دکتر محمد شعبانی راد

قلبم به نور خو گرفته! إِنِّي آنَسْتُ ناراً!

My heart is accustomed to the Light!

«انس» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«إِنِّي آنَسْتُ ناراً».
اهل نور، با نور انس می گیرند. به نور خو می‌گیرند.
«وحش» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
«وَ إِذَا الْوُحُوشُ‏ حُشِرَتْ»
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«إِنْسِيُ‏ القوس –  وَحْشِيُ‏ القوسِ»
«کمان نرم – کمان سخت»
+ مفهوم «قُرب – بُعد»
«إِنْسِيُ‏ القوس: للجانب الذي يقبل على الرامي»
«إِنْسِيُ‏ الدابة: للجانب الذي يلي الراكب»
انس کمان به کمان‌دار!
کمان نرمی که موقع کشیدن، بخوبی به سمت کمان‌دار، خم و منعطف می‌شود.
انس حیوان به صاحبش که بدنبالش می‌دود!
+ «ماخذ نورانی – گرایش و گزینش!»
+ « اهل – قَرْيَةٌ آهِلَةٌ: عَامِرَةٌ – أَهَّلْتُ‏ بالرجل : إذا آنستَ به»
+ «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي‏ إِلَيْهِم‏»
+ «ولی»
«انس: القرب مع الظهور بعنوان الاستيناس، في مقابل النفور و الوحشة و البعد.»
«وحش‏: الانقطاع و بعد القلوب عن المودّات.»
+ «عشق و نفرت!»

«تسمية يونس ع باسمه لاستئناسه بالله و بقومه بعد رجوعه إليهم.‏»
«یونس، یعنی مانوس با نور معرفت امام علیه السلام.»

مَعْنَى يُونُسَ:
أَنَّهُ كَانَ مُسْتَأْنِساً لِرَبِّهِ مُغَاضِباً لِقَوْمِهِ
وَ صَارَ مُؤْنِساً لِقَوْمِهِ بَعْدَ رُجُوعِهِ إِلَيْهِمْ.
انگاری یونس ع بعد از اینکه از تاریکی شکم ماهی در اومد، اسم خودشو معنا کرد!

+ حدیث زیبای: «اِسْتَأْنَسَ بِرَبِّهِ وَ اِسْتَوْحَشَ مِنَ اَلطُّيُورِ»

+ «الف – الفت»
با نورت مانوس شو!
با نورت الفت بگیر!
به نورت نزدیک شو!
با نور، خو بگیر!
قلبم به نور خو گرفته!
«إِنِّي آنَسْتُ ناراً»
حسود، قلبش، به تمناهاش خو گرفته!
حسود، قلبش، از نور وحشت داره!
حسود، قلبش، از تقدیرات وحشت داره و گریزان است!
اهل نور، از تمناهای خودش وحشت داره و گریزانه!
اهل نور، به صاحب نورش خو گرفته و با این کلام روحانی انس داره!

مانند پرنده‌ای باش که به تنهایی سفر می‌کند
و فقط با نور ربّ خویش مانوس است!

امام صادق علیه السلام:
إِنَّ اَللَّهَ أَوْحَى إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ:
إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَلْقَانِي غَداً فِي حَضِيرَةِ اَلْقُدْسِ
فَكُنْ فِي اَلدُّنْيَا وَحِيداً غَرِيباً مَهْمُوماً مَحْزُوناً مُسْتَوْحِشاً مِنَ اَلنَّاسِ،
بِمَنْزِلَةِ اَلطَّيْرِ اَلْوَاحِدِ اَلَّذِي يَطِيرُ فِي أَرْضِ اَلْقِفَارِ
وَ يَأْكُلُ مِنْ رُءُوسِ اَلْأَشْجَارِ
وَ يَشْرَبُ مِنْ مَاءِ اَلْعُيُونِ،
فَإِذَا كَانَ اَللَّيْلُ آوَى وَحْدَهُ وَ لَمْ يَأْوِ مَعَ اَلطُّيُورِ
اِسْتَأْنَسَ بِرَبِّهِ وَ اِسْتَوْحَشَ مِنَ اَلطُّيُورِ
.
خداوند به يكى از پيامبران بنى اسرائيل وحى فرمود كه:
اگر مى‌خواهى در روز قيامت با من در حضيره القدس ملاقات كنى،
در دنيا تنها و بى‌كس و مهموم و اندوهناك باش
و از مردم دورى كن.
مانند پرنده‌اى باش كه به تنهايى در يك دشت بى‌آب و علف پرواز مى‌كند
از برگهاى درختان مى‌خورد
و از آب چشمه‌ها مى‌نوشد
و وقتى كه شب مى‌رسد تنها مى‌ماند و با پرنده‌هاى ديگر مانوس نمى‌شود،
فقط‍‌ با خداوندش مانوس مى‌شود و از پرنده‌ها مى‌ترسد.

انس با نار آیت – انس با نور ولایت

کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ نُوراً وَ عِنْدَ مُوسَی ناراً

إِنِّي آنَسْتُ ناراً

[سورة طه (۲۰): الآيات ۹ الى ۱۶]
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏ (۹)
و آيا خبر موسى به تو رسيد؟
إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ
امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً
لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ 
أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (۱۰)
هنگامى كه آتشى ديد، پس به خانواده خود گفت:
«درنگ كنيد، زيرا من آتشى ديدم،
اميد كه پاره‌‏اى از آن براى شما بياورم
يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم.
فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى‏ (۱۱)
پس چون بدان رسيد، ندا داده شد كه: «اى موسى،
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (۱۲)
اين منم پروردگار تو، پاى‏‌پوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس «طُوى‏» هستى.
وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‏ (۱۳)
و من تو را برگزيده‏‌ام، پس بدانچه وحى مى‌‏شود گوش فرا ده.
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا
فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي (۱۴)
منم، من، خدايى كه جز من خدايى نيست،
پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‏ (۱۵)
در حقيقت، قيامت فرارسنده است.
مى‏‌خواهم آن را پوشيده دارم،
تا هر كسى به [موجب‏] آنچه مى‏‌كوشد جزا يابد.
فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‏ (۱۶)
پس هرگز نبايد كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروى كرده است،
تو را از [ايمان به‏] آن باز دارد، كه هلاك خواهى شد
.

کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ نُوراً وَ عِنْدَ مُوسَی ناراً

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه): 
کَانَ مُوسَی (علیه السلام) رَجُلًا غَیُوراً لَا یَصْحَبُ الرِّفْقَهًَْ لِئَلَّا تَرَی امْرَأَتَهُ
فَلَمَّا قَضَی الْأَجَلَ وَ فَارَقَ مَدْیَنَ خَرَجَ وَ مَعَهُ غَنَمٌ لَهُ
وَ کَانَ أَهْلُهُ عَلَی أَتَانٍ وَ عَلَی ظَهْرِهَا جُوَالِقٌ لَهُ فِیهَا أَثَاثُ الْبَیْتِ
فَأَضَلَّ الطَّرِیقَ فِی لَیْلَهًٍْ مُظْلِمَهًٍْ سَوْدَاءَ
وَ تَفَرَّقَتْ مَاشِیَتُهُ
وَ لَمْ تَنقَدِحْ زَنْدُهُ
وَ امْرَأَتُهُ فِی الطَّلْقِ
وَ رَأَی نَاراً مِنْ بَعِیدٍ
کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ نُوراً وَ عِنْدَ مُوسَی (علیه السلام) ناراً
فَقَالَ عِنْدَ ذَلِکَ لِأَهْلِهِ وَ هِیَ بِنْتُ شُعَیْبٍ (علیه السلام) کَانَ تَزَوَّجَهَا بِمَدْیَنَ:
امْکُثُوا أَیِ الْزَمُوا مَکَانَکُمْ بِقَبَسٍ أَیْ بِشُعْلَهًٍْ أَقْتَبِسُهَا مِنْ مُعْظَمِ النَّارِ تَصْطَلُونَ بِهَا
أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً أَیْ هَادِیاً یَدُلُّنِی عَلَی الطَّرِیقِ أَوْ عَلَامَهًًْ أَسْتَدِلُّ بِهَا عَلَیْهِ
لِأَنَّ النَّارَ لَا تَخْلُو مِنْ أَهْلٍ لَهَا وَ نَاسٍ عِنْدَهَا
.

موسی ع مرد غیرتمندی بود و در سفر برای اینکه همسرش دیده نشود با جمع همراه نمی‌شد.
زمانی‌که مدّت تعیین‌شده [از طرف شعیب، پدر زنش] را به پایان رساند و از «مدین» بیرون آمد،
همراه خود گوسفندی برد و خانواده‌اش را بر روی چهارپایی سوار کرد که در پشت آن جایگاهی بود و موسی ع اساس منزلش را در آن گذاشته بود.
در یک شب تاریک موسی ع راه را گم کرد و چهارپایانی که همراهش بودند، پراکنده شدند و چوب آتش زنش روشن نشد؛ درحالی‌که همسرش درد ولادت فرزند داشت.
موسی ع از دور آتشی دید که به گمان او آتش بود امّا نزد خدا نور بود.
دراین‌هنگام به همسرش، دختر شعیب که در مدین با او ازدواج کرده بود، گفت:
امْکُثُوا؛ یعنی درجای خود بمانید.
بِقَبَسٍ؛ یعنی شعله‌ای از آتش که با آن خودتان را گرم کنید.
اَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً؛
یعنی راهنمایی که ما را به راه آشنا کند یا نشانه‌ای که به‌واسطه‌ی آن راه را پیدا کنیم.
چون همیشه آتش نشان‌دهنده‌ی مردمی است که آن را افروخته‌اند یا کنار آن هستند».

امید و باورداشته باش که در نار آیات و تقدیرات تلخ،
کلام نورانی شیرین و خوشِ صاحبان نور خودتو خواهی شنید!

امام علی علیه السلام:
کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو
فَإِنَّ مُوسَی‌بْنَ‌عِمْرَانَ (علیه السلام) خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً
فَکَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ رَجَعَ نَبِیّا
.
در ناامیدی امید بیشتری است؛
موسی‌بن‌عمران ع رفت تا برای خاندانش آتش بیاورد؛
خدای عزّ و جلّ با او سخن گفت و با مقام نبوّت برگشت.

إِنِّي آنَسْتُ ناراً

[سورة النمل (۲۷): الآيات ۱ الى ۱۰]
إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ
إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ 
لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (۷)
[يادكن‏] هنگامى را كه موسى به خانواده خود گفت:
«من آتشى به نظرم رسيد،
به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد، يا شعله آتشى براى شما مى‌‏آورم،
باشد كه خود را گرم كنيد.»
فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (۸)
چون نزد آن آمد، آوا رسيد كه: «خجسته [و مبارك گرديد] آنكه در كنار اين آتش و آنكه پيرامون آن است، و منزّه است خدا، پروردگار جهانيان.»
يا مُوسى‏ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۹)
«اى موسى، اين منم خداى عزيز حكيم.»
وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى‏ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ (۱۰)
و عصايت را بيفكن. پس چون آن را همچون مارى ديد كه مى‏‌جنبد، پشت گردانيد و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس كه فرستادگان پيش من نمى‌‏ترسند.

إِنِّي آنَسْتُ ناراً

[سورة القصص (۲۸): الآيات ۲۶ الى ۳۰]
فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً
قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا
إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ
لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (۲۹)
و چون موسى آن مدّت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه‏] برد،
آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد،
به خانواده خود گفت:
«[اينجا] بمانيد، كه من [از دور] آتشى ديدم،
شايد خبرى از آن يا شعله‏‌اى آتش برايتان بياورم،
باشد كه خود را گرم كنيد.»
فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (۳۰)
پس چون به آن [آتش‏] رسيد، از جانب راستِ وادى، در آن جايگاه مبارك، از آن درخت ندا آمد كه: «اى موسى، منم، من، خداوند، پروردگار جهانيان.»

مَنْ نَقَلَهُ اَللَّهُ مِنْ ذُلِّ اَلْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ اَلطَّاعَةِ … آنَسَهُ بِلاَ أَنِيسٍ
انس، محصول خروج قلب از تاریکی حسادت و درک نور ولایت است.

«آنَسَهُ بِلاَ أَنِيسٍ: سفر انفرادی با نور!»

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
مَنْ نَقَلَهُ اَللَّهُ مِنْ ذُلِّ اَلْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ اَلطَّاعَةِ
أَغْنَاهُ بِلاَ مَالٍ
وَ أَعَزَّهُ بِلاَ عَشِيرَةٍ
وَ آنَسَهُ بِلاَ أَنِيسٍ
وَ مَنْ خَافَ اَللَّهَ أَخَافُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ
وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اَللَّهَ أَخَافَهُ اَللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ
وَ مَنْ رَضِيَ مِنَ اَللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ اَلرِّزْقِ رَضِيَ اَللَّهُ مِنْهُ بِالْيَسِيرِ مِنَ اَلْعَمَلِ
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَحْيِ مِنْ طَلَبِ اَلْحَلاَلِ مِنَ اَلْمَعِيشَةِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ رَخِيَ بَالُهُ وَ نُعِّمَ عِيَالُهُ
وَ مَنْ زَهِدَ فِي اَلدُّنْيَا أَثْبَتَ اَللَّهُ اَلْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ
وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ اَلدُّنْيَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا
وَ أَخْرَجَهُ مِنَ اَلدُّنْيَا سَالِماً إِلَى دَارِ اَلْقَرَارِ
.
هر كه را خداوند از خوارى نافرمانى‌ها به عزّت فرمانبردارى برآورد،
بى‌ثروت بى‌نيازش ساخته
و بدون عشيره عزيزش كرده
و بدون داشتن همدمى، آرامشش بخشيده است.
و هر كه از خدا بترسد، خدا همه چيز را از او بترساند
و هر كه از خدا نترسد، خدا ترس از هر چيز را در دلش اندازد
و هر كه از خدا به خاطر روزى اندك خشنود باشد، خدا از او به عمل اندك خشنود مى‌گردد
و هر كه از كسب درآمد حلال شرم ننمايد، كم خرج و آسوده خاطر مى‌گردد
و خانواده‌اش احساس ناز و نعمت مى‌كنند
و هر كه به دنيا بى‌رغبت باشد، خداوند حكمت را در دل او محكم و ثابت مى‌گرداند
و زبانش را به آن گويا مى‌سازد و او را به عيب‌هاى دنيا بينا مى‌كند
به طورى كه درد و درمان آن را مى‌فهمد
و [در نتيجه] او را صحيح و سالم از اين دنيا به خانۀ ابدى ببرد.

إِنَّ مَعْرِفَةَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ

وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ
وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ

امام صادق علیه السلام:
عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: 
لَوْ يَعْلَمُ اَلنَّاسُ مَا فِي فَضْلِ مَعْرِفَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اَللَّهُ بِهِ اَلْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ اَلْحَيَاةِ اَلدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا
وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ
وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ
وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ اَلْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اَللَّهِ
إِنَّ مَعْرِفَةَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ

وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ
وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ
وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ
وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْمٍ
ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
وَ قَدْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَوْمٌ يُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يُنْشَرُونَ بِالْمَنَاشِيرِ
وَ تَضِيقُ عَلَيْهِمُ اَلْأَرْضُ بِرُحْبِهَا
فَمَا يَرُدُّهُمْ عَمَّا هُمْ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِمَّا هُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ تِرَةٍ وَتَرُوا مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِمْ وَ لاَ أَذًى بَلْ «مٰا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّٰ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ اَلْعَزِيزِ اَلْحَمِيدِ» 

فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ دَرَجَاتِهِمْ وَ اِصْبِرُوا عَلَى نَوَائِبِ دَهْرِكُمْ تُدْرِكُوا سَعْيَهُمْ .
جميل بن دراج از امام صادق عليه السّلام روايت مى‌كند كه فرمود:
اگر مردم مى‌دانستند در معرفت و شناخت خدا چه فضيلتى نهفته است
هرگز به رونق زندگى دنيا و نعمتهاى دنيوى كه خداوند به دشمنان خود داده نظر نمى‌افكندند
و دنياى آنها در نگاه ايشان زبونتر از چيزى بود كه آنها زير پاى خود لگد مى‌كنند.
ايشان بهره‌مند گردند به معرفت و شناخت خداى عزّ و جلّ‌ و بدان شادكام باشند
چونان شادكامى كسى كه هميشه در باغهاى بهشت با اولياى خدا به سر مى‌برند.
همانا شناخت خداى عزّ و جلّ‌
انس بخش هر وحشتى،

و يار و همدم هر گونه تنهايى،
و روشنا بخش هر ظلمتى
و نيرو رسان هر ناتوانى
و درمان هر دردى است.

سپس فرمود:
همانا پيش از شما مردمى بودند كه كشته مى‌گشتند و به آتش كشيده مى‌شدند و با ارّه تكه تكه مى‌گشتند و زمين با همۀ پهناورى بر ايشان تنگ مى‌شد،
و تمام اين شرايط‍‌ آنها را از باورى كه داشتند بر نمى‌گرداند،
و كسانى كه بر سر آنها چنين بلاهايى مى‌آوردند نه به سبب مطالبۀ خون يا آزارى بود كه از آنها مى‌ديدند، بلكه از ايشان تنها از آن روى انتقام مى‌كشيدند كه، بخداى نيرومند ستوده، ايمان داشتند.
پس از پروردگارتان درجات ايشان را طلب كنيد
و بر ناگواريهاى روزگار خود شكيب ورزيد، تا به پيامدهاى تلاش آنها دست يازيد.

قلبت باید به نور اعمال صالح خودت خو بگیره!

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
قَيْسَ بْنَ عَاصِمٍ اَلْمِنْقَرِيَّ يَقُولُ: 
قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي وَفْدٍ مِنْ جَمَاعَةٍ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ فَقَالَ لِي
اِغْتَسِلْ بِمَاءٍ وَ سِدْرٍ فَفَعَلْتُ ثُمَّ عُدْتُ إِلَيْهِ وَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عِظْنَا عِظَةً نَنْتَفِعْ بِهَا
فَقَالَ يَا قَيْسُ 
إِنَّ مَعَ اَلْعِزِّ ذُلاًّ
وَ إِنَّ مَعَ اَلْحَيَاةِ مَوْتاً
وَ إِنَّ مَعَ اَلدُّنْيَا آخِرَةً
وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً وَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً
وَ إِنَّ لِكُلِّ حَسَنَةٍ ثَوَاباً وَ لِكُلِّ سَيِّئَةٍ عِقَاباً
وَ إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً
وَ إِنَّهُ يَا قَيْسُ لاَ بُدَّ لَكَ مِنْ قَرِينٍ يُدْفَنُ مَعَكَ وَ هُوَ حَيٌّ وَ تُدْفَنُ مَعَهُ وَ أَنْتَ مَيِّتٌ
فَإِنْ كَانَ كَرِيماً أَكْرَمَكَ وَ إِنْ كَانَ لَئِيماً أَسْلَمَكَ
لاَ يُحْشَرُ إِلاَّ مَعَكَ وَ لاَ تُحْشَرُ إِلاَّ مَعَهُ
وَ لاَ تُسْأَلُ إِلاَّ عَنْهُ وَ لاَ تُبْعَثُ إِلاَّ مَعَهُ
فَلاَ تَجْعَلْهُ إِلاَّ صَالِحاً
فَإِنَّهُ إِنْ كَانَ صَالِحاً لَمْ تَأْنَسْ إِلاَّ بِهِ وَ إِنْ كَانَ فَاحِشاً لاَ تَسْتَوْحِشْ إِلاَّ مِنْهُ
وَ هُوَ عَمَلُكَ
فَقَالَ قَيْسٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ لَوْ نُظِمَ هَذَا شعر [شِعْراً] لاَفْتَخَرْتُ بِهِ عَلَى مَنْ يَلِينَا مِنَ اَلْعَرَبِ 
فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ يُقَالُ لَهُ اَلصَّلْصَالُ قَدْ حَضَرَ فِيهِ شَيْءٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ فَتَأْذَنُ لِي بِإِنْشَادِهِ
فَقَالَ نَعَمْ

فَأَنْشَأَ يَقُولُ
تَخَيَّرْ قَرِيناً مِنْ فِعَالِكَ إِنَّمَا
قَرِينُ اَلْفَتَى فِي اَلْقَبْرِ مَا كَانَ يَفْعَلُ
فَلاَ بُدَّ لِلْإِنْسَانِ مِنْ أَنْ يُعِدَّهُ
لِيَوْمٍ يُنَادَى اَلْمَرْءُ فِيهِ فَيُقْبِلُ
فَإِنْ كُنْتَ مَشْغُولاً بِشَيْءٍ فَلاَ تَكُنْ
بِغَيْرِ اَلَّذِي يَرْضَى بِهِ اَللَّهُ تُشْغَلُ
فَمَا يَصْحَبُ اَلْإِنْسَانَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ
وَ مِنْ قَبْلِهِ إِلاَّ اَلَّذِي كَانَ يَعْمَلُ
أَلاَ إِنَّمَا اَلْإِنْسَانُ ضَيْفٌ لِأَهْلِهِ
يُقِيمُ قَلِيلاً عِنْدَهُمْ ثُمَّ يَرْحَلُ
.
قيس بن عاصم منقرى گفت:
با گروهى از واردين بنى تميم بر رسول خدا وارد شديم
سپس بمن فرمود:
با آب سدر خودت را بشوى چنان كردم،
بعد بسوى حضرت برگشتم عرضكردم اى رسول خدا ما را پندى ده كه از آن بهره ببريم
سپس فرمود:
اى قيس همانا با هر عزتى ذلتى است،
و همانا با زندگى مرگ است،
با دنيا آخرت است،
براى هر چيزى حسابگرى است بر هر چيزى نگهبانيست،
براى هر نيكى پاداشى است،براى هر بدى مجازاتى،و براى هر مدتى نوشته‌اى.
و همانا اى قيس
ناچارى از دوستى كه با تو دفن شود و او زنده باشد
و تو با او دفن شوى ولى تو مرده باشى
اگر آن دوست گرامى باشد تو را گرامى دارد و اگر لئيم باشد تو را تسلیم ملائکه عذاب می‌کند،
برانگيخته نميشوى مگر با او و او نيز با تو
و بازجوئى نميشوى مگر از او و برانگيزنده نمى‌شوى مگر با او
پس آن دوست را قرار مده مگر شايسته
زيرا كه اگر او شايسته باشد انس و الفت نميگيرى مگر با او
و اگر زشت باشد وحشت ندارى مگر از او
و آن رفيق كردار تو است.
قيس عرضكرد:
اى رسول خدا اگر اين گفتار به قالب شعر درآيد
افتخار مى‌كنم باين شعر بر كسانى كه بعد از ما از عرب بيايند،
سپس مردى از يارانش كه نامش صلصال بود كه بهره‌اى از شعر داشت عرضكرد
اى رسول خدا اگر اجازه فرمائى انشاد كنم.
سپس شروع كرد و گفت: …

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی