Unfair Distribution!
الفبای نورانی، نسخه های نورانی
(ض ی ز – تقسیم نادرست و ناعادلانۀ حسود! قسمة ضیزی!)
برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید
«ضیز» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«ضَازَهُ حَقَّهُ: أي نقصه»
«ضَازَ في الحكم: أي جار فيه»
مفهوم «الانحراف مع الاعوجاج»
تقسیم نادرست و ناعادلانۀ حسود!
أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى
آيا [به خيالتان] براى شما پسر است و براى او دختر؟
در اين صورت، اين تقسيمِ نادرستى است.
حسود، بجای اینکه راضی به تقدیراتش باشه،
بجای اینکه مطیع اوامر و نواهی خدای مهربانش باشه،
معتقده که این خداست که باید تقدیراتشو با تمناهای حسود تنظیم کنه! اجاست کنه!
حسود، بجای اینکه پاسخگوی خدای خودش باشه،
از خدای خودش هم بخاطر تقدیراتی که باب میلش نیست، ایراد میگیره!
تقدیرات، عادلانه و منصفانه است!
ظالمانه و نادرست نیست!
قسمة ضیزی نیست!
تقدیرات، ناقص و ظالمانه و نادرست و ناعادلانه نیست! قسمة ضیزی نیست!
تقدیرات، بجا و درست و عادلانه و منصفانه تقسیم میشود!
عادلانه و منصفانه و درستش اینه که خدا امر و نهی کنه و ما بعنوان بندگان این خدای مهربان این امر و نهی رو بشنویم و بهش عمل کنیم! نه اینکه ما آمر و ناهی باشیم و خدای ما، بلهقربانگوی ما در برآوردن تمناها و خواسته های ما باشد! اگه اینجوری فکر کنیم، این خیلی ناعادلانه است!
اعتقاد «لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى» ناعادلانه است!
+ «مذکر – مونث» در حقیقت چه معنایی دارند؟
«وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى»
«أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى»
+ «ضعف – إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي»
وقتی که میخوای نور اول رو، دومی خودت قرار بدی و اینجوری اونو در موضع ضعف قرار بدی، و خودت مقام اولی رو بدست بگیری و اینجوری کارها رو تقسیم کنی که نماد مذکر رو برای خودت برداری و نماد مونث رو به نورت نسبت بدی، این تقسیم بندی بسیار ناعادلانه و نادرست است!
[سورة النجم (۵۳): الآيات ۲۱ الى ۳۰]
أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى (۲۱)
آيا [به خيالتان] براى شما پسر است و براى او دختر؟
تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى (۲۲)
در اين صورت، اين تقسيمِ نادرستى است.
إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ
إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى (۲۳)
[اين بتان] جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كردهايد
[و] خدا بر [حقّانيت] آنها هيچ دليلى نفرستاده است.
[آنان] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمىكنند،
با آنكه قطعاً از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است.
أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى (۲۴)
مگر انسان آنچه را آرزو كند دارد؟
فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى (۲۵)
آن سرا و اين سرا از آن خداست.
وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً
إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى (۲۶)
و بسا فرشتگانى كه در آسمانهايند [و] شفاعتشان به كارى نيايد،
مگر پس از آنكه خدا به هر كه خواهد و خشنود باشد اذن دهد.
إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى (۲۷)
در حقيقت، كسانى كه آخرت را باور ندارند، فرشتگان را در نامگذارى به صورت مؤنّث نام مىنهند.
وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (۲۸)
و ايشان را به اين [كار] معرفتى نيست. جز گمانِ [خود] را پيروى نمىكنند،
و در واقع، گمان در [وصول به] حقيقت هيچ سودى نمىرساند.
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (۲۹)
پس، از هر كس كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است، روى برتاب.
ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى (۳۰)
اين منتهاى دانش آنان است.
پروردگار تو، خود به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر،
و او به كسى كه راه يافته [نيز] آگاهتر است.
کی امر کنه، کی اجراء؟!
چند درصد حق با خداست؟!
چند درصد حق با بندۀ خداست؟!
نبأ الخصم + هذان خصمان
دعوا سر همینه که: کی امر کنه، کی اجراء!
طرفین این مخاصمه، هر کدوم چند درصد حق مداخله و تصمیم گیری و بدست گرفتن امر و نهی رو دارند!
کی حق ریاست و سرپرستی و ولایت بر دیگری داره؟!
خدا بر بنده حق سرپرستی داره، یا بالعکس؟!
۱ درصد هم نباید حق رو بدی به تمناهات!
صددرصد باید به نیابت از نور کارهاتو انجام بدی!
حسود نمیخواد عبد منیب باشه!
حسود نمیخواد دومی نورش باشه!
حسود میخواد شریک نورش باشه! ولو شده حتی 1 درصد!
در صورتیکه نور، شریک لازم نداره!
«قُلْ … لا شَرِيكَ لَهُ!»
«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ
وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»
لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ
[سورة ص (۳۸): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (۲۱)
و آيا خَبرِ دادخواهان -چون از نمازخانه [او] بالا رفتند- به تو رسيد؟
إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ
فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ (۲۲)
وقتى [به طور ناگهانى] بر داوود درآمدند، و او از آنان به هراس افتاد، گفتند: «مترس، [ما] دو مدّعى [هستيم] كه يكى از ما بر ديگرى تجاوز كرده، پس ميان ما به حقّ داورى كن، و از حق دور مشو، و ما را به راه راست راهبر باش.»
إِنَّ هذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ (۲۳)
«اين [شخص] برادر من است. او را نود و نه ميش، و مرا يك ميش است، و مىگويد: آن را به من بسپار، و در سخنورى بر من غالب آمده است.»
قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ
وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ
إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ
وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ (۲۴)
[داوود] گفت:
«قطعاً او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميشهاى خودش، بر تو ستم كرده،
و در حقيقت بسيارى از شريكان به همديگر ستم روا مىدارند،
به استثناى كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، و اينها بس اندكند،
و داوود دانست كه ما او را آزمايش كردهايم.
پس، از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد.
فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ
وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (۲۵)
و بر او اين [ماجرا] را بخشوديم؛
و در حقيقت براى او پيش ما تقرّب و فرجامى خوش خواهد بود.
داستان تکراری زلّات الانبیاء!
امام رضا علیه السلام:
… فَقَامَ إِلَیْهِ عَلِیُّبْنُمُحَمَّدِبْنِالْجَهْم فَقَالَ لَهُ
یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه (صلی الله علیه و آله)
أَ تَقُولُ بِعِصْمَهًِْ الْأَنْبِیَاءِ (علیهم السلام)
قَالَ بَلَی
قَالَ فَمَا تَعْمَلُ فِی قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ فِی دَاوُدَ
وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ …
علیّبنمحمّدبنجهم برخاست و عرض کرد:
«ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)!
آیا میگویی پیامبران معصومند»؟
فرمود: «آری»!
عرض کرد: «پس با این سخن، خداوند متعال دربارهی داود (علیه السلام) چه میکنی؛
وَ ظَنَّ داود أَنَّمَا فَتَنَّاهُ»؟ …
فَقَالَ (عَلِیُّبْنُمُحَمَّدِبْنِالْجَهْم)
یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)
فَمَا کَانَتْ خَطِیئَتُهُ
فَقَالَ وَیْحَکَ إِنَّ دَاوُدَ إِنَّمَا ظَنَّ أَنْ مَا خَلَقَ اللَّهُ عزّوجلّ خَلْقاً هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ
فَبَعَثَ اللَّهُ عزّوجلّ إِلَیْهِ الْمَلَکَیْنِ فَتَسَوَّرَا الْمِحْرَابَ فَقَالَا
خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَهًًْ وَ لِیَ نَعْجَهًٌْ واحِدَهًٌْ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ
فَعَجَّلَ دَاوُدُ (علیه السلام)عَلَی الْمُدَّعَی عَلَیْهِ
فَقَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ
فَلَمْ یَسْأَلِ الْمُدَّعِیَ الْبَیِّنَهًَْ عَلَی ذَلِکَ وَ لَمْ یُقْبِلْ عَلَی الْمُدَّعَی عَلَیْهِ فَیَقُولَ مَا تَقُولُ
فَکَانَ هَذَا خَطِیئَهًَْ حُکْمِهِ لَا مَا ذَهَبْتُمْ إِلَیْهِ
أَ لَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عزّوجلّ یَقُولُ
یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ …
عرض کرد:
«ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)!
پس گناه او چه بود»؟
فرمود: «وای بر تو!
داود (علیه السلام) تنها گمان کرده بود که خداوند کسی را داناتر از او نیافریده،
ازاینرو خداوند عزّوجلّ دو فرشته را بهسوی او فرستاد و آن دو از دیوار محراب بالا رفتند و عرض کردند:
خَصْمَانِ بَغَی بَعْضُنَا عَلَی بَعْضٍ فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالحَقِّ وَ لَا تُشْطِطْ وَ اهْدِنَا إِلَی سَوَاءِ الصِّرَاطِ، إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَ عَزَّنِی فِی الْخِطَابِ،
داود (علیه السلام) شتابزده بر متّهم حکم کرد و به دادخواه گفت:
«لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ؛
اینگونه داود (علیه السلام) هیچ دلیلی از دادخواه بر ادّعایش نخواست و به متّهم رو نکرد تا از او بپرسد: تو چه میگویی؟
پس خطای داود (علیه السلام) این بود که قانون قضاوت را رعایت نکرد،
نه آنچه شما به او نسبت دادهاید،
مگر نشنیدهای که خداوند عزّوجلّ میفرماید:
یَا داود إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ.
«أَکْفِلْنِیهَا»: یعنی از درصد سهم خدا کم کن و به درصد سهم ما بیفزا!
ابنعبّاس رحمة الله علیه:
أَکْفِلْنِیهَا أَیْ ضُمَّهَا إِلَیَّ وَ اجْعَلْنِی کَافِلَهَا الَّذِی یُلْزِمُ نَفْسَهُ الْقِیَامَ بِهَا وَ حِیَاطَتَهَا
وَ الْمَعْنَی أَعْطَیْتَهَا
وَ قِیلَ: مَعْنَاهُ انْزِلْ لِی عَنْهَا حَتَّی تَصِیرَ فِی نَصِیبِی.
أکْفِلْنیها یعنی او را به من بسپار و مرا بهعنوان ضامنی که همیشه همراه او است قرار بده تا مراقب رفتار او باشم
و معنای آن «به او دادم» است.
و همچنین گفتهاند؛
معنای آن این است که
از سهم او برای خاطر من کم کن تا من نیز به بهرهی خود برسم.
دعوای تمنّا و تقدیر!
درگیری بنده با خدای خودش!
امتحان تمنّا و تقدیر!
داستان تکراری کربلا!
هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ
این مخاصمه و دعوا و درگیری بر سر اینه که آمر و ناهی چه کسی باشه!
این مخاصمه و دعوا و درگیری بخاطر اینه که حسود نمیخواد زیر بار اصلاح و تربیت بره!
حسود، با مقام ربوبیت خدای مهربان خودش، مشکل داره!
حسود، ادعای ربوبیت میکنه و میگه: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»
حسود، این مقام و منزلت ربوبیّت خدای خودشو، بدست میگیره!
[سورة الحج (۲۲): الآيات ۱۹ الى ۲۴]
هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ
فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ (۱۹)
اين دو [گروه،] دشمنان يكديگرند كه در باره پروردگارشان با هم ستيزه مىكنند،
و كسانى كه كفر ورزيدند، جامههايى از آتش برايشان بريده شده است
[و] از بالاى سرشان آب جوشان ريخته مىشود.
يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (۲۰)
آنچه در شكم آنهاست با پوست [بدن]شان بدان گداخته مىگردد.
وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ (۲۱)
و براى [وارد كردن ضربت بر سر] آنان گُرزهايى آهنين است.
كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها
وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (۲۲)
هر بار بخواهند از [شدت] غم، از آن بيرون روند در آن باز گردانيده مىشوند
[كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (۲۳)
خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند در باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است درمىآورد:
در آنجا با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته مىشوند، و لباسشان در آنجا از پرنيان است.
وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيدِ (۲۴)
و به گفتار پاك هدايت مىشوند و به سوى راه [خداى] ستوده هدايت مىگردند.
از مقالۀ «به نیابت از نور!»
خلیفه وقت، به سید بن طاوس رحمة اللَّه پیشنهاد کرد که «مقام قضاوت را بپذیر».
او در پاسخ گفت:
«پنجاه سال است در وجود من بین عقل و هوای نفس، نزاع و کشمکش است،
و آن دو مرا قاضی قرار دادهاند،
عقل می گوید:
میخواهم تو را به بهشت و نعمتهای همیشگی آن برسانم،
هوای نفس میگوید این نقد بگیر و دست از آن نسیه بردار،
در این مدّت گاهی به نفع عقل گاهی به نفع هوای نفس اقدام میکنم،
من که در مدّت پنجاه سال هنوز نتوانستهام دعوای عقل و هوای نفس را پایان دهم،
چگونه عهده دار قضاوت بین دعواهای مختلف مردم شوم».
او بر همین اساس این مسئولیت خطیر را نپذیرفت.
خدايا، زمام اختياراتى را كه به ما بخشيدهاى، خود به دست گير!
یعنی همه کارهامونو با اوامر نورانی و به نیابت از نور انجام بدهیم!
یعنی دومی نور خودمون باشیم!
یعنی: «اللهم صلّ علی محمد و آل محمد»
از دعاهای سید بن طاوس رضوان الله تعالی علیه:
اللَّهُمَّ تَسَلَّمْ مِنَّا مَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ الِاخْتِيَارِ
وَ اجْعَلِ اخْتِيَارَنَا فِي مَسِيرِنَا وَ لَيْلِنَا وَ نَهَارِنَا صَادِراً عَنِ الْإِلْهَامِ الْوَاقِي مِنْ أَخْطَارِنَا وَ أَكْدَارِنَا
وَ حُلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ يُمْكِنُ أَنْ يُؤْذِيَنَا فِي طَرِيقِنَا بِمَا تَمُدُّنَا بِهِ مِنْ حُسْنِ تَوْفِيقِنَا وَ صَلَاحِ رَقِيقِنَا
وَ اجْعَلْ حَوْلَنَا حِجَاباً مِنْ أَسْتَارِكَ وَ حِصْناً مِنْ كِفَايَتِكَ وَ مَبَارِّكَ
وَ أَلْبِسْنَا دُرُوعَ حِمَايَتِكَ وَ انْتِصَارِكَ
وَ امْلَأْ قُلُوبَنَا مِنْ كُنُوزِ التَّوَكُّلِ وَ التَّقْوَى الْوَاقِيَةِ مِنَ الْبَلْوَى
بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين.
خدايا، زمام اختياراتى را كه به ما بخشيدهاى، خود به دست گير،
و انتخاب ما در مسيرمان و روز و شب ما را از الهامى صادر گردان
كه از خطرها و آسيبها نگه دارنده باشد
و ميان ما و آن كه ممكن است در طول راه در صدد آزار ما باشد حايل باشد
و در اطراف ما از پوششهايت از سرپرستى و بخششهايت پردهاى بكش
و زرههاى حمايت و يارىات را بر ما بپوشان
و دلهاى ما را از گنجينههاى توكّل و تقوايى كه نگه دارنده از حادثههاى ناگوار باشد، پر گردان؛
به رحمتت، اى مهربانترين مهربانان.