دکتر محمد شعبانی راد

تا میتونی از حسود فاصله بگیر! بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ!

Distancing yourself from people who hurt you!
It’s time to walk away from someone who is secretly jealous of you that’s too toxic!
It’s time to let go of the relationship with the jealous person!
It’s time to cut yourself off from your toxic family!

«برء» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«بُرْأَةُ الصّائِدِ: ناموسُه و هى قُتْرَتُه و الجمع‏ بُرَأُ؛ و هو من الباب، لأنه قد زايَلَ‏ إليها كل أحد.»
«بُرْأَةُ الصَّائِدِ: كقُتْرَتِهِ زِنَةً و معنىً، و هي بيتُهُ الذي يَستتِرُ به للصَّيدِ.»
«البُرْأة: فُتْرة الصّائد التي يَكْمُن فيها»
«البُرْأَة ج‏ بُرَاء: كلبۀ صياد كه براى پنهان شدن از شكار، در آن قرار مى‌‏گيرد.
«Hunter hideout» – «Box Hunting»
«تَبَارَأَ الزوجان: زن و شوهر از هم جدا شدند.»
«المُبَارَأَة: طلاق با رضايت زن و شوهر»

بُرْأَةُ الصَّائِدِ: كلبۀ صياد

تا میتونی از حسود فاصله بگیر! به این میگن برائت! به این میگن تبرّی!
تا میتونی به نورت نزدیک شو! به این میگن تولّی!
اصل دین خدای مهربان، همین تولّی و تبرّی است!
امام رضا علیه السلام:
«كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا»

تبرّی یعنی داخل کهف آل محمد ع شوی تا از شرّ دشمنان حسود آل محمد ع در امان بمانی.
مفهوم «فاصله گرفتن از خطر» برای این واژه مهم است.
«Stay away from him»: از او دور بمان.
«keep distance»
«بارَأْتُ‏ شَريكي: فاصلتُهُ»
+ «ناصبی»
مهمترین کار در دین خدا، تبری است!
+ « وَ رُوِيَ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ:
كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا »
+ «نقص و کمال»
تبرّی از ادعای ربوبیت و مدعیان ربوبیت!
«الْبَرَاءَةِ مِنْ رُبُوبِيَّةِ فِرْعَوْنَ»
وَ اعْلَمُوا أَنَّ أَبْغَضَ الْخَلْقِ إِلَيَّ مَنْ تَمَثَّلَ بِي وَ ادَّعَى رُبُوبِيَّتِي.
+ تبرّی از اهل شک حسود
+ «سوره توبه»
اصلا دین خدا با برائت «لا اله» شروع می‌شود [من عرف نفسه بالحسادة]،
و بعد تولّی «الا الله» مستثنی می‌گردد [فقد عرف ربه بالولایة].
اگر می‌خواهی رستگار شوی، اول برائت «لا اله»! قدم اول این است.
[اهل شک، نه! اهل یقین، آری!]
قدم اول، عدم استعمال حسادت است.
+ «صوم»

برأ: سقط عنه طلبه، التباعد من الشي‏ء و مزايلته، التباعد من النقص و العيب، التقصّي مما يكره مجاورته.

[تولّی و تبرّی – رابطه و قطع رابطه]
[اصل حب : قطع رابطه با غیر او]
لِأَنَّ أَصْلَ الْحُبِّ التَّبَرِّي عَنْ سِوَى الْمَحْبُوبِ
عاشق واقعی «أَصْلَ الْحُبِّ» کسی است که تمام سرگرمی‌ها و تمناهای پوچ دنیایی رو «سِوَى الْمَحْبُوبِ» به گُل روی آل محمد ع کنار گذاشته باشه «التَّبَرِّي عَنْ»!
(اخلاص = خالص خالص = فقط و فقط نگاه نورانی آل محمد ع و بس = لا اله الا الله)
همه با خدا این عهد رو بستن، ولی فراموش شده،
و برای حسود مهم نیست که چه قراری گذاشته شده!
« وَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ أَحَداً إِلَّا وَ أَخَذَ عَلَيْهِ الْإِقْرَارَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ وَ الْوَلَايَةِ لِلْذُّرِّيَّةِ الزَّكِيَّةِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِمْ
وَ إِنَّ الْعَرْشَ لَمْ يَسْتَقِرَّ حَتَّى كُتِبَ عَلَيْهِ بِالنُّورِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ »
الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ.
مُتَّقينَ داراي بذر محبت هستند.
لِأَنَّ أَصْلَ الْحُبِّ التَّبَرِّي عَنْ سِوَى الْمَحْبُوبِ.
[اصل حب : قطع رابطه با غیر او]
قال الصادق عليه السلام:
من شكّ في كفر أعدائنا و الظالمين لنا فهو كافر.
به علی ع خبر دادند که بعضی از همسایگان مسجد در نماز جماعت شما شرکت نمی‌کنند:
« أَنَّ قَوْماً مِنْ جِيرَانِ الْمَسْجِدِ لَا يَشْهَدُونَ الصَّلَاةَ جَمَاعَةً فِي الْمَسْجِدِ »،
حضرت فرمودند:
یا باید در نماز جماعت ما شرکت کنند « لَيَحْضُرُنَّ مَعَنَا صَلَاتَنَا جَمَاعَةً »
و یا از همسایگی ما خارج شوند « أَوْ لَيَتَحَوَّلُنَّ عَنَّا وَ لَا يُجَاوِرُونَّا وَ لَا نُجَاوِرُهُمْ »
و این حدیث زیبا برای مبحث «تولّی و تبرّی» و «حبّ و بغض»، حدیث بسیار زیبایی است.
[كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا، تبرّی از هر کسی میخواد باشه، باشه!]
[النّور الْوَلَايَةُ – الْمَحَبَّةُ – الْمَوَدَّةُ]:
حديث امام رضا (ع) و صفواني:
وَ رُوِيَ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ:
از حضرت رضا عليه السّلام روايت شده كه فرمود:
كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا
كمال دين با ولايت ما و بيزارى از دشمنان ما است.
ثُمَ‏ قَالَ الصَّفْوَانِيُّ
سپس صفوانى مينويسد
وَ اعْلَمْ‏ أَنَّهُ لَا يَتِمُّ الْوَلَايَةُ وَ لَا تَخْلُصُ الْمَحَبَّةُ وَ لَا تَثْبُتُ الْمَوَدَّةُ لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ
بايد توجه داشت كه ولايت تكميل نميشود و همچنين محبت و مودت خاندان نبوّت خالص نيست مگر با بيزارى از دشمنانشان
قَرِيباً كَانَ أَوْ بَعِيداً
چه خويشاوند او باشد يا غير خويشاوند
فَلَا تَأْخُذْكَ بِهِ رَأْفَةٌ
مبادا دلسوزى در اين مورد موجب ضعف برائت و بيزارى شود،
فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ
زيرا خداوند در اين آيه ميفرمايد:
[سورة المجادلة (58): الآيات 16 الى 22]
لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ
وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ‏ الْآيَةَ.
چقدر این آیات زیبا، بخوبی داستان تکراری اهل حسادتی رو که مرتکب اشتباه مرگبار شدند بیان میکند:

[سورة المجادلة (۵۸): الآيات ۱۴ الى ۲۲]
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ
ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ
وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (۱۴)
آيا نديده‌‏اى كسانى را كه قومى را كه مورد خشم خدايند به دوستى گرفته‏‌اند؟
آنها نه از شمايند و نه از ايشان،
و به دروغ سوگند ياد مى‏‌كنند و خودشان [هم‏] مى‌‏دانند.
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً 
إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۵)
خدا براى آنان عذابى سخت آماده كرده است.
راستى كه چه بد مى‌‏كردند.
اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ 
فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (۱۶)
سوگندهاى خود را [چون‏] سپرى قرار داده بودند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند
و [در نتيجه‏] براى آنان عذابى خفّت‌‏آور است.
لَنْ تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً 
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۱۷)
در برابر خداوند نه از اموالشان و نه از اولادشان هرگز كارى ساخته نيست.
آنها دوزخى‌‏اند [و] در آن جاودانه [مى‏‌مانند].
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ 
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ (۱۸)
روزى كه خدا همه آنان را برمى‌‏انگيزد، همان‏گونه كه براى شما سوگند ياد مى‌‏كردند براى او [نيز] سوگند ياد مى‏‌كنند و چنان پندارند كه حقّ به جانب آنهاست.
آگاه باش كه آنان همان دروغگويانند.
اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ 
أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۹)
شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است؛ آنان حزب شيطانند .
آگاه باش كه حزب شيطان همان زيانكارانند.
إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ (۲۰)
در حقيقت، كسانى كه با خدا و پيامبر او به دشمنى برمى‏‌خيزند، آنان در [زمره‏] زبونان خواهند بود.
كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي 
إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (۲۱)
خدا مقرّر كرده است كه:
«حتماً من و فرستادگانم چيره خواهيم گرديد.»
آرى، خدا نيرومند شكست‏‌ناپذير است.
لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ 
أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ
وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ
أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ 
أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۲۲)
قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‏‌اند -هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند- دوست بدارند.
در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تأييد كرده است،
و آنان را به بهشتهايى كه از زير [درختان‏] آن جويهايى روان است در مى‏‌آورد؛
هميشه در آنجا ماندگارند؛
خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند؛
اينانند حزب خدا.
آرى، حزب خداست كه رستگارانند.

[تولّی و تبرّی]:
أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْ وَلَايَتِهِمْ وَ أَتَوَلَّى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ آلَ رَسُولِهِ.
خاصيت نماز اين است كه در انسان «تولي و تبري» ايجاد مي كند .
[إِنَّما وَلِيُّكُمُ [أَوْلِيَاءَ خَيْراً] [إِنَّمَا وَلِيُّكَ وَ نَاصِرُكَ] [نَاصِرُكُمُ اللَّهُ عَلَى الْيَهُودِ] اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا] فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَكَ أَوْلِيَاءَ خَيْراً مِنْهُمْ.

مبحث مهمی است، بحث تبرّی:
ظاهرا قصه اینجوریه که در یک مقطعی زمان، کار خیلی سخت میشه و امتحان بزرگی پیش میاد «کربلا»، و اونم اینه که بایستی از یکی از بستگان خیلی نزدیک، ولی هم اعتقاد با دشمنان آل محمد ع جدا شد! «مَنْ دَانَ دِينَهُمْ، كَائِناً مَنْ كَانُوا!»
«امتحان حبّ اقرباء»
قصه ابراهیم ع و پدرش آزر، که فرمول کلی این جریان در قرآن می‌باشد:
« فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ‏ تَبَرَّأَ مِنْهُ »
قصه رسیدن به نور کمال «أَيُّ شَيْ‏ءٍ إِذَا عَمِلْتُهُ أَنَا اسْتَكْمَلْتُ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ» در یک مقطعی، از گذرگاه و موقف تبرّی «تُعَادِي أَعْدَاءَ اللَّهِ = تبرّی» عبور می‌کند:
« كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا »
و اینجاست که در دنیای قلب سالم و صادق به وعده آل محمد ع « تَكُونُ مَعَ الصَّادِقِينَ » باید سر هوای نفس حبّ اقربایی را که هم بینش با دشمنان آل محمد ع هستند «كَائِناً مَنْ كَانُوا» را برید و از این گذرگاه سخت به سلامت عبور کرد، ان شاء الله تعالی.
در واقع محک جدّی علاقه به نور آل محمد ع این است که بتوان دست از این قبیل افراد بظاهر خوب طینتی، ولی با اعتقاد پلید آنها، که نسبت به صاحبان نور برملا می‌کنند، برداشت:
« فَمَنْ عَادَى هَؤُلَاءِ فَقَدْ عَادَى أَعْدَاءَ اللَّهِ »
و خوشا به حال آنانکه بتوانند از این معبر سخت، با سلامتی کامل قلب خود عبور نمایند.
و ظاهرا باید پس از این امتحان عظیم کار برای قبول‌شدگانش که کوچکترین تردیدی در حقانیت صاحبان نور نکردند «من شكّ في كفر أعدائنا و الظالمين لنا فهو كافر»، تمام شود «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتِمُّ» و فرج نزدیک باشد، ان شاء الله تعالی!
«وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتِمُّ الْوَلَايَةُ وَ لَا تَخْلُصُ الْمَحَبَّةُ وَ لَا تَثْبُتُ الْمَوَدَّةُ لآِلِ مُحَمَّدٍ
إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ قَرِيباً كَانَ أَوْ بَعِيداً»
مشکل کسانی که نتوانستند در این امتحان به سلامت عبور کنند، و «منا اهل البیت ع» شوند، بینش غلط طینتی آنها نسبت به نور خود می‌باشد و آنها بجای اینکه اعتقادات و علوم ماخوذه از این مصدر نورانی را ملاک حقانیت نور قرار دهند، استناد به رفتارهایی نمودند که با سلیقه آنها ناسازگار نبود و لذا چون قلبشان بیمار بود «زیغ» و شفا پیدا نکرده بود، نسبت به معالم ربانی صاحبان نور خود حسد بردند و به آنها تهمت زدند.
«در مورد علی ع نیز می‌گفتند او مردی مزاح است!»
بدون شک کسی که در این امتحان عظیم توانست حب اقربای دشمنان آل محمد ع را زیر پا بگذارد:
[هر که می خواهد باشد، باشد «كَائِناً مَنْ كَانُوا!»، «وَ مُوَالاةِ أَوْلِيَائِنَا وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ كَائِناً مَنْ كَانُوا آبَاءَهُمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ وَ ذَوِي قَرَابَاتِهِمْ وَ مَوَدَّاتِهِمْ»]
«شِيعَتِي إِنْ رَأَى فَاسِقاً هَجَرَهُ»،
در عبور از پل صراط، گامهای او استوار خواهد بود و نخواهد لغزید.
«فَإِنَّ لِعَلِيٍّ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ الْجَلِيلَةِ وَ الْعَطَايَا الْجَزِيلَةِ …
لَا يَجُوزُ أَحَدٌ عَلَى الصِّرَاطِ إِلَّا بِبَرَاءَةٍ مِنْ أَعْدَاءِ عَلِيٍّ ع»
«هَلْ تَدْرِي مَنْ شِيعَتِي؟ …
شِيعَتِي … إِنْ رَأَى مُؤْمِناً أَكْرَمَهُ وَ إِنْ رَأَى فَاسِقاً هَجَرَهُ»
پس شرط «منا اهل البیت ع» شدن «فَهُوَ وَ اللَّهِ مِنَّا»، علاوه بر تولّی نسبت به آل محمد ع، و سخت‌تر از آن، تبرّی از دشمنان آنهاست:
«مَنْ … تَبَرَّأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ»
که مورد سوال و امتحان، همیشه از نزدیکانی است 
که دل کندن از آنها، دل شیر می‌خواهد!
« وَالِ وَلِيَّ هَذَا [عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع] وَ لَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِيكَ وَ وَلَدِكَ
وَ عَادِ عَدُوَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ وَلَدُكَ‏»
«مَنْ عَرَفَهُمْ حَقَّ مَعْرِفَتِهِمْ وَ اقْتَدَى بِهِمْ فَوَالَى وَلِيَّهُمْ وَ تَبَرَّأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ فَهُوَ وَ اللَّهِ مِنَّا»
و واقعا اگر کسی از مرز «تولّی و تبرّی» به سلامت قلب عبور کند، از ساکنین و مجاورین آل محمد ع در بهشت خواهد بود و البته در دنیا، فهم علوم آل محمد ع رزق و روزی او خواهد شد:
«فَإِنَّهُمْ … رُزِقُوا فَهْمِي وَ عِلْمِي»
«مَنْ أَرَادَ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مَمَاتِي
وَ أَنْ يَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي وَ أَنْ يُمْسِكَ قَضِيباً غَرَسَهُ بِيَدِهِ
وَ قَالَ اللَّهُ كُنْ فَكَانَ
فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع
وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ
وَ لْيَتَوَلَّ ذُرِّيَّتَهُ الْفَاضِلِينَ الْمُطِيعِينَ لِلَّهِ مِنْ بَعْدِهِ
فَإِنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي وَ رُزِقُوا فَهْمِي وَ عِلْمِي»

« وَ اللَّهِ إِنِّي سَأَسْتَوْهِبُهُ مِنْ رَبِّي يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيَهَبُهُ لِي
وَيْحَكَ إِنَّ زُرَارَةَ بْنَ أَعْيَنَ أَبْغَضَ عَدُوَّنَا فِي اللَّهِ وَ أَحَبَّ وَلِيَّنَا فِي اللَّهِ »

تولی و تبری یک اصل اعتقادی است، مثل اصل اعتقادی توحید و یکتاپرستی در قول لا اله الا الله:
«مَنْ … وَالَى أَوْلِيَاءَهُمْ وَ عَادَى أَعْدَاءَهُمْ … فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»
در واقع تبری آن اصل اعتقادی بزرگی است «أَعْظَمْتَ الْمَسْأَلَةَ» که اولا حتما سوال سخت و مهمی از این مبحث در امتحانات نهایی زندگی آمده و می آید!
و ثانیا تبری «وَ الْوَلَايَةُ لَنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا» در ردیف شهادتین «شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» است و آن ايمان و باوری است كه همه بايد به آن معتقد باشند و از آن بى‌‏اطلاع نباشند بطوریکه اگر شخصی در امتحان حتمی تبری از نزدیکان معار خود لنگ بزند هیچ عذری از او پذیرفته نیست «الْإِيمَانِ الَّذِي لَا يَسَعُ النَّاسَ جَهْلُهُ» و از شروط انکار ناپذیر بودن در زمره صدیقین «تَكُونُ مَعَ الصِّدِّيقِينَ»، همین داستان تکراری تبری است.

اگه میخوای دینداری کنی «وَ أَنَا أُرِيدُ أَمْراً أَدِينُ اللَّهَ بِهِ وَ أَحْتَجُّ بِهِ وَ أَتَمَسَّكُ بِهِ وَ أُبَلِّغُهُ مَنْ خَلَّفْتُ»، در تبری از اهل حسادت قوی باش: «عَدَاوَةُ عَدُوِّنَا» و بدان که این موقف، همون جاییکه که پای خیلی‌ها لغزیده! داستان تکراری زبیر و پسرش، عبدالله بن زبیر!

[تبری از معارین «نَتَبَرَّأَ مِنْهُ»]:
معارین تا زمان معینی قصه کارشان مبهم است، و بعد از این دوران مهلت (چهار ماه حرام تاویلی)، تکلیفشان مشخص می‌شود. انگاری تکلیف و وظیفه نسبت به آنها مشخص می‌شود و داستان عوض می‌شود، یعنی تا دیروز، وظیفه این بود که آنها را دوست داشته باشیم، ولی از امروز باید از آنها تبری بجوییم! این تغییر موضع حتی برای اصحاب بزرگ نزد آل محمد ع قابل هضم نبوده بطوریکه شخصی بنام «عِيسَى شَلَقَان» وقتی دستور لعن ابو الخطاب از ناحیه امام صادق ع صادر می‌شود، با امام کاظم ع که کودکی در حال بازی با گوسفندان بوده، شروع به درددل می‌کند که، ای بابا، ما نفهمیدیم بالاخره چکار باید بکنیم! یک روز دوستی با ابو الخطاب و امروز دشمنی با او «يَأْمُرُنَا بِالشَّيْ‏ءِ ثُمَّ يَنْهَانَا عَنْهُ!»
عِيسَى به امام کاظم ع عرض میکند که: «أَمَرَنَا أَنْ نَتَوَلَّى أَبَا الْخَطَّابِ ثُمَّ أَمَرَنَا أَنْ نَلْعَنَهُ وَ نَتَبَرَّأَ مِنْهُ»!
اینجاست که امام کاظم ع کلید مبحث معارین «أَعَارَهُمُ الْإِيمَانَ يُسَمَّوْنَ الْمُعَارِينَ» را از سرچشمه علم وصل به نور نبوت و ولایت خویش «إِنَّهُ نَبْعَةُ نُبُوَّةٍ»، به او عنایت می‌فرمایند که:
«إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِيمَانِ لَا زَوَالَ لَهُ
وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْكُفْرِ لَا زَوَالَ لَهُ
وَ خَلَقَ خَلْقاً بَيْنَ ذَلِكَ
أَعَارَهُمُ الْإِيمَانَ يُسَمَّوْنَ الْمُعَارِينَ
إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ
وَ كَانَ أَبُو الْخَطَّابِ مِمَّنْ أُعِيرَ الْإِيمَانَ.»
تبری از کسانی که تا دیروز اهل رحمت بودند ولی از امروز اهل لعنت شده اند «معارین»!
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ أَسْتَغْفِرُكَ فِي هَذَا الصَّبَاحِ وَ فِي هَذَا الْيَوْمِ لِأَهْلِ رَحْمَتِكَ وَ أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنْ أَهْلِ لَعْنَتِكَ»
کسی که از مسیر معالم ربانی آل محمد ع خارج شده و با آنها به مخالفت برمیخیزد، مشمول این دعاست: «اللَّهُمَّ الْعَنِ الْفِرَقَ الْمُخَالِفَةَ عَلَى رَسُولِكَ».
تبری از جمله ویژگیهای مهم فرقه ناجیه است:
«وَ أَمَّا الْفِرْقَةُ النَّاجِيَةُ … فَهِيَ … الْمُتَبَرِّئَةُ مِنْ عَدُوِّي»
«اعْتِقَادُنَا فِي الظَّالِمِينَ أَنَّهُمْ مَلْعُونُونَ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْهُمْ وَاجِبَةٌ»
واقعا قصه تکراری معالم ربانی صاحبان نور چقدر اهمیت داره!
نقش مهم اتصال به نور علمی آل محمد ع و وساطت در انتقال علوم آنها به ضعفاء دوستان آل محمد ع است. و با شوقی که نسبت به اقتباس علوم آل محمد ع به واسطه ملائکه موکل در انتقال مطالب علمی دارد و این مقارنت و نزدیکی دائمی به مَلَک، این وجود، شبیه ملک می‌شود «تُضَاهِي‏ مَلَائِكَتِي الْمُقَرَّبِينَ» و خداوند این امر را تایید می‌نماید آنجا که در آیه می‌فرماید:
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ‏»
و «أُولُوا الْعِلْمِ» در اینجا برای ما همان صاحبان و حاملان نور علم آل محمد ع هستند:
«أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّيعَةِ الْعُلَمَاءُ بِعِلْمِنَا … عُدُولُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ (خلف عدل) …».
جوهر نورانی مطالب علمی، خود گویای صحت این انتخاب آل محمد ع است.
« إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا خَرَجَ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ
نَادَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَوْقِ الْعَرْشِ
مَرْحَباً بِكَ‏ يَا عَبْدِي
أَ تَدْرِي أَيَّ مَنْزِلَةٍ تَطْلُبُ وَ أَيَّ دَرَجَةٍ تَرُومُ ؟‏
تُضَاهِي‏ مَلَائِكَتِي الْمُقَرَّبِينَ لِتَكُونَ لَهُمْ قَرِيناً
لَأُبَلِّغَنَّكَ مُرَادَكَ وَ لَأُوصِلَنَّكَ بِحَاجَتِكَ
فَقِيلَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع
مَا مَعْنَى مُضَاهَاةِ مَلَائِكَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُقَرَّبِينَ لِيَكُونَ لَهُمْ قَرِيناً
قَالَ
أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ‏
فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ وَ ثَنَّى بِمَلَائِكَتِهِ وَ ثَلَّثَ بِأُولِي الْعِلْمِ الَّذِينَ هُمْ قُرَنَاءُ مَلَائِكَتِهِ
وَ سَيِّدُهُمْ مُحَمَّدٌ ص وَ ثَانِيهِمْ عَلِيٌّ ع وَ ثَالِثُهُمْ أَهْلُهُ وَ أَحَقُّهُمْ بِمَرْتَبَتِهِ بَعْدَهُ
قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ
ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّيعَةِ الْعُلَمَاءُ بِعِلْمِنَا تأولون‏  [تَالُونَ لَنَا] مَقْرُونُونَ بِنَا وَ بِمَلَائِكَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِينَ‏
شُهَدَاءُ لِلَّهِ بِتَوْحِيدِهِ وَ عَدْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ جُودِهِ قَاطِعُونَ لِمَعَاذِيرِ الْمُعَانِدِينَ مِنْ إِمَائِهِ وَ عَبِيدِهِ
فَنِعْمَ الرَّأْيُ لِأَنْفُسِكُمْ رَأَيْتُمْ وَ نِعْمَ الْحَظُّ الْجَزِيلُ اخْتَرْتُمْ وَ بِأَشْرَفِ السَّعَادَةِ سَعِدْتُمْ حِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ ع قُرِنْتُمْ وَ عُدُولُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ شَاهِرِينَ بِتَوْحِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ جُعِلْتُمْ وَ هَنِيئاً لَكُمْ إِنَّ مُحَمَّداً لَسَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ الْمُوَالِينَ أَوْلِيَاءَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ الْمُتَبَرِّءِينَ مِنْ أَعْدَائِهِمَا أَفْضَلُ أُمَمِ الْمُرْسَلِينَ
وَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ عَمَلًا إِلَّا بِهَذَا الِاعْتِقَادِ
وَ لَا يَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً وَ لَا يَقْبَلُ لَهُ حَسَنَةً وَ لَا يَرْفَعُ لَهُ دَرَجَةً إِلَّا بِهِ.»
ترجمه:
إن العبد إِذَا خَرَجَ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ نَادَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ‏ فَوْقِ‏ الْعَرْشِ
خداوند کسي را که در راه علم تلاش مي‌کند، ندا مي‌کند؛ يعني با او صحبت مي‌کند،
اگرچه او نمي‌شنود ولي خدا پيامش را براي او مي‌فرستد که:
مَرْحَباً بِكَ يَا عَبْدِي؛
خوشا به حال تو! خوش آمدي! خوب رفتاري کردي!
أَ تَدْرِي أَيَّ مَنْزِلَةٍ تَطْلُبُ وَأَيَّ دَرَجَةٍ تَرُومُ؛
مي‌داني به‌دنبال چه جايگاهي مي‌روي و چه درجه‌اي را مي‌طلبي؟
مي‌داني مي‌خواهي به چه مقامي برسي؟
سپس خداوند خود پاسخ مي‌دهد که بدان به دنبال چه مي‌روي؛
تُضَاهِي مَلَائِكَتِي الْمُقَرَّبِينَ لِتَكُونَ لَهُمْ قَرِيناً؛
با اين کار، به ملائکه شباهت پيدا مي‌کني و با اين شباهت قرين ملائکه مي‌شوي.
سپس خداوند بشارت مي‌دهد که:
لَأُبَلِّغَنَّكَ مُرَادَكَ وَ لَأُوصِلَنَّكَ بِحَاجَتِكَ؛
من تو را به مرادت مي‌رسانم و حاجتت را روا خواهم کرد.
در روايتي است که اين حديث در حضور امام سجاد صلوات‌الله‌عليه نقل شد و از ايشان درباره معناي آن پرسيدند که انسان چگونه با درس‌خواندن شبيه ملائکه مي‌شود، و اين‌ها چه ربطي با هم دارند؟
قَالَ:
أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ‏:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛
‏امام عليه‌السلام به آيه 18 از سوره آل‌عمران استناد کردند که خدا مي‌فرمايد:
سه گروه شاهد بر توحيد هستند:
يکي خود خدا، دوم ملائکه و سوم اولوا العلم.
بنابراين اولوا العلم، قرين ملائکه شده‌اند.
کسي که تحصيل علم مي‌کند، جزو اولوا العلم مي‌شود
و وقتي جزو اولوا العلم شد، قرين ملائکه مي‌گردد.
البته اين درباره علمي است كه نتيجه‌اش توحيد باشد.
سپس حضرت اضافه مي‌فرمايد:
فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ وَثَنَّى بِمَلَائِكَتِهِ وَثَلَّثَ بِأُولِي الْعِلْمِ؛
خداوند در اين آيه سه شاهد را براي توحيد ذکر کرده است.
ابتدا خودش، در درجه دوم ملائکه، و شاهد سوم را اولي العلم قرار داد؛
البته حضرت مي‌فرمايد اولو العلم نيز درجاتي دارند؛
سَيِّدُهُمْ مُحَمَّدٌ وَ ثَانِيهِم‏ عَلِيٌّ‌عليه‌السلام وَ ثَالِثُهُمْ أَهْلُهُ وَأَحَقُّهُمْ بِمَرْتَبَتِهِ بَعْدَهُ
قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّيعَة؛
در درجه اول از اولو العلم پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله است،
سپس اميرالمؤمنين و ائمه معصومين علهيم‌السلام،
و در درجه بعد شما که از علوم ما فرا مي‌گيريد؛
شمايي که از علوم ما استفاده مي‌کنيد، قرين ملائکه و قرين انبيا هستيد.
و صلي ‌الله علي محمد وآله الطاهرين.‏

محبت قلبی نسبت به معالم ربانی صاحبان نور «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» و کراهت قلبی «تبری» نسبت به دشمنان معار آل محمد ع «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» از ارکان مهم اعتقادی است!
«وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِيدِ».

آشنایی با معالم ربانی همان فضل الهی است که شامل حال مخاطبینش می‌شود.
و این وجود معالم ربانی است که از هر چه فکرش را بکنی، بهتر و بالاتر است:
«هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ‏»
پس با عمل به این معالم ربانی خوش باشیم «فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا»، چرا که مشمول فضل الهی شده‌ایم!
«يا أَيُّهَا النَّاسُ
قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ
… فَضْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ بِتَأْوِيلِهِ
وَ رَحْمَتُهُ تَوْفِيقُهُ لِمُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمْ.
… وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ خَيْراً مِمَّا يَجْمَعُونَ وَ هُوَ ثَمَنُ الْجَنَّةِ وَ نَعِيمُهَا.»
پس در واقع قصه تولی و تبری نسبت به میزان نورانی مصداق پیدا می‌کند.
و ملاک و میزان این رابطه یا عدم رابطه، یعنی تولی و تبری، نور است.
هر کس قلبا نور را دوست داشته باشد، وظیفه نسبت به او، تولی است،
و هر کس قلبا نورش را قبول نداشته باشد، وظیفه نسبت به او تبری می‌باشد.
پس تا زمانی که شخصی در مورد نورش به یقین قلبی نرسیده باشد، نمی‌تواند ادعا کند که اهل تولی و تبری و اهل دین است. چون هر کس بگوید من اهل تولی و تبری هستم، باید از او سوال شود که تولی و تبری نسبت به چی؟! این، همان دین خداست.
اصلا شرط قبولی اعمال این است که قلب از مرز تبری گذشته باشد تا اعمال او مقبول آل محمد ع باشد و بتواند آنها را با خود به سرای ابدی منتقل نماید.
«أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَا لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ! … وَ الْوَلَايَةُ لَنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِنَا»

[لا اله الا الله – برائت]:
قول لا اله الا الله همان مفهوم برائت از دشمنان نور را در بر دارد.
و مفهومی از دین خدا وجود ندارد که در این قول شریف به آن اشاره نشده باشد.
اینجاست که رسول خدا ص می فرمایند:
قولوا لا اله الا الله تفلحوا!

[برائت – شرط درک دولت آل محمد ع]:
مسیر انجام وظیفه تا ان شاء الله نهایتا درک دولت آل محمد ع «وَ انْتِظَارِ أَمْرِنَا فَإِنَّ لَنَا دَوْلَةً إِنْ شَاءَ اللَّهُ جَاءَ بِهَا» در مرحله‌ای، به امتحان سخت تبرّی از نزدیکان کافر «الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّنَا» می‌رسد و بدون گذر از این موقف تبرّی، بهره‌مندی از دولتِ غیر قابل وصفِ آل محمد ع، امکان‌پذیر نیست!

[تبری – درک نور بیشتر و بیشتر]:
درک موقف برائت «وَ يَبْرَأُ مِنَ عَدُوِّهِمْ» و انجام وظیفه صحیح و بموقع، ثمره خوبی برای عاملین به دستور برائت خواهد داشت «فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ» و آن چیزی نیست جز نگاه نورانی آل محمد ع «نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّهِ» یعنی همان نور علی نور شدن، که از این نور حکمت، کوهها به لرزه می‌افتند «لَوْ أُلْقِيَتِ الْحِكْمَةُ عَلَى الْجِبَالِ لَقَلْقَلَتْهَا!».
حالا هر کسی میخواد از برق نگاه علوم نورانی، خوشحال بشه، بسم الله «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ» باید از حب کسانی که با آل محمد ع دشمن هستند و از طرفی در نزد او هم چه از نظر سببی و چه رابطه‌ای، جایگاهی دارند، دست برداره که البته در نوع خودش امتحان سختیه! این قصه تکراریه و خیلی‌ها به این امتحان مبتلا شدند!
و در واقع موانع و حجابهایی که موجب تاریکی دل می شوند حب اقربایی است که قلبا دشمن آل محمد ع و بینش آنها می باشند و به محض اینکه پرده از اسرار آنها برداشته شد و دستشان به دشمنی با معالم ربانی رو شد، وظیفه، تبری از آنهاست.

[تبری شرط قبولی اعمال و عاقبت به خیری!]:
میخوای قبول کن، میخوای قبول نکن «فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ»، قانون خدا اینه که اگه هزار سال هم عبادتشو بکنی «لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ أَلْفَ عَامٍ» ولی در موقف تبرّی از هر کسی که دشمن آل محمد ع باشه، پاهات بلغزه «إِنَّ وَلَايَتَكَ لَا تُقْبَلُ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ»، اصلا امید نجات و عاقبت‌به‌خیری رو نداشته باش «مَا قُبِلَ ذَلِكَ مِنْهُ».
«لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ أَلْفَ عَامٍ
مَا قُبِلَ ذَلِكَ مِنْهُ إِلَّا بِوَلَايَتِكَ وَ وَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ
وَ إِنَّ وَلَايَتَكَ لَا تُقْبَلُ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكَ وَ أَعْدَاءِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ
بِذَلِكَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ ع
فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ»

[تبری جواز ورود بهشت]:
«فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ‏ تَبَرَّأَ مِنْهُ»
«مَنْ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ»

[تبری: اجتناب از طاغوت]:
کسانی که نور را تکذیب نمودند طاغوت زمان هستند «اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و باید بخاطر همین کارشان «بِتَكْذِيبِهِمْ آلَ مُحَمَّدٍ ع» از آنها تبری جست. هر کس به درجات استطاعت عقل و فهم خودش [خدا با هر کسی به اندازه سوادش باهاش صحبت میکنه] نسبت به این موقف تبری از دشمنان آل محمد ع باید امتحان شود.

[حبّ و بغض – تولی و تبری = دین خدا]:
اینقدر آدما اومدن که به شوق آل محمد ع «تولی» و بمنظور «تبری» و اجتناب از طاغوت زمان «دقیانوس» مثل اصحاب کهف، پاهاشون همه ترک ترک و زخمی شده «مَا لِي أَرَى رِجْلَيْكَ مُتَفَلِّقَيْنِ؟!» و خم به ابرو نیاوردن «وَ مَا حَمَلَنِي عَلَى ذَلِكَ إِلَّا حُبٌّ لَكُمْ وَ شَوْقٌ إِلَيْكُمْ»!
آیا شوق ما برای تولی و تبری آنقدر بوده که سر از پا نشناسیم و به فکر زخمهای پا نباشیم؟!
دین یعنی همین ترک و زخم پای مشتاق نگاه آل محمد ع و دین یعنی همین ترک و زخم پای گریزان از دقیانوس «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ»!
«مَا لِي أَرَى رِجْلَيْكَ مُتَفَلِّقَيْنِ؟!
… وَ مَا حَمَلَنِي عَلَى ذَلِكَ إِلَّا حُبٌّ لَكُمْ وَ شَوْقٌ إِلَيْكُمْ
… وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ
وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ
وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ
أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ
فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً
وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ‏»

امام باقر علیه السلام:
عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ وَ إِبْرَاهِيمَ الْأَحْمَرِيِّ قَالا
دَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ عِنْدَهُ زِيَادُ الْأَحْلَامِ
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يَا زِيَادُ
مَا لِي أَرَى رِجْلَيْكَ مُتَفَلِّقَيْنِ
قَالَ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ جِئْتُ عَلَى نِضْوٍ لِي أُعَاتِبُهُ الطَّرِيقَ
وَ مَا حَمَلَنِي عَلَى ذَلِكَ إِلَّا حُبٌّ لَكُمْ وَ شَوْقٌ إِلَيْكُمْ
ثُمَّ أَطْرَقَ زِيَادٌ مَلِيّاً
ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ إِنِّي رُبَّمَا خَلَوْتُ فَأَتَانِيَ الشَّيْطَانُ فَيُذَكِّرُنِي مَا قَدْ سَلَفَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعَاصِي فَكَأَنِّي آيِسٌ ثُمَّ أَذْكُرُ حُبِّي لَكُمْ وَ انْقِطَاعِي إِلَيْكُمْ
قَالَ يَا زِيَادُ
وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ
ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الثَّلَاثَ آيَاتٍ كَأَنَّهَا فِي كَفِّهِ‏
 وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ
وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ
أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ‏
وَ قَالَ‏
يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ
وَ قَالَ‏
إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏.
أَتَى رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ
إِنِّي أُحِبُّ الصَّوَّامِينَ وَ لَا أَصُومُ
وَ أُحِبُّ الْمُصَلِّينَ وَ لَا أُصَلِّي
وَ أُحِبُّ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ لَا أَصَّدَّقُ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا كَسَبْتَ
أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ لَوْ كَانَتْ فَزْعَةٌ مِنَ السَّمَاءِ فَزِعَ كُلُ‏ قَوْمٍ إِلَى مَأْمَنِهِمْ
وَ فَزِعْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ فَزِعْتُمْ إِلَيْنَا.
از معاويه عجلى و ابراهيم احمرى، ما بر حضرت باقر عليه السّلام وارد شديم و زياد الاحلام خدمت آن حضرت بود،
حضرت فرمودند اى زياد
چيست كه مى‌‏بينم پاهاى تو تركيده است؟
عرضكرد قربانت گردم با شتر لاغرى آمدم كه با زحمت او را مى‌‏آوردم و او را بر سر سه پا ميكشيدم
و باعث اين همه مشقت چيزى جز محبت شما و اشتياق ديدار شما نبود،
بعد از آن مدتى سرش را بزير افكند سپس گفت
قربانت شوم گاهى در گوشه خلوت شيطان مرا بياد معصيت‏ها و گناهان گذشته‏‌ام مى‌‏افكند بطورى كه گوئى (از رحمت خدا) نوميد ميشوم، ولى بعدا دوستيم با شما و توجه بسوى شما را ياد ميكنم.
حضرت فرمود:
اى زياد
آيا دين چيزى جز حبّ و بغض هست؟
سپس اين سه آيه را تلاوت فرمود و گويا اين سه آيه در مشت او بودند:
و ليكن خدا (بلطف خود) مقام ايمان مرا محبوب شما گردانيد و در دلهاتان نيكو بياراست
و كفر و فسق و معصيت را زشت و منفور در نظرتان ساخت (تا در دو عالم سعادتمند شويد)
و اينان بحقيقت‏ اهل صواب و هدايتند،
اين مقام بفضل خدا و نعمت الهى حاصل گرديد
و خدا (به احوال بندگان) دانا و بصلاح نظام عالم آگاهست‏.
و فرمود:
دوست ميدارند مهاجرين را كه بسوى آنها آمدند.
و فرمود:
بگو اى پيغمبر اگر خدا را دوست مى‌داريد مرا پيروى كنيد كه خدا شما را دوست دارد و گناه شما ب‏بخشد كه خداوند آمرزنده و مهربانست.
مردى آمد نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و عرضكرد اى فرستاده خدا
من روزه‏‌داران را دوست دارم ولى خود روزه نيستم
و نمازگزاران را دوست دارم اما خودم نماز نميگزارم،
صدقه دهندگان را دوست دارم و خودم صدقه ندهم،
پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمودند:
تو با آنى كه دوست دارى و تو را همان باشد كه بدست آرى،
آيا خشنود نباشيد كه چون ترس و وحشت آسمانى فرا رسد و هر قومى به پناهگاه خود پناه برند
ولى ما به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و شما به ما پناه بريد.

[فضل و رحمت الهی- تبری]:
اگر مشمول دلسوزی و رحمت « بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ » آل محمد ع شده باشیم و با صاحبان نور علم آنها آشنا شده باشیم و بخوبی اقرار به فضل معالم ربانی آنها نموده باشیم، علامتش اینست که نسبت به دشمنان این سلسله نورانی، ولو پدر و مادرمان هم که باشد، حالت قلبی تبری « مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمْ » داشته و داریم و خواهیم داشت، ان شاء الله تعالی.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ‏  
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
فَضْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ بِتَأْوِيلِهِ
وَ رَحْمَتُهُ وَ تَوْفِيقُهُ لِمُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمْ»

[تبری – بینش یهود و قصه دشمنی آنها با جبرئیل!]:
[تبری – صفو]:
ارتباط مفهوم این دو آیه با بحث تبری خیلی مهم است:
« قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ
مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ »
کسی که رابطه خود را با نورش قطع می کند او دارای بینش یهود است و در قلب او نسبت به تمام سلسله نورانی از صاحبان نور گرفته تا ملائکه حامل علم آل محمد ع و تا خود آل محمد ع و حتی تا خود خدا همه را بخاطر این نوع مقدرات که باب میل او تنظیم نشده باشد، همه را دشمن می‌بیند و دشمن می‌داند، لذا تبری از این دشمنان، در واقع تبری از دشمنان علم آل محمد ع و این شجره علم نورانی و خود خدا می‌باشد.
کسانی که رابطه خودشو با نورشون قطع کردند، در ادامه کارهاشون که کار دشمنان و مخالفان نور بود، سعی در ضرر رساندن به صاحبان نور نمودند! و به این سبب دشمن خدا «عَدُوًّا لِلَّهِ» هستند!
در واقع یهود و هم بینش‌های آنها در هر زمان به این دلیل با جبرئیل ع دشمنی می‌کنند چون علم آل محمد ع را که فقط برای صاحبان نور می‌آورند و محتویات آن (آیات قرآن)، فضائل سلسله مراتب نورانی است و بدیهای دشمنان آنهاست لذا با او سرناسازگاری دارند:
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذَمَّ الْيَهُودَ فِي بُغْضِهِمْ لِجَبْرَئِيلَ الَّذِي كَانَ يُنَفِّذُ قَضَاءَ اللَّهِ فِيهِمْ بِمَا يَكْرَهُونَ»
کسی که با نورش دشمنی کرد در واقع با کل مسیر نورانی دشمنی کرده و ظهور این بینش یهودی او در مورد صاحبان نور ظاهر شده، نمود پیدا می‌کند. البته مسیر نورانی نیز موضع خود را نسبت به اینها کاملا مشخص کرده و آن این است که دشمن صاحبان نور «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ» بداند که خدا هم دشمن اوست «فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ»، لذا خوشا به حال کسی که در دشمنی با دشمنان خدا «مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِهَؤُلَاءِ» تعصب و غیرت از خود بخرج دهد [اهل تبرّای متعصب «تَعَصُّباً عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‏» و موضع او با دشمنان صاحبان نور همان کاری است که دشمن برای دشمن می‌کند یعنی «فَاعِلٌ بِهِمْ مَا يَفْعَلُ الْعَدُوُّ بِالْعَدُوِّ مِنْ إِحْلَالِ النَّقِمَاتِ وَ تَشْدِيدِ الْعُقُوبَاتِ» و چرا عاقل برای صاحب نورش از خودش تعصب بخرج ندهد حال آنکه کافر برای ارتکاب معصیت، از خود چه جراتی نشان می‌دهد «مَنِ اجْتَرَأَ عَلَى اللَّهِ فِي الْمَعْصِيَةِ وَ ارْتِكَابِ الْكَبَائِرِ فَهُوَ كَافِرٌ».
… فَقَالَ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِهَؤُلَاءِ تَعَصُّباً عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‏ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ‏ فَاعِلٌ بِهِمْ مَا يَفْعَلُ الْعَدُوُّ بِالْعَدُوِّ مِنْ إِحْلَالِ النَّقِمَاتِ وَ تَشْدِيدِ الْعُقُوبَاتِ …
یهود می داند که شمشیر برنده علی ع بروی آنهاست لذا چون جبرئل، علی ع را یاری می کند، با او دشمنی می کنند لذا تمام دوستان واقعی نور بدانند که دشمنان نور با آنها نیز دشمن هستند گرچه ظاهرا رو نکنند اما در هر فرصتی که بدست بیاورند، به جبرئل که دستشان نمی‌رسد، ولی به صاحبان نور و اهل نور با وفایش ضربه خواهند زد! یهود از جریان بخت‌نصر دل خوشی نداشتند و آن قوم پس از اینکه در حق نور خود یعنی جناب دانیال ع ناجوانمردانه رفتار نمودند خداوند یکی مثل بخت نصر را بر آنها مسلط نمود که همه چیز را از دم تیغ گذرانید.
وای به حال کسانی که به نور خود جفا می‌کنند، منتظر یکی مثل بخت‌نصر باشند!
اما ببینید قصه آبرومندان موفق در بحث تولی و تبری (مثل سلمان‌ها و مقدادها) چگونه است بطوریکه هر کس به نسبت توان عقلی خودش اگر در این امتحان موفق شود، هر طور که باشد، عذاب نخواهد شد «لَمَا عَذَّبَ اللَّهُ أَحَداً مِنْهُمْ بِعَذَابٍ الْبَتَّةَ»!
… ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
يَا سَلْمَانُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَّقَ قَوْلَكَ وَ وَفَّقَكَ رَأْيَكَ وَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ‏ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى يَقُولُ يَا مُحَمَّدُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ أَخَوَانِ مُتَصَافِيَانِ فِي وِدَادِكَ وَ وِدَادِ عَلِيٍّ أَخِيكَ وَ وَصِيِّكَ وَ صَفِيِّكَ
وَ هُمَا فِي أَصْحَابِكَ كَجَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِي الْمَلَائِكَةِ
عَدُوَّانِ لِمَنْ أَبْغَضَ أَحَدَهُمَا وَلِيَّانِ‏ لِمَنْ وَالاهُمَا
وَ وَالَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً عَدُوَّانِ لِمَنْ عَادَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ أَوْلِيَاءَهُمَا
وَ لَوْ أَحَبَّ أَهْلُ الْأَرْضِ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادَ كَمَا يُحِبُّهُمَا مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْحُجُبِ وَ الْكُرْسِيِّ وَ الْعَرْشِ لِمَحْضِ وِدَادِهِمَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ عَلِيٍّ ع وَ مُوَالاتِهِمَا لِأَوْلِيَائِهِمَا وَ مُعَادَاتِهِمَا لِأَعْدَائِهِمَا لَمَا عَذَّبَ اللَّهُ أَحَداً مِنْهُمْ بِعَذَابٍ الْبَتَّةَ.
در این حدیث، امام حسین ع چه مطالب زیبایی فرموده‌اند:
«حدیث خیلی مهم [بحارالانوار ج‏39 ص‏103]» 
اگر کسی مثل سلمان و مقداد که علی ع را دوست داشتند و تبری از دشمنانش می نمودند بتواند نسبت به صاحبان نور و اهل نور، تولّی، و بخصوص نسبت به دشمنان آنها تعصب در تبرّی داشته باشد در واقع شرایط مشابه جبرئیل و میکائیل در آسمانها پیدا می کند « وَ هُمَا فِي أَصْحَابِكَ كَجَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِي الْمَلَائِكَةِ » و چه منزلت غیر قابل وصفی نزد آل محمد ع برای او رقم زده خواهد شد . قلب نسبت به نورش باید صاف صاف [صفو = اصفیاء = شرط تبری] باشد و هیچ حقد و کینه و کدورتی از او به دل نداشته باشد و سالم باشد تا بتواند با میزان قرار دادن او، تولی و تبری را اجراء نماید وگرنه تا در مورد نور به یقین نرسد بقیه موارد که به اعتبار نور شکل میگیرد اصلا انجامش بی‌معنی خواهد بود. مثلا کسی بگوید آمدم! ولی مبدا و مقصدی برایش معلوم نباشد اصلا آمدن بی معناست و به او گفته می شود کجا بودی و به کجا آمدی ؟ و او جوابی ندارد و نقطه شروع و پایانی برایش تعریف نشده و او حیران و سردرگم است تا به نقطه شروع یعنی نور نرسیده باشد و این نور در ملک و در ملکوت قلب، نقطه آغاز عبادت ذات اقدس الهی است و تولی و تبری و جمیع فروعات دین خدا نسبت به این نقطه اصل، معنا و مفهوم پیدا می‌کند.
در انتهای حدیث امام حسین ع در ادامه بیان فرمایشات رسول خدا ص جریان اصحاب کساء پنج تن آل عبا را می فرمایند « فَعَمَّهُمْ بِعَبَايَتِهِ الْقَطَوَانِيَّةِ » که ششم از بشر ندارند و جبرئیل مفتخر است که ششم پنج تن آل عبا است! «بَخْ بَخْ مَنْ مِثْلِي؟! أَنَا جَبْرَئِيلُ سَادِسُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع»
حاملان نور در هر زمان با بدوش کشیدن بار سنگین مسولیت ابلاغ مجدد دین خدا برای مخاطبینی که خداوند با آنها کار دارد در واقع برای ما علومش که مقتبس از نور آل محمد ع به وساطت ملک است، ملاک و میزان و نقطه محوری است که تمام دین و باور ما حول این نقطه می‌چرخد!
صاحبان نور با واسطه مَلَک موکل، می‌تواند از پنج تن آل عبا اقتباس علمی نماید و اینکه بدانیم بین صاحبان نور و آل محمد ع واسطه علمی باید وجود داشته باشد و آن جبرئیل به نمایندگی از طرف تمام ملائکه در حدیث ذکر شده که مفتخر است به انتقال علمی نور آل محمد ع به تمامی دوستداران این علم در هر زمان به وساطت حاملان نور و عرش و علم الهی!

[تبری – رفق] :
یک تذکر بجا و خیلی مهم و کاربردی!
دو نفر بنامهای زراره و حمران (اعین شیبانی)، به خدمت امام باقر ع رسیدند و در مورد مبحث تولی و تبری « تَوَلَّيْنَاهُ … بَرِئْنَا مِنْهُ » نقطه نظرات خودشان را به حضرت عرضه داشتند و ملاک و میزان « المِطْمَر » خود را اینگونه عرض کردند که « الَّذِي مَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ تَوَلَّيْنَاهُ وَ مَنْ خَالَفَنَا بَرِئْنَا مِنْهُ مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ »
امام باقر ع در پاسخ به آندو نفرمودند که مطلبتان غلط است ، بلکه فرمودند مطلب درست است اما « قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ » درست تر از این مطلب این است که ، محدوده تولی و تبری به این صورت که شما همه را به یک چشم نگاه کنید ، با رحمت و دلسوزی و لطف ما آل محمد ع با دوستان ضعیف ، جور در نمی آید چون منهای دشمنان قسم خورده، که باید با تعصب شدید « تَعَصُّباً عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ » از آنها تبری جست ، بقیه که تعدادشان کم هم نیست و انواع اقسام اسامی در قرآن به آنها اطلاق شده « الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ  ، الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ ، الَّذِينَ‏ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً ، ‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ‏ ، الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ‏ » وظیفه ما با آنها مداراست نه تبری.

[حاجت خدا به بنده!]:
صحبتهای خدا با موسی ع همیشه قشنگ و خودمونی و در عین حال پرمعنا و جان کلام است:
در مبحث تولی و تبری هم خدا با طرح یک سوال «هَلْ عَمِلْتَ لِي عَمَلًا؟» انگاری مچ موسی ع رو گرفت، بطوریکه نتونست جواب بده!
خدا گفت: موسی ع، تا حالا برای منِ خدا چکار کردی «هَلْ عَمِلْتَ لِي عَمَلًا؟»
موسی ع گفت:
برای تو « لَكَ » نماز و روزه و صدقه و ذکر! « صَلَّيْتُ لَكَ وَ صُمْتُ وَ تَصَدَّقْتُ وَ ذَكَرْتُ لَكَ »
خدا گفت برای من «لِي»؟!
اینها رو که اسم بردی همش برای خودت «فَلَكَ» کردی:
«وَ أَمَّا الصَّلَاةُ فَلَكَ بُرْهَانٌ‏ وَ الصَّوْمُ جُنَّةٌ وَ الصَّدَقَةُ ظِلٌّ وَ الذِّكْرُ نُورٌ»
من گفتم برای من چکار کردی «فَأَيَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِي؟»
موسی ع که فهمید جواب خدا رو درست نداده فورا گفت:
اصلا خودت بفرما که کدام کار برای توست؟
«دُلَّنِي عَلَى الْعَمَلِ الَّذِي هُوَ لَكَ»
خدا در جواب موسی ع گفت:
«هَلْ وَالَيْتَ لِي وَلِيّاً وَ هَلْ عَادَيْتَ لِي عَدُوّاً قَطُّ؟»
اگه راست میگی آیا برای من با کسی که از امروز معلوم میشه دشمنِ منِ خداست (معارین)، تبری داشته‌ای!
اینجا بود که موسی ع فهمید قصه چیه!
حبّ و بغض – تولی و تبری
« أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ‏»
قشنگ تر از آن این کلام نورانی امام رضا ع که بی نظیر است:
«كُنْ مُحِبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ كُنْتَ فَاسِقاً وَ مُحِبّاً لِمُحِبِّيهِمْ وَ إِنْ كَانُوا فَاسِقِينَ»

[عتق – تبری – لا اله الا الله – آزادی]:
امام صادق ع شرایط آزاد شدن «عتق» از دام عیوب قلب را در این حدیث بیان می فرمایند که در ضمن آن یکی از شروط مهم و سخت ، قبولی در امتحان تبری « وَ عَلَى أَنَّهُ يُوَالِي أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ يَتَبَرَّأُ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ » است.
در قلب همه ما هوای نفس برعقل غالب است.
آنها که به برکت اخذ معالم ربانی عقلشان رشد کند و از اسارت نفس، آزاد «عتق» شود ، معنای این اعتقادات در قلب باید حاکم شود تا عقل از اسارت و مغلوبیت هوای نفس خارج شود که خلاصه این اعتقادات در کلمه لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شکل می گیرد و تولی و تبری نیز مفهومش در کلمه لا اله الا الله مستتر است «أَنَّهُ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ عَلَى أَنَّهُ يُوَالِي أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ يَتَبَرَّأُ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ يُؤْمِنُ بِرُسُلِ اللَّهِ وَ يُقِرُّ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ »
همه ما بنده هوای نفسیم [حسادت دیفالت مد بشر است]،
وقتی نسبت به نور خود به معرفت کامل رسیدیم و با این نور علمی، عملا در دل شرایط پیوند خورده و صدای نور را در بین تمامی صداهای شلوغ و پلوغ دنیا تشخیص دادیم و بی اختیار به سویش پر کشیدیم «قرلی – بلوهر و یوذاسف» ، می توانیم ادعای آزادی داشته باشیم .
دوران آزادی ما مربوط به زمان پس از معرفت و اقرار به فضل معالم ربانی است و قبل از آن دوران غلامی و بندگی نفس است ، نفس دستور می دهد تمنا، و می‌گفتیم چشم! … ولی صاحبان نور با علوم مقتبس از نور آل محمد ع قلب بیمار را تعمیر نمودند و عقل را بر هوای نفس غالب نمودند و ما را از شر استعمال عیوب راحت کردند، ان شاء الله تعالی.

تقیه – اخوت ، پس از تولی و تبری:
[تقیه = تبری – اخوت = تولی]
فهم تولی و تبری نقطه پرگار است و تا وقتیکه اول نفهمی صاحب نورت چه کسی است و دوستان و دشمنانش را نشناسی و تولی و تبری را به اعتبار این میزان انجام ندهی، بقیه دین خدا اصلا شکل نخواهد گرفت « أَلَا وَ إِنَّ أَعْظَمَ فَرَائِضِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بَعْدَ فَرْضِ مُوَالاتِنَا وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِنَا » ، مثلا تقیه : از چه کسی باید تقیه نمود و تبری جست ؟! مثلا رعایت حقوق اخوت : با چه کسانی رابطه دوستی باید برقرار نمود ؟! جواب تمام اینگونه سوالها پس از رسیدن به نقطه شروع یعنی معرفت نسبت به معالم ربانی صاحبان نور قابل بحث و پاسخ گویی است. لذا تولی و تبری از اعظم فرائض هم بالاتر و مقدم تر است. اول باید نورت را بشناسی و سپس دوستان و دشمنانش را بشناسی و آنگاه مشخص می شود دوستی با چه کسی و دشمنی با چه کسی باید صورت بگیرد. جالب این است که تمامی گناهها پس از عبور از موقف تولی و تبری بخشیده خواهد شد « أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ كُلَّ ذَنْبٍ بَعْدَ ذَلِكَ وَ لَا يَسْتَقْصِي » چون تولی و تبری را انسان برای خدا انجام می دهد و مثل فروع نماز و روضه و … نیست که شخص برای خودش انجام دهد.
« أَلَا وَ إِنَّ أَعْظَمَ فَرَائِضِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بَعْدَ فَرْضِ مُوَالاتِنَا وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِنَا
اسْتِعْمَالُ التَّقِيَّةِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ إِخْوَانِكُمْ وَ مَعَارِفِكُمْ
وَ قَضَاءُ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمْ فِي اللَّهِ
أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ كُلَّ ذَنْبٍ بَعْدَ ذَلِكَ وَ لَا يَسْتَقْصِي
فَأَمَّا هَذَانِ فَقَلَّ مَنْ يَنْجُو مِنْهُمَا إِلَّا بَعْدَ مَسِّ عَذَابٍ شَدِيدٍ إِلَّا أَنْ يَكُونَ لَهُمْ مَظَالِمُ عَلَى النَّوَاصِبِ وَ الْكُفَّارِ فَيَكُونَ عَذَابُ هَذَيْنِ عَلَى أُولَئِكَ الْكُفَّارِ وَ النَّوَاصِبِ قِصَاصاً بِمَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ مِنَ الْحُقُوقِ وَ مَا لَهُمْ إِلَيْكُمْ مِنَ الظُّلْمِ
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَتَعَرَّضُوا لِمَقْتِ اللَّهِ بِتَرْكِ التَّقِيَّةِ وَ التَّقْصِيرِ فِي حُقُوقِ إِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ »

[تبری – معارین و مستقرین]:
[تبلیغ نور ولایت به معارین و مستقرین]:
این حدیث زیبا و مهم را بدقت مطالعه کنیم:
باید دانست پس از آشنایی با معالم ربانی صاحبان نور، در کلاس درسی شرکت می نمایی که مُبلّغ نور ولایت آل محمد ع می باشد « أَمَرَنَا اللَّهُ بِتَبْلِيغِهِ  [تبلیغ نور ولایت] » و شاگردان این کلاس درس در دو گروه قرار می گیرند « معارین و مستقرین » که در ظاهر قابل تفکیک و شناسایی از یکدیگر نیستند . این دو گروه عبارتند از معارین و مستقرین . در واقع مسولیتی که آل محمد ع از صاحبان نور خواسته اند که آن را می بایست به انجام رساند تبلیغ نور ولایت به معارین و مستقرین است و صاحبان نور با علم به اینکه اعضای شرکت کننده در کلاس درسش از این دو حال خارج نیستند.
معارین خطرناکترین مخلوق روی کره زمین هستند که از هیچ ارتکاب معصیتی قلبا روگردان نیستند و متاسفانه چون زبانا از جمله ارادتمندان و چاپلوسان هستند، شناخت اینگونه افراد تا زمانی که آل محمد ع پرده از راز خلقت آنها بر ندارند، قابل تشخیص نیستند و لذا قبول این مسولیت یعنی پذیرش خطر بزرگ استعمال حسد بزرگترین حسودان تاریخ یعنی معارین که همواره جنایتکارترین خلق خدا از این عده بوده‌اند از جمله ابن ملجم مرادی که قاتل مولای ما علی ع شد و کوفیان نجس و قاتلین کربلا همینطور الی آخر که اگر به شرح حال معارین دقت شود تمام این افراد روزی از جمله دوستان و شاگردان غالبا بسیار نزدیک آل محمد ع و صاحبان نور بوده‌اند.
+ «مقالۀ ردد – مرتدِین و مردودین: مثل شلمغانی»
این عده که ماهیت قلبی آنها ابتدا نامعلوم و سپس در جریان یک فرصت که از نظر آنها مناسب برای ضربه زدن و استعمال حسد آنها نسبت به نور است هویت پلید درونی خویش را آشکار می نمایند و از این زمان به بعد است که وظیفه مستقرین، شناخت آنها به واسطه نورشان و اعلام موضع تبرّی و تقیه نسبت به آنهاست. و چون کل سرگذشت اینگونه افراد از ابتدا نزد آل محمد ع از اسرار مکتوم بوده « إِنَّ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ » و آنها به عاقبت کار این عده آگاه هستند اما چون هنوز زمانش نرسیده و از طرفی تحمل این خبر برای دیگران بسیار دشوار است « وَ اللَّهِ مَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ » لذا حکمت الهی اقتضاء می کند که تا زمان اقدام منفی آنها برعلیه نورشان «اشتباه مرگبار»، در ظاهر از محبین و دوستان بوده و در بین آنها باشند!
و این وظیفه اهل نور را مشکلتر می نماید چرا که جز صاحبان نور که قلبا برای اهل نور ثقه هستند و محرم اسرار آنها، با بقیه افراد، گرچه نزدیکترین اعضاء خانواده آنها هم که باشند، بایستی تقیه را رعایت نمایند.
پس صاحبان نور میشن «إِخْوَانُ الثِّقَةِ»، و بقیه افراد میشن «إِخْوَانُ الْمُكَاشَرَةِ».

(1) قصه گروه اول ؛ مستقرین :
« حَتَّى خَلَقَ اللَّهُ لِذَلِكَ أَقْوَاماً خُلِقُوا مِنْ طِينَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ ذُرِّيَّتُهُ ع
وَ مِنْ نُورٍ خَلَقَ اللَّهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ
وَ صَنَعَهُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ‏ الَّتِي صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ
فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ
فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوا ذَلِكَ‏ فَبَلَغَهُمْ ذَلِكَ عَنَّا فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوهُ‏ وَ بَلَغَهُمْ ذِكْرُنَا
فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَى مَعْرِفَتِنَا وَ حَدِيثِنَا
فَلَوْ لَا أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هَذَا لَمَا كَانُوا كَذَلِكَ
لَا وَ اللَّهِ مَا احْتَمَلُوهُ‏ »
(2) قصه گروه دوم ؛ معارین :
« ثُمَّ قَالَ
إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ‏ وَ النَّارِ
فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كَمَا بَلَّغْنَاهُمْ‏
وَ اشْمَأَزُّوا مِنْ ذَلِكَ وَ نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ
وَ رَدُّوهُ عَلَيْنَا وَ لَمْ يَحْتَمِلُوهُ وَ كَذَّبُوا بِهِ
وَ قَالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ‏
فَ طَبَعَ اللَّهُ‏ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏ وَ أَنْسَاهُمْ ذَلِكَ‏
ثُمَّ أَطْلَقَ اللَّهُ‏ لِسَانَهُمْ‏ بِبَعْضِ الْحَقِّ
فَهُمْ يَنْطِقُونَ بِهِ وَ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ
لِيَكُونَ ذَلِكَ‏ دَفْعاً عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ
وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا عُبِدَ اللَّهُ فِي أَرْضِهِ
فَأَمَرَنَا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ وَ السَّتْرِ وَ الْكِتْمَانِ
فَاكْتُمُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالْكَفِّ عَنْهُ‏ وَ اسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالسَّتْرِ وَ الْكِتْمَانِ عَنْهُ »
با این خطر بزرگی که صاحبان نور و جمع کوچک اهل نورشان را «لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ» تهدید می‌کند،
اگر نبود این دعای امام صادق ع در شان این عده، واقعا معارین چه بر سر مستقرین می‌آوردند؟!
حضرت صادق ع با چشمان گریان برای این عده دعا کرده‌اند:
«ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ وَ بَكَى وَ قَالَ
اللَّهُمَ‏ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ‏
فَاجْعَلْ مَحْيَانَا مَحْيَاهُمْ‏ وَ مَمَاتَنَا مَمَاتَهُمْ‏
وَ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً لَكَ‏ فَتُفْجِعَنَا بِهِمْ‏
فَإِنَّكَ إِنْ أَفْجَعْتَنَا بِهِمْ لَمْ تُعْبَدْ أَبَداً فِي أَرْضِكَ
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً»

عَلَامَةُ حُبِّ اللَّهِ حُبُّ ذِكْرِ اللَّهِ:
معارین دشمن خدا و آل محمد و ملائکه و کل سلسله نورانی هستند چون مقدراتی که از این مسیر صادر می شود باب میل آنها نیست اما از آنجایی که دستشان به هیچ کدام از این گزینه ها نمی رسد لذا بغض خود را بر سر صاحبان نور آشکار شده خالی می کنند و نسبت به او دشمنی می کنند و لذا از روی این میزان نورانی است که حبّ و بغض نسبت به خدا و آل محمد ع و ملائکه معلوم می شود! یعنی از روی محبت به نوری که برای ما ذکر الله است، حب قلبی نسبت به کل سلسله نورانی مشخص می شود: «عَلَامَةُ حُبِّ اللَّهِ حُبُّ ذِكْرِ اللَّهِ»
+ «يَا عَلِيُّ : كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ».

تبری از صاحب نور و تولای آل محمد ع؟! مگه میشه؟!
بدان که محال است کسی با نورش دشمنی و خصومت نماید و دوست واقعی آل محمد ع باشد ، اصلا ملاک دوستی آل محمد ع دوستی با نور است و رسول خدا ص فرمودند دروغگوست کسی که مدعی دوستی من رسول خدا باشد اما با علی ع دشمنی نماید
«يَا عَلِيُّ: كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ»
«عَلَامَةُ حُبِّ اللَّهِ حُبُّ ذِكْرِ اللَّهِ».
این از کلکها و شبهه‌های یهود این امت است.
«إِنَّ السَّعِيدَ حَقَّ السَّعِيدِ مَنْ أَحَبَّكَ وَ أَطَاعَكَ
وَ إِنَّ الشَّقِيَّ كُلَّ الشَّقِيِّ مَنْ عَادَاكَ وَ نَصَبَ لَكَ وَ أَبْغَضَكَ
يَا عَلِيُّ
كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ.»

[زهد – تبری]:
اینکه خودتو توی خونه محبوس کنی و ادای اهل زهد رو در آری بدرد نمیخوره!
اگه راست میگی، در معرض باش و از نورت متعصبانه دفاع کن و از دشمناش تبری بجوی ! « وَ لَكِنْ  عَادَيْتَ لِي عَدُوّاً أَوْ وَالَيْتَ لِي وَلِيّاً ؟!» اونی که خدا بابتش عوض میده اینه نه اون!
« أَمَّا زُهْدُكَ فِي الدُّنْيَا فَتَعَجُّلُكَ الرَّاحَةَ وَ أَمَّا انْقِطَاعُكَ إِلَيَّ فَتَعَزُّزُكَ بِي
وَ لَكِنْ هَلْ عَادَيْتَ لِي عَدُوّاً أَوْ وَالَيْتَ لِي وَلِيّاً ؟! »

[تبری – عِلْمُهُ بِمَنْ يُبْغِضُ]:
مومن به همان اندازه که باید معرفت الله « عِلْمُهُ بِاللَّهِ » (با بیانی که می دانیم یعنی شناخت و اقرار به فضل نور) داشته باشد، شناخت دوست و دشمن خدا « عِلْمُهُ بِ … مَنْ يُحِبُّ وَ مَنْ يُبْغِضُ » هم به همان اندازه اهمیت دارد [شنیدی میگن: آدم تو این زمونه دوست و دشمنشم نمیشناسه]،
در واقع همانقدر که شناخت معالم ربانی رکن و مهم است، شناخت دوستداران این علوم « عِلْمُهُ بِمَنْ يُحِبُّ » و مهمتر از همه شناخت دشمنانش « عِلْمُهُ بِمَنْ يُبْغِضُ » حائز اهمیت است.
چرا که اگر نورت را نشناسی اساسا راه معرفت به ذات اقدس الهی برایت گشوده نشده است و اگر دوستان و دشمنان نورت را نشناسی بدان که هر لحظه این جهل و ندانستن تو را تهدید می کند که خدای ناکرده اسراری نزد غیر ثقه و اخوان المکاشره فاش گردد و برای نور ایجاد خطر گردد:
«إِنَّمَا الشِّيعَةُ مَنْ … لَا يُحِبُّ لَنَا مُبْغِضاً وَ لَا يُبْغِضُ لَنَا مُحِبّاً».
تبری، علم می خواهد و علم همه چیز نزد آل محمد ع است و از آنها باید پرسید که از چه کسانی باید تبری نماییم. آل محمد ع بعضا مصادیق مهم تبری را برای دوستان خود تعریف می نمایند.
لذا عالمانه زندگی کن نه جاهلانه به این معنی که در هر عصر و زمانی که زندگی می کنی فقط این دو شرط را رعایت کن بقیه چیزها خودبخود درست می شود حتی اگر به اندازه کف های دریا گناه مرتکب شده باشی!
« مَنْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ أَبْغَضَ عَدُوَّهُ لَمْ يُبْغِضْهُ لِوِتْرٍ وَتَرَهُ فِي الدُّنْيَا
ثُمَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمِثْلِ زَبَدِ الْبَحْرِ ذُنُوباً كَفَّرَهَا اللَّهُ لَهُ » .
ثَلَاثٌ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِنِ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ مَنْ يُحِبُّ وَ مَنْ يُبْغِضُ
إِنَّمَا الشِّيعَةُ مَنْ … لَا يُحِبُّ لَنَا مُبْغِضاً وَ لَا يُبْغِضُ لَنَا مُحِبّاً.

[صَلَاة – تولی و تبری]:
امام سجاد ع در پاسخ به سائلی که از کمّ و کیف نماز « الصَّلَاةَ » از ایشان سوالاتی نمود در آخرین سوال او که پرسید این نماز با این همه توصیفات و اهمیتش به چه سببی مورد قبول حق واقع می شود « مَا سَبَبُ قَبُولِهَا ؟ » در پاسخ فرمودند :
نماز به سبب تولی و تبری « وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِنَا » قبول خواهدشد .
« … تَعْرِفُ الصَّلَاةَ ؟ … مَا سَبَبُ قَبُولِهَا ؟
… وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِنَا »

امام صادق ع در این حدیث جان کلام را به اختصار بیان می فرمایند :
« إِنَّ فُلَاناً يُوَالِيكُمْ إِلَّا أَنَّهُ يَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّكُمْ
فَقَالَ هَيْهَاتَ كَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا »
کسی که در تبری از دشمنان نور تعصب شدید نداشته باشد « تَعَصُّباً عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ » و شُل به هم بگردد « يَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّكُمْ » در ادعای دوستی نورش کاذب است.
پس وظیفه، پرسیدن از نور در مورد مصادیق تبری است.
و سپس با حفظ تقیه و بدون در نظر گرفتن فرد مورد نظر « قَرِيباً كَانَ أَوْ بَعِيداً » و بدون داشتن حالت دلسوزی « فَلَا تَأْخُذْكَ بِهِ رَأْفَةٌ » نسبت به او ، از این افراد باید تبری اعتقادی شدید نمود و صد البته که در انجام این وظیفه مهم جای هیچ تعلل و سستی و دلسوزی و رافت نیست.

[كَمَالُ الدِّين – تولی و تبری]
فرمایش امام رضا ع به صفوانی :
كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا
ثُمَّ قَالَ الصَّفْوَانِيُّ
وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتِمُّ الْوَلَايَةُ وَ لَا تَخْلُصُ الْمَحَبَّةُ وَ لَا تَثْبُتُ الْمَوَدَّةُ لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ قَرِيباً كَانَ أَوْ بَعِيداً فَلَا تَأْخُذْكَ بِهِ رَأْفَةٌ  
فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ
لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ الْآيَةَ »

ملاک تبری، طینت افراد نیست،
بلکه اعتقاد آنها نسبت به نور ولایت (معالم ربانی) است:
ملاک و میزان تبری از افراد، اعتقاد سوء آنها نسبت به نور است « إِنْ كَانَ عَاصِياً فَابْرَأْ مِنْهُ » و به طینت خوب یا بد آنها کاری نداریم کما اینکه ملاک و میزان تولی با نور و دوستان نور نیز همین است یعنی اعتقاد صحیح آنها در اطاعت بی چون و چرا از نور ولایت آل محمد ع « إِنْ كَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُطِيعاً »، نه طینت آنهاست « کیف تجد اعتقادهما ؟! ».
« سُئِلَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع عَنِ الطَّاعُونِ :
أَ نَبْرَأُ مِمَّنْ يَلْحَقُهُ فَإِنَّهُ مُعَذَّبٌ ؟
قَالَ
إِنْ كَانَ عَاصِياً فَابْرَأْ مِنْهُ طُعِنَ أَوْ لَمْ يُطْعَنْ
وَ إِنْ كَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُطِيعاً فَإِنَّ الطَّاعُونَ مِمَّا تُمَحَّصُ بِهِ ذُنُوبُهُ »

مصادیق تبری، چگونه مشخص میشود؟
چگونه فهم کلام علمی آل محمد ع میسر میشود؟ 
عاقل با مطالعه آثار علمی صاحبان نور «حبر» بوضوح درمی یابد که آل محمد ع فهم مطالب علمی خودشان را اینگونه به افرادی عنایت فرموده اند « أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِي وَ عِلْمِي » و این ویژگی خاص و منحصر به فرد است که باید اقرار به فضل علمی‌شان نمود و از دشمنانش تبری جست «وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ».
« … مَنْ أَرَادَ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ جَنَّةَ رَبِّي جَنَّةَ عَدْنٍ غَرَسَهَا رَبِّي بِيَدِهِ
فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ لْيَتَوَلَّ وَلِيَّهُ وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْيُسَلِّمِ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ بَعْدِهِ
فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي
أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِي وَ عِلْمِي
إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ أُمَّتِيَ الْمُنْكِرِينَ لِفَضْلِهِمْ وَ الْقَاطِعِينَ فِيهِمْ صِلَتِي
وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَقْتُلُنَّ ابْنِي لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي»

الْبَرَاءَةُ وَاجِبَةٌ!
الْوَلَايَةُ وَاجِبَةٌ!
مصادیق تبری در اعصار و قرون، غاصبین فدک هستند.
کسانی که در حق نور خود ظلم کردند و مشمول داستان تبری شده و در ردیف اشقیا قرار گرفتند.
« وَ حُبُّ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَاجِبٌ وَ الْوَلَايَةُ لَهُمْ وَاجِبَةٌ
وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَاجِبَةٌ
وَ مِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ هَتَكُوا حِجَابَهُ وَ أَخَذُوا مِنْ فَاطِمَةَ ع فَدَكَ‏ وَ مَنَعُوهَا مِيرَاثَهَا وَ غَصَبُوهَا وَ زَوْجَهَا حُقُوقَهُمَا وَ هَمُّوا بِإِحْرَاقِ بَيْتِهَا وَ أَسَّسُوا الظُّلْمَ وَ غَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص
وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ‏ وَاجِبَةٌ
وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ الْأَنْصَابِ وَ الْأَزْلَامِ أَئِمَّةِ الضَّلَالِ وَ قَادَةِ الْجَوْرِ كُلِّهِمْ أَوَّلِهِمْ وَ آخِرِهِمْ وَاجِبَةٌ
وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ شَقِيقِ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ قَاتِلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَاجِبَةٌ
وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ جَمِيعِ قَتَلَةِ أَهْلِ الْبَيْتِ ع وَاجِبَةٌ
وَ الْوَلَايَةُ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ لَمْ يُغَيِّرُوا وَ لَمْ يُبَدِّلُوا بَعْدَ نَبِيِّهِمْ وَاجِبَةٌ
مِثْلُ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ وَ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْكِنْدِيِّ وَ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ وَ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ وَ أَبِي الْهَيْثَمِ بْنِ التَّيِّهَانِ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ وَ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ وَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ وَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ذِي الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ
وَ مَنْ نَحَا نَحْوَهُمْ وَ فَعَلَ مِثْلَ فِعْلِهِمْ
وَ الْوَلَايَةُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَ الْمُقْتَدِينَ بِهِمْ وَ بِهُدَاهُمْ وَاجِبَةٌ »

فِي الْجُمْلَةِ!
+ «تولی و تبری»:
این مبحث زیبا از این سوال راوی شروع شد: أَ نَتَوَلَّاهُمْ؟ … نَعَمْ فِي الْجُمْلَةِ!
[«جُمْلَةً أَوْ مُفَسَّراً؟ … لَا ، بَلْ جُمْلَةً»]:
این حدیث زیبا قصه تولی و تبری رو هم خیلی قشنگ می‌فهمونه!
«إِذَا أَتَيْتَ بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي الْجُمْلَةِ وَ بَرِئْتَ مِنْ أَعْدَائِنَا فِي الْجُمْلَةِ فَقَدْ أَجْزَأَكَ»
[«وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ » + «فی الجملة»] :
واقعیت اینه که هیچکس جز آل محمد ع، تاویل آیاتی که دلخواههای ما رو بهم می زنن رو نمیدونن ، لذا نباید حال تعمق داشت تا ریشه و علت و منشاء اون رو در بیاری!
فی الجمله بگو : « يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا »
من میدونم که حوادث آثار عیب منه ! اما چرا و چجوری و کی و کجا و … بمن نه مربوطه و نه در حد فهم و اندازه های من ! اگه قلبت اینجوری باشه تو از راسخون در علمی! یعنی به اصل یقین داری و سراغ اسرار نمی روی ! تعمق در رای یعنی اینکه سراغ اسرار بروی بدون اجازه !
[قرار نیست همه از اسرار سر در بیارن!] :
« ليس هؤلاء ممّن خاطبهم اللَّه وكلّفهم بكمال الإيمان، بل كلّفهم بالإيمان في‏ الجملة »

[ تبری از اهل شک حسود : « مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ »] :
[تکذیب نور « يُكَذِّبُ بِهَا » = شک به نور] :
[جرم « الْمُجْرِمُونَ » – « جرم الثمر » : تکذیب نور، جرم معارین است !] :
[شک به بهشت و جهنم « يُكَذِّبُ بِهَا » ! – شک به معالم ربانی ! – شک به رسول خدا ص] :
اونیکه شک داره بهشت و جهنم همین الآن هم وجود داره، باید بدونه که خبر از شک او به معالم ربانی صاحبان نور میده چون بهشت یعنی عمل به معالم ربانی صاحبان نوری که این علم رو از آل محمد ع اقتباس نموده اند و از این بهشت به اون بهشت فقط منتقل میشی «فادخلی فی عبادی (منا اهل البیت ع) وادخلی جنتی».
معارین اهل شک و تکذیب نسبت به جهنمی هستند که سزای جرم آنهاست و این شک آنها در واقع نسبت به نور است، و شک و حسد این بلا را به سر آنها می آورد ! قوم لوط مجرم بودند و مسرف بودند و شاکّ بودند و مریب بودند.
بهشت ما معراج علمی ماست با یاد معالم ربانی و عمل به آنها!
« عَنِ الْهَرَوِيِّ قَالَ :
قُلْتُ‏ لِلرِّضَا ع
أَخْبِرْنِي عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ
أَ هُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ ؟
فَقَالَ نَعَمْ
وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَى النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ
فَقَالَ ع
مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ
مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ ص وَ كَذَّبَنَا وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ خُلِّدَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ‏ »

[شک و ریب – بدعت « أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ » – برائت – ادعای ربوبیت] :
داستان‌های تکراری بدعت و ادعای ربوبیت مربوط به همین اهل شک و ریبی است که مدتها کنار صاحبان نور هستند اما نسبت به آنها به یقین نرسیده‌اند!
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِي فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلِ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةِ وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِي الْفَسَادِ فِي الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُوا [يَتَعَلَّمُونَ‏] مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِي الْآخِرَةِ
هرگاه شكّاكان و بدعت گذارانِ پس از من را ديديد، از آنان بيزارى نشان دهيد و تا مى توانيد به ايشان دشنام دهيد و بد بگوييد و بر آنان بتازيد، تا از تباه كردن اسلام نااميد شوند،
و مردم از آنان بر حذر باشند و از بدعتهاى آنان چيزى نياموزند،
بدين سان خداوند در عوض آن براى شما ثوابها مى نويسد
و به خاطر اين كار درجات شما را در آخرت رفعت مى بخشد.

اول سوره ممتحنه
+ «تولی و تبری»:
+ «ولی – برا»
[از کیا بِبُرّیم؟! با کیا هنوز ادامه بدیم؟!]:
« لا يَنْهاكُمُ  … أَنْ تَبَرُّوهُمْ »
« إِنَّما يَنْهاكُمُ … أَنْ تَوَلَّوْهُمْ »
« فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ‏ تَبَرَّأَ مِنْهُ »
رابطه واژه های تولی و تبری و مودت و عداوت.
[سورة الممتحنة (60): الآيات 1 الى 5]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (1)
اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد [به طورى‏] كه با آنها اظهار دوستى كنيد، و حال آنكه قطعاً به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند [و] پيامبر [خدا] و شما را [از مكّه‏] بيرون مى‏‌كنند كه [چرا] به خدا، پروردگارتان ايمان آورده‌‏ايد، اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بيرون آمده‏‌ايد. [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مى‌‏كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان داشتيد و آنچه آشكار نموديد داناترم. و هر كس از شما چنين كند، قطعاً از راه درست منحرف گرديده است.
اولی « تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ » در مورد اهل یقینه که با اهل شک که از ماهیت اونا هنوز خبر ندارن اینجوری صادقانه دوستشون دارن و با اونا رفت و آمد می کنن ، اما دومی : « تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ » این رابطه پنهانی اهل شک حسود با اهل حسادت دیگر و لیدرهای سوء است که پشت به نورشون کرده اند و این رابطه سری محرمانه و مخفیانه را برقرار می کنن تا کم کم راه باز کنن و برن اونطرف! و خدا میگه من از شما زرنگترم میدونم چی تو سرتون میگذره!
یک نکته مهم + آیه مودت که قبلا گفتیم بین قوم و خویش عداوت ایجاد میشه:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ»
اهل یقین ملاک دوستی و رابطه شون با اهل شک که هنوز دستشون رو نشده فقط بر مبنای مودت «تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» یعنی با واسطه نور است وگرنه هر کی میخواد باشه باشه در مقایسه با معالم ربانی که ارزشی نداره اونو بچسبی و نورت رو رها کنی، این اهل شک نسبت به معالم ربانی صاحبان نور که اهل یقین با جون و دل قبول دارن، در واقع کافر هستند، چون این معالم ربانی رو قبول ندارند  «وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ» » آیه مودت هم برای همین نازل شد چون خدا می دونست اینایی که دور نور جمع میشن و همه با هم قوم و خویش هم هستند، یک عده اهل یقین اند و یک عده اهل شک هستند لذا نهایتا آیات و تقدیرات، بین اونا تفرقه و تمییز خواهد انداخت و عداوت بین اونا کاملا بارز و علنی خواهد شد و دو واژه عداوت و مودت در اون حدیث ذیل آیه مودت با این آیه خیلی خوب همدیگرو کامل می کنند.
« تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ »:
عبارت « بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ » + «ما انزل الله » + «ما افاء الله» :
همه و همه معادلهای معالم ربانی صاحبان نور هستند.
خلاصه اش برای ما ، میشه همون علم ماخوذ از صاحبان نور که حالا با این تئوریِ آموخته شده، میریم که ببینیم با آیات چکار کنیم! چون «آیاتی و رسلی» قصه اینه که این مطالبو که شنیدی حتما آیاتی عرضه میشه که به حقانیت این مطالب اولا پی ببری و ثانیا با قلب و زبان و اعضاء و جوارحت تایید کنی و عمل کنی که بشه عمل صالح.
آیه زیبایش هم که روزی هزار بار بخوانی کمه، اینه :
«سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»
اما این آیه اول سوره ممتحنه داره پرده از رذالت اهل شک بر می داره که اینها صاحب چه قلبهای پلیدی هستند.
إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (2)
+ «ثقف»
اگر بر شما دست يابند، دشمن شما باشند و بر شما به بدى دست و زبان بگشايند و آرزو دارند كه كافر شويد.
لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (3)
+ «فصل»
روز قيامت نه خويشان شما و نه فرزندانتان هرگز به شما سود نمى‌‏رسانند.
[خدا] ميانتان فيصله مى‌‏دهد، و خدا به آنچه انجام مى‏‌دهيد بيناست.
+ فصل: « فصلت المرأة رضيعها »:
تمام این جریانات نهایتا به انفصال اهل یقین و اهل شک با میزان و ترازویی بنام صاحبان نور از یکدیگر است و فرجام کار با آیاتی که عرضه می شود جدایی است و این جدایی حق از باطل است و این حق و باطل در قالب قوم و خویشیهای بی ارزش دنیایی قاطی شده و علوم ربانی می آید تا این جدایی را عملا انجام دهد! چون او « إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ » است!
+ «فصل»
« الْفَصْلُ ‏: إبانة أحد الشّيئين من الآخر: حتى يكون بينهما فرجة »
پس نام زیبای فصل الخطاب برای صاحبان نور الآن خوب فهمیده می شود:
« وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ‏ »
آیات مفصلات!
چه بگیم آیاتی، چه بگیم رسلی، فرقی نمیکنه،
پس مفصلات، اشاره به صاحبان نور دارد.

فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ

[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۱۳ الى ۱۱۴]
ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (۱۱۳)
بر پيامبر و كسانى كه ايمان آورده‌‏اند سزاوار نيست كه براى مشركان – پس از آنكه برايشان آشكار گرديد كه آنان اهل دوزخند – طلب آمرزش كنند، هر چند خويشاوند [آنان‏] باشند.
وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ
فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ
إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (۱۱۴)
و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش جز براى وعده‌‏اى كه به او داده بود، نبود.
و[لى‏] هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست، از او بيزارى جست.
راستى، ابراهيم، دلسوزى بردبار بود.

امام رضا عليه السلام:
حـُبُّ اَوْلِياءِ اللّه واجِبٌ
وَ كَذلِكَ بُغْضُ اَعْدائِهِمْ وَ الْبَرائَةُ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَئِمَّتِهِمْ.
امام رضا عليه السلام در نوشته خود به مأمون، فرموده است:
دوستى با دوستان خدا واجب است،
همچنين دشمن داشتن و بيزارى جستن از دشمنان دوستان خدا و سران آنان واجب است.

مشتقات ریشۀ «برء» در آیات قرآن:

وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ‏ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ‏ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ (54)
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (166)
وَ قالَ الَّذينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنَ النَّارِ (167)
وَ رَسُولاً إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ‏ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (49)
وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَريئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً (112)
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي‏ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني‏ فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني‏ وَ تُبْرِئُ‏ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏ وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني‏ إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ (110)
قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى‏ قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّني‏ بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (19)
فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (78)
وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَري‏ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ (48)
سورةُ التّوبَة
بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ (1)
وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَري‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليمٍ (3)
وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ (114)
وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي‏ عَمَلي‏ وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ‏ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَري‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامي‏ وَ أَنَا بَري‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (35)
إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (54)
وَ ما أُبَرِّئُ‏ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ (53)
الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ‏ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ (26)
فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216)
قالَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذينَ أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ (63)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذينَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ‏ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجيهاً (69)
وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّني‏ بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (26)
أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ (43)
ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (22)
كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَري‏ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ (16)
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ‏ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (24)
قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ (4)
إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ في‏ نارِ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (6)
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ (7)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی