Hello, I Am Guilty!!!
اعْتِرَاف: اقرار كردن.
اصلش اظهار شناخت گناه است، كه ضدّش، «جحود» يا «انكار» مىباشد.
«فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ – فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا»
«اعْتِرَاف: [عرف]: إِقْرَار، تَقْرِير، إِذْعَان.»
+ «عرف»
«اعترف فلان إذا ذَلَّ و انقاد.»
«الاعْتِرَاف: الإقرار بالذنب، و الذل، و المهانة، و الرضى به.»
«المُعْتَرِفُ بالشيءِ: الدالُّ عليه، و يُضَمُّ.»
«المُعْتَرِفِين: هم الذين يقرّون على أنفسهم بما يجب عليهم فيه الحدّ أو التّعزير.»
«فإن جاء من يعترفها: فمعناه: معرفته إيَّاها بصفتها و إن لم يرها في يدك.»
«اعْتَرَفَ إِليَّ: أَخْبَرَنِي باسْمِه و شَأْنِه كأَنّه أَعْلَمَه به.
«الاعتراف: أى الإقرار بالذنب،
و يستعمل الاعتراف في مورد الاظهار بالمعروفة في قبال الإنكار و الجهل.
و الإقرار في مورد التثبيت
و التقرير به في قبال النفي و الجحود. فليس خارجا عن الأصل.»
«الاعْتِرَاف [عرف]: رازى از رازهاى بيعت مقدس در مذهب مسيحيان كاتوليك است كه توبهكار اقرار و اعتراف به گناه مىكند.»
«اعْتَرَفَ بالذَّنْبِ: مُقِر شد به گناه، مُقِر آمد به گناه»
«اعْتَرَفَ– اعْتِرَافاً [عرف]: خوار و فرمانبردار شد.»
«اعْتَرَفَ بالشيءِ: به آن چيز اقرار كرد.»
«اعْتَرَفَ بِالْجَميل: بپاس نكوئى سپاسگزارى كرد.»
«اعْتَرَفَ بِهِ: بر آن چيز دلالت كرد.»
«اعْتَرَفَ الَيه: نام و نشانى خود را به او گفت.
«اعْتَرَفَ للأمرِ: شكيبائى كرد.»
«اعْتَرَفَ الشيءَ: آن چيز را شناخت.
«اعْتَرَفَ الرّجُلَ: از آن مرد خبر خواست.»
«اعْتَرَفَ الضَّالَّةَ: نشانيهاى گمشده خود را گفت تا دانسته شود مال اوست.»
سلام، من مقصرم!
اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ!
+ «همقافیه با نور! فاسلکی سبل ربک ذللا! نور ذلّت ممدوح! نور عزّت!»
+ «رغم انف – تلاشِ نورانی!»
+ «اشتباه، حتمیه! فقط زود جلوشو بگیر! محاسبۀ نفس!»
+ «دوربرگردان! ایّوب!»
+ «عشو – حسود، از قبول حقیقت، طفره میره!»
عرفات: اعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ!
«عَرَفَاتٍ – اعْتَرِفْ وَ اعْرِفْ»:
امام صادق علیه السلام:
عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ عَرَفَاتٍ لِمَ سُمِّيَ عَرَفَاتٍ؟
فَقَالَ
إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع خَرَجَ بِإِبْرَاهِيمَ ع خُصُوصِيَةٍ يَوْمَ عَرَفَةَ
فَلَمَّا زَالَتِ الشَّمْسُ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ
يَا إِبْرَاهِيمُ اعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ
وَ اعْرِفْ مَنَاسِكَكَ
وَ قَدْ عَرَفَهُ ذَلِكَ
فَسُمِّيَتْ عَرَفَاتٍ لِقَوْلِ جَبْرَئِيلُ ع اعْتَرِفْ وَ اعْرِفْ.
جبرئيل حضرت ابراهيم را روز عرفه بيرون آورد.
چون ظهر شد به وي گفت:
اي ابراهيم! به گناهت اعتراف كن و عبادتهايت را بشناس.
از اين رو به عرفات ناميده شد،
چون كه جبرئيل گفت: اعتراف كن و معرفت بياب.»
اشتباه حتمیه! فقط باید اقرار و اعتراف به اشتباه خودت بکنی!
اونم به موقع خودش!
اگه زمانی اعتراف کنی که مهلت تموم شده باشه،
این اعتراف به دردت نخواهد خورد و تو رو از آتش جهنم نجات نخواهد داد!
پس تا دیر نشده توبه کن! اوبه کن! دوربرگردان رو دور بزن!
اقرار و اعتراف به گناه و اشتباه خود کن!
[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۰۱ الى ۱۰۲]
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ
وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ
لا تَعْلَمُهُمْ
نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ
سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ
ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ (۱۰۱)
و برخى از باديهنشينانى كه پيرامون شما هستند منافقند،
و از ساكنانِ مدينه [نيز عدّهاى] بر نفاق خو گرفتهاند.
تو آنان را نمىشناسى،
ما آنان را مىشناسيم.
به زودى آنان را دو بار عذاب مىكنيم؛
سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مىشوند.
وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ
خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً
عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۰۲)
و ديگرانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده
و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است درآميختهاند.
اميد است خدا توبه آنان را بپذيرد،
كه خدا آمرزنده مهربان است.
[سورة غافر (۴۰): الآيات ۱۱ الى ۱۷]
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ
فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا
فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ (۱۱)
مىگويند:
«پروردگارا، دو بار ما را به مرگ رسانيدى و دو بار ما را زنده گردانيدى.
به گناهانمان اعتراف كرديم؛
پس آيا راه بيرونشدنى [از آتش] هست؟»
ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ
وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا
فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ (۱۲)
اين [كيفر] از آن روى براى شماست كه چون خدا به تنهايى خوانده مىشد، كفر مىورزيديد؛
و چون به او شرك آورده مىشد، [آن را] باور مىكرديد.
پس [امروز] فرمان از آنِ خداى والاى بزرگ است.
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً
وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنِيبُ (۱۳)
اوست آن كس كه نشانههاى خود را به شما مىنماياند و براى شما از آسمان روزى مىفرستد،
و جز آن كس كه توبهكار است [كسى] پند نمىگيرد.
فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (۱۴)
پس خدا را پاكدلانه فراخوانيد، هر چند ناباوران را ناخوش افتد.
رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ (۱۵)
بالابرنده درجات، خداوند عرش، به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح [=فرشته] را، به فرمان خويش مىفرستد، تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند.
يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (۱۶)
آن روز كه آنان ظاهر گردند، چيزى از آنها بر خدا پوشيده نمىماند.
امروز فرمانروايى از آنِ كيست؟ از آنِ خداوند يكتاى قهّار است.
الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (۱۷)
امروز هر كسى به [موجب] آنچه انجام داده است كيفر مىيابد.
امروز ستمى نيست؛ آرى، خدا زودشمار است.
[سورة الملك (۶۷): الآيات ۶ الى ۱۱]
وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (۶)
و كسانى كه به پروردگارشان انكار آوردند،
عذاب آتش جهنّم خواهند داشت و چه بد سرانجامى است.
إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ (۷)
چون در آنجا افكنده شوند، از آن خروشى مىشنوند در حالى كه مىجوشد.
تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ
كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ (۸)
نزديك است كه از خشم شكافته شود.
هر بار كه گروهى در آن افكنده شوند، نگاهبانان آن از ايشان پرسند:
«مگر شما را هشداردهندهاى نيامد؟»
قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ (۹)
گويند: «چرا؛ هشداردهندهاى به سوى ما آمد و[لى] تكذيب كرديم و گفتيم:
خدا چيزى فرونفرستاده است، شما جز در گمراهى بزرگ نيستيد.»
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ (۱۰)
و گويند:
«اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقّل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم.»
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ
فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ (۱۱)
پس به گناه خود اقرار مىكنند.
و مرگ باد بر اهل جهنّم!
حسود، زورش میاد بگه من اشتباه کردم!
حسود «اعتراف به تقصیر» نمیکنه!
حسود، زورش میاد بگه حوادث آثار عیب خود منه!
همش داره تلاش میکنه تقصیرارو بندازه گردن این و اون!
حسود، زورش میاد معذرتخواهی کنه!
اما اهل نور، راحت میگه من اشتباه کردم! براحتی معذرت خواهی میکنه!
براش سخت نیست که بگه من اشتباه کردم! اهل نور خودشو مقصر میبینه!
اهل نور در بیان وُرکلایفهای خودش،
اشتباهات خودشو میبینه و متذکر میشه و کاری به اشتباه دیگران نداره!
اهل نور در سفر انفرادی خودش، بقدری با نور خودش مشغول و سرگرمه که اصلا به نمودارهای زندگی روزمره خودش هیچ توجهی نداره!
اهل نور میدونه که یک درصد هم حق دخالت در تغییر شرایط و تقدیرات زندگی خودش نداره!
باید صد در صد راضی به تقدیراتی باشه که خدای حکیم و مهربان برای اصلاح عیب حسد او، این شرایط رو برای او مقدر و تنظیم کرده! لذا اهل نور همیشه اقرار به تقصیر میکنه!
اهل نور، همیشه این یک خط دعا رو فراموش نمیکنه و مدام زیر لب، توی دلش تکرار میکنه:
«اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ»
+ اهل نور میگه: «مَا أُتِيتُ إِلَّا مِنْكِ وَ مَا الذَّنْبُ إِلَّا لَكِ»
+ «رغم انف»
چیزی که مانع فتح الباب مستجار قلبهاست همینه که حسود رغم انف نمیکنه!
همینه که زورش میاد بگه من اشتباه کردم!
+ ورکلایفهای یونس ع و خانم بلقیس و آدم و حوا ع و …
همه گفتند: ما اشتباه کردیم!
+ «اشتباه حتمیه!»
«اعتراف به اشتباه»:
اهل نور از روی تاریکی قلبش میفهمه که اشتباه کرده «ناشئة اللّیل!»،
و به این اشتباه خودش اعتراف میکنه و معذرتخواهی میکنه!
حسود زورش میاد بگه:
«مَا أُتِيتُ إِلَّا مِنْكِ وَ مَا الذَّنْبُ إِلَّا لَكِ»
ذَمُّكَ لِنَفْسِكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أَرْبَعِينَ سَنَةً!
امام رضا علیه السلام:
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ
إِنَّ رَجُلًا فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ عَبَدَ اللَّهَ أَرْبَعِينَ سَنَةً
ثُمَّ قَرَّبَ قُرْبَاناً
فَلَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ
فَقَالَ لِنَفْسِهِ
مَا أُتِيتُ إِلَّا مِنْكِ وَ مَا الذَّنْبُ إِلَّا لَكِ
قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِ
ذَمُّكَ لِنَفْسِكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أَرْبَعِينَ سَنَةً.
حضرت ابو الحسن عليه السّلام فرمود:
مردى در بنى اسرائيل چهل سال عبادت خدا كرد
و سپس قربانى نمود و از او پذيرفته نشد،
با خود گفت:
اين وضع از خودت پيش آمد و غير از تو گناهكار نيست.
امام فرمود:
خداى تبارك و تعالى باو وحى نمود كه:
نكوهشى كه از خود كردى از عبادت چهل سالت بهتر بود.
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ فَدَعَا اللَّهَ أَنْ يَرْزُقَهُ غُلَاماً ثَلَاثَ سِنِينَ
فَلَمَّا رَأَى أَنَّ اللَّهَ لَا يُجِيبُهُ قَالَ
يَا رَبِّ أَ بَعِيدٌ أَنَا مِنْكَ فَلَا تَسْمَعُنِي أَمْ قَرِيبٌ أَنْتَ مِنِّي فَلَا تُجِيبُنِي
قَالَ فَأَتَاهُ آتٍ فِي مَنَامِهِ فَقَالَ
إِنَّكَ تَدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُنْذُ ثَلَاثِ سِنِينَ
بِلِسَانٍ بَذِيءٍ وَ قَلْبٍ عَاتٍ غَيْرِ تَقِيٍ وَ نِيَّةٍ غَيْرِ صَادِقَةٍ
فَأَقْلِعْ عَنْ بَذَائِكَ
وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ قَلْبُكَ
وَ لْتَحْسُنْ نِيَّتُكَ
قَالَ فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِكَ
ثُمَّ دَعَا اللَّهَ فَوُلِدَ لَهُ غُلَامٌ.
در بنى اسرائيل مردى بود كه سه سال پيوسته دعا ميكرد كه خدا پسرى به او روزى كند (دعايش مستجاب نميشد) همين كه ديد خدا خواهش او را برنمىآورد عرضكرد:
پروردگارا آيا من از تو دورم و تو سخن مرا نميشنوى،
يا تو به من نزديكى و پاسخم نميدهى؟
كسى در خواب نزدش آمد و باو گفت:
تو سه سال تمام خدا را با زبانى بد و هرزه، و دلى سركش و ناپرهيزكار، و نيتى نادرست ميخوانى،
پس بايد از هرزهگوئى بدر آئى،
و دلت پرهيزگار،
و نيتت درست گردد (تا خواهشت برآورده شود)
حضرت فرمود:
آن مرد به دستور عمل كرد.
سپس دعا كرد و خدا را خواند و داراى پسرى شد.
شک نسبت به معالم ربانی صاحبان نور، نمیذاره دعا مستجاب بشه!
+ «باب الله!»
امام صادق علیه السلام:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ:
قُلْتُ إِنَّا لَنَرَى الرَّجُلَ لَهُ عِبَادَةٌ وَ اجْتِهَادٌ وَ خُشُوعٌ وَ لَا يَقُولُ بِالْحَقِّ فَهَلْ يَنْفَعُهُ ذَلِكَ شَيْئاً
فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ الْبَيْتِ مَثَلُ أَهْلِ بَيْتٍ كَانُوا فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ لَا يَجْتَهِدُ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً إِلَّا دَعَا فَأُجِيبَ
وَ إِنَّ رَجُلًا مِنْهُمُ اجْتَهَدَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا فَلَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ
فَأَتَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع يَشْكُوا إِلَيْهِ مَا هُوَ فِيهِ وَ يَسْأَلُهُ الدُّعَاءَ
قَالَ فَتَطَهَّرَ عِيسَى وَ صَلَّى ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا عِيسَى إِنَّ عَبْدِي أَتَانِي مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ
إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ
فَلَوْ دَعَانِي حَتَّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ
قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ عِيسَى ع فَقَالَ
تَدْعُو رَبَّكَ وَ أَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ نَبِيِّهِ
فَقَالَ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ كَلِمَتَهُ قَدْ كَانَ وَ اللَّهِ مَا قُلْتَ
فَادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ يَذْهَبَ بِهِ عَنِّي
قَالَ فَدَعَا لَهُ عِيسَى ع
فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ قَبِلَ مِنْهُ وَ صَارَ فِي حَدِّ أَهْلِ بَيْتِهِ.
+ «منا اهل البیت ع»
از محمد بن مسلم، گويد:
از امام باقر و يا امام صادق (ع) پرسيدم كه
ما مىبينيم مردى عبادت و كوشش در امر دين و خشوع دارد
ولی معتقد به حق (در امر امامت) نيست.
آيا از اين كردار خود سودى مىبرد؟
در پاسخ فرمود:
اى ابا محمد! همانا مَثَل اهل بيت چون اهل بيتى است كه در بنى اسرائيل،
هيچ كدام آنها چهل شب كوشش نمىكرد جز آنكه دعا مىكرد و دعاى او اجابت مىشد،
ولى يك مرد از ميان آنها چهل شب كوشش كرد و سپس دعا كرد و دعاى او مستجاب نشد
و نزد عيسى بن مريم عليهما السلام آمد و از حال خود شكايت كرد
و از او خواسته كه براى او دعا كند،
فرمود:
عيسى (ع) تطهير كرد و نماز خواند و به درگاه خدا عز و جل دعا كرد،
خدا عز و جل به او وحى كرد: اى عيسى!
راستى كه بنده من نزد من آمد از جز درى كه بايد از آن وارد شود!
او به درگاه من دعا كرد و در باره تو شك داشت
و اگر دعا كند تا گردنش ببرد و انگشتانش بريزند، براى او مستجاب نكنم،
عيسى رو بدان كرد و فرمود:
به درگاه پروردگارت دعا كنى و در باره پيغمبرش شك دارى؟
گفت: يا روح اللَّه و كلمته! محققاً آنچه فرمودى درست است،
از خدا بخواه كه شك را از دل من ببرد،
فرمود: عيسى براى او دعا كرد و خدا توبه او را پذيرفت
و از او قبول كرد و در شمار خاندان خود قرار گرفت.
+ «منا اهل البیت ع»
امام کاظم علیه السلام:
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ قَالَ لِبَعْضِ وُلْدِهِ
يَا بُنَيَّ
عَلَيْكَ بِالْجِدِّ لَا تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ مِنَ حَدِّ التَّقْصِيرِ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَاعَتِهِ
فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِهِ.
عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا جَابِرُ
لَا أَخْرَجَكَ اللَّهُ مِنَ النَّقْصِ وَ [لَا] التَّقْصِيرِ.
اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ
حسود، زورش میاد بگه من مقصرم!
امام کاظم علیه السلام:
عَنِ الْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ قَالَ:
أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ
اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ
قَالَ قُلْتُ
أَمَّا الْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الرَّجُلَ يُعَارُ الدِّينَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهُ
فَمَا مَعْنَى لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ
فَقَالَ كُلُّ عَمَلٍ تُرِيدُ بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ فَكُنْ فِيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ
فَإِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ مُقَصِّرُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ.
به نقل از فضل بن يونس:
امام كاظم عليه السلام فرمود:
بسيار بگو:
خدايا! مرا از عاريهداران قرار مده و از حدّ تقصير بيرونم مبر.
عرض كردم:
معناى «عاريهداران» را مى دانم؛
كه شخصى دين را به طور عاريه مىگيرد و سپس از آن خارج مىشود.
اما معناى «مرا از حد تقصير بيرونم مبر» چيست؟
حضرت فرمود:
هر كارى كه براى خدا انجام مىدهى خود را در آن مقصّر بدان؛
زيرا همه مردم در كارهايى كه براى خدا مىكنند، مقصّر هستند،
مگر كسى كه خداوند عزّ و جلّ نِگَهش دارد.
اعتراف در مقابل انکار
اعترافنامه، اقرار به جرم، اقرار:
«Confession»:
چقدر فاصله است بین حالت اعتراف به عیب در قلب
و حالت عدم پذیرش شخص به اینکه معیوب و حسود است!
حسود اصلا نمیخواد گوش کنه و قبول کنه که معیوبه!
اما عاقل اولین کاری که میکنه اینه که بگه: «ربنا ظلمنا انفسنا»،
تا گام اول را برای گفتن و خواستن «فاغفرلنا» برداشته باشد.
و سنت خدای مهر بان همیشه این است که:
«المنّ بعد الاثخان»
یعنی بخشش، پس از اینکه گناهکار، اعتراف به گناه خود میکند.
الْمَنَّ بَعْدَ الْإِثْخَانِ
بیایید از روی دستورات قرآن رفتار نماییم!
امام صادق علیه السلام:
عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
رَحِمَ اللَّهُ عَمِّي زَيْداً مَا قُدِّرَ أَنْ يَسِيرَ بِكِتَابِ اللَّهِ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ
ثُمَّ قَالَ يَا سُلَيْمَانَ بْنَ خَالِدٍ
مَا كَانَ عَدُوُّكُمْ عِنْدَكُمْ
قُلْنَا كُفَّارٌ
قَالَ
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ
حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً
فَجَعَلَ الْمَنَّ بَعْدَ الْإِثْخَانِ
أَسَرْتُمْ قَوْماً ثُمَّ خَلَّيْتُمْ سَبِيلَهُمْ قَبْلَ الْإِثْخَانِ
فَمَنَنْتُمْ قَبْلَ الْإِثْخَانِ
وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ الْمَنَّ بَعْدَ الْإِثْخَانِ
حَتَّى خَرَجُوا عَلَيْكُمْ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فَقَاتَلُوكُمْ.
سليمان بن خالد گفت:
حضرت صادق فرمود:
خدا عمويم زيد را رحمت كند،
نتوانست حتى يك ساعت از روى دستور قرآن رفتار نمايد.
آنگاه سؤال كرد شما دشمنانتان را چگونه مردمى مىبينيد؟
گفتم: كافر
فرمود:
در اين صورت خداوند ميفرمايد:
حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً
خداوند در اين آيه ميفرمايد:
پس از كشتار زياد، اگر خواستيد آنها را آزاد كنيد
شما پيكار كرديد گروهى را اسير نموديد بعد هم آنها را آزاد نموديد قبل از كشتار زياد
پس شما پيش از نشان دادن قدرت آنها را آزاد كرديد،
با اينكه خداوند در اين آيه منت نهادن را پس از نشان دادن قدرت قرار داده،
اين كار شما باعث شد كه از راه ديگر بر شما بتازند.
اعتراف میکنم که مقصرم!
+ «عرفات»:
شرط ورود به دایره حرم امن الهی، اعتراف به گناه است و نماد آن در مناسک حج، سرزمین عرفات است و روز عرفه، روزی است که صاحبان نور از حریم امن نورانی ولایت، برای دستگیری از ما، خارج شده و در فضای نا امن تاریک حسد آلود قلب ما، پا میگذارند، به این امید که اعتراف به گناه کنیم و با آنها وارد حرم امن الهی شویم، تا مشعر و منا و طلوع فجر ایام التشریق را درک نماییم و بعد ورود به مسجد الحرام و طواف کعبه و …
اعتراف به چی؟
اعتراف به حسادت خود و همچنین اعتراف به فضلیت معالم ربانی صاحبان نور.
+ «من عرف نفسه بالحسادة، فقد عرف ربّه بالنّور الولایة!»
یک اعتراف تمام و کمال و بیعیب و نقص،
نه اینکه در همین کار هم باز دزدی و کوتاهی کنیم و همشو نگیم و اعتراف نکنیم.
+ «عذرخواهی»
آگاهانه و با دید باز، علیرغم دانستن یک راز، حسودی معار را به دوستی اتخاذ کن «استصحاب»، و با او جفت و زوج و قرین شو، به امید اینکه داستان کمیل بن زیاد، ان شاء الله برای او نیز تکرار شود «بداء»، و این یعنی قبول ماموریت خطرناک کربلا!
یعنی نزدیک شدن به اهل حسادت کوفه و چاپلوسانی که زبانا خود را فدای حسین ع معرفی میکنند، اما قلبا حسین ع را قربانی و فدای هوای نفس حسود خود میکنند!
«اقتحام – خودت، آگاهانه و با کمک نور، با مشکلاتت روبرو شو!»
اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا
وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ
يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ
فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ.
و دين لقلقۀ زبان آنهاست،
تا جايى كه دين وسيله زندگى آنهاست، ديندار هستند،
و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مىشوند.
الإقرار – الاعتراف
+ «ایوالله»
+ «تصدیق»: «Acknowledgment»
+ «المن بعد الاثخان»
اهل یقین اعتراف می کند که حسود است:
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»
+ «اقرار به فضل صاحبان نور»
اعتراف به گناه!
اعتراف به اشتباه!
اعتراف به حسادت، به صاحبان نعمت!
این، اعترافِ صادقانه است که دست اهل یقین را میگیرد و با فرایند نور ولایت، دوباره حیات را به قلبش بر میگرداند.
«الحجّ النّور الولایة»!
قلب حسود، قلبی است که حسادت، آن را تیره و تار و معیوب و بیمار نموده!
این قلب بیمار، قلبی است که به صاحب نعمتش حسادت کرده!
«إِنَّكُمَا إِنَّمَا ظَلَمْتُمَا أَنْفُسَكُمَا بِتَمَنِّي مَنْزِلَةِ مَنْ فُضِّلَ عَلَيْكُمَا»
انگاری چشم دیدن صاحبان نور و گوش شنیدن معالم ربانی آنها را ندارد!
«إِيَّاكُمَا أَنْ تَنْظُرَا إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ»
به این میگن حسد!
«confess» – «sacrament of penance»:
«اعتراف کردن – اقرار کردن – قبول کردن – پذیرفتن – زیر بار رفتن»
ویکی پدیا:
اعتراف عملی است که مسیحیان در مقابل پدر روحانی یا شمایل عیسی مسیح
و یهودیان در برابر خدا به گناهان مرتکب شده خود اعتراف میکنند.
داستان تکراری حسادت به نور الولایة!
[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۷۰ الى ۷۳]
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ
فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً (۷۲)
ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم،
پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند،
و[لى] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.
امام صادق علیه السلام:
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ
فَجَعَلَ أَعْلَاهَا وَ أَشْرَفَهَا أَرْوَاحَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص
فَعَرَضَهَا عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَغَشِيَهَا نُورُهُمْ
فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِلسَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ
هَؤُلَاءِ أَحِبَّائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجِي عَلَى خَلْقِي وَ أَئِمَّةُ بَرِيَّتِي
مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُمْ
وَ لِمَنْ تَوَلَّاهُمْ خَلَقْتُ جَنَّتِي
وَ لِمَنْ خَالَفَهُمْ وَ عَادَاهُمْ خَلَقْتُ نَارِي
فَمَنِ ادَّعَى مَنْزِلَتَهُمْ مِنِّي وَ مَحَلَّهُمْ مِنْ عَظَمَتِي عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ
وَ جَعَلْتُهُ مَعَ الْمُشْرِكِينَ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنْ نَارِي
وَ مَنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِهِمْ وَ لَمْ يَدَّعِ مَنْزِلَتَهُمْ مِنِّي وَ مَكَانَهُمْ مِنْ عَظَمَتِي جَعَلْتُهُ مَعَهُمْ فِي رَوْضَاتِ جَنَّاتِي
وَ كَانَ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ عِنْدِي وَ أَبَحْتُهُمْ كَرَامَتِي وَ أَحْلَلْتُهُمْ جِوَارِي
وَ شَفَّعْتُهُمْ فِي الْمُذْنِبِينَ مِنْ عِبَادِي وَ إِمَائِي
فَوَلَايَتُهُمْ أَمَانَةٌ عِنْدَ خَلْقِي
فَأَيُّكُمْ يَحْمِلُهَا بِأَثْقَالِهَا وَ يَدَّعِيهَا لِنَفْسِهِ دُونَ خِيَرَتِي
فَأَبَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنِ ادِّعَاءِ مَنْزِلَتِهَا وَ تَمَنِّي مَحَلِّهَا مِنْ عَظَمَةِ رَبِّهَا
فَلَمَّا أَسْكَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ الْجَنَّةَ
قَالَ لَهُمَا كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ يَعْنِي شَجَرَةَ الْحِنْطَةِ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ
فَنَظَرَا إِلَى مَنْزِلَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص فَوَجَدَاهَا أَشْرَفَ مَنَازِلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
فَقَالا يَا رَبَّنَا لِمَنْ هَذِهِ الْمَنْزِلَةُ
فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ ارْفَعَا رُءُوسَكُمَا إِلَى سَاقِ عَرْشِي
فَرَفَعَا رُءُوسَهُمَا فَوَجَدَا اسْمَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص مَكْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بِنُورٍ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ جَلَّ جَلَالُهُ
فَقَالا يَا رَبَّنَا مَا أَكْرَمَ أَهْلَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةِ عَلَيْكَ وَ مَا أَحَبَّهُمْ إِلَيْكَ وَ مَا أَشْرَفَهُمْ لَدَيْكَ
فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ
لَوْ لَا هُمْ مَا خَلَقْتُكُمَا
هَؤُلَاءِ خَزَنَةُ عِلْمِي وَ أُمَنَائِي عَلَى سِرِّي
إِيَّاكُمَا أَنْ تَنْظُرَا إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ وَ تَتَمَنَّيَا مَنْزِلَتَهُمْ عِنْدِي وَ مَحَلَّهُمْ مِنْ كَرَامَتِي
فَتَدْخُلَا بِذَلِكَ فِي نَهْيِي وَ عِصْيَانِي فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ
قَالا رَبَّنَا وَ مَنِ الظَّالِمُونَ
قَالَ الْمُدَّعُونَ لِمَنْزِلَتِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ
قَالا رَبَّنَا فَأَرِنَا مَنَازِلَ ظَالِمِيهِمْ فِي نَارِكَ حَتَّى نَرَاهَا كَمَا رَأَيْنَا مَنْزِلَتَهُمْ فِي جَنَّتِكَ
فَأَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى النَّارَ فَأَبْرَزَتْ جَمِيعَ مَا فِيهَا مِنْ أَلْوَانِ النَّكَالِ وَ الْعَذَابِ
وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَكَانُ الظَّالِمِينَ لَهُمْ الْمُدَّعِينَ لِمَنْزِلَتِهِمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنْهَا
كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا
وَ كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بُدِّلُوا سِوَاهَا لِيَذُوقُوا الْعَذابَ.
يَا آدَمُ وَ يَا حَوَّاءُ
لَا تَنْظُرَا إِلَى أَنْوَارِي وَ حُجَجِي بِعَيْنِ الْحَسَدِ فَأُهْبِطُكُمَا عَنْ جِوَارِي وَ أُحِلُّ بِكُمَا هَوَانِي
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ. وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ. فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ
وَ حَمَلَهُمَا عَلَى تَمَنِّي مَنْزِلَتِهِمْ
فَنَظَرَا إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ
فَخُذِلَا حَتَّى أَكَلَا مِنْ شَجَرَةِ الْحِنْطَةِ
فَعَادَ مَكَانَ مَا أَكَلَا شَعِيراً
فَأَصْلُ الْحِنْطَةِ كُلِّهَا مِمَّا لَمْ يَأْكُلَاهُ
وَ أَصْلُ الشَّعِيرِ كُلِّهِ مِمَّا عَادَ مَكَانَ مَا أَكَلَاهُ
فَلَمَّا أَكَلَا مِنَ الشَّجَرَةِ طَارَ الْحُلِيُّ وَ الْحُلَلُ عَنْ أَجْسَادِهِمَا وَ بَقِيَا عُرْيَانَيْنِ
وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ فَ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ
قَالَ اهْبِطَا مِنْ جِوَارِي فَلَا يُجَاوِرُنِي فِي جَنَّتِي مَنْ يَعْصِينِي
فَهَبَطَا مَوْكُولَيْنِ إِلَى أَنْفُسِهِمَا فِي طَلَبِ الْمَعَاشِ
فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمَا جَاءَهُمَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُمَا
إِنَّكُمَا إِنَّمَا ظَلَمْتُمَا أَنْفُسَكُمَا بِتَمَنِّي مَنْزِلَةِ مَنْ فُضِّلَ عَلَيْكُمَا
فَجَزَاؤُكُمَا مَا قَدْ عُوقِبْتُمَا بِهِ مِنَ الْهُبُوطِ مِنْ جِوَارِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَرْضِهِ
فَسَلَا رَبَّكُمَا بِحَقِّ الْأَسْمَاءِ الَّتِي رَأَيْتُمُوهَا عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ حَتَّى يَتُوبَ عَلَيْكُمَا
فَقَالا
اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْأَكْرَمِينَ عَلَيْكَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ ع إِلَّا تُبْتَ عَلَيْنَا وَ رَحِمْتَنَا
فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
فَلَمْ يَزَلْ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ بَعْدَ ذَلِكَ يَحْفَظُونَ هَذِهِ الْأَمَانَةَ وَ يُخْبِرُونَ بِهَا أَوْصِيَاءَهُمْ وَ الْمُخْلَصِينَ مِنْ أُمَمِهِمْ فَيَأْبَوْنَ حَمْلَهَا وَ يُشْفِقُونَ مِنِ ادِّعَائِهَا
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ الَّذِي قَدْ عُرِفَ
فَأَصْلُ كُلِّ ظُلْمٍ مِنْهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ
فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا.
اعتراف برادران حسود یوسف ع!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۸۸ الى ۹۳]
قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (۹۱)
گفتند:
«به خدا سوگند، كه واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم.»
قالُوا … گفتند: «اعتراف» کردند:
همینکه اعتراف کردند که نسبت به یوسف ع حسادت کردند، انگاری اقرار به فضل او نمودند و اقرار و اعتراف نمودند که خطاکار هستند، این اعتراف سبب نجاتشان شد و یوسف ع آنها را بخشید و سرزنششان ننمود و مورد رحمت قرار گرفتند.
هَلْ يُنْجِينِي مِنْكَ اعْتِرَافِي لَكَ بِقَبِيحِ مَا ارْتَكَبْتُ
۱۲ – دعای دوازدهم صحیفه سجادیه
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ التَّوْبَةِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى.
دعاي آنحضرت در اقرار به گناه.
(۱) اللَّهُمَّ إِنَّهُ يَحْجُبُنِي عَنْ مَسْأَلَتِكَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِي عَلَيْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ:
خدایا! مسلّماً سه خصلت، مرا از درخواست از حضرتت مانع می شود،
و یک خصلت، مرا به جانب درخواست از تو پیش می برد.
آن سه خصلتی که مانع درخواست من می باشد این است:
(۲) يَحْجُبُنِي أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ،
وَ نَهْيٌ نَهَيْتَنِي عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَيْهِ،
وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ فَقَصَّرْتُ فِي شُكْرِهَا.
کار خوبی که مرا به آن فرمان دادی، و من در انجامش کندی کردم.
کار زشتی که مرا از آن بازداشتی، و من در ارتکابش شتاب ورزیدم.
نعمتی که به من دادی، و من در سپاس گزاریش کوتاهی کردم.
(۳) وَ يَحْدُونِي عَلَى مَسْأَلَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْكَ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَيْكَ، إِذْ جَمِيعُ إِحْسَانِكَ تَفَضُّلٌ، وَ إِذْ كُلُّ نِعَمِكَ ابْتِدَاءٌ
و آنچه مرا به جانب درخواست از تو پیش می برد، احسان توست به کسی که با نیت خالص به سوی تو آمد، و با خوش گمانیش به پیشگاه حضرتت وارد شد؛ زیرا تمام احسانت تفضّل و همۀ نعمتت، آغاز و ابتدایی از جانب تو نسبت به آفریده هاست.
(۴) فَهَا أَنَا ذَا، يَا إِلَهِي، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّكَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِيلِ، وَ سَائِلُكَ عَلَى الْحَيَاءِ مِنِّي سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِيلِ
ای معبود من! اینک منم که به پیشگاه عزّتت ایستاده ام؛ ایستادن فرمان بردار خوار، و بر اساس حیا و شرمم از تو درخواست کننده ام، درخواست کنندۀ بی نوای عیال وار.
(۵) مُقِرٌّ لَكَ بِأَنِّي لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِكَ إِلَّا بِالْإِقْلَاعِ عَنْ عِصْيَانِكَ،
وَ لَمْ أَخْلُ فِي الْحَالاتِ كُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِكَ.
اقرار دارم به این که هنگام احسانت، جز برکنار ماندن از نافرمانیت، فرمانی نبرده ام،
و در تمام حالات از نیکی و احسانت، بیبهره نبودم.
(۶) فَهَلْ يَنْفَعُنِي، يَا إِلَهِي، إِقْرَارِي عِنْدَكَ بِسُوءِ مَا اكْتَسَبْتُ
وَ هَلْ يُنْجِينِي مِنْكَ اعْتِرَافِي لَكَ بِقَبِيحِ مَا ارْتَكَبْتُ
أَمْ أَوْجَبْتَ لِي فِي مَقَامِي هَذَا سُخْطَكَ
أَمْ لَزِمَنِي فِي وَقْتِ دُعَايَ مَقْتُكَ.
ای معبود من!
اقرارم نزد تو به زشتی اعمالی که مرتکب شده ام،
آیا برایم سودی خواهد داشت؟
و اعترافم به محضر حضرتت به بدی کرداری که از من صادر شده،
آیا مرا از عذاب تو نجات خواهد داد؟
یا در این وضعی که هستم، خشم و غضبت را بر من حتم و واجب نمودی،
یا در وقت درخواستم، دشمنیت ملازم من گشته؟!
(۷) سُبْحَانَكَ، لَا أَيْأَسُ مِنْكَ وَ قَدْ فَتحْتَ لِي بَابَ التَّوْبَةِ إِلَيْكَ،
بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَةِ رَبِّهِ.
پاک و منزّهی، از تو ناامید نمی شوم و حال آن که درِ توبه به محضرت را به رویم گشوده ای؛
بلکه سخن میگویم، سخن بندهای خوار؛
بندهای ستم کننده به خویش؛
بندهای که حرمت پروردگارش را سبک شمرده؛
(۸) الَّذِي عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ، وَ أَدْبَرَتْ أَيَّامُهُ فَوَلَّتْ حَتَّى إِذَا رَأَى مُدَّةَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَايَةَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ، وَ أَيْقَنَ أَنَّهُ لَا مَحِيصَ لَهُ مِنْكَ، وَ لَا مَهْرَبَ لَهُ عَنْكَ، تَلَقَّاكَ بِالْإِنَابَةِ، وَ أَخْلَصَ لَكَ التَّوْبَةَ، فَقَامَ إِلَيْكَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِيٍّ، ثُمَّ دَعَاكَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِيٍّ.
بنده ای که گناهانش بزرگ شده و روی هم انباشته گشته و روزگارش از او روی گردان شده، و به او پشت کرده، تا جایی که چون نظر می کند، می بیند زمان عمل سپری شده، و نهایت عمر به پایان رسیده. یقین می کند که برای او گریزگاهی از عذابت، و پناهگاهی از کیفرت وجود ندارد. همراه انابه و ناله با حضرتت روبه رو می شود و بازگشت و توبه را برای تو خالص می کند، پس با دلی پاک و پاکیزه در پیشگاهت می ایستد. سپس با ناله ای سوزناک و آهسته تو را می خواند.
(۹) قَدْ تَطَأْطَأَ لَكَ فَانْحَنَى، وَ نَكَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَى، قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْيَتُهُ رِجْلَيْهِ، وَ غَرَّقَتْ دُمُوعُهُ خَدَّيْهِ، يَدْعُوكَ: بِيَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، وَ يَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ، وَ يَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ، وَ يَا مَنْ عَفْوُهُ أَكْثرُ مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ يَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ.
در جائی که در برابرت، سر تواضع و فروتنی پایین انداخته، تا جایی که از شدّت فروتنی خمیده گشته و از خواری سر به زیر افکنده؛ به طوری که قامت راستش کج شده، بیم و ترسش از عظمت تو، قدم هایش را به لرزه انداخته، و اشک هایش صفحۀ رخسارش را فراگرفته. تو را با این جملات می خواند: ای مهربان ترین مهربانان! و ای رحیم ترین کسی که درخواست کنندگان رحمت به او توجّه می کنند، و ای عطوف ترین کسی که آمرزش خواهان گِرد او گردند، و ای آن که گذشتش از انتقامش بیشتر، و خشنودیش از خشمش افزون تر است.
(۱۰) وَ يَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَى خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ، وَ يَا مَنْ عَوَّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الْإِنَابَةِ، وَ يَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتَّوْبَةِ وَ يَا مَنْ رَضِيَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْيَسِيرِ، وَ مَنْ كَافَى قَلِيلَهُمْ بِالْكَثِيرِ، وَ يَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ، وَ يَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَاءِ.
و ای آن که باگذشت نیکویش ستوده بودنش را به مخلوقش می نمایاند، و بندگان را به پذیرفتن توبه عادت می دهد، و اصلاح شدن تباه کارشان را به توبه می خواهد، و ای آن که از عمل بندگان، به اندکش خشنود است، و عمل اندک آنان را پاداش فراوان می دهد.
و ای آن که اجابت دعایشان را ضامن شده، و به احسانش، پاداش نیکو را به آنان وعده داده.
(۱۱) مَا أَنَا بِأَعْصَى مَنْ عَصَاكَ فَغَفَرْتَ لَهُ، وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْكَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ، وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَيْكَ فَعُدْتَ عَلَيْهِ.
خدایا! من نه از گناهکارترین گناهکارانم که او را آمرزیده ای، و نه از نکوهیده ترین کسانی که از پیشگاهت عذر خواسته اند، و تو عذرشان را پذیرفته ای، و نه از ستم کارترین کسانی که به سویت بازگشته اند، و تو بازگشتشان را قبول کرده ای.
(۱۲) أَتُوبُ إِلَيْكَ فِي مَقَامِي هَذَا تَوْبَةَ نَادِمٍ عَلَى مَا فَرَطَ مِنْهُ، مُشْفِقٍ مِمَّا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ، خَالِصِ الْحَيَاءِ مِمَّا وَقَعَ فِيهِ.
خدیا! در این مقام و وضعی که هستم، به درگاهت توبه می کنم؛ توبه پشیمانی که بی اختیار گناهانی از او سرزده و از آنچه بر سرش آمده، در وحشت و ترس است، و از امور زشتی که در آن افتاده خالصانه شرمگین است.
(۱۳) عَالِمٍ بِأَنَّ الْعَفْوَ عَنِ الذَّنْبِ الْعَظِيمِ لَا يَتَعَاظَمُكَ، وَ أَنَّ التَّجَاوُزَ عَنِ الْإِثْمِ الْجَلِيلِ لَا يَسْتَصْعِبُكَ، وَ أَنَّ احْتِمَالَ الْجِنَايَاتِ الْفَاحِشَةِ لَا يَتَكَأَّدُكَ، وَ أَنَّ أَحَبَّ عِبَادِكَ إِلَيْكَ مَنْ تَرَكَ الِاسْتِكْبَارَ عَلَيْكَ، وَ جَانَبَ الْإِصْرَارَ، وَ لَزِمَ الِاسْتِغْفَارَ.
دانایم به این که گذشت از گناه بزرگ، در نظرت بزرگ نمی آید، و بخشیدن معصیت گران بر تو سخت نمی باشد.
و تحمل جنایات زشت و ناپسند که از مردم بدکار صادر می شود، تو را به مشقت و زحمت نمی اندازد.
و آگاهم به این که محبوب ترین بندگانت نزد تو کسی است که از سرکشی و تکبر نسبت به تو دست بردارد، و از پافشاری بر گناه اجتناب کند و استغفار را بر خود واجب بداند.
(۱۴) وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنْ أَنْ أَسْتَكْبِرَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ أُصِرَّ، وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِمَا قَصَّرْتُ فِيهِ، وَ أَسْتَعِينُ بِكَ عَلَى مَا عَجَزْتُ عَنْهُ.
من از این که در برابر تو سرکشی کنم بیزارم، و از این که بر گناه پافشاری ورزم، به تو پناه می آورم، و نسبت به آنچه کوتاهی کردم، از تو آمرزش می خواهم، و بر آنچه از انجامش عاجزم، از تو یاری می طلبم.
(۱۵) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِي مَا يَجِبُ عَلَيَّ لَكَ، وَ عَافِنِي مِمَّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ، وَ أَجِرْنِي مِمَّا يَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَاءَةِ، فَإِنَّكَ مَلِيءٌ بِالْعَفْوِ، مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَةِ، مَعْرُوفٌ بِالتَّجَاوُزِ، لَيْسَ لِحَاجَتِي مَطْلَبٌ سِوَاكَ، وَ لَا لِذَنْبِي غَافِرٌ غَيْرُكَ، حَاشَاكَ
خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و حقوقی که بر عهدۀ من داری بر من ببخش، و از عذابی که از جانب تو سزاروار آنم، مرا به سلامت دار، و از اموری که بدکاران از آن می ترسند پناهم ده. مسلماً به گذشت از گنهکار قدرت داری و برای آمرزش، مورد امیدی، به بخشیدن معصیت معروفی، برای حاجتم محلّ طلبی جز تو نیست، و برای گناهم آمرزنده ای غیر تو وجود ندارد.حاشا که چنین نباشی،
(۱۶) وَ لَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِي إِلَّا إِيَّاكَ، إِنَّكَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اقْضِ حَاجَتِي، وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِي، وَ اغْفِرْ ذَنْبِي، وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِي، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ، وَ ذَلِكَ عَلَيْكَ يَسِيرٌ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.
من بر خود به غیر تو نمی ترسم. تو اهل تقوا و آمرزشی. بر محمّد و آل محمّد درود فرست.
و حاجتم را روا کن و خواسته ام را برآور و گناهم را بیامرز، و ترسم را ایمنی ده. همانا تو بر هر چیز توانایی، و اموری که از تو خواستم، روا کردنش برای تو آسان است. دعایم را مستجاب کن ای پروردگار جهانیان!
وقتیکه نعمت نور ولایت رو دست کم گرفتی، از دستش میدی،
حالا فقط میتونی به این اشتباه و گناه بزرگ خودت اعتراف کنی،
تا ان شاء الله این نور هدایت به قلبت برگرده
و ولی خدا به قلبت نگاه کنه، ان شاء الله تعالی.
اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ!
الصحيفة السجادية / 98 / (20)
(و كان من دعائه عليه السلام في مكارم الأخلاق و مرضي الأفعال:)
(۱۳) اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِي رُوعِي مِنَ التَّمَنِّي وَ التَّظَنِّي وَ الْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ، وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ، وَ تَدْبِيراً عَلَى عَدُوِّكَ،
وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِيَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ، وَ إِغْرَاقاً فِي الثَّنَاءِ عَلَيْكَ، وَ ذَهَاباً فِي تَمْجِيدِكَ، وَ شُكْراً لِنِعْمَتِكَ، وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ، وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِكَ.
آنچه شیطان از آرزوی باطل و بدگمانی و حسد در دل من میاندازد،
همه را یاد بزرگیت و اندیشۀ در قدرتت، و تصمیم و طرح علیه دشمنت قرار ده،
و آنچه بر زبانم جاری میکند، از فحش و بدگویی یا ناسزا به ناموس مردم، یا شهادت باطل، یا غیبت مؤمن غایبی، یا دشنام به حاضری و آنچه شبیه اینهاست، همه را سخن به حمد و سپاست و مبالغه در ثنایت، و فرو رفتن در تعظیمت و شکر نعمتت و اقرار به احسانت و شمردن نعمتهایت قرار ده.
الصحيفة السجادية / 104 / (21)
(و كان من دعائه عليه السلام إذا حزنه أمر و أهمته الخطايا:)
(7) إِلَهِي أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ عَبْداً دَاخِراً لَكَ،
لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً إِلَّا بِكَ،
أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفْسِي،
وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي،
فَأَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي، وَ تَمِّمْ لِي مَا آتَيْتَنِي،
فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ الضَّعِيفُ الضَّرِيرُ الْحَقِيرُ الْمَهِينُ الْفَقِيرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِيرُ.
خدایا! صبح و شب کردم، درحالی که بندۀ خوار و بی مقدار توام.
برای خود جز با کمک حضرتت بر جلب سودی و دفع زیانی قدرت ندارم.
به آنچه دربارۀ خود گفتم، شهادت می دهم.
به ناتوانی نیرویم، و کمی تدبیرم اعتراف می کنم؛
پس آنچه را به من وعده دادی وفا کن،
و آنچه را که به این بنده ات عطا فرموده ای، کامل ساز؛
زیرا که من بندۀ بی نوا، ذلیل، ناتوان، دردمند، کوچک، بی مقدار، تهی دست، ترسان و پناهنده به توام.
فَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ، وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَكَ
۳۲ – دعای سی و دوم صحیفه سجادیه
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدَ الْفَرَاغِ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ لِنَفْسِهِ فِي الِاعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ.
دعاى آن حضرت براى خود پس از فراغ از نماز شب در اعتراف به گناه.
(۱) اللَّهُمَّ يَا ذَا الْمُلْكِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ
خدایا! ای دارای فرمانروایی ابدی و جاوید!
(۲) وَ السُّلْطَانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَيْرِ جُنُودٍ وَ لَا أَعْوَانٍ.
و ای صاحب سلطنتی که بدون سپاهیان و دست یاران، پرقدرت و نیرومند است!
(۳) وَ الْعِزِّ الْبَاقِي عَلَى مَرِّ الدُّهُورِ وَ خَوَالِي الْأَعْوَامِ وَ مَوَاضِي الْأَزمَانِ وَ الْأَيَّامِ
و ای مالک عزّت ماندنی و ثابت که با رفتن روزگاران، و سپری شدن سال ها، و گذشت زمان ها و ایام، خللی در آن وارد نمی شود؛ بلکه ازلاً و ابداً ماندنی و ثابت است،
(۴) عَزَّ سُلْطَانُكَ عِزّاً لَا حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِيَّةٍ، وَ لَا مُنْتَهَى لَهُ بِآخِرِيَّةٍ
سلطنتت عزیز و شکست ناپذیر است؛ اول این سلطنت را حدّ و مرزی، و آخرش را پایان و نهایتی نیست،
(۵) وَ اسْتَعْلَى مُلْكُكَ عَلُوّاً سَقَطَتِ الْأَشْيَاءُ دُونَ بُلُوغِ أَمَدِهِ
و فرمانرواییت برتر است؛ چنانکه همۀ اشیا، از دسترسی به قلّۀ بی نهایتش فرو مانده اند.
(۶) وَ لَا يَبْلُغُ أَدْنَى مَا اسْتَأْثَرْتَ بِهِ مِنْ ذَلِكَ أَقْصَى نَعْتِ النَّاعِتِينَ.
نهایت وصف واصفان، به پایین ترین مرتبه از بلندی و رفعتی که به خود اختصاص داده ای نمی رسد.
(۷) ضَلَّتْ فِيكَ الصِّفَاتُ، وَ تَفَسَّخَتْ دُونَكَ النُّعُوتُ، وَ حَارَتْ فِي كِبْرِيَائِكَ لَطَائِفُ الْأَوْهَامِ
اوصاف در مقام وصفت گمراه و سرگشته، و تعریف ها در پیشگاه حضرتت، عاجز و از هم گسسته اند، و دقیق ترین تصورات در بارگاه کبریاییت سرگردانند.
(۸) كَذَلِكَ أَنْتَ اللَّهُ الْأَوَّلُ فِي أَوَّلِيَّتِكَ، وَ عَلَى ذَلِكَ أَنْتَ دَائِمٌ لَا تَزُولُ
با بیانی که اول دعا تو را ستودم، اکنون باید نتیجه گیری کنم که تو در اوّلیّتت اوّلی؛ اوّلیّتی که ازلی است و آن را حدّ و مرزی نیست، و هم چنین دائم و جاویدی.
(۹) وَ أَنَا الْعَبْدُ الضَّعِيفُ عَمَلًا، الْجَسِيمُ أَمَلًا، خَرَجَتْ مِنْ يَدِي أَسْبَابُ الْوُصُلَاتِ إِلَّا مَا وَصَلَهُ رَحْمَتُكَ، وَ تَقَطَّعَتْ عَنِّي عِصَمُ الْآمَالِ إِلَّا مَا أَنَا مُعْتَصِمٌ بِهِ مِنْ عَفْوِكَ
از نظر عمل بنده ای ناتوانم؛ عملم در کمّیّت اندک، و در کیفیت دارای عیب و نقص و از جهت آرزو، دارای آرزوی بزرگ و فراوانم، وسایل پیوند که عبارت از طاعات و عبادات و کار خیر است، از کفم بیرون رفته، مگر آنچه را رحمتت وصل نموده. رشته های امیدم از من گسسته، مگر آنچه از عفو و گذشتِ تو به آن چنگ زده ام.
(۱۰) قَلَّ عِنْدِي مَا أَعْتَدُّ بِهِ مِنْ طَاعَتِكَ، و كَثُرَ عَلَيَّ مَا أَبُوءُ بِهِ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ لَنْ يَضِيقَ عَلَيْكَ عَفْوٌ عَنْ عَبْدِكَ وَ إِنْ أَسَاءَ، فَاعْفُ عَنِّي.
از اطاعت و بندگیت، آنچه را که باید به حساب آورم، در پرونده ام اندک است، و از معصیت و نافرمانیت، آنچه را که باید از آن به سوی تو بازگردم، بسیار و فراوان است. گذشت از بنده ات، گرچه مرتکب گناه شده باشد، هرگز برای تو دشوار و سخت نیست؛ بنابراین از من بگذر.
(۱۱) اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَشْرَفَ عَلَى خَفَايَا الْأَعْمَالِ عِلْمُكَ، وَ انْكَشَفَ كُلُّ مَسْتُورٍ دُونَ خُبْرِكَ، وَ لَا تَنْطَوِي عَنْكَ دَقَائِقُ الْأُمُورِ، وَ لَا تَعْزُبُ عَنْكَ غَيِّبَاتُ السَّرَائِرِ
خدایا! دانشت بر اعمال پنهان واقف است، و هر پوشیده ای نزد آگاهیت آشکار است، و امور دقیق و لطیف، از نظرت پنهان نیست، و رازهای نهان از تو غایب نمی شود.
(۱۲) وَ قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيَّ عَدُوُّكَ الَّذِي اسْتَنْظَرَكَ لِغَوَايَتِي فَأَنْظَرْتَهُ، وَ اسْتَمْهَلَكَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ لِإِضْلَالِي فَأَمْهَلْتَهُ.
به یقین دشمنت ابلیس بر من چیره شده، دشمنی که برای گمراه کردن من از تو فرصت خواست، و تو بنابر مصالحی به او فرصت دادی؛ و برای منحرف کردن من، تا روز قیامت از تو مهلت خواست، و تو مهلتش دادی.
(۱۳) فَأَوْقَعَنِي وَ قَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ مِنْ صَغَائِرِ ذُنُوبٍ مُوبِقَةٍ، وَ كَبَائِرِ أَعْمَالٍ مُرْدِيَةٍ حَتَّى إِذَا قَارَفْتُ مَعْصِيَتَكَ، وَ اسْتَوْجَبْتُ بِسُوءِ سَعْيِي سَخْطَتَكَ، فَتَلَ عَنِّي عِذَارَ غَدْرِهِ، وَ تَلَقَّانِي بِكَلِمَةِ كُفْرِهِ، وَ تَوَلَّى الْبَرَاءَةَ مِنِّي، وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً عَنِّي، فَأَصْحَرَنِي لِغَضَبِكَ فَرِيداً، وَ أَخْرَجَنِي إِلَى فِنَاءِ نَقِمَتِكَ طَرِيداً.
این دشمن غدّار مرا در عرصۀ هلاکت انداخت و حال آن که از گناهان کوچک نابود کننده، و معصیت های بزرگ تباه کننده به سوی تو می گریختم. در عین حال با وسوسه و تشویق او، مرتکب معصیت تو شدم و به بدی کردارم سزاوار خشم تو گشتم. در چنین وضعیّتی ابلیس ملعون، عنان حیله و تزویرش را از من گرداند؛ چرا که در دام حیله اش گرفتار شده بودم، و نیازی به عنان گیری من نداشت و با بیزاری از من با من روبه رو شد؛ چرا که کارش در حق من انجام گرفته بود، و با برائت جستن از من، به من پشت کرد و از من روی گردان شد، و مرا یکه و تنها در صحرای خشمت وارد کرد.
(۱۴) لَا شَفِيعٌ يَشْفَعُ لِي إِلَيْكَ، وَ لَا خَفِيرٌ يُؤْمِنُنِي عَلَيْكَ، وَ لَا حِصْنٌ يَحْجُبُنِي عَنْكَ، وَ لَا مَلَاذٌ أَلْجَأُ إِلَيْهِ مِنْكَ.
شفیعی نیست که از من برای خلاصی ام از گناه به درگاهت شفاعت کند، و پناه دهنده ای نیست که مرا از تو امان دهد، و دژ استواری نیست که مرا از کیفرت مانع گردد، و پناهگاهی نیست که از حضرتت به آن پناه برم.
(۱۵) فَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ، وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَكَ، فَلَا يَضِيقَنَّ عَنِّي فَضْلُكَ، وَ لَا يَقْصُرَنَّ دُونِي عَفْوُكَ، وَ لَا أَكُنْ أَخْيَبَ عِبَادِكَ التَّائِبِينَ، وَ لَا أَقْنَطَ وُفُودِكَ الْآمِلِينَ، وَ اغْفِرْ لِي، إِنَّكَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ.
این جایگاه، جایگاه پناه آورندۀ به تو، و این محل، محلّ اعتراف کنندۀ به گناه در پیشگاه توست؛
پس باید احسانت از من تنگی نکند که شامل حالم نشود، و گذشتت از من کوتاه نیاید که مرا فرا نگیرد، و زیان کارترین بندگانت و ناامیدترین آرزومندانی که به درگاهت آمده اند نباشم، مرا بیامرز؛ همانا تو بهترین آمرزندگانی.
(۱۶) اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَمَرْتَنِي فَتَرَكْتُ، وَ نَهَيْتَنِي فَرَكِبْتُ، وَ سَوَّلَ لِيَ الْخَطَاءَ خَاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ.
خدایا! فرمانم دادی و من با فرمانت مخالفت ورزیدم، و از گناه بازم داشتی، و من مرتکب گناه شدم اندیشۀ بد و نابه جا، خطا را در نظرم آراست و من به آلوده شدن خطا گردن نهادم.
(۱۷) وَ لَا أَسْتَشْهِدُ عَلَى صِيَامِي نَهَاراً، وَ لَا أَسْتَجِيرُ بِتَهَجُّدِي لَيْلًا، وَ لَا تُثْنِي عَلَيَّ بِإِحْيَائِهَا سُنَّةٌ حَاشَا فُرُوضِكَ الَّتِي مَنْ ضَيَّعَهَا هَلَكَ.
نمی گویم روزی را روزه گرفتم تا آن روز را به نفع خود گواه گیرم، و شبی را به شب زنده داری برخاستم تا به آن شب زنده داری پناه جویم، ونه عمل مستحبی را انجام داده ام، که به خاطر آن سزاوار مدح و ثنا شوم. کاری انجام نداده ام، جز واجباتت که هر کس آنها را ضایع کند، هلاک می شود،
(۱۸) وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَضْلِ نَافِلَةٍ مَعَ كَثِيرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِكَ، وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِكَ إِلَى حُرُمَاتٍ انْتَهَكْتُهَا، وَ كَبَائِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُهَا، كَانَتْ عَافِيَتُكَ لِي مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً.
و با شرافت و برتری کار مستحبّی، به حضرتت متوسّل نمی شوم؛ در صورتی که از به جا آوردن بسیاری از تکالیف واجبت غفلت کرده ام، و از جایگاه های انجام حدودت تجاوز کرده، گرفتار محرّمات شدم، و پردۀ حرمت ها را دریدم، و گناهان بزرگی را مرتکب شده ام، که عافیت تو در برابر رسوایی های آنها برای من پرده و پوشش است،
(۱۹) وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْيَا لِنَفْسِهِ مِنْكَ، وَ سَخِطَ عَلَيْهَا، وَ رَضِيَ عَنْكَ، فَتَلَقَّاكَ بِنَفْسٍ خَاشِعَةٍ، وَ رَقَبَةٍ خَاضِعَةٍ، وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَايَا وَاقِفاً بَيْنَ الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ.
و این جایگاه کسی است، که به خاطر ارتکاب گناه، از تو شرمسار و برخود خشمگین، و از تو خشنود است؛ پس با دلی شکسته و گردنی افتاده، و پشتی گرانبار از خطاها به سوی تو آمده، و در میان امید و بیم نسبت به تو قرار گرفته،
(۲۰) وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ رَجَاهُ، وَ أَحَقُّ مَنْ خَشِيَهُ وَ اتَّقَاهُ، فَأَعْطِنِي يَا رَبِّ مَا رَجَوْتُ، وَ آمِنِّي مَا حَذِرْتُ، وَ عُدْ عَلَيَّ بِعَائِدَةِ رَحْمَتِكَ، إِنَّكَ أَكْرَمُ الْمَسْئُولِينَ.
و تو شایسته تر کسی هستی که به او امید ورزند، و سزاوارتر کسی که از او بترسند و پروا کنند؛ پس آنچه را امید دارم به من ببخش و از آنچه بیم دارم امانم ده، و به رحمتت که به وسیلۀ آن به بندگانت باز می گردی به من بازگرد. تو بزرگوارتر کسی هستی که از او درخواست می شود.
(۲۱) اللَّهُمَّ وَ إِذْ سَتَرْتَنِي بِعَفْوِكَ، وَ تَغَمَّدْتَنِي بِفَضْلِكَ فِي دَارِ الْفَنَاءِ بِحَضْرَةِ الْأَكْفَاءِ، فَأَجِرْنِي مِنْ فَضِيحَاتِ دَارِ الْبَقَاءِ عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ، وَ الرُّسُلِ الْمُكَرَّمِينَ، وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ، مِنْ جَارٍ كُنْتُ أُكَاتِمُهُ سَيِّئَاتِي، وَ مِنْ ذِي رَحِمٍ كُنْتُ أَحْتَشِمُ مِنْهُ فِي سَرِيرَاتِي.
خدایا! اکنون که مرا به پرده گذشت و عفوت پوشاندی، و در این جهان فانی، احسانت را در برابر مردم شامل حال من فرمودی، پس مرا از رسوایی های جهان ابدی، در برابر اهل محشر که عبارتند از فرشتگان مقرّب و پیامبران بزرگوار، و شهدا و شایستگان پناه ده؛ آن شهدا و شایستگانی که در دنیا همسایه ام بودند، و من زشتی هایم را از آنان می پوشاندم، و خویشاوندانی بودند، که در کارهای بد و اعمال خلافم، از آنها شرم داشتم.
(۲۲) لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِي السِّتْرِ عَلَيَّ، وَ وَثِقْتُ بِكَ رَبِّ فِي الْمَغْفِرَةِ لِي، وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ وُثِقَ بِهِ، وَ أَعْطَى مَنْ رُغِبَ إِلَيْهِ، وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ، فَارْحَمْنِي.
آنان که به پرده پوشی آنها اعتماد نداشتم. و به تو ای پروردگارم، در آمرزشت نسبت به خود اطمینان کردم، و تو سزاوارتر کسی هستی که به او مطمئن شوند، و بخشنده تر کسی هستی، که به او رغبت کنند، و مهربان تر کسی هستی، که مهربانیش را بخواهند؛ پس به من رحم کن.
(۲۳) اللَّهُمَّ وَ أَنْتَ حَدَرْتَنِي مَاءً مَهِيناً مِنْ صُلْبٍ مُتَضَايِقِ الْعِظَامِ، حَرِجِ الْمَسَالِكِ إِلَى رَحِمٍ ضَيِّقَةٍ سَتَرْتَهَا بِالْحُجُبِ، تُصَرِّفُنِي حَالًا عَنْ حَالٍ حَتَّى انْتَهَيْتَ بِي إِلَى تَمَامِ الصُّورَةِ، وَ أَثْبَتَّ فِيَّ الْجَوَارِحَ كَمَا نَعَتَّ فِي كِتَابِكَ: نُطْفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ كَسَوْتَ الْعِظَامَ لَحْماً، ثُمَّ أَنْشَأْتَنِي خَلْقاً آخَرَ كَمَا شِئْتَ.
خدایا! تو مرا به صورت آبی کم ارزش، از پشتی که استخوان هایش در هم فشرده، و راه هایش تنگ است، به تنگنای رحم مادر که آن را به پرده ها پوشانده ای فرود آوردی، و مرا از مرحله ای به مرحلۀ دیگر تغییر دادی، تا وقتی که صورت انسانیم را کامل کردی، و اندام را در من پابرجا فرمودی؛ همان گونه که در کتابت وصف کردی: نطفه، سپس علقه، آنگاه پارۀ گوشت، و بعد از آن استخوان. سپس استخوان را گوشت پوشاندی، آنگاه آن گونه که خواستی، مرا به مرحله ای دیگر از آفرینش درآوردی،
(۲۴) حَتَّى إِذَا احْتَجْتُ إِلَى رِزْقِكَ، وَ لَمْ أَسْتَغْنِ عَنْ غِيَاثِ فَضْلِكَ، جَعَلْتَ لِي قُوتاً مِنْ فَضْلِ طَعَامٍ وَ شَرَابٍ أَجْرَيْتَهُ لِأَمَتِكَ الَّتِي أَسْكَنْتَنِي جَوْفَهَا، وَ أَوْدَعْتَنِي قَرَارَ رَحِمِهَا.
تا زمانی که به رزق و روزی تو نیازمند شدم، و از فریاد رسی احسانت بی نیاز نگشتم، از اضافۀ خوردنی و آشامیدنی کنیزت که مرا در اندرونش جای دادی، و در قرارگاه رحمش به ودیعت سپردی، برایم خوراک و آشامیدنی قرار دادی.
(۲۵) وَ لَوْ تَكِلُنِي يَا رَبِّ فِي تِلْكَ الْحَالاتِ إِلَى حَوْلِي، أَوْ تَضْطَرُّنِي إِلَى قُوَّتِي لَكَانَ الْحَوْلُ عَنِّي مُعْتَزِلًا، وَ لَكَانَتِ الْقُوَّةُ مِنِّي بَعِيدَةً.
ای پروردگارم! اگر در آن حالات مرا به نیروی خودم وا می گذاشتی، یا ناچارم می کردی که از قوّت خود برای رشد و کمالم بهره گیرم، هر آینه نیرو از من کناره می گرفت، و قوّت از من دور می شد؛
(۲۶) فَغَذَوْتَنِي بِفَضْلِكَ غِذَاءَ الْبَرِّ اللَّطِيفِ، تَفْعَلُ ذَلِكَ بِي تَطَوُّلًا عَلَيَّ إِلَى غَايَتِي هَذِهِ، لَا أَعْدَمُ بِرَّكَ، وَ لَا يُبْطِئُ بِي حُسْنُ صَنِيعِكَ، وَ لَا تَتَأَكَّدُ مَعَ ذَلِكَ ثِقَتِي فَأَتَفَرَّغَ لِمَا هُوَ أَحْظَى لِي عِنْدَكَ.
پس به فضل و احسانت مرا تغذیه کردی؛ تغذیه کردن نیکوکار مهربان. این تغذیه کردن را از باب عطا و فضلت تا به این پایه که رسیده ام، هم چنان درباره ام انجام می دهی، در هیچ حالی از نیکوکاریت محروم نمی شوم، و نیکی احسانت درباره ام کندی نمی ورزد، با این همه لطفی که درباره ام کردی و می کنی، اعتمادم به تو محکم نمی شود، تا کوششم را در عبادات و طاعاتی که نزد تو برایم بهره دهنده تر است به کار گیرم.
(۲۷) قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ، فَأَنَا أَشْكُو سُوءَ مُجَاوَرَتِهِ لِي، وَ طَاعَةَ نَفْسِي لَهُ، وَ أَسْتَعْصِمُكَ مِنْ مَلَكَتِهِ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ فِي صَرْفِ كَيْدِهِ عَنِّي.
شیطان، مهارم را در بدگمانی ضعف یقین به دست گرفته، به این خاطر از بد همسایگی اش نسبت به خویش، و پیرویم از او به درگاهت شکایت می کنم، و از تسلّطش بر وجودم، از تو درخواست حفاظت دارم، و برای برگرداندن مکر و حیله اش از خود، به درگاه تو زاری می کنم.
(۲۸) وَ أَسْأَلُكَ فِي أَنْ تُسَهِّلَ إِلَى رِزْقِي سَبِيلًا، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى ابْتِدَائِكَ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ، وَ إِلْهَامِكَ الشُّكْرَ عَلَى الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَامِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَهِّلْ عَلَيَّ رِزْقِي، وَ أَنْ تُقَنِّعَنِي بِتَقْدِيرِكَ لِي، وَ أَنْ تُرْضِيَنِي بِحِصَّتِي فِيمَا قَسَمْتَ لِي، وَ أَنْ تَجْعَلَ مَا ذَهَبَ مِنْ جِسْمِي وَ عُمُرِي فِي سَبِيلِ طَاعَتِكَ، إِنَّكَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ.
و از تو می خواهم که راه به دست آوردن روزی را برایم آسان کنی.
سپاس مخصوص توست، بر نعمت های بزرگی که نسبت به من آغاز کردی، و دست قدرت کسی در فراهم آوردن و رساندنش به من در کار نبوده، و سپاس مخصوص توست که شکر به احسان و انعامت را به من الهام فرمودی. پس بر محمّد و آلش درود فرست، و رسیدن به روزیم را بر من آسان کن، و به مقداری که برایم مقرّر کرده ای قانع ساز، و به سهم در آنچه نصیبم فرموده ای راضی کن، و آنچه از جسم و عمرم خرج می شود، در راه طاعت و بندگیت قرار ده، همانا تو بهترین روزی دهندگانی.
(۲۹) اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَارٍ تَغَلَّظْتَ بِهَا عَلَى مَنْ عَصَاكَ، وَ تَوَعَّدْتَ بِهَا مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضَاكَ، وَ مِنْ نَارٍ نُورُهَا ظُلْمَةٌ، وَ هَيِّنُهَا أَلِيمٌ، وَ بَعِيدُهَا قَرِيبٌ، وَ مِنْ نَارٍ يَأْكُلُ بَعْضَهَا بَعْضٌ، وَ يَصُولُ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ.
خدایا! به تو پناه می برم از آتش که به سبب آن بر هر که از تو سرپیچی کرده، سخت گرفته ای، و هر که را از خشنودیت روی گردانده تهدید به عذاب کرده ای، و از آتشی که نورش تاریکی، و ملایمش دردناک، و دورش نزدیک است، و از آتشی که برخی از آن برخی دیگر را می خورد، و بخشی از آن به بخشی دیگر حمله می کند،
(۳۰) وَ مِنْ نَارٍ تَذَرُ الْعِظَامَ رَمِيماً، وَ تَسقِي أَهْلَهَا حَمِيماً، وَ مِنْ نَارٍ لَا تُبْقِي عَلَى مَنْ تَضَرَّعَ إِلَيْهَا، وَ لَا تَرْحَمُ مَنِ اسْتَعْطَفَهَا، وَ لَا تَقْدِرُ عَلَى التَّخْفِيفِ عَمَّنْ خَشَعَ لَهَا وَ اسْتَسْلَمَ إِلَيْهَا تَلْقَى سُكَّانَهَا بِأَحَرِّ مَا لَدَيْهَا مِنْ أَلِيمِ النَّكَالِ وَ شَدِيدِ الْوَبَالِ
و از آتشی که استخوان ها را می پوساند، و اهل خود را از آب جوشان سیراب می کند، و از آتشی که به هر کس در نزدش زاری کند، تخفیف نمی دهد، و به هر کس از او مهر جوید، مهر نمی ورزد، و قدرت بر تخفیف نسبت به کسی که برایش فروتنی کند و مقابلش تسلیم شود ندارد؛ آتشی که با ساکنانش با عذاب دردناک و فرجامی سخت برخورد می کند،
(۳۱) وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَقَارِبِهَا الْفَاغِرَةِ أَفْوَاهُهَا، وَ حَيَّاتِهَا الصَّالِقَةِ بِأَنْيَابِهَا، وَ شَرَابِهَا الَّذِي يُقَطِّعُ أَمْعَاءَ وَ أَفْئِدَةَ سُكَّانِهَا، وَ يَنْزِعُ قُلُوبَهُمْ، وَ أَسْتَهْدِيكَ لِمَا بَاعَدَ مِنْهَا، وَ أَخَّرَ عَنْهَا.
و به تو پناه می برم از عقرب های دهان گشوده اش، و مارهای نیش زنندۀ به وسیله دندان هایش، و از آشامیدنیش که احشاء و دل های ساکنانش را پاره پاره می کند، و قلوبشان را از جا می کند، و برای آن اموری که انسان را از آتش دور می کند، و آدمی را از آن به عقب می اندازد، از تو راهنمایی و توفیق می خواهم.
(۳۲) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنِي مِنْهَا بِفَضْلِ رَحْمَتِكَ، وَ أَقِلْنِي عَثَرَاتِي بِحُسْنِ إِقَالَتِكَ، وَ لَا تَخْذُلْنِي يَا خَيْرَ الْمُجِيرِينَ
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا به فضل رحمتت از آن آتش پناه ده و به خوبی چشم پوشیت، از لغزش هایم چشم بپوش، و مرا ای بهترین پناه دهندگان خوار مساز.
(۳۳) اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَقِي الْكَرِيهَةَ، وَ تُعْطِي الْحَسَنَةَ، وَ تَفْعَلُ مَا تُرِيدُ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
خدایا! تو بندگانت را از امور ناخوشایند حفظ می کنی، و خوبی عطا می فرمایی، و هر چه بخواهی انجام می دهی، و بر هر کاری توانایی.
(۳۴) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، إِذَا ذُكِرَ الْأَبْرَارُ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، مَا اخْتَلَفَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ، صَلَاةً لَا يَنْقَطِعُ مَدَدُهَا، وَ لَا يُحْصَى عَدَدُهَا، صَلَاةً تَشْحَنُ الْهَوَاءَ، وَ تَمْلَأُ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ.
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست؛ هر گاه یاد نیکان شود، و بر محمّد و آلش درود فرست، تا زمانی که شب و روز در رفت و آمد است؛ درودی که دنباله اش قطع نشود، و عددش شماره نگردد؛ درودی که فضا را فرا گیرد و زمین و آسمان را پر کند.
(۳۵) صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ حَتَّى يَرْضَى، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ الرِّضَا، صَلَاةً لَا حَدَّ لَهَا وَ لَا مُنْتَهَى، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
بر او درود فرست تا جایی که خشنود شود، پس بر او و آلش درود فرست؛ درودی که برایش حدّ و نهایتی نباشد، ای مهربان ترین مهربانان!
الصحيفة السجادية / 164 /
(وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا اعْتَرَفَ بِالتَّقْصِيرِ عَنْ تَأْدِيَةِ الشُّكْرِ:)
(8) فَكُلُّ الْبَرِيَّةِ مُعْتَرِفَةٌ بِأَنَّكَ غَيْرُ ظَالِمٍ لِمَنْ عَاقَبْتَ،
وَ شَاهِدَةٌ بِأَنَّكَ مُتَفَضَّلٌ عَلَى مَنْ عَافَيْتَ،
وَ كُلٌّ مُقِرٌّ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّقْصِيرِ عَمَّا اسْتَوْجَبْتَ
از این رو همه آفریدگان معترفاند که تو درباره هر که عقوبتش کنی ستم نکردهای، و شاهدند که هر که را ببخشی در حقّش تفضل فرمودهای، و همگان درباره خویش به تقصیر نسبت به آنچه سزاوار آنی معترفند.
الصحيفة السجادية / 176 / (42)(- و كان من دعائه عليه السلام عند ختم القرآن:)
(6) اللَّهُمَّ فَكَمَا جَعَلْتَ قُلُوبَنَا لَهُ حَمَلَةً، وَ عَرَّفْتَنَا بِرَحْمَتِكَ شَرَفَهُ وَ فَضْلَهُ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْخَطِيبِ بِهِ، وَ عَلَى آلِهِ الْخُزَّانِ لَهُ، وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يَعْتَرِفُ بِأَنَّهُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى لَا يُعَارِضَنَا الشَّكُّ فِي تَصْدِيقِهِ، وَ لَا يَخْتَلِجَنَا الزَّيْغُ عَنْ قَصْدِ طَرِيقِهِ.
الصحيفة السجادية / 200 / (45)(و كان من دعائه عليه السلام في وداع شهر رمضان:)
(45) اللَّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَةِ، وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَةِ، وَ لَكَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ، وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الِاعْتِذَارِ، فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِيهِ مِنَ التَّفْرِيطِ أَجْراً نَسْتَدْرِكُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِيهِ، وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَيْهِ.
الصحيفة السجادية / 220 / (47)(و كان من دعائه عليه السلام في يوم عرفة:)
(64) اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى أَوْلِيَائِهِمُ الْمُعْتَرِفِينَ بِمَقَامِهِمُ، الْمُتَّبِعِينَ مَنْهَجَهُمُ، الْمُقْتَفِينَ آثَارَهُمُ، الْمُسْتَمْسِكِينَ بِعُرْوَتِهِمُ، الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلَايَتِهِمُ، الْمُؤْتَمِّينَ بِإِمَامَتِهِمُ، الْمُسَلِّمِينَ لِأَمْرِهِمُ، الْمُجْتَهِدِينَ فِي طَاعَتِهِمُ، الْمُنْتَظِرِينَ أَيَّامَهُمُ، الْمَادِّينَ إِلَيْهِمْ أَعْيُنَهُمُ، الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَكَاتِ الزَّاكِيَاتِ النَّامِيَاتِ الْغَادِيَاتِ الرَّائِحَاتِ.
الصحيفة السجادية / 222 / (47)(و كان من دعائه عليه السلام في يوم عرفة:)
(69) وَ هَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ صَاغِراً ذَلِيلًا خَاضِعاً خَاشِعاً خَائِفاً، مُعْتَرِفاً بِعَظِيمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ، وَ جَلِيلٍ مِنَ الْخَطَايَا اجْتَرَمْتُهُ، مُسْتَجِيراً بِصَفْحِكَ، لَائِذاً بِرَحْمَتِكَ، مُوقِناً أَنَّهُ لَا يُجِيرُنِي مِنْكَ مُجِيرٌ، وَ لَا يَمْنَعُنِي مِنْكَ مَانِعٌ.
(76) أَنَا الْمُسِيءُ الْمُعْتَرِفُ الْخَاطِئُ الْعَاثِرُ.
(77) أَنَا الَّذِي أَقْدَمَ عَلَيْكَ مُجْتَرِئاً.
(78) أَنَا الَّذِي عَصَاكَ مُتَعَمِّداً.
(79) أَنَا الَّذِي اسْتَخْفَى مِنْ عِبَادِكَ وَ بَارَزَكَ.
(114) وَ لَا تُخْزِنِي يَوْمَ تَبْعَثُنِي لِلِقَائِكَ، وَ لَا تَفْضَحْنِي بَيْنَ يَدَيْ أَوْلِيَائِكَ، وَ لَا تُنْسِنِي ذِكْرَكَ، وَ لَا تُذْهِبْ عَنِّي شُكْرَكَ، بَلْ أَلْزِمْنِيهِ فِي أَحْوَالِ السَّهْوِ عِنْدَ غَفَلَاتِ الْجَاهِلِينَ لِآلْائِكَ، وَ أَوْزِعْنِي أَنْ أُثْنِيَ بِمَا أَوْلَيْتَنِيهِ، وَ أَعْتَرِفَ بِمَا أَسْدَيْتَهُ إِلَيَّ.
الصحيفة السجادية / 246 / (49)(و كان من دعائه عليه السلام في دفاع كيد الأعداء، و رد بأسهم:)
(15) هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ، وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِيرِ، وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْيِيعِ.
الصحيفة السجادية / 256 / (52)(و كان من دعائه عليه السلام في الإلحاح على الله تعالى:)
(7) اللَّهُمَّ إِنِّي أُصْبِحُ وَ أُمْسِي مُسْتَقِلًّا لِعَمَلِي، مُعْتَرِفاً بِذَنْبِي، مُقِرّاً بِخَطَايَايَ، أَنَا بِإِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي ذَلِيلٌ، عَمَلِي أَهْلَكَنِي، وَ هَوَايَ أَرْدَانِي، وَ شَهَوَاتِي حَرَمَتْنِي.
(8) فَأَسْأَلُكَ يَا مَوْلَايَ سُؤَالَ مَنْ نَفْسُهُ لَاهِيَةٌ لِطُولِ أَمَلِهِ، وَ بَدَنُهُ غَافِلٌ لِسُكُونِ عُرُوقِهِ، وَ قَلْبُهُ مَفْتُونٌ بِكَثْرَةِ النِّعَمِ عَلَيْهِ، وَ فِكْرُهُ قَلِيلٌ لِمَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ. (9) سُؤَالَ مَنْ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْأَمَلُ، وَ فَتَنَهُ الْهَوَى، وَ اسْتَمْكَنَتْ مِنْهُ الدُّنْيَا، وَ أَظَلَّهُ الْأَجَلُ، سُؤَالَ مَنِ اسْتَكْثَرَ ذُنُوبَهُ، وَ اعْتَرَفَ بِخَطِيئَتِهِ، سُؤَالَ مَنْ لَا رَبَّ لَهُ غَيْرُكَ، وَ لَا وَلِيَّ لَهُ دُونَكَ، وَ لَا مُنْقِذَ لَهُ مِنْكَ، وَ لَا مَلْجَأَ لَهُ مِنْكَ، إِلَّا إِلَيْكَ.
(10) إِلَهِي أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ الْوَاجِبِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِكَ، وَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي أَمَرْتَ رَسُولَكَ أَنْ يُسَبِّحَكَ بِهِ، وَ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ، الَّذِي لَا يَبْلَى وَ لَا يَتَغَيَّرُ، وَ لَا يَحُولُ وَ لَا يَفْنَى، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُغْنِيَنِي عَنْ كُلِّ شَيْءٍ بِعِبَادَتِكَ، وَ أَنْ تُسَلِّيَ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا بِمَخَافَتِكَ، وَ أَنْ تُثْنِيَنِي بِالْكَثِيرِ مِنْ كَرَامَتِكَ بِرَحْمَتِكَ.
الصحيفة السجادية / 258 / (53)(و كان من دعائه عليه السلام في التذلل لله عز و جل:)
(1) رَبِّ أَفْحَمَتْنِي ذُنُوبِي، وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِي، فَلَا حُجَّةَ لِي، فَأَنَا الْأَسِيرُ بِبَلِيَّتِي، الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِي، الْمُتَرَدِّدُ فِي خَطِيئَتِي، الْمُتَحَيِّرُ عَنْ قَصْدِي، الْمُنْقَطَعُ بِي.
(2) قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِي مَوْقِفَ الْأَذِلَّاءِ الْمُذْنِبِينَ، مَوْقِفَ الْأَشْقِيَاءِ الْمُتَجَرِّينَ عَلَيْكَ، الْمُسْتَخِفِّينَ بِوَعْدِكَ
(3) سُبْحَانَكَ! أَيَّ جُرْأَةٍ اجْتَرَأْتُ عَلَيْكَ، وَ أَيَّ تَغْرِيرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِي!
(4) مَوْلَايَ ارْحَمْ كَبْوَتِي لِحُرِّ وَجْهِي وَ زَلَّةَ قَدَمِي، وَ عُدْ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِي وَ بِإِحْسَانِكَ عَلَى إِسَاءَتِي، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِي، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِيئَتِي، وَ هَذِهِ يَدِي وَ نَاصِيَتِي، أَسْتَكِينُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِي، ارْحَمْ شَيْبَتِي، وَ نَفَادَ أَيَّامِي، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِي وَ ضَعْفِي وَ مَسْكَنَتِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ هَبَطَتْ حَوَّاءُ عَلَى الْمَرْوَةِ
وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الْمَرْوَةَ لِأَنَّ الْمَرْأَةَ هَبَطَتْ عَلَيْهَا فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ الْمَرْأَةِ وَ سُمِّيَ النِّسَاءَ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِآدَمَ أَنَسٌ غَيْرُ حَوَّاءَ
وَ سُمِّيَ الْمُعَرَّفَ لِأَنَّ آدَمَ اعْتَرَفَ عَلَيْهِ بِذَنْبِهِ
وَ سُمِّيَتْ جمع [جَمْعاً] لِأَنَّ آدَمَ ع أُمِرَ أَنْ يَنْبَطِحَ فِي بَطْحَاءِ جَمْعٍ فَانْبَطَحَ حَتَّى انْفَجَرَ الصُّبْحُ
ثُمَّ أُمِرَ أَنْ يَصْعَدَ جُبَيْلَ جَمْعٍ وَ أُمِرَ إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ أَنْ يَعْتَرِفَ بِذَنْبِهِ فَفَعَلَ ذَلِكَ آدَمُ ع وَ إِنَّمَا جَعَلَهُ اعْتِرَافاً لِيَكُونَ سُنَّةً فِي وُلْدِهِ
فَقَرَّبَ قُرْبَاناً وَ أَرْسَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَاراً مِنَ السَّمَاءِ فَقَبَضَتْ قُرْبَانَ آدَمَ ع.
اهل یقین اعتراف می کند که حسود است!
حسادت ریشه کتمان حقیقت «understatement»!
کتمان حقیقت، دست کم گرفتن!
نور ولایت فرایندی است که نبایستی «دست کم بگیریش»!
ناچیز پنداشتن، ناچیز شمردن، به حداقل رساندن «minimize»، کوچک شمردن، استخفاف نسبت به صاحبان نور، حقیقت را اظهار نکردن، کم ارزش کردن.
کسانی که میخوان پاککن بردارن و اسم صاحبان نور رو پاک کنن!
یریدون لیطفوا نور الله بافواههم!
کسانی که معالم ربانی صاحبان نور رو دست کم میگیرند!
بهش بیتوجهی میکنند! خُردنمایی کردند!
انگاری به زبون خودمونی، به نورشون میگن: ریز میبینمت!
این یعنی استعمال کبر اهل حسادت!
حسودی که زبانا چاپلوسی میکند و قلبا خیانت و بیوفایی!
واقعا واژه زیبای «کافر» برازنده اهل حسادت است!
در واقع حقیقتی آشکار رو کتمان میکنند!
+ «اقرار به فضل معالم ربانی صاحبان نور»
مثال دست کم گرفتن:
تصویر کوههای یخ داخل دریا! یه ذره اش بیرون از آب معلوم میشه، و لذا دست کم میگیریش میری نزدیک میبینی اووووهههههه چه خبره اون زیر! قبله مرئی وصل به قبله نامحدود نامرئی است!
دیدی بعضی ها روی طناب راه میرن! خطرات این کار رو خیلی دست کم گرفتند!
وقتی افتادی پایین می فهمی دست کم گرفتن واقعیتها چه به روزت میاره!
بیمار فشار خونی، وقتی ناپرهیزی کردن با غذای پر نمک رو دست کم میگیره ، وقتی متوجه میشه چه اشتباه بزرگی کرده که عوارض بیماری بهش مسلط شده و اونوقت باورش میشه دست کم گرفتن بیماریها چه عواقب شومی داره !
وقتی چشم معارین حسود، به عظمت معالم ربانی آل محمد ع، هنگام مرگ بیفته (پایان دوران مهلت)، اونوقت می فهمن چه چیز مهمی رو دست کم گرفتن! اما اونوقت فهمیدنِ این موضوعِ مهم، دیگه دیره!
یه مثال:
روی آینه بغل ماشینهای خارجی به انگلیسی یا عربی نوشته شده:
تصاویری که در این آینه می بینید نزدیکتر از اون چیزی است که در واقعیت وجود داره!
انگاری قلوب اهل یقین می دونن وجود ملکوتی صاحبان نور بمراتب بزرگتر از اون چیزی است که در مُلک بنظر میرسه، بخصوص بنظر اهل شک که نور رو به خیال خام خودشون ریز میبینن!
پس: اهل حسادت باید اعتراف کنند که:
معالم ربانی آل محمد ع رو دست کم گرفتهاند!
حقشونو آنطور که بایسته و شایسته است، ادا نکردهاند!
در واقع به حاملان و صاحبان نور حسودی کردهاند!
لذا هر بلایی که سرِ جسم و روحشون (قلبشون) میاد بخاطر همین حسادت نسبت به نور ولایت است!
وقتی نظر خودتو با ارزشتر از نظر آل محمد ع بدونی، همین میشه که قلبت تاریک میشه و جسمت بیمار میشه و همش فکر میکنی چرا و به چه علت این همه مشکلات سرِ من میاد؟!
همه تقصیرها رو میندازی گردن شانس! یا روزگار! خلاصه همه رو مقصر میدونی الا خودت که به اصل حیات پشت کردی و عامل حیات رو از خودت دور کردی و این همه بدبختیها نتیجه همین اقدام نادرستی است که نسبت به نورت انجام دادی و اصلا احساس خطر هم نمیکنی! به خودت بیا! به خودِ با ارزشت بیا! ارزش تو به نور ولایت قلبی توست! پس به خودت بیا، یعنی 1+1 شو! یعنی دومی نورت شو! یعنی مصلی شو! یعنی نمازگزار شو! یعنی اهل نور ولایت شو! یعنی نظر غلط خودتو بریز دور و اهل «صوم» شو و خواهان نظر آل محمد ع شو! و اینجوری منا اهل البیت ع شو! وقتی در هر شرایطی نظر خودتو میخوای به کرسی بنشونی، خوب معلومه نتیجه چی از آب در میاد دیگه! هزار واژه متضاد نور ولایت میخوان این کارتو، یعنی استعمال حسدتو بهت بفهمونن، مثلا کبر کفر شک ریب بخل حسد حرص لعن و … اما وقتی قلبتو میسپاری دست آل محمد ع و نور ولایت علمی صاحبان نور رو درونش احراز میکنی و بوی خوش علوم آنها رو توی قلبت استشمام میکنی، هزار واژه میخوان این کار زیبای تو رو به تصویر بکشن و اینجاست که تصاویر هزار واژه مثالهای زیبای دیدن و فهمیدن آنچه درون قلب تو می گذرد، خواهد بود، ان شاء الله تعالی.
+ «الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا»:
[سورة البقرة (2): آية 159]:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ
أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159)
ذیل این آیه بسیار مهم و زیبا، حدیث مهمی توضیح این آیه را می دهد که در مقالۀ آن آمده است.
برای اهل یقین، وقتی با خطاکار یا یتیم بداخلاق روبرو میشن، اگه نخواهند اندیشه صاحبان نور رو در این شرایط استعمال کنند، باز هم همین آیه در مورد اونا هم یه جواریی زنگ خطری است که به صدا در میاد یعنی هر کسی بخواد در دل شرایط عرضه آیات، وقتی قبلا یاد گرفت که روش صاحب نورش چیه، حالا اگه نخواسته باشه اون روشو پیاده کنه و روش خودشو اصرار داره ادامه بده، باید بدونه این از مصادیق کتمان حقیقت در مقام عمل است (و اهل بخل است نه سخا)، و نتیجه ای که داره اینه که قلبش تاریک میشه و این معنای واژه «لعن» است که سه بار در این آیه تکرار شده یعنی قلب از رحمت خدا یعنی از نور ولایت علمی آل محمد ع – که به سبب یادآوری معالم ربانی نصیبش میشه – دور میشه و این دوری از منبع نور همراه با تاریکی قلب خواهد بود و این هشدار رو قلب اهل یقین می فهمه «ناشئة اللیل» و زود به خودش میاد «تهجّد و نافلة» و استغفار میکنه و از اینکه نور ولایت رو دست کم گرفته، خجالت میکشه و از ولیّ خودش طلب بخشش میکنه که:
ربنا ظلمنا انفسنا فاغفر لنا و ارحمنا و تب علینا انک انت التواب الرحیم.
[سورة البقرة (2): آية 160]:
إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (160)
… اما قلوب قسی اهل شک حسود، که اصلا فرایند نور ولایت رو بصورت کلام نور و ظلمت تجربه نکرده و لذا متوجه اشتباهاتش نمیشه، به کار غلط خودش ادامه میده تا اینکه آخرش چی در بیاد اون دیگه با خداست:
[سورة البقرة (2): الآيات 161 الى 162]:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ
(161) خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (162)
توی دنیای قلبها چه خبره!
اعتراف می کنم که نسبت به آیات و تقدیرات، حالت حسادت قلبی و نارضایتی دارم، یعنی بدم میاد که بخوام با این آیت و این یتیم بداخلاق و این شخص خطاکاری که خدا سر راهم قرار داده، ادب بشم و تربیت بشم! این آیت رو در شأن خودم نمی بینم! خودمو بالاتر از اون چیزی احساس میکنم که این آیت بخواد منو معیوب جلوه بده! یعنی من اینقدر خاک بر سر شدم که این آیت باید بیاد و منو درست کنه؟! من که زیر بار یه همچین ننگی نمیرم!
خدایا واقعا هنرمندی! ببین چجوری با این آیتی که برام مقدر کردی، دست منو رو کردی!
من حق ندارم از این فرایند اصلاح و تربیت بدم بیاد! این تقدیر حقّمه!
کسی که دلش میخواد عاقبت به خیر بشه، مگه میشه بدون اصلاح و تربیت این کار صورت بگیره!
راهشم فقط اینه که آیاتی سر راهت سبز میشن تا عملا شرایطی برای عمل به نور ولایت فراهم بشه تا تو بر سر دوراهی حسادت و نور ولایت گیر کنی و هی اینور بری، اونور بری، تا آخرش بالاخره تصمیم خودتو بگیری، بالاخره میخوای چکار کنی! به حرف کی میخوای گوش کنی! به حرف خودت یا به حرف خدای خودت؟!
اینجا میخوام اینجوری بگم که البته درست هم نیست اما برای یادگیری مطلبی میگم:
ای کاش اینجا میشد قبل از مواجهه با آیت، اختیار رو از خودت سلب میکردی و به آل محمد ع تفویض میکردی تا اونا برات اون لحظه تصمصم بگیرن! اما اینجا یک نکته ظریف وجود داره و اونم اینه که اگه بیاختیار میشدی دیگه پاداش و عقاب معنا نداشت و نتیجه بهشت و جهنم بیمعنا میشد برای همینه که خدا اختیار داده به ما.
گفتم اگی میشد، مثلا همین الآن، کلا از خودمون سلب اختیار میکردیمو همه چیزو میذاشتیم بعهده آل محمد ع، چقدر خوب بود! اما این فرضیه غلطه و با حکمت خدا یکی نیست و خدا میخواد آن به آن با عرضه آیت، اهل نور ولایت باشیم و مدام بر سر دوراهیها قرارمون میده تا خودمون در هر موردی، آگاهانه انتخاب کنیم و این انتخاب، معلوم میکنه که عاقبت کارمون کدام طرفی میشه!
پس در هر آیت فرصتی است برای اعتراف و فرصتی است برای اعراف و هر آیت برای ما یک روز عرفه است و موقف عرفات را مدام داریم تکرار میکنیم و اینکه چند تا از این موقفهای عرفات به داخل حرم یعنی مشعر و منا رسیده و نهایتا به مسجد الحرام و طواف ختم شده، اینو دیگه فقط خدا میدونه کی چقدر توفیق انجام اعمال صالح رو با کمک نور ولایت در دل شرایط داشته است!
هر آیت پاشو میذاره رو حسدت تا بفهمی حسودی!
دادت در میاد!
اما باید جلوی زبونتو بگیری چون عیب خودت رو شده!
خطای خطاکار یه چیزه و داشتن عیب ما یه چیز دیگه!
خطای خطاکار، دیدنش و اصلاح و تربیتش مربوط به ولی خداست و به ما ربطی نداره!
اما خطای خودمون و اشتباه و عیب خودمون کاملا مربوط به ماست و باید ببینیمش و به کمک نور ولایت اصلاحش کنیم، ان شاء الله تعالی.
لذا آیات، فرصت حسدنمایی و حسدزدایی کردن هستند!
به شرط اینکه قبول کنی حسودی و بیماری و داروی تلخ رو وقتی قبول کردی که بیماری، میخوری،
و اونیکه خودشو بیمار نمیدونه هرگز لب به دارو هم نخواهد زد!
پس «من عرف نفسه» به اینکه چقدر حسوده، «عرف ربه» به اینکه داروی شفابخشش همین نور ولایت علمی صاحبان نور که مربی و معلم اصلاح و تربیت میباشد و عبارت «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» نوک پیکانش به سمت قلب خودته و منطقه جستجو رو مشخص کرده و به زبانی دیگر میگه کاری به آیت نداشته باش و دنبال گم شده خودت توی قلب خودت بگرد و نور ولایت رو اونجا جستجو کن و آیت بهت فقط کمک میکنه متوجه عیبت بشی تا بری دنبال شفا و درمان.
[اَنَس، کتمان کرد! اعتراف نکرد!]:
ای اَنَس حسود! آخرش هم حسد کار دستت داد؟!
عَنْ أَبِي هُدْبَةَ قَالَ:
رَأَيْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ مَعْصُوباً بِعِصَابَةٍ فَسَأَلْتُهُ عَنْهَا
فَقَالَ هِيَ دَعْوَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع
فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ
فَقَالَ كُنْتُ خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَأُهْدِيَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ طَائِرٌ مَشْوِيٌّ فَقَالَ اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ إِلَيَّ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ فَجَاءَ عَلِيٌّ ع فَقُلْتُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْكَ مَشْغُولٌ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلًا مِنْ قُومِي فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَدَهُ الثَّانِيَةَ فَقَالَ اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ إِلَيَّ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ فَجَاءَ عَلِيٌّ ع فَقُلْتُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْكَ مَشْغُولٌ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلًا مِنْ قُومِي فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَدَهُ الثَّالِثَةَ فَقَالَ اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ إِلَيَّ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ فَجَاءَ عَلِيٌّ ع فَقُلْتُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْكَ مَشْغُولٌ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلًا مِنْ قُومِي
فَرَفَعَ عَلِيٌّ ع صَوْتَهُ فَقَالَ وَ مَا يَشْغَلُ رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي
فَسَمِعَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ يَا أَنَسُ مَنْ هَذَا
فَقُلْتُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع
قَالَ ائْذَنْ لَهُ فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَنْ يَأْتِيَنِي بِأَحَبِّ خَلْقِهِ إِلَيْهِ وَ إِلَيَّ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ
وَ لَوْ لَمْ تَجِئْنِي فِي الثَّالِثَةِ لَدَعَوْتُ اللَّهَ بِاسْمِكَ أَنْ يَأْتِيَنِي بِكَ
فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي قَدْ جِئْتُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ
كُلَّ ذَلِكَ يَرُدُّنِي أَنَسٌ وَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ عَنْكَ مَشْغُولٌ
فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أَنَسُ مَا حَمَلَكَ عَلَى هَذَا
فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ سَمِعْتُ الدَّعْوَةَ فَأَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلًا مِنْ قُومِي
فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الدَّارِ اسْتَشْهَدَنِي عَلِيٌّ ع فَكَتَمْتُهُ فَقُلْتُ إِنِّي نَسِيتُهُ
فَرَفَعَ عَلِيٌّ ع يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ ارْمِ أَنَساً بِوَضَحٍ لَا يَسْتُرُهُ مِنَ النَّاسِ
ثُمَّ كَشَفَ الْعِصَابَةَ عَنِ رَأْسِهِ فَقَالَ هَذِهِ دَعْوَةُ عَلِيٍّ هَذِهِ دَعْوَةُ عَلِيٍّ.
ابو هدبه گويد:
ديدم انس بن مالك دستمالى بر سر بسته از سببش پرسيدم گفت بر اثر نفرين على بن ابى طالب است گفتم چطور؟ گفت من خدمتكار رسول خدا (ص) بودم مرغ بريانى بآن حضرت هديه كردند، فرمود خدايا دوستتر مردم را نزد خودت و خودم برسان تا با من از اين پرنده بخورد على (ع) آمد و من گفتم رسول خدا (ص) كارى دارد و او را راه ندادم بانتظار اينكه يكى از قوم خودم برسد.
باز رسول خدا (ص) همان دعا را تكرار كرد و دوباره على (ع) آمد و من همان را گفتم بانتظار مردى از قوم خودم.
رسول خدا (ص) براى بار سوم همان دعا را كرد و باز هم على (ع) آمد و من همان را گفتم و على فرياد برداشت كه رسول خدا چه كارى دارد كه مرا نميپذيرد؟
آوازش بگوش پيغمبر رسيد و فرمود اى انس اين كيست؟
گفتم على بن ابى طالب است
گفت باو اجازه بده چون وارد شد فرمود اى على من سه بار بدرگاه خدا دعا كردم كه محبوبترين خلقش نزد او و خودم بيايد و بامن از اين پرنده بخورد
و اگر در اين بار سوم نيامده بودى تو را بنام، دعوت ميكردم.
عرضكرد، يا رسول اللَّه من بار سوم است كه آمدم و انس مرا برگردانده و مىگفت رسول خدا از پذيرش تو بكارى مشغول است،
رسول خدا فرمود اى انس چه تو را بر اين كار واداشت؟
عرض كرد من دعوت را شنيدم و خواستم شامل يكى از قوم خودم شود،
چون روز احتجاج براى خلافت شد، على مرا گواه خواست و كتمان كردم و گفتم فراموش كردم.
على دست بآسمان برداشت و گفت خدايا انس را به يك پيسى بينداز كه نتواند آن را از مردم نهان دارد. سپس دستمال از سر برداشت و گفت اينست نفرين على (ع).
[کتمان حق – فریب]:
در واقع شخص حسود برای فریب دیگران، حق را کتمان می کند.
+ «خدع»: الخداع
«deception»: چهرههای ماسک زده!
دیدی اینایی که میرن بانک برای دزدی، نقاب به صورتشون میزنن تا شناخته نشن!
لیدرهای سوء برای دزدیدن اعتقادات قلبی دیگران،
نقاب سفید بر چهره سیاه خود میزنن تا شناخته نشن!
هنر لیدرهای سوء اینه که خیلی خوب بلدن دیگرانو فریب بدن! و به اشتباه بندازن!
دروغی که همه باورش کردند!
+ «اشتباه مرگبار تهمت!»