Massive Scientific Facilities!
«مکن» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«المَكْنُ: بيض الضَبّ»
دادن نطفههای علمی، شباهت به فرایند تخمگذاری ملخ و سوسمار دارد!
اینو واژۀ «مکن» به ما یاد میده!
بذرهای علمی رو در قلب سلیم پاشیدن، این امکان رو فراهم میکنه که یه روزی این قلمه ها، تبدیل به گلستان علم آل محمد ع گردند، ان شاء الله تعالی.
به این میگن داشتن امکانات لازم برای تولید عمل صالح!
انگاری صاحبان نور، امکانات لازم را برای اهل نور، اینگونه فراهم میکنند!
نطفهها، بذرها، قلمهها، و … را در قلوب سلیم اهل نور مخاطب خود قرار می دهند.
عمل به این علوم نورانی، در دل شرایط تقدیرات، با خود اهل نور است.
فراهم کردن و دادن امکانات علمی، در ملک و در ملکوت، با صاحبان نور است!
+ «ناشئة اللیل»
المَكْنُ : بيض الضَبّ
الْمَكِنَاتُ : بيض الضباب
أَمْكَنَتِ الضبّةُ : جمعَتْ بيضَها فى بطنها، فهى مَكُونٌ.
أَمْكَنَتِ الضبّةُ فهى مُمْكِنٌ، و كذلك الجرادة.
أَمْكَنَتِ الجَرَادَةُ : ملخ تخم نهاد.
+ فیلم مستند زیبای تخمگذاری ملخ در واژه «سری» و «طوی»: [طوی – مکن].
+ «انتقال و سرایت مخفیانۀ نور! اسری بعبده لیلا!»
مَكِنَتِ الجرادةُ و نحوُها : ملخ تخم پاشيد يا تخم در جوف آن گرد آمد.
المَكِن : تخم ملخ و مانند آن.
المَكُون : «جَرادةٌ مَكُونٌ» ج مِكَان:
ملخي كه تخم گذارده و يا تخم در جوف آن پديد آمده و جمع شده باشد.
+ «طوی – دم ملخ»:
الْمَكْنُ و الْمَكِنُ : بيض الضبّة و الجرادة و نحوهما
الْمَكْنُ: بيض الضّبّ : تخم سوسمار
مَكَنَاتُ الطّيرِ و مَكُنَاتُهَا: مقارّه (آشيانه پرنده).
فقه اللغة: فصل في البيض:
البَيْضُ: للطائر.
المِكْنُ: للضبِّ. + «مکن»
المازِنُ: لِلنَّمْلِ. + «مزن»
الصَّؤَابُ: للقمل.
السِّرْءُ: للجراد.
+ عکس و فیلم مستند تخمگذاری مارمولک و سوسمار :
واژه زیبای مکن از «بيض الضبّة» گرفته شده.
این واژه به ما میگوید که در فرآیند نور ولایت، انتقال مطالب علمی، تحت شرایط خیلی پوشیده و سکوریتی و مراقبت شدید انجام میشه «ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ»، «ذِي قُوَّةٍ … مَكِينٍ: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ»، بطوریکه هیچ گزند و آسیبی به این نطفههای علمی نخواهد رسید، ان شاءالله تعالی.
در حقیقت اون نطفههای نورانی علمی «بَيْضٌ مَكْنُونٌ» که توی قلب اهل یقین القاء میشه، همون مکن و مکنات است که به تخم سوسمار یا مارمولک یا ملخ از این نظر تشبیه و مثل و مانند شده که خیلی در شرایط بسیار خاص و امن و مطمئن و پوشیده و تحت مراقبت بسیار شدید توی چالههایی که در خاک حفر میکنه، تخم ریزی میکنه و روشو میپوشونه و بشدت از این تخمها مراقبت میشه تا به ثمر برسند و …
+ فرآیند نور ولایت «وَ لَيُمَكِّنَنَ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ»،
«أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ».
در کتاب لغت التحقیق این مطلب رو از کتاب حياة الحيوان، زیبا و بجا آورده: «… و أمّا بيض الضبّة : و البيض جمع بيضة. و الضبّة و الضبّ: بالفارسيّة يقال لنوع- سوسمار– و هو بحرىّ و برىّ، و يعيش مدّة مديدة، و يتغذّى من الرطوبة و الهواء و من الحشرات الصغيرة، و يسمّى الصغار منها بالفارسيّة- مارمولك– و هو من الحيوانات الّتى لا إيذاء فيها، و في حياة الحيوان- إذا أرادت الضبّة أن تخرج بيضها حفرت في الأرض حفرة و رمت بيضها فيها و ضمّتها بالتراب و تتعاهدها كلّ يوم حتّى يخرج في أربعين يوما. فإطلاق المادّة على البيض للضبّ: بمناسبة استقرار و قوّة فيها، حيث تحفر الأرض و توضع البيض فيها ثمّ تختلط بالتراب، فما في البيض ما يكون على مثلها في هذه الصفة و الاستقرار.»
مَكاناً سُوىً – مَكاناً ضَيِّقاً
[مَكاناً سُوىً – مَكاناً ضَيِّقاً] :
+ [سورة طه (20): الآيات 57 الى 66]
+ [سورة الفرقان (25): الآيات 11 الى 20]
«مكان: مناسبت ميان شىء و مكان»:
قلب اهل یقین برای نور ولایت مکانی مناسب است «مَكاناً سُوىً» و قلب اهل شک برای تاریکی جهل مکانی مناسب است «مَكاناً ضَيِّقاً» و این دو مکان، هر کدام با آن چیزی که باهاش تناسب دارند پر میشوند! پس قلب اهل یقین جایی است و مکانی است روحانی که نور ولایت در آن جای میگیرد و قلب اهل شک حسود مکانی است شیطانی که از نور ولایت خالی است لذا تاریکی جهل و نادانی در آن جای دارد.
الْمَكَانُ عند أهل اللّغة: الموضع الحاوي للشيء،
مَكَان، جائى است كه چيزى را در بر ميگيرد.
قال:
مَكاناً سُوىً [طه/ 58]،
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً [الفرقان/ 13]
يعنى در مكان تنگى از دوزخ افكنده شوند.
[رحم – مکن] :
+ [سورة المرسلات (77): الآيات 16 الى 28]
فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ:
گفتهاند وصف رحم با مكين براى آنست كه رحم متمكّن و قادر است كه نطفه را تربيت كند بنظر ميايد منظور از آن عظمت قدر و بلند پايه بودن رحم است زيرا تنها محلّيكه رشد نطفه در آن ميسّر و عملى است رحم است يعنى: سپس انسان را در قرار گاهى منيع و ممتاز قرار داديم.
اللغة
و المكين من المكانة و أصله التمكن في الأمر
يقال مكن مكانة فهو مكين إذا كان له قدر و جاه يتمكن بهما مما يروم
التمكين إعطاء ما يتمكن به من الفعل
و تدخل فيه القدرة و الآلة و سائر ما يحتاج إليه الفاعل
و قيل التمكين إزالة الموانع و ذلك داخل في الأول لأنه كما يحتاج الفاعل في الفعل إلى الآلات يحتاج إلى زوال الموانع فإذا أزيحت عنه العلل كلها فقد مكن
و التمكين تكميل ما يتم به الفعل.
التمكين إعطاء ما يصح به الفعل مع رفع المنع لأن الفعل كما يحتاج إلى القدرة فقد يحتاج إلى آلة و إلى دلالة و إلى سبب و يحتاج إلى ارتفاع المنع فالتمكين عبارة عن جميع ذلك.
و التمكين إعطاء ما به يصح الفعل كائنا ما كان من آلة و غيرها و الإقدار إعطاء القدرة خاصة.
[تمکین زن از شوهر]:
میگن این زن تمکین نمیکنه یعنی به حرف مرد گوش نمیکنه! میتونه گوش کنه اما زیر بار نمیره!
مفهومی که از این واژه باید استنباط بشه اینه که در فرآیند نور ولایت، کسی که با نورش آشنا میشه، اگه اهل شک باشه، پس از جفت و قرین شدن با معالم ربانی، به نطفههای علمی اندیشه او در دل شرایط عمل نمیکنه و تمکین نمیکنه لذا تاویلا از فرزند عمل صالح خبری نیست. اما اهل یقین وقتی توفیق قرین شدن با نور معالم ربانی در ملک و ملکوت نصیبش شد با استعمال این معالم ربانی مدام این نطفههای علمی رو بهش عمل میکنه [تمکین میکنه] و تولید نور آرامش عمل صالح می نماید، یعنی امر و نهی ولیّ خود را شنیده و درک نموده و اطاعت میکنند.
مكن:
اهل بیت ع «إِنَّا» چه امکانات «مَكَّنَّا» و تمهیداتی [نطفهها و قلمههای علمی فراوان] در اختیار صاحبان نور «لَهُ» [یعنی ذو القرنین] قرار میدهند:
«إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ»
«فِي الْأَرْضِ» یعنی عرصه مانور و محل ماموریت صاحبان نور، ملکوت دنیای قلبهاست «فِي الْأَرْضِ».
[وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً]، [حَرَماً آمِناً]:
قلبی که هوای نفسش تسلیم عقل و به تبع آن تسلیم نور ولایت باشد، یعنی قلبی که از نور ولایت تمکین میکند، حرم امن الهی است «حَرَماً آمِناً» که منور به علوم ربانی آل محمد ع است و از نورش برای خود و دیگران ایجاد آرامش میکند «اقرضهم من عرضک».
نظر به اینکه «ان امرنا صعب مستصعب» است، بدون امکانات نورانی، یعنی بدون «تمکین از نور»، ایجاد آرامش امری غیر ممکن است.
+ مقالۀ «استطاعت» که ادامه این بحث را کامل میکند.
[مکن – قبض و بسط] :
غیر ممکن است که به این راحتیها، هوای نفس تسلیم عقل شود.
«مُفَارَقَةُ الدِّينِ (سدّ ذو القرنین) مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ»
مگر اینکه واقعا برای شخص، معجزهای رخ دهد.
+ «عجز»
این امکان زمانی حاصل میشود که به برکت اخذ علم و نور ولایت، عقل بر هوای نفس غلبه نماید.
+ «قبض و بسط»
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ
الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ
أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ
وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ
وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ
أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً
وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً
الْحَمْدُ لِرَبِّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي … أَنْزَلَنَا حَرَماً آمِناً
أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ [بِفَضْلِ قَبْرِهِ] كَرْبَلَاءَ حَرَماً آمِناً مُبَارَكاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَ مَكَّةَ حَرَماً
وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ
مُسْتَطِيعُونَ لِلْأَخْذِ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْكِ لِمَا نُهُوا عَنْهُ
وَ بِذَلِكَ ابْتُلُوا
[سجده – استطاعت – ابتلاء (امتحان ، فتنه)- قبض و بسط]
وَ هُمْ سالِمُونَ = وَ هُمْ مُسْتَطِيعُونَ
الِاسْتِطَاعَةُ قَبْلَ الْفِعْلِ
لَمْ يَأْمُرِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلَّا وَ الْعَبْدُ لِذَلِكَ مُسْتَطِيع
(میتونی با نشاط گره آیت رو باز کنی!)
[استطاعت – قبض و بسط]
[استطاعت(أُولِي الْأَبْصارِ)- عجز]
آيا ما استطاعت گذشت از دلخواهها را داريم يا از انجام اين مهم عاجزيم؟
+ «مجالست اهل المعاصی!»
وَ إِنَّ اللَّهَ لَيُعَذِّبُ الْجُعَلَ فِي جُحْرِهَا بِحَبْسِ الْمَطَرِ عَنِ الْأَرْضِ الَّتِي هِيَ بِمَحَلَّتِهَا لِخَطَايَا مَنْ بِحَضْرَتِهَا
وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهَا السَّبِيلَ إِلَى مَسْلَكٍ سِوَى مَحَلَّةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي
قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ
جُعَل استطاعت گذشت از دلخواهها را دارد!
لَا يَكُونُ الْعَبْدُ فَاعِلًا وَ لَا مُتَحَرِّكاً
إِلَّا وَ الِاسْتِطَاعَةُ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ إِنَّمَا وَقَعَ التَّكْلِيفُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ الِاسْتِطَاعَةِ
فَلَا يَكُونُ مُكَلَّفاً لِلْفِعْلِ إِلَّا مُسْتَطِيعا
لَا يَكُونُ الْعَبْدُ فَاعِلًا إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ
وَ قَدْ يَكُونُ مُسْتَطِيعاً غَيْرَ فَاعِلٍ وَ لَا يَكُونُ فَاعِلًا أَبَداً حَتَّى يَكُونَ مَعَهُ الِاسْتِطَاعَة
مَا كَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ كُلْفَةَ فِعْلٍ وَ لَا نَهَاهُمْ عَنْ شَيْءٍ حَتَّى جَعَلَ لَهُمُ الِاسْتِطَاعَةَ
ثُمَّ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ
فَلَا يَكُونُ الْعَبْدُ آخِذاً وَ لَا تَارِكاً إِلَّا بِاسْتِطَاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ قَبْلَ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ قَبْلَ الْأَخْذِ وَ التَّرْكِ وَ قَبْلَ الْقَبْضِ وَ الْبَسْط
لَا يَكُونُ مِنَ الْعَبْدِ قَبْضٌ وَ لَا بَسْطٌ إِلَّا بِاسْتِطَاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ لِلْقَبْضِ وَ الْبَسْط
[استطاعت مقدمه قبض و بسط]
فَكَلَّفَ النَّاطِقَ الْعَاقِلَ الْمُخْتَارَ …
وَ وَضَعَ التَّكْلِيفَ عَنِ الْمُسْتَبْهَمِ لِعَدَمِ الْعَقْلِ وَ التَّمْيِيز
[عقل ابزار استطاعت = عقل ابزار تمییز = عقل ابزار تمییز قبض و بسط قلبی]
… وَ حَمَلَ عَلَيْهِ مَا لَا يُطِيقُ … فَإِنَّ هَذَا دِينٌ شَدِيدٌ لَا أُطِيقُهُ!
وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ لِطَاعَتِهِ وَ أَوْجَبَ لَنَا بِذَلِكَ رِضْوَانَهُ بِرَحْمَتِهِ
[توفیق – خذلان]
مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ أَمَدَّهُ التَّوْفِيق
داشتن حسن نیت، فقط با فهم قلبی فرایند نور الولایة امکان پذیر است.
حسن نیت چگونه حاصل می شود؟
آیا حسن نیت اکتسابی است؟
نیات و شاکله و خلقیات، آلوده به اعتقادات حسدآلود باطل است!
خدای مهربان در دنیا یک بار دیگر به سبب علوم ربانی صاحبان نور، چراغ هدایت را معرفی مینماید و ما را در معرض انتخاب اصلاح مجدد خلقیات اشتباهمان قرار میدهد.
[أنا أخلق في قلبه الإيمان ≠ أنا لا أخلق فيه الإيمان]
[ … و تكره أنت إيمان وحشيّ، لقتله حمزة عمّك. و أنا أريد إيمانه، و أخلق في قلبه الإيمان … ]
و به ما یک فرصت دیگر برای خلقتی شایسته و نو و اصلاح شده به دست نورانی آل محمد ع داده است. حسن نیت، محصول تلاش علمی صاحبان نور بر روی قلب بیمار حسود ماست.
این «نشر رحمت» برای اصلاح و تربیت اعتقادات غلط و اشتباه پنهان در قلب ماست، و این ماموریت خطرناک صاحبان نور است که به قلب فرو رفته در باتلاق حسادت ما نزدیک میشوند «رفق» و بدیهای نشات گرفته از رذائل اخلاقی ما را تحمل مینماید تا بتدریج با دادن علم به ما، موجبات رشد اعتقادی ما را فراهم نمایند و لذا مقدمه سعادت انسان، اول معرفت به صاحبان نور در ملک و در ملکوت قلب است، که اصلاح بینش می کند و زمینه غلبه عقل بر هوای نفس را آموزش می دهد و وقتی هوای نفس تسلیم عقل شد و عقل غالب بر هوای نفس گردید، چون انتخاب عقل، نور ولایت است، لذا عقل توانایی فهم قبض و بسط نور قلبی و بعبارتی فهم امر و نهی ولی خدا را بدست میآورد.
پس ما دائما نیازمند کسب علم هستیم تا دائما عقل بر هوای نفس غالب باشد و در امورات روزمره با عقل خود قبض و بسط و امر و نهی ولی خدا را متوجه شده و طبق رضایت او «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» گام برداریم.
وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ:
[توفیق فهم و عمل به قبض و بسط نور قلبی، فقط از جانب ولی خداست.]
انگاری ابتکار عمل در دست خداست!
اسْتِزَادَةٌ مِنْ تَوْفِيقِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ اسْتِدَامَةٌ لِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ نَصَرَهُ.
+ «امنیت – امن»:
[امن – مکن « مَكينٌ أَمينٌ » : امکانات = امنیت]
نور علم، امکان دسترسی به امنیت و آرامش را فراهم میکند! مَكينٌ أَمينٌ!
مُفَارَقَةُ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ
فَالْمُتَّقُونَ فِي هَذِهِ الدَّارِ : …
نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ
سلام بر علي بن ابيطالب (ع) كه نور ولايتش براي عاملين به آن ايجاد امنیت و آرامش مینماید.
«حَرَماً آمِناً».
التَّسْلِيمُ عَلَامَةُ الْأَمْنِ
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ
مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَرْشُدْ
مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً … كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ
وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً
رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً
إِنَّمَا هِيَ يَعْنِي الْوَلَايَةَ
مَنْ دَخَلَ فِيهَا دَخَلَ بُيُوتَ الْأَنْبِيَاء
[ثمره تلاوة سورة التوحيد : إيمانا و أمنا] :
ثُمَّ سَمِعَهُ يَقْرَأُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَقَالَ :آمَنَ وَ أَمِنَ
فَعِنْدَهَا تَوَقَّعُوا الْفَرَجَ …ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً … آمِنِينَ مِنْ كُلِّ بِدْعَةٍ وَ آفَةٍ
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ … أَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ
لَا يُصَلِّي أَحَدُكُمْ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ سَيْفٌ فَإِنَّ الْقِبْلَةَ أَمْنٌ
لَا خَيْرَ فِي … الْوَطَنِ إِلَّا مَعَ الْأَمْنِ وَ الْمَسَرَّةِ
إِنَّمَا شِيعَتُنَا … إِذَا أَمِنَّا أَمِنَ
وَ لَهُ [لِلْمُؤْمِنِ] عَلَى اللَّهِ أَنْ يَخْتِمَ لَهُ بِالْأَمْنِ وَ الْإِيمَانِ
مَنْ رَأَى أَنَّهُ فِي الْحَرَمِ وَ كَانَ خَائِفاً أَمِنَ
وَ كُلُّ سُرُورٍ يَحْتَاجُ إِلَى أَمْنٍ
استطاعت: (القدرة، استطاعة)
توانائى: قدرت ، قوى: (بضاضة، جبرية، استطاع، تطيقون، العزة، قدر، قوى، يملك، منة، الشوكة، مانع، حول، الصولة، ينبو، اليد، العزة، سلطان، الدولة)
اللغة:
و المكين من المكانة و أصله التمكن في الأمر
يقال مكن مكانة فهو مكين إذا كان له قدر و جاه يتمكن بهما مما يروم
التمكين إعطاء ما يتمكن به من الفعل
و تدخل فيه القدرة و الآلة و سائر ما يحتاج إليه الفاعل
و قيل التمكين إزالة الموانع و ذلك داخل في الأول لأنه كما يحتاج الفاعل في الفعل إلى الآلات يحتاج إلى زوال الموانع فإذا أزيحت عنه العلل كلها فقد مكن
و التمكين تكميل ما يتم به الفعل.
التمكين إعطاء ما يصح به الفعل مع رفع المنع لأن الفعل كما يحتاج إلى القدرة فقد يحتاج إلى آلة و إلى دلالة و إلى سبب و يحتاج إلى ارتفاع المنع فالتمكين عبارة عن جميع ذلك
و التمكين إعطاء ما به يصح الفعل كائنا ما كان من آلة و غيرها و الإقدار إعطاء القدرة خاصة.
[المُمْكِن – غيرُ مُمْكِنٍ] :
[شدني – نشدني] :
المُمْكِن- [مكن]: فا، قابل احتمال، شدني؛
«من المُمْكِن أن»: ممكن است كه
«غيرُ مُمْكِنٍ»: نشدني.
[ممکن – ناممکن] :
«possible – impossible» :
عمل به نور ولایت، یک ماموریت ناممکن و نشدنی نیست!
هستند کسانی که اهل نور و صبر و تحمل آیاتاند و گواه و شاهد و موید تاثیر نور ولایت بر قلب خود خواهند بود، ان شاء الله تعالی.
فهم نور ولایت با قلب، نشدنی نیست! اما ابتکار عمل در دست خالق است نه مخلوق و او برای هر کس که بخواهد این نور هدایت را عنایت میکند، فقط باید مخلوق اقرار به فضل آیاتی و رسلی داشته باشد.
بعضی ها میگن: اصلا نمیشه از دلخواه گذشت! این غلطه!
هستند کسانی که این ماموریت ناممکن رو ممکن میکنند!
تغییر بینش و روش گرچه کار سختی بنظر میرسه، اما با فهم نور ولایت، ساده و ممکن و شدنی است.
عشق ناممکن: با وجود حسد در قلب، نمیشه عاشق نور ولایت شد!
فهم «نور و ظلمت»، ممکن است! ناممکن نیست!
مشتقات ریشۀ «مکن» در آیات قرآن:
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ (6)
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (10)
وَ إِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (71)
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (21)
وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ (54)
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ (56)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (84)
قالَ ما مَكَّنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعينُوني بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95)
الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)
ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكينٍ (13)
وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (55)
وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ (6)
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (57)
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (26)
فَجَعَلْناهُ في قَرارٍ مَكينٍ (21)
ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ (20)