Good Luck- Bad Luck!
Dark Hard Uphill!
Clear Easy Downhill!
«سعد» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«سعد الماء»
«فَمِنْهُمْ شَقِيٌ وَ سَعيدٌ»
+ «جبی»
+ «رضا و سخط»
سعادت یعنی رضایت به تقدیرات!
شقاوت یعنی نارضایتی به تقدیرات!
وقتی به تقدیر راضی میشی همه چیز خودبخود خوب پیش میره!
وقتی با تقدیراتت جنگ و دعوا داری، همه چیز برای تو تلخ و ناگوار میشه!
«شقو – شقی» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«شَقَا اللّهُ فلانًا: خداوند او را به سختى و بدبختى افكند.»
«شَقَاء [شقي]: شِدَّة، عُسْر، ضِيق، مَشَقَّة، صُعُوبَة، مُكَابَدَة، مُعَانَاة.»
«الشَّاقِي من حيود الجبال: الطالع الطويل»
«الشّاقى: حَيْدٌ من الجبل طويل لا يُستطاع ارتقاؤه،
یال بلندی از کوه که نمیتوان از آن بالا رفت.»
«شقأ نابُ البعير: إِذا بدا»
«شَقَى نابُ البعير: طلع و ظَهر»
مشتقات ریشۀ «سعد» 2 بار و ریشۀ «شقی» 12 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
السَّعِيد – الشَّاقِي
«سربالایی شقاوت – سرازیری سعادت»
«سعادت: سرازیری – شقاوت: سربالایی»
زندگی راحت یا زندگی با اعمال شاقّه!
+ «عسر و یسر – تلخ و شیرین»
فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ
فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا … وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا
[سورة هود (۱۱): الآيات ۱۰۴ الى ۱۰۸]
وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ (۱۰۴)
و ما آن را جز تا زمان معيّنى به تأخير نمىافكنيم.
يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ
فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ (۱۰۵)
روزى [است] كه چون فرا رسد هيچ كس جز به اذن وى سخن نگويد.
آنگاه بعضى از آنان تيرهبختند و [برخى] نيكبخت.
فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ (۱۰۶)
و اما كسانى كه تيرهبخت شدهاند، در آتش، فرياد و نالهاى دارند.
خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ
إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (۱۰۷)
تا آسمانها و زمين برجاست، در آن ماندگار خواهند بود،
مگر آنچه پروردگارت بخواهد، زيرا پروردگار تو همان كند كه خواهد.
وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ
خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ
إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (۱۰۸)
و اما كسانى كه نيكبخت شدهاند، تا آسمانها و زمين برجاست، در بهشت جاودانند،
مگر آنچه پروردگارت بخواهد. [كه اين] بخششى است كه بريدنى نيست.
مثال سایه و حب دنیا!
+ «حرص»
فَإِنَّ اَلدُّنْيَا خَلَقَهَا اَللَّهُ بِمَنْزِلَةِ ظِلِّكَ
إِنْ طَلَبْتَهُ أَتْبَعَكَ وَ لاَ تَلْحَقُهُ أَبَداً
وَ إِنْ تَرَكْتَهُ تَبِعَكَ وَ أَنْتَ مُسْتَرِيحٌ
خدای مهربان، دنيا را به مثابۀ سايه آفريده است ،
چنان كه طلب كردن سايه و در پى او رفتن،
جز تعب و زحمت حاصل ندارد و به او نمىتوان رسيد،
و سكون و در پى او نرفتن، مستلزم رسيدن به او است.
دنيا نيز چنين است،
طلب كردنش موجب محرومىت از آن است،
و طلب نكردن، مورث رسيدن.
سعادت اینه که بدنبال تمناهایی که تقدیر نشده نباشی!
با پشت کردن به این تمناها و رضایت به نور تقدیرات، خودبخود تمناها بدنبالت خواهند دوید!
داستان تکراری کربلای ابراهیم ع در موضوع ذبح اسماعیل ع و وجه تسمیه سرزمین منا!
امام صادق علیه السلام:
لاَ تَحْرِصْ عَلَى شَيْءٍ لَوْ تَرَكْتَهُ لَوَصَلَ إِلَيْكَ
وَ كُنْتَ عِنْدَ اَللَّهِ مُسْتَرِيحاً مَحْمُوداً بِتَرْكِهِ
وَ مَذْمُوماً بِاسْتِعْجَالِكَ فِي طَلَبِهِ وَ تَرْكِ اَلتَّوَكُّلِ عَلَيْهِ وَ اَلرِّضَى بِالْقِسْمِ
فَإِنَّ اَلدُّنْيَا خَلَقَهَا اَللَّهُ بِمَنْزِلَةِ ظِلِّكَ
إِنْ طَلَبْتَهُ أَتْبَعَكَ وَ لاَ تَلْحَقُهُ أَبَداً
وَ إِنْ تَرَكْتَهُ تَبِعَكَ وَ أَنْتَ مُسْتَرِيحٌ
وَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
اَلْحَرِيصُ مَحْرُومٌ وَ هُوَ مَعَ حِرْمَانِهِ مَذْمُومٌ فِي أَيِّ شَيْءٍ كَانَ
وَ كَيْفَ لاَ يَكُونُ مَحْرُوماً وَ قَدْ فَرَّ مِنْ وَثَاقِ اَللَّهِ
وَ خَالَفَ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَيْثُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
اَلَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ
وَ اَلْحَرِيصُ بَيْنَ سَبْعِ آفَاتٍ صَعْبَةٍ
فِكْرٍ يَضُرُّ بَدَنَهُ وَ لاَ يَنْفَعُهُ
وَ هَمٍّ لاَ يَتِمُّ لَهُ أَقْصَاهُ
وَ تَعَبٍ لاَ يَسْتَرِيحُ مِنْهُ إِلاَّ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ يَكُونُ عِنْدَ اَلرَّاحَةِ أَشَدَّ تَعَباً
وَ خَوْفٍ لاَ يُورِثُهُ إِلاَّ اَلْوُقُوعَ فِيهِ
وَ حُزْنٍ قَدْ كَدِرَ عَلَيْهِ عَيْشُهُ بِلاَ فَائِدَةٍ
وَ حِسَابٍ لاَ يُخَلِّصُهُ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ إِلاَّ أَنْ يَعْفُوَ اَللَّهُ عَنْهُ
وَ عِقَابٍ لاَ مَفَرَّ لَهُ مِنْهُ وَ لاَ حِيلَةَ
وَ اَلْمُتَوَكِّلُ عَلَى اَللَّهِ يُمْسِي وَ يُصْبِحُ فِي كَنَفِ (اَللَّهِ تَعَالَى)
وَ هُوَ مِنْهُ فِي عَافِيَتِهِ
وَ قَدْ عَجَّلَ اَللَّهُ كِفَايَتَهُ
وَ هَيَّأَ لَهُ مِنَ اَلدَّرَجَاتِ مَا اَللَّهُ بِهِ عَلِيمٌ
وَ اَلْحِرْصُ مَا يَجْرِي فِي مَنَافِذِ غَضَبِ اَللَّهِ
وَ مَا لَمْ يُحْرَمِ اَلْعَبْدُ اَلْيَقِينَ لاَ يَكُونُ حَرِيصاً
وَ اَلْيَقِينُ أَرْضُ اَلْإِسْلاَمِ وَ سَمَاءُ اَلْإِيمَانِ.
امام صادق (ع ) فرمود:
در رسيدن به چيزى كه اگر رهايش كنى به سوى تو مىآيد و در آن صورت محبوب خداوند باشى، حريص مباش
و اگر در رسيدن به خواستهات شتاب ورزى و از توكل به خدا و رضا به قسمت غافل شوى، در درگاه احديت ناپسند خواهى شد؛
چرا كه خداوند جهان را چون سايه تو خلق فرموده
كه اگر در طلبش رَوى، تو را به سويش مىكشاند وهيچ گاه بدان نخواهى رسيد
و اگر تركش كنى، خود به دنبالت مىآيد و تو راحت خواهى بود.
پيامبر (ص ) فرمود:
انسان حريص، محروم است و افزون بر آن مذموم درگاه حق است.
و چگونه محروم نباشد و حال آن كه از اعتماد به خداى تعالى گريخته است
و بر خلاف فرمايش خداوند رفته است
كه فرمود:
(خدا همان كسى است كه شما را آفريد، سپس به شما روزى بخشيد،
آن گاه شما را مىميراند وپس از آن زنده مىگرداند).
حريص دستخوش هفت آفت است:
1) در انديشهاى باشد كه به بدنش ضرر رساند و نفعى ندهد؛
2) اندوهى كه تمامى ندارد؛
3) رنجى كه راحتى ندارد، جز به مرگ؛
4) ترسى كه چيزى بدو نرساند جز آن كه همواره گرفتار آن باشد؛
5) اندوهى كه زندگى را بدون آن كه فايدهاى بدو رساند، مكدّر كند؛
6) حسابى كه خلاصى از آن نيابد و پيوسته سرگرم رسيدگى بيهوده به آن باشد؛
7) عقاب وكيفرى كه راه فرار از آن نداشته باشد
(چرا كه حرص، انسان را به ارتكاب گناه وا مىدارد).
شخصى كه بر خداى تعالى توكل دارد، شب و روز را مىگذراند،
در حالى كه در پناه خداى تعالى و عافيت و سلامتى است
و خدا در كفايت امور او تعجيل فرموده و درجاتى برايش فراهم كرده كه فقط خود بدان عالم است.
حرص، آبى است كه از روزنه خشم خداى تعالى جارى است.
و چون بندهاى از يقين محروم نباشد، حريص نخواهد بود
و يقين، زمين اسلام وآسمانِ ايمان است.
«سعد الماء: جری سیحا لا یحتاج الی دالیة»
به آبی که از کوه سرازیر میشه و خودش با پای خودش بدون دخالت دست بشر حرکت میکنه توی رودخانه و روان و جاری است عرب میگه سعد الماء.
احتیاج با دالیة «جمع دالية دَوال» برای جابجایی این آب نیست!
خودش با پای خودش میره و هیچ نیازی به زحمت کشیدن و رنج و مشقت بردن نیست!
به این میگن سعادت!
«فقه اللغة: فصل في تفصيل كمية المياه و كيفيتها:
إذا كان الماء على ظهر الأرض يَسْقي بغيْر آلة، من داليةٍ و دُولاب و ناعوراً و منْجَنُون، فهو: سَيْح»
«دولاب: چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند. خربلة. چرخاب. دلوآب.»
ببین کارا چقدر خودش خودبخود خوب پیش میره! اگه با شیب نور ولایت همراه باشه.
+ «جبی»
[سعد – شقو]:
آب رو به پایین، خودبخود و روان حرکت میکنه، این میشه سعادت!
اما وقتی رو به بالا بخواد بره، با چه سختی و زور زدن و صرف انرژی باید بره، این میشه شقاوت و سختی.
با نور ولایت کارها روان و ساده پیش میره، این میشه سعادت!
اما با اندیشه غیر آل محمد ع، یعنی با استعمال حسد، همه چیز توام با سختی است و در هم و برهمه! این میشه شقاوت!
نور ولایت میشه سعادت و تاریکی حسادت میشه شقاوت.
+ «قبض و بسط»
+ «خوشبختی»
«سعد» نام زیبای آل محمد ع است و در مقابل «شقی» نام اندیشۀ باطل دشمنان آل محمد ع است.
اهل یقین با یاد معالم ربانی کاراشونو آسون و راحت و روان میکنن، به این میگن «سعادت»!
اما اهل شک حسود بدشون میاد لقمه آماده رو بذارن تو دهنشون، لذا کاراشونو سخت و پیچیده میکنن و به این میگن «شقاوت»!
السَّعِيدُ: النّهر، رودخانه!
«السَّوَاعِد– [سعد] : جويهاى آب روان كه به سوى رودخانه يا دريا جريان داشته باشد
و نيز بر مجراى مغز استخوان و شير در پستان اطلاق مىشود.
(مفهوم روان بودن کار و پروسه مد نظر است
یعنی گیری در روان بودنش نیست! ناناستاپ: بدون توقف، بدون زحمت).
+ «روان»: روان ما اگر با معالم ربانی تغذیه شود، روان و «سعید» خواهد بود.
+ مفهوم «پی در پی» در واژه سعد:
از مقالۀ «جانشین»:
لَبَّيْك و سَعْدَيْك:
خداوند پى در پى سعادتت دهد يا پياپى ياريت نمايد كه معنى اوّل مناسب است.
انگاری لازم نیست برای بدست آوردن نور علم، به زحمت بیفتی!
خدای مهربان این نور علم را با فرایند نور الولایة، به قلب تو جاری میکنه! میرسونه!
قلب بدون زحمت و تلاش، این نور رو درک میکنه!
به این میگن سعادت! یعنی اخذ نور علم بدون هیچ زحمتی!
خودش با پای خودش میاد توی قلبت!
فقط کافیه رو به این نور باشی و باور داشته باشی و پشت به تمنا کنی!
لذا رضایت به تقدیرات، توام میشه با اخذ نور سعادت!
پس سعد هم نام زیبای معالم ربانی است که در این واژه، مفهوم پی در پی مستتر است و از لوازم سعادت، استمرار است و بدون استمرار، کاری ختم به خیر و سعادت نمیشود.
[رَجُلاً سَعيد – رَجُلاً شَقِي]:
اگه سلما لرجل من آل محمد ع باشی، کارهات روان انجام میشه و این یعنی سعادت!
و اگر بدنبال مشورت و مشارکت با غیر صاحبان نور باشی، یعنی بدنبال شرکای متشاکسون باشی، یقین بدان که کارهات گره میخوره و این یعنی شقاوت!
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ
وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ
هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً»
+ «فَمِنْهُمْ شَقِيٌ وَ سَعيدٌ»
امام على عليه السّلام:
«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ أَنَارَ سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَوْضَحَ طُرُقَهُ
فَشِقْوَةٌ لَازِمَةٌ أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ»
خداوند راه حق را روشن، و راههاى آن را آشکار نموده است.
پس از آن، یا بدبختى ماندگار است، یا نیک بختى پاینده.
خدای مهربان مسیر نورانی ولایت و هدایت رو آشکارا مشخص میکند!
کسانی که با این صاحبان نور آشنا میشوند، راه نورانی حق را با چشمان قلبشان درک میکنند،
حالا دو حالت پیش میاد:
یا اهل یقین با استعمال اندیشه نورانی، دائما در یسر و عافیتاند «سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ»،
و یا اهل شک با استخفاف نسبت به نور خود، مدام گره در کارهاشون پیدا میشه «شِقْوَةٌ لَازِمَةٌ»!
[سعد – ولی]:
نور ولایت کارها را روان میکند:
«يُسْعِدَنِي … بِوَلَايَتِكُمْ»
یعنی با فهم نور و ظلمت، سعادت در دو دنیا حتمیه!
«وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
إِنِّي لَأَدِينُ اللَّهَ بِحُبِّكُمْ وَ طَاعَتِكُمْ،
وَ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يُسْعِدَنِي فِي حَيَاتِي وَ مَمَاتِي بِوَلَايَتِكُمْ.»
و اللّه اى فرزند پيغمبر خداوند!
به درستى كه اطاعت خداى تعالى را با دوستى و اطاعت شما به جای میآورم
و اين دوستى را در دين خود داخل مىدانم
و اميدوارم كه خداى تعالى مرا در حيات و در ممات، به سبب دوستى شما سعادت دهد.
پس رغبت به استعمال اندیشه و معالم ربانی در دل شرایط
عامل روان شدن کارهاست.
امام علی علیه السلام:
اعْمَلُوا بِالْعِلْمِ تَسْعَدُوا.
به علم خود عمل کنید تا نیکبخت شوید.
أَسْعَدُ النَّاسِ بِالْخَيْرِ الْعَامِلُ بِهِ.
خوشبخت ترین مردم به خوبی،کنندگان ان است.
هر کس اندیشه و معالم ربانی را بکار نبندد، اسباب هلاکت خویش فراهم نموده است:
«فَالْهَالِكُ مِنَّا مَنْ هَلَكَ عَلَيْهِ،
وَ السَّعِيدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَيْهِ.
بنابراین، هلاک شونده از ما، کسی است که در میدان مخالفت با او هلاک گردد؛
و سعادتمند از ما کسی است که به سوی او اشتیاق داشته باشد.
یعنی هر که از ما سر از فرمانش برتابد، کارش به شقاوت کشد
و آن که به درگاه او روی کند، تاج سعادت بر سر نهد.
بعبارت دیگر بدبخت از ميان ما کسي است که برخلاف رضاي خدا خود را به هلاک افکند،
و نيکبخت کسي است که روي دل به سوي او آورد.
با نور، گیر کارهات باز میشه و روان میشه!
«جَالِسِ الْعُلَمَاءَ تَسْعَدْ»
با دانشمندان همنشین باش تا نیکبخت شوی.
اهل یقین با استعمال اندیشه صاحبان نور، قلبشون به نور یقینِ بیشتر، نورانیتر میشه
و سهولت در امورات زندگی رو بعینه مشاهده مینمایند.
«مَا أَعْظَمَ سَعَادَةَ مَنْ بُوشِرَ قَلْبُهُ بِبَرْدِ الْيَقِينِ»
سعادتی بالاتر نیست از این که دل کسی به یقین خنک گردد.
+ «خیر ما القی فی القلب الیقین»
امام علی علیه السلام:
أَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ عَرَفَ فَضْلَنَا
وَ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ بِنَا
وَ أَخْلَصَ حُبَّنَا
وَ عَمِلَ بِمَا إِلَيْهِ نَدَبْنَا
وَ انْتَهَى عَمَّا عَنْهُ نَهَيْنَا
فَذَاكَ مِنَّا وَ هُوَ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ مَعَنَا»
نیکبختترین مردم کسی است که برتری مرتبه ما را بشناسد
و به وسیله ما به خداوند نزدیکی جوید
و دوستی ما را بیآلایش گرداند
و به آنچه ما او را به آن خواندهایم عمل کند
و از آنچه نهی کردهایم باز ایستد.
چنین کسی از ما و در بهشت با ماست.
قدم اول کسب اندیشه از صاحبان نور و دوم عمل به این بینش و تولید عمل صالح:
سَعَادَةُ الرَّجُلِ فِي إِحْرَازِ دِينِهِ وَ الْعَمَلِ لِآخِرَتِهِ.
نیکبختی مرد در نگاهداری دین و عمل برای آخرت است.
أَسْعَدُ النَّاسِ بِالدُّنْيَا التَّارِكُ لَهَا
وَ أَسْعَدُهُمْ بِالْآخِرَةِ الْعَامِلُ لَهَا.
نیکبختترین مردم در دنیا، ترک کننده آن است
و نیکبختترین آنها در آخرت عملکننده برای آن است.
مِنَ السَّعَادَةِ التَّوْفِيقُ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ.
از نیکبختی است،توفیق به اعمال شایسته.
لاَ تَفِی لَذَّهُ اَلْمَعْصِیَهِ بِعِقَابِ اَلنَّار.
لذّت نافرمانی با مجازات اتش هموزن نیست.
أَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ لَذَّةً فَانِيَةً لِلَذَّةٍ بَاقِيَةٍ.
نیکبختترین مردم کسی است که لذّت از بین رفتن را، برای لذّت جاویدان، واگذارد.
+ «تمنا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنا»
روان شدن کارها به چشمپوشی از گناه کردنی، که لذت گذرا و بیارزش است، میباشد.
چشمپوشی از گناه یعنی خارج کردن پستانک تمنا از دهان!
باید مواظب تمناها و دلخواهها و حب دنیای قلب حسودمان باشیم
تا این عیب خطرناک، کار دستمون نده:
«إِنَّ الدُّنْيَا تُعْطِي وَ تَرْتَجِعُ
وَ تَنْقَادُ وَ تَمْتَنِعُ
وَ تُوحِشُ وَ تُؤْنِسُ
وَ تُطْمِعُ وَ تُؤْيِسُ
يُعْرِضُ عَنْهَا السُّعَدَاءُ وَ يَرْغَبُ فِيهَا الْأَشْقِيَاءُ»
دنیا مىبخشد و باز پس مىگیرد،
و پیروى مىکند و گردنکشى مىنماید
و رم مىدهد و رام مىنماید
و به طمع مىاندازد و ناامید مىگرداند!
نیکبختان از آن در مىگذرند و بدبختان در آن رغبت مىکنند.
اگه دیدی گره به کارت افتاده، بدان حب دنیا داری!
و اگه حب دلخواه نداشته باشی، کارهات روونه و مشکلی در مسیر نخواهی داشت.
پس دل از گناه بِکَن!
اعْزُفْ [أَعْرِضْ] عَنْ دُنْيَاكَ تَسْعَدْ بِمُنْقَلَبِكَ وَ تُصْلِحْ مَثْوَاكَ.
از دنیای خود، روی بگردان تا در بازگشت خود، نیکبخت شوی و آخرت خود را به صلاح آوری.
تا به جایگاه مطلوب خودت نزد آل محمد ع برسی و آبرومند شوی.
لَا يَسْعَدُ امْرُؤٌ إِلَّا بِطَاعَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ
وَ لَا يَشْقَى امْرُؤٌ إِلَّا بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ.
نیک نمیگردد مردی، مگر با فرمانبرداری خداوند
و بدبخت نمیگردد مردی مگر با نافرمانی خداوند.
[وفق – سعد]:
بِالتَّوْفِيقِ تَكُونُ السَّعَادَةُ.
با توفیق، نیکبختی خواهد بود.
هم توفیق و هم سعادت هر دو نامهای زیبای مترادف نور هستند و برای اهل یقین یعنی با یاد معالم ربانی، کارها روان میشود و گره از کارها گشوده خواهد شد. لذا:
كَفَى بِالْمَرْءِ سَعَادَةً أَنْ يُوثَقَ بِهِ فِي أُمُورِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا.
در نیکبختی آدمی کافی است که در کارهای دنیا و دین به او اعتماد گردد.
در تمام امورات خودت چه در دین و چه در دنیا،
تنها ثقة تو، باید صاحب نورت باشه و سلما لرجل ثقة من آل محمد ع باشی.
[سعد – جدّی]:
اهل نور یقین در اینکه فقط با استعمال اندیشه و معالم ربانی قلبشان را نورانی و منور بنمایند، جدیت و اصرار دارند و معتقدند فقط با این اندیشۀ واحد، کارها روان و براحتی پیش خواهد رفت:
«قَدْ سَعِدَ مَنْ جَدَّ».
به راستی نیکبخت کسی شد که تلاش و کوشش کرد.
«نفس شقیّ – نفس سعید»
«فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ»
يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ
فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ،
فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ … خالِدِينَ فِيها
وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها
السَّعْدُ و السَّعَادَةُ:
معاونة الأمور الإلهية للإنسان على نيل الخير، و يضادّه الشّقاوة
أصل الإسعاد و المساعدة: متابعة العبد أمر ربّه
السواعد مجاري البحر الّتي تصبّ اليه الماء
نحس: هو انكدار فيه شدّة، و هو خلاف السعد،
و السعد حالة تقتضي الصفاء و الخير و الصلاح.
سعید کسی که حالتا قلبش کدر نباشد و منور به نور آل محمد ع باشد.
خوشیمن، نیکبخت:
این خوشیمنی و نیکبختی به اعتبار بینش و روش آل محمد ع حاصل میشود
و نحوست به اعتبار بینش و روش دشمنان آل محمد ع است.
أصل الإسعاد و المساعدة: متابعة العبد أمر ربّه
السواعد مجاري البحر الّتي تصبّ اليه الماء
صلی – سعد
در واقع همان مفهوم صلاة از واژۀ سعد نیز استنباط میشود:
گرم شدن و نور گرفتن از منبع علم بیپایان آل محمد ع که منجر به از بین رفتن کدورتهای ناشی از حسد دنیای قلب است و نهایتا صفا و زلالی قلب به برکت علم ماخوذ از نور آل محمد ع که نحوست بینش و روش قلب بیمار را میزداید و پاکی و روشنایی درون را برای ما به ارمغان میآورد ان شاء الله تعالی.
جسم در مقابل روح چه ارزشی دارد که ما در اصلاح جسم و تعدیل مزاج خود زمین و زمان را به هم میدوزیم تا بیماری جسممان را به درمان برسانیم اما از بیماری روح و حسد مخفی در دنیای قلب که تبعات آن حتی جسم را نیز مکدر مینماید، غافلیم و اصلا توجهی به درمان اصل خود نداریم و در فرع خاکی فانی اینقدر کوشا هستیم.
قبل از اینکه درصدد اصلاح مزاج خود که از اعتدال خارج شده است، باشیم، باید به فکر فهمیدن کلام آل محمد ع از این حادثه که همان بیماری تن ناشی از بیماری قلب است باشیم و بیشتر نگران خروج از اعتدال قلب [خروج در اصل و فرع نور ولایت!] خود باشیم و بیماری را به عنوان یک علامت هشدار دهنده از سوی طبیب قلب خود ببینیم و از بیماری و علامت ظاهری، بیماری باطن خود که طبیب آن را جهت تلاش برای پاکسازی قلب به ما نمایانده خوشحال و راضی باشیم و یقین داشته باشیم که اصلاح بینش غلط خود به برکت نور آل محمد ع خیلی مهمتر و واجب تر از اصلاح مزاج جسمانی است و صد البته که خواه نا خواه با اصلاح قلب باید طبق قاعده پیوستگی عیب و اثر، ظاهر بیماری جسمی نیز بهبودی حاصل نماید و این حکمت بیماریها و نیاز ما به منبع علمی است که هر دو زیرمجموعه علم بدن و علم دین نزد همین منبع یگانه یعنی عالم ربانی از آل محمد ع میباشد و هیچکس در کره زمین نمیتواند و اصلا خدا نمیگذارد که به علم اصلاح مزاج و طب آل محمد ع برسد، قبل از اینکه حکمت بیماری را درک ننموده باشد و اگر چنین شود اصلا علت خلقت بشر که همانا فرصت تربیت و اصلاح عیب حسد اوست، زیر سوال میرود .
حال خوشی که از بررسی علمی مربوط به دنیای قلب حاصل میشود اصلا قابل مقایسه با بحث اصلاح مزاج با طب آل محمد ع نمیباشد تا چه رسد به بحثهایی که خارج از چارچوب علمی آل محمد ع است که همهاش کدورتزا برای قلب است.
لذا در درمان هر بیماری برای بیمار باید 99 درصد، اول از بیماری قلبی خود یعنی حسد که این علامت از آنجا نشأت گرفته با خبر شود و آنوقت به اندازه 1درصد یک تلنگر کوچک برای درمان و اصلاح مزاج کفایت میکند و نباید تمام هم و غم ما اول به سراغ پاک کردن صورت مسئله باشد بلکه اتفاقا عاقل دنبال فهمیدن عیوب قلبی خود است تا درصدد اصلاح آن برآید و نگران جسم بیمار خود نیست و اتفاقا از اینکه جسم را پیش مرگ اصلاح و تربیت عیب روح خود میبیند خوشحال است و بعبارت دیگر همین که بفهمد در بیماری جسمی و این کلام آل محمد ع تحمل و صبر را به اندازهای توفیق پیدا کرده که با نسبت دادن آن به عیب قلبی خود یعنی حسد موجبات رضایت آل محمد ع را کسب نموده است برای او کفایت میکند و از فرط خوشحالی، از اصلاح مزاج بیماری جسمی خود فراموش میکند بطوریکه یادش میرود از آل محمد ع درمان جسم معیوب خود را سوال نماید و صد البته که جسم فانی در مقابل روح باقی چه ارزشی دارد که تلاش برای اصلاح آن، انسان را از تلاش برای اصلاح قلبش غافل نماید.
من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا؛
یعنی ما با کسب علم از صاحبان نور باید خود را به مقام عبودیت ذات اقدس الهی نزدیک نماییم.
و این حدیث رابطه علم و عبد را برای ما مشخص مینماید و علم در هر دو وجه علم الادیان و علم الابدان هر دو منظر نظر است و البته هر دو یکی است و از یک منبع که العلم علمان، و این دو از هم جدا و بیارتباط نیست و عاقل از تغییر مزاج و بیماری و علائم جسمی خود تلاش برای فهم کلام ولی خود برای اصلاح عیب قلبی خود میکند که همانا زیر مجموعههای حسد است که اگر در قلب بماند هم در این دنیا، جسم را تباه میکند و هم مهمتر از آن، تا ابد روح در عذاب جهنم خواهد بود،
پس خوشا به حال عاقلی که از بیماریهای جسمی و علائم خود که آن را کلام آل محمد ع در مورد خودش میداند به دقت با پیگیری اصل درمان بیماری جان خود، نهایتا درمان تن خویش را نیز از آل محمد ع به فضل و کرمشان متوجه میشود و اصلا خود بخود بدون اینکه او بفهمد درمان جسم او در مسیر او قرار میگیرد و او فضلا مورد عنایت طبی جان و تنش از لطف آل محمد ع، سعادتمند «سعد» می شود.
مِن كتابٍ لَهُ إلى الأشتَرِ:
أمَرَهُ بِتَقوَى اللّه، و إيثارِ طاعَتِهِ،
و اتِّباعِ ما أمَرَ بهِ في كتابِهِ مِن فرائضِهِ و سُنَنِهِ؛
التي لا يَسعَدُ أحَدٌ إلاّ باتِّباعِها،
و لا يَشقَى إلاّ مَع جُحُودِها و إضاعَتِها.
[امير المؤمنين] مالك را به پرهيزگارى و ترس از خدا و برگزيدن طاعت او و پيروى از فرايض و مستحبات خدا، كه در كتاب خود به آنها امر فرموده است، فرمان مىدهد؛
فرايض و مستحباتى كه هيچ كس جز با انجام آنها خوشبخت نمىشود
و هيچ كس جز با انكار و فرو گذاشتن آنها بدبخت نمى گردد.
امام علی عليه السّلام:
حَقِيقَةُ السَّعَادَةِ أَنْ يُخْتَمَ الرَّجُلُ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ
وَ حَقِيقَةُ الشَّقَاءِ أَنْ يُخْتَمَ الْمَرْءُ عَمَلُهُ بِالشِّقَاء.
حقيقت خوشبختى اين است كه شخص، عمل خود را با سعادت پايان برد
و حقيقت بدبختى اين است كه شخص، عمل خود را با بدبختى و شقاوت به پايان رساند.
أعوذ بك من الذنوب التي تورث الشقاء!
به تو پناه میبرم ای خدای مهربان از گناهانی که باعث بدبختی میشود!
اون گناهی که محصولش شقاوته، حسادته!
[قلب رو به تمنا، امتحان سختی در پیش داره!]:
اگه مدعی باشی که اهل معصیت نیستی باید عملا اینو ثابت کنی،
چون خدا زرنگه و شرایط ارتکاب معصیت رو برات فراهم میکنه!
«وَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ»
حالا اینجوری کارِت سخت میشه
و حالا مرد میخواد که وقتی آیت عرضه میشه، از دلخواه (بلوغ لذت – شفای غیظ) بگذره!
چون قصه اصحاب سبت و ماهیهای روی سطح آب روز شنبه، تکرار میشه!
در واقع با عرضه آیات، نیت نامعلوم درون قلب هویدا خواهد شد!
«ان الله فالق الحب و النوی»
و حسن نیت و سوء نیت نسبت به معالم ربانی صاحبان نور مشخص میشود!
صاحب نوری که آل محمد ع، این نور را همچون بچۀ سرراهی «لقط»، بطور رایگان سر راه ما قرار دادهاند، تا حسن نیت ما نسبت به آل محمد ع معلوم شود.
انگاری ماموریت صاحبان نور اینه که مظلومانه در معرض اختلاس معارین حسود قرار بگیرند!
و این یعنی تکرار داستان تکراری کربلا!
وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبَّتِهِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ
وَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً وَ قَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ
فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشَّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتَّى حَكَمَ اللَّهُ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَى عَمَلِهِمْ؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
أَيُّهَا السَّائِلُ حُكْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ
فَلَمَّا حَكَمَ بِذَلِكَ
وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبَّتِهِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ وَ وَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ
وَ وَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ وَ مَنَعَهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ
فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ وَ لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَأْتُوا حَالًا تُنْجِيهِمْ مِنْ عَذَابِهِ
لِأَنَّ عِلْمَهُ أَوْلَى بِحَقِيقَةِ التَّصْدِيقِ
وَ هُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ
وَ هُوَ سِرُّهُ.
ابو بصير گويد:
خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه شخصى از او پرسيد و گفت:
قربانت گردم اى پسر پيغمبر
از چه جهت شقاوت به گنهكاران رسيد تا خدا در علم خود بر عمل ايشان حكم به عذاب كرد؟
امام (عليه السّلام) فرمود:
اى سئوالكننده، هيچ يك از خلق خدا نتواند بحق او قيام كند
(و چنان كه شايسته او است انجام وظيفه نمايد)
و چون اين مطلب را دانست [بآن حكم كرد]
باهل محبت خويش نيروى معرفتش عطا فرمود
و سنگينى عمل (و اطاعت خويش) را از ايشان برداشت
بطورى كه سزاوار آن بودند،
و باهل معصيت نيروى معصيت بخشيد براى آنچه از پيش نسبت بايشان ميدانست
و ايشان را از توانائى پذيرش از خود باز داشت
و حال آنها با آنچه از پيش نسبت بايشان ميدانست موافق گشت
(چون بدنيا آمدند آن نيرو را در معصيت صرف كردند)
و نتوانستند وضعى پيش آورند كه ايشان را از عذاب او برهاند
زيرا علم خدا را بحقيقت باور كردن سزاوارتر است،
اينست معنى «خدا خواست هر چه را خواست»
و اينست راز او.
«السَّعَادَةَ وَ الشَّقَاوَةَ» + «معار و مستقر»:
اندیشه اهل یقین، خیلی ارزش داره، چون مقتبس از علم صاحبان نور است، گرچه ممکنه این اهل یقین بعضا کارهای اشتباهی بکنه که نادرست باشه!
خدا هم از این کارها خوشش نمیاد اما خود اهل یقین رو به اعتبار اندیشهای که در قلبش وجود داره، دوست داره و نهایتا یه روزی این اهل یقین با صلی از معالم ربانی، دست از این کارهای اشتباهش برمیداره، اما اهل شک حسود، هر چقدر هم که طینت خوبی داشته باشند، اما اندیشۀ باطلشون بالاخره یه روزی کار دستشون میده و فرصت طلایی آشنایی با صاحبان نور رو مغتنم نشمرده و خودشون رو اهل سعادت ننموده و شقاوت عالم ذر خودشون رو دوباره تکرار میکنند.
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ السَّعَادَةَ وَ الشَّقَاوَةَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ
فَمَنْ عَلِمَهُ اللَّهُ سَعِيداً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً
وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ يُبْغِضْهُ
وَ إِنْ عَلِمَهُ شَقِيّاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً
وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبَّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ
فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ شَيْئاً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً
وَ إِذَا أَبْغَضَ شَيْئاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً.
خداوند عز و جل پيش از آن كه خلق خود را بيافريند، خوشبختى و شوربختى را آفريد؛
پس خداوند كسى را كه بداند خوشبخت است، دشمن نمىدارد
و چنانچه كار بدى انجام دهد، كارش را دشمن مىدارد، اما خود او را دشمن نمىدارد
و هرگاه بداند بدبخت است، هرگز او را دوست نمىدارد
و چنانچه كار خوبى انجام دهد، كارش را دوست مىدارد
اما به خاطر سرنوشتش وى را ناخوش مىدارد.
پس چون خدا چيزى را دوست دارد ديگر هرگز آن را دشمن ندارد
و چون چيزى را دشمن دارد ديگر هرگز آن را دوست ندارد.
[داستان تکرای خوشبختان و بدبختان!]:
«هَؤُلَاءِ عِبَادِي … قَدْ فَارَقُوا … أَخْدَانَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي»:
خدا به تمام کسانی که در عرفه جمع میشن، یعنی دور صاحب نورشون جمع میشن، تا با یادآوری این معالم ربانی، در دل شرایط، این اندیشۀ صحیح رو بکار ببندن – و با عمل به علم این مافوق علمی که نور ولایت علمی اون بر قلوب مخاطبینش جای بحث ندارد – مباهات میکند که اینها همۀ دلخوشیها و تمناهاشونو بخاطر رضای من کنار گذاشتن و اومدن عرفات!
اما اینها طبق اخباری که ملائکه از قلوبشون میارن دو دستهاند:
قلوب تاریک و قلوب روشن!
حدیث بسیار زیبایی است که انگاری تمامی مباحث نور الولایة در این حدیث مرور میشه!
+ «حج و عرفات و روز عرفه و …»
سعادت و شقاوت – قبض و بسط – قلوب اهل یقین و اهل شک – اقرار به فضل صاحبان نور و … شهادتین … توحید … واژۀ اعتقاد قلبی «تِلْكَ قُلُوبٌ اعْتَقَدَتْ»:
هم در مورد اشقیاء و هم در مورد سعداء، اعتقاد قلبی آنها عنوان شده.
أُولَئِكَ الْأَشْقِيَاءُ – أُولَئِكَ السُّعَدَاءُ
+ مقالۀ «قلب سپید بخشندۀ بیعیب! ید بیضاء!»
أُولَئِكَ الْأَشْقِيَاءُ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً
أُولَئِكَ السُّعَدَاءُ الَّذِينَ تَقَبَّلَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَ شَكَرَ سَعْيَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَإِنَّهُمْ قَدْ أَحْسَنُوا فِيهَا صُنْعاً
امام سجاد علیه السلام:
وَ قَالَ رَجُلٌ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع
يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص
إِنَّا إِذَا وَقَفْنَا بِعَرَفَاتٍ وَ مِنًى
وَ ذَكَرْنَا اللَّهَ وَ مَجَّدْنَاهُ وَ صَلَّيْنَا عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
ذَكَرْنَا آبَاءَنَا أَيْضاً بِمَآثِرِهِمْ وَ مَنَاقِبِهِمْ وَ شَرِيفِ أَعْمَالِهِمْ
نُرِيدُ بِذَلِكَ قَضَاءَ حُقُوقِهِمْ
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع
أَ وَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِمَا هُوَ أَبْلَغُ فِي قَضَاءِ الْحُقُوقِ مِنْ ذَلِكَ
قَالُوا بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
قَالَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْلَى أَنْ تُجَدِّدُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ ذِكْرَ تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الشَّهَادَةَ
وَ ذِكْرَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ الشَّهَادَةَ لَهُ بِأَنَّهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ
وَ ذِكْرَ عَلِيٍّ وَلِيِّ اللَّهِ وَ الشَّهَادَةَ بِأَنَّهُ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ
وَ ذِكْرَ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ بِأَنَّهُمْ عِبَادُ اللَّهِ المخلصين [الْمُخْلَصُونَ]
وَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَانَ عَشِيَّةُ عَرَفَةَ وَ ضَحْوَةُ يَوْمِ مِنًى
بَاهَى كِرَامَ مَلَائِكَتِهِ بِالْوَاقِفِينَ بِعَرَفَاتٍ وَ مِنًى
وَ قَالَ لَهُمْ
هَؤُلَاءِ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَضَرُونِي هَاهُنَا مِنَ الْبِلَادِ السَّحِيقَةِ الْبَعِيدَةِ شُعْثاً غُبْراً
قَدْ فَارَقُوا شَهَوَاتِهِمْ وَ بِلَادَهُمْ وَ أَوْطَانَهُمْ وَ أَخْدَانَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي
أَلَا فَانْظُرُوا إِلَى قُلُوبِهِمْ وَ مَا فِيهَا
فَقَدْ قَوَّيْتُ أَبْصَارَكُمْ يَا مَلَائِكَتِي عَلَى الِاطِّلَاعِ عَلَيْهَا
قَالَ فَتَطَّلِعُ الْمَلَائِكَةُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَيَقُولُونَ
يَا رَبَّنَا اطَّلَعْنَا عَلَيْهَا
وَ بَعْضُهُمْ سُودٌ مُدْلَهِمَّةٌ يَرْتَفِعُ عَنْهَا كَدُخَانِ جَهَنَّمَ.
از امام حسن عسکری روایت شده است که
شخصی خدمت امام سجاد ع عرض کرد:
یا ابن رسول الله!
ما وقتی در عرفات و منی وقوف میکنیم خدا را یاد میکنیم و میستاییم
و بر محمد آل او صلوات می فرستیم، و پدرانمان را به بزرگمنشیها و کارهای خوبشان یاد میکنیم،
و قصدمان این است که حق آنها را ادا کرده باشیم.
حضرت فرمود:
آیا میخواهید برای ادای حق، شما را از چیزی بهتر از این خبردار کنم؟
[جمع حاضر] گفتند: بله، یا ابن رسول الله!
همانا خداوند متعال هنگام شب عرفه و صبح روز منی نزد فرشتگان بلندمرتبهاش به کسانی که وقوف در عرفات و منی داشتهاند مباهات میکند و میفرماید:
اینان بندگان مناند که از سرزمینهای دور، خسته و غبارآلود، اینجا آمدهاند؛
از دلخواهها و سرزمینها و وطن و برادران خویش، به طلب رضای من جدا شدهاند؛
+ «تمنّا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنّا!»
پس به دلهای آنان و آنچه در آن است بنگرید
که من چشمان شما را بر اطلاع از ضمیر آنان توانا ساختم.
پس فرشتگان به دلهای آنان مینگرند و میگویند پروردگارا، بر آنها اطلاع یافتیم،
برخی سیاه و بشدت ظلمانی است که از آنها دودی همچون دود جهنم بیرون میزند
[و برخی سفید و نورانی است که نورش آسمانها را درمی نوردد]
فَيَقُولُ اللَّهُ
أُولَئِكَ الْأَشْقِيَاءُ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً
تِلْكَ قُلُوبٌ خَاوِيَةٌ مِنَ الْخَيْرَاتِ
خَالِيَةٌ مِنَ الطَّاعَاتِ
مُصِرَّةٌ عَلَى الْمُوذِيَاتِ الْمُحَرَّمَاتِ
تَعْتَقِدُ تَعْظِيمَ مَنْ أَهَنَّاهُ وَ تَصْغِيرَ مَنْ فَخَّمْنَاهُ وَ بَجَّلْنَاهُ
+ [«بلقیس، بانوی عاقله!
«قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ»]
لَئِنْ وَافَوْنِي كَذَلِكَ لَأُشَدِّدَنَّ عَذَابَهُمْ وَ لَأُطِيلَنَّ حِسَابَهَمْ
تِلْكَ قُلُوبٌ اعْتَقَدَتْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص كَذَبَ عَلَى اللَّهِ
أَوْ غَلِطَ عَنِ اللَّهِ فِي تَقْلِيدِهِ أَخَاهُ وَ وَصِيَّهُ إِقَامَةَ أَوَدِ عِبَادِ اللَّهِ وَ الْقِيَامَ بِسِيَاسَاتِهِمْ
حَتَّى يَرَوُا الْأَمْنَ فِي إِقَامَةِ الدِّينِ فِي إِنْقَاذِ الْهَالِكِينَ وَ نَعِيمِ الْجَاهِلِينَ وَ تَنْبِيهِ الْغَافِلِينَ
الَّذِينَ بِئْسَ الْمَطَايَا إِلَى جَهَنَّمَ مَطَايَاهُمْ
خداوند میفرماید:
اما آنان [که دلهایشان ظلمانی است] شقاوتمندانیاند که «کوشششان در زندگی دنیا گم شده است، در حالی که چنین حساب میکنند که خودشان کار خوبی انجام میدهند»
آنان دلهایی تهی از خوبیها، خالی از طاعات، مُصِر بر انحرافات و محرمات است،
باورشان بزرگداشت کسی است که من خوارش کردهام
و کوچک شمردن کسی است که من او را بزرگ و گرامی داشتهام،
اگر به همین صورت نزد من بیایند عذابی شدید در انتظارشان خواهد بود
و حسابی سخت و طولانی.
دل آنها با چنین اعتقادی عجین شده که حضرت محمد ص- نعوذ بالله- رسولی است که بر خدا دروغ بست یا در کار خدا اشتباه کرد که برادر و وصیاش را منصوب کرد برای راست کردن کجیِ بندگان خدا و برپایی امور آنان، – به نحوی که آنان را به جایی برساند که امنیت را در برپایی دین ببینند،
[یعنی] در نجات کسانی که در معرض هلاکتند،
و آگاه کردن بیخبران و هشدار دادن به غافلانی که بد مرکبی است مرکب آنان،
که ره به سوی جهنم میبَرَد…
ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا
فَيَنْظُرُونَ فَيَقُولُونَ رَبَّنَا وَ قَدِ اطَّلَعْنَا عَلَى قُلُوبِ هَؤُلَاءِ الْآخَرِينَ
وَ هِيَ بِيضٌ مُضِيئَةٌ يَرْتَفِعُ عَنْهَا الْأَنْوَارُ إِلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْحُجُبِ
وَ تَخْرِقُهَا إِلَى أَنْ تَسْتَقِرَّ عِنْدَ سَاقِ عَرْشِكَ يَا رَحْمَانُ
يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
أُولَئِكَ السُّعَدَاءُ الَّذِينَ تَقَبَّلَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَ شَكَرَ سَعْيَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا
فَإِنَّهُمْ قَدْ أَحْسَنُوا فِيهَا صُنْعاً
تِلْكَ قُلُوبٌ حَاوِيَةٌ لِلْخَيْرَاتِ
مُشْتَمِلَةٌ عَلَى الطَّاعَاتِ
مُدْمِنَةٌ عَلَى الْمُنْجِيَاتِ الْمُشْرِفَاتِ
تَعْتَقِدُ تَعْظِيمَ مَنْ عَظَّمْنَاهُ وَ إِهَانَةَ مَنْ أَرْذَلْنَاهُ
لَئِنْ وَافَوْنِي كَذَلِكَ لَأُثَقِّلَنَّ مِنْ جِهَةِ الْحَسَنَاتِ مَوَازِينَهُمْ
وَ لَأُخَفِّفَنَّ مِنْ جِهَةِ السَّيِّئَاتِ مَوَازِينَهُمْ
وَ لَأُعَظِّمَنَّ أَنْوَارَهُمْ
وَ لَأَجْعَلَنَّ فِي دَارِ كَرَامَتِي وَ مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِي مَحَلَّهُمْ وَ قَرَارَهُمْ
تِلْكَ قُلُوبٌ اعْتَقَدَتْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الصَّادِقُ فِي كُلِّ أَقْوَالِهِ
الْمُحِقُّ فِي كُلِّ أَفْعَالِهِ
الشَّرِيفُ فِي كُلِّ خِلَالِهِ
الْمُبَرِّزُ بِالْفَضْلِ فِي جَمِيعِ خِصَالِهِ
وَ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَ فِي نَصْبِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً إِمَاماً وَ عَلَماً عَلَى دِينِ اللَّهِ وَاضِحاً
وَ اتَّخَذُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِمَامَ هُدًى
وَ وَاقِياً مِنَ الرَّدَى
الْحَقُّ مَا دَعَا إِلَيْهِ
وَ الصَّوَابُ وَ الْحِكْمَةُ مَا دَلَّ عَلَيْهِ
وَ السَّعِيدُ مَنْ وَصَلَ حَبْلَهُ بِحَبْلِهِ
وَ الشَّقِيُّ الْهَالِكُ مَنْ خَرَجَ مِنْ جُمْلَةِ الْمُؤْمِنِينَ بِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ
نِعْمَ الْمَطَايَا إِلَى الْجِنَانِ مَطَايَاهُمْ
سَوْفَ نُنْزِلُهُمْ مِنْهَا أَشْرَفَ غُرَفِ الْجِنَانِ
وَ نُسْقِيهِمْ مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُومِ مِنْ أَيْدِي الْوَصَائِفِ وَ الْوِلْدَانِ
وَ سَوْفَ نَجْعَلُهُمْ فِي دَارِ السَّلَامِ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِمْ زَيْنِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ
وَ سَوْفَ يَضُمُّهُمُ اللَّهُ ثَمَّ إِلَى جُمْلَةِ شِيعَةِ عَلِيٍّ الْقَرْمِ الْهَامِ
فَنَجْعَلُهُمْ بِذَلِكَ مِنْ مُلُوكِ جَنَّاتِ النَّعِيمِ خَالِدِينَ فِي الْعَيْشِ السَّلِيمِ وَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ
هَنِيئاً لَهُمْ جَزَاءً بِمَا اعْتَقَدُوهُ
وَ قَالُوهُ بِفَضْلِ اللَّهِ الْكَرِيمِ الرَّحِيمِ نَالُوا مَا نَالُوهُ.
امام صادق علیه السلام:
يُسْلَكُ بِالسَّعِيدِ فِي طَرِيقِ الْأَشْقِيَاءِ
حَتَّى يَقُولَ النَّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَتَدَارَكُهُ السَّعَادَةُ
وَ قَدْ يُسْلَكُ بِالشَّقِيِّ فِي طَرِيقِ السُّعَدَاءِ
حَتَّى يَقُولَ النَّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَتَدَارَكُهُ الشَّقَاءُ
إِنَّ مَنْ كَتَبَهُ اللَّهُ سَعِيداً وَ إِنْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا فُوَاقُ نَاقَةٍ خَتَمَ لَهُ بِالسَّعَادَةِ.
گاهى انسان خوشبخت به روش انسانهاى بدبخت(گنهكار)رفتار مىكند
تا جايى كه مردم مىگويند:
چقدر شبيه گنهكاران شده است، بلكه يكى از آنها مىباشد.
سپس خوشبختى، او را نجات مىدهد.
و گاهى انسان بدبخت به روش انسانهاى نيكوكار رفتار مىكند
تا جايى كه مردم مىگويند:
چقدر شبيه نيكوكاران شده است، بلكه يكى از آنها مىباشد.
سپس بدبختى، او را (به همان مسير خودش) مىبرد.
كسى كه علم خدا، بر خوشبختى او تعلّق گرفته است،
اگر از عمر دنيا [زمانى] به اندازه فاصله ميان دو شير دوشيدن شتر باقى مانده باشد،
سرانجام خوشبخت مىشود.
شقى: «شاقيتُ ذلك الأمرَ بمعنى عانَيتُه.»
یادآوری معالم ربانی برای اهل یقین، ایجاد سعادت و آرامش میکند،
در مقابل، واژه «شقاوت» حال قلبی اهل شک حسود را توضیح میدهد، یعنی اهل شک، شقی هستند، یعنی نمیخواهند با معالم ربانی، قلب خودشان را به نور آرامش برسانند.
در واقع سعادت در این است که با یاد معالم ربانی قلب به نور آرامش برسد.
اما شقی که راه سعادت را در پیش نمیگیرد،
نمیخواهد معالم ربانی را برای رسیدن به آرامش بکار ببندد.
معنی واژه «عناء – عنو ، عنی»:
حالت سختی و شدت: انگاری اهل شک راه و روش و مسیر آسان را برای دسترسی به آرامش که همان نور علوم ربانی است را از روی شک و حسد نمیخواهد انتخاب کند و خودش را به درد سر و سختی و عناء و مشقت میاندازد و خیال میکند که اگر خود را به سختی بیاندازد و با یادآوری معالم ربانی انجام وظیفه نکند، میتواند به آرامش برسد که این از محالات است.
اهل یقین، اهل سعادت هستند چون با عمل به معالم ربانی کار را برای خود آسان نموده اند.
«شقی: هو ما يقابل السعادة،
أي حالة شدّة و عناء تمنع السلوك الى الخير و الصلاح و الكمال، مادّيّا أو معنويّا، كما مرّ في السعد.»
«ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»:
یادآوری معالم ربانی برای رسیدن به نور و آرامش است، نه اینکه خیال کنی به زحمت و سختی و حرج و شقاء میافتی!
«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى»
یعنی مبادا با فراموش کردن معالم ربانی رابطه نور با قلبت قطع شود و کار برایت سخت و توام با عناء و شقاء گردد.
پس معنی واژه شقاوت اینجوری میشه که برای اهل شک که زورشون میاد با یادآوری معالم ربانی خودشونو آروم کنن، کار سخت و پیچیده میشه و غیر ممکن میشه و به این مسیر سختی که اهل شک به خیال خودشون میرن تا به آرامش برسن، اما نمیرسن، میگن شقاوت.
و واژه «شقی» میشه نامی از نامهای دانهدرشتهای اهل حسادت که معنیش برای اهل شک میشه همین بدبختی و سختی که اونا با غفلت از معالم ربانی به اون دچار میشن.
«قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً …. فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى»
یعنی یه بار دیگه، اونم در دنیا، شما رو با صاحبان نور آشنا میکنم، هر کی با یاد علوم اونها، قلبشو آروم کنه، هیچوقت کارش به سختی و مشقت نمیافته و از دستاندازهای زندگی به سلامت عبور میکنه و کارش گره نمیخوره و «شقی» نمیشه!
«وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا»:
یعنی من با یاد معالم ربانی به آرامش میرسم «وَ بَرًّا بِوالِدَتِي»، خُب معلومه هیچوقت به سختی و مشقت نمیافتم «وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا»
معنی واژه «شقی» را باید خوب درک کنیم.
ملاک تشخیص سعادت و شقاوت افراد!
امام صادق عليه السّلام:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ:
يَا مُفَضَّلُ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَ شَقِيٌّ اَلرَّجُلُ أَمْ سَعِيدٌ
فَانْظُرْ سَيْبَهُ وَ مَعْرُوفَهُ إِلَى مَنْ يَصْنَعُهُ
فَإِنْ كَانَ يَصْنَعُهُ إِلَى مَنْ هُوَ أَهْلُهُ فَاعْلَمْ أَنَّهُ إِلَى خَيْرٍ
وَ إِنْ كَانَ يَصْنَعُهُ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ لَهُ عِنْدَ اَللَّهِ خَيْرٌ.
امام صادق عليه السّلام براى مفضّل بن عمر فرمود:
اى مفضّل!
اگر مىخواهى بدانى بدبخت يا نيكبخت كيست،
به كارهاى خوبى كه انجام مىدهد بنگر،
اگر هدايا و معروفش را به اهل آن مىدهد بدانكه در او خير هست
و اگر آن را به غير اهل آن مىدهد بدانكه او پيش خدا خير و خوبى ندارد.
+ «الموت النور الولایة»:
موت، قبض نور است!
این علامت برای اهل نور و اهل حسد چه معنا و ارزشی دارد؟!
«سعادت و شقاوت»:
«وَلاَيَةُ اَللَّهِ وَ اَلسَّعَادَةُ – وَلاَيَةُ اَلشَّيْطَانِ وَ اَلشَّقَاوَةُ»
«اَلْأَجَلُ – اَلْأَمَلُ»
امام باقر علیه السلام:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
الْمَوْتَ الْمَوْتَ
جَاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِيهِ
جَاءَ بِالرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ وَ الْكَرَّةِ الْمُبَارَكَةِ إِلَى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ
لِأَهْلِ دَارِ الْخُلُودِ الَّذِينَ كَانَ لَهَا سَعْيُهُمْ وَ فِيهَا رَغْبَتُهُمْ
وَ جَاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِيهِ
جَاءَ بِالشِّقْوَةِ وَ النَّدَامَةِ وَ الْكَرَّةِ الْخَاسِرَةِ إِلَى نَارٍ حَامِيَةٍ
لِأَهْلِ دَارِ الْغُرُورِ الَّذِينَ كَانَ لَهَا سَعْيُهُمْ وَ فِيهَا رَغْبَتُهُمْ.
ثُمَّ قَالَ
وَ قَالَ
إِذَا اِسْتَحَقَّتْ وَلاَيَةُ اَللَّهِ وَ اَلسَّعَادَةُ
جَاءَ اَلْأَجَلُ بَيْنَ اَلْعَيْنَيْنِ وَ ذَهَبَ اَلْأَمَلُ وَرَاءَ اَلظَّهْرِ
وَ إِذَا اِسْتَحَقَّتْ وَلاَيَةُ اَلشَّيْطَانِ وَ اَلشَّقَاوَةُ
جَاءَ اَلْأَمَلُ بَيْنَ اَلْعَيْنَيْنِ وَ ذَهَبَ اَلْأَجَلُ وَرَاءَ اَلظَّهْرِ
قَالَ
وَ سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
أَيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ أَكْيَسُ
فَقَالَ
أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ اِسْتِعْدَاداً.
امام باقر عليه السّلام مىفرمايد:
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
ياد كنيد مرگ را! ياد كنيد مرگ را!
آگاه باشيد كه چارهاى جز مرگ نيست،
مرگ آمد با آن چه در آن بود، نسيم و راحتى را آورد،
بازگشتى مبارك به سوى بهشت بلند مرتبه
براى اهل سراى جاودانى،
كسانى كه براى آن سرا كوشيدند و به آن سرا رغبت داشتند
و مرگ آمد با آنچه كه در آن بود، از بدبختى، پشيمانى
و بازگشتى زيانبار به سوى آتشى در نهايت گرمى
براى اهل سراى فريبنده،
كسانى كه براى دنيا كوشيدند و به آن رغبت داشتند.
آنگاه حضرتش فرمود:
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
مرگ در ميان دو چشم او آيد و آرزو در پشت سر او قرار مىگيرد،
[رو به نور و پشت به تمنّا]
و اگر مستحق دوستى شيطان و بدبختى باشد،
آرزو در ميان دو چشم او آيد و مرگ در پشت سر او قرار گيرد.
[رو به تمنّا و پشت به نور]
فرمود:
همچنين از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سؤال شد
كدام يك از مؤمنان زيركترند؟
فرمود:
كسانى كه بيشتر مرگ را ياد كنند و آمادگى ايشان براى آن شديدتر است.
مَا أَكْثَرَ مَنْ يَسْعَدُ بِحُبِّ هَذَيْنِ!
وَ مَا أَكْثَرَ مَنْ يَشْقَى مِمَّنْ يَحِلُ حُبَّ أَحَدِهِمَا وَ بُغْضَ الْآخَرِ!
حبّ هر دو میشه سعادت!
حبّ یکی و بغض دیگری میشه شقاوت!
تحفه های نورانی علم آل محمد ع بر قلب صاحبان نور:
قسمتهایی از این حدیث زیبا و استثنایی که راجع به معالم ربانی صاحبان نور است:
«بِحُبِّ هَذَيْنِ»: چِک دو امضاء!
« هَؤُلَاءِ مَعَ قُوَّتِهِمْ لَا يُطِيقُونَ حَمْلَ صَحَائِفَ تُكْتَبُ فِيهَا حَسَنَاتُ رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِي … وَ عَقْلُكَ مِنْ عَقْلِهِ، … فَإِذَا هُوَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ الْأَوْسِيُّ الْأَنْصَارِيُّ … فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع.
ثُمَّ قَالَ:
مَا أَكْثَرَ مَنْ يَسْعَدُ بِحُبِّ هَذَيْنِ،
وَ مَا أَكْثَرَ مَنْ يَشْقَى مِمَّنْ يَحِلُ حُبَّ أَحَدِهِمَا وَ بُغْضَ الْآخَرِ،
إِنَّهُمَا جَمِيعاً يَكُونَانِ خَصْماً لَهُ
وَ مَنْ كَانَا لَهُ خَصْماً كَانَ مُحَمَّدٌ لَهُ خَصْماً
وَ مَنْ كَانَ مُحَمَّدٌ لَهُ خَصْماً كَانَ اللَّهُ لَهُ خَصْماً [وَ] فَلَجَ عَلَيْهِ وَ أَوْجَبَ (اللَّهُ عَلَيْهِ عَذَابَهُ) .
مشتقات ریشۀ «شقی» در آیات قرآن:
[سورة هود (۱۱): الآيات ۱۰۴ الى ۱۰۸]
يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌ وَ سَعيدٌ (105)
فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ (106)
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۱ الى ۶]
قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا (4)
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ بَرًّا بِوالِدَتي وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبَّاراً شَقِيًّا (32)
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۴۱ الى ۵۰]
وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48)
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱ الى ۸]
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (2)
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۱۶ الى ۱۲۵]
فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى (117)
قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى (123)
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۱۰۱ الى ۱۱۰]
قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ (106)
[سورة الأعلى (۸۷): الآيات ۱ الى ۱۹]
وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (11)
[سورة الشمس (۹۱): الآيات ۱ الى ۱۵]
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (12)
[سورة الليل (۹۲): الآيات ۱ الى ۲۱]
لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى (15)