Luminous Call!
Divine Summon!
Sacred Invitation!
Call to True Knowledge and Recognition!
«اذن» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«آذانُ الكِيزَان: عُرَاها»
«أُذنُ الإبريق: دستۀ آفتابه»
+ «عرو – عروة الوثقی – سیناپس نورانی!»
+ «عصم – العِصَام مِن الوِعَاء»
+ «فکر – الفاكُورَة»
«آذَن فلاناً الأمرَ: فلانى را بر آن كار آگاه كرد.»
+ «اولوا الامر»
«الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات الی النّور»
خدای مهربان، معلّم اهل ایمان است «وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ» و با آشکار کردن علم، به آنها آگاهی داده،
و آنها را از تاریکی جهل خارج نموده و وارد نور آرامش مینماید.
«يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ
وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ
وَ يَهْديهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»
انگاری با رویت تمثال نورانی معلم در ملکوت قلب، اذن به آگاهی قلب صادر میشود.
معلّم، همان نور هدایت است. در ملک و در ملکوت قلبها!
معلم، همان اولوا العلم است! همان اولوا الامر است، که این نور علم و امر الله را برای قلب مخاطب خود آشکار مینماید.
وظیفۀ مخاطب، اطاعت از اوامر معلم است:
اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم!
اطاعت از امر و نهی فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب، همان اطاعت از رسول خدا ص و خود خداست!
در واقع، معلم، متولی امر ابلاغ علم آل محمد ع برای مخاطبین خود میباشد.
«الْمُؤَذِّنُ: الْمُعْلِم بأَوْقات الصّلاة.»
معلّم، همان موذّن است. همان منادی نور علم است!
«الأَذَان: اعلام به امر است، بانگ نماز، اذان و اقامه»
«ثُمَ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ: أَي نادَى مُنَادٍ.»
با نور خدایی کن! با نور مهربانی کن! با نور، معلّم باش! با نور، موذّن باش!
الْمُؤَذِّنُ: الْمُعْلِم بأَوْقات الصّلاة.
نور، قلبها را فرا میخواند!
فراخوانِ نورانی!
قلبت، صدای اذان رو میشنوه؟!
قلبت، این فراخوان رو میشنوه و میفهمه؟!
+ «ناقوس!»
+ «ذکر – وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»
+ «ندی»
گوشی موبایل قلبت خاموشه یا روشنه؟
اگه روشنه روی وضعیت بیصدا است یا زنگ میزنه؟
ویبره است یا نه؟
قلب باید جوری استندبای باشه که با اولین زنگ تماس عالَم بالا، فورا به صدا دربیاد و قلبتو ویبره کنه و متوجه بشی و جواب بدی!
رویکرد نورانی داشته باش!
میدونی تا الآن چند تا میسدکال داری؟
وقت اذان!
وقت فراخوان!
وقت اورلپ شدن قلب ما با نور ولایت!
هنگام عرضهی آیت!
هنگام عرضهی آیت، وقت اذان است
که قلوب معیوب به عیب حسادت، برای رفع نقص،
به تعمیرگاه مجاز آل محمد ع یعنی «آیاتی و رسلی» فراخوانده میشوند.
+ «دعو – ندب – ندی»
اورلپ شدن همان مفهوم واژه «ولی» یعنی قرب و نزدیکی است! + «وصی»
لذا اذان، همان نور ولایت است:
«الاذن النّور الولایة»
اذان، لحظهای است که نور ولایت رو خیلی خیلی نزدیک، و اصلا درونِ قلبت حس میکنی!
«لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»
«وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ
فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ»
کانه اجازه نورانی انجام دادن کاری رو توی قلبت متوجه میشی:
«تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»
«باذن الله» «باسم الله».
«لَا يَكُونُ شَيْءٌ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»
«وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ
وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً»
اگه با نور ولایت اورلپ بشی، میتونی از عهده کارات بر بیایی.
«وَ أَوْلَيْتَنِي بِالْبَسْطَةِ وَ الرَّخَاء»
«أَوْلَى فلاناً الأَمرَ: فلانى را عهدهدار آن كار كرد.»
با نور ولایت میتونی کاراتو هَندِل کنی.
«هندلینگ: توانمندسازی به سبب نور ولایت»
«با نور، از کارات سر در میاری! – فقه»
با نور ولایت میتونی به کارات رسیدگی کنی!
«اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا أَوْلَانَا»
وقتی عملا با نور ولایت تونستی از عهده کارات بربیای، این ذکر رو اجازه داری بگی که: «اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا أَوْلَانَا» یعنی با قلبت بزرگی و عظمت نور خلق شده در قلبت به برکت نور صاحبان نور رو شاهد بودی که چگونه عمل به این دستور نورانی، تونست گره از کارات باز کنه و اینجوری بزرگی خدا رو عملا تجربه کردی و دیدی.
یا مُؤَذِّن! یا مُعَلِّم!
«اولوا الامر – اولوا العلم»:
«بهروز باش! بهنور باش! وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ!»
دومی نور معلمت باش و اینجوری بهروز باش! به نور باش!
به این میگن اقامۀ قسط! اقامۀ نور! اقامۀ صلات!
وقتیکه معلمتو میشناسی، حالا امر و نهیتو میفهمی، در ملک و در ملکوت!
«موذّن» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
«عَلِيٌّ رَبَّانِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ»
إِنَّ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فِي كِتَابِ اللَّهِ أَسْمَاءً لَا يَعْرِفُهَا النَّاسُ
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
إِنَّ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فِي كِتَابِ اللَّهِ أَسْمَاءً لَا يَعْرِفُهَا النَّاسُ
قَالَ قُلْنَا وَ مَا هِيَ؟
قَالَ أسماء [سَمَّاهُ] اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ مُؤَذِّناً وَ أَذَاناً
فَأَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَى
فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ
فَهُوَ الْمُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ يَقُولُ
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الَّذِينَ كَذَبُوا بِوَلَايَتِي وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّي.
ابن عباس گفت:
علىّ بن ابى طالب (عليه السّلام) را در كتاب خدا نامهايى است كه مردم آنها را نمىشناسند،
از جملۀ آنهاست سخن خداوند:
«فاذّن مؤذّن بينهم»
او همان مؤذن (ندا دهنده) است كه مىگويد:
آگاه باشيد لعنت خداوند بر كسانى كه ولايت مرا تكذيب كردند و حق مرا سبك شمردند.
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۴۴ الى ۴۵]
وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا
فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا
قالُوا نَعَمْ
فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ (۴۴)
و بهشتيان، دوزخيان را آواز مىدهند كه:
«ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود درست يافتيم؛
آيا شما [نيز] آنچه را پروردگارتان وعده كرده بود راست و درست يافتيد؟»
مىگويند: «آرى.»
پس آواز دهندهاى ميان آنان آواز درمىدهد كه:
«لعنت خدا بر ستمكاران باد.»
الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ (۴۵)
همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و آن را كج مىخواهند و آنها آخرت را منكرند.
امام صادق علیه السلام:
أَنَّ عَلِیَّبْنَأَبِیطَالِبٍ (علیه السلام) هُوَ الْمُنَادِی وَ هُوَ الْمُؤَذِّنُ وَ الْمُنْقِذُ.
همانا علیّبنابیطالب ع، ندا دهنده، مُؤَذِّنٌ، و نجاتدهنده است.
امام کاظم علیه السلام:
الْمُؤَذِّنُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُؤَذِّنُ أَذَاناً یُسْمِعُ الْخَلَائِقَ.
مُؤَذِّنٌ امیرالمومنین ع است،
اذانی میگوید که تمام خلایق میشنوند.
أَنَا أَذَانُ اللَّهِ!
من أذان خدا هستم!
امام علی علیه السلام:
أَنَا أَذَانُ اللَّهِ فِی الدُّنْیَا وَ مُؤَذِّنُهُ فِی الْآخِرَهًِْ
یَعْنِی قَوْلَهُ تَعَالَی
وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ فِی حَدِیثِ بَرَاءَهًَْ
وَ قَوْلَهُ
فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ
وَ أَنَّهُ لَمَّا صَارَ فِی الدُّنْیَا مُنَادِی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَی أَعْدَائِهِ
صَارَ مُنَادِی اللَّهِ فِی الْأُخْرَی عَلَی أَعْدَائِهِ.
من أذان خدا در دنیا و مؤذّن او در آخرت هستم
و منظور آن حضرت اشاره به آیه:
و این، اعلامی است از ناحیهی خدا و پیامبرش به [عموم] مردم … است
که در ماجرای «برائت» آمده است.
و کلام خدای متعال:
فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ
و اینکه چون آن حضرت در دنیا منادی رسول خدا ص بر دشمنانش گردید،
در آخرت نیز منادی خدا بر دشمنانش گردید.
هر ورکلایف، یک کال از عالَم بالا میخواد!
هر ورکلایف، یک اذن از عالَم بالا میخواد!
وای! خدای بزرگ!
این یعنی «الله اکبر»
جملهای که ناخودآگاه وقتی چشمت به یه چیزی میافته که حالتو از این رو به اون رو میکنه [حول – دگرگونی] و جوری خوشحال میشی که میگی: وای خدایا! تو چقدر بزرگی و من این بزرگی و عظمتتو با نوری که به قلبم انداختی [+ «شبح» : مثال پروژکتور و صفحه دیوار] و منو از تاریکی اندیشهی باطل، نجات دادی، درک کردم و انگاری یه چشمه از نور قدرتتو نشونم دادی!
اذان یعنی پیدا شدن سر و کلهی نور هدایت.
اذان یعنی اینکه دعوت شدهایم به سفره علمی آل محمد ع «فراخوان – هلمّ – ویآیپی – ویپیان»
و به ما این اجازه داده شده که حالا با استعمال اندیشه صاحبان نور علوم ربانی، قلب تاریکمونو منور به نور علم اونها کنیم!
وای چه توفیق بزرگی نصیبمون شده!
«وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ … لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»
«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ»
صدای منادی نورتو میشنوی؟!
منادی نورتو میشناسی؟!
+ «نور دلربا – پرنده قرلی!»
+ «پیروی از صاحبان نور حقیقت!»
«احراز هویت نور در ملکوت قلب!»
«الْأَذَانُ نُورٌ»
به منادی نورت سلام کن:
به تقدیراتت سلام کن!
به تمنّاهات پشت کن!
با این نور علم و با این معلّم، با مدعوین اتمام حجّت میشود!
«الْأَذَانُ حُجَّةٌ عَلَى أُمَّتِي»
حالا بگو:
«السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته»
«ندای نورانی – منادی نور»
+ «دعو»:
«أَوَّلُ ذَلِكَ الدُّعَاءُ إِلَى … وَلَايَةِ اللَّهِ مِنْ وَلَايَةِ الْعِبَادِ»
اذن الله و ندای ابراهیم ع برای مدعوین اهل نور یقین در هر زمان است.
[سورة آلعمران (۳): الآيات ۱۹۰ الى ۱۹۴]
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا
رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (۱۹۳)
پروردگارا، ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا مىخواند كه:
«به پروردگار خود ايمان آوريد»، پس ايمان آورديم.
پروردگارا، گناهان ما را بيامرز، و بديهاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران.
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ
وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ (۱۹۴)
پروردگارا، و آنچه را كه به وسيله فرستادگانت به ما وعده دادهاى به ما عطا كن،
و ما را روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو وعدهات را خلاف نمىكنى.
حالا زودباش: «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ»
و به این ندای نورانی لبیک بگو!
[اذن – ندا] :
الأذان و التأذين واحد و هو النداء يسمع بالأذن
اذان همان فراخوان و ندای معلم است که با گوش دل باید شنیده شود و توام با حرف شنوی هم باشد!
+ «حلال و حرام»:
اذن، مترادف حلال [نور ولایت] و متضاد حرام و حظر [حسادت] است.
وقتی اذن نام زیبای معلم است، یعنی اذن همان محل اجازه دسترسی حلال به علوم غیر قابل دسترس و ممنوعه آل محمد ع است.
«أضداد كلمة حَظَّر (فعل): أَبَاحَ ، أَجَازَ ، أَحَلَّ ، سَمَحَ ، سَوَّغَ ، أَباح ، أَجاز ، سَمَحَ به ، أَذِنَ به ، أَحَلَّهُ»
انگاری آل محمد ع وقتی معلمی را سر راه ما قرار می دهند «لقط – بقی»، یه جورایی چراغ سبز به ما نشان میدهند «صفف» که از علوم آل محمد ع بهرهمند شویم و این همان اذن الله و ندای ابراهیم ع برای مدعوین در هر زمان است. وقتی صدای اذان را میشنوی، انگاری صدای معلم را در ملکوت قلبت میشنوی که داره میگه ای کسی که معیوبی و حسودی، معذلک اجازه نداری خودت مستقیما به علم آل محمد ع نزدیک شوی، زودباش بیا «حیّ – هلمّ»، من برای این لحظۀ تو نسخه دارم!
الآن وقتشه و برای درمان و اصلاح عیب تو فراخوان صادر شده،
زودباش بیا «حیّ – هلمّ» و منِ معلم، این میوههای علمی گلستان اهل البیت ع را برای تو جمع کردم! بخور و نوش جان کن «داعی الله – داعی اللبن»!
حالا که فهمیدی در دل شرایط تقدیرات، از دست چه کسی آب مینوشی و اونو شناختی و احراز هویتش کردی، باید بهش سلام کنی و بگی:
السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته
این میشه به آیت سلام دادن!
چون این آیت است که از قِبَل او برای من و تو فراخوان صادر میشود تا عامل به نور ولایتی باشیم که از معلم خود در ملکوت قلبمان، در همین لحظه آموختهایم.
[اذن الله – امر الله – علم الله – ندای ابراهیم ع – آیة]:
[اذان – صلی – ملک سلیمان]:
«حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ»: «زود باش!!!»:
«صلی» از چه کسی؟ «سلما لرجل» از چه کسی؟
از «مَلِكٌ كَرِيمٌ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ»
اوست که با عمل به اندیشهاش، در دل شرایط تقدیرات، حالا «يُبَدِّلَ سَيِّئَاتِكُمْ حَسَنَاتٍ» میشه!
آیا این کار عظیمی نیست؟
وَ أَمَّا قَوْلُهُ
حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ
أَيْ هَلُمُّوا إِلَى خَيْرِ أَعْمَالِكُمْ وَ دَعْوَةِ رَبِّكُمْ
وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ
وَ إِطْفَاءِ نَارِكُمُ الَّتِي أَوْقَدْتُمُوهَا عَلَى ظُهُورِكُمْ
وَ فَكَاكِ رِقَابِكُمُ الَّتِي رَهَنْتُمُوهَا بِذُنُوبِكُمْ
لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يَغْفِرَ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ
وَ يُبَدِّلَ سَيِّئَاتِكُمْ حَسَنَاتٍ
فَإِنَّهُ مَلِكٌ كَرِيمٌ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
وَ قَدْ أَذِنَ لَنَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ بِالدُّخُولِ فِي خِدْمَتِهِ وَ التَّقَدُّمِ إِلَى بَيْنِ يَدَيْهِ.
[اذن – شهد]:
[وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ … لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ …]:
ای معلم عزیز، با کلام تاثیر گذارت این توانایی را به قلوب بیمار ما بده «أَذِّنْ» که این قلوب، روشن شوند و ببینند «لِيَشْهَدُوا» آثار و برکات علم آل محمد ع را که چگونه این بزرگواران با عنایت و توفیقی که به ما ارزانی داشتهاند، ما را با معلمی آشنا میکنند تا راه نجات از سیئه حسد را با یادآوری علوم ماخوذ از او در دل شرایط تقدیراتمان، ببینیم و بر این دیدن «شهادت» دهیم که «اشهد ان …»
همه، رو به قبله نورانی!
وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ الْكَعْبَةَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْمَسْجِدِ
وَ جَعَلَ الْمَسْجِدَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْحَرَمِ
وَ جَعَلَ الْحَرَمَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الدُّنْيَا.
و همانا خداى تبارك و تعالى كعبه را قبلۀ أهل مسجد كرد،
و مسجد را قبلۀ اهل حرم ساخت،
و حرم را قبلۀ اهل دنيا قرار داد.
[اذان – ضلّ]:
یادآوری علوم ماخوذ از معلم، عامل نجات از بیراهههاست!
«فَإِذَا ضَلَلْتَ الطَّرِيقَ فَأَذِّنْ بِأَعْلَى صَوْتِكَ»
هر جا گیر کردی، داد بزن و اذان بگو!
معلمت رو صدا بزن! بگو معلم! معلم!معلم!
بگو ای فرشتۀ مهربان من!
یه دفعه چنان نور خیره کنندهای، راه رو بهت نشون میدن «الْأَذَانُ نُورٌ» که از شدت خوشحالی حیرون میمونی!
در مقالۀ «شهادتین» حدیث مهم و کلیدی هشت حرف و چهار حرف در قصه متمم بن فیروز فارسی توضیح داده شد.
+ «شرک»
[اذان – لا اله « كُلَّ مَعْبُودٍ بَاطِلٌ » الا الله « سِوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » – شرک] :
«وَ أَمَّا قَوْلُهُ
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
فَإِعْلَامٌ بِأَنَّ الشَّهَادَةَ لَا تَجُوزُ إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ مِنَ الْقَلْبِ
كَأَنَّهُ يَقُولُ
أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا مَعْبُودَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ أَنَّ كُلَّ مَعْبُودٍ بَاطِلٌ سِوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ أُقِرُّ بِلِسَانِي بِمَا فِي قَلْبِي مِنَ الْعِلْمِ بِأَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»
تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ
[سورة القدر (۹۷): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (۱)
ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.
وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ (۲)
و از شب قدر، چه آگاهت كرد.
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (۳)
شبِ قدر از هزار ماه ارجمندتر است.
تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (۴)
در آن [شب] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان،
براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند؛
سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (۵)
[آن شب] تا دَمِ صُبح، صلح و سلام است.
«وَ إِذْنُهُ أَمْرُهُ»
«وَ إِنَّمَا تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ بِالْحُكْمِ الَّذِي يَحْكُمُ بِهِ بَيْنَ الْعِبَادِ»
«اذان» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست!
اذان یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است!
اذان همان عطای آل محمد ع به اهل نور یقین است که فرصت بهرهمندی از ثمرات نور ولایت را در دل آیات عنایت میکند.
همان فرصت فراخوان آیاتی و رسلی برای اصلاح عیب حسادت پنهان درون قلب ماست به سبب نور ولایت علمی معلم در ملک و ملکوت قلبها.
« وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ»:
این میشه فرآیند نور ولایت [1+1]:
«مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» + «إِلَى النَّاسِ»:
واژه «وَ أَذانٌ» مترادف نور ولایت است که این پیوند مبارک را برقرار میسازد و این میشه مفهوم هزار واژه.
+ «عروة الوثقی»
+ «قلل»
+ «اجازه»
[اذن – قبض و بسط] :
عقل از جنس نور است.
کلام رب از جنس نور است.
اذن، کلام رب است که بدان راضی است و از جنس نور است.
عقل متوجه اذن ربّ می شود.
عاقل به اذن الله کارهایش را انجام می دهد و اگر در موردی از میل و رضایت آل محمد ع مطلع نباشد مثل شکارچی با درایت آنقدر صبر می کند که علم و اذن الهی به دام عقلش بیفتد و آنگاه که قلبش روشن شد، چون ماذون به کار شده، کارش مورد تایید آل محمد ع خواهد بود.
معلم با اخذ علم از عالم بالا، در واقع کسب اذن می نماید و لذا ما اگر بخواهیم بفهمیم به انجام امری ماذون هستیم یا نه، باید با معلم، در ملکوت قلبمان ملاقاتی داشته باشیم.
پس موذن برای ما همان معلم است که در امر مهم ازدواج، تنزیلا و تاویلا با اذن او باید صورت گیرد و این دعای خیر اوست که شامل حال عاقل می شود و عقلش قرین نور مخفی در جوف آیت می شود و با دیدن این نور، قلبش روشن شده و آرام می گیرد و در مورد ظاهر آیت عرضه شده، بیتابی نمی کند بلکه چون شفای بیماری خویش را در آن می بیند [با دقتی که در نمودار عرضه شده می نماید = دقّه الدواء] به آیت عشق می ورزد.
امر و نهی ولی خدا، کلام ولی خداست که نور است و عاقل قادر به فهم و درک آن است «سمع».
عاقل با درک کلام ولی خدا در واقع اذن می گیرد و این جنبۀ تکلیف و اجبار نیست بلکه با قبض و بسط [در تابلو اعلانات قلبش «اذن»، نور و تاریکی را می بیند و می فهمد که آل محمد به این کار راضی هستند که انجام بدهد و اگر راضی نیستند با تاریکی قلبش می فهمد و انجام نمی دهد.
رضا و سخط ولی خدا را می فهمد و اختیارا با عمل به نور ولایت که اذن آن را گرفته، مشمول
«ا من یجیب المضطر اذا دعاه فیکشف السوء» می شود.
امام رضا علیه السلام:
سَأَلَ الْمَأْمُونُ يَوْماً عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً
أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ
وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ
فَقَالَ الرِّضَا ع
حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ- عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ- عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ
عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع
أَنَّ الْمُسْلِمِينَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص
عده ای کاسه از آش داغ تر به رسول خدا ص پیشنهاد «[پیشنهاد = بدعت]» دادند
«لَوْ أَكْرَهْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَكَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِينَا عَلَى عَدُوِّنَا»
« فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ يُحْدِثْ إِلَيَّ فِيهَا شَيْئاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا مُحَمَّدُ
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً عَلَى سَبِيلِ الْإِلْجَاءِ وَ الِاضْطِرَارِ فِي الدُّنْيَا كَمَا يُؤْمِنُونَ عِنْدَ الْمُعَايَنَةِ وَ رُؤْيَةِ الْبَأْسِ فِي الْآخِرَةِ
وَ لَوْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِهِمْ لَمْ يَسْتَحِقُّوا مِنِّي ثَوَاباً وَ لَا مَدْحاً
لَكِنِّي أُرِيدُ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْمِنُوا مُخْتَارِينَ غَيْرَ مُضْطَرِّينَ
لِيَسْتَحِقُّوا مِنِّيَ الزُّلْفَى وَ الْكَرَامَةَ وَ دَوَامَ الْخُلُودِ فِي جَنَّةِ الْخُلْدِ
أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ
وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ
وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ
فَلَيْسَ ذَلِكَ عَلَى سَبِيلِ تَحْرِيمِ الْإِيمَانِ عَلَيْهَا
وَ لَكِنْ عَلَى مَعْنَى أَنَّهَا مَا كَانَتْ لِتُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ
وَ إِذْنُهُ أَمْرُهُ لَهَا بِالْإِيمَانِ
مَا كَانَتْ مُكَلَّفَةً مُتَعَبِّدَةً
وَ إِلْجَاؤُهُ إِيَّاهَا إِلَى الْإِيمَانِ عِنْدَ زَوَالِ التَّكْلِيفِ وَ التَّعَبُّدِ عَنْهَا
فَقَالَ الْمَأْمُونُ
فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَبَا الْحَسَنِ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ.»
سپس مامون گفت يا ابن رسول الله معنى اين آيه چيست؟
وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي اَلْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً
أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ اَلنّٰاسَ حَتّٰى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ
وَ مٰا كٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ.
اى زادۀ رسول خدا، معنى اين آيه:
«و اگر پروردگار تو مىخواست هر آينه هر كه در زمين است همگيشان يكسره ايمان مىآوردند، پس آيا تو مردم را به ناخواه وامىدارى تا مؤمن شوند؟ و هيچ كس را توان آن نيست كه ايمان بياورد مگر به خواست خدا-يونس:۹۹،۱۰۰» چيست؟
حضرت رضا عليه السّلام با اتّصال سند حديثى به پدران گرامش از حضرت أمير نقل كرد كه علىّ بن أبى طالب عليه السّلام فرمود:
مردم مسلمان به رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله گفتند:
اى رسول خدا، اگر آن كسانى را كه بر ايشان قدرت داشتى، مجبور مىكردى مسلمان شوند، تعداد ما زياد مىشد و در مقابل دشمنان نيرومند مىشديم، پس رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله در جواب آنان فرمود: من نمىخواهم با بدعتى كه خداوند در آن، دستورى به من نداده است، خداوند را ملاقات كنم و من كسى نيستم كه بخواهم در كارى كه به من مربوط نيستم دخالت كنم.
سپس خداوند اين آيه را بر او نازل فرمود كه:
اى محمّد «و اگر پروردگار تو مىخواست هر آينه هر كه در زمين است همگيشان يكسره ايمان مىآوردند» بر سبيل الجاء و اضطرار در دنيا، همان طور كه در هنگام ديدن سختيها، در آخرت، ايمان مىآورند، و اگر اين كار را با ايشان انجام مىدادم ديگر مستحقّ مدح و ثواب از جانب من نبودند لكن من مىخواهم از روى اختيار و بدون اجبار ايمان آورند تا مستحقّ احترام و اكرام و نزديكى به من و جاودانگى در بهشت جاودان باشند،
«آيا تو مىخواهى مردم را مجبور كنى كه ايمان آورند؟-يونس:۹۹».
و امّا اين قسمت آيه كه:
«و هيچ كس را توان آن نيست كه ايمان بياورد مگر به خواست خدا»
به معنى محروميت از ايمان آوردن بر آنان نيست، بلكه به اين معنى است كه بدون خواست خدا نمىتوانند ايمان آورند، و اذن و خواست خدا، عبارت است از: امر و فرمان او به ايمان آوردن مردم در دنيا كه دار تكليف و تعبّد است و مجبور نمودن مردم به ايمان در موقعى است كه تكليف و تعبّد از آنان برداشته شود.
مأمون گفت:
آسوده خاطرم كردى اى أبو الحسن! خدا خاطرت را آسوده بدارد!
[اذن – تغییر قبله]:
دلنوشته:
عاقلِ اسیر دست هوای نفس و مبتلا به بینش یهود که ناخواسته و غیر عمد، تن به استعمال عیوب هوای نفس می دهد مدتی پس از هجرت چون هوای نفس را می بیند که او را سرزنش می نماید که ببین تو هم اعتقاد داری که معصیت ابزار آرامش است، از این سرزنشهای گزنده که تو هم مثل مایی و ما به تو یاد دادیم و امام تو هستیم و باید تابع ما باشی!
غم بزرگی به دل عاقل می نشیند که ای وای بر من! این منم که دارم مثل یهود با معصیت خودم رو آروم می کنم؟! من که از طرفی در قلبم شوق معالم ربانی صاحبان نور موج می زنه!
پس ای خدا تا کی باید از هوای نفسم آسیب ببینم و زخم زبون بشنوم؟
خدایا کی فرج من می رسه که از دست هوای نفس اماره ام خلاص شوم و او را افسار بزنم و متبع و فرمانبردار عقل نمایم.
اینجاست که وقتی از ته دل و خالصانه از آل محمد ع می خواهد که به او توفیق دهد تا این تغییر بینش و روش برایش جاری گردد لذا اذن به تغییر قبله، به قلب او الهام می شود که؛ پسرم دیگه معصیت بسه! دیگه کولی به شیطان دادن بسه! دیگه مسخره خاص و عام شدن بسه! دیگه خوار و ذلیل هوای نفس شدن بسه! بسه پسرم! بیا و آقایی کن و بعد از این، قبله دل را از بینش یهود به بینش آل محمد ع تغییر بده و در مسجد بنی سلم ذو قبلتین نماز ظهر را با دو قبله متفاوت بخوان! و عاقل باش و هوای نفس را مهار کن و نگذار که او برایت تصمیم بگیرد و تو اجرا نمایی! این خواست قلبی تو بصورت نوری از جانب عقلت به معلم مخابره می شود و او در حق این شاگرد خالص ساعی، دعا می کند و از آل محمد ع برایش اذن می گیرد و دعایش شامل حال شاگرد عاقل ساعی تائب مهاجر می شود و اذن به قتل هوای نفسش را از دست مبارک معلم ربانی خود میگیرد:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه ».
پس تو گویی آیه قتال هوای نفسش را از دست معلم ربانی گرفته است و اینک به او اذن محاربه با هوای نفسش داده شده و قطعا توفیق این کار را نیز به او خواهند داد و مولای ما کریم تر از آنست که دستور خرید نان را به فرزندش بدهد ولی پول خرید آن را نداده باشد! اینجاست که اشاره او در حق تو معجزه می کند و از فردا اگر بخواهی بزور هم گِل بخوری، نمی توانی و حالت تهوع می گیری و کلا از ارتکاب معصیت بدت می آید و به گذشته خرابت که چه وقت های گرانبهایی را که می توانستی صرف مطالعه و مجاهده نمایی و همه آنها را به هدر داده ای افسوس می خوری و اگر این دلداری معلم با این حدیث نبود که با تغییر بینش و روش آل محمد ع گناهان گذشته ات را می بخشد و از آن بالاتر با صواب جبران می نماید، از شدت ناراحتی قالب تهی می کردی اما باز هم خدا را شکر دیر نشده دیگر عزم جزم کن که لحظه ای از انجام دو شرط استقامت در راه یعنی مجاهده قلبی و مطالعه سلب توفیق نباشی و بدان آنچه به تو توفیق انجام این دو شرط را می دهد ولایت امام هادی ع است پس تا می توانی و جان در بدن داری برای دوستان ضعیف العقل از آل محمد ع رفع حاجت و دست گیری بنما [اقرضهم من عرضک] که هر ذره اش دنیایی نگاه نور آل محمد ع را برایت می خرد. و نگذار دوستی که می دانی حاجتمند است به تو اظهار حاجت نماید و تو قبل از آن در قالبی که او متوجه نشود کریمانه مانند معلم خودت، جهاز به دست وارد منزل او شو و شرمندگی او را در کمکت به او مخواه و نبین و خود را به تغافل بزن و برایش کوچکی کن [الکرمة] و بگذار تو را لگد مال کند و صورتت را زیر پای او بنه و آل محمد ع را قلبا به شهادت این مطلب بگیر و از آنان توفیق استمرار برطرف کردن حوائج مبتلایان به گناه که هنوز در ابتدای راه هجرت هستند و ضعیف و عقب مانده اند دستگیری کن و یکه و تنها سرت را پایین نینداز و فقط به فکر خودت نباش که عاقبت به خیری تو به نگاه آنها و نگاه آل محمد ع گره خورده !!! و تو هم این مسیر را باید بگذرانی و طی کنی مگر یادت نیست که معلم چه تعریفی از درخت انگور کرد ؟! وقتی داشت یادت می داد که بخیلی ! گفت کریم باش مثل درخت انگور که اسمش الکرمه است تو در معنا و عمل کریمانه با درماندگان از اهل سیر مدارا کن و بگذار ثمرات وجودت را آنها براحتی بردارند و حتی لگدت کنند و خود را از صفت رذیله کبر دور کن تا آنها بتوانند میوه های علمی تو را برچینند و نیاز به حتی قد بلندی کردن و روی شست پا ایستادن برای کندن انگور از تاک نباشد که من خود به کرات شاهد بر این گونه اعمال و رفتار کریمانه معلم بوده ام و دیده ام … و دیدم و پوشیدم – البته با افتخار – لباسی را که برایم فرستاد و روی کارتن آن مرقوم فرموده بود تقدیم به … متخصص در علوم الهی! نمی دانستم که او برای من چه اراده ها و دعاهای خیری که نکرده است. شوق دیدارش، وجه نورانی اش را مدام در نظرم جلوه گر می نماید و … اما به من توفیق داده شد که معنی این آیه را با جان دل بفهمم که « وَ لِكُلٍ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها » آن وجهی از آل محمد که الان باید دائما جلوی چشمت راه برود نگاه از پشت عینک توام با لبخند معلم ربانی است که در زیر درخت تکیه داده و شیرینی لبخند و نگاهش هر عاقل عاشقی را از هوش می برد و آل محمد ع مولّی او هستند و او در تولیت آنهاست « هُوَ مُوَلِّيها » .
این حدیث تغییر قبله دنیای قلب دوستی از دوستان آل محمد است که دلش به حال خودش می سوزد و در عین حال که آلوده به گناه است نیم نگاهی هم به آسمان نورانی ولایتش دارد تا ستاره معلم ربانی اش برایش اذن جهاد بگیرد و قبل از دعای معلم و اذن گرفتن او از آل محمد ع برای این امر مهم هر وقت که سعی کردم روی پای خودم بایستم به زمین خوردم، اما وقتی دستم را در دست این کوکب درّی و درخشان گذاشتم از فرط آرامش در آغوشش خوابم برد و وقتی بیدارم کرد دیدم …! و این حدیث را سر راهم قرار داد که رسول خدا ص دلنگران همه ما دوستان ضعیف العقل است و همه چیز را هم می داند اما منتظر اذن الهی برای امر ازدواج تاویلی ماست که ما را قرین عروس آیات بنماید …
ملک از جانب آل محمد ع که مثل یک فرمانده خوب و کارکشته در میدان نبرد می داند که چه موقع دستور حمله صادر کند و کی عقب نشینی نماید اکنون برای عاقل ، آهنگ جنگ می نوازد و انتقام از دشمن را بشارت می دهد « إِنَّهُ بُشْرَى وَ انْتِقَامٌ » و با شمشیر از غلاف بیرون کشیده « وَ قَلَّدَ فِي عُنُقِهِ سَيْفاً … لَمْ يَكُنْ لَهُ غِمْدٌ » به او اذن می دهد و امر می نماید و دستور جدید صادر می کند که دستور قبلی را لغو می نماید [ناسخ و منسوخ] و اگر تا دیروز مدارا و دعوت آرام عوامل کفر هوای نفس قلب به اطاعت از عقل بود امروز دستور عوض شده و ناسخ آیه قتال است و فرمان قتل هوای نفس به دست عقل صادر شده است « فَنَسَخَتْ آيَةُ الْقِتَالِ آيَةَ الْكَفِّ » لذا تا برافراشته کردن پرچم لا اله الا الله در تمام سرزمین قلبت به نشانه غلبه کامل عقل بر هوای نفست از پا ننشین و کولاک کن «حَارِبْ بِهَذَا قَوْمَكَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ » و طوفانی در میدان مبارزه با هوای نفس بپاکن که گرد و خاکش چشم شیطان را کور نماید و دل آل محمد ع را به این مبارزه رضایت بخش آنها شاد گرداند و نام خودت را در لیست سربازان فدایی آل محمد ع در هر عصر و زمان به ثبت برسان که فرصت باقیمانده از عمر کوتاه است و کارها عقب مانده و باید که خواب و خوراک کنار بگذاری و تمام هم و غمت کمک به دوستان و توفیق مجاهده و مطالعه و فهم و درایت در علوم و احادیث آل محمد ع که هر حرف از کلمه از جملات و احادیث و آیاتش نسخه ایست که اگر طعم آرامبخش این دوای طبیب را بچشی دیگر شوق تو ، تو را آویزان درب این خانه می کند و با هیچ انگیزه و اغوایی ان شاء الله شیطان نمی تواند تو را با خود به سرزمین تاریکی هوای نفس ببرد و دو باره عادات سوء گذشته را برایت نشخوار نماید و تو عبد ذلیل او شوی و این آرزو را باید که شیطان لعین که خود با اختیار خودش تاریکی را بر نور برگزید باید به گور ببرد که بتواند دوستان مخلص آل محمد ع را به سمت خود بکشاند و البته این ملعون اعتراف کرده که در مورد مخلصین یعنی معلم ربانی از آل محمد ع کم آورده است و پوزه اش به خاک مالیده شده است . پس آیه قتال فقط به فرد یا افرادی اختصاص ندارد بلکه « ثُمَّ جَرَتْ » این آیه همیشه برای عاقل مهاجر جریان دارد و تکرار می شود .
… قَالَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ مُدَّةَ مُقَامِهِ بِمَكَّةَ وَ فِي هِجْرَتِهِ حَتَّى أَتَى لَهُ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ
فَلَمَّا أَتَى لَهُ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ
عَيَّرَتْهُ الْيَهُودُ
وَ قَالُوا لَهُ
أَنْتَ تَابِعٌ لَنَا تُصَلِّي إِلَى قِبْلَتِنَا وَ نَحْنُ أَقْدَمُ مِنْكَ فِي الصَّلَاةِ
فَاغْتَمَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ ذَلِكَ
وَ أَحَبَّ أَنْ يُحَوِّلَ اللَّهُ قِبْلَتَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ
فَخَرَجَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ وَ نَظَرَ إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ يَنْتَظِرُ أَمْرَ اللَّهِ
وَ خَرَجَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ إِلَى مَسْجِدِ بَنِي سَالِمٍ الَّذِي جَمَعَ فِيهِ أَوَّلَ جُمُعَةٍ كَانَتْ بِالْمَدِينَةِ وَ صَلَّى بِهِمُ الظُّهْرَ هُنَاكَ بِرَكْعَتَيْنِ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ رَكْعَتَيْنِ إِلَى الْكَعْبَةِ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ
قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها الْآيَاتِ
ثُمَّ نَزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص آيَةُ الْقِتَالِ
وَ أُذِنَ لَهُ فِي مُحَارَبَةِ قُرَيْشٍ
وَ هِيَ قَوْلُهُ
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ».
« وَ قَلَّدَ فِي عُنُقِهِ سَيْفاً
وَ فِي رِوَايَةٍ لَمْ يَكُنْ لَهُ غِمْدٌ
… حَارِبْ بِهَذَا قَوْمَكَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »
علي بن ابراهيم گويد:
حضرت رسول صلى اللّٰه عليه و آله در مكه و تا هفت ماه بعد از هجرت نيز بطرف بيت المقدس نماز ميخواندند، در اين هنگام يهوديان به آن جناب گفتند تو از ما متابعت و پيروى ميكني، زيرا كه شما بطرف بيت المقدس كه قبله ما هست نماز ميخوانى، و ما قبل از تو نماز ميخوانيم.
پيغمبر از اين جهت اندوهگين شد و دوست داشت كه خداوند قبله را بطرف كعبه تغيير دهد،
حضرت در دل شب از منزل بيرون ميشد و به اطراف آسمان نگاه ميكرد و منتظر فرمان خداوند بود، روزى كه تغيير قبله پيش آمد پيغمبر در مسجد بنى سالم نماز ميخواند،
حضرت دو ركعت بطرف بيت المقدس خواند، و دو ركعت بطرف كعبه اداء كرد.
در اين هنگام كه در اين مسجد بود اين آيۀ شريفه نازل گرديد:
«قَدْ نَرىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي اَلسَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضٰاهٰا»
پس از اين آيات قتال و جهاد با مشركين قريش آمد:
«أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقٰاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ
اَلَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيٰارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاّٰ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ» – الآية.
کیا اجازه دارن حرف بزنن؟!
و چه حرفی میزنن؟!
و چه اختیاراتی دارن؟!
إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۰۸ الى ۱۱۵]
[سورة النبإ (۷۸): الآيات ۳۱ الى ۴۰]
انسانها نمیتونن با همدیگه علم آنلاین برقرار کنن!
این فقط ویژگی علم خداست که در اختیار بندگانش قرار میده و این علم، آنلاینه!
خدای مهربان با قلب بندگانش به زبان آنلاین نور و ظلمت صحبت میکنه!
به ما این توانایی داده نشده که با دیگران، آنلاین ارتباط برقرار کنیم و این ویژگی مختص ذات اقدس الهی است و این ویژگی، همان فرایند نور الولایة است.
کسانی اجازه دارن حرف بزنن که بلد باشن آنلاین کلام خدا رو بفهمن.
این عده با اجازه خدا، خدایی میکنن! مهربانی میکنن! شفاعت میکنن!
امام علی علیه السلام:
فَقَالَ ع
وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ
وَ قَوْلُهُ
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ
وَ قَوْلُهُ
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى. عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى
وَ قَوْلُهُ
يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا.
يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً
***
فَأَمَّا قَوْلُهُ
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ. إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ
فَإِنَّ ذَلِكَ فِي مَوْضِعٍ يَنْتَهِي فِيهِ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ مَا يَفْرُغُ مِنَ الْحِسَابِ إِلَى نَهَرٍ يُسَمَّى الْحَيَوَانَ فَيَغْتَسِلُونَ فِيهِ وَ يَشْرَبُونَ مِنْهُ فَتَنْضُرُ وُجُوهُهُمْ إِشْرَاقاً فَيَذْهَبُ عَنْهُمْ كُلُّ قَذًى وَ وَعْثٍ ثُمَّ يُؤْمَرُونَ بِدُخُولِ الْجَنَّةِ فَمِنْ هَذَا الْمَقَامِ يَنْظُرُونَ إِلَى رَبِّهِمْ كَيْفَ يُثِيبُهُمْ وَ مِنْهُ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ
فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ تَسْلِيمِ الْمَلَائِكَةِ عَلَيْهِمْ
سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ
فَعِنْدَ ذَلِكَ أَيْقَنُوا بِدُخُولِ الْجَنَّةِ وَ النَّظَرِ إِلَى مَا وَعَدَهُمْ رَبُّهُمْ
فَذَلِكَ قَوْلُهُ
إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ
وَ إِنَّمَا يَعْنِي بِالنَّظَرِ إِلَيْهِ النَّظَرَ إِلَى ثَوَابِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
***
وَ أَمَّا قَوْلُهُ
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ
فَهُوَ كَمَا قَالَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ يَعْنِي لَا تُحِيطُ بِهِ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ يَعْنِي يُحِيطُ بِهَا وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ ذَلِكَ مَدْحٌ امْتَدَحَ بِهِ رَبُّنَا نَفْسَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ تَقَدَّسَ عُلُوّاً كَبِيراً
وَ قَدْ سَأَلَ مُوسَى ع وَ جَرَى عَلَى لِسَانِهِ مِنْ حَمْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ
فَكَانَتْ مَسْأَلَتُهُ تِلْكَ أَمْراً عَظِيماً وَ سَأَلَ أَمْراً جَسِيماً فَعُوقِبَ فَ قالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَنْ تَرانِي فِي الدُّنْيَا حَتَّى تَمُوتَ فَتَرَانِي فِي الْآخِرَةِ وَ لَكِنْ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَرَانِي فِي الدُّنْيَا فَ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَأَبْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ بَعْضَ آيَاتِهِ وَ تَجَلَّى رَبُّنَا لِلْجَبَلِ فَتَقَطَّعَ الْجَبَلُ فَصَارَ رَمِيماً وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً يَعْنِي مَيِّتاً فَكَانَ عُقُوبَتُهُ الْمَوْتَ ثُمَّ أَحْيَاهُ اللَّهُ وَ بَعَثَهُ وَ تَابَ عَلَيْهِ فَقَالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ يَعْنِي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ آمَنَ بِكَ مِنْهُمْ أَنَّهُ لَنْ يَرَاكَ
***
وَ أَمَّا قَوْلُهُ
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى. عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى يَعْنِي مُحَمَّداً ص كَانَ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى حَيْثُ لَا يَتَجَاوَزُهَا خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ
وَ قَوْلُهُ فِي آخِرِ الْآيَةِ
ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى. لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى
رَأَى جَبْرَئِيلَ ع فِي صُورَتِهِ مَرَّتَيْنِ هَذِهِ الْمَرَّةَ وَ مَرَّةً أُخْرَى
وَ ذَلِكَ أَنَّ خَلْقَ جَبْرَئِيلَ عَظِيمٌ فَهُوَ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ الَّذِينَ لَا يُدْرِكُ خَلْقَهُمْ وَ صِفَتَهُمْ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ
***
وَ أَمَّا قَوْلُهُ
يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا.
يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً
لَا يُحِيطُ الْخَلَائِقُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْماً
إِذْ هُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ عَلَى أَبْصَارِ الْقُلُوبِ الْغِطَاءَ
فَلَا فَهْمَ يَنَالُهُ بِالْكَيْفِ وَ لَا قَلْبَ يُثْبِتُهُ بِالْحُدُودِ
فَلَا يَصِفُهُ إِلَّا كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ فَلَيْسَ مِنَ الْأَشْيَاءِ شَيْءٌ مِثْلَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
فَقَالَ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ وَ حَلَلْتَ عَنِّي عُقْدَةً فَأَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
***
فَقَالَ ع
وَ أَمَّا قَوْلُهُ
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ
وَ قَوْلُهُ
وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً
وَ قَوْلُهُ
وَ ناداهُما رَبُّهُما
وَ قَوْلُهُ
يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ
***
فَأَمَّا قَوْلُهُ
ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ فَإِنَّهُ مَا يَنْبَغِي لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً وَ لَيْسَ بِكَائِنٍ إِلَّا مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ كَذَلِكَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً كَبِيراً قَدْ كَانَ الرَّسُولُ يُوحَى إِلَيْهِ مِنْ رُسُلِ السَّمَاءِ فَيُبَلِّغُ رُسُلُ السَّمَاءِ رُسُلَ الْأَرْضِ وَ قَدْ كَانَ الْكَلَامُ بَيْنَ رُسُلِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بَيْنَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُرْسِلَ بِالْكَلَامِ مَعَ رُسُلِ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ رَبِّي لَا يُرَى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَمِنْ أَيْنَ تَأْخُذُ الْوَحْيَ فَقَالَ آخُذُهُ مِنْ إِسْرَافِيلَ فَقَالَ وَ مِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ إِسْرَافِيلُ قَالَ يَأْخُذُهُ مِنْ مَلَكٍ فَوْقَهُ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ
قَالَ فَمِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ ذَلِكَ الْمَلَكُ
قَالَ
يُقْذَفُ فِي قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْيٌ وَ هُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ كَلَامُ اللَّهِ لَيْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ
مِنْهُ مَا كَلَّمَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ
وَ مِنْهُ مَا قَذَفَهُ فِي قُلُوبِهِمْ
وَ مِنْهُ رُؤْيَا يُرِيهَا الرُّسُلَ
وَ مِنْهُ وَحْيٌ وَ تَنْزِيلٌ يُتْلَى وَ يُقْرَأُ فَهُوَ كَلَامُ اللَّهِ
فَاكْتَفِ بِمَا وَصَفْتُ لَكَ مِنْ كَلَامِ اللَّهِ
فَإِنَّ مَعْنَى كَلَامِ اللَّهِ لَيْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ
فَإِنَّ مِنْهُ مَا يُبَلِّغُ بِهِ رُسُلُ السَّمَاءِ رُسُلَ الْأَرْضِ
قَالَ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ وَ حَلَلْتَ عَنِّي عُقْدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين.
حضرت (ع) فرمود:
و اما قول خداى عز و جل وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ
و قول آن جناب لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ
و قول آن جناب و لقد راه نَزْلَةً أُخْرى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى
و قول آن جناب يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً بآن وجهى است كه مذكور مىشود
***
اما قول آن جناب وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ
پس بدرستى كه اين امر در موضع است كه دوستان خداى عز و جل در آن منتهى ميشوند بعد از آنكه از حساب فارغ شده باشند بسوى نهرى كه حيوان ناميده مىشود پس در آن نهر غسل ميكنند و از آن مىآشامند و روى ايشان تازگى بهم ميرساند از روى روشنى و چون آفتاب تابان مىشود و هر خاشاك و نقصان شكستگى كه مراد از آنها كثافات و عيوبى است كه لازم بشريت است از ايشان ميرود و برطرف مىشود بعد از آن بدخول در بهشت امر ميشوند پس از اين مقام بسوى پروردگار خود مىنگردند كه چگونه ايشان را ثواب ميدهد و از آن داخل بهشت ميشوند و اين تفسير قول خداى عز و جل است در سلام كردن فرشتگان بر ايشان سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ يعنى خازنان بهشت كه رضوان و پيروان اويند بايشان گويند كه سلامتى و ايمنى و تحيت و رحمت از جانب خدا بر شما باد پاك و پاكيزه شديد پس در آئيد در حالتى كه جاويد باشيد پس در نزد اين يقين بدخول بهشت و نظر بسوى آنچه پروردگار ايشان ايشان را وعده فرموده بهمرسانند و اين معنى قول آن جناب است كه إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ و جز اين نيست كه بنظر بسوى خويش نظر بسوى ثواب خود تبارك و تعالى را قصد دارد
***
و اما قول آن جناب لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ
پس آن چنانست كه فرموده لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ و خيالها باو احاطه نميكند وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ يعنى او بآنها احاطه ميكند وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ اين مدح و ستايشى است كه پروردگار ما نفس خود را تبارك و تعالى و تقدس عُلُوًّا كَبِيراً بآن ستوده و موسى (ع) سؤال كرد و از حمد خداى عز و جل اين بر زبانش جارى شد كه رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ و اين مسألت او امر عظيمى بود و كار بزرگى را خواهش نمود و باين جهت از او بازخواست شد پس خداى تبارك و تعالى فرمود كه لَنْ تَرانِي يعنى مرا در دنيا نبينى تا بميرى پس در آخرت مرا خواهى ديد بآن معنى كه مذكور شد و ليكن اگر خواهى كه در دنيا مرا ببينى بسوى اين كوه نظر كن فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي پس خداى جل ثناؤه بعضى از آيات خود را آشكار نمود و پروردگار ما از براى آن كوه تجلى فرمود پس آن كوه پاره پاره شد و چون چيز پوسيده ورزيده گرديد وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً بعد از آن خدا او را زنده گردانيد و بر انگيخت پس موسى گفت كه سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ يعنى منم اول مؤمنى كه از ايشان بتو ايمان آورده كه هرگز تو را نخواهد ديد
***
و اما قول آن جناب وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى يعنى محمد (ص) در جايى كه آفريده از آفريدگان خداى تعالى از آن در نمىگذرد و قول آن جناب در آخر آيه ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى يعنى جبرئيل (ع) را در صورتى كه دارد دو مرتبه ديد اين مرتبه و يك مرتبه ديگر و بيانش آنست كه خلق جبرئيل (ع) بزرگست چه او از جمله روحانيانست كه خلق و صفت ايشان را كسى در نيابد مگر خدا كه پروردگار عالميانست
***
و قول آن جناب يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً
يعنى خلائق از روى علم و دانش بخداى عز و جل احاطه نميكنند
زيرا كه آن جناب تبارك و تعالى بر ديدهاى دلها پرده و پوشش قرار داده پس هيچ فهمى بكيف و چگونگى او را نيابد و هيچ دلى او را بحدود و اندازها ثابت نگرداند پس او را وصف مكن مگر چنان كه او خود را وصف كرده لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ اول است و آخر و ظاهر و باطن و خالق و بارى و مصوريست كه چيزها را آفريده پس چيزى از چيزها مانند او تبارك و تعالى نيست.
آن مرد گفت كه اندوه را از من بردى خدا اندوه را از تو ببرد و گرهى را از من گشودى پس خدا مزد تو را بزرگ گرداند يا امير المؤمنين
***
حضرت فرمود
و اما قول آن جناب
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ و قول آن جناب وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً
و قول آن جناب
وَ ناداهُما رَبُّهُما
و قول آن جناب
يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ بآن تفضيلى است كه مذكور مىشود و ظاهر آنست كه آيه آخر از سؤال آن مرد افتاده باشد چه آن در سؤال مذكور نيست و ترجمهاش اينست كه گفتيم اى آدم ساكن شو تو با زنت حواء در بهشت
و حضرت ميفرمايد كه اما قول آن جناب وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ يعنى سزاوار نباشد بشرى را كه خدا با او سخن گويد مگر بوحى و آن باشنده نيست مگر از پس پرده يا فرستاده را بفرستد پس بسوى او وحى كند آنچه را كه خواهد و خداى كه تبارك و تعالى است بعلوى بزرگ چنين فرموده و رسول چنين بود كه از فرستادگان آسمان بسويش وحى ميشد پس فرستادگان آسمان بفرستادگان زمين ميرسانيدند و گاه بود كه كلام در ميانه فرستادگان اهل زمين و خدا بود بىآنكه كلام را با فرستادگان اهل آسمان بفرستد و رسول خدا (ص) فرمود كه اى جبريل آيا پروردگار خود را ديده جبرئيل عرض كرد كه پروردگار من ديده نميشود رسول خدا (ص) فرمود كه وحى را از كجا فرا ميگيرى عرض كرد كه آن را از اسرافيل فرا ميگيريم فرمود كه اسرافيل آن را از كجا فرا ميگيرد عرض كردم كه آن را فرا ميگيرد از فرشته كه زبر او است از روحانيان فرمود كه آن فرشته از كجا فرا ميگيرد عرض كرد كه در دلش افكنده مىشود افكندهشدنى پس اين وحى است
و آن كلام خداى عز و جل است
و كلام خدا بيك نحو نيست
از جمله آنها چيزيست كه خدا بآن با فرستادگان سخن گفته
و از آن جمله آن چيزيست كه خدا آن را در دلهاى ايشان انداخته
و از آن جمله خواب ديدنى است كه آن را برسولان نموده
و از آن جمله وحى و تنزيلى است كه تلاوت كرده و خوانده مىشود و آن كلام خدا است
پس بآنچه از برايت وصف كردم از كلام خدا اكتفاء كن
زيرا كه معنى كلام خدا بيك نحو نيست
چه از آن جمله آن چيزيست كه فرستادگان آسمان بفرستادگان زمين ميرسانند
آن مرد عرض كرد كه اندوه را از من بردى خدا اندوه را از تو ببرد و گرهى را از من گشودى
پس خدا مزد تو را بزرگ گرداند يا امير المؤمنين.