دکتر محمد شعبانی راد

ای حسود! حاشا نکن! تو بودی که به نورت پشت کردی! أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ!

Don’t Deny It!
It was you
who turned your back
on your light!

«ابی – ابا» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«يَأْبَى‏ الطَّعامَ»
«أَبَى‏ الشي‏ءَ: آن چيز را نپذيرفت، آن چيز را نخواست، از آن چيز كراهت ورزيد.»
«تَأَبَّى‏ الشَّي‏ءَ: آن چيز را رد كرد، قبول نكرد، به آن چيز راضى نشد.»
«الأَوَابِي‏ من الإِبل»
+ «ابو»: «عنز أَبْوَاءُ»
«مفهوم امتناع»:
ابا کردن: سرپیچی کردن، نپذیرفتن، سر باز زدن، امتناع کردن. استنکاف کردن.
«deny»: انکار کردن، رد کردن، حاشا کردن، تکذیب کردن.

+ پوشه «ابو» …
«عنز أَبْوَاءُ: إذا أخذه من شرب ماءٍ فيه بول الأروى داء يمنعه من شرب الماء.»

[مفردات – ابی: الاباء]
الأَوَابِي‏ من الإِبل‏ الحِقاق‏ و الجِذَاع‏ و الثِّنَاء إذا ضربها الفحل فلم تلقح،
فهى تسمَّى‏ الأَوَابِي‏ حتَّى تلقح مرَّة، و لا تسمَّى بعد ذلك‏ أَوَابِىَ‏، واحدتها آبِيَةٌ

ابا و استنکاف
میشه حالت قلب اهل شک حسودی که اصلا نطفه‌های علمی صاحبان نور رو نمی‌پذیره و بهش عمل نمیکنه «إذا ضربها الفحل فلم تلقح»، بدلیل یه مشکل و یه بیماری که داره، این میشه «الأَوَابِي‏ من الإِبل».
مفهوم نازائی، ناباروری، بی‌حاصلی: «Infertility»

«ابی – ابا» از هزار واژه مترادف حسادت است!

ریجکت! پس زدن! میگن پیوند کلیه بیمار نگرفت! پس زد! رد کرد! نپذیرفت! قبول نکرد! ریجکت شد!
+ «نکف – حسود، سکۀ تقلبی است!»

ای حسود!
حاشا نکن! تو بودی که به نورت پشت کردی!
انگاری حسود، با این اشتباه مرگبارش، نور رو بر خودش حرام کرد.
امتناع حسود از باور نور خود، میشه ابا و استنکاف!
حسود، نورشو باور نکرد!
حسود، به نورش سجده نکرد!
حسود، نورشو پرستش نکرد!
فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ

[سورة البقرة (۲): آية ۳۴]
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ 
فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (۳۴)
و چون فرشتگان را فرموديم:
«براى آدم سجده كنيد»،
پس بجز ابليس -كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد- [همه‏] به سجده درافتادند.

فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ

[سورة الحجر (۱۵): الآيات ۲۶ الى ۳۵]
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۶)
و در حقيقت، انسان را از گِلى خشك، از گلى سياه و بدبو، آفريديم.
وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ (۲۷)
و پيش از آن، جن را از آتشى سوزان و بى‌‏دود خلق كرديم.
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۸)
و [ياد كن‏] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گلى خشك، از گلى سياه و بدبو، خواهم آفريد.
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ (۲۹)
پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده درافتيد.
فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (۳۰)
پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند،
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (۳۱)
جز ابليس كه خوددارى كرد از اينكه با سجده‏‌كنندگان باشد.
قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (۳۲)
فرمود: «اى ابليس، تو را چه شده است كه با سجده‏‌كنندگان نيستى؟»
قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۳۳)
گفت: «من آن نيستم كه براى بشرى كه او را از گلى خشك، از گلى سياه و بدبو، آفريده‌‏اى، سجده كنم.»
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (۳۴)
فرمود: «از اين [مقام‏] بيرون شو كه تو رانده‌‏شده‏‌اى.
وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ (۳۵)
و تا روز جزا بر تو لعنت باشد.

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى

[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۱۶ الى ۱۲۵]
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ (۱۱۶)
و [ياد كن‏] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد.»
پس، جز ابليس كه سر باز زد [همه‏] سجده كردند.
فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏ (۱۱۷)
پس گفتيم: «اى آدم، در حقيقت، اين [ابليس‏] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك‏] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيره‏‌بخت گردى.»
إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ (۱۱۸)
در حقيقت براى تو در آنجا اين [امتياز] است كه نه گرسنه مى‌‏شوى و نه برهنه مى‌‏مانى.
وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏ (۱۱۹)
و [هم‏] اينكه در آنجا نه تشنه مى‌‏گردى و نه آفتاب‏‌زده.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ (۱۲۰)
پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: «اى آدم، آيا تو را به درخت جاودانگى و ملكى كه زايل نمى‌‏شود، راه نمايم؟»
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏ (۱۲۱)
آنگاه از آن [درخت ممنوع‏] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاى بهشت بر خود. و [اين گونه‏] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏ (۱۲۲)
سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و [وى را] هدايت كرد.
قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏ (۱۲۳)
فرمود: «همگى از آن [مقام‏] فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد، هر كس از هدايتم پيروى كند نه گمراه مى‌‏شود و نه تيره‏‌بخت.»
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ (۱۲۴)
و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت، و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‏‌كنيم.»
قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (۱۲۵)
مى‌‏گويد: «پروردگارا، چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم؟»

يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ

[سورة التوبة (۹): الآيات ۷ الى ۸]
كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ 
إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ
فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (۷)
چگونه مشركان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدى تواند بود؟
مگر با كسانى كه كنار مسجد الحرام پيمان بسته‏‌ايد.
پس تا با شما [بر سر عهد] پايدارند، با آنان پايدار باشيد،
زيرا خدا پرهيزگاران را دوست مى‏‌دارد.
كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً
يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ
وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (۸)
چگونه [براى آنان عهدى است‏] با اينكه اگر بر شما دست يابند،
در باره شما نه خويشاوندى را مراعات مى‏‌كنند و نه تعهّدى را،
شما را با زبانشان راضى مى‌‏كنند و حال آنكه دلهايشان امتناع مى‌‏ورزد
و بيشترشان منحرفند.

[سورة التوبة (۹): الآيات ۳۲ الى ۳۳]
يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ
وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (۳۲)
مى‏‌خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش كنند،
ولى خداوند نمى‏‌گذارد، تا نور خود را كامل كند، هر چند كافران را خوش نيايد.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (۳۳)
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد
تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.

فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً

ولى بيشتر مردم جز سرِ انكار ندارند!

[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۸۵ الى ۸۹]
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً (۸۵)
و در باره روح از تو مى‌‏پرسند، بگو: «روح از [سنخ‏] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.»
وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلاً (۸۶)
و اگر بخواهيم، قطعاً آنچه را به تو وحى كرده‏‌ايم مى‌‏بريم، آنگاه براى [حفظ] آن، در برابر ما، براى خود مدافعى نمى‏‌يابى،
إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً (۸۷)
مگر رحمتى از جانب پروردگارت [به تو برسد]، زيرا فضل او بر تو همواره بسيار است.
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً (۸۸)
بگو: «اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند.»
وَ لَقَدْ صَرَفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (۸۹)
و به راستى در اين قرآن از هر گونه مَثَلى، گوناگون آورديم، ولى بيشتر مردم جز سرِ انكار ندارند.

فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً

و[لى ] بيشتر مردم جز ناسپاسى نخواستند!

[سورة الفرقان (۲۵): الآيات ۴۱ الى ۵۰]
وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (۴۱)
و چون تو را ببينند، جز به ريشخندت نگيرند، [كه:] «آيا اين همان كسى است كه خدا او را به رسالت فرستاده است؟
إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (۴۲)
چيزى نمانده بود كه ما را از خدايانمان – اگر بر آن ايستادگى نمى‌‏كرديم – منحرف كند. «و هنگامى كه عذاب را مى‏‌بينند به زودى خواهند دانست چه كسى گمراه‌‏تر است.
أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (۴۳)
آيا آن كس كه هواىِ [نفس‏] خود را معبود خويش گرفته است ديدى؟ آيا [مى‌‏توانى‏] ضامنِ او باشى؟
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (۴۴)
يا گمان دارى كه بيشترشان مى‌‏شنوند يا مى‌‏انديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند، بلكه گمراه‏‌ترند.
أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (۴۵)
آيا نديده‌‏اى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است؟ و اگر مى‌‏خواست، آن را ساكن قرار مى‌‏داد، آنگاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (۴۶)
سپس آن [سايه‏] را اندك اندك به سوى خود بازمى‌‏گيريم.
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (۴۷)
و اوست كسى كه شب را براى شما پوششى قرار داد و خواب را [مايه‏] آرامشى. و روز را زمان برخاستن [شما] گردانيد.
وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (۴۸)
و اوست آن كس كه بادها را نويدى پيشاپيش رحمت خويش [=باران‏] فرستاد و از آسمان، آبى پاك فرود آورديم،
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (۴۹)
تا به وسيله آن سرزمينى پژمرده را زنده گردانيم و آن را به آنچه خلق كرده‌‏ايم -از دامها و انسانهاى بسيار- بنوشانيم.
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (۵۰)
و قطعاً آن [پند] را ميان آنان گوناگون ساختيم تا توجه پيدا كنند، و[لى ] بيشتر مردم جز ناسپاسى نخواستند.

فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلاَّ كُفُوراً

و[لى‏] ستمگران جز انكار [چيزى را] نپذيرفتند!

[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۹۶ الى ۱۰۰]
قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (۹۶)
بگو: «ميان من و شما، گواه بودن خدا كافى است، چرا كه او همواره به [حال‏] بندگانش آگاه بينا است.»
وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً (۹۷)
و هر كه را خدا هدايت كند او رهيافته است، و هر كه را گمراه سازد، در برابر او براى آنان هرگز دوستانى نيابى، و روز قيامت آنها را كور و لال و كر، به روى چهره‏‌شان درافتاده، برخواهيم انگيخت: جايگاهشان دوزخ است. هر بار كه آتش آن فرو نشيند، شراره‌‏اى [تازه‏] برايشان مى‌‏افزاييم.
ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآياتِنا وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً (۹۸)
جزاى آنها اين است، چرا كه آيات ما را انكار كردند و گفتند: «آيا وقتى ما استخوان و خاك شديم [باز] در آفرينشى جديد برانگيخته خواهيم شد؟»
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ
وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فِيهِ
فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلاَّ كُفُوراً (۹۹)
آيا ندانستند كه خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده، تواناست كه مانند آنان را بيافريند
و [همان خداست كه‏] برايشان زمانى مقرر فرموده كه در آن هيچ شكى نيست؟
و[لى‏] ستمگران جز انكار [چيزى را] نپذيرفتند.
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (۱۰۰)
بگو: «اگر شما مالك گنجينه‏‌هاى رحمت پروردگارم بوديد،
باز هم از بيم خرج كردن قطعاً امساك مى‏‌ورزيديد، و انسان همواره بخيل است.»

فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما

[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۷۶ الى ۸۲]
قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً (۷۶)
[موسى‏] گفت: «اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن
[و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.»
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها
فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما 
فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً (۷۷)
پس رفتند تا به اهل قريه‏‌اى رسيدند.
از مردم آنجا خوراكى خواستند، و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند.
پس در آنجا ديوارى يافتند كه مى‏‌خواست فرو ريزد،
و [بنده ما] آن را استوار كرد.
[موسى‏] گفت: «اگر مى‏‌خواستى [مى‌‏توانستى‏] براى آن مزدى بگيرى.»
قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (۷۸)
گفت: «اين [بار، ديگر وقت‏] جدايى ميان من و توست.
به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»:
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها
وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً (۷۹)
اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى‏‌كردند، خواستم آن را معيوب كنم،
[چرا كه‏] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى‏] را به زور مى‏‌گرفت.
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (۸۰)
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند،
پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكَشد.
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (۸۱)
پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد.
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ
وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً
فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ 
وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي 
ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (۸۲)
و اما ديوار، از آنِ دو پسر [بچه‏] يتيم در آن شهر بود،
و زيرِ آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى‏] نيكوكار بود،
پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم‏] به حدّ رشد برسند
و گنجينه خود را -كه رحمتى از جانب پروردگارت بود- بيرون آورند.
و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم.
اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى.

وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى‏

[سورة طه (۲۰): الآيات ۴۵ الى ۵۶]
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏ (۴۵)
آن دو گفتند: «پروردگارا، ما مى‏‌ترسيم كه [او] آسيبى به ما برساند يا آنكه سركشى كند.»
قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏ (۴۶)
فرمود: «مترسيد، من همراه شمايم، مى‌‏شنوم و مى‌‏بينم،
فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ (۴۷)
پس به سوى او برويد و بگوييد: ما دو فرستاده پروردگار توايم، پس فرزندان اسرائيل را با ما بفرست، و عذابشان مكن، به راستى ما براى تو از جانب پروردگارت معجزه‌‏اى آورده‏‌ايم، و بر هر كس كه از هدايت پيروى كند درود باد.
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۴۸)
در حقيقت به سوى ما وحى آمده كه عذاب بر كسى است كه تكذيب كند و روى گرداند.»
قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏ (۴۹)
[فرعون‏] گفت: «اى موسى، پروردگار شما دو تن كيست؟»
قالَ رَبُّنا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ (۵۰)
گفت: «پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است.»
قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى (۵۱)
گفت: «حال نسلهاى گذشته چون است؟»
قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏ (۵۲)
گفت: «علم آن، در كتابى نزد پروردگار من است. پروردگارم نه خطا مى‏‌كند و نه فراموش مى‌‏نمايد.»
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى (۵۳)
همان كسى كه زمين را برايتان گهواره‌‏اى ساخت، و براى شما در آن، راهها ترسيم كرد و از آسمان آبى فرود آورد، پس به وسيله آن رُستنيهاى گوناگون، جفت جفت بيرون آورديم.
كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏ (۵۴)
بخوريد و دامهايتان را بچرانيد كه قطعاً در اينها براى خردمندان نشانه‌‏هايى است.
مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏ (۵۵)
از اين [زمين‏] شما را آفريده‌‏ايم، در آن شما را بازمى‌‏گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مى‌‏آوريم.
وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى‏ (۵۶)
در حقيقت، [ما] همه آيات خود را به [فرعون‏] نشان داديم، ولى [او آنها را] دروغ پنداشت و نپذيرفت.

امانت – ابا

[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۷۰ الى ۷۳]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (۷۰)
اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد.
يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً (۷۱)
تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد،
و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان بَرَد قطعاً به رستگارى بزرگى نايل آمده است.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ 
فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً (۷۲)
ما امانت [الهى و بار تكليف‏] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم،
پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند،
و[لى‏] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ
وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (۷۳)
[آرى، چنين است‏] تا خدا مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرك را عذاب كند
و توبه مردان و زنان با ايمان را بپذيرد، و خدا همواره آمرزنده مهربان است.

وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا

[سورة البقرة (۲): آية ۲۸۲]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏
وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا
وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى‏ أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‏ أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (۲۸۲)
اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد، هر گاه به وامى تا سررسيدى معين، با يكديگر معامله كرديد، آن را بنويسيد. و بايد نويسنده‏‌اى [صورت معامله را] بر اساس عدالت، ميان شما بنويسد. و هيچ نويسنده‌‏اى نبايد از نوشتن خوددارى كند؛ همان گونه [و به شكرانه آن‏] كه خدا او را آموزش داده است. و كسى كه بدهكار است بايد املا كند، و او [=نويسنده‏] بنويسد. و از خدا كه پروردگار اوست پروا نمايد، و از آن، چيزى نكاهد. پس اگر كسى كه حق بر ذمه اوست، سفيه يا ناتوان است، يا خود نمى‏‌تواند املا كند، پس ولىّ او بايد با [رعايت‏] عدالت، املا نمايد. و دو شاهد از مردانتان را به شهادت طلبيد، پس اگر دو مرد نبودند، مردى را با دو زن، از ميان گواهانى كه [به عدالت آنان‏] رضايت داريد [گواه بگيريد]، تا [اگر] يكى از آن دو [زن‏] فراموش كرد، [زنِ‏] ديگر، وى را يادآورى كند.
و چون گواهان احضار شوند، نبايد خوددارى ورزند.
و از نوشتنِ [بدهى‏] چه خرد باشد يا بزرگ، ملول نشويد، تا سررسيدش [فرا رسد]. اين [نوشتنِ‏] شما، نزد خدا عادلانه‏‌تر، و براى شهادت استوارتر، و براى اينكه دچار شك نشويد [به احتياط] نزديكتر است، مگر آنكه داد و ستدى نقدى باشد كه آن را ميان خود [دست به دست‏] برگزار مى‏‌كنيد؛ در اين صورت، بر شما گناهى نيست كه آن را ننويسيد. و [در هر حال‏] هر گاه داد و ستد كرديد گواه بگيريد. و هيچ نويسنده و گواهى نبايد زيان ببيند، و اگر چنين كنيد، از نافرمانى شما خواهد بود. و از خدا پروا كنيد، و خدا [بدين گونه‏] به شما آموزش مى‌‏دهد، و خدا به هر چيزى داناست.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی