دکتر محمد شعبانی راد

خروج از حریمِ نورانی! وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ!

Unprotected heart!
Out of protection!

قلبی که قفل امنیتی و حفاظتی اون کِرَک شده «crack» و شکسته شده،
منتظر فرصتی برای خروج از حریم نورانی و دسترسی به تاریکی تمناهاست.
«حسودِ فرصت‌طلب!» منتظر شرایطی است که بی‌وفایی خودشو رو کنه!

«فسق» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«فسقت الرطبة: إذا خرجت من قشرها، خرما از غلاف خود خارج شد.»
«خروج الشي‏ء من الشي‏ء على وجه الفساد،
و كذلك كلّ شي‏ء خرج عن قشره فقد فسق.»
حسود با نپذیرفتن اندیشه نورانی، خودش را از این حصن حصین، خارج نموده و به نابودی و هلاکت می‌رساند. «مَنْ خَرَجَ مِنْ وَلَايَتِهِ فَهُوَ فَاسِقٌ»
«وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ»
+ (حدیث حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام:
«… وَ إِلَّا نُزِعَ رُوحُ الْإِيمَانِ عَنْ قَلْبِهِ وَ خَرَجَ عَنْ وَلَايَتِي
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ نُصِيبٌ فِي وَلَايَتِنَا وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِكَ‏

… خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته
و از ولایت ما نیز بیرون خواهند برد
و از دوستی ما اهل بیت(ع) نیز بی‌بهره خواهند بود.»)
فاسق، بی‌وفا است!

تاریکی خروج از حریم نورانی!
قلب محافظت نشده!

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۰۰ الى ۱۰۲]
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ‏ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (۱۰۰)
مگر براى كسانى كه زمين را پس از ساكنان [پيشين‏] آن به ارث مى‏‌برند، باز ننموده است كه اگر مى‏‌خواستيم آنان را به [كيفر] گناهانشان مى‏‌رسانديم و بر دلهايشان مُهر مى‏‌نهاديم تا ديگر نشنوند.
تِلْكَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها
وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ
فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ
كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الْكافِرِينَ (۱۰۱)
اين شهرهاست كه برخى از خبرهاى آن را بر تو حكايت مى‌‏كنيم.
در حقيقت، پيامبرانشان دلايل روشن برايشان آوردند.
اما آنان به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند [باز] ايمان نمى‌‏آوردند.
اين گونه خدا بر دلهاى كافران مُهر مى‌‏نهد.
وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ (۱۰۲)
و در بيشتر آنان عهدى [استوار] نيافتيم
و بيشترشان را جداً نافرمان يافتيم.

«دزدان شب‌کار قبیله شیطان» تلاش می‌کنند که عده‌ای از حریم نورانی خارج شوند!

نورتو فراموش کنی، خودتو و خدای خودتو هم فراموش میکنی!
«الذین نسوا الله فانساهم انفسهم»
نورتو بشناسی، خودتو و خدای خودتو هم خواهی شناخت!
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه»

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ

[سورة الحشر (۵۹): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (۱۶)
چون حكايت شيطان كه به انسان گفت: «كافر شو.»
و چون [وى‏] كافر شد، گفت: «من از تو بيزارم، زيرا من از خدا، پروردگار جهانيان، مى‌‏ترسم.»
فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ خالِدَيْنِ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ (۱۷)
و فرجام هردوشان آن است كه هر دو در آتش، جاويد مى‏‌مانند؛ و سزاى ستمگران اين است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (۱۸)
اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد، از خدا پروا داريد؛ و هر كسى بايد بنگرد كه براى فردا[ى خود] از پيش چه فرستاده است؛ و [باز] از خدا بترسيد. در حقيقت، خدا به آنچه مى‏‌كنيد آگاه است.
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۱۹)
و چون كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنان را دچار خودفراموشى كرد؛ آنان همان نافرمانانند.
لا يَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ (۲۰)
دوزخيان با بهشتيان يكسان نيستند؛ بهشتيانند كه كاميابانند.

هیچوقت نورتو فراموش نکن!
فاسق، نورشو فراموش میکنه!

به نورش پشت میکنه!
میدونی چرا به نورش پشت میکنه؟!

امام علی علیه السلام:
لما عرف أهل النقص حالهم عند أهل الكمال استعانوا بالكبر
ليعظم صغيرا و يرفع حقيرا و ليس بفاعل.
هنگامی که اهل نقص، حال خود (و عقب ماندگی‌شان) را نزد اهل کمال (متوجه می‌شوند و) می‌شناسند، از تکبر کمک می‌گیرند تا (به خیال خود) کوچکی(شان) را بزرگ کرده (و بر طرف سازند) و حقارت(شان) را (به خیال خود بر طرف ساخته و شخصیت و موقعیت خود را) بالا ببرند.
در حالی که (هرگز موفق نمی‌شوند و) چنین کاری را نمی‌توانند انجام دهند (و نقص آنها همان گونه که بوده ادامه خواهد داشت).
«کبر» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.

امام علی علیه السلام:
الحسود ظالم، ضعفت یده عن انتزاع ما حسدک علیه،
فلمّا قصر علیک بعث الیک تأسّفه
.
حسود ظالم است، ولى دستش از جدا کردن آنچه بر آن به تو حسادت مى ورزد، کوتاه است،
پس چون از آسیب رساندن به تو ناتوان است، نسبت به تو تأسف مى خورد.

امام علی علیه السلام:
يَا كُمَيْلُ
لاَ تَكُونَنَّ مِنَ اَلَّذِينَ قَالَ اَللَّهُ
نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ نَسَبَهُمْ إِلَى اَلْفِسْقِ فَهُمْ فَاسِقُونَ.
اى كميل!
مبادا از كسانى باشى كه خدا در باره آنها فرموده:
«خدا را فراموش كردند و او نيز آنان را دچار خودفراموشى ساخت»
و آنان را فاسق دانسته، پس آنان از گروه فاسقانند.

[سورة الحجرات (۴۹): الآيات ۶ الى ۱۰]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا
أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ (۶)
اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد،
مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد،] از آنچه كرده‌‏ايد پشيمان شويد.

رَجُلٌ عَلِيمُ اَللِّسَانِ فَاسِقٌ

امام علی علیه السلام:
قَطَعَ ظَهْرِي رَجُلاَنِ مِنَ اَلدُّنْيَا
رَجُلٌ عَلِيمُ اَللِّسَانِ فَاسِقٌ
وَ رَجُلٌ جَاهِلُ اَلْقَلْبِ نَاسِكٌ
هَذَا يَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ
وَ هَذَا بِنُسُكِهِ عَنْ جَهْلِهِ
فَاتَّقُوا اَلْفَاسِقَ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ وَ اَلْجَاهِلَ مِنَ اَلْمُتَعَبِّدِينَ أُولَئِكَ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ
فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ
يَا عَلِيُّ هَلاَكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيِ كُلِّ مُنَافِقٍ عَلِيمِ اَللِّسَانِ.
دو گروه از مردم دنيا پشت مرا شكسته‌اند،
گروهى كه به زبان، دانا، و در نهان فاسق‌اند
و گروهى كه نادان و پارسايند.
آن يكى با زبان خود فسق خويش را پوشيده مى‌دارد
و اين يكى با زهد خويش نادانى خود را،
بنا بر اين از عالم تبهكار و پارساى نادان پرهيز كنيد كه اينان مايۀ فتنۀ هر فريب‌خورده‌اند
و من شنيدم رسول خدا صلّى الله عليه و آله مى‌فرمود:
اى على! هلاك امت من به دست منافقان داناست.

سَأُريكُمْ دارَ الْفاسِقينَ!

«سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ
أَيْ يَجِيئُكُمْ‏ قَوْمٌ فُسَّاقٌ تَكُونُ الدَّوْلَةُ لَهُمْ»
اینکه: به زودی به شما سرای فاسقان را نشان خواهم داد.
یعنی: مردمی فاسق بر شما خواهند آمد که حکومت (و چیرگی) از آنِ آنان خواهد بود.
در واقع خداوند می‌فرماید:
نتیجه‌ی فسق و نافرمانی‌تان را خواهید دید.
شما سرای فاسقان را خواهید دید؛ یعنی
به این بلا و مصیبت دچار خواهید شد که
حکومت به دست فاسقان می‌افتد و ارزش‌های الهی زیر پا گذاشته می‌شود.

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۴۴ الى ۱۴۵]
قالَ يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتي وَ بِكَلامي 
فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرينَ (۱۴۴)
فرمود:
«اى موسى، تو را با رسالتها و با سخن گفتنم [با تو]، بر مردم [روزگار] برگزيدم؛
پس آنچه را به تو دادم بگير و از سپاسگزاران باش.»
وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ 
فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها 
سَأُريكُمْ دارَ الْفاسِقينَ (۱۴۵)
و در الواح [تورات‏] براى او در هر موردى پندى، و براى هر چيزى تفصيلى نگاشتيم،
پس [فرموديم:]
«آن را به جد و جهد بگير و قوم خود را وادار كن كه بهترين آن را فرا گيرند،
به زودى سراى نافرمانان را به شما مى‌‏نمايانم.»

قبیله‌ای بدون شناسنامه، اما با علامتی روشن:
دل‌هایی یکسان در لباس‌هایی متفاوت!

[سورة التوبة (۹): الآيات ۴۱ الى ۴۳]
انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۴۱)
سبكبار و گرانبار، بسيج شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد. اگر بدانيد، اين براى شما بهتر است.
لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ 
وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (۴۲)
اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود، قطعاً از پى تو مى‌‏آمدند، ولى آن راه پر مشقّت بر آنان دور مى‌‏نمايد، و به زودى به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر مى‏‌توانستيم حتماً با شما بيرون مى‌‏آمديم، [با سوگند دروغ‏]، خود را به هلاكت مى‏‌كشانند و خدا مى‏‌داند كه آنان سخت دروغگويند.
عَفا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ (۴۳)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه [حال‏] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى؟

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:‏
فِي هَذِهِ الْآيَةِ
از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که در تفسیر این آیه:
لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ‏.
«اگر بهره‌ای نزدیک و سفر سبک و آسانی بود، حتماً از تو پیروی می‌کردند، ولی راه بر آنان دور و دشوار آمد. و به زودی به خدا قسم خواهند خورد که اگر توانایی داشتیم، حتماً با شما بیرون می‌آمدیم؛ آنان خود را هلاک می‌سازند و خدا می‌داند که آنان قطعاً دروغ‌گویان‌اند.»
فرمودند:
إِنَّهُمْ كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ لِلْخُرُوجِ وَ قَدْ كَانَ فِي الْعِلْمِ أَنَّهُ لَوْ كَانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قَاصِداً لَفَعَلُوا.
آنان توانایی بیرون آمدن را داشتند، و در علم (خداوند) این بود که اگر بهره‌ای نزدیک و سفر آسانی بود، حتماً بیرون می‌آمدند (و همراهی می‌کردند).
این بیان امام علیه‌السلام به افشای نفاق آنان می‌پردازد؛
در ظاهر ادعای ناتوانی می‌کنند، اما حقیقتاً اهل دنیا هستند
و اگر منفعت نزدیکی در کار بود، رغبت نشان می‌دادند.

داستان‌های تکراری معارین حسود:
ادعای ناتوانی، دروغی با نقاب تقوا:

منافقان برای شانه خالی کردن از همراهی با پیامبر ص، به ظاهر خود را ناتوان معرفی می‌کردند و به خدا سوگند می‌خوردند که اگر قدرت داشتند، همراهی می‌کردند.
اما در علم الهی روشن بود که این صرفاً بهانه‌ای برای فرار است.
معیار عمل آنان، نه ایمان بلکه منفعت (تمنا) است:
(دوست‌داشتن آنها از روی حسد است نه از روی رضایت به تقدیرات!)
اگر سودی دنیوی و آسان به چشم می‌آمد، بی‌درنگ می‌شتافتند.
اما چون سفر سخت بود و بهره‌ای فوری در آن نبود، از همراهی بازماندند.
این نشانه‌ی آن است که ایمان در دلشان راه نیافته
و معیار تصمیم آنان، راحت‌طلبی و دنیادوستی است.
افشای درونی‌ترین لایه‌های نفاق با علم امام ع:
امام صادق علیه‌السلام با اتکاء به علم لدنی خود، حقیقت درونی منافقان را بیان می‌کنند؛ نه با ظواهر فریبنده، بلکه با استناد به علم غیبی که ریشه‌ی نیت‌های باطنی را می‌کاود.
این روایت و آیه، الگویی است برای سنجش خود در عرصه‌های دشوار زندگی و دعوت‌های الهی.
آیا ما نیز تنها در مواقعی لبیک می‌گوییم که راه آسان و سود آن فوری باشد؟
یا در مسیر دشوار حق نیز از همراهی باز نمی‌مانیم؟
خدا از همه زرنگ‌تر است!
رسوایی نفاق در محضر علم الهی:

در نگاه ساده‌انگارانه‌ی منافقان، خدا را می‌توان فریب داد.
آنان با ظاهری آراسته، با چهره‌ای متشرع و با سوگندهای مقدس، می‌کوشند تا پیامبر ص را قانع کنند که «نمی‌توانستیم بیاییم، اگر می‌توانستیم، حتماً همراهتان می‌آمدیم». اما آن‌چه اینان نمی‌دانند یا خود را به نادانی می‌زنند، این است که خدا زرنگ‌ترین است.
آری، خدا نه‌تنها ظاهر را می‌بیند، بلکه اعماق نیت‌ها، سودجویی‌های پنهان، دودوزه‌بازی‌ها و حساب‌گری‌های درونی را نیز بی‌پرده می‌نگرد.
در واقع، خدا آن‌قدر کارکشته و دقیق است که با یک آیه، با یک کلمه، پرده از باطن نفاقشان برمی‌دارد و رسواشان می‌کند.
در همین آیه، به روشنی می‌فرماید:
«وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»
«و خدا می‌داند که آنان دروغ‌گویانند.»
مردم شاید نفهمند که فلانی چرا نیامد، یا به بهانه‌اش اعتماد کنند.
اما خدا نه نیازی به تحقیق دارد، نه فریب کلمات را می‌خورد.
او با یک نگاه، از نیت‌ها خبر دارد و با علم خویش، دست دوچهره‌ها را رو می‌کند.
این آیه و روایت امام صادق علیه‌السلام، به ما هشدار می‌دهند که دودوزه‌بازی در دین، فقط مردم را فریب می‌دهد، اما نمی‌شود خدا را بازی داد.
وقتی خدا در قرآن می‌فرماید:
«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ»
«منافقان می‌خواهند خدا را فریب دهند، در حالی که او (در حقیقت) فریب‌دهنده‌ی آن‌هاست.»
یعنی چه؟ یعنی آن‌ها فکر می‌کنند با بازی ظاهر و سخن، می‌توانند خدا و پیامبر ص را بفریبند، اما خدا با صبری الهی، آن‌قدر فرصت می‌دهد تا خودشان خود را رسوا کنند، آن‌قدر نقشه‌شان را آشکار می‌کند که در نهایت، با دست خود، پرده از چهره‌ی خویش برمی‌دارند.
خلاصه آن‌که، خدا نه فقط عالم است، بلکه زرنگ‌ترین داور هستی است.
و اگر کسی بخواهد بازی کند، باید بداند که صحنه بازی در محضر خدایی است که نه می‌خوابد، نه غافل است و نه فریب می‌خورد.
محضر خدا، صحنه‌ی بازی نیست!
خدا صحنه‌گردان همه‌ی هستی‌ است.
هیچ دستی بی‌اذن او تکان نمی‌خورد و هیچ نیتی، هرچند در دل بسته باشد، از نگاه او پنهان نمی‌ماند. آن‌گاه که بنده‌ای می‌پندارد می‌تواند در برابر نور حقیقت، سایه‌ای بسازد و در آن پنهان شود، درست همان‌جاست که نور خدا او را درمی‌گیرد و رسوا می‌سازد.
منافقان می‌خواستند در فضای ایمان نفس بکشند، اما دل به سفر دنیا داشتند. به ظواهر دین آویختند، اما ریشه‌های قلبشان در خاک سود و منفعت تمناهایشان دویده بود. وقتی دعوت جهاد آمد و آفتاب حقیقت، مستقیم بر چهره‌شان تابید، ناگهان همه چیز روشن شد. و خدا فرمود:
«وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ…»
«و به زودی به خدا سوگند می‌خورند…»
چقدر این «زودی» زیباست؛ یعنی آن‌قدر نقشه‌شان آشکار است که هنوز دهان نگشوده، رسوا شده‌اند. و هنوز نگفته‌اند، خدا گفته: «دروغ می‌گویند.»
در این‌جا امام صادق علیه‌السلام، همچون آیینه‌ای بی‌غبار، آن حقیقت پنهان را آشکار می‌کند:
«در علم خداوند چنین بود که اگر بهره‌ای نزدیک بود، حتماً می‌آمدند.»
یعنی خودت را خسته نکن، ای پیامبر؛ این‌ها اگر دنبال خدا بودند، سختی راه بازشان نمی‌داشت.
اما چون مقصد، خدا بود و نه دنیا، دیگر سفر برایشان سخت شد.
اینجاست که باید گفت:
خدا زرنگ است؛ نه از آن زرنگی که با فریب و حیله آمیخته است، بلکه از آن زرنگی که سرچشمه‌اش علم محض، نور محض و صداقت مطلق است.
او بازیگر نیست، اما تمام بازی‌ها را از بَر است.
او فریب نمی‌دهد، اما فریب‌کاران را از خودشان رسوا می‌سازد.
او خاموش است، اما سکوتش، صدای رسواکننده‌ای‌ست که تا اعماق وجدان‌ها می‌پیچد.
و این قانون اوست:
هر که دلش با او باشد، حتی اگر راه دور باشد، راه برایش نزدیک می‌شود.
و هر که دلش جای دیگر باشد، حتی اگر بهانه‌اش تقوا باشد، باز هم از چشم خدا پنهان نمی‌ماند.
نساء: 145 (إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ…)
توبه: 67 (الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ…)
این آیات، ماهیت مشابه فکری و رفتاری منافقان را در همه زمان‌ها و مکان‌ها بیان می‌کند.
مردان منافق و زنان منافقه، همه از جنس یکدیگرند؛ همانند هم، فرزندان یک قبیله‌ی پنهانی، با چهره‌های متفاوت و دل‌هایی یکسان.
نفاق، یک تبار پنهان است!
خداوند در این آیه، پرده از یک فرمول کلی برمی‌دارد؛
فرمولی که ما را قادر می‌سازد نفاق را در هر زمان و لباسی بشناسیم.
در هر لباسی! حتی در آیین‌های روشنفکری.
آن فرمول چنین است:
“بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ”
یعنی اینان از یک ریشه‌اند. از یک جنس‌اند. از یک قماش‌اند. هرچند ظاهرشان گوناگون است:
یکی ظاهر الصلاح است، دیگری زبان حکمت بر لب دارد و سومی دم از عدالت می‌زند…
اما دل‌هایشان در یک خفا می‌تپد.
اینان را زمانه نمی‌سازد، بلکه روح نفاق ازلی، در هر عصر لباسی نو می‌پوشد.
نفاق یک نسب است.
همانطور که اهل ایمان، فرزندان نورند؛
و منافقان نیز فرزندان ظلمت‌اند.
اهل ایمان از خدایند و در دلشان نوری هست که آن‌ها را به‌سوی او می‌کشد؛
و منافقان از همدیگرند؛ هیچ نسبتی با خدا ندارند، جز ظاهر؛ و دل‌هایشان خالی‌ست.
منافق، گرگ تنها نیست؛ گله‌ای است در سایه!
چرا خداوند فرمود: «بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ»؟
چون نفاق، تنهایی نمی‌روید؛ در شبکه رشد می‌کند.
منافق همیشه در جست‌وجوی “هم‌جنسان” خویش است.
تنها، شاید ناکارامد باشد؛ اما وقتی به جمع اهل حسادت برسد، خطرناک می‌شود.
در مدرسه‌ی نفاق، همه شبیه‌سازند:
یکی نقشه می‌کشد، یکی تهمت میزند، یکی تردید می‌پراکند، یکی در لحظه حساس عقب می‌کشد، یکی از پشت خنجر می‌زند…
اما همه‌شان از یک «نیّت مشترک و واحد» برخاسته‌اند:
نه برای حقیقت آمده‌اند، که فقط برای خودشان‌اند.
«فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»
«فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا»
هشدار برای مؤمنان: نگذار نفاق از تو شروع شود!
این آیه، هم پرده‌برداری از دشمن است و هم تلنگر به دوست.
خداوند با این جمله در واقع می‌فرماید:
نفاق هم نسب دارد، هم نسل. مراقب باش که با آن هیچ نسبتی نداشته باشی.
هر بار که دل از حقیقت بُریده شود،
و به منفعت، ظاهر، راحتی یا مصلحت دنیا چسبیده شود،
نطفه‌ای از نفاق بسته می‌شود.
و این‌چنین است که قرآن با یک جمله، یک تبار را معرفی می‌کند:
وقتی سوره‌ی نفاق نازل میشود، اهل نفاق خشمگین میشوند،
چون چهرۀ خودشان را در آینه‌ی آیه‌ها میبینند.
👈👈👈قبیله‌ای بدون شناسنامه، اما با علامتی روشن:
دل‌هایی یکسان در لباس‌هایی متفاوت.👉👉👉
👈👈👈قبیله‌ای بی‌نام اما همیشه حاضر👉👉👉
👈👈👈سامری فقط یک نفر نیست، بلکه نماد یک جریان است.👉👉👉
داستان تکراری کسانی که وقتی پیامبر ص از دنیا رفت، به‌جای آن‌که به سراغ وصیّ او بروند، به‌سرعت اجتماع کردند تا قدرت را قبضه کنند.
و جالب است: بسیاری از آنان کسانی بودند که در ظاهر همراه پیامبر ص بودند، اما دل‌هایشان در وقت بی‌پرده‌شدن حقیقت، راه خودش را رفت.
اینان، با نفاقِ خود، نقطه‌ی انفصال تاریخ را رقم زدند.
چون اگر حقیقت بر سر کار می‌ماند، دیگر فرصتی برای نفاق نبود.
داستان تکراری کربلا و چاپلوسان اهل کوفه، یعنی دوست‌داران اهل بیت ع، اما فقط تا وقتی که هزینه ندهند!
قرآن رفتارهای این نسل پنهان را افشا میکند:
آیه ۶۷ سوره توبه با دقتی شگفت‌انگیز، سه خصلت کلیدی این قبیله را فهرست می‌کند. انگار خدا، آنان را در دادگاهی الهی نشانده و یکی‌یکی اتهام‌های قطعی‌شان را می‌خواند:
[سورة التوبة (۹): الآيات ۶۷ الى ۷۰]
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۶۷)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] يكديگرند. به كار ناپسند وامى‏‌دارند و از كار پسنديده باز مى‏‌دارند، و دستهاى خود را [از انفاق‏] فرو مى‌‏بندند. خدا را فراموش كردند، پس [خدا هم‏] فراموششان كرد. در حقيقت، اين منافقانند كه فاسقند.
يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ:
همیشه در حال ترویج زشتی‌اند؛ اما نه با فریاد، بلکه با لبخند.
+ «تسویل و تزیین»
منافق هرگز مستقیم به گناه دعوت نمی‌کند.
او “زشت” را در لباس “زیبا” می‌پیچد،
و با زبان نرم، تو را به راه انحراف می‌کشاند.
آن روز، در مسجد بودند اما به “بی‌خیالی نسبت به جهاد” دعوت می‌کردند. 
امروز، در قالب منطق‌گرایی، لذت‌طلبی را تقدیس می‌کنند.
گاهی هم با نام “حفظ آبرو” یا “مصلحت‌اندیشی”، حق را دفن می‌کنند.
مُنکرِ مورد علاقه‌ی منافق، منکرِ بی‌صداست؛ که مردم آن را “معقول” بشمارند.
وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ:
و دستورشان پشت کردن به نور است.
وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ:
دست‌شان بسته است؛ نه از فقر، بلکه از بخل.
هیچ سرمایه‌ای برای راه خدا خرج نمی‌کنند.
نه وقت، نه مال، نه آبرو، نه دل.
در صف کمک‌های مالی نیستند،
در میدان خطر حضور ندارند،
در لحظه‌های حساس، عقب‌نشینی می‌کنند.
اینان همان‌هایی‌اند که گفتند: «خانه‌مان را نگذارید خراب شود!»
و در واقع، خانه‌ی ایمان را ویران کردند تا خانه‌ی دنیایشان سالم بماند.
و سنت الهی برای این معارین حسود چنین است:
نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ
که اگر خدا را فراموش کردی، او هم تو را فراموش خواهد کرد…
فراموش کردند خدا را، پس خدا هم آنان را فراموش کرد.
“نسیان در برابر نسیان”
اما این فراموشیِ خدا مثل فراموشیِ ما نیست.
خدا هرگز چیزی را از یاد نمی‌برد؛
بلکه وقتی می‌گوید: “نَسِيَهُمْ” یعنی:
دیگر شامل هدایت و توجه خاص من نیستند؛
از ساحت قرب من، بیرون انداخته شدند؛
همان‌طور که آنان خدا را کنار گذاشتند، من هم “پشتیبانی‌ام” را از آنان برداشتم.
نسیان خدا یعنی:
تو دیگر جزو محاسبات رحمت من نیستی!
همان‌طور که تو برای من حساب باز نکردی،
من هم تو را از حوزه‌ی لطف خود بیرون انداختم.
در مسیر حق، انسان یا در حال «یاد خدا»ست یا در حال «فراموش‌کردن خدا».
و فراموشی خدا، اول با غفلت شروع می‌شود،
اما کم‌کم به حذف کامل خدا از تصمیمات زندگی می‌انجامد.
دیگر فهم قبض و بسط نور قلبش را از دست میدهد!
دیگر نگاه نمی‌کند آیا کاری که می‌کند، رضای خدا را دارد یا نه؛ 
برایش مهم نیست امامش راضی است یا نه؛ 
فقط دنبال سود و ضرر خودش است.
این همان لحظه‌ای است که نفاق شکل می‌گیرد…
وقتی قلبا پشت به نور خدا میکند، نفع، تمنا، هوای نفس و وسوسه‌ها قلبش را پر می‌کنند.
خدا در اینجا، عدالت‌اش را تمام‌قد نشان می‌دهد:
به همان اندازه که به یاد من بودی،
به همان اندازه در بلاها یاد تو هستم.
و وای به روزی که خدا یاد انسان را فراموش کند!
نه یعنی حافظه‌اش پاک شده؛
بلکه یعنی:
تو را به حال خودت رها کردم…
و چه جهنمی‌ست وقتی خدا بگوید: «برو با هم‌جنسانت!»
این همان لحظه‌ای‌ست که انسان عضو رسمی قبیله‌ی نفاق می‌شود.
چون منافق، کسی است که چهره‌ای ظاهرالصلاح دارد، اما:
دلش دیگر “ذکری از نور خدا” ندارد،
تمام واکنش‌هایش همسو با تمناهایش است، خشیت از خدا ندارد،
و انتخاب‌هایش فقط با سود و ضرر دنیوی سنجیده می‌شود.
اینجاست که خداوند مُهر نهایی را بر پیشانی این قبیله می‌زند:
إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ!
+ «خروج از حریمِ نورانی! وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ!»
فِسق در لغت یعنی:
«خارج شدن»
مثل بیرون‌زدن دانه‌ای فاسد از پوستش.
یعنی چیزی که باید در جای خودش باشد، پوسیده و از مدار بیرون افتاده.
خداوند با این جمله، به ما می‌گوید:
منافق، ظاهرش مسلمان است،
اما در باطن، از چارچوب بندگی و عبودیت بیرون زده است.
فاسقان واقعی، همین‌هایند!
مصداق اتمّ فسق، نفاق است!
داستان تکراری بسیاری از فاسقانِ واقعی، که با چهره‌ی ظاهرالصلاح وارد می‌شوند.
کسی که از حمایت معلم نورانی خویش صاحب شهرت شد اما پس از او، مرتکب اشتباه مرگبار شد،
کسی که مردم را به سوی منکر می‌کشاند با شعارهای عوام‌فریبانه،
کسی که راه حق را تمسخر می‌کند ولی خود را مصلح می‌داند…
اینان همان فاسقانی‌اند که لباس نفاق بر تن دارند.
همچنان عضو همان قبیله‌اند؛ قبیله‌ای که قرآن نسل‌به‌نسل شناسنامه‌شان را می‌خواند.
… و خداوند حکم قطعی برای آنها صادر می‌کند:
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (۶۸)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و كافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏‌اند. آن [آتش‏] براى ايشان كافى است، و خدا لعنتشان كرده و براى آنان عذابى پايدار است.
«وَعَدَ اللَّهُ»: وعده‌ی قطعی خداوند!
در جایی که خدا وعده می‌دهد،
نه تعارف هست، نه احتمال.
این تهدید نیست؛
این اعلام حکم است.
مثل قاضی‌ای که بعد از بررسی کامل پرونده، رأی نهایی را صادر می‌کند.
و جالب آنکه، این «وعده» شامل هم منافقان مرد است، هم زن؛
یعنی نفاق، مرزی جنسیتی ندارد.
«نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيهَا»: جاودانگی در آتش
این‌ها از رحمت خدا بریدند،
پس در عذابش هم قطع‌نشدنی خواهند ماند.
نه امید شفاعتی،
نه مرگ،
نه خلاصی.
«هِيَ حَسْبُهُمْ»: همان جهنم، برایشان بس است.
یعنی همین عذاب، تمام چیزی‌ست که دارند.
نه مایه‌ی امیدی مانده،
نه پناهی،
نه نعمتی که دل‌خوش شوند.
جهنم، سهم‌شان است و بس.
«وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ»: رانده‌شدگی ابدی
لعنت یعنی:
دور شدن از رحمت خدا.
خداوند این قبیله را چنان از خود رانده،
که دیگر نه نوری دارند،
نه راه بازگشتی؛
نه حتی لحظه‌ای تجدیدنظر از جانب ربّ.
«وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ»: عذاب مقیم و پابرجا
نه فقط دوزخی‌اند،
بلکه مقیم در عذاب‌اند.
یعنی:
– هر روز تازه،
– هر لحظه پابرجا،
– نه کاهش دارد، نه وقفه، نه تخفیف.
آتش جهنم برای منافق، فقط آتش شعله‌ور نیست،
بلکه سوختن در دروغ و تهمت خودساخته‌اش است.
او تمام عمر با ماسک زندگی کرد،
و در قیامت،
با همان ماسک در آتش می‌سوزد؛
نه می‌تواند کنار بزند،
نه رهایی یابد.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی