندیدم، برایت ابلاغ شد، آیات آمد، معلم نورانی را دیدی…
حالا نوبت توست که تمکین کنی!
اگر تمکین کنی،
دین در تو متمکن میشود،
و «مقام تمکین» به تو عطا میگردد…
مقامی که مخصوص یوسف و ذوالقرنین و مؤمنان حقیقی است.
در آیات آغازین سورۀ قصص، نتیجۀ تمکین از نور ولایت تبیین شده است:
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۱ الى ۶]
وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ (۵)
و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] كنيم،
وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِي فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ (۶)
و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم.
تمکین از نور، زمینهساز تحقق وعدۀ الهی
در دل ظلمتهای لیدرهای سوء، و در زمانهای که اهل ولایت مستضعف شدهاند،
خداوند وعدهای نورانی میدهد:
«وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ…»
ما میخواهیم بر آنهایی که در زمین به استضعاف کشیده شدند منّت بنهیم،
و آنان را پیشوا و راهنما قرار دهیم،
و آنها را وارث زمین گردانیم.
این یعنی اگر اهل ایمان، در دل سختیها و ظلمتها از نور معلم ربانی خود – مثل یوسف یا موسی – تمکین کنند،
خدا با نور خود، تبدیلشان میکند به امامانی وارث؛
یعنی همانهایی که بعداً راه خدا را برای دیگران روشن میسازند.
«وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ…»
ما آنها را در زمین متمکن میکنیم،
و به فرعون و هامان و لشکریانشان، قدرت و رشد این اهل نور را نشان خواهیم داد!
همان چیزی که فرعون و طاغوتیان از آن میترسیدند، همان را به چشم خواهند دید!
…
وقتی بندهای، با قلبی پر از امید،
از نور معلم ربانی تمکین میکند…
وقتی در لحظۀ غربت، به جای فرار،
در برابر علم آلمحمد (ع) تسلیم میشود…
خدای مهربان تصمیم میگیرد:
از او، امامی نورانی بسازد
و در دل همین زمین، به او تمکین و امنیت عطا کند
تا دشمنان ولایت، آن چیزی را ببینند که همیشه از آن در هراس بودند:
پیشوایی و تمکّن نور ولایت!
…
این هم یکی از آن داستانهای تکرارشونده تاریخ است؛
که همیشه لیدرهای سوء و اهل حسد، گویی از اعماق وجودشان حس میکنند و از آن در هراساند
که روزی معلمی ربانی، نوری از جانب خدا،
برایشان آشکار شود و از آنان بخواهد که از او تمکین کنند.
انگار دلهای آلودهشان،
بویی از حقیقت برده،
و همین بیم پنهان،
همان چیزیست که در نهایت دامانشان را میگیرد!
چرا که همان نوری که از آن میترسند،
همان نور برایشان ظهور میکند؛
و همان آزمونی که از آن میگریزند،
در برابرشان قد علم میکند.
و بدینگونه،
تقدیر الهی محقق میشود،
و آنچه را که از آن وحشت داشتند،
خودشان با دست خود رقم میزنند.
حریم امن قلبی محصول تمکین از نور معلم است!
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۵۶ الى ۶۰]
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا
أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا
وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۵۷)
و گفتند: «اگر با تو از [نورِ] هدايت پيروى كنيم، از سرزمين خود ربوده خواهيم شد.»
آيا آنان را در حرمى امن جاى نداديم كه محصولات هر چيزى -كه رزقى از جانب ماست- به سوى آن سرازير مىشود؟ ولى بيشترشان نمىدانند.
حریم امن قلبی، محصول تمکین از نور معلم ربانی است!
در این آیات، سخن از ترس پوچ اهل دنیاست…
میگویند:
«اگر از هدایت تو پیروی کنیم، امنیتمان را از دست میدهیم! از سرزمینمان ربوده خواهیم شد!»
اما خداوند در پاسخ، پرده از حقیقتی مهم برمیدارد و میفرماید:
«آیا ما برایشان حرمی امن قرار ندادیم؟!
همان مکانی که از هر سو، رزق و برکت از جانب ما به سوی آن سرازیر میشود؟!»
این آیه، تصویری روشن از قلبی است که از نور معلم ربانی تمکین میکند.
وقتی دل، سر بر فرمان هدایت نهد،
وقتی به نور معلم الهی ـ همان یوسف یا موسی قلب ـ تمکین کند،
خداوند در همان قلب، حرم امنی میسازد؛
حریمی که در آن،
ثمرات نورانی، رزقهای ربانی، آرامش درونی و امنیت ملکوتی
یکی پس از دیگری جاری میشوند.
و این درسی است برای هر دل مؤمنی که میترسد نور را بپذیرد:
اگر از هدایت حق بترسی، از امنترین جای عالم محروم میمانی؛
اما اگر دل به نور بسپاری،
خدا خودش حرم امنی از علم، محبت، حکمت، رزق و حضور در قلبت خواهد ساخت.
بیا! از نور معلم ربانیات تمکین کن…
تا طعم حرم امنی را بچشی که از آسمانِ لطف خدا، میوههای هدایت به آن سرازیر میشود.
برای تمکین از معلم نورانی به چی نیاز داریم و آیا این چیز مهم رو خدا برا یما قرار داده که با اون بتونیم از معلم تمکین کنمی؟ بله. اون قلب ماست که مثل چشم و گوش برای دیدن و شنیدن کلام نورانی و تمکین از این کلام الله نورانی است.
[سورة الأحقاف (۴۶): الآيات ۲۶ الى ۳۰]
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (۲۶)
و به راستى در چيزهايى به آنان امكانات داده بوديم كه به شما در آنها [چنان] امكاناتى ندادهايم، و براى آنان گوش و ديدهها و دلهايى [نيرومندتر از شما] قرار داده بوديم، و[لى] چون به نشانههاى خدا انكار ورزيدند [نه] گوششان و نه ديدگانشان و نه دلهايشان، به هيچ وجه به دردشان نخورد، و آنچه ريشخندش مىكردند به سرشان آمد.
تمکین از نور، نیاز به قلبی زنده دارد!
خدای مهربان، پیش از آنکه ما را به تمکین از معلم نورانی دعوت کند،
تمام امکانات لازم را در اختیارمان گذاشته است.
این قلب ماست که مثل گوش و چشم،
وسیلهای است برای دیدن و شنیدن نور…
وسیلهای برای فهمیدن و تمکین از کلام الله نورانی!
در این آیه میفرماید:
«ما آن اقوام را در زمین متمکن کردیم…
و برایشان گوش، چشم و قلب قرار دادیم…
اما وقتی به آیات الهی کفر ورزیدند،
هیچکدام از این ابزارها به کارشان نیامد!»
یعنی چه؟
یعنی:
قلب داشتند، اما نور را درک نکردند!
گوش داشتند، اما سخن معلم ربانی را نشنیدند!
چشم داشتند، اما نور ولایت را ندیدند!
پس معلوم شد:
هر که به معلم ربانی تمکین نمیکند،
مشکل از «نداشتن امکانات» نیست؛
مشکل از تعطیل بودن قلب و سمع و بصر اوست!
تمکین از نور، تنها با قلبی بیدار ممکن است؛
قلبی که وقتی آیات ربانی در قالب معلم نورانی آشکار میشود،
به آن گوش میسپارد، میبیند، میفهمد… و فرمانبردار میشود!
…
آیا قلبت زنده است؟
آیا آمادهای به نوری که خدا برایت فرستاده، تمکین کنی؟
آیا حاضری گوش دلت را به صدای یوسف،
به کلام موسی،
به نجواهای ذوالقرنین در درونت بسپاری؟
اگر بله…
تو در مسیر مقام تمکین هستی؛
مقامی که مقدمهی امنیت قلبی و خلود در بهشت است.
[سورة المرسلات (۷۷): الآيات ۱۶ الى ۲۸]
فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ (۲۱)
پس آن را در جايگاهى استوار نهاديم،
قرار مکین: فرصتی برای تمکین از نور
در آیات پیشین، دیدیم که خدای مهربان، هم معلم نورانی را آشکار میکند،
و هم قلب، گوش، چشم و عقل را به بندهاش عطا میکند
تا بنده بتواند با آن ابزارهای الهی، تمکین کند از نور!
اما اینجا، در آیهای زیبا از سوره مؤمنون، نکتهای لطیفتر بیان شده:
فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ (۲۱)
«پس او را در جایگاهی استوار قرار دادیم.»
این جمله، ظاهرا دربارۀ نطفهای است که خدا در رحم مادر جایگذاری میکند.
اما باطن آیه، فراتر از بدن است… این آیه دربارۀ قلب انسان نیز هست!
قلب تو هم «قرار» دارد!
قلب تو هم «مَکین» شده است!
خدای مهربان، در دل تو، جایی امن و ثابت فراهم کرده
تا نطفۀ نور ولایت، در آن قرار بگیرد!
خدای مهربان، با این «قرار مکین»،
فرصت طلاییِ تمکین از نور را برایت مهیا کرده…
اما حالا، نوبت توست…
آیا به آن نورِ ربانی، که در دلت کاشته شده، اجازه رشد میدهی؟
آیا قلبت را بستر امنی برای نموّ علوم آل محمد علیهمالسلام کردهای؟
آیا حاضر شدهای از حسد، تکبّر، و غفلت پاک شوی
تا این بذر نورانی، در تو شکوفا شود؟!
«قرار مکین» یعنی:
خدا کار خودش را کرده…
حالا نوبت توست که درون این قرارگاه نورانی، تمکین کنی!
اگر چنین کنی…
در همین قلب، تولد نورانی رخ میدهد…
در همین قلب، معلم ربانیات متولد میشود…
در همین قلب، تو تربیت میشوی، و عبد صالح میگردی…
و این یعنی:
خلود در بهشت، از هینجا و در همین لحظه، در درون قلب خودت، آغاز شده است!
آیات سوره تکویر و مقام تمکین
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (۱۹)
«بیگمان این [قرآن] سخن فرستادهای بزرگوار است.»
این «رسول کریم» در تفسیر ظاهری، جبرئیل (علیهالسلام) است.
اما در باطن و تأویل، اشاره دارد به معلم نورانی که پیام نور و حکمت را از حضرت حق گرفته و به قلب سالک میرساند.
ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (۲۰)
«دارای قدرتی [است] و نزد صاحب عرش، جایگاهی استوار دارد.»
واژۀ مَكِينٍ دوباره ظاهر میشود!
اما این بار نه دربارۀ انسانهای عادی،
بلکه دربارهی کسی که از نور خدا تمکین کرده و خودش “مُمَكَّن” شده است!
یعنی چه؟
یعنی این رسول، این معلم ربانی، در اثر تمکین کامل از نور الهی،
به جایگاهی استوار و امن نزد صاحب عرش رسیده است.
و این همان نقطهای است که یک قلبِ مؤمن هم میتواند به آن برسد…
اگر تمکین کند از ولیّ خدا…
اگر نور علم و هدایت را بپذیرد…
اگر تسلیم معلم ربانی شود…
مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (۲۱)
«آنجا [در آن مقام بالا] فرمانبردار و امین است.»
یعنی کسی که از نور تمکین میکند،
هم مورد اعتماد الهی میشود (أَمِينٍ)،
و هم به جایگاهی میرسد که فرمانش نافذ است (مُطَاعٍ).
زیرا سخنش، بازتابی از نور الهی است؛
و عملش، ثمرهی علم ربانی است.
…
نتیجه تمکین از نور:
تمکین از نور، تو را به مقام تمکین میرساند!
یعنی همانطور که نور در دل تو جای میگیرد،
تو نیز در نظام ولایت الهی، صاحب جایگاه و تمکین میشوی!
درجۀ تمکین، متناسب با درجۀ تسلیم است.
هر چه بیشتر تسلیم معلم ربانی شوی،
بیشتر تمکین مییابی؛ و علاوه بر اینکه مأمور میشوی، مأذون و مأمون و مطاع میشوی!
این راه، همان راه پیامبران و اولیاء الهی است.
آنها هم تمکین کردند،
و به مقام مکن و أمین رسیدند…
مقام تمکین؛ آنگاه که نور، در قلبت خانه میکند!
مقام تمکین؛ جایی که نور علم ربانی، آرام میگیرد!
مقام تمکین، پاداش الهی برای کسی است که با تمام وجود در برابر نور هدایت ربانی تسلیم میشود.
در قرآن، واژۀ «مَكَّنَّا» بارها تکرار شده است؛
تعبیری که نشان میدهد خداوند چگونه بندگان خاص خود را هم در زمین و هم در قلب، استقرار و ثبات میبخشد. این «تمکین»، حاصل تسلیم عمیق در برابر فرمانهای ربانی است، بهویژه آن فرمانهایی که از طریق معلم نورانی و الهی تجلّی مییابند؛ همانند حضرت یوسف علیهالسلام، حضرت موسی علیهالسلام و ذوالقرنین.
«و اینگونه یوسف را در سرزمین، تمکین بخشیدیم…» (یوسف، ۵۶)
تمکین واقعی، یعنی اجازه دادن به نور علم الهی تا در قلب ما ریشه بدواند و مستقر شود؛
تا قلب انسان، حریم امنی برای درک و اجرای فرمانهای الهی گردد.
کسی که به مقام تمکین میرسد، دیگر تنها یک پیرو نیست؛ او «امین» میشود، «مکین» میشود، و در دل مؤمنان «مطاع» میگردد. او تجلّی زندهای از رحمت و حکمت پروردگار است.
این داستان هر قلبی است که در برابر نور ولایت، با فروتنی سجده میکند — همان نوری که از سوی خدا، از طریق اولیای او نازل میشود.
این داستان تکراری تاریخ است؛
در یوسف، در موسی، در ذوالقرنین، و در امامان مهعصوم ما (علیهم السلام) تداوم دارد.
تمکین یعنی آنکه خداوند، تو را امین خود در زمین کند.
وقتی به نور اجازه دهی که تو را هدایت کند، خداوند هم در زمین قلبت، برایت مکان مکین قرار میدهد؛ جایی استوار در دنیا و پاداشی ماندگار در آخرت.
مشتقات ریشۀ «مکن» در آیات قرآن:
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ (6)
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (10)
وَ إِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (71)
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (21)
وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ (54)
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ (56)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (84)
قالَ ما مَكَّنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعينُوني بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95)
الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)
ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكينٍ (13)
وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (55)
وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ (6)
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (57)
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (26)
فَجَعَلْناهُ في قَرارٍ مَكينٍ (21)
ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ (20)