دکتر محمد شعبانی راد

واردات و صادرات نور در قلب سلیم! فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ‏ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ!

Import & Export

«ورد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«وَرَدَ البعير الماء: يعنى به آب‏ رسيد.»
یعنی به نور رسید. یعنی قلب اهل نوری که تمثال نورانی معلم خودشو در ملکوت قلبش رویت کرد.
«الْوَارِد: آنكه بسوى آب رود.»
«الصَّادِر: آنكه از آبشخور باز گردد.»

+ «نور اوّل»
+ «صدر»

وارد: معلمی که نور به قلبش ورود کرده
مورد: یعنی معلم
ورود: علم آنلاینی که در قلب معلم مشاهده میشه یعنی ورود علم آنلاین به قلب معلم که مشاهده میشه.
موارد: یعنی معلمین
یک مورد از موارد … : یعنی یکی از معلمین نورانی …
+ «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها»

وردت الإبل الماء
وَرَدَ البعير الماء: يعنى به آب‏ رسيد.
اصل‏ الْوُرُودِ الاشراف على الدّخول و ليس بالدّخول.
آخر مرتبة من الإشراف في قبال الصدور، و هذا قبل الدخول.
وَرَدَ البعير الماء: يعنى به آب‏ رسيد بى‌آنكه داخل شود و گاهى دخول نيز در آن هست.
«وَرَدَ: حضر»
ورّد الشجر: نوّر
الوَرْد: گل سرخ، گل رُز ، شكوفه ، رنگ گلى.
«Import/Export»
واردات و صادرات نور در قلب سلیم! فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ‏ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ!
[واردات و صادرات نور در قلب سلیم!]
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ‏ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى‏ هذا غُلامٌ!
نور الولایة، اول فرایند واردات است و بعدا صادرات!
اول مونث تاویلی و بعدا مذکر تاویلی!
(الصَّادِر: آنكه از آبشخور باز گردد. متضاد اين كلمه الْوَارِد است بمعناى آنكه بسوى آب رود.)
ولایت فرایند ورود نور به قلب سلیم است.
«ورّد الشجر: نوّر»
+ «فرج»
+ «فطر»
این ورود توام با تغییر رنگ قلب است که اهل یقین اونو بخوبی حس میکنه.
این دستور [امر یا نهی] طیف وسیع رنگی است که دو حالت صفر و یک داره [جزع الیمانی]! یا بوی تایید میده، یا بوی ایراد! و قلب فقیه این بوی دستور مافوق رو بخوبی استشمام می کند و ان شاء الله به دستور عمل می‌نماید.
+ «فقه»
+ «قبض و بسط»: منور شدن قلب اهل یقین با یاد معالم ربانی در دل شرایط میشه واژه «ورد».
+ مفهوم «پیدا – آشکار»
«مورد» + کد + مصداق
«المَوارِدِ أَي المجارِي و الطُّرُق إِلى الماء، واحدها مَوْرِدٌ»
«شکوفه: وَرْدَةً» نام زیبای معلم ربانی و آیات محکم موید اوست.
+ «زهر»
اشاره زیبایی در کتاب التحقیق به معنای این آیه شده است:
وقتی چشمت به نور معلم ربانی روشن میشه، در ملک و در ملکوت، وقتی این نور برای تو آشکار میشه «ورّد الشجر: نوّر»، وقتی راهتو پیدا میکنی، انگاری این آیه زیبا برای تو تکرار میشه:
مثالش، مثال شکفته شدن گل است:

«فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ» چه نعمتی بالاتر از این؟! «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» قلب شکوفا! قلبت گلگون میشه: «تَوَرَّدَ الْخَدُّ: چهره گلگون شد.»
نور قلبتو پیدا کن، تا شکوفا و گلگون بشی!

[سورة الرحمن (55): الآيات 31 الى 45]
«فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏ … فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌ»
پس زمانی که آسمان شکافته شود و چون گلی سرخ‌رنگ و درخشان گردد – مانند روغن روان و لطیف. در آن روز، هیچ انسانی و هیچ جنی، از گناهش پرسیده نخواهد شد.
الانشقاق: هو الانفراج.
و السماء: جهة العلوّ.
«انشقاق» به معنای شکافته‌شدن است،
و «سماء» به معنای جهت بالا و مقام علوّ در وجود انسان.

و الوردة: النورة من النبات، و هذه اللغة مأخوذة من السريانيّة،
و أشرب فيها معنى الورود، حيث إنّ الزهرة تنشقّ و تنبسط
و تصير وردة ذات لون جالب و رائحة مطلوبة،
و هى طيّبة لطيفة مستخرجة من الشجر و النبات الصلب،
و ينفذ لطفها و طيبها في القلوب.

«وردة» به معنای گلی است شکوفا و رنگین، که از زبان سریانی وارد عربی شده
و در آن، معنای «ورود» و «ظهور» هم نهفته است؛
چون گل از دل گیاه می‌شکفد و ظاهر می‌شود
و بوی خوش و رنگ دل‌انگیزی دارد، به‌گونه‌ای که تأثیری لطیف در دل‌ها می‌گذارد.

و الدهان: جمع الدهن و هو الليّن اللطيف و من مصاديقه الدهن من زيت و غيره.

و ظاهر الآية الكريمة:
دلالتها على ظهور العالم الروحاني و انفراج المحيط اللطيف ممّا وراء العالم المادّىّ، و هو جهة السماء و العلوّ من الإنسان، فيزول أبواب عالم الطبيعة بزوال البدن و قواه، و يفتح باب سماوىّ روحانىّ، ثم ينبسط هذا الباب كانبساط الزهرة و الوردة، فتشمّ منه رائحة طيّبة، و يكون جاذبا لطيفا ليّنا لا خشونة فيه، و هو نافذ و منبسط لا يحجب نفوذه حاجب، كالدهان اللطيفة.
و حينئذ يتجلى باطن الإنسان و ينكشف ما في صفحة نفسه، و يقرأ كتابه الضابط لقاطبة ما سبق منه من الأعمال و الآداب و النيّات، و لا يسأل يومئذ أحد عن عمله خيرا أو شرّا، فيشاهد بالعيان أنّه هو المسئول عن جميع ما عمل من الذنوب و المعاصي، و لا مسئوليّة لأحد غيره. فخذ حقيقة هذه الآية الكريمة موجزة و اغتنم، و هو الهادي.

«الدهان» جمع «دهن» است؛ یعنی چیزی نرم و لطیف مانند روغن و مایعات روان.
ظاهر این آیه شریفه بر این نکته دلالت دارد که:
در قیامت، جهان روحانی آشکار می‌شود و حجاب‌های دنیای مادی کنار می‌روند.
آنچه در مقام علوّ و معنویت انسان پنهان بوده، گشوده می‌گردد.
درب‌های عالم طبیعت با زوال بدن و قوای ظاهری بسته می‌شود، و درب آسمانی و روحانی گشوده می‌گردد.
این در همچون گلی شکوفا می‌شود که رایحه‌ای دل‌انگیز از آن استشمام می‌گردد؛ لطیف و جاذب، بدون خشونت، و با نفوذی که هیچ مانعی سدّ راهش نمی‌شود – همانند روغن نرم و روان.
در چنین حالتی، باطن انسان جلوه می‌کند، و آنچه در درون جانش بوده نمایان می‌شود.
نامه اعمالش گشوده می‌شود که ثبت‌دار همه کارها، رفتارها و نیت‌های اوست.
دیگر در آن روز، از هیچ انسانی و هیچ جنی درباره کارهایش سؤال نمی‌شود، زیرا حقیقتِ اعمالشان برای همه آشکار است.
همگان می‌فهمند که هر کسی مسئول تمام کارهای خودش بوده و هست، و هیچ‌کس را جز خود او مؤاخذه نمی‌کنند.
پس حقیقت این آیه کریمه را، به صورت خلاصه، این‌گونه دریاب؛ و چه خوشبخت است کسی که در راه هدایت قدم برمی‌دارد.

واردات و صادرات نور در قلب سلیم!
فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ‏ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ!
تحلیل واژگانی:
واژۀ قرآنی «وَرَدَ» در زبان عربی، در اصل به معنای رسیدن به آب است.
در فرهنگ نورانی قرآن، «آب» تمثیلی از نور و هدایت است، و بنابراین:
«وَرَدَ الماءَ» یعنی به نور رسید،
یعنی علم آنلاین به قلبِ اهل نوری رسید که تمثالِ نورانی معلمِ خود را در ملکوتِ قلبش مشاهده کرد.
از این ریشه، واژگان متعددی ساخته شده‌اند:
الوَارِد: کسی که به سوی آب می‌رود → در فرهنگ ما، یعنی معلمی که نور به قلبش وارد شده است.
الْمَوْرِد: محل ورود آب → یعنی قلب معلم.
الوُرود: فرآیند رسیدن به نور → یعنی ورود علم آنلاین به قلب معلم.
المَوَارِد: جمع مورد → یعنی معلمان نورانی.
موردی از این موارد: یعنی یکی از معلمانِ حامل نور.
تقابل مفهومی:
«وَرَد» در بافت ممدوح قرآنی، یکی از واژگان مترادف با نور الولایة است.
و در معنای مذموم آن، در مقابل، مترادف با حسد قرار می‌گیرد؛ چرا که اهل حسد نیز به سمت منبعی حرکت می‌کنند، ولی نه برای سیراب‌شدن، بلکه برای آلوده‌کردن.

«وَ لِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا»
یادآوری می‌کند که مسیر ورود به آب حیات، از مسیر شناخت اسماء حسنی و اتصال به آن‌ها می‌گذرد.
اهل ورود، همان کسانی‌اند که با اسماء الهی، به نور متصل شده‌اند.

باید بدانی از کجا باید آغاز کنی!
امام جواد علیه‌السلام فرمودند:
«مَن لَم یَعرِفِ المَوارِدَ أعْیَتهُ المَصادِرُ»
هر کس منابع ورود را نشناسد، در مسیر صدور و انجام کار، ناتوان و درمانده می‌شود.
در این کلام نورانی، واژۀ «الموارد» ناظر بر ورود حقیقی نور به قلب انسان است؛
یعنی شناسایی و اتصال به معلمین نورانی که محل ورود نور ولایت به عالم قلب‌اند.
تا زمانی که قلب، ورود نور را از طریق این موارد ربانی نپذیرد و معلم حقیقی را با جان درک نکند، انسان نمی‌تواند منبع صدور عمل صالح باشد.
وقتی تقدیر الهی چنین رقم می‌زند که کسی در حق تو نامهربانی کند،
تو اگر با نور مهربانی، یعنی با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنی،
در حقیقت، در حال ورود به مسیر صادر کردن نور و خیر هستی.
این همان راه انبیاست:
پاسخ به ظلم با رحمت، و آغاز هر کار با یاد «رحمان» و «رحیم» که منبع تمام نیکی‌هاست.
بنابراین:
الموارد یعنی معلمین نورانی؛
وارد شدن به آن‌ها یعنی شناخت و تسلیم در برابر ولایت علمی نورانی آن‌ها؛
و المصادر یعنی جاری‌کردن نور در عالَم عمل: عمل صالح، گفتار هدایت‌بخش، و صبر زیبا.
اگر ندانیم از کجا باید شروع کرد، یعنی اگر «معلم» را نشناسیم،
تلاش‌هایمان پراکنده و بی‌ثمر خواهد بود.

[لباس گلی رنگ! «حُلَّةً وَرْدِيَّةً»]:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ دُعِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَيُكْسَى حُلَّةً وَرْدِيَّةً
فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَرْدِيَّةً
قَالَ نَعَمْ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏
ثُمَّ يُدْعَى عَلِيٌّ فَيَقُومُ عَلَى يَمِينِ رَسُولِ اللَّهِ
ثُمَّ يُدْعَى مَنْ شَاءَ اللَّهُ فَيَقُومُونَ عَلَى يَمِينِ عَلِيٍّ
ثُمَّ يُدْعَى شِيعَتُنَا فَيَقُومُونَ عَلَى يَمِينِ مَنْ شَاءَ اللَّهُ
ثُمَّ قَالَ يَا بَا مُحَمَّدُ أَيْنَ تَرَى يُنْطَلَقُ بِنَا
قَالَ قُلْتُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ اللَّهِ
قَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ‏ .

عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي آخِرِ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ بَعْدَ الْعَصْرِ فَقَالَ لِي يَا أَبَانُ
إِنَّ جِبْرِيلَ ع نَزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِي آخِرِ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ بَعْدَ الْعَصْرِ فَلَمَّا صَعِدَ إِلَى السَّمَاءِ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ ع وَ كَانَتْ إِذَا سَمِعَتْهُ أَجَابَتْهُ فَأَجَابَتْهُ فِي عَبَاءَةٍ مُحْتَجِزَةٍ بِنِصْفِهَا وَ النِّصْفُ الْآخَرُ عَلَى رَأْسِهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص ادْعُ زَوْجَكِ عَلِيّاً فَدَعَتْهُ فَاطِمَةُ فَأَجْلَسَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ أَخَذَ كَفَّهُ فَوَضَعَهَا فِي حَجْرِهِ وَ أَجْلَسَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ ع عَنْ يَسَارِهِ وَ أَخَذَ كَفَّهَا فَوَضَعَهَا فِي حَجْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُمَا أَ لَا أُخْبِرُكُمَا بِمَا أَخْبَرَنِي بِهِ جِبْرِيلُ ع قَالا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَخْبَرَنِي أَنِّي عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ كَسَانِي ثَوْبَيْنِ أَحَدُهُمَا أَخْضَرُ وَ الْآخَرُ وَرْدِيٌّ وَ أَنَّكَ يَا عَلِيُّ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ وَ أَنَّ اللَّهَ كَسَاكَ ثَوْبَيْنِ أَحَدُهُمَا أَخْضَرُ وَ الْآخَرُ وَرْدِيٌّ وَ أَنَّكِ يَا فَاطِمَةُ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ وَ أَنَّ اللَّهَ كَسَاكِ ثَوْبَيْنِ أَحَدُهُمَا أَخْضَرُ وَ الْآخَرُ وَرْدِيٌّ
قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكِ فَإِنَّ النَّاسَ يَكْرَهُونَ الْوَرْدِيَّ
قَالَ يَا أَبَانُ إِنَّ اللَّهَ لَمَّا رَفَعَ الْمَسِيحَ ع إِلَى السَّمَاءِ رَفَعَهُ إِلَى جَنَّةٍ فِيهَا سَبْعُونَ غُرْفَةً وَ إِنَّهُ كَسَاهُ ثَوْبَيْنِ أَحَدُهُمَا أَخْضَرُ وَ الْآخَرُ وَرْدِيٌّ
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي بِنَظِيرِهِ مِنَ الْقُرْآنِ
قَالَ يَا أَبَانُ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ‏
فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏ .
عده ای با آشنا شدن با معالم ربانی به مرحله ورود می رسند اما دخول ایمان برایشان صورت نمی‌گیرد لذا چون از لذت درک نور آیت بی بهره می مانند کسل و دماغ سوخته برمی گردند! پس صرفا آشنایی با معالم ربانی، ملاک نیست (حیوانات حرام گوشت شناور در آب!) بلکه باید در اعمال و رفتارش آثار دخول ایمان در قلبش را بصورت آرامش قلبی و در نتیجه در تمام اعضاء و جوارح مشاهده شود.
+ «سمعنا و اطعنا – سمعنا و عصینا»
[وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها] :
سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ:
أَ مَا تَسْمَعُ الرَّجُلَ يَقُولُ وَرَدْنَا مَاءَ بَنِي فُلَانٍ فَهُوَ الْوُرُودُ وَ لَمْ يَدْخُلْهُ.
همه در معرض نار آیت قرار می گیرند! بلا استثناء!
«و محمد یسال عن ولایة علی»!
«إِنَّ عَلِيّاً آيَةٌ لِمُحَمَّدٍ وَ إِنَّ مُحَمَّداً يَدْعُو إِلَى وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع‏»
همه شرایط عمل به نور ولایت براشون فراهم میشه!
+ «قصه حضرت ابراهيم عليه السّلام: يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ»
+ «نار و نور»:
نسبت به معالم ربانی در دل شرایط نار آیت، نور ولایت آشکار می‌گردد،
حالا دو دسته میشن:
اهل یقین اهل تقوی هستند و با استعمال معالم ربانی و عدم استعمال اندیشه لیدرهای سوء «تقوی» به سبب رسیدن به نور معالم ربانی در جوف این ناری که ورودشان به آن حتما مقضیا است، اهل نجات می‌شوند و از این نور به اون نور منتقل می‌شوند.
اما اهل شک چون در حق نور خودشون ظلم می‌کنند، لذا از نور علوم ربانی در جوف این نار آیت بهره‌مند نشده و در این نار باقیمانده و از این نار به آن نار انتقال داده می‌شوند.
اهل شک وارد نار آیت می شوند اما فرایند الدخال به نور معالم ربانی صورت نمی‌گیرد!
 + «دخل – الدخال»
اما اهل یقین با رسیدن به نور، الدخال «الدِّخَالُ‏ في الإبل» صورت می‌گیرد.
« وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا.
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا »
+ لیله قدر:
و من اللیل فتهجد به نافلة لک.
قلبی که تاریک میشه، انگاری بوی آتش جهنم رو از اشتباهش حس میکنه و با کمک نورش از این آلارم بهره‌مند میشه و پشت به نار جهنم و رو به نور تقدیراتش میکنه و خودشو با کمک نورش نجات میده.
+ [نار و نور] :
انگاری نار آیت ، فرصت و جای ورود به نور ولایت است:
« المَوْرِد – ج‏ مَوَارِد [ورد] : جاى ورود، راه بسوى آب »
موارد آیات برای اهل یقین مداخل نور ولایت هستند و برای اهل شک « بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ » هستند.
[] :
(الصَّادِر : صاحبان نور – الْوَارِد : کسی که با معالم ربانی صاحبان نور روبرو و آشنا می‌شود.)
(الصَّادِر : آنكه از آبشخور باز گردد. متضاد اين كلمه الْوَارِد است بمعناى آنكه بسوى آب رود )
نور ولایت، فرایند اتصال صادر و وارد است! 1+1
+ « وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا.
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا »
عده ای اهل یقین و اهل شک با معالم ربانی آشنا می شوند! با مصدر نور خود آشنا می شوند!
اهل یقین و عده قلیلی از اهل شک که مشمول بداء شده‌اند، با مصدر نور خود پیوند دائمی می‌خورند، اما اهل شک با پشت نمودن به مصدر نورانی خود، در حقیقت به خود ظلم نموده و حجت برایشان تمام می‌شود «بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ».

باید بدونی کار رو باید از کجا آغاز کنی!
امام جواد علیه السلام:
مَن لَم یَعرِفِ المَوارِدَ أعْیَتهُ المَصادِرُ.
هر کس نداند کاری را از کجا آغاز کند، از به سرانجام رساندن آن درماند.
وقتی تقدیر میشه که یکی بهت نامهربانی کنه،
تو با مهربانی یعنی با بسم الله الرحمن الرحیم کارتو آغاز کن!

اوتاد الارض، بدون تحریف، واردات را صادر کردند!

قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ!
در برابر خداوند خود را به گونه‌اى تسليم كرد كه هر فرمان او را انجام مى‌دهد.

فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ!

امام علی علیه السلام:
عِبَادَ اللَّهِ
اى بندگان خدا
إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ
همانا بهترين و محبوب‌ترين بنده نزد خدا،
عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
بنده‌اى است كه خدا او را در پيكار با نفس يارى داده است،
فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ
آن كس كه جامۀ زيرين او اندوه، و لباس رويين او ترس از خداست،
فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ
چراغ هدايت در قلبش روشن شده
وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ
و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده
فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ
و دورى‌ها و دشوارى‌ها را بر خود نزديك و آسان ساخته است.
نَظَرَ فَأَبْصَرَ
حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته،
وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ
همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيكو، فراوان انجام داده است.
وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ
از چشمۀ گواراى حق سيراب گشته،
سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا
چشمه‌اى كه به آسانى به آن رسيد و از آن نوشيده، سيراب گرديد.
وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً
در راه هموار و راست قدم برداشته،
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ
پيراهن شهوات را از تن بيرون كرده،
وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ
و جز يك غم، از تمام غم‌ها خود را مى‌رهاند،
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى
و از صف كوردلان و مشاركت با هواپرستان خارج شد،
وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى
كليد باز كنندۀ درهاى هدايت شد
و قفل درهاى گمراهى و خوارى گرديد.
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ
راه هدايت را با روشن‌دلى ديد، و از همان راه رفت،
وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ
و نشانه‌هاى آن را شناخت و از امواج سركش شهوات گذشت.
وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا
به استوارترين دستاويزها و محكم‌ترين طناب‌ها چنگ انداخت،
این قسمت، اینجوری باید ترجمه میشد:
(به یگانه دستاویز استوار و یگانه طناب محکم چنگ انداخت!)
فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ.

چنان به يقين و حقيقت رسيد كه گويى نور خورشيد بر او تابيد.
قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ
در برابر خداوند خود را به گونه‌اى تسليم كرد كه هر فرمان او را انجام مى‌دهد.
(بدون تحریف، واردات رو صادر کرد!)
وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ،
و هر فرعى را به اصلش باز مى‌گرداند.
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ‏ عَشَوَاتٍ
چراغ تاريكى‌ها، و روشنى‌بخش تيرگى ها،
مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ
كليد درهاى بسته و بر طرف كننده دشوارى‌ها،
دَلِيلُ فَلَوَاتٍ،
و راهنماى گمراهان در بيابان‌هاى سرگردانى است.
يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ،
سخن مى‌گويد، خوب مى‌فهماند، سكوت كرده به سلامت مى‌گذرد،
قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ
براى خدا اعمال خويش را خالص كرده آن چنان كه خدا پذيرفته است،
فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ،
از گنجينه هاى آيين خدا و اركان زمين است.
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ
خود را به عدالت واداشته
فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ،
و آغاز عدالت او آن كه هواى نفس را از دل بيرون رانده است،
يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ،
حق را مى شناساند و به آن عمل مى كند.
لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا
كار خيرى نيست مگر كه به آن قيام مى‌كند،
وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا،
و در هيچ جا گمان خيرى نبرده جز آن كه به سوى آن شتافته.
قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ،
اختيار خود را به قرآن سپرده، و قرآن را راهبر و پيشواى خود قرار داده است،
يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ‏
.
هر جا كه قرآن بار اندازد فرود آيد، و هر جا كه قرآن جاى گيرد مسكن گزيند.
***
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
و ديگرى كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بى‌بهره است،
فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ
يك دسته از نادانى ها را از جمعى نادان فرا گرفته،
وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ
و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته،
وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ
و دام‌هايى از طناب‌هاى غرور و گفته‌هاى دروغين بر سر راه مردم افكنده،
قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ
قرآن را بر اميال و خواسته هاى خود تطبيق مى دهد،
وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ
و حق را به هوس‌هاى خود تفسير مى‌كند.
يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ
مردم را از گناهان بزرگ ايمن مى سازد، و جرائم بزرگ را سبك جلوه مى دهد.
يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ
ادّعا مى‌كند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد، امّا در آنها غوطه مى‌خورد.
وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ
مى گويد: از بدعت‌ها دورم، ولى در آنها غرق شده است.
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ
چهرۀ ظاهر او چهرۀ انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است،
«گرگی در لباس میش!»
لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ
راه هدايت را نمى‌شناسد كه از آن سو برود،
وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ
و راه خطا و باطل را نمى‌داند كه از آن بپرهيزد،
وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ
.
«قبض و بسط نور قلبشو متوجه نمیشه!»
«حضور و غیاب نورشو نمیفهمه!»
پس مرده‌اى است در ميان زندگان. (آدمهای توخالی!)

مشتقات ریشۀ «ورد» در آیات قرآن:

يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ‏ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (98)
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ‏ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى‏ هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19)
وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا (71)
وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمينَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً (86)
إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ‏ (98)
لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فيها خالِدُونَ (99)
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقي‏ حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ (23)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ (16)
فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ (37)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی