دکتر محمد شعبانی راد

درخشش نور! الواح نورانی!

Ultimate Sparkle Science!

«لوح» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أَلاحَ‏ الشي‏ءُ: آن چيز آشكار و نمايان شد.»
«كلُّ من لمَع بشيء و أَظهره، فقد لاحَ به و لَوَّح و أَلاحَ»
علم، آشکار و نمایان شد! نور، آشکار و نمایان شد!
«لَوَّحَه بالعلم»
+ «دلل»
«لَوَّحَ‏ لِلْكَلْبِ بِرَغِيْفٍ فَتَبِعهُ،
قرص نانى به سگ نشان داد و آن بدنبال او براه افتاد.»
+ «ظهر – آشکار شدن!»
+ «المنتهی النّور»
«Ultimate Sparkle Science»

[وحی – لمح – لوح] :
فقه اللغه :
فإن نظر إليه بعجلة، قيل: لَمَحَهُ‏.
فإن نظر إلى الشي‏ء كاللّمحة، ثم خَفِي عنه، قيل: لَاحَهُ‏ لَوْحَة.
فإذا كانت سريعة العَطش، فهي: مِلْواح‏.

خودنمایی نور!
جلوه‌گری نور!
درخشش نور!
نور درخشان!
الواح نورانی قلب!
«The sparkle of jewels»

خدا چجوری علم میده؟
خدا علم رو قرض میده!

کیه که در دوران آتش‌بس، نور قلبشو به دیگران قرض بده،
تا خدا هم لحظه‌به‌لحظه قلب اونو با نور علم خودش روشن و روشنتر کنه!

خدا چجوری علم میده؟
با قبض و بسط نور قلب!
به این میگن «لوح – درخشش نور! الواح نورانی!»
پس استمرار فرایند قبض و بسط نور قلب،
منوط به این است که مدام از این نورت به دیگران قرض بدهی!
در واقع باید از نورت مدام استفاده کنی!
مدام باید اسامی نورانی رو معنا کنی!
مدام باید برای قلبت و قبرت، اعمال صالح نورانی تولید کنی! تجارت نورانی!
مدام باید رابطه نورانی قلبیتو با خدای مهربان، مستحکمتر کنی! «صلة»

داستان الواح موسی ع:
« وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ … أَلْقَى الْأَلْواحَ … أَخَذَ الْأَلْواحَ … »
تاویل الواح موسی ع!
انگاری نکات علمی برای اولین بار برای صاحبان نور آشکار می شود «لوح».
+ «بکر»

سمّى لوحا لأنّه يلوح:
لوحی که داره بهت برق میزنه!
«لوح برّاق» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
«لوح»: + مفهوم «آشکار» + «ظهر»:
«أَلاحَ‏ الشي‏ءُ: آن چيز آشكار و نمايان شد.»

علم آل محمد ع به صاحبان نور چشمک می‌زند «بدوّ في تصفّح» و آنها را بدنبال خود می‌کشاند و از این جهت به علم آل محمد ع لوح گفته می‌شود، چون مثل جرقه‌ای به فکر صاحبان نور خطور می‌کند «لَوَّحَه بالعلم» و او دنبالش را می‌گیرد و ادامه می‌دهد «لَوَّحَ‏- تَلْوِيحاً [لوح‏]: از دور اشاره كرد.»
واژه «صلی» یعنی خودت را با نور آل محمد ع گرم و روشن کردن و در واقع با «لوح» علمی آل محمد ع یعنی اشارات علمی که از منبع نور به قلب می‌رسد اخذ علم کن!
«لَوَّحَ‏ لِلْكَلْبِ بِرَغِيْفٍ فَتَبِعهُ: قرص نانى به سگ نشان داد و او بدنبالش براه افتاد.
+ «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید»
+ «ثمانیة»
«ارتباط علمی»
+ « وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ‏ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18)
+ سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ‏ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ‏ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ‏ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَليلٌ فَلا تُمارِ فيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (22) »
در مقالۀ شهادتین به مبحث ثمانیه اشاره شد:
چهار تا هنوز در آسمان هستند
و چهار تا در زمین
«اشهد ان لا اله الا الله
اشهد ان محمدا ص رسول الله
اشهد ان علیا و اولاده المعصومین ع حجج الله
اشهد ان شیعتنا … »
وقتی شعبات و سطوح علمی ثمانیة باشد، آخرش ختم به «ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ‏» می‌شود!
تا اینجا مسیر نور علم نفوذ می‌کند، این اتصال برقرار شده و … این توفیق بزرگی برای سگ اصحاب کهف است که از جمله بهشتیان است!

[صلی – لوح] :
«صلی» و «لوح» ارتباط علمی با نور علم آل محمد ع است، بصورت اشارات و تلویحات به قلب صاحبان نور، که این کلام نورانی آل محمد ع را درک می‌کنند.
«لَوَّحَه بالعلم و الحکمۀ».
«صَلَّى‏ الْعَصَا عَلَى النّارِ اوْ بِالنّارِ: عصا و يا چوب را بر روى آتش گردانيد تا نرم و صاف شود.
(مثال شیشه‌گرها!)
«لَوَّحَ‏ الشَّي‏ءَ بِالنَّار: چيزى را با آتش گرم و داغ كرد.»
«لَوَّحَهُ‏ الحرّ: غيّره»
+ «صهر»
میای کنار آتیش گرم بشی، تاثیری که آتیش روی تو میذاره اینه که پوستت گرم و قرمز میشه به این تغییر ایجاد شده در کنار آتیش میگن «لَوَّحَهُ‏ الحرّ: غيّره»
انگاری بدن ما (قلب ما) سرده و نیاز به گرم شدن داریم، لذا میاییم کنار صاحبان نور تا قلبمونو با نور علم اونها روشن و گرم کنیم، حالا تاثیری که کلام شیرین اونها روی بینش و رفتار ما داره، میشه همون آثار الواح نورانی که از منبع علم آل محمد ع برای آنها آشکار شده (ترجمه نور به حروف و تالیف کلمات از این حروف نورانی).
«اللوح صحيفة مهياة للكتابة فيها و أصله من اللوح و هو اللمع
يقال لاح يلوح إذا لمع و تلألأ
و التلويح التضمير
و لوحه السفر غيره تغييرا تبين عليه أثره لأن حاله يلوح بما نزل به
و اللوح الهواء لأنه كاللامع في هبوبه فاللوح تلوح المعاني بالكتابة فيه»

این لوح همان قلب سلیم است که محل قبض و بسط و امر و نهی مکتوب آل محمد ع، در دل شرایط است.
اهل نور یقین امر و نهی ولی خود را از روی همین لوح با قبض و بسط قلبی خود متوجه می‌شوند و خیلی محترمانه امر و نهی و اصلاح و تربیت می‌شوند «عُقُوبَةُ الْعُقَلَاءِ التَّلْوِيحُ‏»
+ «شور – اشاره: الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ».
اما اهل حسادت چون بی‌سواد از فهم و خواندن این دستورات نورانی مافوق خود در لوح محفوظ قلب خود هستند، لذا باید «بالعصا و العلف» تادیب شوند «عُقُوبَةُ الْجُهَلَاءِ التَّصْرِيحُ» تا بفهمند، اما متاسفانه با این روش هم نمی‌فهمند.
این امر و نهی که در قالب قبض و بسط قلبی برای اهل نور یقین فهمیده می‌شود جنبه موعظه دارد «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً» و این اهل نور هستند که اختیارا به این موعظه و پندهای نورانی نافع گوش جان سپرده «سمع» و بدان عامل می‌شوند.
اینکه «وَ كَتَبْنا لَهُ»، جالبه، انگاری در قلب با قبض و بسط قلبی امر و نهی مافوق بصورت مکتوب نوشته میشه و این ترجمه نور به حرف و تالیف کلمات از این حروف، وقایعی است که در قلب اهل نور رخ می‌دهد و همه این وقایع در عالم مجازی ملکوت قلب صورت می‌گیرد که دیگران از آن بی خبرند.

«بدوّ في تصفّح»
«و ضَبَحَ‏ القِدْحَ بالنار: لَوَّحَه. و قِدْحٌ‏ ضَبِيحٌ‏ و مَضْبوحٌ‏: مُلَوَّح»

علوم گام به گام ریلیز می‌شود!
اول مقداری از آن عنایت میشود.
بعد که شیرینی و حلاوت آن را چشیدی و مشتاق شدی، حالا خودت دنبال آنها میروی «لوّح» و اقامه صلاه بجای می‌آوری و اینکه همه چیز در الواح نیامده و قسمتی از همه چیز آمده برای جلب توجه ما از طرفی و پیروی از منبع نور از طرف دیگر می‌باشد.
«وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ فَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ سُئِلُوا عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْ دِينِ اللَّهِ فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِنْهُ أَثَرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص رَدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع.»

[قرآن – فرقان – الواح] :
[ لِمَ سُمِّيَ الْفُرْقَانُ فُرْقَاناً ؟… لِأَنَّهُ … أُنْزِلَتْ فِي غَيْرِ الْأَلْوَاحِ ]
[تمام علوم از یک منبع واحد و مشترک صادر می شود] :
مَنْ أَعْطَاكَهَا ؟
… أَعْطَانِي الَّذِي أَعْطَى مُوسَى الْأَلْوَاحَ جَبْرَئِيلُ.

[سطوح مختلف علمی!] :
« وَ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بِكُلِّ قَسَمٍ أَقْسَمْتَهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ الْمَكْنُونِ
أَوْ فِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ
أَوْ فِي الزَّبُورِ
أَوْ فِي الْأَلْوَاحِ
أَوْ فِي التَّوْرَاةِ
أَوْ فِي الْإِنْجِيلِ
أَوْ فِي الْكِتَابِ وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ
يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ »

[تلویح – تصریح] :
عُقُوبَةُ الْعُقَلَاءِ التَّلْوِيحُ‏
عُقُوبَةُ الْجُهَلَاءِ التَّصْرِيحُ

«و يسمى التلويح لأنه يلوح فيه ما يريده»

«حَتَّى أَجْمَعَ مَا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ – جَمَعْتُ الْقُرْآنَ»

عَنْ عَبْدِ خَيْرٍ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ‏
لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ أَقْسَمْتُ لَوْ حَلَفْتُ أَنْ لَا أَضَعَ رِدَايَ عَنْ ظَهْرِي حَتَّى أَجْمَعَ مَا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ
فَمَا وَضَعْتُ رِدَايَ حَتَّى جَمَعْتُ الْقُرْآنَ.‏
و از عبد خير روايت ميكند از امير المؤمنين (ع) كه چون رسول اللَّه (ص) رحلت نمود من قسم ياد كردم كه ردا از دوش ننهم تا جمع كنم ما بين اللوحين را، پس ردا از دوش ننهادم تا جمع كردم قرآن را».

اللغة:
اللوح صحيفة مهياة للكتابة فيها
و أصله من اللوح و هو اللمع
يقال لاح يلوح إذا لمع و تلألأ
و التلويح التضمير
و لوحه السفر غيره تغييرا تبين عليه أثره لأن حاله يلوح بما نزل به
و اللوح الهواء لأنه كاللامع في هبوبه
فاللوح تلوح المعاني بالكتابة فيه

[مترادف و متضاد واژه ها] :
مرادفات كلمة لَوَّح
أشار , ألمح , أومأ , دل , رمز إلى , عرض , غمز , غمز ( أشار بالعين ) , كنى , لوح , وضر
أضداد كلمة لَوَّح
أبان ، أجلى ، أخفى ، أخمر ، أظهر ، أفصح ، أوضح ، بين ، جلى ، خبأ ، ستر ، طمس ، كشف ، كن ، نقى

+ پوشه «صحف»

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۴۴ الى ۱۴۵]
قالَ يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ‏ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتي وَ بِكَلامي‏ 
فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرينَ (۱۴۴)
فرمود:
«اى موسى، تو را با رسالتها و با سخن گفتنم [با تو]، بر مردم [روزگار] برگزيدم؛
پس آنچه را به تو دادم بگير و از سپاسگزاران باش.»
وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ‏ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ 
فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها 
سَأُريكُمْ دارَ الْفاسِقينَ (۱۴۵)
و در الواح [تورات‏] براى او در هر موردى پندى، و براى هر چيزى تفصيلى نگاشتيم،
پس [فرموديم:]
«آن را به جد و جهد بگير و قوم خود را وادار كن كه بهترين آن را فرا گيرند،
به زودى سراى نافرمانان را به شما مى‌‏نمايانم.»

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۵۰ الى ۱۵۱]
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ 
بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي
أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ 
وَ أَلْقى الْأَلْواحَ
وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ 
قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي
فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ
وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۱۵۰)
و چون موسى، خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت، گفت:
«پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد!
آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد؟
و الواح را افكند و [موى‏] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد.
[هارون ] گفت:
« اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند؛
پس مرا دشمن‏‌شاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.»
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (۱۵۱)
[موسى‏] گفت:
«پروردگارا، من و برادرم را بيامرز و ما را در [پناه‏] رحمت خود درآور،
و تو مهربانترين مهربانانى.»

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۵۲ الى ۱۵۴]
إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا
وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ (۱۵۲)
آرى، كسانى كه گوساله را [به پرستش‏] گرفتند،
به زودى خشمى از پروردگارشان و ذلّتى در زندگى دنيا به ايشان خواهد رسيد؛
و ما اين گونه، دروغ‏‌پردازان را كيفر مى‌‏دهيم.
وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۵۳)
و[لى‏] كسانى كه مرتكب گناهان شدند، آنگاه توبه كردند و ايمان آوردند،
قطعاً پروردگار تو پس از آن آمرزنده مهربان خواهد بود.
وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (۱۵۴)
و چون خشم موسى فرو نشست، الواح را برگرفت؛
و در رونويس آن، براى كسانى كه از پروردگارشان بيمناك بودند، هدايت و رحمتى بود.

[سورة القمر (۵۴): الآيات ۱۱ الى ۲۱]
فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ (۱۱)
پس درهاى آسمان را به آبى ريزان گشوديم.
وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماءُ عَلى‏ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (۱۲)
و از زمين چشمه‌‏ها جوشانيديم تا آب [زمين و آسمان‏] براى امرى كه مقدّر شده بود به هم پيوستند.
وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ (۱۳)
و او را بر [كشتىِ‏] تخته‏‌دار و ميخ‌‏آجين سوار كرديم.
تَجْرِي بِأَعْيُنِنا جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ (۱۴)
[كشتى‏] زير نظر ما روان بود. [اين‏] پاداش كسى بود كه مورد انكار واقع شده بود.
وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (۱۵)
و به راستى آن [سفينه‏] را بر جاى نهاديم [تا] عبرتى [باشد]؛ پس آيا پندگيرنده‌‏اى هست؟
فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (۱۶)
پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من‏]؟
وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (۱۷)
و قطعاً قرآن را براى پندآموزى آسان كرده‌‏ايم؛ پس آيا پندگيرنده‌‏اى هست؟
كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (۱۸)
عاديان به تكذيب پرداختند. پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من‏]؟
إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ (۱۹)
ما بر [سرِ] آنان در روز شومى، به طور مداوم، تندبادى توفنده فرستاديم،
تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ (۲۰)
[كه‏] مردم را از جا مى‌‏كند؛ گويى تنه‌‏هاى نخلى بودند كه ريشه‌‏كن شده بودند.
فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (۲۱)
پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من‏]؟

[سورة المدثر (۷۴): الآيات ۱۱ الى ۳۱]
ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً (۱۱)
مرا با آنكه [او را] تنها آفريدم واگذار.
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (۱۲)
و دارايى بسيار به او بخشيدم،
وَ بَنِينَ شُهُوداً (۱۳)
و پسرانى آماده [به خدمت، دادم‏]،
وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً (۱۴)
و برايش [عيش خوش‏] آماده كردم.
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ (۱۵)
باز [هم‏] طمع دارد كه بيفزايم.
كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً (۱۶)
ولى نه، زيرا او دشمنِ آيات ما بود.
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (۱۷)
به زودى او را به بالارفتن از گردنه [عذاب‏] وادار مى‏‌كنم.
إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ (۱۸)
آرى، [آن دشمن حقّ‏] انديشيد و سنجيد.
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (۱۹)
كُشته بادا، چگونه [او] سنجيد؟
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (۲۰)
[آرى،] كشته بادا، چگونه [او] سنجيد.
ثُمَّ نَظَرَ (۲۱)
آنگاه نظر انداخت.
ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (۲۲)
سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد.
ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ (۲۳)
آنگاه پشت گردانيد و تكبّر ورزيد،
فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ (۲۴)
و گفت: «اين [قرآن‏] جز سحرى كه [به برخى‏] آموخته‏‌اند نيست.
إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (۲۵)
اين غير از سخن بشر نيست.»
سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (۲۶)
زودا كه او را به سَقَر در آورم.
وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ (۲۷)
و تو چه دانى كه آن سَقَر چيست؟
لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ (۲۸)
نه باقى مى‌‏گذارد و نه رها مى‌‏كند.
لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (۲۹)
پوستها را سياه مى‌‏گرداند.
عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (۳۰)
[و] بر آن [دوزخ‏]، نوزده [نگهبان‏] است.
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَرِ (۳۱)
و ما موكّلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم، و شماره آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شده‌‏اند قرار نداديم، تا آنان كه اهل كتابند يقين به هم رسانند، و ايمان كسانى كه ايمان آورده‏‌اند افزون گردد، و آنان كه كتاب به ايشان داده شده و [نيز] مؤمنان به شكّ نيفتند، و تا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و كافران بگويند: «خدا از اين وصف‏‌كردن، چه چيزى را اراده كرده است؟» اين گونه، خدا هر كه را بخواهد بيراه مى‏‌گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و [شماره‏] سپاهيان پروردگارت را جز او نمى‏‌داند، و اين [آيات‏] جز تذكارى براى بشر نيست.

[سورة البروج (۸۵): الآيات ۱ الى ۲۲]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (۱)
سوگند به آسمانِ آكنده ز برج،
وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (۲)
و به روزِ موعود،
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (۳)
و به گواه و مورد گواهى،
قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (۴)
مرگ بر آدم‏‌سوزانِ خندق.
النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (۵)
همان آتش مايه‌‏دار [و انبوه‏].
إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ (۶)
آنگاه كه آنان بالاى آن [خندق به تماشا] نشسته بودند.
وَ هُمْ عَلى‏ ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (۷)
و خود بر آنچه بر [سرِ] مؤمنان مى‌‏آوردند، گواه بودند.
وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (۸)
و بر آنان عيبى نگرفته بودند جز اينكه به خداى ارجمند ستوده ايمان آورده بودند.
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ (۹)
همان [خدايى‏] كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آنِ اوست
و خدا[ست كه‏] بر هر چيزى گواه است.
إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ (۱۰)
كسانى كه مردان و زنان مؤمن را آزار كرده و بعد توبه نكرده‌‏اند،
ايشان راست عذاب جهنّم، و ايشان راست عذاب سوزان.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (۱۱)
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌‏اند،
براى آنان باغهايى است كه از زير [درختان‏] آن جويها روان است؛
اين است [همان‏] رستگارى بزرگ.
إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ (۱۲)
آرى، عِقاب پروردگارت سخت سنگين است.
إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ (۱۳)
هم اوست كه [آفرينش را] آغاز مى‏‌كند و بازمى‏‌گرداند.
وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (۱۴)
و اوست آن آمُرزنده دوستدارِ [مؤمنان‏].
ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ (۱۵)
صاحب ارجمند عرش.
فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (۱۶)
هر چه را بخواهد انجام مى‏‌دهد.
هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ (۱۷)
آيا حديث [آن‏] سپاهيان:
فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (۱۸)
فرعون و ثَمود بر تو آمد؟
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ (۱۹)
[نه،] بلكه آنان كه كافر شده‌‏اند در تكذيب‌‏اند؛
وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحيطٌ (۲۰)
با آنكه خدا از هر سو برايشان محيط است.
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ (۲۱)
آرى، آن قرآنى ارجمند است،
فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (۲۲)
كه در لوحى محفوظ است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی