“At What Price Do You Sell Yusuf? For a Worthless Sum?!”
The Qur’anic phrase “وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ”—“And they sold him for a worthless price”—unfolds a deep spiritual crisis that transcends the literal story of Yusuf (Joseph). This article explores the Arabic root “ثمن” (thaman, meaning price), which in sacred vocabulary can carry both blessed and corrupted connotations. In its noble sense, “thaman” reflects the divine value of light—نور—and the priceless worth of sacred figures. In its negative usage, it reflects the degrading calculations of those who, out of envy, undervalue the light, wisdom, or presence of God’s chosen ones.
We draw a parallel between the betrayal of Yusuf by his envious brothers and the many instances in history when divine light has been traded for fleeting desires. Such transactions are driven not by ignorance alone but by a heart already filled with misplaced longing and possessiveness—tamannā—which blinds the soul to the sacred.
Arabic linguistics helps us here: “ثمن” is distinguished from “قيمة” (true worth). A thaman can be unjust, discounted, or inflated, but qīmah refers to the true, intrinsic value. Selling Yusuf for “thamanan qalīlan” (a paltry price) symbolizes a tragic moral compromise, a willful devaluation of what cannot and should not be priced.
The article also touches on Najāshī, the Christian king of Abyssinia, mentioned in [Qur’an 3:199], who did not sell his connection to divine truth for a price. His faith, humility, and loyalty became a model of “not trading God’s verses for a small gain.”
True “pricing” of the soul, light, and divine wisdom is not transactional—it is transformational. The heart, once illuminated by divine presence, becomes beyond valuation. Thus, Imam ʿAlī (peace be upon him) warns:
“Surely your soul is too precious to be sold for anything less than Paradise. So do not sell it except for that.”
—Nahj al-Balāgha
To trade divine light for envy, worldly desires, or recognition is the greatest spiritual loss. The article ends with a reflective challenge:
What are you trading your Yusuf for? And is it worth it?
«ثمن» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«ثَمَّنَ الشيءَ: نرخ گذارى كرد.»
«المُثَمَّن: ارزيابى شده، و در علم هندسه عبارت از 8 ضلعى است.»
+ «قوم»: «الْقِيمَةُ: الثمن الذي يُقَاوِمُ المتاع أي يَقُومُ مَقَامَهُ»
قیمتگذاری: «pricing»: «التسعیر»
+ «حاملانِ نور! هشت زوجِ نورانی! وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ!»
یوسف بیقیمت بود؛ اما حسود قیمت گذاشت!
و این یعنی معاملۀ خطرناک حسود به قیمت فروپاشی نور قلبش!
و این بازارِ سیاهِ قلب حسود، جایی است که یوسف را ارزان میفروشند!
وقتی است که نور را با تمنای خود عوض میکنند!
«وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ»
[سوره یوسف (۱۲): آیه ۲۰]
آنها او را به بهایی اندک (چند درهمِ ناچیز) فروختند، و دربارۀ او بیرغبت بودند.
این آیه نشاندهندۀ همان تبادل ارزشهای والا با تمنیات بیارزش دنیاست.
«بَخْس» یعنی کمارزش، نه در مال، بلکه در معرفت.
کسی که یوسف را ـ که نور ولایت است ـ با تمنای خود معاوضه میکند،
در حقیقت «ثمن» او را نمیشناسد.
حسود، به نور یوسف بیمعرفت است!
…
آیات مرتبط با مفهوم «ثمن قلیل»:
«ثَمَنًا قَلِيلًا» بارها در قرآن آمده است، از جمله:
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ … ثَمَنًا قَلِيلًا»
وای بر کسانی که کتاب را به دست خود مینویسند … تا آن را به بهای اندکی بفروشند.
همان مسیر حسادتورزانی که حقیقت را پنهان میکنند، نور را تحریف میکنند، و برای رسیدن به اهداف دنیایی، معلم نور را به «ثمن قلیل» میفروشند.
…
حال آنکه قیمت حقیقی یوسف این نیست!
امام علی علیهالسلام:
«أَلاَ حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا، إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةُ، فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا.»
هر قلب نورانی که به خود آگاهی پیدا کرده، میفهمد که با تمنّا نباید خود را معامله کند.
ارزش قلب نورانی، فقط بهشت است.
این قلب را نباید به هیچ قیمت دیگری فروخت.
…
+ «شری»:
در معاملات، «شری» و «ثمن» دو واژۀ مترادفاند:
شری = انتخاب و معاوضه
ثمن = بهای آن انتخاب
وقتی حسود «شری» انجام میدهد، یوسف را کنار میگذارد و تمنای خودش را میخرد.
اما برای چه قیمتی؟ برای یک «ثمن قلیل»! برای یک «ثمن بخس»!
اللغة:
و الثمن و العوض و البدل نظائر و بينها فروق
فالثمن هو البدل في البيع من العين أو الورق و إذا استعمل في غيرهما كان مشبها بهما و مجازا
و العوض هو البدل الذي ينتفع به كائنا ما كان
و البدل هو الشيء الذي يجعل مكان غيره
و ثوب ثمين كثير الثمن و الثمين الثمن
و الفرق بين الثمن و القيمة
أن الثمن قد يكون وفقا و قد يكون بخسا و قد يكون زائدا
و القيمة لا تكون إلا مساوية المقدار للثمن من غير نقصان و لا زيادة.
ثمن (بهاء) با كلمات «عوض و بدل» هم معنى است
با اين تفاوت كه «ثمن» بدل در معامله است پول باشد يا غير آن
ولى عوض، اعمّ از آن است و بدل چيزى است كه بجاى ديگرى قرار ميدهند
و فرق «ثمن» با «قيمت» (ارزش) آن است كه «ثمن» (بهاء) ممكن است مساوى با كالا و ممكن است زياد و كم باشد ولى «قيمت» با كالا برابر است.
…
قیمت یوسف، چیزی که برادرانش گفتند نبود و این ثمن رو برای اینکه یوسف رو بی مقدار و بی ارزش جلوه دهند برایش این مقدار و ثمن قرار دادند.
+ «هتک حرمت یوسف ع»
«ثمن»: وسیلهای برای هتک حرمت یا نشانۀ کرامت؟!
واژۀ «ثمن» اگرچه در ابتدا به معنای بدل مالی در معامله است ـ خواه پول باشد یا هر چیز دیگر ـ ولی از نظر قرآنی، این واژه عمق مفهومی بیشتری مییابد.
در منابع لغوی آمده است:
ثمن: بدل مالی در معامله (خواه پول نقد باشد یا کالای دیگر)
عوض: بدل مفید، اعم از مالی و غیر مالی
بدل: هر چیزی که جای چیز دیگری قرار بگیرد
بنابراین «ثمن» دقیقاً جایگزینی است که در زمینۀ «بیع» اتفاق میافتد؛
مخصوصاً وقتی پای یک معامله حیاتی در میان باشد: مثل معامله بر سر یوسف!
فرق «ثمن» با «قیمت»:
یکی از زیباترین نکات لغوی:
الثمن قد يكون وفقا و قد يكون بخسا و قد يكون زائدا، و القيمة لا تكون إلا مساوية
«ثمن» ممکن است مطابق با ارزش واقعی، یا کمتر از آن (بَخْس)، یا بیشتر از آن باشد؛
اما قیمت (قِيمَة) فقط وقتی صادق است که عین حقیقت و تناسب کامل با کالا داشته باشد.
و در همینجاست که عمق آیه آشکار میشود:
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ
یعنی برادران یوسف، عمداً «ثمن» را پایین آوردند تا ارزش حقیقی یوسف را انکار کنند.
آنان میخواستند این نور الهی را در چشم مردم خوار و سبک جلوه دهند.
این دروغ را گفتند تا با یک ثمن ناچیز، او را بفروشند و ارزش واقعیاش را زیر سوال ببرند!
داستان تکراری «هتک حرمت یوسف»: تحقیر نور با جعل قیمت!
این ثمن بخس تنها یک معامله مالی نبود، بلکه هتک حرمت و تحقیر شخصیت الهی یوسف (ع) بود. برادرانش با بهای اندک، سعی کردند:
جایگاه نورانی او را نادیده بگیرند.
حسد درون خود را با تحقیر یوسف جبران نمایند.
در واقع، این یکی از نمودهای خوارداشت نور بود؛ نور ولایت، نور معرفت، نور هدایت!
شنیدی میگن: به چه قیمتی؟ آیا ارزششو داشت؟
به چه قیمتی اینقدر گردنتو پیش فلانی کج میکنی؟
آیا ارزششو داره اینقدر خودتو براش کوچیک کنی؟
در فرمول زندگی، اهل یقین نا آرام، برای رسیدن به آرامش قلبی،
حاضره به هر قیمتی که شده آرامش و نور ولایت رو بدست بیاره،
ولو به قیمت سجده بر نمودار و بوسه بر آیات «ذلّت ممدوح!»،
چون میدونه برای «آیاتی و رسلی» اصلا نمیشه قیمت گذاشت!
اینقدر نور ولایت و آیاتی که در شب قدر برای اصلاح و تربیت قلوب بیمار ما تنظیم و تقدیر میشن با ارزشه که نمیشه براش قیمت گذاشت،
لذا ما هر کاری هم بکنیم، بازم نمیتونیم متقارن با این زیبای بینهایت، زیبایی خلق کنیم،
اما وظیفه داریم به میزان استطاعتی که به ما داده میشه، هم قافیه با تقدیرات زیبا، بسراییم!
«فاسلکی سبل ربک ذللا»
+ «رکب»
پس اهل یقین، چون میدونه مورد رحمت خداوند قرار گرفته،
لذا در برخورد با نمودارها، به هر قیمتی که ازش بخوان،
حاضره هزینۀ اونو بپردازه و نور ولایت رو بدست بیاره و مالک نور شود!
بهبه! چقدر زیباست و ارزششو واقعا داره، بطوریکه اون دنیا که میرن، میگن ای کاش هزاران بار با شمشیر قطعه قطعه میشدیم و این موقعیت زیبا رو از دست نمیدادیم.
پس واژه زیبای ثمن میخواد بگه فرایند نور ولایت اینقدر با ارزشه که اصلا نمیشه براش قیمت گذاشت پس در خرید نور ولایت اصلا چک و چونه نزن و خواهان تخفیف نشو که این کالای بیبدیل، نمیدونم چرا، ولی بالاخره به تو رو کرده و انگاری شانس، درِ خونتو زده! پس تردید نکن و بله رو به نمودار بگو و جان کندنی رو بکن!
به چه قیمتی ؟
به قیمت اصلاح و تربیتت!
به آل محمد ع عرضه میداریم: میخواهیم اهل نور ولایت شما باشیم!
می فرمایند: باید تحمل آیات کنی!
چون دانشگاه قبول بشه و شغل خوب بدست بیاره، همه اینها هم جبران میشه.
چرا اینقدر این یتیم بداخلاق رو تحویلش میگیری؟
چون قلب خودم مثل اون گوهر زیبا، خوب تراش بخوره، «ارزیابی»، و با ارزش بشه و حسدم غیر فعال و درناژ بشه و در زیبایی خودم به اندازهای که باید به خلود برسم، برسم و زیبا بشم!
بگو ببینم آیا همین فهم از معنای زندگی کافی نیست که اینجوری زندگی کنم و جواب بدیهای دیگرانو هم با خوبی بدم؟
دیدی که من زرنگم و احمق نیستم که دارم اینجوری بوسه بر آیات میزنم!
اونیکه نمیخواد اهل تحمل آیات باشه و مدام داره کبرشو استعمال میکنه، احمقه که نمیدونه داره با خودش چکار میکنه و چه بلایی سر خودش میاره و فرصتهای «آیاتی و رسلی» رو یکی بعد از دیگری داره از دست میده.
یک لحظه با خودت فکر کن اصلا ارزششو داره این آیت رو تحملش کنی یا نه؟!
وقتی فکر کنی و با دقت دوباره و چند باره موضوع رو سبک سنگین کنی، میبینی درمان بیماری بدخیم حسادت قلبت، ارزششو داره که هر کاری بکنی!
دیدی بعضیها که پولدارن و سرطان میگیرن، حاضرن خیلی خرج کنن و هر جای دنیا که داروشونو داره برن بدستش بیارن!
اهل شک حسود، برعکس این عمل میکنن، و میگن اگه شده آبروم هم بره باید حال این عوضی رو بگیرم! یعنی حاضره به قیمت نابودی خودش هم که شده، بازم استعمال کبر کنه و حال طرفو بگیره.
برادران یوسف ع کشک و پشم آورده بودن، در عوضش طلا بگیرن!
یعنی چی ؟!
مگه میشه یوسف ع رو خرید؟
مگه یوسف ع قابل قیمتگذاری و نرخ تعیین کردن است؟
خودش برای دستگیری از ما، خودشو کوچیک کرده، اومده با ما نشست و برخواست میکنه «سجن یوسف ع»،
شاید کارهامون بوی کارهاشو بگیره، عاقبت به خیر بشیم، ان شاء الله تعالی، وگرنه با این جیب خالی ما و اون قیمت باورنکردنی نور ولایت، کو که دست ما به اون برسه؟!
به چه قیمتی من باید تن به این ذلت بدم؟!
قبول نور ولایت «آیاتی و رسلی» تن دادن به ذلت نیست! عین عزت است.
+ «ذلل – ذلت ممدوح!»
پس به قیمت با ارزش شدن نفس حسودت که با نور ولایت، بشه نفس مطمئنه،
باید هم تن به نور ولایت داد.
قیمت گذاری پویا: «dynamic pricing» این میشه سود، میشه «profit».
به چه قیمتی؟!
به چه قیمتی حجابمو رعایت کنم؟
به چه قیمتی … ؟
به چه قیمتی … این کارا رو بکنم؟
به چه قیمتی … اون کارا رو نکنم؟
به چه قیمتی … امر و نهی رو گوش کنم و عمل کنم؟
مگه چی قراره گیرم بیاد؟!
مثلا با خانم رفتیم خرید. یه لباس میبینه! به قیمتش نگاه میکنه … دلدل میکنه بخره یا نخره!
من بهش میگم! خانم بخر، دستدست نکن! خیلی میارزهها!
با این قیمت پایین و با این کیفیت بالا، دیگه چرا معطلی؟!
و او همچنان خیرهخیره به کالای با ارزش «آیاتی و رسلی» نگاه میکنه،
ببینه بالاخره ارزششو داره سجده بر آیات کنه یا نه!
و من همهاش نگرانم زمان بگذره و درب فروشگاه رو ببندن و ما رو از فروشگاه بیرون کنن و اونوقت پشیمون بشیم ایکاش اون لباس زیبای سفید رو خریده بودیمو اینقدر معطل نمیکردیم و آیا فردا زندهایم بیایم این فروشگاه و اونو بخریم یا نه …
داستان زندگی در دنیا همینه …
هی میگم زن! بیا پای نمودار رو ببوسیم و خلاص!
باز مرددیم آیا به کبرمون برمیخوره که یه همچین کاری بکنیم یا نه!
درسته! باید یه کاری بکنیم و یه مبلغی پرداخت کنیم، اما در مقابل اون چیزی که گیرمون میاد اصلا قابل مقایسه نیست!
مثلا میگن کاخ سعد آباد رو بهت میفروشیم به یک قرون! میخوای؟
داری دلدل میکنی که آیا ارزششو داره یا نه!
از یک قرون تمنّا، نمیتونیم دل بکنیم!
اینکه نور ولایت و آیات رایگان هستند، واقعا همینه، یعنی این معامله کالا به کالا چقدر خنده داره و انگاری خدا -ببخشید- با این معامله، کلاه سرش میره!
خُب حالا:
سوال مهم و تکان دهنده: به چه قیمتی حسادت میکنی و نور ولایت رو ترک میکنی؟!
از یک قرون تمنّا نمیگذری، و خریدار کاخهای نورانی بهشت نیستی!
«ثَمَّنَ الشيءَ [تَثْمِيناً]: آن چيز را به هشت رُكن درآورد،
براى آن چيز ارزشى تخمين زد، نرخ گذارى كرد.»
«لا يُثَمَّن: پُر ارزش است، ارزش آن را نمىتوان تعيين كرد، گران بها.»
«الثُّمْن- ج أَثْمَان: يك قسمت از 8 قسمت چيزى.»
«عن ابن الأعرابيّ: الْمِثْمنَة: المِخْلاة»
+ «خلا [امرأة خَلِيَّة: مخلاة عن الزّوج]»
انگاری در ارزیابی قلوب، قلبی با ارزش، ارزیابی میشود که خالی از حبّ دنیا، یعنی خالی از هر نوع ولایت غیر آل محمد ع باشد، لذا ثمانیة یعنی هشت رکنی که بعلت خالی بودن از هر حب غیر آل محمد ع، نمیشه برای این قلوب ارزش و قیمت و نرخ تعیین کرد.
اینقدر که این قلوب به سبب نور ولایت نفیس و با ارزش هستند و همه برای با ارزش شدن،
باید با این ارکان نورانی ولایت، به میزان توان و استطاعت خود، تقارن و زیبایی حاصل نمایند.
+ «ارزیابی [تَثْمِين]»
«تَثْمِين»: ارزیابی نورانی قلوب!
واژۀ «ثَمَّنَ الشيءَ» تنها به معنای نرخگذاری نیست؛
بلکه با کمی دقت در کاربردهایش، معنای عمیقتری به ما نشان میدهد:
ثَمَّنَ الشيءَ [تَثْمِيناً]: آن چیز را به هشت رُکن درآورد، برای آن چیز ارزشی تخمین زد، نرخگذاری کرد.
در این تعریف، دو مفهوم کلیدی نهفته است:
ارزیابی و قیمتگذاری
تقسیم بر هشت (ثمانیه)
…
قلبی که قابل قیمتگذاری نیست!
در فرهنگ عربی گفتهاند:
لا يُثَمَّن
یعنی: آنقدر گرانبهاست که اصلاً قابل ارزیابی و قیمتگذاری نیست!
اینجاست که وارد مرحلۀ «ارزیابی قلوب» میشویم:
قلبی، ارزشمند و بیقیمت (لا يُثَمَّن) محسوب میشود که از حبّ دنیا خالی شده باشد.
«الْمِثْمَنَة: المِخْلاة»
یعنی کیسهای تهی و خالی که برای پر شدن آماده است.
(مانند زنِ بیشوهر: امرأة خَلیّة)
در اینجا خالی بودن نه نشانهی بیارزشی، بلکه پیششرط گنجایش برای نور است.
قلب خالی از غیرِ آلمحمد (ع)، قابلارزیابی نیست!
قلبی که از هر گونه حبّ دنیا، ولایت طاغوت، و تمنای نفس خالی شده، تنها با نور ولایت آلمحمد علیهمالسلام پر میشود.
این چنین قلبی است که:
نه میتوان برایش قیمت تعیین کرد،
و نه میتوان در بازار دنیا آن را با چیزی معاوضه نمود!
ثَمَانِیَة: هشت رکن کمال قلب نورانی
قلبی که در مسیر کمال است، برای رسیدن به ارزش حقیقی و نورانیشدن باید هشت رُکن یا هشت جهتِ نور را با خود هماهنگ کند.
+ «این هشتحرف در حدیث متمم بن فیروز!»
…
آیه میگوید:
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ
یعنی قلبهایی که با هوس و حسد پر شدهاند، نور یوسف را با ثمنی کم میفروشند!
اما:
قلبهای تهی از غیر، و مملو از نور، قابل قیمتگذاری نیستند (لا يُثَمَّن)!
آنها را نمیتوان خرید و فروخت؛ چون از ابتدا، با ثمن بهشتی آفریده شدهاند!
+ «قوم»: «الْقِيمَةُ: الثمن الذي يُقَاوِمُ المتاع أي يَقُومُ مَقَامَهُ»
[قیمت «الْقِيمَةُ»]:
قیمت این کالا چقدر است؟
واحد اندازه گیری قیمت کالا چیست؟
در مقالۀ برند «امتیاز» گفتیم: چند واحد قیمت، مثلا ریال، از دلخواه، گذشت کنی، قیمت اخذ نور علوم ربانی رو پرداخت نمودهای تا با این رشوۀ علمی، عمل صالح تولید شود؟
«قیمت» نام زیبای صاحبان نور و علوم ربانی و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل نور یقین به این قیمت و به این مبلغ، وقتی استعمال اندیشه اونها رو میکنند، کارشون راه میافته!
انگاری قیمت کالا رو پرداخت نمودهاند!
«الْقِيمَةُ: الثمن الذي يُقَاوِمُ المتاع أي يَقُومُ مَقَامَهُ»
لذا علوم ربانی، کالای بسیار قیمتی است!
و اصلا نمیشه براش قیمت معلوم کرد، چون خودش واحد اندازه گیری قیمت برای ماست و ما به میزان استعمال اندیشه آنها، صاحب قیمت و ارزش میشویم،
بطوریکه وقتی میزان امتیاز و پس انداز ما به حد نصاب خلوص قابل قبول رسید،
حالا کارمون راه میافته!
(دیدی کالایی رو میخری و پول و اسکناس رو، دونه دونه میشمری میذاری جلوی فروشنده، اولش که کم بهش دادی، بهت جنس رو نمیده، و میگه باز هم بذار روش! وقتی به حدی پول روش میذاری که اونو راضی میکنی که بهت کالا رو بده [تقارن]، اونوقت بهت میده و راضی میشه و حالا کارت راه افتاده!)
چقدر مفهوم زیبایی در واژه اقامه صلاة، با توجه به واژۀ قیمت وجود داره!
تا وقتی قیمت واقعی رو اقامه نکرده باشی، مالک نور نخواهی شد!
ثَمَناً قَليلاً؟
قصه حسودانی که در هر عصر و زمانی اومدن و چشمشون به نورشون افتاد، اما اونو به بهای اندکی «ثَمَناً قَليلاً» فروختند و نورشونو خیلی خیلی کم ارزیابی کردند!
اونو با چی عوض کردن؟!
بدل – لا تستبدلوا بآیاتی – تحریف
+ «با ارزش و بی ارزش»
اصلا این نور، قیمت نداره [+ ثار الله]، که قابل فروش و یا تعویض و تحریف و بدل باشه!
قابل ارزیابی نیست! فقط به اندازه خودت با این زیبایی بینهایت، تقارن داشته باش!
جایگزینی براش نیست «و لم یکن له کفوا احد».
در چهار سطح علو «ثمانیۀ احرف» قابل بسط است.
اگر میشد مثلا خدا رو با چیزی عوض کرد، آل محمد ع هم برایشان کفو و مانندی میبود!
صاحبان نور یکی یک دونه بینظیر بیمانندی هستند که فروشی نیستند!
«ثَمَناً قَليلاً؟!»
آیا واقعاً به این قیمت؟!
آیا میشود نور خدا را، ثارالله را، وارث کتاب را، با بهایی ناچیز فروخت؟!
این همان کاریست که حسودان در هر عصر و نسلی کردهاند…
چشمانشان نور را دید،
گوشهایشان صدای صدق را شنید،
دلهایشان لرزید، اما…
تمناهایشان غلبه کرد!
و نورشان را فروختند… آن هم به ثمنٍ قلیل!
بیارزش شمردند آنچه بینظیر بود.
دچار ارزیابیِ باطل شدند.
…
با چی عوضش کردند؟!
با بدل!
قرآن میگوید:
وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا
و آیات مرا به بهای اندک معامله نکنید! (بقره: 41)
و باز:
أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى
آنان کسانیاند که گمراهی را به جای هدایت خریدند! (بقره: 16)
و اصل هشدار در آیهای که درخشانتر از همه میدرخشد:
أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ؟ (بقره: 61)
آیا آنچه پستتر است را به جای آنچه بهتر است میگیرید؟!
…
آیا میشود نور را فروخت؟!
نورِ یوسف، نورِ علی، نورِ فاطمه، نورِ الحسن و الحسین علیهمالسلام…
این نورها نه تحریفپذیرند،
نه بدلپذیرند،
نه فروختنیاند!
اینها را نمیتوان با دنیا عوض کرد؛ نه با قدرت، نه با شهوت، نه با تمنا!
…
قیمتی ندارند، چون قابل قیمتگذاری نیستند!
لا يُثَمَّن!
چون ارزشِ آنها را فقط خدا میداند!
و خدا هم آن را چنین تعریف کرده:
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ! (اخلاص: 4)
برای او هیچکس همسنگ و همتا نیست!
پس چگونه میتوان صاحبان نور را که مظهر اسماء الهی هستند، در بازار دنیا قیمتگذاری کرد؟
…
در چهار سطح «علو»، با «ثمانیۀ احرف» بالا برو!
در این مسیر، بهای تو این است که:
با آیات نورانی تقارن پیدا کنی.
بر «تمناهای نفسانی» غالب شوی.
به جای تحریف نور، خودت را با آن تطبیق دهی.
و از مقام «اشترى نفسه ابتغاء مرضاة الله» برخوردار شوی.
هر کسی به اندازه ظرف دلش، به اندازه اخلاص و ارادهاش،
میتواند با این زیبایی بینهایت تقارن پیدا کند.
…
صاحبان نور = یکییکدونههایی که فروشی نیستند!
اگر قرار بود این نورها جایگزین داشته باشند، خداوند برایشان «کُفُواً» خلق میکرد!
اما نکرد!
یوسف، یکتاست!
فاطمه، یکتاست!
علی، یکتاست!
اینها “یگانههای خلقت” هستند!
بنابراین:
قلب نورانیات را ارزان نفروش!
و نور را به هیچ تمنایی بدل نکن!
زیرا «قلبی که با نور پر شده»
نه با دنیا معاوضه میشود،
نه با ثمنٍ قلیل تحقیر میگردد.
تحقیر نور، تمسخر آیات، و قیمتگذاری دروغین
وای بر کسانی که نور را کمارزش شمردند…
قرآن بارها با شدیدترین لحن، نسبت به تحقیر و تمسخر آیات و اولیای الهی هشدار داده است:
الَّذِينَ يَجْعَلُونَ الْقُرْآنَ عِضِينَ (حجر: 91)
آنها قرآن را تکهتکه کردند و بر اساس تمنای خود، آن را به کار بردند.
وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً (انبیاء: 36)
و هنگامیکه تو را میبینند، جز به تمسخر نمیگیرند.
إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (مطففین: 29)
گنهکاران همیشه اهل ایمان را به سخره میگیرند.
این همان تمسخریست که از حسادت برمیخیزد، و ریشه در ناتوانی از درک زیبایی نور دارد.
…
مؤمن، بیقیمت است!
امام علی علیهالسلام، به زیبایی و با قاطعیت فرموده:
لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةُ فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا
برای جان شما، قیمتی جز بهشت نیست؛ پس آن را جز در ازای بهشت، نفروشید!
این یعنی قلب و روح مؤمن بهقدری شریف است که نباید در بازار دنیا، نرخگذاری شود؛
ولی حسود دقیقاً همین کار را میکند:
👈ارزش یوسف را پایین میآورد، تا بهانهای برای کنار زدنش بسازد!👉
…
حسادت و ارزانفروشی نور!
در روانشناسی اخلاقِ قرآنی، حسادت یک مکانیسم دفاعیِ توجیهگر است:
برای اینکه حسود، نور را تاب نمیآورد، آن را «بیارزش» اعلام میکند تا بتواند حذفش کند.
این همان «ثمنٍ بخس» است!
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ (یوسف: 20)
و او را به بهایی ناچیز فروختند…
در واقع، فروپاشی عظمت و هتک حرمتِ حامل نور در قلب حسود است.
+ «تهدمت والله ارکان الهدی»
…
امامان، بیقیمتهایی که با حسد فروخته شدند!
همه ائمه علیهمالسلام، به نوعی گرفتار «ثمن قلیل» بودند:
همه را با دروغ «قیمتگذاری» کردند تا برای عدهای توجیه ایجاد شود که آنها را کنار بگذارند…
…
ثمن حقیقی چیست؟
باز به کلام زیبای امام علی علیهالسلام برگردیم:
أَلاَ حُرٌّ كَرِيمٌ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟!
آیا آزادمردی نیست که این تفالهها (دنیا) را به اهلش واگذارد؟!
آزادمرد کسی است که قلبش را با نور پر کرده، و میداند:
قلب نورانی، فقط با بهشت خریدنیست!
…
«ثمن» اگر برابر با نور باشد: بهشت و رضای خداست.
«ثمن» اگر معادل با تمنای دنیا شود: تمسخر، تحقیر و خیانت به نور است.
مؤمن و ولیّ خدا، لا یُثَمَّن هستند: ارزششان قابل تعیین نیست!
حسود، برای توجیه کار اشتباه خود، نور را ارزان نشان میدهد.
و اما اهل نور، حتی اگر جان بدهند، نور را نمیفروشند!
[کفو – ثمن]:
[چه ارزشی برای نور آیات قائلی؟ چند میارزند؟!
مُفت، نور رو بدست میآوریم!
مواظب باشیم که مفت از دستش ندهیم!
امام عسکری علیه السلام:
«وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي الْمُنَزَّلَةِ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ إِمَامَةِ عَلِيٍّ ع وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ عِتْرَتِهِ ثَمَناً قَلِيلًا بِأَنْ تَجْحَدُوا نُبُوَّةَ النَّبِيِّ ص وَ إِمَامَةَ الْإِمَامِ ع تَعْتَاضُوا مِنْهَا عَرَضَ الدُّنْيَا فَإِنَّ ذَلِكَ وَ إِنْ كَثُرَ فَإِلَى نَفَادٍ أَوْ خَسَارٍ وَ بَوَارٍ.»
[منظور خدا آن است که] آیات مرا که دربارهی نبوّت محمّد ص و امامت علی علیه السلام و فرزندان پاک و طاهرش نازل کردم، به بهای بیارزش دنیا نفروشید،
به طوریکه منکر نبوّت پیامبر ص و امامت امام (علیه السلام) شوید تا بوسلیهی آن دنیای بیارزش را به دست آورده باشید که هر چقدر زیاد هم باشد، فانی، زیانبار، و نابودشدنی است.
سوال مهم و تکان دهنده:
به چه قیمتی حسادت میکنی و نور ولایت رو ترک میکنی؟!
بِثَمَنٍ بَخْسٍ – ثَمَناً قَليلاً
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۱۹ الى ۲۰]
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ
فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ
فَأَدْلى دَلْوَهُ
قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ (۱۹)
و كاروانى آمد. پس آبآور خود را فرستادند.
و دلوش را انداخت. گفت:
«مژده! اين يك پسر است!»
و او را چون كالايى پنهان داشتند.
و خدا به آنچه مىكردند دانا بود.
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ
وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ (۲۰)
و او را به بهاى ناچيزى -چند درهم- فروختند
و در آن بىرغبت بودند.
[سورة البقرة (۲): آية ۴۱]
وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ
وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ
وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً
وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ (۴۱)
و بدانچه نازل كردهام -كه مؤيد همان چيزى است كه با شماست- ايمان آريد؛
و نخستين منكر آن نباشيد،
و آيات مرا به بهايى ناچيز نفروشيد،
و تنها از من پروا كنيد.
[سورة البقرة (۲): آية ۷۹]
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً
فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ (۷۹)
پس واى بر كسانى كه كتاب [تحريفشدهاى] با دستهاى خود مىنويسند، سپس مىگويند:
«اين از جانب خداست»، تا بدان بهاى ناچيزى به دست آرند؛
پس واى بر ايشان از آنچه دستهايشان نوشته،
و واى بر ايشان از آنچه [از اين راه] به دست مىآورند.
ریشۀ ارزانفروشی نور، حسادت حسود است!
حسادت نسبت به نور ولایت!
حسادت نسبت به صاحبان و حاملان نور قرآن!
اشْتَرَوْا … بَغْياً
بَغْیاً بِالْوَلَایَهًِْ
[سورة البقرة (۲): آية ۸۹]
وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا
فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ (۸۹)
و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است برايشان آمد، و از ديرباز [در انتظارش] بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مىجستند؛ ولى همين كه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد.
[سورة البقرة (۲): آية ۹۰]
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ (۹۰)
وه كه به چه بد بهايى خود را فروختند كه به آنچه خدا نازل كرده بود از سر رشك انكار آوردند،
كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد [آياتى] فرو مىفرستد.
پس به خشمى بر خشم ديگر گرفتار آمدند. و براى كافران عذابى خفتآور است.
امام سجاد علیه السلام:
بِما أَنْزَلَ اللهُ بَغْیاً
قَالَ بِالْوَلَایَهًِْ عَلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ الْأَوْصِیَاءِ (علیهم السلام) مِنْ وُلْدِهِ.
بِما أَنْزَلَ اللهُ بَغْیاً یعنی منکر ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و جانشینان او از فرزندانش شدند.
امام عسکری علیه السلام:
وَ إِنَّمَا کَانَ کُفْرُهُمْ لِبَغْیِهِمْ وَ حَسَدِهِمْ لَهُ
لِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَیْهِ
وَ هُوَ الْقُرْآنُ الَّذِی أَبَانَ فِیهِ نُبُوَّتَهُ وَ أَظْهَرَ بِهِ آیَتَهُ وَ مُعْجِزَتَهُ.
کفر آنها بهواسطهی ستم و حسادتشان بر مقام پیامبراکرم ص بود
بخاطر آنچه (قرآن) که [خدا] به او عنایت نمودهبود؛
و آن قرآن است که نبوّت پیامبر ص در آن بیان شده
و دلیل نبوّت و معجزهی آن حضرت است.
[سورة البقرة (۲): آية ۱۷۴]
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً
أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ
وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (۱۷۴)
كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده، پنهان مىدارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مىآورند، آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند.
و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت، و پاكشان نخواهد كرد،
و عذابى دردناك خواهند داشت.
[سورة البقرة (۲): آية ۱۷۵]
أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى
وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ
فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ (۱۷۵)
آنان همان كسانى هستند كه گمراهى را به [بهاى] هدايت، و عذاب را به [ازاى] آمرزش خريدند،
پس به راستى چه اندازه بايد بر آتش شكيبا باشند!
امام عسکری علیه السلام:
قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی صِفَهًِْ الْکَاتِمِینَ لِفَضْلِنَا أَهْلَالْبَیْتِ (علیهم السلام)
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللهُ مِنَ الْکِتابِ الْمُشْتَمِلِ عَلَی ذِکْرِ فَضْلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) عَلَی جَمِیعِ النَّبِیِّینَ وَ فَضْلِ عَلِیٍّ (علیه السلام) عَلَی جَمِیعِ الْوَصِیِّینَ
وَ یَشْتَرُونَ بِهِ بِالْکِتْمَانِ ثَمَناً قَلِیلًا
یَکْتُمُونَهُ لِیَأْخُذُوا عَلَیْهِ عَرَضاً مِنَ الدُّنْیَا یَسِیراً
وَ یَنَالُوا بِهِ فِی الدُّنْیَا عِنْدَ جُهَّالِ عِبَادِ اللَّهِ رِئَاسَهًًْ.
خداوند دربارهی کسانی که فضل ما اهلبیت (علیهم السلام) را کتمان میکنند میفرماید:
«کسانیکه آنچه خدا در کتاب نازل کرده از فضیلت حضرت محمّد (بر تمام پیامبران و فضیلت علی (علیه السلام) بر تمام اوصیاء را پنهان میکنند و با این کتمانکردن، [خود را به مقامی غصبی رسانده و] پول اندکی به دست میآورند تا به مقدار ناچیزی از دنیا برسند
و به ریاست در نزد جهّال [و مردم عوام] دست یابند».
[سورة آلعمران (۳): آية ۷۷]
إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (۷۷)
كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مىفروشند، آنان را در آخرت بهرهاى نيست؛ و خدا روز قيامت با آنان سخن نمىگويد، و به ايشان نمىنگرد، و پاكشان نمىگرداند، و عذابى دردناك خواهند داشت.
تفسیر علیّبنابراهیم رحمة الله علیه:
قَوْلُهُ
إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا
قَالَ یَتَقَرَّبُونَ إِلَی النَّاسِ بِأَنَّهُمْ مُسْلِمُونَ
فَیَأْخُذُونَ مِنْهُمْ وَ یَخُونُونَهُمْ
وَ مَا هُمْ بِمُسْلِمِینَ عَلَی الْحَقِیقَهًْ.
منظور کسانی هستند که خود را به مسلمانان نزدیک میکنند
و از آنها استفاده مینمایند ولی به ایشان خیانت میکنند.
در حقیقت مسلمان نیستند.
[سورة آلعمران (۳): آية ۱۸۷]
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ
فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (۱۸۷)
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده، پيمان گرفت كه
حتماً بايد آن را [به وضوح] براى مردم بيان نماييد و كتمانش مكنيد.
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند،
و چه بد معاملهاى كردند.
امام سجّاد علیه السلام:
کِتَابُهُ (علیه السلام) إلَی مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمِ الزُّهرِیّ یَعِظُهُ:
فَانْظُرْ أَیُّ رَجُلٍ تَکُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ
فَسَأَلَکَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَیْکَ کَیْفَ رَعَیْتَهَا وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَیْکَ کَیْفَ قَضَیْتَهَا
وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ قَابِلًا مِنْکَ بِالتَّعْذِیرِ وَ لَا رَاضِیاً مِنْکَ بِالتَّقْصِیرِ
هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لَیْسَ کَذَلِکَ
أَخَذَ عَلَی الْعُلَمَاءِ فِی کِتَابِهِ إِذْ قَالَ
لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ
وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَی مَا کَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَهًَْ الظَّالِمِ
وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِیقَ الْغَیِّ بِدُنُوِّکَ مِنْهُ حِینَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِکَ لَهُ حِینَ دُعِیت.
نامهی امام سجّاد (علیه السلام) به محمدبنمسلم زهری:
ای مرد! متوجّه باش وقتی فردا در مقابل پروردگار خود میایستی و از تو سؤال میکند که چگونه نعمتهایش را پاس داشتهای و دستورهایش را بر خود چطور انجام دادهای، چه پاسخ خواهیداد؛
بدان هرگز خداوند بهانهات را نمیپذیرد و از تو تقصیر و کوتاهی را قبول نخواهد کرد.
هرگز! هرگز! چنین نیست.
از دانشمندان در کتاب خود پیمانگرفته و فرموده است:
که حتماً آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید.
بدان کوچکترین چیزی که پنهان کردهای و سبکترین گناهی را که به دوش گرفتهای همین است که انس و الفت با ستمگران گرفتهای و راه ستمگری و طغیان را بر او ساده و آسان نمودهای با نزدیکشدن به آنها و درخواست ایشان پذیرفتن.
امام علی علیه السلام:
مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا
حَتَّی أَخَذَ عَلَی أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا.
خدا از نادانان نخواست تا علم بیاموزند
مگر پس از آنکه از دانشمندان خواست تا علم خود را به دیگران بیاموزند.
نجاشی، پادشاه حبشه، نورشو به هیچ قیمتی نفروخت!
برای همینه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بر جنازه او نماز میخوانند!
[سورة آلعمران (۳): آية ۱۹۹]
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (۱۹۹)
و البته از ميان اهل كتاب كسانى هستند كه به خدا و بدانچه به سوى شما نازل شده و به آنچه به سوى خودشان فرود آمده ايمان دارند، در حالى كه در برابر خدا خاشعند،
و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمىفروشند.
اينانند كه نزد پروردگارشان پاداش خود را خواهند داشت. آرى! خدا زودشمار است.
ابنعبّاس رحمة الله علیه:
نَزَلَتْ فِی النَّجَاشِیِّ مَلِکِ الْحَبَشَهًِْ وَ اسْمُهُ أَصْحَمَهًُْ وَ هُوَ بِالْعَرَبِیِّ عَطِیَّهًُْ
وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا مَاتَ نَعَاهُ جَبْرَئِیلُ لِرَسُولِاللهِ (صلی الله علیه و آله) فی الْیَوْمِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ
فَقَالَ رَسُولُاللهِ (صلی الله علیه و آله) اُخْرُجُوا فَصَلُّوا عَلَی أَخٍ لَکُمْ مَاتَ بِغَیْرِ أَرْضِکُمْ.
قَالُوا: وَ مَنْ؟
قَالَ: النَّجَاشِیُّ.
فَخَرَجَ رَسُولُاللهِ (صلی الله علیه و آله) إلَی الْبَقِیعِ
وَ کُشِفَ لَهُ مِنَ الْمَدِینَهًِْ إِلَی أَرْضِ الْحَبَشَهًِْ فَأَبْصَرَ سَرِیرَ النَّجَاشِیِّ
فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ:
أُنْظُرُوا إِلَی هَذَا یُصَلِّی عَلَی عِلْجٍ نَصْرَانِیٍّ حَبَشِیٍّ لَمْ یَرَهُ قَطُّ وَ لَیْسَ عَلَی دِینِهِ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآیَهًَْ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ إبْنِعَبَّاسٍ (رحمة الله علیه).
این آیه دربارهی نجاشی پادشاه حبشه نازل شد و نام او اصحمه است و آن به عربی عطیّه میباشد. هنگامیکه او از دنیا رفت، جبرئیل (علیه السلام) در روزیکه او از دنیا رفت خبر مرگش را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد.
رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«بیرون روید و بر برادرتان که در غیر سرزمین شما از دنیا رفته است نماز گزارید».
گفتند: «چه کسی»؟
فرمود: «نجاشی».
رسولخدا (صلی الله علیه و آله) بهسوی بقیع رفت
و از مدینه تا سرزمین حبشه برای ایشان نمایان شد و تابوت نجاشی را دید و بر او نماز خواند.
منافقان گفتند:
«به این مرد نگاه کنید.
بر کافر مسیحی حبشی که هرگز او را ندیده و بر دین او نیست نماز میخواند».
خداوند این آیه را نازل فرمود.
نور، فروشی نیست!
و مؤمن واقعی، حتی اگر از اهل کتاب باشد، باز هم به بهای دنیا نورش را نمیفروشد!
…
نجاشی: خریدار راستین نور، نه فروشندهی ثمن قلیل!
در نقطه مقابل حسودانی که نور یوسف را به بهای اندک فروختند، نجاشی پادشاه حبشه، از مصادیق برجستهی «لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً» بود.
قرآن در شأن او میفرماید:
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً…
(آلعمران: 199)
خداوند، این بندگان را ستایش میکند نه بهخاطر انتسابشان، بلکه چون:
ایمان واقعی دارند (يُؤْمِنُ بِاللَّهِ)
به پیام شما هم ایمان آوردهاند (ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ)
خاشع در برابر نور خدا هستند (خاشِعِينَ لِلَّهِ)
و مهمتر از همه: آیات خدا را به بهای ناچیز نمیفروشند!
…
روایت تکاندهنده در شأن نزول آیه:
ابنعباس میفرماید:
وقتی نجاشی درگذشت، جبرئیل به پیامبر (ص) خبر داد. پیامبر فرمود:
«برادرتان که در سرزمینی غیر از سرزمین شما درگذشته، بر او نماز بخوانید.»
پیامبر (ص) به بقیع رفت و خداوند، از مدینه تا سرزمین حبشه را برای ایشان گشود، تا تابوت نجاشی را ببیند و بر او نماز غیابی بخواند.
ولی منافقان گفتند:
«بر یک مرد نصرانی سیاهپوست که هرگز او را ندیده و بر دین او نیست، نماز میخواند؟!»
در این لحظه بود که خداوند پاسخ داد و این آیه را نازل کرد، تا روشنگر این حقیقت باشد که:
نور، معیار است نه رنگ، نه نژاد، نه قومیت و نه حتی ظاهر دین!
…
«ثمن» واقعی، آن چیزیست که در ازای نور پرداخت میشود.
حسودان، نور را میفروشند تا تمنای خود را بخرند؛
اما اولیای خدا، نفس و تمنای خود را میفروشند تا نور را بخرند!
همانطور که خداوند درباره نجاشی فرمود:
أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ
«اینها پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است.»
و این یعنی:
کسی که نور را به ثمن قلیل نمیفروشد، ثمن واقعیاش را از خود خدا دریافت خواهد کرد.
قلب بیقیمت! لا يُثَمَّن!
در لغت گفتهاند:
«لا يُثَمَّن»: یعنی آنقدر ارزشمند است که نمیتوان برایش قیمتی تعیین کرد.
وقتی میگوییم:
یوسف را با ثمن قلیل فروختند،
یعنی برای کسی که باید «بیقیمت» باشد، قیمت گذاشتند!
و این همان بزرگترین هتک حرمت نسبت به نور است؛
و این همان اشتباه مرگبار اهل حسادت است.
در حالی که اولیای الهی، خود ثارالله هستند و قلب حسینی آنها نیز بیقیمت است!
و در برابر آن نمیتوان چیزی گذاشت یا معاملهای کرد.
قلب، مثمنه است؛ اما خالی از غیر!
در لغت آمده:
المِثْمَنة: المِخْلاة؛ یعنی خورجینی که داخلش را برای حمل چیزهای باارزش خالی میکنند.
همچنین:
امرأة خلیة: زنی که خالی از شوهر است.
اینجا یک تمثیل لطیف و عرفانی رخ میدهد:
قلبی که خالی از حب دنیا و خالی از هر ولایت غیر آل محمد علیهمالسلام باشد،
شایسته است که مثمنه گردد؛ یعنی جای ارزشگذاری شود؛ نه با مقیاس ثمن قلیل، بلکه با معیار ثارالله!
ثَمَن، قِيمَت، وَ ثَمَنيَّة: معادلات نورانی و اسرار الهی هستند.
«قلب»، اگر با هشت رکن نورانی پر شود،
نهتنها قیمتگذاری بر آن ممکن نیست، بلکه اساساً:
لا يُثَمَّن است! چون در او فقط نور هست.
…
«وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً»
در قرآن چند بار خداوند هشدار میدهد که:
آیات مرا به بهای اندک نفروشید.
این هشدار خطاب به کسانیست که میخواهند نور خدا را با تمناهای خود، با جاه، شهوت، شهرت، و راحتطلبی مبادله کنند.
اما یوسف، قلبی است نورانی، و کسی که او را فروخت، اول قلب خودش را فروخت!
…
هیچ بدلی ندارد! «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»
خداوند، کفوی ندارد.
و آلمحمد علیهمالسلام نیز که مظاهر نور او هستند، بدیل ندارند.
یوسف، بدیلی ندارد.
و فروش یوسف یعنی: نادیدهگرفتن یکتایی و بیبدیلی نور!
…
و امام علی علیهالسلام میفرماید:
لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةُ، فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا.
پس ای خواننده این مطالب! نور قلبت را، به بهای قلیل نفروش!
این قلب، مثمنه است… جای نور است، نه تمنای دنیا!
[سورة المائدة (۵): آية ۴۴]
إِنَّا أَنْزَلْنا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ
يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا
وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ
فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ
وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً
وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (۴۴)
ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود نازل كرديم.
پيامبرانى كه تسليم [فرمان خدا] بودند، به موجب آن براى يهود داورى مىكردند؛
و [همچنين] الهيّون و دانشمندان به سبب آنچه از كتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند. پس، از مردم نترسيد و از من بترسيد،
و آيات مرا به بهاى ناچيزى مفروشيد؛
و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكردهاند، آنان خود كافرانند.
+ «امتحان حب اقرباء»:
«وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى: هر چند [پاى] خويشاوند [در كار] باشد!»
[سورة المائدة (۵): آية ۱۰۶]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ (۱۰۶)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هنگامى كه يكى از شما را [نشانههاى] مرگ دررسيد، بايد از ميان خود دو عادل را در موقع وصيّت، به شهادت ميان خود فرا خوانيد؛ يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ، شما را فرا رسيد [و شاهد مسلمان نبود] دو تن از غير [همكيشان] خود را [به شهادت بطلبيد]. و اگر [در صداقت آنان] شكّ كرديد، پس از نماز، آن دو را نگاه مىداريد؛
پس به خدا سوگند ياد مىكنند كه ما اين [حقّ] را به هيچ قيمتى نمىفروشيم هر چند [پاى] خويشاوند [در كار] باشد،
و شهادت الهى را كتمان نمىكنيم، كه [اگر كتمان حقّ كنيم] در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود.
[سورة التوبة (۹): الآيات ۹ الى ۱۳]
اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۹)
آيات خدا را به بهاى ناچيزى فروختند و [مردم را] از راه او باز داشتند، به راستى آنان چه بد اعمالى انجام مىدادند.
لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (۱۰)
در باره هيچ مؤمنى مراعات خويشاوندى و پيمانى را نمىكنند، و ايشان همان تجاوزكارانند.
فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (۱۱)
پس اگر توبه كنند و نماز برپا دارند و زكات دهند، در اين صورت برادران دينى شما مىباشند، و ما آيات [خود] را براى گروهى كه مىدانند به تفصيل بيان مىكنيم.
وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (۱۲)
و اگر سوگندهاى خود را پس از پيمان خويش شكستند و شما را در دينتان طعن زدند، پس با پيشوايان كفر بجنگيد، چرا كه آنان را هيچ پيمانى نيست، باشد كه [از پيمانشكنى] باز ايستند.
أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۱۳)
چرا با گروهى كه سوگندهاى خود را شكستند و بر آن شدند كه فرستاده [خدا] را بيرون كنند، و آنان بودند كه نخستينبار [جنگ را] با شما آغاز كردند، نمىجنگيد؟ آيا از آنان مىترسيد؟ با اينكه اگر مؤمنيد خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد.
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۹۵ الى ۱۰۰]
وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۹۵)
و پيمان خدا را به بهاى ناچيزى مفروشيد، زيرا آنچه نزد خداست -اگر بدانيد- همان براى شما بهتر است.
ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۹۶)
آنچه پيش شماست تمام مىشود و آنچه پيش خداست پايدار است، و قطعاً كسانى را كه شكيبايى كردند به بهتر از آنچه عمل مىكردند، پاداش خواهيم داد.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۹۷)
هر كس -از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزهاى، حياتِ [حقيقى] بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهيم داد.
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ (۹۸)
پس چون قرآن مىخوانى از شيطانِ مطرود به خدا پناه بر،
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (۹۹)
چرا كه او را بر كسانى كه ايمان آوردهاند، و بر پروردگارشان توكل مىكنند، تسلطى نيست.
إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ (۱۰۰)
تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمىگيرند، و بر كسانى كه آنها به او [=خدا] شرك مىورزند.
وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَليمٌ (12)
ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُوني بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (143)
سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَليلٌ فَلا تُمارِ فيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (22)
وَ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4)
قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ (27)
خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (6)
سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ (7)
وَ الْمَلَكُ عَلى أَرْجائِها وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ (17)