دکتر محمد شعبانی راد

نور، اهلش را زیر پر و بال خودش میگیرد! فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً!

Like A Mother Hen Protects and Gathers Her Chicks Beneath Her Wings!

«لفف» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«لففت الجيوش: ضربت بعضها ببعض فاختلط الجميع»
«لَفَفْتُ الشي‏ء: آنرا پيوسته و پيچيده كردم‏.»
«وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً: باغهاى به هم پيوسته‏»
+ «وصی – نورِ همپوشانی! اوصیاء الله!»
واژۀ زیبای انگلیسی: «OVERLAP»

برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید.
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید.

+ «نظم – نور، مسئول نظم و ترتیب!»:
امام علی علیه السلام:
وَ مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ 
يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ
فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ
ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِهِ أَبَدا.
جایگاه سرپرست، جایگاه رشته‌ای است که دانه‌ها را بهم پیوند داده و جمع می‌کند،
و آنگاه که آن رشته بگسلد، دانه‌ها پراکنده گشته و هرگز تمام آنها جمع نخواهند شد.

«طَعامٌ‏ لَفِيفٌ‏: مَخْلُوطُ من جِنْسَيْنِ فصاعِداً»
«لففت الجيوش: ضربت بعضها ببعض فاختلط الجميع»
«أَلَفَ‏ الطائرُ رأْسَهُ: پرنده سر خود را زير بالهايش گرفت.»
در زبان فارسی میگوییم: در لفّافه سخن گفتن!
«اللَّفَفُ: كثرة لحم الفخذين، و هو في النساء نعت، و في الرجال عيب»
«الألفّ: الّذى تدانى فخذاه من سمنه، كانّهما التفّتا»
+ مفهوم «نزدیک: قرب، ولی»
از مفهوم زیبای «نزدیک» در این واژه معلوم میشه اینم نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.»
«فلان لفيف فلان أى صديقه»
«هو لفيفُ‏ فُلانٍ»: يعنى وى دوست اوست!
(با هم، هم‌کاسه و هم‌پیمان هستند! سرشون تو یه آخوره!)
در بازی فوتبال اصطلاح (من تو من!) رو شنیدی؟!
«جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً» یعنی اینکه اهل نور همه با هم، یک‌کاسه هستند! ان شاء الله تعالی.
+ «منا اهل البیت ع»
«جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً»: یعنی ما آل محمد ع شما را زیر پروبال علمی خود می‌گیریم.
+ «حفف»
+ «تلو»
+ «قدو»
در واقع اشاره به معالم ربانی صاحبان نور است!
«لفیف» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است که اهل نور را زیر پروبال علمی خود می‌گیرد و علوم آل محمد ع را در قلب آنها داخل می‌نماید [فقط مداخلۀ علمی] و ارتزاق علمی آنها را تکفل و تقبل می‌نماید.
ماموریت کربلای صاحبان نور، همین اقدام علمی آشکار است!
در واقع، لفیف نام زیبای دیگری برای آل محمد ع است.
«مَلَفُ‏ اوراقِ الدَّعوى»: در اصطلاح دادگاه: پرونده دادرسى.
(تمام مدارک برای اثبات اتهام متهم جمع آوری و یک‌کاسه می‌شود!)
«المَلْفُوفَة: يكدانه كلم! (کلم پیچ!)
[ … وَ خَرَجَتِ الْأَلْوَاحُ مَلْفُوفَةً كَمَا وَضَعَهَا مُوسَى ع … ]
لَفَّه‏: ضِدُّ نَشَرَه
[لَفَّه‏ #  نَشَرَه]
لَفَ‏ الشّيْ‏ءَ بالشّيْ‏ءِ: إذا ضَمَّه إِلَيْه‏ و جَمَعَه‏ و وَصَلَه بِهِ.
مفهوم «رابطه – نزدیک» در این واژه مستتر است.
طَعامٌ‏ لَفِيفٌ‏: مَخْلُوطُ من جِنْسَيْنِ فصاعِداً.

معالم ربانی آل محمد ع، عامل جمع شدن دوستان آل محمد ع به دور یکدیگر است و مفهوم این ارتباط دوستانه بواسطه علوم نورانی ماخوذ از صاحبان نور، از واژه «لفّ» استنباط می‌شود.
انگاری صاحب نور، مثل پرنده‌ای که جوجه هایش را زیر پروبال خود جمع می‌کند «قِرِلی» و از آنها مراقبت و محافظت می‌نماید، جمع دوستان آل محمد ع را با معالم علمی مقتبس از نور آل محمد ع به یکدیگر پیوند می‎دهد.
«فَعَلَيْهِ ائْتَلَفَتْ وَ بِهِ تَحَابَّتْ»
در حقیقت علوم نورانی صاحبان نور، همان گزینۀ نورانی و روح ایمان پیوند‌دهندۀ قلوب اهل یقین به آل محمد ع است! این علم، قلوب را به هم پیوند می‌دهد! به این میگن علم بدردبخور!
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ رُوحَ الْإِيمَانِ وَاحِدَةٌ خَرَجَتْ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ يَتَفَرَّقُ فِي أَبْدَانٍ شَتَّى
فَعَلَيْهِ ائْتَلَفَتْ وَ بِهِ تَحَابَّتْ
وَ سَيَخْرُجُ مِنْ شَتَّى وَ يَعُودُ وَاحِداً وَ يَرْجِعُ إِلَى عِنْدِ وَاحِدٍ
.
روح ايمان يكى است و از يك جا بيرون شده است و در بدن‏هاى متفرقى جريان پيدا مى‌‏كند،
و با آنها انس مى‌‏گيرد،
ولى بار ديگر از بدن‏ها بيرون مى‌‏شود و يكى مى‌‏گردد و به يك جا مراجعه مى‌‏كند.
«بروح ایمان ائتلفت و به تحابت» + «جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً»
 لفّ مترادف با الفت و ائتلاف است.
تمام واژه‌ها در نهایت به نور الولایة ختم می‌شود.
پس در هر کدام از این واژه‌ها مفهوم آرامش مستتر است، به شرط اینکه معنای آرامش را از آن واژه منطبق بر اسم الله نورانی و ذکر الله در دل شرایط تقدیرات بدست بیاوریم و به محض اینکه صادقانه «بسم الله النّور» بگوییم، جوابی حاضر و آماده «عتد»، از جنس آرامش، به قلب تزریق می‌شود و این داروی آرامبخش «نکح»، ما را در کنار اصحاب اهل یقین و نور کهف آل محمد ع، به آرامشی بی‌مثال دعوت و میهمان می‌نماید، ان شاء الله تعالی.
به این میگن «اسم اعظم»!

اللغة:
و لفيف مصدر قولك لففت الشي‏ء أي جمعته يقال لففته لفا و لفيفا
و من ذلك قولهم لففت الجيوش ضربت بعضها ببعض فاختلط الجميع
اللفيف الجماعات من قبائل شتى، جماعتهايى كه از قبايل مختلف هستند.
اللغة:
و الألفاف الأخلاط المتداخلة يدور بعضها على بعض واحدها لف و لفيف
و قيل شجرة لفاء و أشجار لفّ و جنات ألفاف.

[لفف «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» – سوق – رقی]:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏
أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏
وَ قِيلَ مَنْ راقٍ‏
قَالَ ذَاكَ قَوْلُ ابْنِ آدَمَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ
قَالَ : هَلْ مِنْ طَبِيبٍ؟ هَلْ مِنْ دَافِعٍ؟‏
قَالَ‏
وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ‏ يَعْنِي فِرَاقَ الْأَهْلِ وَ الْأَحِبَّةِ عِنْدَ ذَلِكَ
قَالَ‏
وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ‏
قَالَ الْتَفَّتِ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ
قَالَ‏ إِلى‏ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ‏ إِلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ يَوْمَئِذٍ الْمَصِيرُ.

«فِي قَوْلِهِ
يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ

قَالَ
مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ مَلْفُوفَةً»

فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً!

«وَعْدُ الْآخِرَةِ» نام زیبای صاحبان نور و حاملان علوم آل محمد ع در دل شرایط و تقدیرات عرضه شده، که در ملکوت قلب اهل نور احراز هویت می‌شوند، می‌باشد.
پس معنای زیبای این آیه این میشه:
وقتی که خدای مهربان به وعدۀ خودش عمل میکنه و صاحبان نور رو در ملک و ملکوت سر راه اهل نور قرار میده «لقط»،
+ «ذبح»
+ «اخراج»
اینجاست که همه زیر پر و بال این مادر نورانی جمع میشن «لفف»
و مورد حمایت علمی آل محمد ع قرار میگیرند، ان شاء الله تعالی.

به این میگن: «جَنَّاتٍ أَلْفافاً»
+ «حصن»

[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۱۰۱ الى ۱۰۵]
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى‏ تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ 
فَسْئَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جاءَهُمْ 
فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسى‏ مَسْحُوراً (۱۰۱)
و در حقيقت، ما به موسى نُه نشانه آشكار داديم
 -پس، از فرزندان اسرائيل بپرس- آنگاه كه نزد آنان آمد،
و فرعون به او گفت:
«اى موسى، من جداً تو را افسون‏‌شده مى‌‏پندارم.»
قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ 
وَ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (۱۰۲)
گفت: «قطعاً مى‌‏دانى كه اين [نشانه‌‏ها] را كه باعث بينشهاست،
جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است،
و راستى اى فرعون، تو را تباه شده مى‌‏پندارم.»
فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ 
فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِيعاً (۱۰۳)
پس [فرعون‏] تصميم گرفت كه آنان را از سرزمين [مصر] بركَند،
پس او و هر كه را با وى بود همه را غرق كرديم.
وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ 
فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً (۱۰۴)
و پس از او به فرزندان اسرائيل گفتيم:
«در اين سرزمين ساكن شويد،
پس چون وعده آخرت فرا رسد شما را همه با هم محشور مى‌‏كنيم.»
وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ 
وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (۱۰۵)
و آن [قرآن‏] را به حق فرود آورديم و به حق فرود آمد،
و تو را جز بشارت‏‌دهنده و بيم‏‌رسان نفرستاديم.

وَ وَعْدُ الْآخِرَهًِْ عِیسَی‌ابْنُ‌مَرْیَمَ!
یعنی حاملان علوم الهی!

ابن‌عبّاس رحمة الله علیه:
أَنَّ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ لَمَّا قَتَلُوا أَنْبِیَاءَهُمْ وَ کَفَرُوا وَ کَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ سِبْطاً تَبَرَّأَ سِبْطٌ مِنْهُمْ مِمَّا صَنَعُوا وَ اعْتَذَرُوا وَ سَأَلُوا اللَّهَ أَنْ یُفَرِّقَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُمْ فَفَتَحَ اللَّهُ لَهُمْ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ فَسَارُوا فِیهِ حَتَّی خَرَجُوا مِنْ وَرَاءِ الصِّینِ فَهُمْ هُنَالِکَ حُنَفَاءَ مُسْلِمِینَ یَسْتَقْبِلُونَ قِبْلَتَنَا
قَالَ ابْنُ جُرَیْجٍ قَالَ ابْنُ‌عَبَّاسٍ
فَذَلِکَ قَوْلُهُ
وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ
فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً

وَ وَعْدُ الْآخِرَهًِْ عِیسَی‌ابْنُ‌مَرْیَمَ
قَالَ ابْنُ‌عَبَّاسٍ
سَارُوا فِی السَّرَبِ سَنَهًًْ وَ نِصْفاً
.
ابن‌جریح گوید:
هنگامی‌که بنی‌اسرائیل پیغمبران خود را کشتند و کافر شدند و دوازده سبط بودند،
یک سبط آن‌ها از آنچه مرتکب شدند بیزاری جستند و پوزش خواستند و از خدا خواستند آن‌ها را از دیگران جدا کند و خدا شکافی در زمین برای آن‌ها گشود تا از پشت چین درآمدند
و آنان در آنجا هستند، یگانه پرست و مسلمان و رو به قبله‌ی ما دارند
و ابن‌جریج گوید، ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه) گفت:
این است کلام خدا:
وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً
وعده‌ی آخرت عیسی‌بن‌مریم (علیه السلام) است.
ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه) گفت: «در آن شکاف یک‌سال و نیم راه رفتند».

[سورة القيامة (۷۵): الآيات ۲۶ الى ۴۰]
كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ (۲۶)
نه چنين است [كه او پندارد، زيرا]آنگاه كه جان ميان گلوگاهش رسد،
وَ قِيلَ مَنْ راقٍ (۲۷)
و گفته شود: «چاره‏‌ساز كيست؟»
وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (۲۸)
و داند كه همان [زمان‏] فراق است،
وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (۲۹)
و [محتضر را] ساق به ساق ديگر درپيچد،
إِلى‏ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (۳۰)
آن روز است كه بسوى پروردگارت سوق دادن باشد.
فَلا صَدَقَ وَ لا صَلَّى (۳۱)
پس [گويند] تصديق نكرد و نماز برپا نداشت،
وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۳۲)
بلكه تكذيب كرد و روى گردانيد،
ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‏ أَهْلِهِ يَتَمَطَّى (۳۳)
سپس خرامان به سوى اهل خويش رفت!
أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى (۳۴)
واى بر تو! پس واى [بر تو !]
ثُمَّ أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى (۳۵)
بازهم واى برتو! واى برتو!
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً (۳۶)
آيا انسان پندارد كه بيهوده رها مى‏‌شود؟!
أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‏ (۳۷)
مگر او [قبلاً] نطفه‏‌اى نبود كه [در رحم‏] ريخته مى‌‏شود؟!
ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (۳۸)
سپس عَلَقه [=آويزك‏] شد و [خدايش‏] شكل داد و درست كرد؟!
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ (۳۹)
و از آن دو جنس نر و ماده را قرار داد!
أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى‏ (۴۰)
آيا چنين [خدايى‏] نتواند كه مردگان را زنده گرداند؟!

[سورة النبإ (۷۸): الآيات ۱ الى ۱۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
عَمَّ يَتَساءَلُونَ (۱)
درباره چه چيز از يكديگر مى‌‏پرسند؟
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (۲)
از آن خبر بزرگ،
الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (۳)
كه درباره آن با هم اختلاف دارند.
كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (۴)
نه چنان است، به زودى خواهند دانست.
ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (۵)
باز هم نه چنان است، بزودى خواهند دانست.
أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (۶)
آيا زمين را گهواره‌‏اى نگردانيديم؟
وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (۷)
و كوهها را [چون‏] ميخهايى [نگذاشتيم‏]؟
وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً (۸)
و شما را جفت آفريديم.
وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً (۹)
و خواب شما را [مايه‏] آسايش گردانيديم.
وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً (۱۰)
و شب را [براى شما] پوششى قرار داديم.
وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (۱۱)
و روز را [براى‏] معاش [شما] نهاديم.
وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً (۱۲)
و بر فرازِ شما هفت [آسمان‏] استوار بنا كرديم.
وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (۱۳)
و چراغى فروزان گذارديم.
وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً (۱۴)
و از ابرهاى متراكم، آبى ريزان فرود آورديم،
لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً (۱۵)
تا بدان دانه و گياه برويانيم،
وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً (۱۶)
و باغهاى درهم‏‌پيچيده و انبوه.

علی‌بن‌ابراهیم رحمة الله علیه:
وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً
قَالَ بَسَاتِینُ مُلْتَفَّهًُْ الشَّجَرِ
.
منظور از وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا؛
باغ‌هایی آکنده از درخت است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی