دکتر محمد شعبانی راد

قلبم به نور خو گرفته؛ إِنِّي آنَسْتُ ناراً! اما حسود، با وحشت تمنایش تنهاست؛ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ!

My Heart Has Grown Familiar with the Light: “Indeed, I Perceived a Fire” (Qur’an 20:10)
But the Envious One is Left Alone with the Horror of His Desire: “And When the Wild Beasts Are Gathered” (Qur’an 81:5)


The Qur’an teaches us about two opposing destinies for the human heart: intimacy with the light versus isolation in envy.

When Prophet Musa (Moses) said, “Indeed, I perceived a fire” (Qur’an 20:10), it was more than a physical flame. To God, it was light—a symbol of guidance and intimacy. The heart that seeks truth becomes familiar with divine radiance; it bends, softens, and finds its home in the presence of God. This is the true meaning of “insān”—the human being: the one who finds uns, intimacy and closeness, in the light.

But envy (ḥasad) leads in the opposite direction. The jealous heart does not find comfort in the light—it fears it, resists it, and runs away from divine decree. Such a heart is abandoned to its own desires, and its supposed companions turn into terrifying beasts. The Qur’an describes this reality: “And when the wild beasts are gathered” (Qur’an 81:5).

Here lies the fundamental difference:

  • The believer finds intimacy in God’s light, drawing near to the Divine Teacher and living in harmony with the truth.

  • The envious one finds only horror in his own desires, becoming alienated, fragmented, and ultimately abandoned to the wilderness of his own soul.

Thus, intimacy (uns) is the fruit of leaving behind envy and embracing the light of divine guardianship. But distance, horror, and wilderness (waḥsh) are the fate of those who let envy and desire replace the companionship of the Light.

«انس» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«إِنِّي آنَسْتُ ناراً».
اهل نور، با نور انس می گیرند. به نور خو می‌گیرند.
«وحش» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
«وَ إِذَا الْوُحُوشُ‏ حُشِرَتْ»
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«إِنْسِيُ‏ القوس –  وَحْشِيُ‏ القوسِ»
«کمان نرم – کمان سخت»
+ مفهوم «قُرب – بُعد»
«إِنْسِيُ‏ القوس: للجانب الذي يقبل على الرامي»
«إِنْسِيُ‏ الدابة: للجانب الذي يلي الراكب»
انس کمان به کمان‌دار!
کمان نرمی که موقع کشیدن، بخوبی به سمت کمان‌دار، خم و منعطف می‌شود.
انس حیوان به صاحبش که بدنبالش می‌دود!
+ «ماخذ نورانی – گرایش و گزینش!»
+ « اهل – قَرْيَةٌ آهِلَةٌ: عَامِرَةٌ – أَهَّلْتُ‏ بالرجل : إذا آنستَ به»
+ «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي‏ إِلَيْهِم‏»
+ «ولی»
«انس: القرب مع الظهور بعنوان الاستيناس، في مقابل النفور و الوحشة و البعد.»
«وحش‏: الانقطاع و بعد القلوب عن المودّات.»
+ «عشق و نفرت!»

ریشه‌شناسی لغوی
انس:
از ریشۀ «قرب» و «ظهور»؛ به معنای نزدیکی همراه با آرامش و خو گرفتن.
مثال‌ها:
«إِنِّي آنَسْتُ ناراً» (طه: ۱۰)؛ یعنی نوری دیدم که مرا آرام کرد.
«إِنْسِيُ القوس» = سمت نرم و منعطف کمان که رو به کمان‌دار است.
«إِنْسِيُ الدابة» = سمت حیوان که نزدیک و تابع سوار است.
نتیجه: انس یعنی خم‌شدن دل به سمت محبوب و خو گرفتن با او.

وحش:
از ریشۀ «بُعد» و «نفور»؛ به معنای جدایی، بریدگی و ترس.
مثال‌ها:
«وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (تکویر: ۵)؛ یعنی وقتی موجودات وحشی محشور شوند.
در لغت: «وحش: الانقطاع و بعد القلوب عن المودّات»؛ یعنی جدایی و بریدن دل‌ها از دوستی‌ها.
نتیجه: وحش یعنی فاصله، خشونت، بیگانگی، و نفرت.


انس و وحش – نور و حسد
«انس» یکی از هزار مترادف‌های «نور» است.
«وحش» یکی از هزار مترادف‌های «حسد» است.
اهل نور، با نور انس می‌گیرند؛ به آن خو می‌کنند و دلشان آرام می‌شود.
اهل حسد، با تمنّا و شیطان وحشی می‌شوند؛ دلشان خشن، بی‌قرار و تنها می‌ماند.


انس؛ پیوند قلبی با نور
انس، یعنی گرایش قلبی به معلم ربانی و ولیّ الهی.
«فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي‏ إِلَيْهِم‏» (ابراهیم: ۳۷)؛ یعنی خدا دل‌هایی را به سوی اهل بیت علیهم‌السلام متمایل می‌کند.
انس، یعنی همان ماخذ نورانی؛ جایی که دل مأمن و آرامش می‌یابد.
«ولی» نیز هم‌ریشه با این معناست: نزدیکی، قرابت، و پناه بردن به یک صاحب نور.


وحش؛ جدایی و تنهایی حسود
وحشت، حاصل بریدن از ولیّ خداست.
«الوحشة» = دوری و انقطاع.
حسود چون به جای انس با نور، انس با تمنّا و شیطان می‌گیرد، دچار وحشت می‌شود.
وحشت یعنی: عشق‌های دروغین + نفرت‌های کور.


تقابل عشق و نفرت
انس = عشق، نزدیکی، آرامش.
وحش = نفرت، دوری، تنهایی.
انسان نورانی با نورش عشق می‌ورزد،
اما انسان حسود با تمنّاهایش انس می‌گیرد و با وحشتش نابود می‌شود.


انس و وحش، دو روی یک سکه‌اند:
انس: قرب نورانی، یعنی خو گرفتن با ذکر، با ولیّ، با آرامش الهی.
وحش: بُعد حسدآلود، یعنی جدایی از ولیّ، غرق شدن در تمنّا، و گرفتار شدن در شیطان.

پس دل نورانی همیشه می‌گوید:
«إِنِّي آنَسْتُ ناراً» = نوری دیدم که مرا آرام کرد.
اما دل حسود در قیامت با حقیقتش آشکار می‌شود:
«وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» = و هنگامی که وحوش محشور شوند…

تفاوت «انس» و «وحش»:
انس (إنس) از ریشۀ «أُنْس» و «إیناس» به معنای نزدیکی همراه با آرامش و الفت است.
به انسان «إنسان» می‌گویند چون با نور الهی و هدایت انس می‌گیرد، با آن آرام می‌شود و جانش در پیوند با حقیقت و ولیّ خدا آرام می‌گیرد. آیه‌ای که این معنا را میرساند:
«إِنِّي آنَسْتُ ناراً» (طه: ۱۰)
یعنی: من نوری را مشاهده و با آن اُنس گرفتم.
پس انس همیشه نشانهٔ قرب، آشنایی، الفت و روشنایی است.
وحش (وحشی) از ریشۀ «وحش» به معنای دوری، بریدگی و ترس است.
«وحش» به حیوان بیابانی و رمنده گفته می‌شود. اهل حسد به جای آنکه با نور و با ولیّ خدا انس بگیرند، با تمنّاها و شیطانشان انس می‌گیرند؛ نتیجه‌اش تنهایی، هراس و گمراهی است.
قرآن می‌فرماید:
«وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (تکویر: ۵)
یعنی: هنگامی که وحوش (بیابانیان/رمندگان) گرد آورده شوند. این واژه به جدایی دل‌ها از مودّت و محبت اشاره دارد.

انسان = کسی که با نور و هدایت انس می‌گیرد.
شیطان = کسی که از نور دوری میکند «بعد و نفرت» و با تمنّاهای سرکش انس می‌گیرد.

«تسمية يونس ع باسمه لاستئناسه بالله و بقومه بعد رجوعه إليهم.‏»
«یونس، یعنی مانوس با نور معرفت امام علیه السلام.»

مَعْنَى يُونُسَ:
أَنَّهُ كَانَ مُسْتَأْنِساً لِرَبِّهِ مُغَاضِباً لِقَوْمِهِ
وَ صَارَ مُؤْنِساً لِقَوْمِهِ بَعْدَ رُجُوعِهِ إِلَيْهِمْ.
انگاری یونس ع بعد از اینکه از تاریکی شکم ماهی در اومد، اسم خودشو معنا کرد!

«تسمیة یونس (ع) باسمه لاستئناسه بالله و بقومه بعد رجوعه إلیهم»
یعنی: «نام‌گذاری یونس به این نام، از آن جهت بود که او پس از بازگشت به سوی قومش، با خدا و با قوم خود انس گرفت.»

واژهٔ یونس از ریشهٔ «أُنس» است؛ همان الفت و آرامشی که گفتیم.
وقتی یونس(ع) در شکم ماهی گرفتار شد، همهٔ تمنیات نفسانی و تعلقاتِ غیرِخدایی از او بریده شد. تنها به یاد نور ربوبی ماند و با خدا انس گرفت:
«فَنادىٰ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» (انبیاء: ۸۷)
همین لحظهٔ انسِ حقیقی با خدا، حقیقت اسم او را معنا کرد. گویی نامش با ذاتش یکی شد: یونس = «مُستأنِس بالله».
بعد از نجات از بطن ماهی، با دلی پر از نور و تجربهٔ وصال، نزد قومش بازگشت و این بار، او مایهٔ انس و آرامش قومش شد:
«وَ صَارَ مُؤْنِساً لِقَوْمِهِ بَعْدَ رُجُوعِهِ إِلَيْهِمْ»

این نکته هم هست:
یونسِ در شکم ماهی، همهٔ آرزوهای نفسانی و خشم‌ها را رها کرد. او که زمانی از قوم خود مُغاضِباً (با ناراحتی) جدا شد، پس از تجربهٔ تاریکی، انگار دوربرگردان را دور زد و دیگر منبع «بُعد» و «وحشت» نبود، بلکه نور انس را به سوی مردم آورد. در واقع، او در تاریکی شکم ماهی، معنای حقیقی اسم خویش را کشف کرد.

مانند پرنده‌ای باش که به تنهایی سفر می‌کند
و فقط با نور ربّ خویش مانوس است!

امام صادق علیه السلام:
إِنَّ اَللَّهَ أَوْحَى إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ:
إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَلْقَانِي غَداً فِي حَضِيرَةِ اَلْقُدْسِ
فَكُنْ فِي اَلدُّنْيَا وَحِيداً غَرِيباً مَهْمُوماً مَحْزُوناً مُسْتَوْحِشاً مِنَ اَلنَّاسِ،
بِمَنْزِلَةِ اَلطَّيْرِ اَلْوَاحِدِ اَلَّذِي يَطِيرُ فِي أَرْضِ اَلْقِفَارِ
وَ يَأْكُلُ مِنْ رُءُوسِ اَلْأَشْجَارِ
وَ يَشْرَبُ مِنْ مَاءِ اَلْعُيُونِ،
فَإِذَا كَانَ اَللَّيْلُ آوَى وَحْدَهُ وَ لَمْ يَأْوِ مَعَ اَلطُّيُورِ
اِسْتَأْنَسَ بِرَبِّهِ وَ اِسْتَوْحَشَ مِنَ اَلطُّيُورِ
.
خداوند به يكى از پيامبران بنى اسرائيل وحى فرمود كه:
اگر مى‌خواهى در روز قيامت با من در حضيره القدس ملاقات كنى،
در دنيا تنها و بى‌كس و مهموم و اندوهناك باش
و از مردم دورى كن.
مانند پرنده‌اى باش كه به تنهايى در يك دشت بى‌آب و علف پرواز مى‌كند
از برگهاى درختان مى‌خورد
و از آب چشمه‌ها مى‌نوشد
و وقتى كه شب مى‌رسد تنها مى‌ماند و با پرنده‌هاى ديگر مانوس نمى‌شود،
فقط‍‌ با خداوندش مانوس مى‌شود و از پرنده‌ها مى‌ترسد.

این حدیث دقیقاً جوهرۀ فرق «انس» و «وحش» را آشکار می‌کند.


امام صادق علیه‌السلام فرمودند:
خداوند به یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل وحی کرد:
«اگر دوست داری فردا مرا در حضیرۀ القدس (محضر قدس) ملاقات کنی،
در دنیا تنها، غریب، اندوهگین، محزون و بی‌انس با مردم باش.
مانند پرنده‌ای تک‌پرواز که در بیابان‌ها می‌گردد،
از نوک درختان می‌خورد و از آب چشمه‌ها می‌نوشد.
وقتی شب می‌رسد، به تنهایی به آشیانه می‌رود و با پرندگان دیگر هم‌نشین نمی‌شود.
بلکه با پروردگارش انس می‌گیرد و از پرندگان (دیگران) وحشت می‌کند


✨ جانِ کلام

«اِسْتَأْنَسَ بِرَبِّهِ وَ اِسْتَوْحَشَ مِنَ الطُّيُورِ»
یعنی: مومن واقعی، در تنهایی و غربت، نورِ آرامش را از خدا می‌گیرد و با او مأنوس می‌شود؛
اما وقتی در میان اهل دنیا و اهل تمنّا باشد، احساس غربت و وحشت می‌کند.


پیوند با بحث «انس و وحش»
«انس» در معنای حقیقی‌اش، یعنی آرام گرفتن در حضور خدا، چه در تنهایی شب و چه در بیابان غربت.
«وحشت» یعنی دل‌بریدن از نور و مجالست و انس با دل‌های آلوده، ولو آن دل‌ها در ظاهر پرندگان زیبایی باشند.
اهل نور، به نور مأنوس‌اند و از غیر آن بریده؛
اهل حسد، با تمنّاهایشان خو می‌گیرند و در جمع‌های پر زرق و برق آرام می‌شوند، اما در حقیقت در وحشتِ بی‌انتها زندگی می‌کنند.


این حدیث یک پیام عملی هم دارد:
اگر می‌خواهی در «حضیرۀ القدس» ـ یعنی فضای پاک و قدسی قرب الهی ـ حضور پیدا کنی، باید دل‌ات را از انس با دنیا و اهل تمنّا جدا کنی.
چون انس حقیقی فقط با خداست، و وحشت حقیقی از دوری او.

دل‌نوشته: انس با تو، وحشت از همه

خدای مهربانم…
گاهی دلم می‌خواهد هیچ‌کس را نبینم، هیچ صدایی نشنوم،
جز تو…
جز یاد تو…

آموخته‌ام از کلام اولیایت که راه رسیدن به «حضیرة القدس»
این است که دل را از انس با مردم جدا کنم،
از جمعی که دلشان با تمنّاها و دلبستگی‌ها آرام می‌گیرد.
آموخته‌ام که پرنده‌ای تنها باشم،
پرنده‌ای که در بیابان‌ها می‌چرخد،
از نوک درختان لقمه‌ای برمی‌گیرد،
از آب چشمه‌ها جرعه‌ای می‌نوشد،
اما آشیانۀ شبش جز تنهایی نیست.

آنجا، در تنهایی، در سکوت،
فقط با تو انس می‌گیرد و از پرندگان دیگر وحشت می‌کند.

پروردگارم…
دلم می‌خواهد این دل، جز با تو مأنوس نشود،
جز با تو آرام نگیرد،
جز در یاد تو قرار نیابد.

فرشتۀ مهربانم…
تو شاهدی، دنیای مردم پر از سروصداست،
پر از رنگ‌ها و تمنّاهاست،
اما هیچ‌کدام آرامش من نیست.
هر جا نور تو باشد، دلم آرام می‌شود،
و هر جا تمنّا و حسد باشد، دلم وحشت می‌کند.

ای مونس شب‌های تنها،
ای آرامش قلب‌های غریب…
به من بیاموز که چگونه در میان این همه جمع،
غریب باشم اما تنها نباشم؛
چون تو با منی.

استأنستُ بكَ يا رب، و استوحشتُ من كلّ ما سِواكَ
با تو مأنوسم، ای خدا، و از هر چه جز توست، در وحشتم.

+ «الف – الفت»
با نورت مانوس شو!
با نورت الفت بگیر!
به نورت نزدیک شو!
با نور، خو بگیر!
قلبم به نور خو گرفته!
«إِنِّي آنَسْتُ ناراً»
حسود، قلبش، به تمناهاش خو گرفته!
حسود، قلبش، از نور وحشت داره!
حسود، قلبش، از تقدیرات وحشت داره و گریزان است!
اهل نور، از تمناهای خودش وحشت داره و گریزانه!
اهل نور، به صاحب نورش خو گرفته و با این کلام روحانی انس داره!

+ «الف – الفت»:

انس یعنی الفت، یعنی خو گرفتن، یعنی نزدیک شدن و آرام گرفتن.
خدا در قرآن می‌فرماید:
«إِنِّي آنَسْتُ ناراً» (طه: ۱۰)
یعنی: من نوری دیدم که با آن انس گرفتم، دلم به آن آرام شد.

اهل نور:
با نور مأنوس می‌شوند.
به نور نزدیک می‌شوند.
با نور خو می‌گیرند.
قلبشان با صاحب نور، الفت می‌گیرد.
وقتی تمنّایی در دلشان پیدا شود که همسو با تقدیرات نیست، از آن وحشت می‌کنند و می‌گریزند؛ چون می‌دانند هر تمنّای بی‌جا، راهی به سوی تاریکی است.

اهل حسد:
قلبشان به تمنّاهای خود خو گرفته است.
از نور می‌ترسند؛ از صاحب نور وحشت دارند.
تقدیرات الهی برایشان هراس‌انگیز است، چون خلاف تمنّاهایشان است.
درونشان پر از فرار از نور و پر از انس با باطل است.

پس فرق روشن است:
انسان نورانی، قلبش با نور الفت دارد.
انسان حسود، قلبش با تمنّا و شیطان الفت گرفته است.

اهل نور، وقتی با صاحب نورشان روبه‌رو می‌شوند، با تمام وجود زمزمه می‌کنند:
✨ «قلبم به نور خو گرفته، و با کلام روحانیِ صاحب نورم مأنوس شده‌ام.» ✨

دلنوشته: الفت با نور

پروردگارم…
دلم را به نور خو داده‌ای.
هرچه بیشتر می‌گذرد، می‌بینم هیچ آرامشی جز در انس با نور تو نیست.
وقتی به صاحب نورم می‌رسم، قلبم می‌لرزد، نرم می‌شود، آرام می‌گیرد.

اما می‌بینم حسود، دلش با تمنّاهایش آرام گرفته…
از نور تو وحشت دارد، از تقدیراتت می‌ترسد و همیشه در حال گریز است.
چقدر سخت است دلِ بی‌نور بودن؛ دلی که با باطل مأنوس شده و از حقیقت می‌گریزد.

ای خدای مهربان!
به من بیاموز همیشه از تمنّاهای بی‌جا وحشت کنم،
و با نور تو، با صاحب نورم، با کلام روحانی‌ات الفتم را بیشتر کنم.

✨ «إِنِّي آنَسْتُ ناراً»
آری، دل من، با نور تو خو گرفته است.

انس با نار آیت – انس با نور ولایت

کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ نُوراً وَ عِنْدَ مُوسَی ناراً

إِنِّي آنَسْتُ ناراً

[سورة طه (۲۰): الآيات ۹ الى ۱۶]
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏ (۹)
و آيا خبر موسى به تو رسيد؟
إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ
امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً
لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ 
أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (۱۰)
هنگامى كه آتشى ديد، پس به خانواده خود گفت:
«درنگ كنيد، زيرا من آتشى ديدم،
اميد كه پاره‌‏اى از آن براى شما بياورم
يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم.
فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى‏ (۱۱)
پس چون بدان رسيد، ندا داده شد كه: «اى موسى،
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (۱۲)
اين منم پروردگار تو، پاى‏‌پوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس «طُوى‏» هستى.
وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‏ (۱۳)
و من تو را برگزيده‏‌ام، پس بدانچه وحى مى‌‏شود گوش فرا ده.
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا
فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي (۱۴)
منم، من، خدايى كه جز من خدايى نيست،
پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‏ (۱۵)
در حقيقت، قيامت فرارسنده است.
مى‏‌خواهم آن را پوشيده دارم،
تا هر كسى به [موجب‏] آنچه مى‏‌كوشد جزا يابد.
فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‏ (۱۶)
پس هرگز نبايد كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروى كرده است،
تو را از [ايمان به‏] آن باز دارد، كه هلاك خواهى شد
.

کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ نُوراً وَ عِنْدَ مُوسَی ناراً

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه): 
کَانَ مُوسَی (علیه السلام) رَجُلًا غَیُوراً لَا یَصْحَبُ الرِّفْقَهًَْ لِئَلَّا تَرَی امْرَأَتَهُ
فَلَمَّا قَضَی الْأَجَلَ وَ فَارَقَ مَدْیَنَ خَرَجَ وَ مَعَهُ غَنَمٌ لَهُ
وَ کَانَ أَهْلُهُ عَلَی أَتَانٍ وَ عَلَی ظَهْرِهَا جُوَالِقٌ لَهُ فِیهَا أَثَاثُ الْبَیْتِ
فَأَضَلَّ الطَّرِیقَ فِی لَیْلَهًٍْ مُظْلِمَهًٍْ سَوْدَاءَ
وَ تَفَرَّقَتْ مَاشِیَتُهُ
وَ لَمْ تَنقَدِحْ زَنْدُهُ
وَ امْرَأَتُهُ فِی الطَّلْقِ
وَ رَأَی نَاراً مِنْ بَعِیدٍ
کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ نُوراً وَ عِنْدَ مُوسَی (علیه السلام) ناراً
فَقَالَ عِنْدَ ذَلِکَ لِأَهْلِهِ وَ هِیَ بِنْتُ شُعَیْبٍ (علیه السلام) کَانَ تَزَوَّجَهَا بِمَدْیَنَ:
امْکُثُوا أَیِ الْزَمُوا مَکَانَکُمْ بِقَبَسٍ أَیْ بِشُعْلَهًٍْ أَقْتَبِسُهَا مِنْ مُعْظَمِ النَّارِ تَصْطَلُونَ بِهَا
أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً أَیْ هَادِیاً یَدُلُّنِی عَلَی الطَّرِیقِ أَوْ عَلَامَهًًْ أَسْتَدِلُّ بِهَا عَلَیْهِ
لِأَنَّ النَّارَ لَا تَخْلُو مِنْ أَهْلٍ لَهَا وَ نَاسٍ عِنْدَهَا
.

موسی ع مرد غیرتمندی بود و در سفر برای اینکه همسرش دیده نشود با جمع همراه نمی‌شد.
زمانی‌که مدّت تعیین‌شده [از طرف شعیب، پدر زنش] را به پایان رساند و از «مدین» بیرون آمد،
همراه خود گوسفندی برد و خانواده‌اش را بر روی چهارپایی سوار کرد که در پشت آن جایگاهی بود و موسی ع اساس منزلش را در آن گذاشته بود.
در یک شب تاریک موسی ع راه را گم کرد و چهارپایانی که همراهش بودند، پراکنده شدند و چوب آتش زنش روشن نشد؛ درحالی‌که همسرش درد ولادت فرزند داشت.
موسی ع از دور آتشی دید که به گمان او آتش بود امّا نزد خدا نور بود.
دراین‌هنگام به همسرش، دختر شعیب که در مدین با او ازدواج کرده بود، گفت:
امْکُثُوا؛ یعنی درجای خود بمانید.
بِقَبَسٍ؛ یعنی شعله‌ای از آتش که با آن خودتان را گرم کنید.
اَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً؛
یعنی راهنمایی که ما را به راه آشنا کند یا نشانه‌ای که به‌واسطه‌ی آن راه را پیدا کنیم.
چون همیشه آتش نشان‌دهنده‌ی مردمی است که آن را افروخته‌اند یا کنار آن هستند».

امید و باورداشته باش که در نار آیات و تقدیرات تلخ،
کلام نورانی شیرین و خوشِ صاحبان نور خودتو خواهی شنید!

امام علی علیه السلام:
کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو
فَإِنَّ مُوسَی‌بْنَ‌عِمْرَانَ (علیه السلام) خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً
فَکَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ رَجَعَ نَبِیّا
.
در ناامیدی امید بیشتری است؛
موسی‌بن‌عمران ع رفت تا برای خاندانش آتش بیاورد؛
خدای عزّ و جلّ با او سخن گفت و با مقام نبوّت برگشت.

این آیات سوره طه و حدیث ابن‌عباس در حقیقت نشان می‌دهد که «انس با نور» همیشه از دل یک ظاهر «نار» آغاز می‌شود. درست همان نقطه‌ای که به چشم ما «سختی و تاریکی» می‌آید، در باطنش «نور ولایت و هدایت» نهفته است.


🔥 ظاهرِ نار، باطنِ نور

وقتی موسی علیه‌السلام در دلِ شب تاریک، گرفتار در غربت و بی‌راهی و در سخت‌ترین شرایط بود (زن باردار، گوسفندان پراکنده، آتشی که از سنگ برنمی‌آمد)، در همان تاریکی‌ها «ناری از دور» دید.

او با خانواده‌اش گفت:
«امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً» (طه: ۱۰)
یعنی: کمی بمانید، من نوری دیدم که با آن مأنوس شدم؛ شاید شعله‌ای برایتان بیاورم، یا راهی بیابم.

ابن‌عباس در تفسیر می‌گوید:
«كَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ نُوراً وَ عِنْدَ مُوسَى نَاراً»
یعنی: در نزد خدا، آنچه موسی دید نور بود؛ اما در چشم موسی، تنها آتش جلوه کرد.


✨ جان کلام

🔹 تقدیرات الهی، گاهی در ظاهر «نار» و سوختن است،
اما در باطن، در دلِ همان سختی‌ها، «نور ولایت» نهفته است.

🔹 موسی علیه‌السلام نشان داد که:
آنچه چشم ظاهربین «نار» می‌بیند، در حقیقت «نور» است.
نوری که او را به «وادی مقدس طوی» رساند و صدای وحی را به گوشش نشاند:
«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» (طه: ۱۲).


پیوند با موضوع انس و وحش

  • اهل نور: با تقدیرات الهی ـ هرچند تلخ و سخت ـ انس می‌گیرند؛ چون باور دارند در دلِ این «نار»، نوری برای هدایت نهفته است.

  • اهل حسد: از تقدیرات وحشت دارند و فراری‌اند؛ چون نگاهشان فقط به ظاهر «نار» است، نه به باطن «نور».


این ماجرا به ما یاد می‌دهد:

  • وقتی در تاریکی تقدیرها، آتشی از دور می‌بینیم،
    باید دل را آرام کنیم و صبر نماییم؛
    چرا که در حقیقت، در باطن آن آتش، نور ولایت و هدایت پنهان است.

  • «انس» یعنی دل با نور آرام بگیرد؛ حتی اگر ظاهر ماجرا «نار» و تلخی باشد.

  • و این همان درمان حسادت و تمنّاهای قلبی ماست:
    دیدن نور باطنی در دل تقدیرات سخت ظاهری.

✨ «كانت عند الله نوراً، و عند موسى ناراً» ✨
یعنی: آنچه در چشم تو رنج است، در نزد خدا عینِ نور است!

«إِنِّي آنَسْتُ ناراً»
«كَانَتْ عِندَ اللَّهِ نُوراً وَ عِندَ مُوسى ناراً»
:


دلنوشته: نوری در دل آتش

خدای مهربانم…
چه بسیار شب‌هایی که مثل موسی، در تاریکی تقدیر گم شدم.
راه را پیدا نمی‌کردم، نور دلم خاموش بود،
بار مشکلات بر دوشم سنگینی می‌کرد،
و هیچ دستی نبود که آرامم کند.

همان‌طور که موسی در آن شب سرد و تاریک،
با همسری در حالِ دردِ زایمان و گوسفندانی پراکنده،
دل‌گرفته و حیران بود…
ناگهان آتشی از دور دید.
به خانواده‌اش گفت:
«امكُثوا، إنّي آنَستُ ناراً…»
بمانید! ناری دیدم که با آن انس گرفتم.

و تو، ای پروردگار، در همان لحظه پرده برداشتی:
آنچه در چشم موسی «نار» بود،
در نزد تو «نور» بود.

✨ «كانت عند الله نوراً، وعند موسى ناراً.»

خدای من…
چقدر شبیه من است این داستان.
من هم تقدیرات سخت را آتش می‌بینم:
دردها، شکست‌ها، جدایی‌ها…
اما تو می‌گویی در باطن همین آتش، نوری نهفته است؛
نوری که اگر صبر کنم و دل بسپارم،
مرا به وادی مقدسِ انس و قرب می‌رساند.

فرشتۀ مهربانم…
یادآورم باش هر بار که تقدیرات تلخ و تاریک مرا ترساند،
بگویم:
این آتش نیست،
این همان نوری است که بهانه‌اش آتش می‌نماید.

ای فرشتۀ مهربانم…
به من بیاموز به جای وحشت از تقدیرات،
با نور پنهانِ درونشان انس بگیرم.
که هر آتشِ ظاهری،
در جوف خود، چراغی از ولایت توست.

إِنِّي آنَسْتُ ناراً

[سورة النمل (۲۷): الآيات ۱ الى ۱۰]
إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ
إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ 
لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (۷)
[يادكن‏] هنگامى را كه موسى به خانواده خود گفت:
«من آتشى به نظرم رسيد،
به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد، يا شعله آتشى براى شما مى‌‏آورم،
باشد كه خود را گرم كنيد.»
فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (۸)
چون نزد آن آمد، آوا رسيد كه: «خجسته [و مبارك گرديد] آنكه در كنار اين آتش و آنكه پيرامون آن است، و منزّه است خدا، پروردگار جهانيان.»
يا مُوسى‏ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۹)
«اى موسى، اين منم خداى عزيز حكيم.»
وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى‏ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ (۱۰)
و عصايت را بيفكن. پس چون آن را همچون مارى ديد كه مى‏‌جنبد، پشت گردانيد و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس كه فرستادگان پيش من نمى‌‏ترسند.

إِنِّي آنَسْتُ ناراً

[سورة القصص (۲۸): الآيات ۲۶ الى ۳۰]
فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً
قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا
إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ
لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (۲۹)
و چون موسى آن مدّت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه‏] برد،
آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد،
به خانواده خود گفت:
«[اينجا] بمانيد، كه من [از دور] آتشى ديدم،
شايد خبرى از آن يا شعله‏‌اى آتش برايتان بياورم،
باشد كه خود را گرم كنيد.»
فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (۳۰)
پس چون به آن [آتش‏] رسيد، از جانب راستِ وادى، در آن جايگاه مبارك، از آن درخت ندا آمد كه: «اى موسى، منم، من، خداوند، پروردگار جهانيان.»

مَنْ نَقَلَهُ اَللَّهُ مِنْ ذُلِّ اَلْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ اَلطَّاعَةِ … آنَسَهُ بِلاَ أَنِيسٍ
انس، محصول خروج قلب از تاریکی حسادت و درک نور ولایت است.

«آنَسَهُ بِلاَ أَنِيسٍ: سفر انفرادی با نور!»

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
مَنْ نَقَلَهُ اَللَّهُ مِنْ ذُلِّ اَلْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ اَلطَّاعَةِ
أَغْنَاهُ بِلاَ مَالٍ
وَ أَعَزَّهُ بِلاَ عَشِيرَةٍ
وَ آنَسَهُ بِلاَ أَنِيسٍ
وَ مَنْ خَافَ اَللَّهَ أَخَافُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ
وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اَللَّهَ أَخَافَهُ اَللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ
وَ مَنْ رَضِيَ مِنَ اَللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ اَلرِّزْقِ رَضِيَ اَللَّهُ مِنْهُ بِالْيَسِيرِ مِنَ اَلْعَمَلِ
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَحْيِ مِنْ طَلَبِ اَلْحَلاَلِ مِنَ اَلْمَعِيشَةِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ رَخِيَ بَالُهُ وَ نُعِّمَ عِيَالُهُ
وَ مَنْ زَهِدَ فِي اَلدُّنْيَا أَثْبَتَ اَللَّهُ اَلْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ
وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ اَلدُّنْيَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا
وَ أَخْرَجَهُ مِنَ اَلدُّنْيَا سَالِماً إِلَى دَارِ اَلْقَرَارِ
.
هر كه را خداوند از خوارى نافرمانى‌ها به عزّت فرمانبردارى برآورد،
بى‌ثروت بى‌نيازش ساخته
و بدون عشيره عزيزش كرده
و بدون داشتن همدمى، آرامشش بخشيده است.
و هر كه از خدا بترسد، خدا همه چيز را از او بترساند
و هر كه از خدا نترسد، خدا ترس از هر چيز را در دلش اندازد
و هر كه از خدا به خاطر روزى اندك خشنود باشد، خدا از او به عمل اندك خشنود مى‌گردد
و هر كه از كسب درآمد حلال شرم ننمايد، كم خرج و آسوده خاطر مى‌گردد
و خانواده‌اش احساس ناز و نعمت مى‌كنند
و هر كه به دنيا بى‌رغبت باشد، خداوند حكمت را در دل او محكم و ثابت مى‌گرداند
و زبانش را به آن گويا مى‌سازد و او را به عيب‌هاى دنيا بينا مى‌كند
به طورى كه درد و درمان آن را مى‌فهمد
و [در نتيجه] او را صحيح و سالم از اين دنيا به خانۀ ابدى ببرد.

دلنوشته: انسِ با نور؛ انس، بی‌آن‌که انیسی باشد!

یا رسولَ الله…
وقتی فرمودی:
«مَنْ نَقَلَهُ اللَّهُ مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ الطَّاعَةِ أَغْنَاهُ بِلاَ مَالٍ، وَ أَعَزَّهُ بِلاَ عَشِيرَةٍ، وَ آنَسَهُ بِلاَ أَنِيسٍ…»
گویی نقشهٔ راه همهٔ ما را ترسیم کردی.

من چه بسیار، عزّت را در دارایی‌ها جست‌وجو کردم
و همدمی را در چهرهٔ آدم‌ها،
غافل از آن‌که اگر دل از «ذلّت معصیت» به در آورم و
به «عزّت طاعت» گره بزنم،
بی‌آنکه ثروتی داشته باشم، غنی می‌شوم؛
بی‌آنکه خاندانی پشتم باشد، عزیز می‌گردم؛
و بی‌آنکه همدمی در کنارم باشد،
در خودِ تو انس و آرامش می‌یابم.

پروردگارا!
به من بیاموز هر «نار»ی که در مسیرم می‌افروزی،
چراغی است برای رسیدن به تو،
نه جهنّمی برای سوزاندن من.
دل مرا از وحشتِ تقدیرات خالی کن
و به نور طاعت، سینه‌ام را روشن گردان.

✨ خوشا به حال کسی که به‌جای ترس از آتش،
نور پنهان در آتش را می‌بیند،
و در هر مصیبت،
عطر انس تو را نفس می‌کشد.

إِنَّ مَعْرِفَةَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ

وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ
وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ

امام صادق علیه السلام:
عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: 
لَوْ يَعْلَمُ اَلنَّاسُ مَا فِي فَضْلِ مَعْرِفَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اَللَّهُ بِهِ اَلْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ اَلْحَيَاةِ اَلدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا
وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ
وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ
وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ اَلْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اَللَّهِ
إِنَّ مَعْرِفَةَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ

وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ
وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ
وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ
وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْمٍ
ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
وَ قَدْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَوْمٌ يُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يُنْشَرُونَ بِالْمَنَاشِيرِ
وَ تَضِيقُ عَلَيْهِمُ اَلْأَرْضُ بِرُحْبِهَا
فَمَا يَرُدُّهُمْ عَمَّا هُمْ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِمَّا هُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ تِرَةٍ وَتَرُوا مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِمْ وَ لاَ أَذًى بَلْ «مٰا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّٰ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ اَلْعَزِيزِ اَلْحَمِيدِ» 

فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ دَرَجَاتِهِمْ وَ اِصْبِرُوا عَلَى نَوَائِبِ دَهْرِكُمْ تُدْرِكُوا سَعْيَهُمْ .
جميل بن دراج از امام صادق عليه السّلام روايت مى‌كند كه فرمود:
اگر مردم مى‌دانستند در معرفت و شناخت خدا چه فضيلتى نهفته است
هرگز به رونق زندگى دنيا و نعمتهاى دنيوى كه خداوند به دشمنان خود داده نظر نمى‌افكندند
و دنياى آنها در نگاه ايشان زبونتر از چيزى بود كه آنها زير پاى خود لگد مى‌كنند.
ايشان بهره‌مند گردند به معرفت و شناخت خداى عزّ و جلّ‌ و بدان شادكام باشند
چونان شادكامى كسى كه هميشه در باغهاى بهشت با اولياى خدا به سر مى‌برند.
همانا شناخت خداى عزّ و جلّ‌
انس بخش هر وحشتى،

و يار و همدم هر گونه تنهايى،
و روشنا بخش هر ظلمتى
و نيرو رسان هر ناتوانى
و درمان هر دردى است.

سپس فرمود:
همانا پيش از شما مردمى بودند كه كشته مى‌گشتند و به آتش كشيده مى‌شدند و با ارّه تكه تكه مى‌گشتند و زمين با همۀ پهناورى بر ايشان تنگ مى‌شد،
و تمام اين شرايط‍‌ آنها را از باورى كه داشتند بر نمى‌گرداند،
و كسانى كه بر سر آنها چنين بلاهايى مى‌آوردند نه به سبب مطالبۀ خون يا آزارى بود كه از آنها مى‌ديدند، بلكه از ايشان تنها از آن روى انتقام مى‌كشيدند كه، بخداى نيرومند ستوده، ايمان داشتند.
پس از پروردگارتان درجات ايشان را طلب كنيد
و بر ناگواريهاى روزگار خود شكيب ورزيد، تا به پيامدهاى تلاش آنها دست يازيد.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:
اگر مردم ارزش و فضیلت معرفت خدا را می‌دانستند،
هرگز چشمشان به دنیا و زرق‌وبرق دشمنان دوخته نمی‌شد.
زیرا معرفت خدا:

  • انس است در برابر هر وحشت،

  • همدم است در هر تنهایی،

  • نور است در دل هر ظلمت،

  • قوّت است در هر ضعف،

  • و شفا است در برابر هر بیماری.

و یاد می‌کند از مؤمنانی که پیش از ما بودند:
آنان که شکنجه شدند، کشته شدند، سوزانده شدند، به ارّه تکه‌تکه شدند…
زمین با همه‌ی وسعتش برایشان تنگ شد،
اما هرگز از راه خود بازنگشتند.
چون جز ایمان به خدای عزیز و حمید جرمی نداشتند.


پیوند با «انس»

  • انس حقیقی همان معرفت خداست.

  • هرچه بیشتر خدا را بشناسی، کمتر به دنیا دل می‌بندی و کمتر به دشمن و زرق‌وبرقش چشم می‌دوزی.

  • انس با خدا یعنی حتی اگر تنها بمانی، در آتش بیفتی، تکه‌تکه شوی… باز دل تو آرام است، چون مونس تو درون توست.


جان کلام

انس، محصول خروج قلب از تاریکی حسد و ورود به نور ولایت است.
و این همان معرفت خداست که:

  • وحشت‌ها را می‌شکند،

  • تنهایی‌ها را پر می‌کند،

  • ظلمت‌ها را می‌شکافد،

  • ضعف‌ها را به قوت بدل می‌کند،

  • و بیماری‌ها را درمان می‌سازد.


اهل حسد، با تمنّاهایشان مأنوس‌اند و در وحشتِ بی‌پایان زندگی می‌کنند.
اما اهل معرفت، با خدا مأنوس‌اند و در آرامش دائمی.
اهل دنیا به «نار» تقدیرات می‌نگرند و می‌هراسند،
ولی اهل ولایت، در همان «نار» نور را می‌بینند و به انس می‌رسند.

✨ پس بیاییم از خدا بخواهیم:
درجات آنان را به ما عطا کند،
و صبر بر سختی‌ها را روزی ما گرداند،
تا در نهایت به همان انس برسیم؛
انسی که هیچ وحشتی آن را نمی‌شکند.

دلنوشته: انس، داروی هر وحشت

پروردگارم…
گاهی چشمم به دنیا می‌افتد، به زرق‌وبرق دشمنان، به نعمت‌های زودگذرشان،
و دلم می‌لرزد…
اما وقتی کلام اولیایت را می‌شنوم، تازه می‌فهمم چه گنجی را از دست داده‌ام:
اگر می‌دانستم معرفت تو چه لذتی دارد،
هرگز چشمم دنبال دنیا نمی‌رفت،
و زمین و زمان در نظرم سبک می‌شد،
چنان‌که مؤمنان پیش از من، در آتش سوختند،
زیر ارّه تکه‌تکه شدند،
اما دلشان آرام بود، چون مونسشان تو بودی.

ای خدا…
تو وعده دادی که معرفتت:
انس است در هر وحشت،
همدم است در هر تنهایی،
نوری است در هر ظلمت،
قوتی است در هر ضعف،
و شفایی است در هر بیماری.

فرشتۀ مهربانم…
ببین دل من هنوز چقدر گرفتار تمنّاهاست،
چقدر دنبال چشم‌چرانی دنیا می‌دود…
اما می‌خواهم آزاد شوم،
می‌خواهم از ذلّت معصیت به عزّت طاعت برسم،
می‌خواهم با خدا انس بگیرم،
بی‌آنکه نیازمند هیچ انیسی باشم.

پروردگارا…
درجات بندگان صابر و عاشق را به من عطا کن،
و صبر بر سختی‌ها را روزی‌ام ساز،
تا در تاریکی‌های این دنیا،
نور تو را ببینم،
و در وحشت‌های این عمر،
با تو مأنوس شوم.

✨ «إِنَّ مَعْرِفَةَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ.» ✨

قلبت باید به نور اعمال صالح خودت خو بگیره!

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
قَيْسَ بْنَ عَاصِمٍ اَلْمِنْقَرِيَّ يَقُولُ: 
قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي وَفْدٍ مِنْ جَمَاعَةٍ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ فَقَالَ لِي
اِغْتَسِلْ بِمَاءٍ وَ سِدْرٍ فَفَعَلْتُ ثُمَّ عُدْتُ إِلَيْهِ وَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عِظْنَا عِظَةً نَنْتَفِعْ بِهَا
فَقَالَ يَا قَيْسُ 
إِنَّ مَعَ اَلْعِزِّ ذُلاًّ
وَ إِنَّ مَعَ اَلْحَيَاةِ مَوْتاً
وَ إِنَّ مَعَ اَلدُّنْيَا آخِرَةً
وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً وَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً
وَ إِنَّ لِكُلِّ حَسَنَةٍ ثَوَاباً وَ لِكُلِّ سَيِّئَةٍ عِقَاباً
وَ إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً
وَ إِنَّهُ يَا قَيْسُ لاَ بُدَّ لَكَ مِنْ قَرِينٍ يُدْفَنُ مَعَكَ وَ هُوَ حَيٌّ وَ تُدْفَنُ مَعَهُ وَ أَنْتَ مَيِّتٌ
فَإِنْ كَانَ كَرِيماً أَكْرَمَكَ وَ إِنْ كَانَ لَئِيماً أَسْلَمَكَ
لاَ يُحْشَرُ إِلاَّ مَعَكَ وَ لاَ تُحْشَرُ إِلاَّ مَعَهُ
وَ لاَ تُسْأَلُ إِلاَّ عَنْهُ وَ لاَ تُبْعَثُ إِلاَّ مَعَهُ
فَلاَ تَجْعَلْهُ إِلاَّ صَالِحاً
فَإِنَّهُ إِنْ كَانَ صَالِحاً لَمْ تَأْنَسْ إِلاَّ بِهِ وَ إِنْ كَانَ فَاحِشاً لاَ تَسْتَوْحِشْ إِلاَّ مِنْهُ
وَ هُوَ عَمَلُكَ
فَقَالَ قَيْسٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ لَوْ نُظِمَ هَذَا شعر [شِعْراً] لاَفْتَخَرْتُ بِهِ عَلَى مَنْ يَلِينَا مِنَ اَلْعَرَبِ 
فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ يُقَالُ لَهُ اَلصَّلْصَالُ قَدْ حَضَرَ فِيهِ شَيْءٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ فَتَأْذَنُ لِي بِإِنْشَادِهِ
فَقَالَ نَعَمْ

فَأَنْشَأَ يَقُولُ
تَخَيَّرْ قَرِيناً مِنْ فِعَالِكَ إِنَّمَا
قَرِينُ اَلْفَتَى فِي اَلْقَبْرِ مَا كَانَ يَفْعَلُ
فَلاَ بُدَّ لِلْإِنْسَانِ مِنْ أَنْ يُعِدَّهُ
لِيَوْمٍ يُنَادَى اَلْمَرْءُ فِيهِ فَيُقْبِلُ
فَإِنْ كُنْتَ مَشْغُولاً بِشَيْءٍ فَلاَ تَكُنْ
بِغَيْرِ اَلَّذِي يَرْضَى بِهِ اَللَّهُ تُشْغَلُ
فَمَا يَصْحَبُ اَلْإِنْسَانَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ
وَ مِنْ قَبْلِهِ إِلاَّ اَلَّذِي كَانَ يَعْمَلُ
أَلاَ إِنَّمَا اَلْإِنْسَانُ ضَيْفٌ لِأَهْلِهِ
يُقِيمُ قَلِيلاً عِنْدَهُمْ ثُمَّ يَرْحَلُ
.
قيس بن عاصم منقرى گفت:
با گروهى از واردين بنى تميم بر رسول خدا وارد شديم
سپس بمن فرمود:
با آب سدر خودت را بشوى چنان كردم،
بعد بسوى حضرت برگشتم عرضكردم اى رسول خدا ما را پندى ده كه از آن بهره ببريم
سپس فرمود:
اى قيس همانا با هر عزتى ذلتى است،
و همانا با زندگى مرگ است،
با دنيا آخرت است،
براى هر چيزى حسابگرى است بر هر چيزى نگهبانيست،
براى هر نيكى پاداشى است،براى هر بدى مجازاتى،و براى هر مدتى نوشته‌اى.
و همانا اى قيس
ناچارى از دوستى كه با تو دفن شود و او زنده باشد
و تو با او دفن شوى ولى تو مرده باشى
اگر آن دوست گرامى باشد تو را گرامى دارد و اگر لئيم باشد تو را تسلیم ملائکه عذاب می‌کند،
برانگيخته نميشوى مگر با او و او نيز با تو
و بازجوئى نميشوى مگر از او و برانگيزنده نمى‌شوى مگر با او
پس آن دوست را قرار مده مگر شايسته
زيرا كه اگر او شايسته باشد انس و الفت نميگيرى مگر با او
و اگر زشت باشد وحشت ندارى مگر از او
و آن رفيق كردار تو است.
قيس عرضكرد:
اى رسول خدا اگر اين گفتار به قالب شعر درآيد
افتخار مى‌كنم باين شعر بر كسانى كه بعد از ما از عرب بيايند،
سپس مردى از يارانش كه نامش صلصال بود كه بهره‌اى از شعر داشت عرضكرد
اى رسول خدا اگر اجازه فرمائى انشاد كنم.
سپس شروع كرد و گفت: …

انس واقعی در قبر و آخرت، نه با مال و نه با اهل، بلکه فقط با عمل خود انسان است.


✨ جان کلام حدیث

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به «قیس بن عاصم» فرمودند:
تو در قبر تنها نیستی؛ همراهی داری که همواره با توست:

  • اگر کریم باشد، تو را گرامی می‌دارد.

  • اگر لئیم باشد، تو را به وحشت و تنهایی می‌سپارد.
    و آن همراه، چیزی جز عمل تو نیست.


ارتباط با انس و وحشت

  • عمل صالح = قرینی کریم که در قبر و قیامت، مونس انسان است. دل در کنار او آرام می‌گیرد، وحشتی نمی‌ماند.

  • عمل فاسد = قرینی لئیم که صاحبش را در وحشت تنها می‌گذارد. در تاریکی قبر، انسان جز ترس و غربت چیزی نمی‌یابد.

اینجاست که دوباره می‌رسیم به همان حقیقت:

  • انس، محصول نور ولایت و طاعت است؛ نوری که در دنیا مونس قلب، و در آخرت همدم انسان می‌شود.

  • وحشت، محصول حسد و گناه است؛ ظلمتی که در دنیا قلب را بیمار می‌کند، و در آخرت قبر را وحشتناک می‌سازد.


دلنوشته بر اساس حدیث

پروردگارم…
هرچه در دنیا داشتم، اینجا رها شد؛
مال‌هایم، خویشانم، آرزوهایم…
تنها کسی که با من در قبر آمد، عملم بود.

اگر نیکو بود، مونس من شد،
و اگر زشت بود، جز وحشت برایم نیاورد.

آری یا رب…
اینجا تازه می‌فهمم که انس با نور، یعنی عمل صالحی که از ولایت و طاعت زاده شد.
و وحشتِ بی‌انتها، همان اعمالی است که با حسد و تمنّا آمیخته بود.

پس کمکم کن، ای خدای مهربان،
که همدم شب‌های قبرم، عمل صالح باشد،
نه وحشتی که دست خودم ساخته‌ام.


✨ «فَإِنَّهُ إِنْ كَانَ صَالِحاً لَمْ تَأْنَسْ إِلاَّ بِهِ، وَ إِنْ كَانَ فَاحِشاً لاَ تَسْتَوْحِشْ إِلاَّ مِنْهُ.»
اگر عملت صالح باشد، جز با او مأنوس نمی‌شوی؛
و اگر فاسد باشد، جز از او در وحشت نمی‌مانی.

دلنوشته: همدمِ پنهان من

خدای مهربانم…
چه زود گذشت!
همه رفتند…
مال و ثروت،
دوستان و خویشان،
آرزوها و خیال‌ها…
هیچ‌کدام با من به اینجا نیامدند.

تنها یک همدم ماند؛
همدمی که از روز نخست با من بود،
در هر نگاه و هر کلام،
در هر قدم و هر انتخاب،
همراه من می‌ساخت و می‌آمد…
و حالا در این تنهایی قبر،
اوست که کنار من نشسته است.

پروردگارم…
اگر عملم صالح بود،
اینجا آرامم می‌کند،
با نورش مونس دل تاریکم می‌شود،
و وحشت را از من می‌گیرد.

اما اگر عملم زشت بود،
اینجا تنهایم می‌گذارد،
تاریکی را دوچندان می‌کند،
و مرا در وحشت بی‌پایان رها می‌سازد.

خدایا!
حالا می‌فهمم معنای سخن پیامبرت را:
«فَإِنَّهُ إِنْ كَانَ صَالِحاً لَمْ تَأْنَسْ إِلاَّ بِهِ، وَإِنْ كَانَ فَاحِشاً لاَ تَسْتَوْحِشْ إِلاَّ مِنْهُ.»

ای مونس حقیقی من…
یاد خودت را در دل من زنده نگه دار،
تا اعمالم از نور تو جان بگیرند،
و در این تنهایی هولناک،
جز با نور و انس تو، همدمی نداشته باشم.

✨ خدایا، عملم را مونس من قرار بده،
نه مایۀ وحشتم.

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۴ الى ۶]
قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ (۵)

در این آیه یعقوب ع به یوسف ع میگوید:
برادران حسود با شنیدن این خواب بهت حسادت میکنن و بهت نیرنگ میزنن و شیطان هم عدواتشو آشکار میکنه تا اونو از انس با نورش جدا کنه و دور کنه. معنای واژۀ شیطان و انسان و عداوت.
به انسان میگن انسان چون با نورش انس گرفته و اینو شیطان نمیپسنده و دلش میخواد این انس رو به وحشت تبدیل کنه و لذا با حسود همدست و هم داستان میشه و کید میزنن تا دست انسان رو از دست نورش در بیارن و بینشون فاصله ایجاد کنن و اونو دچار خذلان کنن.

📖 آیه

حضرت یعقوب علیه‌السلام به فرزندش یوسف علیه‌السلام فرمود:
«يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (یوسف: ۵)


✨ توضیح و معنا

  • یعقوب ع به یوسف هشدار می‌دهد: مبادا رؤیای نورانی‌ات را برای برادرانت بازگو کنی، چون حسادت در دلشان شعله می‌گیرد و علیه تو نقشه می‌کشند.

  • پشت پردۀ این حسادت، شیطان ایستاده است؛ همان دشمن آشکاری که نمی‌تواند ببیند «انسان» با «نور» مأنوس باشد.


معناشناسی واژگان

  • انسان: از «أُنس»؛ یعنی موجودی که با نور حقیقت خو گرفته و آرامش می‌یابد. انسان حقیقی کسی است که پیوند قلبی با نور ولایت دارد.

  • شیطان: از «شطن»؛ یعنی موجودی که از خیر و نور بسیار دور افتاده. او می‌خواهد انسان را هم از نور جدا کند.

  • عداوت: یعنی فاصله انداختن، دشمنی کردن، و بریدنِ پیوند انس.


پیام آیه

شیطان برای اجرای نقشه‌اش تنها نیست؛ با دل‌های حسود همدست می‌شود.

  • او حسد برادران یوسف را تحریک می‌کند.

  • نقشه می‌چینند تا یوسف را از پدر و نور ولایت جدا کنند.

  • هدف نهایی: بریدن دست انسان از دست نورش و تبدیل انس به وحشت و خذلان.


نتیجه

پس معنای این آیه این است:

  • «انسان» بودن یعنی انس با نور.

  • «شیطان» بودن یعنی دوری از نور.

  • «عداوت» یعنی تلاش برای جدا کردن انسان از نورش.

شیطان دشمن آشکار است، چون حقیقت انسان را نشانه گرفته:
می‌خواهد همان انسِ آرامش‌بخش را به وحشت و تنهایی بدل کند.

✨ این آیه در واقع نقشهٔ همیشگی شیطان را آشکار می‌کند:
به دست حسودان، پیوند انسان با نور را قطع کند و او را در تاریکی خذلان رها سازد.

دلنوشته: دشمنی پنهان، عداوت آشکار

فرشتۀ مهربانم…
گاهی دلم می‌لرزد از این دشمنی که هیچ‌وقت خاموش نمی‌شود.
یوسفِ دلم می‌خواهد با نورش انس بگیرد،
اما برادران حسود کمین کرده‌اند،
چشم دیدن رؤیای نورانی‌ام را ندارند،
و با نیرنگ‌هایشان می‌خواهند پیوندم را با نور بشکنند.

یعقوبِ قلبم به من می‌گوید:
«حواست باشد… مبادا راز رؤیای نورانی‌ات را برای حسودان بازگو کنی.
شیطان دشمن آشکار انسان است.»

آری…
به من می‌گویند انسان، چون با نورم انس گرفته‌ام.
اما همین را شیطان نمی‌پسندد.
او می‌خواهد این انس را به وحشت بدل کند،
این پیوند را از هم بگسلد،
و دست دلم را از دست صاحب نورش جدا کند.

ای مونس من…
نکند روزی در دام کیدهای حسودان بیفتم،
نکند این انس شیرینم با نور،
به غربت و وحشت بدل شود.

خدایا…
مرا از این دشمن آشکار پناه ده.
مگذار شیطان و یاران حسودش،
یوسفِ دلم را از دست نورانی‌اش جدا کنند.

✨ «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» ✨

لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (۲۹)

این آیه روایت کسی است که در قیامت با حسرت می‌گوید:
او (شیطان) مرا از یاد خدا گمراه کرد، بعد از آن‌که ذکر و نور به سراغم آمده بود.
سپس حقیقت را اعتراف می‌کند:
شیطان برای انسان، جز «خذلان» و تنها گذاشتن در لحظه‌ی نیاز، کاری ندارد.


«انس و وحشت»
انسان یعنی دلی که با نور مأنوس است.
شیطان یعنی موجودی که از نور دور افتاده و می‌خواهد این انس را به وحشت بدل کند.
نقشه‌ی شیطان:
وقتی ذکر و نور به قلب می‌آید، شیطان تلاش میکند تا انسان را سرگرم تمنّاها و حسد کند.
آرام‌آرام پیوند نورانی را سست می‌سازد.
و در نهایت، درست در لحظه‌ی خطر، او را تنها می‌گذارد = خذلان قلبی.


آیات (فرقان ۲۷–۳۰)
(۲۷) در قیامت، ظالم دست‌هایش را به دندان می‌گزد و می‌گوید: کاش با رسول راه گرفته بودم.
(۲۸) می‌گوید: وای بر من! کاش فلانی را دوست نگرفته بودم.
(۲۹) چون او مرا از ذکر بعد از آمدنش گمراه کرد، و شیطان برای انسان خذول است.
(۳۰) و پیامبر می‌گوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند.

یعنی خذلان شیطان، همیشه در بریدن انسان از ذکر و انس نورانی است؛ همان جایی که باید محکم بماند، تنها گذاشته می‌شود.


انس، مونس حقیقی انسان است؛
اما شیطان، خذول است:
نه تنها مونس نمی‌شود، بلکه درست در لحظه‌ی وحشت، انسان را به حال خود رها می‌کند.

✨ پس اگر انسِ با نور را رها کنیم، آنچه می‌ماند فقط خذلان شیطان است.

دلنوشته: خذلانِ شیطان

فرشتۀ مهربانم…
امروز تازه می‌فهمم،
آن کسی که گمان می‌کردم همدم من است،
هیچ‌گاه مونس نبود؛
او فقط مرا فریب داد.

وقتی ذکر به سراغم آمد،
وقتی نور در قلبم تابید،
به جای اینکه بمانم و با نور انس بگیرم،
به تمنّاهایم گوش دادم،
به وسوسه‌های پنهان دل سپردم،
و آرام‌آرام دستم را از دست صاحب نورم رها کردم.

و حالا این منم…
در وحشتی عمیق،
در تاریکی بی‌پایان،
با حسرتی می‌گویم:
«لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي»
او مرا از یاد خدا گمراه کرد،
بعد از آنکه ذکر و نور به سراغم آمده بود.

فرشتۀ مهربانم…
کاش زودتر می‌فهمیدم:
شیطان جز خذلان برای انسان ندارد،
جز اینکه درست در لحظه‌ای که به یاری نیاز دارد،
او را تنها بگذارد.

خدایا…
دیگر نمی‌خواهم مونس تاریکی باشم.
مرا به نور خودت برگردان،
مرا با یاد خودت مأنوس کن،
و هرگز مرا در دستان خالی شیطان،
رها مکن.

✨ «وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً» ✨

بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (۱۴)
كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (۱۵)
كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (۱۶)
فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ خالِدَيْنِ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ (۱۷)

این آیات (حشر ۱۴–۱۷) یکی از زیباترین پرده‌برداری‌های قرآن از حقیقت دشمنیِ شیطان و سرنوشت دل‌هایی است که انس با نور را رها کرده‌اند.


  • خداوند می‌فرماید: دشمنان حق را شاید در ظاهر یکپارچه ببینی، اما دل‌هایشان پراکنده و متفرق است؛ چون عقلشان خاموش و از نور جدا شده‌اند.

  • سرنوشت آنها همانند اقوام پیشین است که به کیفر اعمال خود گرفتار شدند.

  • سپس قرآن مثال روشنی می‌زند: مانند شیطان که به انسان گفت: کافر شو! و هنگامی که کافر شد، گفت: من از تو بیزارم؛ من از خدا، پروردگار جهانیان، می‌ترسم.

  • نتیجه؟ هم او و هم انسانی که فریب خورد، هر دو در آتش‌اند و جاودانه در آن می‌مانند.


پیوند با بحث انس و وحشت

  • قلوب شتى: دل‌هایی که پراکنده شده‌اند، دیگر مأنوس با نور نیستند؛ هرکدام به سمتی از تمنّا و حسد کشیده شده‌اند.

  • مثل شیطان: نقشهٔ او همین است؛ اول دل را به سمت «کفر» و بریدن از نور می‌کشاند، بعد در لحظۀ خطر، پشت می‌کند و می‌گوید: من بیزارم، من از خدا می‌ترسم!

  • این همان حقیقت خذلان است: شیطان، مونس نیست، بلکه همدمی فریبکار است که در لحظهٔ نیاز، رها می‌کند.


🌿 پیام

  • جماعتِ حسودان و اهل باطل، ظاهراً جمع‌اند اما در باطن پراکنده‌اند؛ چون انس ندارند، بلکه در وحشت زندگی می‌کنند.

  • انسان وقتی با تمنّا و حسد هم‌داستان شود، دیر یا زود به دعوت آشکار شیطان «اكْفُرْ» تن می‌دهد.

  • و در پایان، شیطان همان‌که سبب دوری دل از نور شد، خود می‌گوید: من از تو بیزارم!

✨ حقیقت این آیات همان است که بارها تکرار شد:
انس با نور = وحدت و آرامش قلب.
انس با تمنّا و شیطان = وحشت، پراکندگی، خذلان و آتش جاودانه.

دلنوشته: رفیقی که در آخر، پشت می‌کند!

فرشتۀ مهربانم…
گاهی دنیا به چشمم پر از جمعیت می‌آید،
می‌بینم جماعتی کنار هم ایستاده‌اند،
یکصدا، متحد، پرهیاهو…
اما تو در گوشم زمزمه می‌کنی:
«تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى‏»
ظاهراً جمعند، اما دل‌هایشان پراکنده است،
چون نور در دلشان نیست،
و عقلشان خاموش شده است.

من می‌ترسم…
می‌ترسم روزی دلم هم مثل دل‌های پراکندۀ آنها شود،
از نور بریده،
و در تمنّاها و حسدها از هم پاشیده و بی‌قرار شود.

قرآن پرده برداشت و گفت:
«كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَري‏ءٌ مِنْكَ»
چه عبرتی!
شیطان، اول دستت را می‌گیرد و به سوی تاریکی می‌کشد،
و وقتی در پرتگاه افتادی،
می‌گوید: من بیزارم! من از خدا می‌ترسم!

این است رسمِ رفیقِ فریبکار…
که مونس نمی‌شود،
که دستت را نمی‌گیرد،
که درست در لحظۀ نیاز، پشت می‌کند و تو را تنها می‌گذارد.

فرشتۀ مهربانم…
یادآوری کن:
هیچ‌گاه دل به جماعت پراکندۀ حسودان نبندم،
هیچ‌گاه با تمنّاهایم انس نگیرم،
و هیچ‌گاه صدای «اكْفُرْ» شیطان را پاسخ ندهم.

زیرا می‌دانم…
انس با نور، دل را یکی می‌کند و به آرامش می‌رساند،
و انس با شیطان، جز وحشت و خذلان و آتش جاودانه نتیجه‌ای ندارد.

✨ خدایا… نگذار رفیق همیشگی من، عملِ فاسدم باشد؛
مونس شب‌های قبرم را از نور طاعتت قرار ده،
نه از تاریکی خذلان شیطان!

قلبم به نور خو گرفته؛ «إِنِّي آنَسْتُ ناراً» (طه: ۱۰)
اما حسود، با وحشت تمنایش تنهاست؛ «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (تکویر: ۵)


قرآن برای قلب انسان دو سرنوشت متضاد ترسیم می‌کند: انس با نور در برابر وحشت در حسد.

وقتی حضرت موسی علیه‌السلام گفت: «إِنِّي آنَسْتُ ناراً» (طه: ۱۰)، چیزی فراتر از یک آتش ظاهری دید. در نزد خدا، آنچه موسی مشاهده کرد نور بود؛ نمادی از هدایت و انس. قلبی که حقیقت را بجوید، با نور الهی مأنوس می‌شود؛ نرم می‌گردد، خم می‌شود و آرامش خود را در حضور خدا می‌یابد. این همان معنای حقیقی «انسان» است: موجودی که با نور انس می‌گیرد.

اما حسد، قلب را در مسیری کاملاً مخالف می‌کشاند. قلب حسود نه‌تنها با نور آرام نمی‌گیرد، بلکه از آن می‌ترسد، در برابر تقدیر الهی می‌ایستد و از آن می‌گریزد. چنین قلبی به تمنّاهای خود سپرده می‌شود و همان دوستان و همراهانی که بر آنها تکیه کرده بود، به هیبت وحوشی هراس‌انگیز تبدیل می‌شوند. قرآن این حقیقت را چنین توصیف می‌کند: «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (تکویر: ۵).

اینجاست که تفاوت آشکار می‌شود:

  • مؤمن با نور الهی مأنوس است، به معلم ربانی نزدیک می‌شود و در هماهنگی با حقیقت زندگی می‌کند.

  • حسود تنها با وحشت تمنّاهایش روبه‌رو می‌شود؛ دلش پراکنده، آشفته و در نهایت، به بیابان تاریک نفس خویش رها می‌شود.

پس انس (أُنس) ثمرۀ دل کندن از حسادت و پناه‌بردن به نور ولایت است؛
و وحشت (وَحش) سرنوشت دل‌هایی است که انس با نور را رها کرده و تمنّا و حسد را به جای مونس خود برگزیده‌اند.

دلنوشته: مونس نور

پروردگارم…
قلبم را با نور خو داده‌ای.
هر بار که دلم به سمت تو خم می‌شود، آرام می‌گیرم،
و هر بار که از تمنّاهای خودم می‌گریزم، سبک می‌شوم.

اما حسود…
با تمنّاهایش همدم است،
و در وحشتِ بی‌پایانِ دلِ خودش تنها مانده است.

ای خدای مهربان…
مگذار نور را به آتش ببینم،
مگذار انس را با وحشت عوض کنم،
و مگذار دست دلم از دست مونس نورانی‌اش جدا شود.

✨ «إِنِّي آنَسْتُ ناراً»؛ من نوری یافتم که مونس قلبم شد. ✨

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی