دکتر محمد شعبانی راد

نور را بر پا کنیم! اقم الصلاة!

Our Responsibility in Our Life!
Unbend the Bent Branch!

«قوم» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أَقَامَ المائلَأَقَامَ المعوجَّ: كج و خميده را راست كرد.»
«قَوَّمَ‏ دَرْأَهُ: خميدگى آن چيز را برطرف كرد.»
+ «رتب»
+ «رجب: رَجَّبَ‏ النّخلةَ»
مشتقات ریشۀ قوم، 660 بار در آیات قرآن تکرار شده است.

«نور را بر پا کنیم!» + «نور را معنا کنیم!»

یک گیاه کج شده رو براش یک ساپورت میذاریم که باد کجش نکنه و نشکندش!
«قَوَّمْتُهُ‏ فَتَقَوَّمَ‏: آن چيز را راست كردم پس راست شد.»
به این کار میگن اقامه!
«تَقَوَّمَ الشّي‏ءُ: آن چيز برابر و معتدل شد.»
بهش قوام داد.
«قِوَامُ‏ الأَمرِ: نظام و اساسنامه كارى»
«القِوَام: غذائى كه براى انسان كافى باشد.»
مقاومت اونو بالا برد!
نور ولایت، فرایند مقاوم‌سازی قلبهاست.
«ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
«قوم» + «قوی»: «تقویت»
«قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُ‏ الْأَمينُ»
+ «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»
+ «ذِي‏ قُوَّةٍ»
«قاوَمَ الشَّي‏ءَ: به جاى او برخاست.» انگاری بجای او، کارشو انجام داد.
+ «قیّم: القَيِّم‏ على الأَمر: متولى و عهده‏‌دار امر، سرپرست»
«+ وکیل + نیابت + تقلید + هزار واژه مترادف نور ولایت»
«المُقَوِّمَات‏: عوامل و عناصر اساسى، مُقَوِّمات‏ الحياةِ: عناصر زندگى»
«مقاوم سازی»: «Strengthening»: مثال داروهای تقویتی «تقویة»
+ «تعزیز – عزت نفس»
+ «شدّ – تشدید»
+ «ساپورت»
+ «فتل»
+ «عشق»
+ سازه‌نگهبان «أزر»
+ «رجب»
اقامه همون 1+1 است.
«اسْتَقَامَ: استوار شد.»: استقامت، استواری.
«استقَامَ‏ لهُ الأمرُ»: آن كار براى او استوار و مناسب شد.
«اسْتَقَامَتِ المرأةُ: آن زن آبستن شد.»
1+1 شد.
تاویلا نطفه‌های علمی از صاحبان نور اخذ نمود.
اقامه صلات:
با عمل به اندیشه صاحبان نور، این نور در قلبش استوار شد!
شرط استقامت و استواری و دوام و پایداری در راه نورانی ولایت و تقدیرات زندگی، عمل به اندیشه صاحبان نور در دل این شرایط است یعنی همان التسلیم لامر الله یعنی الرضا بالقضا یعنی عدم استعمال حسد در دل شرایط تقدیرات.
«أَقَامَ‏ الصَّلاةَ: نماز را بجاى آورد.»
«بجاى آوردن»
+ «انجام دادن – فعل – عمل صالح»: نور ولایت فرایند انجام دادن کار است!
«تَوَلَّى الأَمرَ: آن كار را بعهده گرفت و انجام‏ داد.»: [ولی – قوم]
زاویه قائمه: حالتی که اگه چیزی در اون وضعیت و با اون زاویه روی زمین گذاشته بشه، وایمیسته و نمی‌افته!
«قامَ ميزَانُ النَّهار: روز به نيمه رسيد و ظهر شد.»
«القامة مِنَ الإنْسان : قامت و اندام انسان»
عرب به چهار دست و پای حیوان یا چهار پایه میز یا تخت میگه قوائم:
«قَائِمَةُ الدابَّة»: دست و پاى ستور؛
«قَائِمَةُ الخَوان اوِ السَّرير»: چهار پايه ميز غذا يا تخت خواب:
انگاری قائمه چیزی است که حیوان یا میز یا تخت روی اون می‌ایستند و بدون آن قادر به ایستادن نیستند و بدون آن استوار نخواهند بود!
نور ولایت فرایندی است که بدون آن، قلب نمیتونه روی پای خودش بایسته (رجل)، و قلب بدون نور ولایت، استوار نخواهد بود! لذا قلب استوار به کمک نور ولایت میتونه پایداری خودشو مدام حفظ کنه، ان شاء الله تعالی، یعنی قلب مدام با اقامه صلات خودشو رو پا نگه میداره!
حیات قلب به اقامه صلات است.
نور ولایت فرایندی است که قلب رو استوار نموده و به حیات طیبه می‌رساند.
کافیه یه لحظه نور هدایت و ولایت، قلبتو ترک کنه «حضور و غیاب نور»، اونوقت میبینی تکلمات شیطان چه کارها و چه افکاری به ذهنت میاره! فورا زمین میخوری!
این اقامه صلات کاری است که باید مدام چشمت دنبالش باشه!
این دعای زیبا که ای خدای مهربان، آنی و کمتر از آنی ما رو به حال خودمون واگذار نفرما، دعایی است که خیلی شنیدیم و زیباست و نشون میده و تجربه هم زیاد داشتیم که هر وقت از یاد خدا «ذکر الله» یعنی یادآوری معالم ربانی که همان اندیشه والای الهی آل محمد ع است، غافل میشیم، فورا شیطان توی قلبمون کولاک میکنه و چقدر افکار پوچ و واهی رو توی قلبمون جولان میده و ما رو نگران چیزهایی میکنه که اصلا حتی وجود خارجی هم نداره و این یاس و نا امیدی و دلهره و اضطراب و هزار چیز دیگر همه در زمانی شکل میگیره که قلب بجای اقامه صلات و اقامه نور ولایت، غفلت نموده و مشغول اقامه حسادت دیرینه خویش می‌باشد.

قوم‏:
أَقَامَت‏ السوق إذا نفقت
+ «نفق»
أَقَامَ السُّوقَ : بازار را به راه انداخت.
قَامَتِ السُّوقُ : بازار كار رونق گرفت.
نَفَقَتِ السوقُ : بازار رواج يافت و تجارت رونق گرفت.
(نفق – قوم)
+ مفهوم «کار راه اندازی!»
«اقامه سوق – اقامه صلاة» :
اقامه صلات از اقامه بازار گرفته شده!
اگه بازار باشه ولی هیچ رفت و آمدی، خرید و فروشی، داد و ستدی، صورت نگیره، چه بدرد میخوره؟!
بازاری که رونق و رواج نداره، آخرش هیچی گیر فروشنده و خریدار نمیاد!
علوم نورانی هم اگه بهش عمل نشه، و بکار گرفته نشه، هیچ فایده‌ای نخواهد داشت!
صلات باید اقامه بشه!
استعمال اندیشه صاحبان نور به بازار علم آل محمد ع برای تولید نور آرامش عمل صالح رواج میده و رونق میده و ارزش داره، پس خوشا به حال آنانکه بازار کار آل محمد ع را رونق می‌دهند و به این میگن اقامه بازار و اقامه صلات.
متاسفانه باید بگیم بازار اهل بیت ع همیشه کساد بوده و هست و خواهد بود و آمار مشتریان واقعی، هرگز تعدادشون به تعداد انگشتان دستها نبوده!
به این طرح زیبا نگاه کن:
اکثر قدمها به سمت بازار شلوغ گناه و معصیت لیدرهای سوء است!
شاید یکی به سمت بازار کساد آل محمد ع گام بردارد یا برندارد!

القیمة!
قام بالامر: تولّاه (قوم – ولی)
شیخ صدوق در توحيد فرموده:
آن از «قمت بالشّى‏ء» يعنى باصلاح و بتدبير و حفظ شى‏ء برخاستم، ميباشد.
+ مفهوم «آشکار»
تمام واژه‌های ترویج اندیشه آل محمد ع مثل اقامه صلاة و ایتاء زکاة و … همه و همه مفهوم آشکار شدن و آشکار نمودن را در بر دارد.
«أَقَامَ‏ الحقَّ: حق را آشكار كرد.»
دیدی بازار راکده و از کسب و کار خبری نیست اما یهو بازارها یه تکونی میخوره و اصطلاحا راه می‌افته!
مفهوم زیبای اقامه صلاة اینه که یه عده ای اهل یقین هستند که در عین کسادی بازار عمل به نور ولایت، چون اکثرا اهل شک و حسد هستند و اهل استعمال اندیشه معالم ربانی نیستند، اما این عده قلیل اهل یقین با استعمال اندیشه معالم ربانی نمیذارن کلا بازار عمل به نور ولایت راکد بشه و از بین بره.
+ «اساطیر الاولین»!
لذا با اقامه صلاة، عمل به نور ولایت آل محمد ع رو راه میندازن!
+ «و شهد شاهد من اهلها»
این معنای زیبای اقامه صلات است.
صلات هست، اقامه صلات مهمه!
بازار هست، بازار پررونق خوبه، وگرنه بازار راکد جز غم و اندوه چیزی نداره!
اهل یقین اهل اقامه صلات هستند تا کارشون با عمل به نور ولایت علمی صاحبان نور از آل محمد ع، راه بیفته! دیدی یکی که کارش گیره بعد از مدتی که میبینیش بهش میگی: کارِت راه افتاد؟!
یه اهل یقین از یه دلخواه میگذره و نور آرامش عمل صالح تولید میکنه حالا خیلی ها در سایه آرامشی که او با یاد معالم ربانی خودش ایجاد کرده دارن استراحت می کنن و کارشون راه می افته!
به این کار خوبش میگن اقامه صلات.
پس عمل صالح بدون اقامه صلات ممکن نیست.
پس «أنا قيم» یعنی: من راتون میندازم!
کارا همه‌اش گیره! و این نور است که باید کارمونو راه بندازه!
+ «قرب – یدک‌کش»
با یاد این معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات، قلب منور به نور ولایت علمی آل محمد ع میشه و گیر کار برطرف میشه و روشنایی قلب مسیر حرکت درست رو نشون میده! دیدی که نور کارتو راه انداخت؟!
«وَ اتَّخِذُوا مِنْ‏ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى‏»:
انگاری صاحبان نور با یک اشاره و تلنگر علمی کارتو راه میندازه!
این مقام ابراهیمی است که باید مصلی آن باشیم تا کارا راه بیفته!
«قَامَ‏ بالأمر: إذا جد فيه و تجلد»
این آیه زیبا، امر به همه ماهاست که «وَ اتَّخِذُوا … مُصَلًّى»،
لذا ما باید از آل محمد ع بپرسیم که از کی اخذ مصلی کنیم؟
و اونا در پاسخ از روی قرآن میفرمایند:
«مِنْ‏ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ»
با فهم واژه زیبای «مَقامِ‏» اگه واقعا از غیر آل محمد ع چشم و دلت سیر باشه «عین شکری» و عبدا شکورا باشی حتما کارت راه می افته!
از کجا این مقام معلوم میشه؟
«وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ‏ مَقامٌ‏ مَعْلُومٌ‏»
خودت از آرامشی که با یاد معالم ربانی مدام قلبتو نورانی و گرم نموده‌ای، برای تو معلوم میشه و  به دلت برات میشه و می‌فهمی پشت مقام ابراهیم و رو به کعبه آل محمد ع به نماز شکر ایستاده‌ای.
اما «و لا تقصص رویاک علی اخوتک»
+ «قبض و بسط»

«کار راه اندازی – قائِمٌ‏» کار نور است و بس!
« قائِمٌ‏ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ‏ – أي رقيب عليها »
+ «رقب»
صاحب نور علم، همان مراقبی است که کارتو راه میندازه.
+ «اولی بانفسکم»
« الرِّجالُ‏ قَوَّامُونَ‏ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ »
انگاری این معالم ربانیه که باید در دل شرایط نار کنکور آیات و تقدیرات، خودشو برسونه و یک نطفه نورانی علمی در قلب تاریک ما بندازه و کارمونو راه بندازه و بره!
«الرِّجالُ‏ قَوَّامُونَ‏ عَلَى النِّساءِ»
«فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ»
تفاوت سطوح علمی بین صاحبان نور وجود دارد.
«أَسْأَلُكَ عَنِ الْعِلْمِ فَأَمَّا الْفَضْلُ فَهُمْ سَوَاءٌ».

دل‌نوشته:
اهل شک حسود، اهل معصیت هستند و دلشون میخواد ضمن اینکه دارن گناه می‌کنن ، خدا هم کارشونو راه بندازه! اما خدا میگه من اهل یقین و اهل شکر رو کارشونو راه میندازم یعنی کسانی که چشم از آل محمد ع بر نمی‌دارند و از غیر سفره علمی آل محمد ع، چشم و دل سیر هستند!
+ «عین شکری»
یهود معتقد است که خدا پس از خلقت ما، دیگه رابطه ربوبیت با ما رو نداره و دست خدا بسته است «ید الله مغلولة» و دیگه نمی تونه کار ما رو راه بندازه، اینه که خودمون خودسرانه اقدام میکنیم، و چون خدا کارمونو راه نمیندازه و از اینجا به بعد رو به خودمون واگذار کرده، لذا ما هم با گناه و هر جوری که فکر می کنیم درسته، کارمونو پیش می بریم و خودمون کارمونو راه میندازیم!
یهود، دومی نورش نیست، خودش ادعای اولی داره!
یهود با این اعتقاد باطل که ما هر چی صبر کردیم دیدیم که خدا که کار ما رو راه نمیندازه لذا خودمون یه فکری به حال خودمون برداریم ، همه رو به شبهه میندازن! در صورتیکه خدا میگه: مگه میشه من بنده رو خلق کنم، بعد در اینکه کارشو راه بندازم ناتوان باشم؟ حتما میتونم کارشو هم راه بندازم اما این یه شرط داره و اونم اینه که دست از گناه بکشی (پشت به تمنا، «صوم») و به نور ولایت عمل کنی «صلی»، حالا ببین من چجوری کارتو راه میندازم؟!
تو خودتو زرنگ حساب میکنی و هم خدا رو میخوای و هم خرما رو!
هم دست از گناه بر نمی داری و هم میخوای خدا کارتو راه بندازه! این نمیشه!
قصه، قصه «شری – داد و ستد» است!
یعنی وقتی گناه می کنی باید کالای با ارزش نور ولایت رو بِدی تا گناه بی‌ارزش رو مرتکب بشی و اینجوری شرط خداوند در کار راه‌اندازی خودتو، یعنی نور ولایت رو باختی، پس چجوری انتظار داری هم گناه کنی و هم خدا کارتو راه بندازه؟!
این اعتقاد کثیف اهل یهود و اهل شک و حسد و معارین است که هم دل از گناه نمی کنند و هم خدا را در اینکه کارشان را راه نمی اندازد متهم می کنند و به خود اجازه و جرات می دهند تا باب گناه و معصیت را بگشایند.
اهل یقین ، اهل دادن نور ولایت و ستاندن گناه نیست،
اهل یقین دل از آل محمد ع نمی کند «عین شکری»،
اهل یقین اینقدر یقین داره که حتی اگه بر فرض محال، اعوذ بالله، خدا  کارشو هم راه نندازه، اینقدر جلوی در خانه امام رضا ع صبر میکنه تا خوابش ببره و همونجا سرشو میذاره میخوابه و جلوی در غیر آل محمد ع دستشو دراز نمی کنه، چون میدونه بالاخره یه روز غلامان امام رضا ع میان و بیدارش میکنن و میگن پاشو آقا کارتو راه انداخت! آفرین! عجب عبد شکوری هستی که ذره ای به غیر آل محمد ع چشم طمع نداشتی. گر چه اهل یقین تجربه کرده اند که کار به اینجاها نمی کشد و به محض اینکه در کنکور آیات و تقدیرات، یاد معالم ربانی می کنی با یک اشاره نورانی علمی چنان کارتو راه میندازه که از خوشحالی میخوای بال در بیاری و پرواز کنی اونم کهیئة الطیر!
با فهم واژه زیبای «اقامه صلاة» دیگه دست هر گنهکاری برای خودش و دیگران رو میشه که این انتظار بچگانه و احمقانه ای است که اهل شک و حسد دارند که چرا ما به نور حکمت ولایت علمی صاحبان نور در دل شرایط – هر چه زور می زنیم و به یاد او می افتیم – نمی رسیم؟!
اصلا نیازی به زور زدن نیست! تو دل از گناه بکن و ظرفی که قراره نور حکمت و آب زمزم توش ریخته بشه رو تمیز نگه دار! اینکه داخلش آب زمزم ریخته بشه یا نشه یا کی ریخته بشه، اینا همه با عالَم بالاست و همه با حالات قلبی خودت مثل حالت یقین و حالت شکر و حالت رضا و حالت صبر نسبت به نور ولایت دارد که چقدر استقامت در عمل به نور ولایت داری و چقدر صبر می کنی تا بالاخره نتیجه گناه نکردن و چشم از آل محمد ع بر نداشتن رو بگیری.
قبلا که در علم ضعیف بودیم خیال می کردیم میشه هم با یه دست امام رضا ع رو داشت و هم با دست دیگر یواشی گناه کرد، این بود که بعضی وقتها از دست در می رفت و اشتباه میکردیم.
اما بعد از فهم واژه زیبای «شری» و اینکه برادران یوسف ع و بقیه افراد این داستان زیبا هر جا یوسف ع رو فروختند بجاش چیز دیگری گیرشون اومد، اشاره به اینکه برای رسیدن به گناه باید دل از یوسف ع کند ! و وقتی اهل یقین عاقلتر میشه و می بینه این معامله چقدر به ضررشه ، خوب معلومه دیگه دل از گناه می کنه و چشم انتظاره تا یوسف ع کارشو راه بندازه!
+ «انتظار فرج»
پس فرق انتظار فرج برای اهل یقینی که دل از گناه کنده و منتظره آل محمد ع کارشو راه بندازن، و اهل شکی که همچنان به ارتکاب گناه، دارن ادامه میدن و دلشون میخواد آل محمد ع کارشونو راه بندازن، این فرقش از زمین تا آسمونه!
حالا رفع شدن گیر کار او ، بستگی به اخلاص قلبی اون داره که چقدر در این کارش صادقه یا نه!
فلما استیاسوا منه خلصوا نجیا، به محض اینکه به اون درصدی که آل محمد ع از او راضی میشن که او دل از گناه کنده و از گناه برای تسکین حالش مایوسه و واقعا عبد شکور خالص این بارگاه شده ، حالا درِ گوشش نجوا می کنند و کارشو راه میندازن «باز شدن باب مستجار»!
پس عالَم، خیلی حساب و کتاب دقیقی داره و هرج و مرج نیست که هر جوری دلت بخواد گناه کنی! تازه انتظار هم داشته باشی با ایمان زبانی ، اهل بیت ع کارتو راه هم بیندازند! نه جانم! از خدا نمیشه زرنگتر بود! واقعا باید فاخلع نعلیک کنی و مایوس از غیر آل محمد ع شوی – هر که میخواهد باشد باشد ، امید به او برای نجات نداشته باشی بلکه امیدت فقط به اعمال صالح خودت که با یاد معالم ربانی انجام داده‌ای باشد که مثل فرزندان صالح نورانی در همه عوالم دستت را خواهند گرفت و کارت را راه خواهند انداخت، ان شاء الله تعالی.
اهل شک حسود، در این راه مدتی می آیند «رهگذر» و ضمنا یواشی مشغول معصیت نیز هستند و فکر می کنند خدا کارشونو اینجوری راه میندازه یعنی قلبشون به نور علم و حکمت روشن میکنه ، اما غافل از اینکه این خیالی واهی است ! لذا چون به طمع رسیدن به نور حکمت بمنظور استفاده از این توان علمی برای رسیدن به معاصی بالاتر هستند ، خدای زرنگ، دستشونو بخوبی میخونه و اینو بهشون عنایت نمیکنه ، لذا دماغ سوخته بر می گردند «داستان تکراری بلعم باعورا – سلخ»، و دل از گناه نمیکنند تا براشون بداء حاصل بشه ، لذا یه روزی که آیات با قصه کربلا دستشونو رو می کنند ، همه فرار می کنند و علوم ربانی رو تنها میذارن، الا عده بسیار قلیلی که اهل استقامت در راه عمل به نور ولایت هستند. پس قصه ارتداد اهل شک و حسد و معارین و قوم یهود و قص علیهذا، همه و همه، همینه که نمی دونند یا نمی خواهند بدونند که ما جعل الله لرجل فی جوفه من قلبین یعنی با یه دست نمیشه دو تا هندوانه رو برداشت! نمیشه هم اهل نور ولایت بود و هم اهل گناه! این زرنگ‌بازی رو خدا دوست نداره! بیا و خالص شو و برای همیشه دل از گناه بکن و هرچی هم دیر به نور علم حکمت برسی، باز هم چشم از در خانه آل محمد ع بر ندار، قطعا و یقینا کارتو راه خواهند انداخت و اینها همان اقامه صلات اهل یقین است تا رسیدن به خودکفایی.
+ «خودکفایی»: [قوم – خودکفایی]: «القائِم‏ بِذَاتِه اوْ بِنَفْسِه: خودكفا»: قائم بصلاته:
یعنی با یاد معالم ربانی به خودکفایی رسیدن و اینکه کارهات راه میافته! – سجد»
و استواری و ثباتی که مثال و مصداق اتمّ آن، وجود نازنین صاحبان نور هستند که آن به آن قلبشان منور به نور علم و حکمت آل محمد ع می شود که اهل یقین با اقتباس نور آرامش علمی از آثار علمی این انوار نورانی پی به عظمت و شخصیت بی‌نظیر آنها، یعنی آل محمد ع، می‌برند و اشاره به آن حدیث زیبا که از راوی سوال شد چرا همه به علی ع گرایش دارند؟
«گرایش – صغو»
« لِمَ كانَ صَغوُ النّاسِ إلى عَلِيٍّ؟»:
قالَ سَعيدُ بنُ عَمرِو بنِ سَعيدِ بنِ العاصِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ عَيّاشِ بنِ أبي رَبيعَةَ: يا عَمِّ! لِمَ كانَ صَغوُ النّاسِ إلى عَلِيٍّ؟ قالَ: يَابنَ أخي! إنَّ عَلِيّا كانَ لَهُ ما شِئتَ مِن ضِرسٍ‏ قاطِعٍ‏ فِي العِلمِ، وكانَ لَهُ البَسطَةُ فِي العَشيرَةِ، وَالقِدَمُ فِي الإِسلامِ، وَالصِّهرُ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وَالفِقهُ فِي السُّنَّةِ، وَالنَّجدَةُ فِي الحَربِ، وَالجودُ بِالماعونِ.
سعيد بن عمرو بن سعيد بن عاص به عبد اللّه بن عيّاش بن ابى ربيعه گفت:
اى عمو! چرا مردم به على گرايش دارند؟
گفت: اى برادرزاده! على، هر آنچه كه بخواهى، در دانش، از برهان قاطع برخوردار بود و شرافت خانوادگى داشت. در اسلام، پيش‏قدم بود. داماد پيامبر خدا و در سنّت او دين‏شناس بود. در جنگ، دلير و در مال، بخشنده بود.»
گرایش قلبی اهل نور به صاحبان نور، کورکورانه نیست!
بطوریکه اگر دید و یا شنید، کسی به نورش پشت کرده، او، دست و دلش بلرزه و بگه حالا چکار کنم؟ این رفیق قدیمی رو بچسبم یا نورمو؟ شوهرمو بچسبم یا نورمو، پسرمو بچسبم و ول نکنم یا نورمو؟! پدرمو؟ مادرمو؟ و …
«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (۳۴)
روزى كه آدمى از برادرش،
وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ (۳۵)
و از مادرش و پدرش.
وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ (۳۶)
و از همسرش و پسرانش مى‏‌گريزد،
لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (۳۷)
در آن روز، هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مى‌‏دارد.»
همه مدلهاش وجود داره و غالبا تفرقه بین بستگان پیش می آید!
+ «نام خانوادگی مشترک»
و خداوند نیز چون همچین روزی رو پیش بینی میکرد آیه مودت رو قبل از اینکه این موضوعات پیش بیاد ، پیش کشید و فرمود:
قل لا اسئلکم علیه من اجر الا المودة فی القربی
یعنی اینکه مفت و رایگان، معالم ربانی رو سر راهتون قرار دادم «لقط»، و هیچی در عوضش از شما نمی‌خوام، فقط خواهشا هرگز به او پشت نکنید و اهل مودت به اون باشید و اگر سر دوراهی قرار گرفتید، بین او و پدر یا مادر و یا فرزند یا مال یا … انتخابتان، نور اول باشد نه هیچکدام از مصادیق ذکر شده! قصه کربلا همینه که بارها و بارها تکرار شده:
تقابل دو بینش! یه برادر اینطرف و یه برادر اونطرف، در قصه کربلا مقابل هم قرار گرفتند!
کسانی که دوست دارند بالاخره یه روزی آل محمد ع کارشونو راه بندازن و از وابستگی، به خودکفایی و استواری در دین و علم و نور برسند (با یاد معالم ربانی)، باید بدانند راهش فقط فلما استیاسوا منه است یعنی واقعا دل به هیچ چیزی و تمنایی نبندی و خیال نکنی یه روزی این روشهای غلط زندگی دستتو می گیره ! فقط یاد معالم ربانی و تولید عمل صالح و بس!
«و بس» نیز در مقالۀ «الکفایة – خودکفایی» آمد که در فارسی میگیم: «بس است = کافی است» یعنی فقط معالم ربانی و بس! یعنی باز هم فقط خود معالم ربانی، همان کفایت فاضله آل محمد ع برای اهل یقین است.
از وصف واژه زیبای «اقامه صلاة»، قلب سیر نمی‌شود!
اینقدر این واژه قشنگ است و تکلیف همه رو معلوم میکنه که باید تمام واژه های قرآن و آیات مربوطه که از عبارت «اقامه صلات» در اون بکار رفته رو خوب بررسی کنیم ببینیم چه خبره!
ان شاء الله تعالی.
«دِيناً قَيِّماً»: نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با استعمال  اندیشه و این معالم ربانی در دل شرایط سخت تقدیرات خود، کارشون راه می افته و تولید عمل صالح می کنند! زلیخا اونجا که گفت : «الآن حصحص الحق» تازه کارش راه افتاد [«قامَ الْحَقُّ : حق آشكار و ثابت شد.»]، و برادران یوسف ع آنجا که در وصفشان گفته شد: «فلما استیاسوا منه خلصوا نجیا» از اینجای قصه به بعد بود که کارشون راه افتاد.
نیروی محرکه و کارساز، یاد معالم ربانی است.
«القَوَّام‏: خوش قامت، نيرومندى كه زمام امور را بتواند بدست بگيرد، فرمانروا»
پس در قلب اهل یقین آن زیباروی خوش قد و قامتی که زمام امور قلب آنها را در دست گرفته است و قلوب اهل یقین به آن وابسته است، این همان مافوق و فرمانروای بی‌چون و چرای قلوب اهل یقین یعنی نور علم آل محمد ع است.
در واقع مفهوم انجام کاری بزرگ و با اهمیت و با ارزش و با قیمت « ذو قِيمة : ارزشمند » یعنی تولید عمل صالح با استعمال اندیشه و یاد معالم ربانی نیز در واژه قوم مستتر است « امْرٌ قَيِّمٌ‏ : كارى با اهميت – كتابٌ‏ قَيِّمٌ‏ : كتاب پُر بها و ارزشمند»، کما اینکه ولایت شوهر بر زن امری مهم است: قَيَمُ‏ الْمَرْأَةِ – شوهر زن ، و همینطور برای فرزندان یتیم و صغیر قیم انتخاب می کنند.»

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ‏ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ‏ »
+ «قسط –  في رِجْلِه‏ قَسَطٌ » :
[سورة النساء (4): آية 135]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (135)
[سورة المائدة (5): الآيات 8 الى 10]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (8)
[قیمت «الْقِيمَةُ»]:
قیمت این کالا چقدر است؟
واحد اندازه گیری قیمت کلا چیست؟
در واژۀ «امتیاز» گفتیم: چقدر از دلخواه گذشت کنی، قیمت اخذ نور معالم ربانی رو پرداخت نموده‌ای تا عمل صالح تولید شود؟ قیمت، نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین به این قیمت و به این مبلغ، وقتی استعمال این اندیشه رو می کنند، کارشون راه می افته، انگاری قیمت کالا رو پرداخت نموده اند:
« الْقِيمَةُ : الثمن الذي‏ يُقَاوِمُ‏ المتاع أي‏ يَقُومُ‏ مَقَامَهُ »
+ «ثمن»
لذا معالم ربانی بسیار قیمتی است!
و اصلا قیمت نمیشه براش معلوم کرد چون خودش واحد اندازه گیری قیمت است «brand»، و ما به میزان استعمال آن اندیشه، صاحب قیمت و ارزش می شویم بطوریکه وقتی میزان امتیاز و پس انداز ما به حد نصاب خلوص قابل قبول رسید حالا کارمون راه می افته (دیدی کالایی رو می خری و پول رو دونه دونه میشماری میذاری جلوی فروشنده، اولش که کم بهش دادی، بهت کالا رو نمی‌ده و میگه باز هم بذار روش! وقتی به حدی پول روش میذاری که اونو راضی می کنی بهت کالا رو بده [تقارن]، اونوقت بهت میده و راضی میشه و حالا کارت راه افتاده!)
چقدر مفاهیم زیبایی در واژه اقامه صلاة وجود داره !
« و قَامَ‏ المتاع بكذا أي تعدلت‏ قِيمَتُهُ‏ به
و قَوَّمْتُهُ‏ فَتَقَوَّمَ‏: عدلته فتعدل.
و قَوَّمْتُ‏ المتاع: جعلت له‏ قِيمَةً.
و الْقِيمَةُ: الثمن الذي‏ يُقَاوِمُ‏ المتاع أي‏ يَقُومُ‏ مَقَامَهُ‏، و الجمع‏ الْقِيَم‏، الْحَدِيثُ‏ قِيمَةُ الْمَرْءِ مَا يُحْسِنُهُ .
و المراد محله عند الناس، و الغرض: الترغيب في إعلاء ما يكتسب من الكمالات.
و شي‏ء قِيمِيٌ‏: نسب إلى‏ الْقِيمَة على لفظها، لأنه لا وصف له ينضبط، بخلاف ما له وصف ينضبط به، كالحبوب و الحيوان‏ فإن له مثلا و شكلا و صورة فيقال مثلي‏ .»
«قوم»  نام زیبای معالم ربانی و آیات (قوام)!
«أنا قيم»
+ «ملاک – معیار  – شرط – قوام»
«دین قیّم –  صراط مستقیم – اقامۀ صلاۀ»
قیّم کیست؟
متولی نشر بینش آل محمد ع، چه کسی است؟
چه کسی باید نور ولایت را بفهمد و تفسیر و توضیح و بیان و عمل نماید؟!
هر کسی خودش باید طبیب نفس خودش باشه!
اقامه صلاۀ به معنی واقعی اون باید صورت بگیره!
به این معنی که با پیروی از نور ولایت آل محمد ع «صلی»، عملا متولی «قیّم = اقامه» نشر بینش آل محمد ع برای دیگران باشد!
به این میگن «مُقيمَ‏ الصَّلاةِ»!
یعنی با روش زندگی خود جوری دیگران را به بینش آل محمد ع سوق و شوق می دهد که هر کسی ناخود آگاه دوست دارد با او باشد.
پس اقامه صلاۀ ، اقامه نور ولایت آل محمد ع می باشد یعنی در واقع این مقیم الصلاة است که متولی نشر و تفسیر نور علم ولایت و بینش بی‌بدیل آل محمد ع می‌باشد.
« رَبِّ اجْعَلْني‏ مُقيمَ‏ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ
پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده، و از فرزندان من نيز. پروردگارا، و دعاى مرا بپذير»

[قَيِّماً – عمل صالح] :
کسی که قلبا با قیم دین خدا آشنا نشده باشد، نمی‌تواند مفهوم واژۀ «قَيِّماً» را درک نماید!
در واقع واژه « قَيِّماً » در اینجا همان سلسله مراتب نورانی است «دلو»، یعنی معالم ربانی که باور و عمل به آنها، معنای عمل صالح را مشخص می نماید و این عمل است که صعود می کند و به جاودانه ها می پیوندد « ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً » و همین قیم، تکلیف عده ای که آن را باور قلبی ندارند را مشخص می نماید! + «قوم –  قیّم»:
+ «اخذ»
+ «اقتباس»
اقتباس علمی از آل محمد ع!
قیم و سرپرست و سید و آقا و آقابالاسر و صمد و …
بیان معنی و تفسیر نور ولایت!
اقامة صلاة وظیفۀ اهل نور است!
با کسب علم از صاحبان نور خود!
اهل نور، نور خود را امین بر دین و دنیای خود میدانند!
به این میگن قیّم!
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1)
قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَديداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ‏ الصَّالِحاتِ‏ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (2)
ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً (3)
وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً (5)
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً (6) »
و من ذلك التقويم: أى تعيين القيمة للشي‏ء،
فانّ الشي‏ء إذا تعيّن قيمة : فقد قام و انتصب و تشخّص وجوده، و يرتفع إبهامه و ركوده.
دین قیّم: بینشی که کاملا معین و آشکار و واضح و مشخص و رفع ابهام شده می باشد و هیچ شک و شبهه‌ای در آن راه ندارد.
این بینش به این وضوح که در آن هیچ حرفی نباشد، آشکار کننده «ظهر» میخواهد.
جوری دین خدا واضح و آشکار بیان میشود که همه، چه موافق و چه مخالف، به درستی آن اقرار می‌کنند. اهل حسادت هم زبانا اقرار می‌کنند که: واقعا حوادث آثار عیب ماست! عجیب است که به این وضوح دین خدا فهمیده شود اما بعلت حسادت، به این نور پشت نمایند!
قیم دین خدا را خیلی واضح و راحت معرفی می‌کند و اهل نور با شناخت حقانیت این بینش، آگاهانه پذیرای این نور حق می‌شوند.
[« إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ »]:
اول بینش درست رو تشخیص بده و قلبا پذیرا باش « وَ اعْرِضْهُ عَلَى الْعَقْلِ وَ الْمَعْرِفَةِ » (= التقييم بالعقل) ، بعدا برو سراغ کسانی که اهل این بینش و صاحبان این بینش و عاملان به این بینش هستند و به آنها ملحق شو. مثل عالم ذر که عده ای این بینش را پذیرا شدند و لذا آل محمد ع بعنوان صاحبان این بینش، ماموریت پیدا کردند که آنها را راهنمایی بنمایند. در واقع اول با عقل خود به خوبی و بدی یک بینش پی می بری و بعدا در مجموعه آنها قرار می گیری و اینجوری نیست که اول بدون فهمیدن عقیده کسی، به او وابسته شوی و اعتماد کنی، بعدا سر از کیفیت افکار و عقایدش در بیاوری!
شناخت بینش، مقدم بر شناخت اهل آن بینش است و اصل بینش حق، علامتش این است که به تو آرامش قلبی می دهد و بعد تو از خود می پرسی این معالم ربانی که به من آرامش داد از آنِ چه کسانی است؟ کسانی که این بینش رو، واضح بیان و عمل می کنند تا همه پی به ارزش علم آل محمد ع ببرند و تا اینکه حجت برای تمام کسانی که مدعی هستند و فکر می کنند و ایده و تئوری برای سلامت انسانها از خود صادر می کنند، تمام شود و آنها به نقص عقاید خود و کمال عقاید آل محمد ع پی ببرند. هر کس در عالم ذر چه زبانا ، و چه قلبا و زبانا ، به بینش صحیح بله گفته حتما در دنیا با صاحبان نور برخورد می کند تا این نور فرقان، برای این دو گروه مستقرین و معارین، مجددا ماهیت سپید و بی آلایش بینش آل محمد ع را شرح دهد و ثمرات عمل به این بینش را بازگو نموده و عملا نشان دهد تا مستقرین به درجات خود برسند و نقص اقرار خود به این بینش را جبران نمایند و معارین هم فرصتی پیدا نمایند شاید در مورد آنها بداء حاصل شود و با اقرار قلبی به صحت بینش آل محمد ع خود را عاقبت به خیر نمایند .که متاسفانه اکثرا دوباره سقوط می کنند و از این فرصت مجدد دلسوزی آل محمد ع استفاده نمی‌کنند.

[مفسّر = مبلّغ = قیّم ] :
تفسیر نور ولایت «يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ» کار بسیار مهمی است!
چرا که هیچکس معنای عمیق نور ولایت را نمیداند: «فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ»!
قیّم، مفسر نور ولایت است!
تفسیری راحت و واضح «أَحْسَنَ تَفْسِيراً»!
همه باید معنای نور ولایت را با قلب خود متوجه شوند!
همه باید کاربرد نور ولایت را با قلب خود متوجه شوند!
درک نور ولایت در دل شرایط و حوادث و تقدیرات!
ناآرامی های قلبی آثار عیب حسد است و دوای درد آن، قبول ذلت کوچک که همان نور ولایت است و همان عزت بزرگ است.
وقتی به مفسر، دستور مبلغ شدن داده می شود « بَلِّغْ »، چون می داند تبلیغ نور ولایت آنهم برای اکثریتی که اهل حسادت و از معارین هستند، چه خطرات بزرگی دارد، لذا آل محمد ع به او نوید امنیت از شر مردم را می دهند « وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ » و او قلبا این اطمینان را از جانب خدای مهربان دارد!
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ‏ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏»
[تفسیر نوار قلب حسود ، فقط کار صاحبان نور است!]
[خیلی راحت گول ظاهر افراد و کارهای خوبشونو نخور!
+ «مواظب باشید گول نخورید! فرویدا لا یغرنکم!»
ببین قصه اونیکه در رفاقت به اندازه سه نفر کار می کرد « فَاتَّفَقَ فِي رُفْقَتِنَا رَجُلٌ يَعْمَلُ عَمَلَ ثَلَاثَةِ نَفَرٍ يَخِيطُ وَ يَسْقِي وَ يَصْنَعُ طَعَاماً » آخرش چی از آب در اومد « ذَلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ النَّارِ » !
اعتقادا از مدعیان ربوبیت بود! که به رسول خدا بودن خودش شهادت داد «فَقَالَ أَشْهَدُ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ عَبْدُهُ»! اونم لحظه مرگش که داره به درک واصل میشه ! و این فقط آل محمد ع هستند که میتونن قبل از اون از باطن خبیثش خبر بدهند و در واقع مفسر دنیای قلب همه، آل محمد ع می باشند « أَحْسَنَ تَفْسِيراً »که در عالم ذر شاهد اقرار به نور ولایت همه ما بوده اند و می دانند که هر کسی چکاره است!
« أَنَّ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ قَالَ
كُنَّا نَخْرُجُ فِي غَزَوَاتٍ مُتَرَافِقِينَ تِسْعَةً وَ عَشَرَةً
فَنَقْسِمُ الْعَمَلَ فَيَقْعُدُ بَعْضُنَا فِي الرِّحَالِ وَ بَعْضاً يَعْمَلُ لِأَصْحَابِهِ وَ يَسْقِي رُكَّابَهُمْ وَ يَصْنَعُ طَعَامَهُمْ
وَ طَائِفَةٌ تَذْهَبُ إِلَى النَّبِيِّ ص
فَاتَّفَقَ فِي رُفْقَتِنَا رَجُلٌ يَعْمَلُ عَمَلَ ثَلَاثَةِ نَفَرٍ يَخِيطُ وَ يَسْقِي وَ يَصْنَعُ طَعَاماً
فَذُكِرَ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ص فَقَالَ
ذَلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ النَّارِ
فَلَقِينَا الْعَدُوَّ وَ قَاتَلْنَاهُمْ فَجُرِحَ وَ أَخَذَ الرَّجُلُ سَهْماً فَقَتَلَ بِهِ نَفْسَهُ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ عَبْدُهُ »
[تفسیر علائم بیماری و تشخیص و درمان همه با طبابت آل محمد ع می باشد]:
این توانایی که بررسی حالاتتو از روی آیات قرآن « وَ لَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ » متوجه بشی فقط کار صاحبان نور از آل محمد ع می باشد که توضیح و تفسیر خود را ذیل یک آیه از آیات قرآن در مورد پاسخ سوال و اشکال تو بیان می کنند و رفع اشکال علمی برای درمان قلب بیمار و حسود فقط با تفسیر آل محمد ع « فَسَّرَ الطّبيب ! » مقدور می باشد . کاری به نظر خوب و بد دیگران نسبت به خودت نداشته باش چون اونها هیچکدوم مفسر قرآن و یا بهتر بگوییم مفسر حالات قلبی تو نمی توانند باشند و آن طبیب حاذق نیستند که با نگاه به قاروره، تشخیص و تفسیر بیماری تو را بدهند و درمان را برایت بازگو نمایند . بلکه تفسیر و توضیح هر موردی باید مستند به آیات و احادیث نورانی بیان شود « كُلُّ شَيْ‏ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ السُّنَّةِ ».
« وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلِكَ
وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذَلِكَ
وَ لَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ
فَإِنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِيلَهُ زَاهِداً فِي تَزْهِيدِهِ رَاغِباً فِي تَرْغِيبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِيفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لَا يَضُرُّكَ مَا قِيلَ فِيكَ
وَ إِنْ كُنْتَ مُبَايِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا الَّذِي يَغُرُّكَ مِنْ نَفْسِكَ.»
بدان تو دوست ما نيستى تا آنكه اگر اهل شهر شما جمع شوند و بگويند تو مرد بدى هستى از اين حرف آنها محزون نشوى و اگر بگويند مرد خوبى هستى موجب خوشحاليت نشود.
ولى خود را بر كتاب خدا عرضه بدار اگر از راه قرآن ميروى.
آنچه را او برحذرت داشته بدان بى‌ميلى و آنچه ترغيبت نموده بآن رغبت و علاقه دارى.
از مسائلى كه ترسانيده ميترسى.
پايدار و ثابت قدم باش و شادمان.
در اين صورت هر چه در باره‌ات بگويند تو را زيانى نمى‌رساند.
اما اگر مخالف قرآن هستى پس چرا فريب نفس خود را خورده‌اى.
[مفسر = میزان « التُّرُّ تُرُّ حُمْرَانَ!»]:
وقتی ریسمان بنایی رو قرار میدی، خودش ناگفته همه چیزو تفسیر می کنه و نیاز به مفسر دیگری نیست و این ریسمان که میزان اهل بیت ع می باشد، نور علمی است که هر کس می خواهد در دو دنیا با آن باشد، باید با این عقاید صحیح نظام بگیرد و از این نخ جلو و عقب نزند و در جای صحیح خود استوار و ثابت بگردد.
آل محمد ع نخ ریسمان‌کار بنایی را مثال و ملاک کار قرار میدهند «التُّرُّ تُرُّ حُمْرَانَ» و هر آجری نسبت به این ریسمان عقب یا جلو می باشد باید خود را با آن میزان و تراز نماید!
انگاری همه باید برای رسیدن به قرب آل محمد ع خود را با این ریسمان، یعنی این عقاید و نظرات تطبیق دهند. اینجاست که متاسفانه حسادتها گل میکند! غافل از اینکه، ریسمان از همه جا بیخبر است و انتخاب، از عالم ذر و به دست آل محمد ع صورت گرفته است. ماموریت خطیر کربلا!
وقتی نور آل محمد ع را در قلب خود حس می کنید، می فهمید که ماموریت شما در دل تقدیرات زندگی روزمره‌تان چیست!
[قیم = متولی] :
[متولی تبلیغ و تفسیر ولایت] :
[اقوم – مافوق] :
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَمُ
علوم آل محمد ع به درد کسی می خوره که نورشو بشناسه و دومی نورش باشه! تابع اقوم باشه!
+ «ملک سلیمان» :
+ [نقص و کمال] :
[ملک آل محمد ع و نقص؟!]:
هر گرفتاری که داری فقط به آل محمد ع بگو!
[« وَ كَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ »]:
+ «قیّم»

وَ كَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ!

وَ رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ :
(چه راوی خوبی! مطلب به این زیبایی برای من و تو روایت کرده تا رسیده به دست ما)
أَصَابَتْنِي فَاقَةٌ شَدِيدَةٌ وَ إِضَاقَةٌ وَ لَا صَدِيقَ لِمُضِيقٍ وَ لَزِمَنِي دَيْنٌ ثَقِيلٌ وَ عَظِيمٌ يُلِحُّ فِي الْمُطَالَبَةِ
فَتَوَجَّهْتُ نَحْوَ دَارِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ لِمَعْرِفَةٍ كَانَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ
وَ شَعَرَ بِذَلِكَ مِنْ حَالِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ قَدِيمُ مَعْرِفَةٍ
فَلَقِيَنِي فِي الطَّرِيقِ فَأَخَذَ وَ قَالَ قَدْ بَلَغَنِي مَا أَنْتَ بِسَبِيلِهِ
فَمَنْ تُؤَمِّلُ لِكَشْفِ مَا نَزَلَ بِكَ؟
قُلْتُ الْحَسَنَ بْنَ زَيْدٍ
(در حالیکه بدنبال مشورت با شرکاء متشاکسون بود، «سلما لرجل» بودن رو به اون یادآوری کرد.)
فَقَالَ إِذَنْ لَا يُقْضَى حَاجَتُكَ وَ لَا تُسْعَفُ بِطَلِبَتِكَ
+ «سعف – سَيَّارَةُ الإسْعَاف‏»
فَعَلَيْكَ بِمَنْ يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ وَ هُوَ أَجْوَدُ الْأَجْوَدِينَ فَالْتَمِسْ مَا تُؤَمِّلُهُ مِنْ قِبَلِهِ
فَإِنِّي سَمِعْتُ ابْنَ عَمِّي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ
+ (سلما لرجل)
أَوْحَى اللَّهُ إِلَى بَعْضِ أَنْبِيَائِهِ فِي بَعْضِ وَحْيِهِ
وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي  
لَأُقَطِّعَنَّ أَمَلَ كُلِّ آمِلٍ أَمَّلَ غَيْرِي بِالْإِيَاسِ
وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ذُلَّ ثَوْبِ الْمَذَلَّةِ فِي النَّاسِ
وَ لَأُبْعِدَنَّهُ مِنْ فَرَجِي وَ فَضْلِي
أَ يَأْمُلُ عَبْدِي فِي الشَّدَائِدِ غَيْرِي وَ الشَّدَائِدُ بِيَدِي
وَ يَرْجُو سِوَايَ وَ أَنَا الْغَنِيُّ الْجَوَادُ
بِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي
أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ مَنْ دَهَاهُ نَائِبَةٌ لَمْ يَمْلِكْ كَشْفَهَا عَنْهُ غَيْرِي فَمَا لِي أَرَاهُ يَأْمُلُهُ مُعْرِضاً عَنِّي وَ قَدْ أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي وَ كَرَمِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي فَأَعْرَضَ عَنِّي وَ لَمْ يَسْأَلْنِي وَ سَأَلَ فِي نَائِبَتِهِ غَيْرِي وَ أَنَا اللَّهُ أَبْتَدِئُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ
أَ فَأُسْأَلُ فَلَا أَجُودُ كَلَّا أَ لَيْسَ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ لِي
أَ لَيْسَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ بِيَدِي
فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِينَ سَأَلُونِي جَمِيعاً وَ أَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَسْأَلَتَهُ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي مِثْلَ جَنَاحِ الْبَعُوضَةِ
وَ كَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ
فَيَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي‏ وَ لَمْ يُرَاقِبْنِي
فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَعِدْ عَلَيَّ هَذَا الْحَدِيثَ فَأَعَادَهُ ثَلَاثاً
فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا سَأَلْتُ أَحَداً بَعْدَهَا حَاجَةً فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَنِي اللَّهُ بِرِزْقٍ مِنْ عِنْدِهِ.
به نقل از محمّد بن عجلان:
به تنگ دستی شدیدی گرفتار شدم و دوست غمخواری هم نداشتم.
قرض سنگینی بالا آوردم و طلبکاری داشتم که مرتّب پولش را از من می طلبید.
ناچار به سوی سرای حسن بن زید ـ که در آن وقت، امیر مدینه بود و میان ما آشنایی ای بودـ ره‌سپار شدم.
محمّد بن عبد اللّه بن علی بن الحسین (نوه امام زین العابدین(ع) ) که با هم آشنایی دیرینه ای داشتیم، از حال و روز من آگاه شد.
در راه، مرا دید و دستم را گرفت و گفت:
شنیده ام که در مضیقه هستی. برای رفع گرفتاری ات به چه کسی امید بسته ای؟
گفتم: به حسن بن زید.
گفت: در این صورت، حاجتت برآورده نمی شود و به خواسته ات نمی رسی.
نزد کسی برو که قادر به این کار باشد و از هر بخشنده ای بخشنده تر است.
برای رفع گرفتاری ات به او امید ببند؛
چرا که من از پسرعمویم امام صادق(ع) شنیدم که از پدرش، از جدّش، از پدرش حسین بن علی(ع) از پدرش علی بن ابی طالب(ع) از پیامبر(ص) روایت می کند که فرمود:
«خداوند، در یکی از وحی هایش به یکی از پیامبرانش فرمود:
به عزّت و جلالم سوگند،
آرزوی هر آن کس را که به غیر من امید بندد، به یأس، مبدّل می سازم و در میان مردم، جامه خواری بر او می پوشانم و از گشایش و لطف خویش، دورش می گردانم.
آیا بنده ام در سختی ها، یاری کسی غیر مرا آرزو می کند یا به کسی جز من، امیدوار می شود، در حالی که بی نیاز بخشنده، منم و کلید درهای بسته، در دست من است و درِ خانه ام به روی هر کس که مرا بخواند، باز است؟
آیا نمی داند هر مصیبتی او را از پا در آورَد، جز من، کسی نمی تواند آن مصیبت را از او برطرف سازد؟ پس چه شده است که می بینم آرزویش را از من، روی گردان ساخته، در حالی که من به واسطه بخشش و کرَم خویش، آنچه را که از من درخواست هم نکرده است، به او عطا کرده ام؟! حال از من روی گردانده و در مصیبتی که به او رسیده، از من درخواست نمی کند و دستِ خواهش به سوی غیر من دراز کرده است، در حالی که منم خدایی که پیش از درخواست، عطا می کنم. پس آیا اگر از من درخواست شود، اجابت نمی کنم؟ هرگز! آیا بخشش و کرَم، متعلّق به من نیست؟ آیا دنیا و آخرت، در دست من نیست؟ اگر اهل هفت آسمان و زمین، همگی از من بخواهند و من، درخواست یکایک آنها را برآورم، این به قدر بال پشه ای، از مُلک من نمی کاهد. چگونه مُلکی که من صاحب آنم، کاستی یابد؟ پس نگون بخت، کسی است که مرا نافرمانی کند و مرا در نظر نگیرد
 ».
گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! این حدیث را برایم تکرار کن.
امام(ع) نیز سه بار، آن را بازگو کرد.
گفتم: نه، به خدا! از این پس، از هیچ کس، حاجتی نمی خواهم.

[قام – قعد]:
[قام – عزم – نصب]:
قلبی که تاریک شده، کارش گیره! کشتی به گِل نشسته، و راه نمی افته «قعد»!
باید با نور معالم ربانی منتظر باشه که کارش راه بیفته « الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ‏ قِياماً وَ قُعُوداً » ، همینکه با یاد معالم ربانی کارش راه می افته و نورانی میشه، دوباره پا میشه راه می افته «قوم – قام»  و عزمشو جزم میکنه « قوم – عزم»، «قوم – نصب» – «فاذا فرغت فانصب»
+ «عزم» و «نصب»
[دعو – قوم] :
« قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما »
[سورة يونس (10): الآيات 87 الى 89]
وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (87)
وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (88)
قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (89)

[لا مُقامَ لَكُمْ – کارتون راه نیفتاد]:
داستان تکراری صد سبیل!
اهل حسادت، ببین چجوری توی دل همه رو خالی میکنن تا اونا رو از دور نور پراکنده کنند!
این آیات زیبا خیلی امروزه ملموسه!
حسود، آنها را اهل یثرب – یعنی نام قدیمی مدینة النبی ص – خطاب میکنید:
« يا أَهْلَ يَثْرِبَ » اشاره به اینکه: درسته که شما با معالم ربانی آشنا شده‌اید، اما هنوز قلبا اعتقادتان به آل محمد ع گرایش و پیوند نخورده است، پس بیخود خودتونو اینجوری علاف نکنید و از دنیای خودتونم نیفتید، برگردید به همان اعتقاد دوران جاهلیت و دوباره بساط گناه رو پهن کنید «فَارْجِعُوا» دیدید که اونجوری که شما می خواستید و انتظار داشتید، تمنا و خواسته شما برآورده نشد و کارتون راه نیفتاد « لا مُقامَ لَكُمْ » پس اینجا و کنار نور، دیگه جای شما نیست! بروید برای خودتان کنار تمناهای خودتان لنگر بیندازید و دنیا رو خوش باشید: «يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا».

[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۱۱ الى ۲۰]
هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً (۱۱)
آنجا [بود كه‏] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند.
وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (۱۲)
و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است مى‏‌گفتند: «خدا و فرستاده‏‌اش جز فريب به ما وعده‏‌اى ندادند.»
وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلاَّ فِراراً (۱۳)
و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم یثرب ، ديگر شما را جاى درنگ نيست ، برگرديد.» و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مى‌‏خواستند و مى‌‏گفتند: «خانه‌‏هاى ما بى‏‌حفاظ است» و[لى خانه‌‏هايشان‏] بى‌‏حفاظ نبود، [آنان‏] جز گريز [از جهاد] چيزى نمى‌‏خواستند.
وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ يَسِيراً (۱۴)
و اگر از اطرافِ [مدينه‏] مورد هجوم واقع مى‌‏شدند و آنگاه آنان را به ارتداد مى‌‏خواندند، قطعاً آن را مى‌‏پذيرفتند و جز اندكى در اين [كار] درنگ نمى‏‌كردند؛
وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (۱۵)
با آنكه قبلاً با خدا سخت پيمان بسته بودند كه پشت [به دشمن‏] نكنند، و پيمان خدا همواره بازخواست دارد.
قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (۱۶)
بگو: «اگر از مرگ يا كشته شدن بگريزيد، هرگز اين گريز براى شما سود نمى‏‌بخشد، و در آن صورت جز اندكى برخوردار نخواهيد شد.»
قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (۱۷)
بگو: «چه كسى مى‌‏تواند در برابر خدا از شما حمايت كند اگر او بخواهد براى شما بد بياورد يا بخواهد شما را رحمت كند؟ و غير از خدا براى خود يار و ياورى نخواهند يافت.»
قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً (۱۸)
خداوند كارشكنان [و مانع‏‌شوندگان‏] شما و آن كسانى را كه به برادرانشان مى گفتند: «نزد ما بياييد» و جز اندكى روى به جنگ نمى‏‌آورند [خوب‏] مى‏‌شناسد.
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى‏ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (۱۹)
بر شما بخيلانند، و چون خطر فرا رسد آنان را مى‌‏بينى كه مانند كسى كه مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مى‌‏چرخد [و] به سوى تو مى‌‏نگرند؛ و چون ترس برطرف شود شما را با زبانهايى تند نيش مى‏‌زنند؛ بر مال حريصند. آنان ايمان نياورده‌‏اند و خدا اعمالشان را تباه گردانيده، و اين [كار] همواره بر خدا آسان است.
يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً (۲۰)
اينان [چنين‏] مى‏‌پندارند كه دسته‏‌هاى دشمن نرفته‌‏اند، و اگر دسته‏‌هاى دشمن بازآيند آرزو مى‌‏كنند: كاش ميان اعراب باديه‏‌نشين بودند و از اخبار [مربوط به‏] شما جويا مى‌‏شدند، و اگر در ميان شما بودند، جز اندكى جنگ نمى‏‌كردند.

[الْحَمْدُ لِلَّهِ … الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ] :
« لا مُقامَ لَكُمْ » را اهل شک حسود، به رفیقاشون می گفتن!
حالا ببینیم اهل نور یقین با این واژه چی میگن:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ … الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ »:
میگن خدا رو شکر که مشمول رحمت ذات اقدس الهی قرار گرفته و با معالم ربانی منا اهل البیت ع آشنا شده و در دل شرایط آیات با استعمال اندیشه و معالم ربانی «کارمون راه افتاد» و قلبمون به نور حکمت علم آل محمد ع روشن شد! پس از فضل آل محمد ع این « دارَ الْمُقامَةِ » برای ما اهل یقین انشاء الله که حلاله! اول این مقاله جواب دندان شکنی برای اهل شک با توجه به معنای زیبای واژه «قوم» به این صورت گفته شد که قطعا اهل شک با یاد معالم ربانی کارشون راه نمی افته چون اهل شک اند و باید اول اهل یقین شوند و اقرار به فضل معالم ربانی نمایند تا با اقامه صلات، تاویلا کارشون راه بیفته و قصه، قصه داد و ستد است «شری». باید گناه را با نور ولایت، دست به دست و تعویض و جابجا و داد و ستد نمود ! هر دو با هم در یک کفه ترازو جمع نمی شود.

[سورة فاطر (۳۵): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ (۳۱)
و آنچه از كتاب به سوى تو وحى كرده‏‌ايم، خود حق [و] تصديق‌‏كننده [كتابهاى‏] پيش از آن است. قطعاً خدا نسبت به بندگانش آگاهِ بيناست.
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (۳۲)
سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزيده بوديم، به ميراث داديم؛ پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه‌‏رو، و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيشگامند؛ و اين خود توفيق بزرگ است.
+ [اهل شک – اهل یقین – معارین – ملک سلیمان – قبض و بسط – من عرف نفسه – قصد] :
[مقتصد قبض و بسط را می فهمد « الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ لِلْإِمَامِ »] :
عَنْ سَالِمٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ‏ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا
فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ‏ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ‏ بِإِذْنِ اللَّهِ‏
قَالَ السَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ الْإِمَامُ-
وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ لِلْإِمَامِ
وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِي لَا يَعْرِفُ الْإِمَامَ.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (۳۳)
[در] بهشتهاى هميشگى [كه‏] به آنها درخواهندآمد. در آنجا با دستبندهايى از زر و مرواريد زيور يابند و در آنجا جامه‌‏شان پَرنيان خواهد بود.
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (۳۴)
و مى‏‌گويند: «سپاس خدايى را كه اندوه را از ما بزدود، به راستى پروردگار ما آمرزنده [و] حق‏‌شناس است؛
الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ (۳۵)
همان [خدايى‏] كه ما را به فضل خويش در سراى ابدى جاى داد. در اينجا رنجى به ما نمى‏‌رسد و در اينجا درماندگى به ما دست نمى‏‌دهد.»

[يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً فِيها كُتُبٌ‏ قَيِّمَةٌ]:
+ «آیاتی و رسلی»: «صُحُفاً مُطَهَّرَةً» و «كُتُبٌ‏ قَيِّمَةٌ» نامهای زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که مدام حوادث و شرایط روزگار، یعنی تقدیرات خدای مهربان، فرصت امتیاز گیری به اهل یقین می دهند تا از این آب گلالود «نار آیت» ماهی «نور ولایت علمی» بگیرند!
[این حدیث چقدر زیبا مطلب رو کامل میکنه! – پاشو! کارت راه افتاد!]:
وقتی در اقامه نماز میگیم : « قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ » با توجه به معنای زیبای «قوم» میشه : ای اهل یقینی که قلبت تاریک شده بود و نشسته بودی و منتظر نگاه آل محمد ع به قلبت بودی!
«و من اللیل فتهجد به نافلة لک»
پاشو! با یاد معالم ربانی آل محمد ع، انگاری به قلبت نگاه کردند!
مگه نمی بینی قلبت نورانی و روشن شده ! پاشو که کارت راه افتاد ! پاشو که وقت زیارت نور آل محمد ع است « حَانَ وَقْتُ الزِّيَارَةِ » ! پاشو که وقت مناجات و درِگوشی صحبت کردن رسیده « حَانَ وَقْتُ الْمُنَاجَاةِ » ! مگه همینو نمی خواستی ؟! پاشو که وقت قضای حاجاتت رسیده « حَانَ وَقْتُ … قَضَاءِ الْحَوَائِجِ » ! چی میخواستی ؟ نکنه تا چشمت به نور علم و حکمت آل محمد ع افتاد، اصلا یادت رفته چی میخواستی ! پاشو که وقت رسیدن به آرزوی دیرینه‌ات رسیده! برخیز که تمنای تو تقدیر شده! «حَانَ وَقْتُ … دَرْكِ الْمُنَى»:
گرایش ، وابستگی ، پیوند ، خودکفایی ، استقامت ، پایداری !
پاشو که زمان، زمان وصل به نور معالم ربانی منا اهل البیت ع رسیده «حَانَ وَقْتُ … الْوُصُولِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »! پاشو که مشمول کرامت و غفران و عفو و رضوان ذات اقدس الهی شده‌ای «كَرَامَتِهِ وَ غُفْرَانِهِ وَ عَفْوِهِ وَ رِضْوَانِهِ»! خوشا به حالت! پاشو!

«وَ مَعْنَى قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ فِي الْإِقَامَةِ أَيْ
حَانَ وَقْتُ الزِّيَارَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ وَ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ وَ دَرْكِ الْمُنَى وَ الْوُصُولِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى كَرَامَتِهِ وَ غُفْرَانِهِ وَ عَفْوِهِ وَ رِضْوَانِهِ.»

+ « وَ مَعْنَى قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ أَيْ
قَدْ وَجَبَتِ الصَّلَاةُ وَ حَانَتْ وَ أُقِيمَتْ

وَ أَمَّا الْعِلَّةُ فِيهَا فَقَالَ الصَّادِقُ ع
إِذَا أَذَّنْتَ وَ صَلَّيْتَ صَلَّى خَلْفَكَ صَفٌّ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِذَا أَذَّنْتَ وَ أَقَمْتَ صَلَّى خَلْفَكَ صَفَّانِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَا يَجُوزُ تَرْكُ الْأَذَانِ إِلَّا فِي صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْعَتَمَةِ يَجُوزُ فِي هَذِهِ الثَّلَاثِ الصَّلَوَاتِ إِقَامَةٌ بِلَا أَذَانٍ وَ الْأَذَانُ أَفْضَلُ وَ لَا تَجْعَلْ ذَلِكَ عَادَةً وَ لَا يَجُوزُ تَرْكُ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ فِي صَلَاةِ الْمَغْرِبِ وَ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ الْعِلَّةُ فِي ذَلِكَ أَنَّ هَاتَيْنِ الصَّلَاتَيْنِ تَحْضُرُهُمَا مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ. »

+ «اقامه و انفاق»:
کارراه اندازی و بازارگرمی برای آل محمد ع با استعمال اندیشه معالم ربانی و تولید عمل صالح.
+ مفهوم زیبای تفویض برای تفهیم واژه قرض.
+ مفهوم زیبای «قصّ» مشترک با قرض «قطع»: المقراض – المقصّ.
+ واژۀ زیبای «ترویج»
[قرض – مافوق – ادعای ربوبیت]:
در آیه « مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً » آیا قرض دادن به مافوق معنی دارد؟!
خدا و آل محمد ع و رشته نورانی تاریخ که مافوق علمی ما هستند از ما قرض نمی خواهند بلکه از ما تبعیت از مافوق می خواهند و این برای راحتی کار خود ماست . پس معنی آیه در واقع این است که آیا کسی هست که با اتباع از معالم ربانی در واقع حاجت خدا به بنده از خلقت را برآورده کند؟! یعنی ادعای ربوبیت نکند و از مافوق تبعیت نماید؟!
خیلی‌ها با بینش شیطان موافقند که «انا خیر منه» و خود را مافوق می دانند و مدعی ربوبیت می‌شوند.
در آیه « أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ‏ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ » در واقع این سه فعل امر « أَقِيمُوا … آتُوا … أَقْرِضُوا » به معنی اطاعت از مافوق می‌باشند.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی