The outburst of jealousy!
A heart that is not satisfied with its destiny
rebels against the command of light
and destroys everything,
like a flood that destroys everything.
outer world examples- inner world feeling
… And verses from the Holy Quran
#emotionallanguage #jealousy
«طغی» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«طغی الماء»
+ «مدفون در گل سجّین حسادت!»
طغیان حسادت!
قلبی که به سرنوشت خود راضی نیست در برابر فرامین نورانی، شورش و طغیان میکند
و همه چیز را نابود میکند، مانند سیلی که همه چیز را نابود میکند.
مثالهای دنیای خارج – احساس دنیای درونی
… و آیاتی از قرآن کریم
# زبان احساسی # حسادت
«طَغَى الْماءُ: آب موج زد و بالا رفت.»
«طَغَى البحر: هاجت أمواجُه»
+ فیلمهای مستند سونامی « tsunami».
سونامی میشه طغیان دریا!
ببین چجوری دریا دیوانهوار همه چیزو پوشش میده!
+ «جنن»
طغیان و جنون دریا!
همه چیزو میبلعه!
همین بلا رو استعمال حسد بر سر حسودانی میاره که چشم دیدن آیاتی و رسلی را ندارند، ان شاء الله تعالی.
+ «جنون قدرت»
جنون قدرت و جنون حسادت میشه همان طغیان حسد.
«أَطْغَیهُ المالُ: مال و دارائى، وي را طاغي و خودكامه كرد.»
طغی + بغی + زنی + غصب + 1000 واژه مترادف حسادت و متضاد ولایت.
+ «احتکار»
طغيان: اعتراض به تقديرات، اعتراض به رای صاحبان نور، ادعای ربوبیت
+ «الرضا بالقضا و التسلیم لامر الله»
طاغوت: خودكامه (استیناف) نقطه شروع، میخواد اولی باشه، نه دومی برای اولی!
«أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ»
السِّلْمُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع
قلبی که هیچ اعتراضی به رای نورانی ندارد!
« وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً »
اما قلبی که به رای نورانی اعتراض دارد یعنی نسبت به معالم ربانی «فِي الْمِيزانِ» طغیان «أَلَّا تَطْغَوْا» نموده است قلب حسود است.
[جاوَزَ القَدْرَ ، مجاوَزَة الحدِّ في العِصيان]
لا تطغوا : لا تتعدوا حدود الله
[اعتراض – تعدي – طغيان – تجاوز – شكايت]
الطغيان = الذنوب
طغيان و تجاوز: (بطر، البغى، تعدى، العصيان، أبى، أطغاه)
يَطْغَوْا وَ يَبْطَرُوا
طغي ≠ عدل ، اقسط ، انصف
قيل: « طغي و بغي و تجبّر و تكبّر ، و لم يعدل ساعة »
الطغيان ≠ العدل ، العدالة ، القسط ، الاقساط ، الانصاف
الطاغي ≠ العادل ، المقسط ، المنصف
«إِنَّمَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي … أَنْ … يَظْهَرَ فِيهِمُ الْمَالُ حَتَّى يَطْغَوْا وَ يَبْطَرُوا وَ … الْمَخْرَجَ مِنْ ذَلِكَ … شُكْرُ النِّعْمَةِ وَ أَدَاءُ حَقِّهِ»
أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ
کسانی که هوای نفسشان طغیان نموده و غالب بر عقلشان گشته است «قَوْمٌ طاغُونَ» و ادعای ربوبیت نموده اند!
یک عاملی «یکی از جنود جهل» انسان را به طغیان وادار میکند که همان ادعای ربوبیت است، منشا طغیان در اصل، حسد نفس است.
فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى
طغیان هوای نفس «مَنْ طَغى» برای رسیدن به انتخاب هوای نفس [دنیا] «آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا» است.
[احتکار- طغیان]:
حَكْر:
الحَكْر: الظلم في النقص و سوء المعاشرة.
حَكَرَ الشَّيءَ : جَمَعَهُ، و حَبَسَهُ، و أَمسَكَهُ ؛ ظلَمَهُ
محتکر با احتکارش، در حق آل محمد ع ظلم میکند و در رابطه خود با آنها اختلال بوجود میآورد!
معاشرت صحیح با آل محمد ع ملاک سعادت است پس چرا غیر آل محمد ع را برای معاشرت انتخاب میکنی و اینگونه در حق خودت و آن بزرگواران ظلم و ستم روا میداری؟ مگر نمیدانی «الْجَالِبُ مَرْزُوقٌ وَ الْمُحْتَكِرُ مَلْعُونٌ» با رابطه با معالم ربانی «الْجَالِبُ» رزق آل محمد ع برایت خواهد رسید «مَرْزُوقٌ» و اگر در معاشرت با معالم ربانی صاحبان نور بدی نمایی «احتکار»، از رحمت ذات اقدس الهی رانده خواهی شد «الْمُحْتَكِرُ مَلْعُونٌ».
در واژه حکر و احتکار مفهوم حبس و «به خود اختصاص دادن» و «استئثار» وجود دارد و این عیب حسد است که محتکر همه چیز را برای خود میخواهد و خود را برتر و لایقتر از دیگران برای این امر میداند «انا خیر منه»، و مدعی ربوبیت، محتکر است.
محتکر کالا را حبس میکند تا در روز موعود آن را رو کند و گران بفروشد.
محتکر با حبس کالا از بازار، میخواهد آن را برای خودش منوپل کند و همه را به خودش نیازمند کند!
دقیقا مدعیان ربوبیت را میبینیم که با بدست گرفتن امر نور الولایة و منع صاحبان امر منا اهل البیت ع از این وظیفه و اختیار خدادادی به آنها، همه را به خود میخوانند و کاری میکنند که همه محتاج آنها باشند و این نیاز آنها به او، او را مافوق بقیه گرداند و این فرد، یعنی لیدر سوء، ذریۀ ابلیس است که اینجوری عملکردی مشابه ابلیس دارد «صدّ سبیل».
محتکرین، معارینی هستند که درب خانه صاحبان نور را پلمپ میکنند تا مردم برای کسب علم به سراغ غیر آل محمد ع، یعنی لیدرهای سوء بروند و اینگونه راه عبودیت خدا را مسدود نمودند.
غافل از اینکه درب خانۀ خدای مهربان، مسدودشدنی نیست!
و علم آل محمد ع با تمثالی نورانی در ملکوت قلبها، مجسم جلوی دیدگان دوستداران واقعیاش بدون وقفه، آیه و حدیث و مطلب میگوید که نمیتوان این همه عنایات نورانی را جمع نمود.
الحمد لله الذی هدانا لهذا!
حالا معنی محتکر و احتکار کردن کاملا مشخص میشه که اهل حسادتی که این کار رو کردن، چه هدفی رو دنبال میکردن و حسادت خودشونو با احتکار نشون دادن.
[الحَكَرُ: القليلُ المجتمِعُ من الماءِ، و القليلُ من الطَّعامِ و الَّلبَنِ؛ فَعَلٌ بمعنى مَفْعُولٍ؛ كأَنَّه احْتُكِرَ لقلّتِهِ.]
غافل از اینکه در واژه احتکار معنی قلیل و کم و کوچکی نهفته است «الحَكَرُ: القليلُ» و اشاره به این دارد که علم آل محمد ع و معالم ربانی عظیمتر از این حرفهاست که بتوان احتکارش نمود!
چیز کم رو میشه احتکار کرد «كأَنَّه احْتُكِرَ لقلّتِهِ».
اما یه سوال: میتونی خدا رو احتکار کنی و تو زیرزمین مغازت زندانیاش کنی تا همه بیخدا بمونن و بیان در مغازه تو و از تو بخوان براشون خدایی کنی؟!
چقدر محتکر احمقه که خیال میکنه میتونه دست خدا رو ببنده!
یا نور خدا رو با فوت کردن خاموش کنه! هیهات!!!
[حَكِرَ بالأَمْرِ: در آن كار خودكامه شد.]:
مدعی ربوبیت نیز اندیشه شوم خود را (لجبازانه= الحَكِر- لجوج) پنهان میکند و منتظر میماند «لَيَتَحَكَّرُون = ينظُرون و يَتَربَّصُون» تا روزی که فرصتی بیابد، برای صاحب نور توطئهچینی نماید!
«عتلّ بعد ذلک زنیم!»
حتما خدا، رسوایش میکند!
احتکار: کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهد!
[احتکار – طغیان]:
فَإِنْ قُلْتَ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الِاحْتِكَارِ لَمْ تَكُنْ مَعْذُوراً
… فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى
عاقل به قدر رفع حاجت و نیاز دنیاییاش کار میکنه و بقیه عمر و وقتش رو صرف مطالعه و کسب معالم ربانی میکنه و با جمع کردن مال و منال دنیا (احتکار) که بدردش نمیخوره مصداق آیه «فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى» نخواهد شد، ان شاء الله تعالی!
علی ع در این حدیث به آن جوان میفرمایند:
پسرم کاری با من نداری دنبال من راه افتادی داری میای؟ چیزی نیاز نداری؟ میخوای چیزی بهت بدم تا از تو رفع حاجت کنه؟ «يَا غُلَامُ أَ لَكَ إِلَيَّ حَاجَةٌ؟!»
ملتمسانه میگوییم: علی جان ما هم به شما نیازمندیم، ای آقا و سرور ما! به ما هم عنایتی بفرما!
و ما را قانع به حداقلهای لازم دنیایی بنما و آنچه رزق و روزی اخروی است که به صلاح ماست هر چه بیشتر عنایت بفرما! دست گدایی ما را از در خانه علوم بیانتهای خود، کوتاه و خالی بر نخواهید گرداند، ان شاء الله تعالی!
یا امیر المومنین! ای امام رئوف! خدای مهربان اگه بخواد به ما نفعی برسونه میدونیم اونو از طریق کلام مبارک شما برای ما قرار خواهد داد «عَلِّمْنِي كَلَاماً يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهِ».
این حدیث مطالب زیبایی دارد.
تا برسیم به این قسمت از کلام و توصیه علی ع:
ای جوان: احتکار نکن!
و این به چه معنی است؟!
چه حدیثی است این حدیث:
امام علی علیه السلام:
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ قَالَ:
لَمَّا قَدِمَ عَلَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع الْبَصْرَةَ مَرَّ بِي وَ أَنَا أَتَوَضَّأُ فَقَالَ
يَا غُلَامُ أَحْسِنْ وُضُوءَكَ يُحْسِنِ اللَّهُ إِلَيْكَ
ثُمَّ جَازَنِي فَأَقْبَلْتُ أَقْفُو أَثَرَهُ فَحَانَتْ مِنْهُ الْتِفَاتَةٌ فَنَظَرَ إِلَيَّ فَقَالَ
يَا غُلَامُ أَ لَكَ إِلَيَّ حَاجَةٌ؟
قُلْتُ نَعَمْ
عَلِّمْنِي كَلَاماً يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهِ
فَقَالَ يَا غُلَامُ
مَنْ صَدَقَ اللَّهَ نَجَا وَ مَنْ أَشْفَقَ عَلَى دِينِهِ سَلِمَ مِنَ الرَّدَى
وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا قَرَّتْ عَيْنُهُ بِمَا يَرَى مِنْ ثَوَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
أَ لَا أَزِيدُكَ يَا غُلَامُ ؟
قُلْتُ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
قَالَ مَنْ كُنَّ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ
مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمَرَ بِهِ
وَ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ انْتَهَى عَنْهُ
وَ حَافَظَ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ
يَا غُلَامُ أَ يَسُرُّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَنْكَ رَاضٍ
قُلْتُ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
قَالَ كُنْ فِي الدُّنْيَا زَاهِداً وَ فِي الْآخِرَةِ رَاغِباً
وَ عَلَيْكَ بِالصِّدْقِ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَبَّدَكَ وَ جَمِيعَ خَلْقِهِ بِالصِّدْقِ
ثُمَّ مَشَى حَتَّى دَخَلَ سُوقَ الْبَصْرَةِ فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ يَبِيعُونَ وَ يَشْتَرُونَ فَبَكَى بُكَاءً شَدِيداً
ثُمَّ قَالَ
يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا وَ عُمَّالَ أَهْلِهَا إِذَا كُنْتُمْ بِالنَّهَارِ تَحْلِفُونَ وَ بِاللَّيْلِ فِي فِرَاشِكُمْ تَنَامُونَ وَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ فَمَتَى تُجَهِّزُونَ الزَّادَ وَ تُفَكِّرُونَ فِي الْمَعَادِ ؟
فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
إِنَّهُ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الْمَعَاشِ فَكَيْفَ نَصْنَعُ ؟
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع
إِنَّ طَلَبَ الْمَعَاشِ مِنْ حِلِّهِ لَا يَشْغَلُ عَنْ عَمَلِ الْآخِرَةِ
فَإِنْ قُلْتَ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الِاحْتِكَارِ لَمْ تَكُنْ مَعْذُوراً
فَوَلَّى الرَّجُلُ بَاكِياً فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَقْبِلْ عَلَيَّ أَزِدْكَ بَيَاناً فَعَادَ الرَّجُلُ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ اعْلَمْ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَنَّ كُلَّ عَامِلٍ فِي الدُّنْيَا لِلْآخِرَةِ لَا بُدَّ أَنْ يُوَفَّى أَجْرَ عَمَلِهِ فِي الْآخِرَةِ وَ كُلُّ عَامِلِ دُنْيَا لِلدُّنْيَا عُمَالَتُهُ فِي الْآخِرَةِ نَارُ جَهَنَّمَ ثُمَّ تَلَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَوْلَهُ تَعَالَى
فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى.
حسن بن ابى الحسن بصرى گويد:
چون امير المؤمنين (عليه السّلام) به شهر ما بصره وارد شد گذارش بر من افتاد و من وضو مىساختم، فرمود: اى جوان نيكو وضو بساز تا خدا به تو نيكوئى كند.
سپس از نزد من گذشت، بدنبال او روان شدم،
حضرت بجانب من رو كرد و بمن نگريست و فرمود:
اى جوان حاجتى دارى؟
عرض كردم: آرى،
به من سخنى بياموز كه خداوند مرا بدان سود بخشد.
فرمود: اى جوان هر كس با خدا به صداقت و راستى رفتار كند نجات يابد،
و هر كس بر دين خود بهراسد از هلاكت سالم بماند،
و هر كس در دنيا به زهد گرايد ديدهاش به آنچه از پاداشهاى خدا- عزّ و جلّ- مىبيند روشن گردد.
اى جوان آيا بيشتر برايت نگويم؟
عرض كردم: چرا اى امير مؤمنان.
فرمود:
سه خصلت است كه در هر كس باشد دنيا و آخرت برايش صاف و سالم بماند:
آن كس كه به كار نيك فرمان دهد و خودش نيز بدان گردن نهد،
و از كار زشت باز دارد و خودش نيز از آن دست كشد،
و بر حدود و دستورات خداوند محافظت و مواظبت نمايد.
اى جوان آيا دلشاد مىشوى از اينكه روز قيامت در حالى به ديدار خدا شتابى كه از تو خرسند باشد؟عرض كردم: آرى اى امير مؤمنان.
فرمود:
نسبت به دنيا زاهد و بىميل باش، و نسبت به آخرت راغب و مايل،
و در تمام كارهاى خود از راستى جدا مشو كه خداوند تو و تمام بندگانش را از راه راستى به عبادت فرا خوانده است.
سپس آن حضرت به راه افتاد تا به بازار بصره وارد شد،
نگاهى به مردم انداخت و ديد كه گرم داد و ستداند،
و پس به سختى گريست و آنگاه فرمود:
اى بندگان دنيا و كارگزاران دنيا داران، حال كه شما در روز پيوسته سوگند مىخوريد، و در شب به بسترهاى خود مىآرميد، و طبعا در خلال اين حالات از آخرت غافليد، پس كسى به جمع آورى زاد و توشه برخاسته، و در امر معاد انديشه مىكنيد؟!
مردى گفت: اى امير مؤمنان ما ناگزيريم از بدست آوردن روزى، پس چه كنيم؟
امير مؤمنان (عليه السّلام) فرمود:
همانا تحصيل معاش از راه حلال آدمى را از كار آخرت باز نمىدارد،
و اگر گوئى: ما ناچاريم احتكار كنيم، عذرت پذيرفته نيست.
آن مرد گريه كنان به راه افتاد.
امير المؤمنين (عليه السّلام) به او فرمود:
رو به من آى تا شرح بيشترى گويم.
آن مرد بازگشت، حضرت فرمود:
بندۀ خدا! بدان كه هر كس در دنيا براى آخرت كار كند ناگزير پاداش عملش به تمام و كمال به او داده شود، و هر كس به امور دينى به جهت دستيابى به دنيا عمل كند اجر و پاداش وى در آخرت آتش دوزخ خواهد بود.
سپس امير المؤمنين (عليه السّلام) اين آيات را تلاوت نمود:
«امّا آن كس كه سركشى كند و زندگانى دنيا را ترجيح دهد پس همانا دوزخ جايگاه اوست».
[طغیان – عمل صالح]:
[سورة طه (۲۰): الآيات ۷۷ الى ۸۶]
وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى (۷۷)
و در حقيقت به موسى وحى كرديم كه:
«بندگانم را شبانه ببر، و راهى خشك در دريا براى آنان باز كن كه نه از فرارسيدن [دشمن] بترسى و نه [از غرقشدن] بيمناك باشى.»
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ (۷۸)
پس فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كرد، و[لى] از دريا آنچه آنان را فرو پوشانيد، فرو پوشانيد.
وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى (۷۹)
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود.
يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ
وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى (۸۰)
«اى فرزندان اسرائيل، در حقيقت، [ما] شما را از [دست] دشمنتان رهانيديم، و در جانب راست طور با شما وعده نهاديم و بر شما گزانگبين و بلدرچين فرو فرستاديم.
كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي
وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى (۸۱)
از خوراكيهاى پاكيزهاى كه روزى شما كرديم، بخوريد و[لى] در آن زيادهروى مكنيد كه خشم من بر شما فرود آيد، و هر كس خشم من بر او فرود آيد، قطعاً در [ورطه] هلاكت افتاده است.
وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى (۸۲)
و به يقين، من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد و به راه راست راهسپر شود.»
وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى (۸۳)
«و اى موسى، چه چيز تو را [دور] از قوم خودت، به شتاب واداشته است؟»
قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى (۸۴)
گفت: «اينان در پى منند، و من – اى پروردگارم- به سويت شتافتم تا خشنود شوى.»
قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ (۸۵)
فرمود: «در حقيقت، ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت.»
فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (۸۶)
پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود برگشت [و] گفت: «اى قوم من، آيا پروردگارتان به شما وعده نيكو نداد؟ آيا اين مدت بر شما طولانى مىنمود، يا خواستيد خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد؟»
[عجل – طاغوت – استقامت بالقرآن « إِلَّا الْقُرْآنَ : إلا بالقرآن » – بدعت – ] :
اصلا قاعده همیشه همین بوده و هست و خواهد بود که عدهای با معالم ربانی آشنا میشن و بعد از آن دو دستگی پیش میاد. اکثرا دنبالهروی از عجل و طاغوت میکنن و بر استعمال اندیشه و معالم ربانی استقامت نمیورزند.
طاغوت به پیروانش اجازه و جرات گناه کردن میده!
اما صاحبان نور از مخاطبینش میخواد که به نور ولایت آل محمد ع عمل کنند و دست از گناه و معصیت بکشند، عده بسیار قلیلی بر استعمال اندیشه معالم ربانی خود استقامت ورزیده و این داستان و قصه و سریال رو تا آخر پیگیری می کنند «قُصّیه» تا به نور حکمت و علوم ربانی در دل شرایط میرسند که «هم اقل القلیل» هستند. طاغوت، کارش اینه که همه رو دعوت میکنه به اصل و فرع گناه! اصل گناه، ولایت غیر آل محمد ع است و فرع گناه هم در هر زمان بنا بر نوع تمناهایی که قرار تایید بشه متفاوته!
وظیفه اهل یقین استقامت در عدم اجابت دعوت طاغوت در گرایش به گناه برای رسیدن به آرامش دروغین آنهاست.
بدعت، کار طاغوت است.
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ :
النَّاسُ صَارُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِمَنْزِلَةِ مَنِ اتَّبَعَ هَارُونَ ع وَ مَنِ اتَّبَعَ الْعِجْلَ
وَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ
وَ إِنَّ عُمَرَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ
وَ إِنَّ عُثْمَانَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ
وَ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَدْعُو إِلَى أَنْ يَخْرُجَ الدَّجَّالُ إِلَّا سَيَجِدُ مَنْ يُبَايِعُهُ وَ مَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلَالٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ .
بيان:
قوله و إن أبا بكر دعا أي عليا ع إلى موافقته أو جميع الناس إلى بيعته و موافقته فلم يعمل أمير المؤمنين ع في زمانه إلا بالقرآن و لم يوافقه في بدعه.
أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ
[سورة الرحمن (55): الآيات 1 الى 13] :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الرَّحْمنُ (1)
عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2)
خَلَقَ الْإِنْسانَ (3)
عَلَّمَهُ الْبَيانَ (4)
الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ (5)
وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ (6)
وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ (7)
أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ (8)
وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ (9)
وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ (10)
فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ (11)
وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ (12)
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (13)
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[خداى] رحمان،
قرآن را ياد داد.
انسان را آفريد،
به او بيان آموخت.
خورشيد و ماه بر حسابى [روان]اند.
و بوته و درخت چهرهسايانند.
و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت،
تا مبادا از اندازه درگذريد.
و وزن را به انصاف برپا داريد و در سنجش مكاهيد.
و زمين را براى مردم نهاد.
در آن، ميوه[ها] و نخلها با خوشههاى غلافدار،
و دانههاى پوستدار و گياهان خوشبوست.
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
[رحم – علم – قرأ – بین – نجم – شجر – سجد – ولی – وزن – رجل – 1000 – نور] [طغی – عصی – کذب – خسر – کفر – ظلم – مرض – بخل – غوی – نار – 1000 – حسد]
فَأَمَّا مَنْ طَغى
[سورة النازعات (79): الآيات 27 الى 46]:
أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27)
رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها (28)
وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29)
وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها (30)
أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31)
وَ الْجِبالَ أَرْساها (32)
مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (33)
فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى (34)
يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى (35)
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى (36)
فَأَمَّا مَنْ طَغى (37)
وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا (38)
فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى (39)
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى (40)
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى (41)
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها (42)
فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها (43)
إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها (44)
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (45)
كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها (46)
آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟
سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد،
و شَبَش را تيره و روزش را آشكار گردانيد،
و پس از آن، زمين را با غلتانيدن گسترد،
آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد،
و كوهها را لنگر آن گردانيد،
[تا وسيله] استفاده براى شما و دامهايتان باشد.
پس آنگاه كه آن هنگامه بزرگ دررَسَد،
[آن] روز است كه انسان آنچه را كه در پى آن كوشيده است به ياد آوَرَد
و جهنّم براى هر كه بيند آشكار گردد.
اما هر كه طغيان كرد،
و زندگى پستِ دنيا را برگزيد،
پس جايگاه او همان آتش است.
و امّا كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد، و نفس [خود] را از هوس باز داشت،
پس جايگاه او همان بهشت است.
در باره رستاخيز از تو مىپُرسند كه فرارسيدنش چه وقت است؟
تو را چه به گفتگو در آن.
علم آن با پروردگار تو است.
تو فقط كسى را كه از آن مىترسد هشدار مىدهى.
روزى كه آن را مىبينند، گويى كه آنان جز شبى يا روزى درنگ نكردهاند.
[رحم – علم – قرأ – بین – نجم – شجر – سجد – ولی – وزن – رجل – 1000 – نور]
[طغی – عصی – کذب – خسر – کفر – ظلم – مرض – بخل – غوی – نار – 1000 – حسد]
اگه ببینیم حسادت چه بلایی سرمون میاره، شاید حسادتو بذاریم کنار!
فتنهای که حسود کذّاب راه میندازه، همه چیزو با خودش میبره!
وقتی با استعمال حسادت، مشغول لهو و لعب در دنیا میشی، یهویی «بَغتَةً» نتیجه اونو میبینی!
سونامی حسادت!
طغیان:
خُذ مِن قَليلِ الدُّنيا ما يَكفيكَ،
و دَع مِن كَثيرِها ما يُطغيكَ.
و بسيارِ آن را كه به طغيانت بكشانَد ، فرو بگذار.
عَنْ أبى بَصيرِ: عَن أبى عَبْدِاللّه ِ عليه السلام قالَ لى:
إنَّ الْبَطْنَ لَيَطْغى مِنْ أكْلِهِ
وَ أقْرَبُ مايَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللّه ِ جَلَّ وعَزَّ إذا خَفَّ بَطْنُهُ
وَ أبْغَضُ مايَكُونُ الْعَبْدُ إلَى اللّه ِ عز و جل إذَا امْتَلَأ بَطَنُهُ.
شكم از خوردن طغيان مىكند،
و نزديكترين حالات انسان به خدا هنگامى است كه شكمش سبك باشد
و منفورترين حالت انسان نزد خدا وقتى است كه شكمش پُر باشد.
قلبی که نور و ظلمتشو نفهمه، طغیان میکنه!
اِذا لَبِسَ الْجَسَدُ الثَّوْبَ اللَّيِّنَ طَغى.
احذَرِ الكِبرَ ؛ فإنّهُ رأسُ الطُّغيانِ و مَعصيَةُ الرَّحمانِ.
إِنَّ الْمُؤْمِنَ إذَا اسْتَغْنى شَكَرَ …
وَ الْمُنافِقُ إِذَا اسْتَغْنى طَغى.
و منافق هرگاه بى نياز شود طغيان مىكند.
اِنّ اللّه َ يَقُولُ:
يا ابْنَ آدَمَ!
فى كُلِّ يَوْمٍ يأتى رِزقُكَ وَ اَنْتَ تَحْزَنُ وَ يَنْقُصُ مِنَ عُمْرِكَ وَ اَنْتَ لا تَحْزَنُ،
تَطْلُبُ ما يُطْغيكَ وَ عِنْدَكَ ما يَكْفيكَ.
اى فرزند آدم!
هرروز، روزى تو مى رسد، ولى بازهم غمگين مى شوى،
ولى از عمر تو كاسته مى شود، اما اندوهگين نمى گردى.
چيزى مى طلبى كه تو را به طغيان مىكشد، در حالى كه به اندازه كفايت دارى.
طاغوت:
[سورة النساء (۴): الآيات ۶۰ الى ۶۱]
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ
يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ
وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيداً (۶۰)
آيا نديدهاى كسانى را كه مىپندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به] آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان آوردهاند [با اين همه] مىخواهند داورىِ ميان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنكه قطعاً فرمان يافتهاند كه بدان كفر ورزند، و[لى] شيطان مىخواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد.
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً (۶۱)
و چون به ايشان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر [او] بياييد»،
منافقان را مىبينى كه از تو سخت، روى برمىتابند.
في تَحاكُمِ رَجلَينِ مِن أصحابِهِ إلَى الطاغوتِ وبينَهُما مُنازَعَةٌ في دَينٍ أو مِيراثٍ:
مَن تَحاكَمَ إلَى الطاغوتِ فَحُكِمَ لَهُ فإنّما يَأخُذُ سُحتا وإن كانَ حَقُّهُ ثابِتا لَهُ،
لأ نّهُ أخَذَ بحُكمِ الطاغوتِ، و قد أمَرَ اللّه ُ أن يَكفُرَ بهِ.
إيّاكُم أن يُحاكِمَ بعضُكُم بَعضا إلى أهلِ الجَورِ،
و لكنِ انظُرُوا إلى رجُلٍ مِنكُم يَعلَمُ شيئا مِن قَضايانا فاجعَلُوهُ بينَكُم،
فإنّي قد جَعَلتُهُ قاضيَا فتَحاكَمُوا إلَيهِ.
بلكه ببينيد چه كسى از خود شما با احكام و داوريهاى ما آشناست همو را ميان خود داور قرار دهيد؛
زيرا كه من او را قاضى شما قرار داده ام.
پس براى داورى ميان خود، نزد او رويد.
أيُّما مؤمنٍ قَدَّمَ مُؤمنا في خُصومَةٍ إلى قاضٍ أو سُلطانٍ جائرٍ فَقَضى علَيهِ بغَيرِ حُكمِ اللّه ِ فَقَد شَرِكَهُ في الإثمِ.
لمّا سَألَهُ أبو بَصيرٍ عن قَولِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ في كتابِهِ :
«و لا تَأْكُلُوا أمْوالَكُم بَيْنَكُم بِالباطِلِ و تُدْلُوا بِها إلَى الحُكّامِ»:
يا أبا بَصيرٍ ، إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ قد عَلِمَ أنَّ في الاُمَّةِ حُكّاما يَجُورُونَ،
أما إنّهُ لم يَعنِ حُكّامَ أهلِ العَدلِ و لكنَّهُ عَنى حُكّامَ أهلِ الجَورِ
يا أبا محمّدٍ ، إنّهُ لو كانَ لكَ على رجُلٍ حَقٌّ فَدَعَوتَهُ إلى حُكّامِ أهلِ العَدلِ فَأبى علَيكَ إلاّ أن يُرافِعَكَ إلى حُكّامِ أهلِ الجَورِ لِيَقضُوا لَهُ لَكانَ مِمَّن حاكَمَ إلَى الطاغوتِ،
و هُو قَولُ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ : «أ لَم تَرَ إلَى الّذينَ يَزعُمُونَ …».
«و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و [به عنوان رشوه قسمتى از] آن را به حكّام مدهيد» فرمود:
اى ابو بصير! خداوند عزّ و جلّ مى داند كه در ميان اين امّت داورانى ستمگر وجود دارند.
بدان كه مقصود خداوند [در اين آيه ]داوران عادل نيست،
بلكه مقصودش حكّام و داوران ستمگر [و حق كُش ]است
اى ابا محمّد! اگر بر عهده كسى حقّى داشتى و او را به داورى نزد داوران عادل فرا خواندى و او نپذيرفت و اصرار كرد دعوا را نزد حاكمان ستمگر بُرد تا به نفع او داورى كنند،
اين شخص از جمله كسانى است كه داورى را به نزد طاغوت برده است
و خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد:
« آيا نديده اى كسانى را كه مى پندارند …».
كَفانا اللّه ُ و إيّاكُم كَيدَ الظالِمِينَ و بَغيَ الحاسِدِينَ و بَطشَ الجَبّارِينَ،
أيُّها المؤمنونَ
لا يَفتِنَنَّكُمُ الطَّواغِيتُ و أتباعُهُم من أهلِ الرَّغبَةِ في الدنيا.
اى مؤمنان!
طغيانگران و پيروانِ دنيا دوستِ آنها، شما را به فتنه (گناه و گمراهى) نيندازند.
إيّاكُم و الوَلائجَ؛ فإنّ كُلَّ وَلِيجَةٍ دُونَنا فهِي طاغوتٌ (أو قالَ: نِدٌّ) .
لأبي بصيرٍ في قولِهِ تعالى:
«وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطّاغوتَ أَن يَعْبُدُوها···»:
أنتُم هُم، و مَن أطاعَ جَبّارا فقد عَبَدَهُ.
شما همانها هستيد [كه دورى كرديد]
و هركه از جبّارى اطاعت كند ، او را بندگى كرده است.
+ «پستانک تمنا!»
مَرَّ عيسَى بنُ مريمَ عليه السلام على قَريَةٍ قد ماتَ أهلُها …
فَقالَ: يا أهلَ هَذهِ القَريَةِ!
فَأجابَهُ مِنهُم مُجيبٌ: لَبَّيكَ يا رُوحَ اللّهِ و كَلِمَتَهُ،
فَقالَ: وَيحَكُم! ما كانَت أعمالُكُم ؟
قالَ: عِبادَةُ الطاغوتِ و حُبَُّ الدنيا …
قالَ: كيفَ كانَت عِبادَتُكُم لِلطاغوتِ؟
قالَ: الطاعةُ لأِهلِ المَعاصِي.
پس فرمود: اى اهل اين آبادى!
يكى از آنها پاسخ داد: لبّيك اى روح خدا و كلمه او!
آن حضرت فرمود: واى بر شما! اعمال شما چه بود؟
عرض كرد: بندگىِ طاغوت و دوستىِ دنيا …
فرمود :
چگونه طاغوت را بندگى مى كرديد؟
عرض كرد:
از گنهكاران فرمان مى برديم.
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۳۵ الى ۳۷]
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ
فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ
فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (۳۶)
و در حقيقت، در ميان هر امتى فرستادهاى برانگيختيم [تا بگويد:]
«خدا را بپرستيد و از طاغوت [=فريبگر] بپرهيزيد.»
پس، از ايشان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرده،
و از ايشان كسى است كه گمراهى بر او سزاوار است.
بنابراين در زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيبكنندگان چگونه بوده است.
امام على عليه السلام:
إنّ اللّهَ تباركَ و تعالى بَعَثَ محمّدا صلى الله عليه و آله بالحَقِّ
ليُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ،
و مِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ،
و مِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ،
و مِن وَلايَةِ عِبادِهِ إلى وَلايَتِهِ.
خداوند تبارك و تعالى محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت،
تا بندگان خود را از عبادت بندگانش به بندگى خويش،
از تعهدات بندگانش به تعهدات خود،
از طاعت بندگانش به طاعت خود
و از ولايت بندگانش به ولايت خود بكشاند.
ما بَعَثَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ نَبيّا إلاّ حَسَنَ الصَّوتِ.
+ «به زبانِ نور! به زبانِ خوش! وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ!»
[سورة البقرة (۲): آية ۴۲]
وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۴۲)
و حق را به باطل درنياميزيد، و حقيقت را – با آنكه خود مىدانيد – كتمان نكنيد.
پيامبر صلي الله عليه و آله:
يا اَيُّهَا النّاسُ
اِنَّما هُوَ اللّه ُ وَ الشَّيْطانُ
وَ الْحَقُّ وَ الْباطِلُ
وَ الْهُدى وَ الضَّلالَةُ
وَ الرُّشْدُ وَ الْغَىُّ
وَ الْعاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ الْعاقِبَةُ
وَ الْحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ
فَما كانَ مِنْ حَسَناتٍ فَلِلّهِ
وَ ما كانَ مِنْ سَيِّئاتٍ فَلِلشَّيْطانِ لَعَنَهُ اللّهُ.
اى مردم!
جز اين نيست كه خداست و شيطان،
حق است و باطل،
هدايت است وضلالت،
رشد است و گمراهى،
دنياست و آخرت،
خوبىهاست و بدىها.
هر چه خوبى است از آنِ خداست
و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است.
في قولِهِ تعالى:
«الَّذِينَ آتَيناهُمُ الكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»:
يُرَتِّلُونَ آياتِهِ، و يَتَفَهَّمونَ مَعانِيَهُ، و يَعمَلُونَ بأحكامِهِ، و يَرجُونَ وَعدَهُ، و يَخشَونَ عَذابَهُ، و يَتَمَثَّلُونَ قصَصَهُ، و يَعتَبِرُونَ أمثالَهُ، و يَأتُونَ أوامِرَهُ، و يَجتَنِبونَ نَواهِيَهُ.
ما هُو و اللّهِ بحِفظِ آياتِهِ و سَردِ حُروفِهِ، و تِلاوَتِ سُوَرِهِ و دَرسِ أعشارِهِ و أخماسِهِ، حَفِظُوا حُروفَهُ و أضاعُوا حُدودَهُ،
و إنّما هو تَدَبُّرُ آياتِهِ،
يقولُ اللّه ُ تعالى:
«كِتابٌ أنْزَلناهُ إلَيكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّروا آياتِهِ».
«كسانى كه به آنان كتاب داديم، آن را تلاوت مى كنند آن گونه كه حق تلاوت آن است» فرمود:
آياتش را روشن و شمرده مى خوانند،
سعى مى كنند معانىاش را بفهمند،
احكام و فرامينش را به كار مىبندند،
به وعدهاش اميدوارند، از عذابش مىترسند،
از داستانهايش سرمشق مىگيرند،
از مثلهايش پند مىگيرند،
امرهايش را به جا مىآورند
و از نهىهايش دورى مىكنند.
به خدا سوگند كه حق تلاوت قرآن به حفظ آيات و پشت سر هم خواندن حروف و كلماتش و تلاوت سورهاى و مطالعه حواشى آن نيست.
حروف و كلماتش را حفظ مىكردند و حدود و معانيش را فرو گذاشتند،
بلكه به تدبّر و تأمل در آيات آن است؛
خداوند متعال مىفرمايد:
«كتابى است خجسته كه سوى تو فرو فرستاديم، تا در آيات آن تدبّر كنند».
و أمّا عِلّةُ ما وَقعَ مِن الغَيبةِ فإنَّ اللّه َ عزّ و جلّ يقولُ :
«يا أيّها الّذينَ آمنوا لا تَسألوا عن أشياءَ إنْ تُبدَ لكم تَسُؤْكُمْ»
إنّهُ لَم يكُن أحدٌ مِن آبائي إلاّ وقَعَتْ في عُنُقِهِ بَيعةٌ لطاغِيةِ زمانهِ،
و إنّي أخرُجُ حينَ أخرُجُ و لا بيعةَ لأحدٍ مِن الطّواغيتِ في عُنُقي.
«اى آنان كه ايمان آورده ايد! از چيزهايى نپرسيد كه اگر معلومتان شود شما را ناخوش مى آيد».
هيچ يك از نياكان من نبود، مگر آن كه در بند بيعت طاغوت زمانش بود؛
اما من، به گاه قيام، قيام مى كنم در حالى كه بيعت هيچ طاغوتى را به گردن ندارم.
مشتقات ریشۀ «طغی» در آیات قرآن:
اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (15)
لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (256)
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (257)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلاً (51)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً (60)
الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً (76)
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ (60)
وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ (64)
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ (68)
وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (110)
مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (186)
وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (11)
فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (112)
وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ (36)
وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيراً (60)
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (80)
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (24)
اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (43)
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى (45)
كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبي وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبي فَقَدْ هَوى (81)
وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (75)
وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ (30)
هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغينَ لَشَرَّ مَآبٍ (55)
وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ (17)
قالَ قَرينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كانَ في ضَلالٍ بَعيدٍ (27)
أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (53)
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32)
ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (17)
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى (52)
أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْميزانِ (8)
قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغينَ (31)
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (5)
إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ (11)
لِلطَّاغينَ مَآباً (22)
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (17)
فَأَمَّا مَنْ طَغى (37)
الَّذينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ (11)
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (11)
كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى (6)