The light has settled in the heart!
You are now in The Sacred Valley of Tuwa!
«طوی» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«طويت الثَّوبَ: تا کردن لباسها»
«الطُّوَى: چيزيكه تا وَ يا خَم شده باشد.»
لباسهای تاشده، داخل کمد، جا خوش کردهاند و چمبره زدهاند!
طوی، یعنی فرایندی که دو نقطه رو به هم وصل میکنه و میرسونه!
مفهوم «جمع في قبال النشر و البسط» از این واژه استنباط میشود.
انگاری ماموریت قلب با فهم قبض و بسط یعنی معرفة الامام بالنورانیة، اینه که در ذهنش و باطنش و درونش، دو نقطه رو که یکی خودشه و دیگری نورشه، رو به هم وصل کنه! به این میگن طی الارض! ارض میشه قلب ما! و طیّ همان نور ولایت است که قلب بهش میرسه و میفهمه چه مسئولیت و ماموریتی داره!
«المَطْوَى: رودههاى پيچيده، مار چنبره زده، جامه پُرچين»
«البئرُ المَطْوِيّة بالحِجارة: چاهی که دورش سنگچین شده،
انگاری سنگها دور چاه چمبره زده و جا خوش کردهاند!»
«طوی» قلبی است که مکانیسم نورانیاش فعال شده،
نور توی این قلب چمبره زده و جا خوش کرده
و راه را، بدرستی به صاحبش نشان میدهد!
صاحب قلب پویا میگه: «نور، توی مُشتِ ماست!»، «نورِ باورکردنی!»
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ»
امام صادق علیه السلام:
«الْمِشْكَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِنْدِيلُ قَلْبُهُ
وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ»
اهل نور، با نورِ درون قلب خود، دردِدل میکند و راه را مییابد و میشناسد و به آرامش میرسد!
در ورکلایفها میشنویم که با یادآوری ورکلایف نورانی اهل نوری دیگر، قلب به نور علم لازم برای ایجاد مهربانی و آرامش دست پیدا میکند که این نور عمل صالح خلق شده توسط اهل نور دیگر، در یک مکان و زمان دیگری صورت گرفته که حالا آن لحظۀ تولد نور برای او، به یاد و خاطره و قلب این شخص الهام میشود، کانه این شخص در درون قلب خود طیّ الارض نموده و به آن زمان و مکان منتقل میشود و آن نور را از او اخذ نموده و ارث علمی را گرفته و به آن عامل میشود و این فرایند طیّ الارض ملکوتی قلب اهل نور در دل شرایط تقدیرات که به طرفة العینی انجام میشود همان فرایند نور الولایة است که قلب، دوّمی نورش میشود و 1+1 میشود و این طیّ الارض، از افعال قلوب اهل نور یقینی است که صادقانه نورش را باور دارد و مدام در حال مناجات قلبی با این نور خود میباشد و سفر انفرادی خود را با این نور، به زیبایی هر چه تمامتر انجام میدهد.
به این میگن: «طیّ الارض»
به این میگن: «طیّ السماء»
«وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ»
«طیّ الارض – طیّ السماء»: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»:
ویژگی نور اینه که آسمانها و زمین رو طیّ میکنه!
با نور، در آسمانها و زمین، طیّ السماء و طیّ الارض کن!
+ «صدق – نورش به دلم نشست!»
قلبی که صادقانه نورشو باور داره، مدام در حال طیّ ارض و سماء است!!!
«الْمُؤْمِنِ … قَلْبُهُ … مُنْطَوِياً»
«وَ حَسْبُ الْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ قَلْبُهُ عَلَى مُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ آلِهِمَا الطَّيِّبِينَ مُنْطَوِياً»
«و براى مؤمن همين بس كه نور محبت و دوستى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و خاندان پاک آنها در قلبش ريشه كرده و او را مدام به خودش مشغول نموده است.»
«مُنْطَوٍ على نَفسهِ: او بخود مشغول است.»
قلب مومن یعنی قلب اهل نوری که صاحب نورشو باور داره «عَلَى مُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ آلِهِمَا الطَّيِّبِينَ»، یعنی رو به نورشه و دومی نورشه و پشت به تمناهاشه، طی الارض میکنه! کن فیکون میکنه! مُنْطَوِياً یعنی رو به نور! رو به زیارت نور مقدس آل محمد ع!
«طیّ الارض + کن فیکون!»
ماموریت و مسئولیت و وظیفۀ تاکسی اینه که دو نقطه رو به هم وصل کنه!
انگاری تاکسی کارش اینه که مدام طی الارض کنه!
تاکسی نورانی درون قلب ما، همان یادآوری علوم نورانی صاحبان نور و حاملان علم آل محمد ع است.
واژۀ «ذکر الله» بسیار زیباست.
واژۀ طوی در عبارات «طويت الثَّوبَ: تا کردن لباسها» و «الطُّوَى: چيزيكه تا وَ يا خَم شده باشد.» به این معناست که با تا کردن لباس یا خم کردن چیزی، دو نقطۀ دور از هم، به هم میرسند و نزدیک میشوند!
با نور، قلب به منبع آرامش میرسد!
اگه میخوای قلبت آرامش واقعی رو درک و حس کنه باید نورتو با قلبت ببینی و بشنوی و بفهمی و درک کنی! یعنی باید نور و ظلمت قلبتو متوجه بشی! یعنی باید قبض و بسط نورتو احساس کنی! یعنی باید اخم و لبخند ولی خدا رو با قلبت متوجه بشی! انگاری باید متوجه اشتباهات خودت با تذکری که نورت بهت میده، بشی! به این تاکسی نورانی قلبت و بخصوص به رانندۀ اون باید معرفت پیدا کنی!
در هر زمان و مکان که در جادۀ زندگی گیر میکنی، کافیه این تاکسی رو با رانندهاش صدا بزنی! یهو میبینی نور توی قلبت صدات میزنه و میگه تولدم مبارک! رسیدنم به این قلب سلیم، مایۀ برکت و آرامش برای او خواهد بود، ان شاء الله تعالی.
«حَسَنُ الطَّوِيَّة: خوشنيت»، «سَلِيمُ الطوِيَّة: پاكدل و خوشنيت»
قلبی که طیّ الارض کرده باشه، میتونی مهربانی کنه!
بعد از اینکه قلب، موقف وادی مقدس طوی را درک میکند:
[«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»، «إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»]،
حالا ماموریت «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ» را متوجه شده و طبق دستور عمل مینماید.
+ «دلل – نور خودش بهت چشمک میزنه!»
یا دلیل المتحیّرین!
راه نشانم بده!
مثال زیبای «فانوس دریایی»
الْمُنَاجَاةُ الْإِنْجِيلِيَّةُ
سَيِّدِي
لَوْ لَا نُورُكَ عَمِيتُ عَنِ الدَّلِيلِ
وَ لَوْ لَا تَبْصِيرُكَ ضَلَلْتُ عَنِ السَّبِيلِ
وَ لَوْ لَا تَعْرِيفُكَ لَمْ أَرْشَدْ لِلْقَبُولِ
وَ لَوْ لَا تَوْفِيقُكَ لَمْ أَهْتَدِ إِلَى مَعْرِفَةِ التَّأْوِيلِ.
سَرور من!
اگر نور تو نبود، راهنما را نمىديدم،
و اگر بينشبخشى تو نبود، راه را گُم مىكردم،
و اگر معرّفى تو به پذيرش نبود، راه نمىبُردم،
و اگر توفيقدِهى تو نبود، به شناخت تأويل [و معانى قرآن]، هدايت نمىشدم.
«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ»
«نور، در دلم، جا خوش کرده است!»
قبض و بسط نورِ دل، کار خداست!
کلامی از جنس نور، که همان امر الله است.
قبض نور یعنی تاریکی دل، یعنی پشت به نور کردن، یعنی حسادت، یعنی نارضایتی به تقدیرات، یعنی بدنبال تمنّاهای خود بودن.
بسط نور یعنی شادابی و طراوت و حس خوب زندگی و زنده بودن و حیات طیبه جاویدان که علامت رضای خداست از بندهای که پشت به تمنای خودش کرده و راضی به تقدیرات خدای خود شده، در واقع با وجود داشتن عیبی بنام حسادت، از نور خدای خویش حیا نموده و این عیب را استعمال ننموده است. این قلب، با قبض و بسطش مدام حرف میزند! نور گویا این قلب را به نطق در آورده و این قلب، پُرحَرف شده است!
إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً!
نور، در دلم، جا خوش کرده است!
«این قلبِ نورانی، وادی مقدّس طوی است.»
«خاستگاهِ نور!»
«اَللَّهُمَّ … وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ.»
«بار خدايا، به آمرزش و خشنودي خود، آن كسان را ياد كن كه محبت او در دل داشتند و در بازار مودت او به تجارتي اميد بستند كه در آن زيان و كساد راه نيابد.»
«خاستگاه» به معنی «منشاء یا جایی که چیزی از آن بر میخیزد یا در آن پدید میآید» است،
از بن ماضی فعل «خاستن» + پسوند «گاه» ساخته میشود و ارتباطی به فعل «خواستن» ندارد.
خاستگاه: «origin-source-beginning»
جا خوش کردن!
لغتنامه دهخدا:
جا خوش کردن در جائی: اقامت آنجا را پسندیدن.
بمزاح، در جائی که عادةً بسیار نباید ماندن دیر ایستادن.
فرهنگ فارسی معین:
1 – در جایی به خوشی اقامت کردن.
2 – کنایه از: بسیار ماندن در جایی .
+ «نور اوّل»
+ «مشکات»
+ «مالک نور»
+ «مقتدا»
+ «فطر»
+ 1000
«دعای جوشن کبیر» لیست هزار واژه مترادف «نور»!
[سورة طه (۲۰): الآيات ۹ الى ۱۶]
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (12)
[سورة النازعات (۷۹): الآيات ۱۵ الى ۲۶]
إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (16)
وقتی در سرزمین نورانی هستی، دیگه چشمت دنبال هیچ تمنایی نباشه!
کفش تمنا رو از پات در بیار.
نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ!
امام صادق علیه السلام:
نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ مِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِيدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّيَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَيْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِيرِ وَ تَعَاهُدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ
وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ وَ اَلنَّمِيمَةُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ اَلرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ اَلْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي اَلْحُدُودِ اَلَّتِي أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رُكُوبُ اَلْفَوَاحِشِ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ مِنَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةِ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ اَلْقَبِيحِ
وَ كَذَبَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَيْرِنَا.
ما اصل هر خوبى هستيم و از ما جوانه ميزند هر نيكى، و از جمله خوبيها است: توحيد نماز و روزه، فرو بردن خشم، گذشت از گناهكار و رحم به تهيدست بررسى از همسايه و اعتراف بشخصيت اشخاص خوب.
دشمن ما نيز ريشه هر بدى است و از آنها جوانه ميزند هر كار زشت و قبيحى از جمله آنها دروغگوئى سخنچينى بخل قطع خويشاوندى ربا خوارى خوردن مال يتيم و تجاوز از حدى كه خدا امر كرده و انجام فواحش ظاهر و پنهان، زنا، دزدى و هر كار زشت ديگر.
«و كذب من قال انه معنا و هو متعلق بفرع غيرنا»:
دروغ گفته كسى كه مدعى است با ما محبت ميورزد با اينكه چنگ زده بكارهاى دشمنان ما.
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الصَّلَاةِ عَلَى أَتْبَاعِ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقِيهِم
الصحيفة السجادية ؛ ص40
(1) اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ
(2) فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ.
(3) اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ، وَ كَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاتِهِ.
(4) وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ.
(5) وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ.
(6) وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ.
(7) فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ.
(8) وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ.
(9) اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ خَيْرَ جَزَائِكَ.
(10) الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ.
(11) لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ.
(12) مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيمَا أَدَّوْا إِلَيْهِمْ.
(13) اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ.
(14) صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ.
(15) وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ، وَ الطَّمَعِ فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيمَا تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ
(16) لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ
(17) وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا
(18) وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا
(19) وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ.
طلب رحمت بر پيروان پيامبران
بارخدايا، به آمرزش و خشنودي خود، آن گروه از مردم روي زمين را ياد كن كه پيروان پيامبران بودند و ناديده به پيامبريشان گواهي دادند، به هنگامي كه معاندان به دروغشان نسبت مي دادند.
آنان در هر زمان از عهد آدم تا محمد صلي الله عليه و آله – كه پيامبراني مبعوث داشتي و راهنماياني برانگيختي كه پيشوايان هدايت بودند و سرداران اهل تقوي – بر آنان به تمامي سلام و درود باد – به پرتو حقايق ايمان شوق ياري رسولان داشتند.
بار خدايا، به آمرزش و خشنودي خود، اصحاب محمد را ياد كن، بويژه آنان كه حق صحبتش نيكو ادا كردند و در نصرتش دليريها نمودند و به ياري او بر خاستند و به ديدار او شتافتند و اجابت دعوتش را بر يكديگر پيشي گرفتند. چون حجت رسالت خويش به گوششان رسانيد، پاسخ قبول دادند و از زن و فرزند خويش براي اظهار دعوت او بريدند و در تثبيت نبوتش با فرزندان و پدران خود پيكار كردند، تا به وجود او پيروز شدند.
بار خدايا، به آمرزش و خشنودي خود، آن كسان را ياد كن كه محبت او در دل داشتند و در بازار مودت او به تجارتي اميد بستند كه در آن زيان و كساد راه نيابد.
و آن كسان را كه چون چنگ در ريسمان ولاي او زدند، خاندان و عشيرت از ايشان بگسست و چون در سايه پيوند او آرميدند، خويشان پيوند از ايشان ببريدند.
بار خدايا، آنچه را كه آنان براي تو و در راه تو واگذاشتند فراموش منماي و به خشنودي خويش خشنودشان فرماي، زيرا كه مردم را براي اعتلاي دين تو گرد آوردند و همراه با رسول تو براي رواج آيين تو خلق را به سوي تو فرا خواندند.
و به سزاي آنكه از شهر و ديار خود و از ميان قوم خويش مهاجرت كردند و امن و راحت خود به عسرت و تنگي بدل كردند، پاداش نيكشان عطا فرماي. و نيز پاداش ده آن گروه از ستمديدگان را كه در راه نصرت دين خود بر شمارشان افزوده اي.
بار خدايا، تابعان اصحاب محمد را بهترين پاداش ارزاني دار؛ آنان كه به نيكي در پي اصحاب رفتند و میگويند: «پروردگار ما، ما را و برادران ما را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند بيامرز. »
آنها به جانب ايشان آهنگ كردند و مقصد و مقصود آنان جستند و به شيوه آنان رفتند و در دلشان شائبه ترديد پديد نيامد تا از راهشان منحرف سازد يا در پيروي آثار ايشان خلل آورد و از اقتدا به فروغ تابناك هدايتشان بازدارد، بلكه همواره پشتيبان و ياور آنان باشند، آيين ايشان را پيروي كنند و به فروغ هدايتشان راه جويند و همرأي و همپيمانشان بوند و آنچه از ايشان بشنوند به دروغ نسبت نكنند.
بار خدايا، بر تابعان و زنان و فرزندانشان و هر كه از ايشان مطيع فرمان تو باشد، از امروز تا روز باز پسين درود بفرست؛ درودي كه به بركت آن، ايشان را از نافرماني خود بازداري و باغهاي بهشت به رويشان گشاده گرداني و از كيد شيطانشان نگه داري.
و چون در كاري نيك از تو مدد خواهند، ياريشان كني و از حوادث روزان و شبان – مگر آنچه خيرشان در آن باشد – حفظ كني و اميد به لطف و كرم خويش در دل آنان پديد آوري و چنان كني كه به آنچه در نزد توست آزمند گردند و در آنچه ديگر بندگان در دست دارند تهمت روا ندارند.
تا آنان را چنان بازگرداني كه به سوي تو بگروند و از تو بيم كنند، و به فراخيها و خواسته هاي اين جهان زودگذر بي ميلشان كني و شوق عمل براي ثواب آن جهاني و آمادگي براي پس از مرگ را در دلشان اندازي و سختي و تلخكامي روزي را كه جانها از بدنهاشان بيرون مي آيد بر آنها آسان كني و از حوادث وحشتزاي قيامت و سختي آتش دوزخ و عذاب جاويد آن معاف داري و به جايگاه امن و آرامش كه پرهيزگاران راست روانه گرداني.
مصدرِ نور! خاستگاهِ نور!
به «قلب» میگن «صدر» چون باید «مصدر نور» باشد!
نور، از قلب اهل یقین به قلوب خواهان نور، صادر می شود.
«وَ مِنَّا … مَصْدَرُ الْأُمُورِ»
+ «مانکن با عرضه»
امام علی علیه السلام:
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ
لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا حُصُونٌ حَصِينَةٌ أَوْ صُدُورٌ أَمِينَةٌ أَوْ أَحْلَامٌ رَزِينَةٌ»
«همانا معرفت به نور، سخت و تحمّل آن دشوار است، كه جز مؤمن ديندار كه خدا او را آزموده، و ايمانش در دل استوار بوده، قدرت پذيرش و تحمّل آن را ندارد، و نور ما را جز سينههاى امانتپذير، و عقل هاى بردبار فرا نگيرد.»
«صدر» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«صَدْرُ القَناة: أعْلاها، نوك سر نيزه»
«صُدُور الوادىُ: بلنديهاى دره»
«تَصَدَّرَ الْمَجْلِسَ: رئيس مجلس شد، قيل للرئيس صدر»
«صدر الأمر: أوّله»
«لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ»
مشتقات ریشه «صدر» 46 بار در قرآن تکرار شده است.
+ «ورد – واردات و صادرات نور!»
«مصدر نور – خاستگاه نور – نور اوّل»
«وادی مقدّس طوی»
مشتقات ریشۀ «طوی» در آیات قرآن:
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (12)
يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلينَ (104)
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۶۷ الى ۷۰]
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (67)
إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (16)