دکتر محمد شعبانی راد

فرهنگِ لغاتِ نورانی! اصْنَعِ الْفُلْكَ!

Luminous dictionary! Luminous culture!

اصْنَعِ الْفُلْكَ!

کشتی رو بساز! نورِ فرهنگ‌سازی!

فرهنگ لغات نورانی، مرجع زبان اهل نور است!

وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا
و زير نظر ما و [به‏] وحى ما كِشتى را بساز!

[سورة هود (۱۱): الآيات ۳۶ الى ۳۹]
وَ أُوحِيَ إِلى‏ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ
فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (۳۶)
و به نوح وحى شد كه:
«از قوم تو، جز كسانى كه [تاكنون‏] ايمان آورده‌‏اند هرگز [كسى‏] ايمان نخواهد آورد.
پس، از آنچه مى‌‏كردند غمگين مباش.»
وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا
وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (۳۷)
«و زير نظر ما و [به‏] وحى ما كِشتى را بساز،
و در باره كسانى كه ستم كرده‌‏اند با من سخن مگوى، چرا كه آنان غرق شدنى‏‌اند.»
وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ
وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ
قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ (۳۸)
و [نوح‏] كشتى را مى‌‏ساخت،
و هر بار كه اشرافى از قومش بر او مى‏‌گذشتند، او را مسخره مى‌‏كردند.
مى‏‌گفت:
«اگر ما را مسخره مى‏‌كنيد، ما [نيز] شما را همان گونه كه مسخره مى‏‌كنيد، مسخره خواهيم كرد.»
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ (۳۹)
به زودى خواهيد دانست چه كسى را عذابى خواركننده درمى‏‌رسد و بر او عذابى پايدار فرود مى‏‌آيد؟!»

[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۲۶ الى ۳۰]
قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (۲۶)
[نوح‏] گفت:
«پروردگارا، از آن روى كه دروغزنم خواندند مرا يارى كن.»
فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا
فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ
وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (۲۷)
پس به او وحى كرديم كه:
زير نظر ما و [به‏] وحى ما كشتى را بساز،
و چون فرمان ما دررسيد و تنور به فوران آمد، پس در آن از هر نوع [حيوانى‏] دو تا [يكى نر و ديگرى ماده‏] با خانواده‌‏ات -بجز كسى از آنان كه حكم [عذاب ] بر او پيشى گرفته است- وارد كن،
در باره كسانى كه ظلم كرده‏‌اند با من سخن مگوى، زيرا آنها غرق خواهند شد.
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۲۸)
و چون تو با آنان كه همراه تواند بر كشتى نشستى بگو:
«ستايش خدايى را كه ما را از [چنگ‏] گروه ظالمان رهانيد.»
وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (۲۹)
و بگو: «پروردگارا، مرا در جايى پربركت فرود آور [كه‏] تو نيكترين مهمان‏‌نوازانى.»
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ (۳۰)
در حقيقت، در اين [ماجرا] عبرتهايى است، و قطعاً ما آزمايش‏‌كننده بوديم.

نورِ فرهنگ‌سازی!
فرهنگ لغات نورانی!
فرهنگ لغات نورانی، مرجع زبان اهل نور است!

«اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اَللَّهِ»
«انا سفينة نوح»

امام علی علیه السلام:
یَا سَلْمَانُ وَ یَا جُنْدَبُ
قَالا لَبَّیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ
قَالَ:
أَنَا الَّذِی حَمَلْتُ نُوحاً فِی السَّفِینَهًِْ بِأَمْرِ رَبِّی
وَ أَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ یُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ بِإِذْنِ رَبِّی
وَ أَنَا الَّذِی جَاوَزْتُ بِمُوسَی‌بْنِ‌عِمْرَانَ الْبَحْرَ بِأَمْرِ رَبِّی
وَ أَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ إِبْرَاهِیمَ مِنَ النَّارِ بِإِذْنِ رَبِّی
وَ أَنَا الَّذِی أَجْرَیْتُ أَنْهَارَهَا وَ فَجَّرْتُ عُیُونَهَا وَ غَرَسْتُ أَشْجَارَهَا بِإِذْنِ رَبِّی.
ای سلمان و جندب!
آن دو گفتند: «لبیک یا امیرالمؤمنین»!
حضرت فرمود:
«منم آن کس که به دستور خدا نوح را در کشتی بردم؛
من یونس را با اجازه‌ی خدا از شکم نهنگ خارج کردم؛
من با اجازه‌ی خدا موسی را از دریا گذراندم؛
من با اجازه‌ی خدا ابراهیم را از آتش نجات دادم؛
من با اجازه‌ی خدایم، نهرها و چشمه‌هایش را جاری و درخت‌هایش را کاشتم.»

 

امام صادق علیه السلام:
«وَ کَانَ نُوحٌ علیه السلام رَجُلًا نَجَّاراً فَجَعَلَهُ اللَّهُ نَبِیّاً»
«حضرت نوح ع مردی بود که به نجّاری مشغول بود و خداوند متعال او را به پیامبری انتخاب نمود.»
انگاری ساخت کشتی، که اراده و خواست خدا بود، سواد نجّاری میخواست!
«فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا نُوحُ علیه السلام اصْنَعِ الْفُلْکَ وَ أَوْسِعْهَا وَ عَجِّلْ عَمَلَهَا بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا»
سپس خداوند به نوح ع وحی کرد؛
«کشتی را تا آنجا که می‌توانی بزرگ بساز و با نظارت و الهامات ما در کار ساخت آن تعجیل کن».
«فَعَمِلَ نُوحٌ علیه السلام سَفِینَةً فِی مَسْجِدِ الْکُوفَهًِْ بِیَدِهِ یَأْتِی بِالْخَشَبِ.»
«نوح ع ساختِ کشتی را با دستان خود و در مسجد کوفه شروع کرد،
و چوب و الواح آن را از جاهای دور به آنجا منتقل می‌ساخت.»
«فَأَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ السَّفِینَةَ وَ أَمَرَ جَبْرَئِیلَ علیه السلام أَنْ یَنْزِلَ عَلَیْهِ وَ یُعَلِّمَهُ کَیْفَ یَتَّخِذُهَا»
«پروردگار به نوح ع فرمان داد که ساخت کشتی را شروع کند و به جبرئیل فرمان‌داد که نزد او برود و به او یاد بدهد که چگونه کشتی بسازد.»
«فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَأَرَاهُ هَیْئَهًَْ السَّفِینَهًِْ»
«جبرئیل نازل شد و شکل کشتی را به او نمایاند.»
«فَنَادَی نُوحٌ علیه السلام فِیهِمْ بِذَلِکَ فَأَعَانُوهُ عَلَیْهِمْ وَ کَانُوا یَسْخَرُونَ مِنْهُ وَ یَقُولُونَ
یَتَّخِذُ سَفِینَةً فِی الْبَرِّ

«پس نوح ع در میان قومش بانگ برآورد امّا باز قومش او را مسخره کرده و گفتند:
«نوح ع در خشکی شروع به ساختن کشتی می‌کند!»
«وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ»
«قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:
أَلْوَاحُ خُشُبُ السَّفِینَهًِْ وَ نَحْنُ دُسُرُ
لَوْلَانَا مَا سَارَتِ السَّفِینَهًُْ بِأَهْلِهَا.
»
«پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«أَلْواحٍ، چوب‌های کشتی و ما، دُسُر؛ میخ‌های آن بودیم
و اگر ما نبودیم کشتی مسافرانش را حرکت نمی‌داد.»

«نورِ فرهنگ‌سازی – تاریکی تمسخر و استهزاء!»
عکس‌العمل اهل حسادت نسبت به نورِ فرهنگ‌سازی، تمسخر و استهزاء است!

امام باقر علیه السلام:
إِنَّ نُوحاً علیه السلام لَمَّا غَرَسَ النَّوَی مَرَّ عَلَیْهِ قَوْمُهُ
فَجَعَلُوا یَضْحَکُونَ وَ یَسْخَرُونَ وَ یَقُولُونَ

قَدْ قَعَدَ غَرَّاساً
حَتَّی إِذَا طَالَ النَّخْلُ وَ کَانَ جَبَّاراً طُوَالًا قَطَعَهُ ثُمَّ نَحَتَهُ فَقَالُوا
قَدْ قَعَدَ نَجَّاراً
ثُمَّ أَلَّفَهُ فَجَعَلَهُ سَفِینَهًًْ فَمَرُّوا عَلَیْهِ
فَجَعَلُوا یَضْحَکُونَ وَ یَسْخَرُونَ وَ یَقُولُونَ

قَدْ قَعَدَ مَلَّاحاً فِی فَلَاهًٍْ مِنَ الْأَرْضِ
حَتَّی فَرَغَ مِنْهَا.
وقتی نوح (علیه السلام) هسته‌ی [خرما] را می‌کاشت قومش بر او گذر می‌کردند،
به او می‌خندیدند، او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند:
«حالا دیگر نشسته و درختکار شده»!
تا آنکه تبدیل به درخت نخل بلندی شد و بسیار مستحکم و بلند قامت شد،
آن‌ها را برید و تراشید.
به او گفتند:
«دیگر نشسته نجّاری می‌کند»!
نوح (علیه السلام) آن‌ها را به هم‌پیوست و کشتی ساخت.
قوم بر او گذر می‌کردند، به او می‌خندیدند، او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند:
«در این زمین خشک و بی‌آب دریانورد شده»!
[و این تمسخرها ادامه داشت] تا آنکه نوح (علیه السلام) کار ساختن کشتی را تمام کرد».

«صنع» و «فلک» از هزار واژگان مترادف «نور» هستند.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«صنع فلان جاريته: إذا ربّاها.» + «ربّ»
«فلان صنيع فلان: إذا ربّاه و أدّبه و خرّجه»
صنع: فرهنگ‌سازی
«صَنَائِع‏: دانشى كه با استمرار كار بدست مى‏‌آيد.»
فرهنگ سازی، فرایندی است که با استمرار حضور نور در قلب بدست می‌آید.
«صنع + رفق»
«فرس‏ مُصَانِع‏: و هو الذي لا يعطيك جميع ما عنده من السير،
له صون يصونه فهو يصانعك‏ ببذله سَيْرَه.»
[«فرس‏ مُصَانِع» یعنی: اسبی که باهات راه میاد ،
با حداکثر توانش راه نمیره که نتونی تحمل کنی ! به دل تو راه میره !
+ نور، فرایندی است گام به گام]
«نور علی نور»
[نور خالق – نور مخلوق «نور مصنوع»]
نور عقل با کمک نور الهی، ساخته می‌شود «نورِ مصنوع!»
«عقلٌ‏ صَنَعٌ» – «وَ اصْطَنَعْتُكَ‏ لِنَفْسي»
«فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ بَدْءَ الصَّنْعَةِ، فَتَقَ نُورِي»
«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِي اِبْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اِشْتَقَّهُ مِنْ جَلاَلِ عَظَمَتِهِ»
[صنعت عقل: عقل صانع – عقل مصنوع]
«وَ نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا»
+ «نور داخلی + نور خارجی!»

صانع، همان مربی است که با تقدیرات حکیمانه‌اش، خواهان اصلاح و تربیت ما می‌باشد.

«اللَّهُمَّ دَاوِنِي بِصُنْعِكَ»:
کدام صنع؟
صنعت قبض و بسط نور قلب!
الهی، قلب من را با فرهنگ نورانی آل محمد ع تربیت بفرما!
صحیفه سجادیه:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
وَ ادْرَأْ عَنِّي بِلُطْفِكَ،
وَ اغْذُنِي بِنِعْمَتِكَ،
وَ أَصْلِحْنِي بِكَرَمِكَ،
وَ دَاوِنِي بِصُنْعِكَ،
وَ أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ،
وَ جَلِّلْنِي رِضَاكَ،
وَ وَفِّقْنِي إِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَيَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا،
وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْكَاهَا،
وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا.
خدایا بر محمد و آلش درود فرست،
و با قدرت دقیق و ریزه کار خودت (هر بدی که متوجه من شود را) از من برگردان،
و بنعمت خود مرا پرورش ده،
و با کرم خود مرا اصلاح کن،
و با قدرت آفرینندگی خود (آفت‌زدگی‌های) مرا درمان کن،
و در سایۀ (رحمت) خودت مرا پناه ده،
و مرا به رضایت خودت برسان،
و چون امور بر من مشتبه گردد مرا به آنچه درست تر است موفق گردان،
و آنگاه که رفتارها مشتبه شود مرا به آنچه پاکیزه ترین است برگمار،
و زمانی که فرهنگ‌ها ناقض همدیگر شوند مرا به پسندیده ترین آن ها هدایت فرما.
چجوری؟ با درک مفهوم صنعت قبض و بسط نور قلب!
با درک فرایند روتیشن و جابجایی قلب بین نور و ظلمت!

«فلک» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«فَلْكة المِغزل: سمِّيت لاستدارتها، دوك پشم ريسى و نخ‏ريسى»
«rotation»: دَوَران و چرخش 
مفهوم «روتیشن قلب» بین نور و ظلمت، از واژه «فلک» استنباط می‌شود.
+ «قَلَبْتُ‏ الثَّوبَ»
قلب سلیم، برای درک نور علم، دائما بین نور و ظلمت، در حال جابجایی و روتیشن است.
«الفَلَك‏: مدار ستارگان»

«ثقف» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«رمح‏ مُثَقَّف: أي مقوّم» + «أقامه صلاة»
+ «سَوَّيْتُ‏ المعوجَّ»
دو واژه‌ی «ثقف» و «سوی» مترادف هم و مترادف «نور» هستند.
«ثَقَّفْتُسَوَّيْتُ، فرهنگ سازی کردم.»
«ثَقَّفْتُ‏ القناةَ إذا أقَمْتَ عِوَجَها»
«الثَّقْفُ‏: الحذق في إدراك الشي‏ء و فعله»
«الإدراك الدقيق المحيط، بأن يكون الموضوع تحت النظر مع الحذق.»
«مقاییس اللغة : إقامة درء الشي‏ء»
«ثَقْف: پيدا كردن، مصادف‏ شدن‏»
«ثقفته: أي وجدته»
و منه قولهم رجل ثقف لقف: أي يجد ما يطلبه
«رجل ثقف لقف»: عاقبت جوینده یابنده بود.»
«ثقف الرجل ثقافة فهو ثقف: إذا كان سريع التعلم»
«الثقاف: حديدة يقوم بها الرماح المعوجة»
«التثقيف: التقويم»

فرهنگ‌سازی نورانی که صورت بگیره، یعنی وقتی نور و ظلمت و قبض و بسط قلبتو خوب بفهمی، اونوقت بخوبی میتونی به کجی‌ها و اشتباهاتت پی ببری و اونو با کمک و راهنمایی همین نور زیبا، درستش کنی و این میشه مفهوم زیبای واژه «ثقف» و فرهنگ‌سازی!
انگاری مدام قلبتو زیر نظر میگیری و در حال کاوش قلب خودت هستی تا بمحض اینکه سیئه حسادت بخواهد کار دستت بدهد، از تاریکی قلبت بفهمی داستان چیه و با کمک نورت، کنترلش کنی! «الثقاف: حديدة يقوم بها الرماح المعوجة».
نور، فرایند اقامه‌ی صلات است!
وقتی قلبت تاریک میشه، باید نور قلبتو اقامه کنی! این میشه اقامه صلات! میشه اقامه نور! باید به نورت عمل کنی! باید کلام نورانی قلبتو بفهمی و بهش عمل کنی.

امام على عليه السلام:
«يَا كُمَيْلُ؛
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِي
وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِينَ
وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُكَرَّمِينَ
»
«پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را خداوند تربيت كرد
و او مرا و من مؤمنان را تربيت مى‌كنم
و براى بزرگواران، ادب به ارث مى‌گذارم
+ «تادیب نورانی!»
فرهنگ‌سازی + «صور – فصرهنّ الیک»

وقتی که فرهنگ‌سازی کامل بشه، چی میشه!

در انتهای «خُطْبَة الْمَخْزُونَ»، علی ع زمانی را نوید می‌دهند که با مشروب  شدن کامل قلوب از علم آل محمد ع «وَ يُقْذَفُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ الْعِلْمُ فَلَا يَحْتَاجُ مُؤْمِنٌ إِلَى مَا عِنْدَ أَخِيهِ مِنْ عِلْمٍ» فرهنگ‌سازی کامل شده «أَهْلُ صَوَابٍ لِلدِّينِ» و آثار آن در همه جا نمایان می‌شود! و تاویل آیه «وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» بوقوع می‌پیوندد.
« … فَيَخْطُبُ النَّاسَ فَتَسْتَبْشِرُ الْأَرْضُ بِالْعَدْلِ
وَ تُعْطِي السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ الشَّجَرُ ثَمَرَهَا وَ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَ تَتَزَيَّنُ لِأَهْلِهَا
وَ تَأْمَنُ الْوُحُوشُ حَتَّى تَرْتَعِيَ فِي طُرُقِ الْأَرْضِ كَأَنْعَامِهِمْ
وَ يُقْذَفُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ الْعِلْمُ
فَلَا يَحْتَاجُ مُؤْمِنٌ إِلَى مَا عِنْدَ أَخِيهِ مِنْ عِلْمٍ
فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ
يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ
وَ تُخْرِجُ لَهُمُ الْأَرْضُ كُنُوزَهَا
وَ يَقُولُ الْقَائِمُ كُلُوا هَنِيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ
فَالْمُسْلِمُونَ يَوْمَئِذٍ أَهْلُ صَوَابٍ لِلدِّينِ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ
فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ
وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا
فَلَا يَقْبَلُ اللَّهُ يَوْمَئِذٍ إِلَّا دِينَهُ الْحَقَ‏
أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ‏ …
»
و برای مردم خطبه می‌خواند و زمین را به عدالت بشارت می‌دهد.
و آسمان باران خود، درختان میوه‌های خود و زمین گیاهان خود را بیرون می‌دهند،
و زمین برای اهلش زینت داده می‌شود
و حیوانات وحشی ایمنی می‌یابند، تا جایی که مانند چارپایان اهلی در زمین می‌چرند.
و علم در قلوب مؤمنان افکنده می‌شود
و هیچ مؤمنی نیازمند مطالب علمی برادر مؤمن خویش نیست.

هَلْ فِي اَلْوَلاَيَةِ شَيْءٌ دُونَ شَيْءٍ فَضْلٌ يُعْرَفُ لِمَنْ أَخَذَ بِهِ؟!
آیا بر ولايت دليلى هست كه تشخيص داده شود و راهى وجود دارد كه شناخته شود؟

امام صادق علیه السلام:
عَنْ عِيسَى بْنِ اَلسَّرِيِّ قَالَ: 
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ 
أَخْبِرْنِي عَنْ دَعَائِمِ اَلْإِسْلاَمِ 
اَلَّتِي لاَ يَسَعُ أَحَداً مِنَ اَلنَّاسِ اَلتَّقْصِيرُ عَنْ مَعْرِفَةِ شَيْءٍ مِنْهَا
اَلَّتِي مَنْ قَصُرَ عَنْ مَعْرِفَةِ شَيْءٍ مِنْهَا فَسَدَ عَلَيْهِ دِينُهُ وَ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ عَمَلُهُ
وَ لَمْ يُضَيَّقْ مِمَّا هُوَ فِيهِ بِجَهْلِ شَيْءٍ مِنَ اَلْأُمُورِ جَهِلَهُ
قَالَ
شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ
وَ اَلْإِيمَانُ بِرَسُولِهِ 
وَ اَلْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ وَ اَلزَّكَاةُ
وَ اَلْوَلاَيَةُ اَلَّتِي أَمَرَ اَللَّهُ بِهَا وَلاَيَةُ آلِ مُحَمَّدٍ 
قَالَ قُلْتُ لَهُ
هَلْ فِي اَلْوَلاَيَةِ شَيْءٌ دُونَ شَيْءٍ فَضْلٌ يُعْرَفُ لِمَنْ أَخَذَ بِهِ
قَالَ نَعَمْ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: 
يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ
فَكَانَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ.
عيسى بن سرى گفت از حضرت صادق عليه السّلام درخواست كردم مرا آشنا به پايه‌هاى استوار دين نمايد كه هيچ كس را عذرى پذيرفته نيست در عدم شناسائى آنها
و كسى كه كوتاهى در شناخت آنها نمايد دينش تباه شده و عملش مقبول نيست و عذرش در بى‌اطلاعى او نسبت به چيزهائى كه بر خورد می‌كند پذيرفته نيست.
فرمود:
گواهى دادن به« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاَّ اَللّٰهُ‌»
و ايمان به پيامبر خدا و اقرار نسبت به آنچه از جانب خدا آورده و زكات
و ولايتى كه خداوند بآن امر كرده يعنى ولايت آل محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم.
عرض كردم آقا
بر ولايت دليلى هست كه تشخيص داده شود و راهى وجود دارد كه شناخته شود؟
فرمود:
آرى اين آيه شاهد بر آن است:
«يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ‌ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ‌ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ‌ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ‌»
كه امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام است.

فرهنگ!

«فرهنگ» یکی از هزاران واژه مترادف «نور» است!

فرهنگ:
این واژه از دو قسمت تشکیل شده است،
یکی پیشوند«فر-»
و دیگر بن واژه «– هنگ» از ریشه « ثنگ» در اوستایی، به معنای کشیدن.
« فر-» را به معنای «پیشین» و «به سوی» در واژه‌هایی مانند فرسودن، فرمودن و فرسنگ داریم.
صورت دیگر آن«فرا-» ست، چنانکه در «فرا رفتن».
«-هنگ» را به صورت«هنج» هم داریم، چنانکه«فرهنگ» به صورت«فرهنج» هم بوده است ومصدر فرهنجیدن هم داشته‌ایم، به معنای ادب و تربیت کردن.
از این «-هنگ» و «هنج» در فارسی کهن واژه دودهنج را داریم به معنای دودکش.
معنای ریشه‌ای واژه «فرهنگ» پیش‌کشیدن یا جلو آوردن یا فرا کشیدن است.
واژه «فرهنگستان» در زبان پهلوی به معنای آموزشگاه است، یعنی جایی که در آن «فرهنگ» می‌آموزنند و جوانان را پرورش می‌دهند و ایشان را فن و حرفه‌ای می‌آموزانند.

فرهنگ لغت: کتاب لغت، مانند فرهنگ دهخدا، فرهنگ عمید

در فرهنگ جهانگیری آمده است که فرهنج و فرهنگ شش معنی به شرح زیر دارد:
دانش – ادب – عقل – کتابی که مشتمل باشد بر لغات پارسی – نام مادر کیکاوس – 
شاخه درختی را گویند که آن را بخوابانند و خاک بر زیر آن بریزند تا بیخ بگیرد و بعد از آن، آنرا کنده به جای دیگر نهال کنند.

«دهن‌ فرهنگ: جایی از کاریز را می‌گویند که آب بروی زمین آید.»
+ «مظهر قناتفتحقنو»
دهنه قنات، دهنه کاریز: جایی که آب از آن محل بیرون می‌آید،
و به اصطلاح محل آفتابی شدن قنات و مظهر قنات است.

+ «شطا – جوانه‌های نورانی!»
+ «عقل – تعقیل النبات!» : قلمه‌ی گل!
«إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ اَلْعَقْلَ مِنْ نُورٍ»
تکثیر توت‌فرنگی و تکثیر شاخه‌های انگور:
(انگاری توت‌فرنگی، روش تکثیرش فرنگی یا فرنجی یا فرهنجی یا فرهنگی است!)

خوابانیدن شاخه: (فرهنگ‌كشيدن)
یکی از روش‌های تکثیر گیاهان، روش خوابانیدن شاخه است.
در این روش،
بخشی از شاخه یا ساقه‌ی درخت را در حالی که به گیاه مادری متصل است، با خاک می‌پوشانند.
پس از مدتی روی آن قسمت ریشه‌های نابجایی ایجاد می‌شود،
سپس ارتباط میان قسمت ریشه‌دار و بقیه گیاه را قطع می کنند
و گیاه جدید به طور کامل جدا و در جای دیگری کشت می‌شود. 

فرهنگ‌كشيدن: (لغت‌نامه دهخدا)
خوابانيدن شاخۀ درخت و خاك ريختن بر آن تا ريشه دواند و از آن نهال ديگر به دست آيد.

فردوسی هنگام سپاسگزاری از خدا، از واژه فرهنگ استفاده می‌کند و می‌گوید:
«تو دادی مرا فر و فرهنگ و رای/ تو باشی به هر نیک و بد رهنمای».
«دلت دار زنده به فرهنگ و هوش/ به بد در جهان تا توانی مکوش»
«به داننده فرهنگیانم سپار / که آمد کنون گاه آموزگار»

در واقع «نور» تعریف وسیع و بی‌نهایتی دارد
که به اسارت هزاران واژه‌هایی همچون «فرهنگ» در نمی‌آید.
«نامحدود در محدود نمی‌گنجد!»

واژه فرهنگ «Culture»: از Culte به معنای پرستش و آئین گرفته شده است.
همچنین Culture از مصدر Cultiver یعنی کاشتن اخذ شده است.

تعقیل النبات – قلمه‌ی انگور

تکثیر توت‌فرنگی:
فرهنگ‌كشيدن: (لغت‌نامه دهخدا)
خوابانيدن شاخۀ درخت و خاك ريختن بر آن تا ريشه دواند و از آن نهال ديگر به دست آيد.
«خوابانیدن شاخه»

مفهوم «extension» از هزار واژه مترادف نور استنباط می‌شود.
افزونه، گسترش، توسعه، بسط، تمدید، تعمیم، … 
«Luminous extension»
توسعه نورانی!

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی