دکتر محمد شعبانی راد

قرعۀ ماموریت کربلا بنامت افتاد! با جان و دل لبیک بگو! فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ!

DON’T WASTE YOUR LIFE!
Your Life Has a Purpose!

Find Your Life’s Mission!
Discovering God’s Purpose for Your Life!

The Big Draw and Concepts Partnership!
Let’s Experience Allah’s Lordship!
It means Surrender to Allah’s Will!
Let’s Have a Heart Connected to Allah!
The heart that understands its darkness and light!
This light and darkness is the word of Allah!

By appreciating the light of Allah,
man becomes part of the divine light!

«نحب» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«النُّحْبَة: القُرْعَةٍ»
+ «قرع – این نورِ تقدیرِ توست، که دربِ خانه‌ی قلبت را می‌کوبد! قرعه‌ی نورانی!»
«المناحبة: المخاطرة و المراهنة»
«المناحبة: المحاكمة»
«يقال للقمار: النحب لانه كالمساهمة»»
«النحب النذر»
«النَّحْبُ‏: النَّذْر المحكوم بوجوبه، نذرى‏ است كه اداى آن واجب است.»
«النحب الموت»
«قَضَى فلانٌ‏ نَحْبَهُ: فلانى مُرد.»
«النحب الخطر»
«النحب المد في السير يوما و ليلة.»
«سَيْرٌ مُنَحِّبٌ‏: راه رفتن تند و سريع»
+ «با نور، خدایی کن! انسانِ خداگونه! آتاه الله المُلک! نور پادشاهی!»

«نَحب‏ البعيرُ: اذا أخذه السُّعال و الموت»
«النُّحَابُ‏: السُّعَال، سرفه»
وقتی که چیزی پریده توی گلوی یه نفر و داره سرفه می‌کنه!
انگاری قرعه «نُحْبَة‏» بنامش درومده که اینجوری صداش در اومده!
انگاری قرعۀ سفر کربلا «نُحْبَة‏» بنامش درومده که اینقدر خوشحاله و صداش درومده «نحاب»!
و برای جانفشانی در این راه، لبیک‌گویان، سر از پا نمی‌شناسه و داره به سمت ماموریت خودش عاشقانه میدوه «النحب‏: السير السريع»، «سَيْرٌ مُنَحِّبٌ‏: راه رفتن تند و سريع»
انگاری میخواد مشمول آیه «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ» بشه!
+ «بذل محجته فیک»
آثار شوق قلبی او به اطاعت از نور ربّ، سراپای وجودش رو گرفته و 
دیگه طاقت انتظار نداره!
در واژه نحبة مفهوم مخاطره در کاری که برای اون انتخاب شده نیز وجود داره، اما او به مخاطرات این امر توجهی نداره و عاشقانه راهی کربلا میشه!
عرب به مرگ میگه نحب، انگاری این قرعه بنام همه در میاد! و لازم الاجراست و بناچار اجرا میشه!
ظاهرا وقتی این قرعۀ خاص بنام کسی در میاد، هم صداش در میاد «لبیک می گوید»، و هم اشکش در میاد «اشک شوق»!
اگه شوق و عشق قلبت به معالم ربانی، واقعی باشه و قرعه بنامت در بیاد، هم صدات «نحيب» به لبیک برای اجابت دعوت او در میاد و هم اشک شوقت «نحب: بكى» به نشانه شوق رسیدن به آرزوی قلبی‌ات، چون سیل جاری خواهد شد!
در واقع عملا قلبت در دل تقدیرات روزمرۀ زندگی‌ات،
منور به نور معالم ربانی خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
نحب البعير (سعال الإبل)
چی شده؟! میبینم صدات در اومده «نحب»! داری لبیک میگی؟
برای خودت مردی شدی «رجل»!
بال پرواز در آوردی «وفی»!
انگاری متوجه شدی که قصه از چه قراره و چه سرنوشتی برای تو رقم خورده
و وظیفه‌ات برایت معلوم شده!
ماموریتی که خوشبختانه هیچ راه فراری هم نداری!
«النَّحْبُ‏: النَّذْر المحكوم بوجوبه»،
«جريان يقدّر على شخص و يلزم عليه»!
به این میگن کربلا!
کربلا، ماموریت اخذ نور علم است!
کربلا، میدان عمل به این علوم نورانی اخذ شده و آشکار کردن آن است «ظهر»!
کربلا، صلۀ رحم با کسانی است که عامدانه به تو تهمت زده و آبروی تو را ریخته‌اند!
«وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ»
آیات قرآن کریم، یکپارچه بازگوکننده داستان تکراری کربلاست،
البته برای قلبهایی که گوش شنوا داشته باشند:

[سورة الرعد (۱۳): الآيات ۱۹ الى ۲۴]
أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى‏ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (۱۹)
پس، آيا كسى كه مى‌‏داند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، حقيقت دارد،
مانند كسى است كه كوردل است؟
تنها خردمندانند كه عبرت مى‌‏گيرند.
الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ (۲۰)
همانان كه به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمى‏‌شكنند.
وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (۲۱)
و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مى‌‏پيوندند
و از پروردگارشان مى‌‏ترسند و از سختى حساب بيم دارند.
وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ 
وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً
وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ 
أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (۲۲)
و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند و نماز برپا داشتند
و از آنچه روزيشان داديم، نهان و آشكارا انفاق كردند،
و بدى را با نيكى مى‌‏زدايند،
ايشان راست فرجام خوش سراى باقى.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ 
وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ (۲۳)
[همان‏] بهشتهاى عدن كه آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند در آن داخل مى‌‏شوند، و فرشتگان از هر درى بر آنان درمى‏‌آيند.
سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (۲۴)
[و به آنان مى‏‌گويند:]
«درود بر شما به [پاداش‏] آنچه صبر كرديد. راستى چه نيكوست فرجام آن سراى!»

[سورة القصص (۲۸): الآيات ۵۱ الى ۵۵]
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (۵۱)
و به راستى، اين گفتار را براى آنان پى‌‏درپى و به هم پيوسته نازل ساختيم، اميد كه آنان پند پذيرند.
الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ (۵۲)
كسانى كه قبل از آن، كتاب [آسمانى‏] به ايشان داده‏‌ايم، آنان به [قرآن‏] مى‌‏گروند.
وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ (۵۳)
و چون بر ايشان فرو خوانده مى‌‏شود، مى‏‌گويند:
«بدان ايمان آورديم كه آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست؛
ما پيش از آن [هم‏] از تسليم‏‌شوندگان بوديم.»
أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا 
وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ 
وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (۵۴)
آنانند كه به [پاس‏] آنكه صبر كردند
و [براى آنكه‏] بدى را با نيكى دفع مى‏‌نمايند
و از آنچه روزى‌‏شان داده‌‏ايم انفاق مى‌‏كنند، دو بار پاداش خواهند يافت.
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ (۵۵)
و چون لغوى بشنوند از آن روى برمى‌‏تابند و مى‏‌گويند:
«كردارهاى ما از آنِ ما و كردارهاى شما از آنِ شماست.
سلام بر شما، جوياى [مصاحبت‏] نادانان نيستيم.»

امام سجاد عليه السلام:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:
لَوْ يَعْلَمُ اَلنَّاسُ مَا فِي طَلَبِ اَلْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ اَلْمُهَجِ وَ خَوْضِ اَللُّجَجِ
إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِيَالَ
أَنَّ أَمْقَتَ عَبِيدِي إِلَيَّ اَلْجَاهِلُ اَلْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ اَلْعِلْمِ اَلتَّارِكُ لِلاِقْتِدَاءِ بِهِمْ
وَ أَنَّ أَحَبَّ عَبِيدِي إِلَيَّ اَلتَّقِيُّ اَلطَّالِبُ لِلثَّوَابِ اَلْجَزِيلِ اَللاَّزِمُ لِلْعُلَمَاءِ اَلتَّابِعُ لِلْحُلَمَاءِ اَلْقَابِلُ عَنِ اَلْحُكَمَاءِ
.
اگر مردم بدانند در طلب علم چه فايده‌ايست آن را ميطلبند
اگر چه با ريختن خون دل و فرورفتن در گردابها باشد.
خداوند تبارك و تعالى به دانيال وحى فرمود كه:
منفورترين بندگانم نزد من نادانى است كه حق علماء را سبك شمرد و پيروى ايشان نكند
و محبوبترين بندگانم پرهيزكاريست كه
طالب ثواب بزرگ و ملازم علماء و پيرو خويشتن‌داران و پذيرنده حكما باشد.

لینکهای تعدادی از مقالات مرتبط با داستان تکراری کربلا: «مکو»

+ «راز خورجین نورانی فاش می‌شود!»
+ «رو نمودن دست حسود برای خدا، کار سختی نیست! ما يعبؤا بكم!»
+ «چسب تمنّا، ولکنت نیست تا دستتو رو کنه!»
+ «داستان تکراری پاره کردن پیراهن یوسف ع! قدّت قمیصه!»
+ «پیامدهای دنباله‌دار حسادت، تمامی ندارد!»
+ «حسود، نور رو در موضع ضعف قرار میده! ان القوم استضعفونی! اهل نور، نور رو در موضع قدرت قرار میده! فاولئک هم المضعفون! نور مضاعف! نور دولایه!»
+ «حسود با نورش گلاویز میشه! تاریکی خصومت!»
+ «حسود تلاش میکنه نور رو خنثی کنه! غیابت الجبّ!»
+ «بپّا حسادتت، کار دستت نده!»
+ «حسادت، زمین‌گیرت میکنه!»
+ «سرمستیِ حسادت!»
+ «حسود به نورِ خود پشت می‌کند!»
+ «حسود، مُشتش باز میشه!»
+ «حسادت، چشم‌پوشی از نور حقیقت! اغماض نور! درک نور برای اهل حسادت غامض است!»
+ «حسودِ لوس و نُنُر! مُترف خوشگذران!»
+ «داستان لیلة المبیت! و همراهی صاحبان نور با اهل حسادت! فرضیّه‌ی بی‌گناهی! و نورِ از دست رفته!»
+ «چقدر ما بَدیم؟! چقدر ما بی‌ادبیم؟! دهن‌کجی به تقدیرات!»
+ «برداشت غلط اهل حسادت از نور!»
+ «اجازه نده، تمناهات گولت بزنن!»
+ «دوئلِ نور و ظلمت!»
+ «حُبابِ توخالیِ حسادت!»
+ «خونِ به ناحق ریخته شده!»
+ «تاراج هستی دیگران!»
+ «چالش بزرگ! الکرب العظیم!»
+ «بدجنسی رو بذار کنار! غربالگری فتنه‌ها!»
+ «ذبح تاریکی – طلوع نور! آزمونِ فرزند!»
+ «اتمام حجّت نورانی با اهل حسادت! اولتیماتوم نورانی!»

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً

[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (۲۱)
قطعاً براى شما در [اقتدا به‏] رسول خدا سرمشقى نيكوست:
براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌‏كند.
وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا 
هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ 
وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً (۲۲)
و چون مؤمنان دسته‏‌هاى دشمن را ديدند، گفتند:
«اين همان است كه خدا و فرستاده‌‏اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌‏اش راست گفتند»،
و جز بر ايمان و فرمانبردارى آنان نيفزود.
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (۲۳)
از ميان مؤمنان مردانى‌‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند.
برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين‏] انتظارند
و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند.
لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ 
وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ
إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (۲۴)
تا خدا راستگويان را به [پاداش‏] راستى‌‏شان پاداش دهد،
و منافقان را اگر بخواهد، عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد
كه خدا همواره آمرزنده مهربان است.
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً
وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً (۲۵)
و خداوند آنان را كه كفر ورزيده‏‌اند، بى‌‏آنكه به مالى رسيده باشند، به غيظ [و حسرت‏] برگرداند،
و خدا [زحمت‏] جنگ را از مؤمنان برداشت،
و خدا همواره نيرومند شكست‌‏ناپذير است.

بَذَلَ مُهْجَتَهُ – قَضى‏ نَحْبَهُ!

«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى مِنَ الرَّدَى»

امام صادق عليه السلام:
في زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام يَومَ الأَربَعينَ
:
اللّهُمَّ، إنّي أشهَد أنَّهُ … بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ و حَيرَةِ الضَّلالَةِ، و قَد تَوازَرَ عَلَيهِ مَن غَرَّتهُ الدُّنيا و باعَ حَظَّهُ بِالأرذَلِ الأدنى.
در زيارت امام حسين عليه السلام در روز اربعين:
بارخدايا! من گواهى مى دهم كه آن بزرگوار … خون خود را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و سرگشتگىِ گم‌راهى برهاند، در حالى كه آنان كه دنيا فريبشان داد و بهره خود [از آخرت] را به [دنياى] پَست فروختند، عليه او هميار شدند.
اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی