The envious one
does not value the word of God!
«صبع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«لك على فلان أصبع: يعنى تو بر او حقّ نعمت و سرپرستى دارى.»
حسود برای کلام خدا ارزشی قائل نیست!
حسود، گوشش به نور بدهکار نیست! يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ!
معنی ضرب المثل: «گوشش بدهکار نیست»:
یعنی به نصایح، ایرادها و خواستههای دیگران گوش نمیدهد و توجهی ندارد،
نسبت به اوضاع و احوال پیرامونش بیتفاوت و بیخیال است.
چرا حسود برای حرف خدا ارزشی قائل نیست؟!
حسود خیال میکنه از خدا هم بهتره!
+ «انا خیر منه!»
برای همینه که حسود از خدا (یعنی از تقدیرات خدا) راضی نیست.
در نتیجه، خدا هم از حسود راضی نیست.
الحاسد جاحد لانه لم یرض بقضاء الله.
[سورة البقرة (۲): آية ۱۹]
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ (۱۹)
يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان -كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است- [قرار گرفتهاند]؛ از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند،
ولى خدا بر كافران احاطه دارد.
داستان تکراری برخورد اهل حسادت با صاحبان نور!
داستان ماموریت کربلای حضرت نوح ع!
+ «سورۀ نوح!»
[سورة نوح (۷۱): الآيات ۱ الى ۱۴]
وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً (۷)
و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند.
صبع:
حسود، چشمش که به نور میافته، از شدت حسادت، به نورش پشت میکنه و رو میکنه به سمت تمناهای خودش!
يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ!
حسود، گوشش به نور بدهکار نیست!
از عبارت «يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ» و «جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ» چی باید متوجه بشیم؟!
یعنی: حسود پشت به نور میکنه، تا نور رو نبینه! تا نور رو نشنوه!
این نور، کلام خداست، که حسود بهش توجهی نمیکنه!
«اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ»:
«إِنَّ الْقُلُوبَ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ اللَّهِ يَقْلِبُهَا كَيْفَ يَشَاءُ سَاعَةَ كَذَا وَ سَاعَةَ كَذَا»
انگاری قلب، یا باید تحت سلطه حسد باشه یا نور ولایت!
دو قبله که بیشتر نداریم!
قبلۀ اهل نور بهشت است و قبلۀ اهل حسادت جهنم است!
و قلب در بین این دو قبله، دائم در تقلب و دگرگونی است!
+ «دوراهی – دیلما»
اهل شک، رو به قبله خودخواهی خود یعنی استعمال حسد خویش هستند.
+ «خودپرستی»
و این موضوع را با قرار دادن أصابع فی آذانهم نشان میدهند و اعمال میکنند، یعنی عملا میگویند که اندیشه خودِ ما بر قلب ما حاکم است، نه معالم ربانی صاحبان نور!
اهل حسادت، اهل تفویض نیستند، یعنی تصمیمات خود را به خدای خود واگذار نمیکنند.
در واقع ما باید آل محمد ع را بر خود ولیّ و سرپرست بدانیم، نه اینکه خود، برای خود تصمیم بگیریم و این اهل یقین هستند که علیرغم داشتن آزادی و اراده و اختیار در انتخاب روش دسترسی به آرامش، گزینه و پیشنهاد فرشتۀ مهربان را بر گزینه و انتخاب خود ترجیح داده و پا روی خودخواهیهای خود گذاشته و با روش آل محمد ع، سعی در عبور از بیابانهای مهلک حوادث روزمره زندگی خود داشته (کربلا) و گوشهای قلب خود را آماده برای شنیدن امر مافوق خود نگه داشته و هرگز همچون اهل شک با قرار دادن انگشتان در گوش، مانع رسیدن پیام نورانی مافوق بر قلب خویش نمیشوند و عملا خود را مغلوب حسد خویش نمینمایند.
در واژه «صبع» مفهوم «سرپرستی» وجود دارد.
«الْإِصْبَعُ: يستعار للأثر الحسيّ فيقال: لك على فلان إِصْبَعٌ، كقولك: لك عليه يد.»
به صورت استعاره براى هر اثر حسّى بكار مىرود چنانكه مىگويند:
لك على فلان أصبع، همانطور كه مىگويند: لك عليه يد،
يعنى تو بر او حقّ نعمت و سرپرستى دارى.
[منظورت چیه انگشتاتو میکنی توی گوشات «يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ»؟!]:
اول سوره بقره خیلی زیباست!
اول مشخص می کنن که این قرآن به درد چه کسانی میخورد!
اهل یقین نسبت به معالم ربانی شرح حالشان با اهل شک و اهل نفاق تا آیه 20 آمده است.
ضمنا در این آیات برای فهم حال دنیای قلب اهل شک و نفاق مثالهای زیبا و قابل تاملی زده شده و از جمله این مثالها این آیه است که:
« مَثَلُهُمْ … كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحيطٌ بِالْكافِرينَ »
این آیه تاویل دنیای قلب منافق حسود را با این مثال زیبا بیان میکند که نسبت به معالم ربانی اینجوری هستند که: آیت (مجموعه نور و نار «فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ») که عرضه میشه [چه بگیم آیت، چه بگیم معالم ربانی «آیاتی و رسلی» فرقی نمیکنه. در هر صورت عکس العمل قلوب اهل شک و نفاق نسبت به معالم ربانی و آیاتی که در تایید آن برای هر کس عرضه می شود اینگونه است که « يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ » چون این معالم و این آیات را با خواسته های هوای نفس خودشون هماهنگ نمی دانند و آن را عامل حیات نمی دانند و آن را عامل موت و از دست رفتن فرصتهای مناسب برای ارتکاب معاصی و رسیدن به لذتهای زودگذر دنیایی می دانند لذا از نور خود و آیات گریزانند واین را با نماد قرار دادن انگشتان در گوشهای خود بمنظور نشنیدن معالم ربانی نشان می دهند و شک و اکراه قلبی خود را نسبت به معالم ربانی اینجوری ابراز می کنند در حالیکه اهل یقین و رضا نسبت به معالم ربانی و آیات گرچه که معالم ایشان و آیات عرضه شده در ظاهر با دلخواههای آنها هماهنگ نباشد کاملا مطیع و تسلیم بوده و هرگز مانعی برای رسیدن این معالم به قلبشان ایجاد نمی کنند و با حالت «رضا» تمایل شدید قلبی خود را نسبت به معالم ربانی و آیات نشان می دهند «سمعنا و اطعنا». نه اینکه به نشانه عدم تمایل و حتی خصومت نسبت به معالم ربانی و آیات انگشت در گوشها نموده و از آن اعراض نمایند. غافل از اینکه معالم ربانی و آیات به پشتوانه آل محمد ع بر آنها و بر همه چیز تفوق و برتری و حق ولایت و سرپرستی دارند «وَ اللَّهُ مُحيطٌ بِالْكافِرينَ».
[سورة البقرة (۲): الآيات ۱ الی ۲۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم (۱)
الف، لام، ميم.
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (۲)
اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است:
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (۳)
آنان كه به غيب ايمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند، و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند؛
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (۴)
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده، و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مى آورند؛ و به آخرت يقين دارند.
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵)
آنهايند كه از هدايتى از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنها همان رستگارانند.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (۶)
در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند -چه بيمشان دهى، چه بيمشان ندهى- برايشان يكسان است؛ [آنها] نخواهند گرويد.
خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (۷)
خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوايى ايشان مُهر نهاده؛ و بر ديدگانشان پردهاى است؛ و آنان را عذابى بزرگ است.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (۸)
و برخى از مردم مىگويند: «ما به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهايم»، ولى گروندگان [راستين] نيستند.
يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (۹)
با خدا و مؤمنان نيرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمىزنند، و نمىفهمند.
فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (۱۰)
در دلهايشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت.
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (۱۱)
و چون به آنان گفته شود: «در زمين فساد مكنيد»، مىگويند: «ما خود اصلاحگريم.»
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ (۱۲)
بهوش باشيد كه آنان فسادگرانند، ليكن نمىفهمند.
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ (۱۳)
و چون به آنان گفته شود: «همان گونه كه مردم ايمان آوردند، شما هم ايمان بياوريد»، مىگويند: «آيا همان گونه كه كمخردان ايمان آوردهاند، ايمان بياوريم؟» هشدار كه آنان همان كمخردانند؛ ولى نمىدانند.
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (۱۴)
و چون با كسانى كه ايمان آوردهاند برخورد كنند، مىگويند: «ايمان آورديم»، و چون با شيطانهاى خود خلوت كنند، مىگويند: «در حقيقت ما با شماييم، ما فقط [آنان را] ريشخند مىكنيم.»
اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (۱۵)
خدا [است كه] ريشخندشان مىكند، و آنان را در طغيانشان فرو مىگذارد تا سرگردان شوند.
أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (۱۶)
همين كسانند كه گمراهى را به [بهاى] هدايت خريدند، در نتيجه داد و ستدشان سود[ى به بار] نياورد؛ و هدايتيافته نبودند.
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ (۱۷)
مَثَل آنان، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند، و چون پيرامون آنان را روشنايى داد، خدا نورشان را برد؛ و در ميان تاريكيهايى كه نمىبينند رهايشان كرد.
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ (۱۸)
كرند، لالند، كورند؛ بنابراين به راه نمىآيند.
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ (۱۹)
يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان -كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است- [قرار گرفتهاند]؛ از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند، ولى خدا بر كافران احاطه دارد.
يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۲۰)
نزديك است كه برق، چشمانشان را بربايد؛ هرگاه كه بر آنان روشنى بخشد، در آن گام زنند؛ و چون راهشان را تاريك كند، [بر جاى خود] بايستند؛ و اگر خدا مىخواست شنوايى و بينايىشان را برمىگرفت، كه خدا بر همه چيز تواناست.
جناب طبرسی در کتاب شریف مجمع البیان ذیل این آیه این عبارت زیبا را آورده اند که:
« روي عن ابن مسعود و جماعة من الصحابة أن رجلين من المنافقين من أهل المدينة هربا من رسول الله ص فأصابهما المطر الذي ذكره الله تعالى فيه رعد شديد و صواعق و برق و كلما أضاء لهما الصواعق جعلا أصابعهما في آذانهما مخافة أن تدخل الصواعق في آذانهما فتقتلهما و إذا لمع البرق مشيا في ضوئه و إذا لم يلمع لم يبصرا فأقاما فجعلا يقولان يا ليتنا قد أصبحنا فنأتي محمدا فنضع أيدينا في يديه فأصبحا فأتياه فأسلما و حسن إسلامهما فضرب الله شأن هذين الرجلين مثلا لمنافقي المدينة و أنهم إذا حضروا النبي جعلوا أصابعهم في آذانهم فرقا من كلام النبي ص أن ينزل فيهم شيء كما كان ذانك الرجلان يجعلان أصابعهما في آذانهما و كلما أضاء لهم مشوا فيه يعني شيء كما كان ذانك الرجلان يجعلان أصابعهما في آذانهما و كلما أضاء لهم مشوا فيه يعني إذا كثرت أموالهم و أصابوا غنيمة أو فتحا مشوا فيه و قالوا دين محمد صحيح و «إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا» يعني إذا هلكت أموالهم و أصابهم البلاء قالوا هذا من أجل دين محمد فارتدوا كما قام ذانك الرجلان إذا أظلم البرق عليهما »
در واقع هر کس نسبت به معالم ربانی شک نماید و به معالم آل محمد ع که اینگونه آشکار میگردد اعتنا و توجه در خور شان نداشته باشد «اکرمی مثواه» ، آیات، او را ادب خواهند نمود که بفهمد آنچه خدای مهربان بیان فرموده حق است و لازم الاجراست:
« سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق »