Yusuf — A Part of Our Soul and Our Luminous Provision!
“They concealed him as merchandise!”
“This is our merchandise returned to us!”
This article explores the profound spiritual meaning behind the Arabic word “بضع” (bida‘) as used in the story of Prophet Yusuf (Joseph, peace be upon him). Beyond its literal sense of “merchandise” or “provision,” bida‘ symbolizes the luminous inner wealth and divine knowledge entrusted to the believers.
Yusuf is not just a historical figure but represents a vital “part of the soul” and a “luminous provision” for the community of faith. His concealment and sale by his brothers metaphorically reflect the loss and undervaluation of spiritual wealth due to jealousy and ignorance. Yet, by God’s mercy, this precious provision is restored, as the brothers admit: “This is our merchandise returned to us.”
The article further emphasizes the sacred relationship between teacher and student, where the “luminous provision” is the spiritual knowledge passed down and nurtured within the heart. Drawing upon Quranic verses and sayings of the Ahl al-Bayt (peace be upon them), it highlights the eternal nature of this divine capital — a source of light, guidance, and spiritual growth that may be hidden but is never truly lost.
Ultimately, the story of Yusuf serves as a metaphor for the believer’s journey:
through trials, the divine light may be concealed or obscured, but it always remains a radiant provision, ready to be reclaimed and reflected through sincere faith and righteous action.
My Luminous Budget!
My Bank Balance!
«بضع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«بَاضَعَهَا: أي، باشرها، مباشرت و همسرى كردن است.»
بضاعت نورانی! حسود بیبضاعت!
بودجۀ نورانی من! ماندۀ حساب بانکی من!
بضاعت: مال التجاره، سلعه، کالا، مکنت و ثروت، مایه و مال، سرمایه، دارایی،
مالی که با آن تجارت کنند، کالای بازرگانی، متاع.
بیبضاعت: تهیدست.
موجودی حساب بانکی!
مانده حساب بانکی: «bank balance»:
تراز حسابداری بانکی بدهکار و بستانکار.
این تراز برای اهل حسد نه تنها صفر، بلکه منفی است، یعنی بستانکار که نیستند، هیچ، کلی بدهکارند!
بودجه: «budget balance»:
صاحبان نور، بودجۀ علمی لازم برای تولید اعمال صالح نورانی را در دل شرایط میدهند.
«استرشاء العلم».
«بضع: بَاضَعَهَا، أي: باشرها، مباشرت و همسرى كردن است.»
[∞=1+1]
[نیازمند + سرمایه = بینیاز]
حسود خودشو از این سرمایه، بینیاز میداند!
حسود از سرمایه «آیاتی و رسلی» بهره ای نمیبرد!
سرمایه نور ولایت، درمان عیب حسادت قلوب است!
تقدیرات، شرایط اصلاح و تربیت است!
حسود به این تقدیرات راضی نیست!
حسود با حسادتش، خسارت بزرگی به خودش میزنه، چون اصل سرمایه رو به باد میده،
لذا قادر به تولید هیچ عمل صالحی نخواهد بود،
زیرا عمل صالح، مولود و محصول مشترک عمل به نور ولایت در دل آیت است.
سرمایه: به میزان طلای موجود در انبار، اجازه چاپ اسکناس داری!
به مقداری که از سرمایه علمی آل محمد ع در قلبت درک میکنی و در دل شرایط بهش عمل میکنی!
سرمایۀ زندگی، نور ولایت است!
همه افکار و گفتار و کردارت باید برگرفته از بودجه و سرمایه نور ولایت باشه!
همهاش باید با اجازه باشه! با «بسم الله» باشه! بنور الله باشه!
[بضع – نخب]:
«نخب: استَنْخَبَت المرأةُ: إذا أرادت البِضاع «نَخَبها: باضَعَها»
همان مفهوم کلی نور ولایت است:
دادن نور در دل شرایط به قلب تاریک،
دادن بذر مرغوب به زمین حاصلخیز
و دادن نطفه علمی به رحم پاک «قلب سلیم» است:
«النُّخبة: خَرق الثَّفْر. و منه نَخَبها: باضَعَها.
استَنْخَبَت المرأةُ : إذا أرادت البِضاع»
[بضع – جمع]:
«باضَعَ الرّجُلُ امرأتَه: إذا جامَعَها، بِضَاعاً»:
این انتخاب برای امر مهم نطفهگذاری علمی در دل شرایط است!
کتاب المفردات:
… و كنّي بِالْبُضْعِ عن الفرج، فقيل: ملكت بضعها، أي: تزوجتها، و بَاضَعَهَا بِضَاعاً، أي: باشرها،
بُضْع: هم به كنايه در باره عورات بكار مىرود،
چنانكه مىگويند: ملكت بضعها، يعنى به ازدواجش در آورى.
و «بَاضَعَهَا بِضَاعاً: مباشرت و همسرى كردن است.»
«الْبَضْعُ: هو جملة من اللحم، تكّهاى از گوشت بريده شده»
+ «حظظ» + «جدد» + «بقی» + … 1000 واژۀ مترادف نور.
این تکه گوشت بریده، همان مزه و طعم کل گوشت را میدهد!
این بقیه همان کل است!
این همان بقیت الله است و این همان بضعة مِنّی است «پاره تن آل محمد ع»!
این همان منّا اهل البیت ع است!
این همان قطعهای از بهشت است!
«تُبْضَعُ أي: تقطع»
+ «قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ … يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ»
12 قطعه از سَرِ هم!
«وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً»!
«بضع» نام زیبای حاملان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنهاست.
این تیکه پارچه از سرِ همان طاقه و توپ کامل پارچه است!
این همان نطفههای نورانی علمی آل محمد ع در دل شرایط است
که قلب اهل نور یقین با این جفتِ نورانی خود به کمال میرسد!
و این همان مفهوم تاویلی مباشرت و همسری قلب اهل نور یقین با صاحبان نور، در ملکوت است!
«بَاضَعَهَا: باشرها، مباشرت و همسرى كردن»
واژه «بضع» از هزار واژۀ مترادف نور است یعنی «البضع النّور الولایة».
یعنی میشه بجای این واژه، در آیات و احادیث، واژه نور ولایت رو بذاریم و دوباره آیه و حدیث رو با این معنی بخوانیم و حالا مفهوم باطنی و درونی آن آیه و حدیث نمایان میشود، مثلا: «وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً» یعنی نور ولایت را دیدند و پسندیدند و برای خود بعنوان سرمایهای درون قلب خود مخفی نمودند.
«هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا» یعنی این نور ولایت علمی آقایی زیبا بنام یوسف ع، برادر ماست که ما با استعمال حسد، به او ظلم کردیم اما او کریمانه ما را بخشید و این نگاه نورانی خود را به ما عنایت فرمود و ما این لطف او را با قلب خود دوباره داریم حس میکنیم!
+ «عضو»
+ «بقیت الله»
مشتقات ریشۀ «بضع» در آیات سورۀ یوسف ع!
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في رِحالِهِمْ
وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ
هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا
جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19)
وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (62)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَميرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسيرٌ (65)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ (88)
…
وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ (42)
في بِضْعِ سِنينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)
سرمایه:
سرمایه حیات جاویدان:
[سرمایه اصلی، یوسف ع «هُ» است!]
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا
برادران یوسف ع اقرار به فضل صاحب نور خود نمودند و گفتند: «هذِهِ بِضاعَتُنا» که در اصل بضاعت ما و همۀ سرمایۀ ما وجود نازنین یوسف ع است.
انگاری نور یوسف ع در قلبشان آشکار شده!
برادری که روزی در حقش جفا نمودیم اما او دوباره سخاوتمندانه خودش را به ما نمایاند «رُدَّتْ إِلَيْنا» و نور خودش را برای ما آشکار نمود.
برادران بیمعرفت و حسود یوسف ع، اون روزی که یوسف ع رو فروختند،
در واقع تمام بضاعت و بودجه و سرمایۀ خودشونو فروختند!
اما یوسف ع وقتی بارهاشونو تمام و کمال داد، مجددا این نور حُبّ یوسف ع- که بضاعت اونها بود- را نیز مجددا کریمانه به آنها برگرداند «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ» … و اگر چنین کریمانه رفتار نمیکرد، آنها هرگز موفق به توبه نمیشدند.
و اینگونه این کرامت و تفضّل از سوی آل محمد ع به سبب صاحب نوری همچون یوسف ع، شامل حال اهل نور یقین میشود.
+ مفهوم «آشکار»:
«بَضعَ الْكَلَامُ: سخن آشكار شد، بَضعَ الْكَلَامَ: سخن را فهميد.»
+ «وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً» این اندیشه و اعتقاد و علوم سری و محرمانه صاحب نور خود را برای روزی که بدان عمل نمایند و اعمال صالحی آشکار نمایند، را در قلب خود مخفی نمودند.
انگاری اهل نور یقین قول میدن یه روزی این سرمایه و اندیشه والای آل محمد ع رو که سرالله است و مفتِمفت گیرشون اومده رو با عمل به آن، برای اهلش آشکار نمایند، ان شاء الله تعالی.
پس «سرمایه آشکار» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که این مفهوم از واژه زیبای «بضع» استنباط میشود.
امام صادق علیه السلام:
سألت أبا عبداللّه عليه السلام عن البضاعة والسِّلعة :
ما من أحد يكون عنده سِلعة أو بضاعة
إلّا قيّض اللّه عز و جل له من يربحه
فإن قبل
و إلّا صرفه إلى غيره
وذلك أنّه ردّ بذلك على اللّه عز و جل.
«إلّا قيّض اللّه عز و جل له من يربحه» + «وَ لَكِنَّهُ يُقَيِّضُ لَهُ مُؤْمِناً يَقِفُ بِهِ عَلَى الصَّوَابِ»
البضاعه
القنیه
سرمایه: ارث – تلاد
الْعِلْمُ أَجَلُّ بِضَاعَةٍ
ذِكْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ رِبْحُهُ السَّلَامَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ
رأس مال [رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ]
راس: فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ
مال [أَمْوالَكُمْ]
[الدُّنْيَا … مَالُ مَنْ لَا مَالَ لَهُ!
اجْعَلِ الْآخِرَةَ رَأْسَ مَالِكَ فَمَا أَتَاكَ مِنَ الدُّنْيَا فَهُوَ رِبْحٌ.
وَ صُمِ الدُّنْيَا وَ أَفْطِرْ عَلَى الْآخِرَةِ
فَإِنَّ رَأْسَ مَالِ الدُّنْيَا الْهَوَى وَ رِبْحَهَا النَّار.
بِضَاعَةُ الْآخِرَةِ كَاسِدَةٌ
فَاسْتَكْثِرُوا مِنْهَا فِي أَوَانِ كَسَادِهَا
الشَّرَفُ [وَ الشَّرَفُ الْمَالُ]
مَعُونَةً
«حَسَنَاتِكُمْ: سرمايه اعمال نيك خود»
خَلَاق [فَخَلَاقُكَ دِينُكَ] =
قدر [الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ «قدر سرمایه اش را بفهمد»] =
عقل = رَأْسُ الْعِلْمِ [معَرفت الرَّبّ] =
كنز [حرفة المرء كنزه] =
سِلْعَةٌ : [مَنْ مَعَهُ سِلْعَةٌ يُعْطَى هَذَا الْمَالَ لَا يَبِيعُهَا هُوَ فَقِيرٌ؟!] [سرمايه – يقين- فدك]=
اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ رَأْسُ مَالِهِ =
وقت سرمایه است[بَلْ رَأْسُ مَالِ الْعَبْدِ أَوْقَاتُهُ]=
السِّلْعَةَ =
مَتَاعُ = برای « تِجارَةٍ – التصرّف في رأس المال طلبا للربح » نیاز به تصرف سرمایه اولیه برای رسیدن به سود «ربح» است. =
سرمايه تو در تصرّف نفس تست ! =
[امانت – ودیعه !!! = سرمایه
(امانت – خیانت) خیانت در سرمایه !!!] =
عدّة [يا عدّتى عند شدّتى = يَا عُدَّتِي عِنْدَ الْعُدَدِ ] =
[مَالَ = الْقُنُوعِ = سرمایه]
الْعِلْمُ وَدِيعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الْعُلَمَاءُ أُمَنَاؤُهُ عَلَيْهِ
فَمَنْ عَمِلَ بِعِلْمِهِ أَدَّى أَمَانَتَهُ
وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ كُتِبَ فِي دِيوَانِ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِين.
[الْخَائِن: مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ «بالولایه»]
[الخِيَانَة: بىوفائى و پيمان شكنى؛ «خِيَانَةُ الأمانةِ»: خيانت در امانت ]
وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً: حسود با اشتباه مرگبارش، سرمایهاش به هدر رفته است!
سید ابن طاووس؛ رضوان الله علیه:
سرمايه تو در تصرّف نفس توست،
و نفس، دشمن توست که متصرّف در اركان وجود توست!
و اعلم أن جوارحك بضائع معك للّه جلّ جلاله،
و أمانات جعلك تاجرا فيها لنفسك و لآخرتك،
و آگاه باش كه اعضاى بدن تو سرمايه و بضاعتى است كه خداى جل جلاله بتو عنايت فرموده
و امانتهايى است كه خداوند جلّ جلاله به دست تو سپرده است
تا با آن براى خويشتن و آخرت خويش سوداگرى كنى.
امام سجاد علیه السلام:
الْعَقْلُ دَلِيلُ الْخَيْرِ
وَ الْهَوَى مَرْكَبُ الْمَعَاصِي
وَ الْفِقْهُ وِعَاءُ الْعَمَلِ
وَ الدُّنْيَا سُوقُ الْآخِرَةِ
وَ النَّفْسُ تَاجِرَةٌ
وَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ رَأْسُ الْمَالِ
وَ الْمَكْسَبُ الْجَنَّةُ
وَ الْخُسْرَانُ النَّارُ
هَذَا وَ اللَّهِ التِّجَارَةُ الَّتِي لَا تَبُورُ
وَ الْبِضَاعَةُ الَّتِي لَا تَخْسَرُ.
« إِنَّ الدُّنْيَا … مَتْجَرُ أَوْلِيَائِهِ
اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ »
وَ لِكُلِّ تَاجِرٍ بِضَاعَةٌ وَ بِضَاعَةُ الْمُجْتَهِدِينَ الْعَقْلُ
[وَ صُمِ الدُّنْيَا وَ أَفْطِرْ عَلَى الْآخِرَةِ فَإِنَّ رَأْسَ مَالِ الدُّنْيَا الْهَوَى وَ رِبْحَهَا النَّار]
سرمایه و بضاعت اعتقادی!
« اصل سرمایه و بضاعت ثابت و خالص علمی و اعتقادی «حالت قلبی رضا به مکروهات قضا = أقنى بالرضا» کسب شده در عالم ذر که اختصاص به افراد خاصی دارد و به هنگام نیاز و نا آرامی، حوائج را برطرف میکنند و ایجاد سکون و آرامش مینماید. [معادل مفهوم «ارث»]
مبادا دیگران گوی سبقت در عمل به نور ولایت را از شما بربایند،
شماییکه سرمایه اعتقادی صحیح را فقط قولا و زبانا به یدک میکشید، حال آنکه باید قلبی باشد.»
و احذر ان يفنى عمرك بعمل غيرك،
و يتجر برأس مالك غيرك و تهلك نفسك،
اهل بیت ع «نور ولایت» صاحب سرمایههای ما هستند.
سرمایه اولیه برای ایجاد اصلاح و تربیت از جانب حضرت فاطمه (س) داده می شود
«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي»
عرضه آیات همان سرمایههای عملی اولیه ایست که به امر حضرت فاطمه (س) در بار ما گذاشته میشود. بعضیها که راه و روش آنها در زندگی روزمره، شبیه مَنِش برادران یوسف ع است، با این سرمایه، همان کاری را میکنند که برادران حسود یوسف ع با یوسف ع نمودند.
البته در قلب برادران یوسف ع عامل قتل او نبود و لذا این سرمایه را بطور کامل از بین نبردند بلکه آن را به بهای اندک دنیایی فروختند ولی راه آشتی [بَضع: رابطه] را باز گذاشتند! تا آنجا که پس از طی مراحلی از انواع و اقسام عقوبتها که به سبب معصیتی که با این عمل سرمایهسوز انجام داده بودند،
این سرمایه به آنها برگشت، ولی بعضیها راهشان، راه پسر نوح ع است که سرمایۀ از دست رفته به آنها باز نمی گردد.
یعنی در قلب آنها عامل قتل و نابودی کامل نور ولایت وجود دارد و آنها کمر همت محکم بستهاند که هر طوری میتوانند در جهت نابودی و از بین بردن این بینش در هر زمان به هر صورتی که توان دارند با افک و افترا و تهمت و … اقدام نمایند و این قصه، تا دنیا دنیاست تکرار شده و خواهد شد.
و این در مورد کسانی است که سرمایۀ اعتقادی آنها در برخورد با مشکلات و ایجاد آرامش قلب متکی بر استعمال حسد و هوی و هوسهای قلبی «الْمُنَى: پستانک تمنّا» است نه مبتنی بر تسلیم در برابر آیات عرضه شده: [تمنا – تسلیم]
لذا فرمودهاند که مبادا سرمایه اعتقادی شما برای رسیدن به آرامش، به هنگام نا آرامیهای روزمره، روش احمقانه [النَّوْكَى] و عاجزانه [الْعَجَزَةِ] و … [الْمَوْتَى] اتباع از هوی و هوس باشد که این روش شما را از خیر دنیا و آخرت باز می دارد.
امام علی علیه السلام:
وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى
وَ تَثَبُّطٌ عَنْ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْيَا
إِيَّاكُمْ وَ الْإِيكَالَ بِالْمُنَى، فَإِنَّهَا مِنْ بَضَائِعِ الْعَجَزَةِ.
وَ إِيَّاكَ وَ اتِّكَالَكَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ الْمَوْتَى.
تفکّر، یعنی فهم قبض و بسط نور قلب،
همۀ بضاعت و بودجۀ نورانی قلب سلیم اهل نور است!
«وَ لَا يَنَالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيد»
بدون فهم قبض و بسط نور قلب، تفکر، معنا و مفهومی ندارد!
+ «الفکر، النّور الولایة، النّور المعرفة»
امام صادق علیه السلام:
اعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا
هَلْ مَا بَقِيَ عَلَى أَحَدٍ
هَلْ أَحَدٌ فِيهَا بَاقٍ مِنَ الشَّرِيفِ وَ الْوَضِيعِ وَ الْغَنِيِّ وَ الْفَقِيرِ وَ الْوَلِيِّ وَ الْعَدُوِّ
فَكَذَلِكَ مَا لَمْ يَأْتِ مِنْهَا بِمَا مَضَى أَشْبَهُ مِنَ الْمَاءِ بِالْمَاءِ
از جريانهاى گذشته و وقايع تاريخى دنيا پند بگير،
آيا زندگى دنيوى براى كسى باقى مانده است؟
و آيا كسى در دنيا هميشگى و پايدار بوده است؟
و آيا از لحاظ زوال زندگى دنيوى،
فرقى در ميان فرد شريف و حقير و ثروتمند و فقير و دوست و دشمن ديده مىشود؟
و بايد متوجه شد كه آينده دنيا به گذشته شبيهتر است،
چنانكه آبى را اگر دو قسمت كنيم از هر جهت شبيه يك ديگر مىشوند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً
وَ بِالْعَقْلِ دَلِيلًا
وَ بِالتَّقْوَى زَاداً
وَ بِالْعِبَادَةِ شُغُلًا
وَ بِاللَّهِ مُونِساً
وَ بِالْقُرْآنِ بَيَاناً
حضرت رسول اكرم (ص) فرمود:
مردن براى مردم بهترين واعظ است،
و عقل بهترين رهنما است،
و پرهيزكارى بهترين سرمايه است
و عبادت كردن بهترين اشتغال است،
و خداوند بهترين مونس است،
و قرآن بهترين بيان و كاملترين گوينده است،
و با داشتن اينها انسان از هر واعظ و رهنما و سرمايه و شغل و مونس و بيانى مستغنى مىشود.
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ
وَ مَا نَجَا مَنْ نَجَا إِلَّا بِصِدْقِ الِالْتِجَاء
و باز آن حضرت فرمود:
باقى نمانده است از دنيا مگر گرفتارى و ابتلائات،
و كسى نجات و خلاصى پيدا نمىكند،
مگر آنكه روى صدق و اخلاص متوسل و پناهنده به پروردگار متعال گردد.
وَ قَالَ نُوحٌ ع
وَجَدْتُ الدُّنْيَا كَبَيْتٍ لَهُ بَابَانِ
دَخَلْتُ مِنْ إِحْدَاهُمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَرِ.
و حضرت نوح (ع) فرمود:
دنيا را چون خانهاى يافتم كه داراى دو درب باشد،
و من از يكى وارد آن خانه شده و از ديگرى بيرون رفتم.
هَذَا حَالُ نَجِيِّ اللَّهِ ع
فَكَيْفَ حَالُ مَنِ اطْمَأَنَّ فِيهَا وَ رَكَنَ إِلَيْهَا
وَ ضَيَّعَ عُمُرَهُ فِي عِمَارَتِهَا
وَ مَزَّقَ دِينَهُ فِي طَلَبِهَا
وَ الْفِكْرَةُ مِرْآةُ الْحَسَنَاتِ
وَ كَفَّارَةُ السَّيِّئَاتِ
وَ ضِيَاءُ الْقَلْبِ
وَ فُسْحَةٌ لِلْخَلْقِ
وَ إِصَابَةٌ فِي إِصْلَاحِ الْمَعَادِ
وَ اطِّلَاعٌ عَلَى الْعَوَاقِبِ
وَ اسْتَزَادَةٌ فِي الْعِلْمِ
وَ هِيَ خَصْلَةٌ لَا يُعْبَدُ اللَّهُ بِمِثْلِهَا
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
فِكْرَةُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ
وَ لَا يَنَالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيد.
اين وضع و حال و برداشت نوح صفى الله و برگزيدۀ خدا است.
چگونه خواهد بود وضع و حال كسى كه به دنيا تكيه و اعتماد كند
و عمر گرانبها را در تعمير و مرتب ساختن آن صرف نمايد
و در دستيابى به آن، دين خود را از دست بدهد؟
«فكر و انديشه، آئينه خوبيها و پوشاننده بديها
و روشنى بخش دلها و موجب خوشخويى و سعه صدر میشود.
به وسيله تفكّر، انسان به صلاح روز رستاخيز و پايان كارش آگاه میشود
و بر علم و دانشش افزوده میگردد
و هيچ عبادتى بالاتر از تفكّر نيست.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
يك ساعت تفكّر بهتر از يك سال عبادت است
و تنها كسانى به اين مقام میرسند كه خداوند آنان را به نور معرفت و توحيد ويژگى داده باشد.»
«وَ لَا يَنَالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيد»
بدون فهم قبض و بسط نور قلب، تفکر، معنا و مفهومی ندارد!
+ «الفکر، النّور الولایة، النّور المعرفة»
نور یوسف ع، بضاعت نورانی اهل نور و اهل تفکّر!
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
و او را چون كالايى پنهان داشتند.
کالای نورانی پنهان! علوم نورانی پنهان که روزی آشکار خواهد شد!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۱۹ الى ۲۰]
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ
فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ
فَأَدْلى دَلْوَهُ
قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ (۱۹)
و كاروانى آمد.
پس آبآور خود را فرستادند.
و دلوش را انداخت.
گفت: «مژده! اين يك پسر است!»
و او را چون كالايى پنهان داشتند.
و خدا به آنچه مىكردند دانا بود.
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ
وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ (۲۰)
و او را به بهاى ناچيزى -چند درهم- فروختند
و در آن بىرغبت بودند.
بدستور صاحبان نور، بضاعت علمی به حساب قلب اهل نور واریز میشود!
بامید آنکه آنان به سمت نورشان بازگردند!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۵۸ الى ۶۲]
وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (۵۸)
و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند.
[او] آنان را شناخت ولى آنان او را نشناختند.
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (۵۹)
و چون آنان را به خوار و بارشان مجهّز كرد، گفت:
«برادر پدرى خود را نزد من آوريد.
مگر نمىبينيد كه من پيمانه را تمام مىدهم و من بهترين ميزبانانم؟
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ (۶۰)
پس اگر او را نزد من نياورديد، براى شما نزد من پيمانهاى نيست، و به من نزديك نشويد.
قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (۶۱)
گفتند: «او را با نيرنگ از پدرش خواهيم خواست، و محققاً اين كار را خواهيم كرد.»
وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۶۲)
و [يوسف] به غلامان خود گفت:
«سرمايههاى آنان را در بارهايشان بگذاريد،
شايد وقتى به سوى خانواده خود برمىگردند آن را بازيابند، اميد كه آنان بازگردند.»
لطف صاحبان نور، میشه برگشت نور علم به قلب تاریکی که استعمال حسد کرده!
اهل نور از این الطاف نورانی علمی قلبشون میفهمن که راه آشتی با نور دوباره برایشان باز شده است. انگاری بودجه و بضاعت و سرمایه لازم برای تولید نور عمل صالح به قلبشان واریز شده و اونها از موجودی نورانی حساب بانکی قلب خود میفهمن که استطاعت تولید نور عمل صالح به آنها داده شده است.
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۶۳ الى ۶۶]
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ
فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (۶۳)
پس چون به سوى پدر خود بازگشتند، گفتند:
«اى پدر، پيمانه از ما منع شد.
برادرمان را با ما بفرست تا پيمانه بگيريم، و ما نگهبان او خواهيم بود.»
قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ
فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (۶۴)
[يعقوب] گفت:
«آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم، بر او امين سازم؟
پس خدا بهترين نگهبان است، و اوست مهربانترين مهربانان.»
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ
قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا
وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (۶۵)
و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند، دريافتند كه سرمايهشان بدانها بازگردانيده شده است.
گفتند: «اى پدر، [ديگر] چه مىخواهيم؟
اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانيده شده است.
قوت خانواده خود را فراهم، و برادرمان را نگهبانى مىكنيم،
و [با بردن او] يك بار شتر مىافزاييم،
و اين [پيمانه اضافى نزد عزيز] پيمانهاى ناچيز است.»
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ (۶۶)
گفت:
«هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پيمان استوارى ببنديد كه حتماً او را نزد من باز آوريد، مگر آنكه گرفتار [حادثهاى] شويد.»
پس چون پيمان خود را با او استوار كردند [يعقوب] گفت:
«خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.»
حسادت باعث میشه، سرمایه نورانی نامحدودی بنام نور یوسف ع رو به هدر بدهی!
و آیا اینکه مقدار ناچیزی از آن کالا و سرمایۀ با ارزش در دنیای قلب باقی بماند یا نماند!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۸۸ الى ۹۳]
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا
يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ
فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (۸۸)
پس چون [برادران] بر او وارد شدند، گفتند:
«اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايهاى ناچيز آوردهايم.
بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق كن كه خدا صدقهدهندگان را پاداش مىدهد.»
قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (۸۹)
گفت: «آيا دانستيد، وقتى كه نادان بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟»
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (۹۰)
گفتند: «آيا تو خود، يوسفى؟» گفت: «[آرى،] من يوسفم و اين برادر من است. به راستى خدا بر ما منّت نهاده است. بىگمان، هر كه تقوا و صبر پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.»
قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (۹۱)
گفتند: «به خدا سوگند، كه واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم.»
قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (۹۲)
[يوسف] گفت: «امروز بر شما سرزنشى نيست. خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است.»
اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (۹۳)
«اين پيراهن مرا ببَريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود، و همه كسان خود را نزد من آوريد.»
بِضْع سِنِينَ
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۳۹ الى ۴۲]
وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (۴۲)
و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان مىكرد خلاص مىشود، گفت: «مرا نزد آقاى خود به ياد آور.» و[لى] شيطان، يادآورى به آقايش را از ياد او برد؛ در نتيجه، چند سالى در زندان ماند.
[سورة الروم (۳۰): الآيات ۱ الى ۷]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم (۱)
الف، لام، ميم.
غُلِبَتِ الرُّومُ (۲)
روميان شكست خوردند،
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ
وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (۳)
در نزديكترين سرزمين،
و[لى] بعد از شكستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پيروز خواهند گرديد.
فِي بِضْعِ سِنِينَ
لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ
وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (۴)
[فرجامِ] كار در گذشته و آينده از آنِ خداست،
و در آن روز است كه مؤمنان از يارى خدا شاد مىگردند.
یوسف، پارۀ تنِ من است!
أَلَا إِنَّ عَلِيّاً بَضْعَةٌ مِنِّي
فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص :
سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِخُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَكْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَرْبَهُ وَ لَا مُذْنِبٌ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ.
فَقَالَ إِنَّ فُؤَادِي بَضْعَةٌ مِنِّي فَرُبَّمَا تَغَيَّرَ عَلَيَّ فِي الْيَوْمِ مِرَاراً وَ أَمْثَلَ مَا أَكُونُ فَهْماً فِي صَدْرِ النَّهَارِ فَإِذَا رَأَيْتَنِي قَدْ تَغَيَّرَتْ فَاقْرَعِ الْعَصَا فَكَانَ إِذَا رَأَى مِنْهُ تَغَيُّراً قَرَعَ الْعَصَا فَرَاجَعَهُ فَهْمُهُ.
… وَ أَمَّا أَعْدَاؤُكَ مِنَ الْجِنِّ فَإِبْلِيسُ وَ جُنُودُهُ فَإِذَا أَتَاكَ فَقَالَ مَاتَ ابْنُكَ فَقُلْ إِنَّمَا خُلِقَ الْأَحْيَاءُ لِيَمُوتُوا وَ تَدْخُلُ بَضْعَةٌ مِنِّي الْجَنَّةَ إِنَّهُ لَيَسْرِي …
… فَالْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِلظَّالِمِينَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ عَلِيٌّ ع فَوَ اللَّهِ لَقَدْ حَسِبْتُ بَضْعَةً مِنِّي قَدْ ذَهَبَتْ لِبُكَائِهِ حَتَّى هَمَلَتْ عَيْنَاهُ مِثْلَ الْمَطَرِ حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ وَ مُلَاءَةً كَانَتْ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَلْتَزِمُ فَاطِمَةَ لَا يُفَارِقُهَا وَ رَأْسُهُ عَلَى صَدْرِي وَ أَنَا مِسْنَدُهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ يُقَبِّلَانِ قَدَمَيْهِ وَ يَبْكِيَانِ بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمَا …
عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ:
خَرَجَ النَّبِيُّ ص وَ هُوَ آخِذٌ بِيَدِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَقَالَ مَنْ عَرَفَ هَذِهِ فَقَدْ عَرَفَهَا وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهَا فَهِيَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ قَلْبِي وَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ.
… ادامۀ بروز رسانی شدۀ مقاله …
بودجۀ نورانی من! بضاعت نورانی! یوسف، پارۀ تنِ من است!
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً! هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا!
گاهی دل آدم، نوری در اختیار دارد که خود از ارزش آن بیخبر است.
این نور، همان یوسفِ درون ماست:
حقیقتی الهی، نوری نهفته، و دانشی ناب که در لحظههای غفلت،
به کالایی پنهانی در چاه اندیشهها بدل میشود.
در آیۀ مبارکۀ:
“وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً“
اهل سیر جدید، یوسف را به عنوان یک بضاعة ـ یک سرمایه، یک کالای پنهانشده ـ برای خود برداشتند.
و این واژه، بُعدی بسیار عمیقتر از صرفاً “کالا” دارد.
در واقع، یوسف برای اهلش، پارهای از وجود و حقیقتی نورانی است:
از نظر لغوی،
در کتب لغت عربی آمده است:
«بَاضَعَها»: یعنی مباشرت کرد.
«الْبَضْعُ: تکهای از گوشت»
این یعنی یوسف، پارۀ تن اهل نور است؛
و در سطحی بالاتر، تکهای از حقیقت نورانی است که در دل سالک، نهفته شده.
و چه خطرناک است زمانی که انسان، قدر این سرمایه نورانی را نداند.
…
معلم؛ بضاعتی از نور برای شاگرد
در مسیر تربیت الهی، هر معلم ربانی، همان یوسف نورانی است که خداوند به قلب شاگردان عطا میکند.
او بِضاعَة است؛ اما نه به معنای کالایی مادی، بلکه به معنای سرمایۀ وجودی؛
او پارۀ تن شاگرد است، بخشی از گوشت و پوست جان او.
بَاضَعَها، یعنی با او مباشرت کرد؛
الْبَضْعُ، یعنی تکهای از گوشت؛
پس، بِضاعَة معلم، چیزی نیست جز وصال باطنی و اتصال نورانی به شاگرد.
وقتی شاگردی در مسیر طلب، معلمی را مییابد که بهجای انتقال محفوظات، نور منتقل میکند، این معلم دیگر یک شخص بیرونی نیست؛ بلکه پارهای از جانِ او شده است.
معلم، بضاعتی است نورانی که خداوند به دل شاگرد میدهد تا جان او را سامان دهد.
«وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً»
یوسف: نماد نور و علم ناب.
بِضاعَة: سرمایهای که از جان برمیخیزد؛ گاهی معلم، گاهی حقیقت، گاهی یک رؤیای صادق.
معلم ربانی: نه یک داننده، بلکه بخشی از هستی شاگرد؛ بضاعتی که باید نگهداریاش کرد.
شاگرد حقیقی: کسی است که بضاعتی به اسم معلم را در قلب خود میبیند،
و میفهمد که او «پارهای از وجود اوست».
معلم، پارهای از جانِ شاگرد؛ در نگاه اهلبیت علیهمالسلام
معلم بهمثابۀ پدر وجودی
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله:
إِنَّمَا بُعِثْتُ مُعَلِّمًا
«من جز برای تعلیم برانگیخته نشدم.»
«مَنْ تَعَلَّمْتَ مِنْهُ حَرْفاً صِرْتَ لَهُ عَبْداً»
كسى كه از او حرفى آموختهاى خود را برايش بنده قرار ده.
یا: «کسی که به تو حرفی بیاموزد، تو را بندهاش کرده است.»
این تعبیر که تعلیم، انسان را تا سرحد بندگیِ معلم میکشاند، تنها در صورتی معنا دارد که معلم، چیزی از جنس جانِ انسان به او منتقل کند. و این همان «بِضاعَة» است؛
سرمایۀ نورانی که در قلب شاگرد قرار میگیرد.
شاگرد، ظرف نورِ معلم است.
علم حقیقی، نوری است که فقط از دل زهد و بینیازی عبور میکند؛
و اگر معلم نورانی بود، آن نور را به شاگرد منتقل میکند.
پس معلمِ ربانی، بضاعتی است نورانی که اهل حسد آن را برنمیتابد.
…
سلسله نور: معلم، همچون یوسف
در دعا میخوانیم:
وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيباً عِندَكَ، وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ، وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ
«و مرا از بهترین بندگانت قرار ده، که نزد تو نزدیکترین و خاصترین باشند.»
این نزدیکی و خاص بودن، همان است که بین معلم و شاگرد حقیقی شکل میگیرد.
و در دعا میخوانیم:
بِوِلَايَةِ وَلِيِّكَ
یعنی همه اینها، از راه «ولایت ولیّ خدا» ممکن است.
معلم ربانی، متولّی مسیر تعلیم است؛
پارهای از نور الولایة که خدای مهربان در دل شاگرد میگذارد.
پس معلم، در حقیقت یوسفِ نورانیِ شاگرد است.
اگر شاگرد، دلش را چاه نکند، این یوسف در دلش میماند.
مشتقات ریشۀ «بضع» در آیات سورۀ یوسف ع!
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في رِحالِهِمْ
وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ
هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا
جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ
بررسی مشتقات واژۀ «بِضاعَة» در سوره یوسف علیهالسلام
۱. وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
یوسف علیهالسلام، بضاعتی است مخفی و محرمانه.
یوسف، رمز علم، نور، و معلمِ درون است.
۲. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في رِحالِهِمْ
یوسف علیهالسلام، از خزانهداران خواست که کالای (بضاعَة) برادرانش را پنهانی در بارهایشان بگذارند.
یوسف، آن معلم ربانیِ پنهانشده، حالا خود بضاعَة را به شاگردان بازمیگرداند!
یعنی حتی اگر شاگرد، معلم را نادیده بگیرد یا نشناسد، معلم حقیقی دست خالی او را پر میکند، بیهیچ چشمداشت!
این همان سخاوت نور است که شاگرد حتی متوجهش نمیشود!
۳. وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ
وقتی بازمیگردند، میبینند بضاعتی که از دست داده بودند، به آنها بازگشته است.
نور گم نمیشود؛ اگر هم پنهان شود، دوباره به تو بازگردانده میشود.
این بازگشت بضاعه، بازگشتِ آگاهی، بازگشت رابطه و بازگشت نور ولایت است.
این بازگشت، وقتی رخ میدهد که شاگرد از درد فراق، آه بکشد.
۴. هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا
برادران گفتند: این بضاعۀ ماست که به ما بازگردانده شده.
شاید این سخن را از سر تعجب گفتهاند، ولی در نگاه ما، این یعنی:
معلم ربانی، اگرچه نفی بلد میشود، باز هم خودش را به جان شاگرد بازمیگرداند.
۵. جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ
وقتی با از دست دادن نور یوسف، دنیای قلبشان قحطی میشود، با خضوع و خاکساری به یوسف میگویند: «ما با بضاعتی اندک و بیارزش آمدهایم.»
چه زیباست وقتی انسان فقیر بودن خود را نزد معلم ربانیاش اعتراف میکند.
در این لحظه است که شاگرد، شایستۀ دریافت نور میشود.
مزجاة بودن بضاعه، همان ناتوانی ما در برابر علم حقیقی است؛ و این پذیرش، آغاز وصل است.
واژۀ «بِضاعَة» در سوره یوسف، همچون یک کلید نورانی، ما را به درک رابطه میان شاگرد و معلم، نور و قلب، و حقیقت و طلب میرساند.
سرمایه:
سرمایۀ حیات جاویدان!
سرمایه واقعی انسان، نه مال است و نه ظاهر؛
بلکه آن نوری است که خدا در قلبش نهاده؛
و اگر او را شناخت، جاوید میشود.
در سوره یوسف، راز بزرگی پنهان است؛
خداوند یک داستان تاریخی را بازگو نمیکند،
بلکه نقشهای برای بازگشت به نور گمشده ترسیم کرده است.
[سرمایۀ اصلی، یوسف علیهالسلام «هُ» است!]
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً (آیه ۱۹)
هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا (آیه ۶۵)
در این دو آیه، کل حقیقت این ماجرا فشرده شده:
او را پنهان کردند، ولی نهایتاً اقرار کردند که او، تمام سرمایۀ آنها بوده است.
هذِهِ بِضاعَتُنا: این بودجۀ ماست! این نورِ ماست!
رُدَّتْ إِلَيْنا: و او دوباره به سوی ما بازگشت!
…
بازگشت نور:
لطف یوسف، آغاز توبه است!
در این لحظۀ شفاف، حقیقتی عجیب رخ داده:
برادران یوسف علیهالسلام، همان کسانی که روزی با حسادت، نور وجودیشان را فروختند،
اکنون به زبان خود میگویند:
«او تمام سرمایۀ ما بود!»
و این اعتراف، نشانهای است از آشکار شدن نور یوسف در قلبهای تاریکشدۀ آنها.
او برادری است که با اینکه جفا دید، با کرامت بازگشت و خودش را آشکار کرد.
رُدَّتْ إِلَيْنا؛ یعنی: ما هیچ نکردیم، او خودش برگشت…
…
معامله فقر و کرامت!
آن روز که یوسف را به چند درهم فروختند،
در واقع، تمام بودجۀ وجودیشان را با دنیای کوچک و زودگذر معاوضه کردند.
اما یوسف علیهالسلام، وقتی دید که سفرۀ آنها خالی است،
نهتنها خوراک و آذوقه داد،
بلکه نور خودش را نیز بیمنت در بارهایشان نهاد:
اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ
«بضاعَۀ آنان را در بارهایشان بگذارید.»
این کار، دقیقاً رمز بزرگی است:
اگر یوسف، آن نور نجاتبخش، دوباره خودش را به ما برنگرداند، ما هرگز راه توبه را نمییابیم.
در واقع، این یوسف است که دروازۀ توبه را برای برادرانش باز میکند.
حقیقتی از آل محمد علیهمالسلام
و این سیرِ نور، هماکنون نیز ادامه دارد؛
اهلبیت علیهمالسلام، یوسفهای نورانیِ زمان ما هستند.
نورشان، «بضاعَة» ماست،
و اگر ما هم روزی در حق آنها جفا کردهایم یا با غفلت، نورشان را فروختهایم،
باز هم آنها با کرامت، نورشان را به دل ما بازمیگردانند.
و اینگونه است که تفضّل اهلبیت ع، شرط نهایی توبه و رهایی ماست.
بدون نور آنان، دل ما همچنان تاریک، سفرهمان خالی، و بضاعتمان فروخته باقی میماند…
«بِضاعَة»؛ سرمایهای برای آشکار شدن
مفهوم «آشکار» در ریشه «بَضعَ»
در کتب لغت آمده است:
بَضَعَ الْكَلَامُ: یعنی سخن آشکار شد.
بَضَعَ الْكَلَامَ: یعنی سخن را فهمید و پرده از آن برداشت.
این کاربردها بهوضوح نشان میدهد که ریشۀ «بضع» نهتنها به تکهکردن یا قطعهای از گوشت اشاره دارد، بلکه به معنای برداشتن پرده از حقیقت نیز هست.
در این نگاه، بِضاعَة، دارایی مادی نیست، بلکه علم نهفته و نوری مخفیشده در قلب است که در آیندهای روشن، آشکار خواهد شد.
…
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً؛ یعنی علم نهفته برای روز ظهور
در آیه:
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً (یوسف:۱۹)
میتوان چنین فهمید که:
آن کاروانیان، یا به تعبیری اهل نور یقین، نوری را که یافته بودند،
یعنی اندیشه، اعتقاد، و علوم سری صاحب نورشان را،
در دل پنهان کردند؛ نه برای اینکه انکارش کنند،
بلکه برای روزی که آن را در مقام عمل آشکار سازند.
گویی با پنهانسازی یوسف (ع)، دارند اعلام میکنند:
«این سرمایه، برای روزی است که اهلش را بیابیم؛
روزی که باید این نور، به شکل عمل صالح، رفتار مؤمن، و جامعه توحیدی، آشکار شود.»
…
عهد پنهان اهل نور
در این آیه، یک عهد نانوشته میان اهل نور و صاحب نور نهفته است:
ما اکنون، بضاعت نورت را پنهان میکنیم؛
اما قول میدهیم، روزی که وقتش برسد،
با عمل به این علم، با اخلاص، با ولایتپذیری،
آن را برای اهلش آشکار خواهیم کرد…
و این همان وعدهای است که اهل نور، در دلشان با آل محمد علیهمالسلام دارند.
این همان حقیقت «سرّ الله» است؛ نوری مخفی، اما زنده.
نوری که فقط در دلهای اهل یقین پنهان میشود؛
و زمانی خواهد آمد که:
“وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً”
زمین، با نور اولیای خدا خواهد شکفت…
…
«سرمایه آشکار»؛ نام صاحبان نور
«بِضاعَة» یعنی سرمایۀ نورانی پنهانشده در قلب مؤمن
و مشتق «بَضَعَ» به معنای آشکار شدن آن سرمایه است
پس، در حقیقت:
“سرمایه آشکار” نام زیبای صاحبان نور است.
اهل نور، کسانیاند که سرمایهشان را مفتِمفت به دست آوردهاند (از فضل اهلبیت علیهمالسلام)،
اما آن را بیهوده خرج نمیکنند؛
بلکه روزی این سرّ پنهان را در لباس عمل آشکار خواهند کرد، إنشاءالله تعالی.
از ظلمت به نور: آشکار شدن بضاعَة در دل اهل عهد
یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
…
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
(بقره: ۲۵۷)
این آیه دقیقاً رمز همان سیر است:
اهل ایمان، صاحبان نور و حاملان بضاعت نورانیاند؛
اما این نور، در ابتدا پنهان است، در تاریکیها مدفون است،
و تنها ولیّ خداست که میتواند آن را آشکار کند.
پس:
«بِضاعَة» پنهانشده، همان نور نهفته در دلهای باایمان است،
و خروج از ظلمت، همان لحظهای است که این سرمایه، با ظهور اعمال صالح و ولایت، تجلی مییابد.
…
تجدید عهد با سرمایه نور: دعای عهد
در دعای عهد میخوانیم:
«اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ…»
«بارالها، آن چهرۀ نورانی و پیشانی ستودهاش را به من نشان ده…»
این دعا در واقع، تمنای آشکار شدن همان بضاعتِ پنهان است.
ما در دعای عهد، از خدا میخواهیم آن سرمایۀ زیبا را در قلب ما قرار دهد تا با اشارۀ این نور هدایت، قلب ما از ظلمت به نور کشیده شود،
و این خواسته ما، در چهرۀ امام زمان علیهالسلام، به کاملترین شکل، تجلی مییابد.
…
صدا زدن صاحب بضاعَة!
در ادعیه و زیارات میخوانیم:
«اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اَللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ اَلْأَرْضِ»
«أَنْتُمْ وَ اللَّهِ نُورٌ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ»
«سلام بر شما آل محمد ع که نور خدا در تاریکیهای زمین قلب ما هستید!»
امام علیهالسلام، همان نور پنهانی است که هنوز بهتمامی برای همه آشکار نشده،
اما در قلبهای مؤمنین، در دلهای اهل عهد، همچون بِضاعَةی مخفی و آماده ظهور حضور دارد.
«سرمایۀ ما، تویی؛ و ما منتظریم که با عمل و وفاداری، تو را آشکار کنیم…»
…
این راهی است که اهل یقین در آن حرکت میکنند:
با بضاعت مخفی، با عهد در دل، با دعای هر صبح، و با اشتیاق آشکار شدن نوری که روزی، در چاه غفلت پنهان شده بود…
امام صادق علیه السلام:
سألت أبا عبداللّه عليه السلام عن البضاعة و السِّلعة:
ما من أحد يكون عنده سِلعة أو بضاعة
إلّا قيّض اللّه عز و جل له من يربحه
فإن قبل
و إلّا صرفه إلى غيره
وذلك أنّه ردّ بذلك على اللّه عز و جل.
از امام صادق علیهالسلام دربارۀ «بِضاعَة» و «سِلْعَة» پرسیدم.
فرمودند:
هیچکس نیست که کالایی یا بضاعتی در اختیار داشته باشد،
مگر اینکه خداوند عزّوجل برای او کسی را میفرستد که در آن کالا به او سودی برساند.
پس اگر آن را پذیرفت، سود میبرد؛
و اگر نپذیرفت، خداوند آن سود را به دیگری منتقل میکند.
و این بهسبب آن است که [در واقع] او با رد کردن آن فرصت، لطف خدا را رد کرده است.
این حدیث شریف، حقیقتی عمیق دربارۀ «بِضاعَة» را روشن میکند:
بِضاعَة، علم، نور، محبت، یا حتی یک فرصت معنوی است.
خدا برای این بضاعت مشتریای قرار میدهد.
کسی را میفرستد که اهل آن است، آماده پذیرش و سودبردن از آن است.
حال، اگر تو این فرصت و بضاعت را دریابی و نورت را عمل کنی،
سودش به تو بازمیگردد؛
اما اگر آن را مخفی کنی، انکار کنی، یا برای ظهورش بهانه بتراشی،
خدا آن نور را به دیگری منتقل میکند.
و این دقیقاً همان است که در داستان یوسف علیهالسلام رخ داد:
برادرانش، بضاعَة نورانی را فروختند، و کاروانی دیگر صاحب آن شد…
…
“ردّ البِضاعَة”، ردّ بر خداست!
امام صادق علیهالسلام در انتهای حدیث فرمودند:
و ذلک أنّه ردّ بذلك على اللّه عزّ وجلّ
یعنی: رد کردن این فرصت نورانی،
ردّ کردنِ خودِ خداست!
وای بر کسی که نور درونش را بفروشد، یا عرضه نکند، یا قدر آن را نداند؛
او در واقع، نه فقط یک فرصت را از دست داده،
بلکه در مقابل لطف خداوند ایستاده است.
…
هر بِضاعَة نورانی که خدا در دل تو نهاده—علم، معرفت، انس با قرآن، یا محبّت ولیّ خدا—
حتماً روزی برای عمل به آن، شرایط و تقدیراتی رقم خواهد زد و برای عمل صالح تولید شده، خودش مشتری و خریدار خواهد بود.
و اگر آن روز حادثه، به نور علمت عمل نکردی و بضاعَةات را آشکار نکردی،
یا آن نور را از اهلش دریغ کردی،
بدان که:
رُدَّتْ إِلَى غَیْرِكَ…
آن نور، به دیگری سپرده خواهد شد؛
و تو، فرصت بزرگ عمرت را از دست دادهای.
العِلمُ أَجَلُّ بِضَاعَةٍ!
علم، شریفترین و والاترین بِضاعَة است!
این جمله از امامان نور، جان ما را متوجه حقیقتی میکند که از ابتدا در سوره یوسف پنهان بود:
یوسف علیهالسلام، مظهر علم و حکمت است؛
و کسی که او را شناخت، بزرگترین سرمایه را بهدست آورده است.
علم در منطق اهلبیت علیهمالسلام،
نه اندوختههای فکری آفلاین، بلکه نور آنلاین هدایتی است که انسان را از ظلمت به نور میبرد.
…
رأس المال؛ مفهوم بنیادین در جهان نور است.
ذِكْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ كُلِّ مُؤْمِنٍ، وَ رِبْحُهُ السَّلَامَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ
پس اگر ذکر خدا را در دل داشتی،
تو بضاعَة نور را در خزانۀ دلت نگه داشتهای؛
و سود آن، آرامش، فهم، بینش، و سلامت از فریبهای شیطان است.
مفهوم «رأس»؛ پایه و قوام سرمایه:
در بیان امامان علیهمالسلام آمده است:
فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ، ذَهَبَ الْجَسَدُ
یعنی اگر “رأس” از بین برود، “جسد” نیز نابود خواهد شد.
این جمله، یک اصل حیاتی به ما یاد میدهد:
اگر رأس مال مؤمن، ذکر و علم و ولایت باشد، حیاتش باقیست؛
اما اگر رأس مالش دنیا شود، حیات قلبیاش رو به زوال میرود.
…
دنیا، مالِ کسی است که هیچ مالی ندارد!
الدُّنْيَا مَالُ مَنْ لَا مَالَ لَهُ
یعنی دنیا، ثروت کسی است که سرمایۀ حقیقی ندارد.
ای کسانی که یوسفِ دل خود را فروختید،
شما بِضاعَة واقعیتان را از کف دادید و در عوض، دنیایی گرفتید که مال بیمالان است!
اما خداوند، کریمانه، آن نور را بازمیگرداند، اگر بخواهید بازگردید…
…
رأس مال مؤمن، آخرت است.
در حدیث نورانی آمده است:
اجْعَلِ الْآخِرَةَ رَأْسَ مَالِكَ، فَمَا أَتَاكَ مِنَ الدُّنْيَا فَهُوَ رِبْحٌ.
یوسف، بضاعَة ماست؛ و آخرت، رأس مال ماست؛
و آنچه در این دنیا بهدست آید، تنها وقتی ربح است که در مسیر این بضاعَة باشد.
سید ابن طاووس؛ رضوان الله علیه:
سرمايه تو در تصرّف نفس توست،
و نفس، دشمن توست که متصرّف در اركان وجود توست!
و اعلم أن جوارحك بضائع معك للّه جلّ جلاله،
و أمانات جعلك تاجرا فيها لنفسك و لآخرتك،
و آگاه باش كه اعضاى بدن تو سرمايه و بضاعتى است كه خداى جل جلاله بتو عنايت فرموده
و امانتهايى است كه خداوند جلّ جلاله به دست تو سپرده است
تا با آن براى خويشتن و آخرت خويش سوداگرى كنى.
…
سرمایه در تصرف نفس؛ تاجر بودن انسان در بازار وجود
سید ابن طاووس رضوان الله علیه به زیبایی میفرماید:
سرمایه تو در تصرف نفس توست،
و نفس حسود همان دشمنی است که در ارکان وجودت نفوذ کرده است.
یعنی هر آنچه در اختیار داری، عضوی از وجودت، سرمایهای است که
نفس تو بهعنوان دشمن، میخواهد آن را تصرف و به ضرر تو به کار ببرد.
…
اعضا و جوارح؛ بضاعتی که خدا به امانت داده است.
ابن طاووس ادامه میدهد:
اعلم أن جوارحك بضائع معك للّه جلّ جلاله،
و امانات جعلك تاجرا فيها لنفسك و لآخرتك.
یعنی اعضا و جوارح تو،
بضاعتی هستند که خداوند به تو سپرده است؛
و تو تاجر و متصرف آنها هستی،
هم برای دنیا، هم برای آخرت.
…
تاجر واقعی؛ کسی که سرمایه را در مسیر سود قرار میدهد
اگر این سرمایهها را درست به کار ببری،
برای آخرت سود میآوری؛
اگر غفلت کنی یا نفس را رها سازی،
سرمایه را میبازی و باختِ واقعی در برابر دشمن رخ میدهد.
…
بِضاعَة وجودی ما، همان قلب نورانی ماست که سرمایه خداوند است.
نفس حسود ما، دشمنی است که میخواهد این بضاعَة را مصادره کند.
ما تاجران این سرمایه نورانی هستیم، و باید حسابرسی دقیق کنیم که کجا سرمایههایمان را به کار گرفتهایم.
سرمایه تو فقط مال و دارایی نیست، بلکه قلب تو سرمایهای است که باید آن را در مسیر نور، علم، ذکر و عمل صالح به کار ببری.
و این همان است که قرآن و احادیث اهلبیت علیهمالسلام به آن اشاره دارند؛
اینکه ما موظفیم بضاعتمان را از دست نفس رها کنیم،
و آن را در راه خدا و آخرت سرمایهگذاری کنیم.
امام سجاد علیه السلام:
الْعَقْلُ دَلِيلُ الْخَيْرِ
وَ الْهَوَى مَرْكَبُ الْمَعَاصِي
وَ الْفِقْهُ وِعَاءُ الْعَمَلِ
وَ الدُّنْيَا سُوقُ الْآخِرَةِ
وَ النَّفْسُ تَاجِرَةٌ
وَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ رَأْسُ الْمَالِ
وَ الْمَكْسَبُ الْجَنَّةُ
وَ الْخُسْرَانُ النَّارُ
هَذَا وَ اللَّهِ التِّجَارَةُ الَّتِي لَا تَبُورُ
وَ الْبِضَاعَةُ الَّتِي لَا تَخْسَرُ.
…
عقل راهنمای نیکیهاست،
و هوای نفس مرکب گناهان است،
و فقه (درک عمیق دین) ظرف عمل است،
و دنیا بازار آخرت است،
و نفس تاجر است،
و شب و روز رأس سرمایه است،
و سود آن بهشت است،
و زیان آن آتش است.
به خدا سوگند، این همان تجارتی است که هرگز نابود نمیشود،
و این همان بضاعتی است که هرگز ضرر نمیکند.
…
عقل؛ راهنمای تجارت نیکی است.
عقل، نقشهراه و راهنمای ما در این تجارت است؛
اگر عقل را به کار بگیری، از مسیر هوای نفس و گناه دور میمانی.
…
نفس؛ تاجرِ سرمایه ما
نفس، همان تاجری است که سرمایهی ما (یعنی اعضا، جوارح، وقت و عمر) را اداره میکند؛
اما تاجری است که گاهی به هوای خود و گناه تمایل دارد و میخواهد سرمایه را به ضرر خود معامله کند.
…
دنیا؛ بازاری که تعیینکننده آخرت است.
دنیا، بازاری است که در آن سرمایهگذاری میکنیم؛
در این بازار، ما باید سرمایههای خود را به گونهای به کار گیریم که سود نهایی، یعنی بهشت، را نصیب خود کنیم.
…
سود و زیان؛ بهشت و آتش
سود این تجارت، رسیدن به بهشت است،
و زیان آن، گرفتار شدن در آتش.
…
معاملهای که هرگز نابود نمیشود
این تجارت، برخلاف تجارتهای دنیوی، هرگز از بین نمیرود و سرمایهاش هیچگاه کم نمیشود؛
چون سرمایه آن، عقل، نفس و وقت انسان است؛
و محصول آن، جاودانگی و رضایت حق تعالی.
دنیا؛ متجر اولیای خدا
إِنَّ الدُّنْيَا … مَتْجَرُ أَوْلِيَائِهِ، اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ، وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ
یعنی دنیا، مغازه و میدان تجارت اولیای خداست؛
آنها در همین دنیا، رحمت را کسب کردند و در همین دنیا، بهشت را خریدند.
…
و هر تاجری را بضاعتی است…
وَ لِكُلِّ تَاجِرٍ بِضَاعَةٌ، وَ بِضَاعَةُ الْمُجْتَهِدِينَ الْعَقْلُ
هر تاجر، بضاعتی دارد که با آن سود میبرد؛
اما بضاعَة اهل اجتهاد و کوشش حقیقی، عقل است؛
نه ظواهر، نه حفظ اصطلاحات، نه شعار.
و اگر عقل، نورانی به ولایت باشد،
آنگاه این بضاعَة است که تجارت را جاودانه میکند.
…
صُمِّ الدُّنْيَا و أَفْطِرْ عَلَى الْآخِرَةِ
در بیانی نورانی آمده است:
صُمِّ الدُّنْيَا، وَ أَفْطِرْ عَلَى الْآخِرَةِ، فَإِنَّ رَأْسَ مَالِ الدُّنْيَا الْهَوَى، وَ رِبْحَهَا النَّارُ
دنیا را روزه بگیر! یعنی از آن بگذر، خود را از شهوات و ظواهر آن محروم ساز؛
و افطار را بر آخرت بگذار، یعنی چشمانتظار وعدۀ نهایی خدا باش.
چرا؟
چون رأس مالِ دنیادوستان، هوای نفس است؛
و سودشان در این بازار، آتش است…
…
سرمایه اعتقادی قلبی؛ نه زبانی و ادعایی!
در اینجاست که باید به تعریف دقیق «بِضاعَة» اعتقادی برسیم:
اصل سرمایه و بضاعت ثابت و خالص علمی و اعتقادی،
آن حالت قلبی رضا به مکروهات قضاست؛
یعنی آنچه در عالم ذر به انسان خاصی عطا شده:
همانکه امام فرمود: «أقنى بالرضا»؛ بینیاز شد با رضا.
این سرمایه، ارث الهی در قلبهای اهل یقین است،
که هنگام اضطراب و نیاز، آرامش میآفریند، حوائج را رفع میکند، و صاحبش را به یقین میرساند.
…
این، همان سرمایهای است که قرآن، «ارث» میخواند:
“ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا…”
(فاطر: ۳۲)
…
هشدار بزرگ:
مبادا دیگران گوی سبقت در عمل به نور ولایت را از شما بربایند،
شما که فقط در زبان، ادعای سرمایه اعتقادی دارید!
سرمایه، باید قلبی باشد؛ نه ادعایی.
وگرنه، کسانی میآیند که هیچ ادعایی ندارند،
اما چون نور را یافتند، با سرعت در میدان ولایت پیش میافتند.
و احذر…
و احذر أن يفنى عمرك بعمل غيرك،
و يتجر برأس مالك غيرك،
و تهلك نفسك.
بترس…
از اینکه عمرت را دیگری برای خودش ببرد
و با سرمایۀ تو، دیگری تجارت کند
و تو بمانی و حسرت و هلاکت!
حضرت فاطمه (س): بَضْعَة النبوّة؛ سرچشمۀ سرمایههای نورانی
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي
«فاطمه، پارهای از وجود من است.»
این تعبیر، تنها یک وصف عاطفی نیست؛
بلکه اعلان یک «نسب وجودی» است:
یعنی سرمایه نبوّت، در وجود حضرت زهرا سلاماللهعلیها متمرکز شده است.
و او، سرچشمۀ بِضاعَة نورانی برای همۀ اهل ولایت است.
…
عرضۀ آیات: سرمایههای عملی در بار وجود ما
آیاتی که در قلبهای اهل نور عرضه میشود،
دستورهایی که بر زبان معلمان نورانی جاری میگردد،
و تلنگرهای ولایی که گاهی در زندگی میشنویم،
همه و همه، سرمایههایی هستند که به امر حضرت فاطمه (س) به قلب ما سپرده میشوند.
همانگونه که یوسف علیهالسلام، بضاعَة نورانی بود که در بار کاروان نهاده شد،
این آیات نیز، بضاعَة اولیّهای برای اصلاح و تربیت قلب ما هستند.
اما خطر در کمین است…
همانگونه که برادران یوسف ع، با حسادت، آن نور را فروختند،
عدهای در زمان ما نیز، با همان منش، با حسادت،
سرمایۀ نور ولایت را به بهای اندک دنیا میفروشند.
اینها اگر موفق به قتل نور نشوند، اهل ارزانفروشی آن خواهند بود؛
و آیا اینکه در قلبشان هنوز روزنهای از امکان آشتی و بازگشت باقیست یا نه؟!
اما…
گروه دوم؛ راه پسر نوح ع
اما گروهی دیگر، راه پسر نوح را میروند؛
نهتنها سرمایه را مفت میفروشند، بلکه آن را میسوزانند!
و با تمام وجود، با افک و تهمت و تحریف،
برای نابودی نور ولایت، برنامهریزی میکنند.
در قلب اینان، عامل قتل نور ولایت نهفته است.
اینان، اگر در زمان یوسف بودند،
او را نمیفروختند، بلکه میکشتند…!
…
سرمایههای اعتقادی، و خطر «پستانکِ تمنّا»
در اینجا باید پرسید:
در ناآرامیهای زندگی، انسان با چه چیزی آرام میگیرد؟
آیا با ایمان به ولایت، و تسلیم در برابر آیات عرضهشده؟
یا با پستانک تمنّا (الْمُنَى)، یعنی آرزوهای کودکانه و هوسهای پوچ قلبی؟
اینجاست که تفکیک دو راه روشن میشود:
راه اهل تسلیم → آرامش از نور
راه اهل هوا → آرامشِ خیالی، از روی حسد و هوس
…
هشدار اهل بیت علیهمالسلام:
مبادا سرمایۀ اعتقادیتان را در هنگام گرفتاریها،
با رفتارهای احمقانه و عاجزانه [النَّوْكَى، الْعَجَزَة، الْمَوْتَى] خرج کنید!
یعنی:
با پیروی از نفس، با واکنشهای احساسی، با نالیدن بیثمر،
و با غفلت از ولایت و ذکر،
مبادا کل سرمایۀ اعتقادیتان را بسوزانید!
امام علی علیه السلام:
وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى
وَ تَثَبُّطٌ عَنْ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْيَا
إِيَّاكُمْ وَ الْإِيكَالَ بِالْمُنَى، فَإِنَّهَا مِنْ بَضَائِعِ الْعَجَزَةِ.
وَ إِيَّاكَ وَ اتِّكَالَكَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ الْمَوْتَى.
بپرهیز از تکیهکردن بر آرزوها (مُنى)،
زیرا که آنها کالاها و سرمایههای احمقاناند!
و سبب سستی در رسیدن به خیر دنیا و آخرت میشود.
از تکیهکردن بر آرزوها دوری کنید،
که آنها از کالاهای ناتواناناند.
و از اتکای خود بر آرزوها بپرهیز،
چرا که آنها از سرمایههای مردگاناند!
بَضائِعِ باطل؛ سرمایههای تقلبی!
امیرالمؤمنین علیهالسلام در این فراز نورانی، سه هشدار پیاپی میدهند:
آرزوهای بیپایه (مُنى)
تکیه بر توهّم رسیدن بدون عمل
تسکینهای احساسی و تخدیری در برابر ناآرامیها
اینها را با تعبیر عجیبی بیان میفرمایند:
اینها “بِضاعَة”اند!
اما چه بضاعتی؟
«بَضائِعُ النَّوْكَى»، «بَضائِعُ الْعَجَزَة»، «بَضائِعُ الْمَوْتَى»…
…
اینها سرمایه نیستند؛ اینها «سرمایهسوز»ند!
«بَضائِعُ النَّوْكَى»
سرمایه احمقهاست؛ کسانی که با خیالپردازی، از عمل بازمیمانند.
«بَضائِعُ الْعَجَزَة»
کالاهای ناتوانهاست؛ کسانی که جرئت ورود به میدان عمل را ندارند.
«بَضائِعُ الْمَوْتَى»
سرمایۀ مردگان است؛ کسانی که هیچ اثری از حیات معنوی در آنها دیده نمیشود.
…
خطر اتکا به “منى” در مسیر ولایت
اگر سرمایهات در زندگی، همین مُنى و آرزوهای بیعمل باشد،
آنگاه در میدانهای واقعی امتحان، مانند حسادت، فقر، ظلمپذیری،
به جای تسلیم و توکل، به “تمنّا” و تسکین خیالی روی میآوری؛
و این همان است که امیرالمؤمنین علیهالسلام هشدار میدهد:
تو عملاً با آرزوهایت، تجارت میکنی!
اما این تجارت، بَوار دارد، نه برکت!
زیرا سرمایهات اصل ندارد.
…
اگر «بِضاعَة» تو «منى» باشد، نه نور و عقل و ولایت،
در وقت بحران، دستت خالیست؛
و نه از دنیا بهرهای خواهی برد، و نه از آخرت نصیبی خواهی یافت…
و این یعنی:
سرمایۀ واقعی، آن چیزی نیست که به آن دل خوشی، بلکه آن چیزی است که در میدان امتحان، تو را حفظ میکند!
تفکّر؛ فهم قبض و بسط نور قلب
تفکّر در منطق اهل بیت علیهمالسلام، صرفاً «اندیشیدن» به معنای ذهنیِ رایج نیست؛
بلکه سلوک قلبی در درک آمد و رفت نور،
یعنی قبض و بسط نوری است که در قلب انسان رخ میدهد.
قبض یعنی حس فقر و بینوری،
بسط یعنی احساس حضور و وسعت نور.
کسی که این آمد و شد را بفهمد،
در واقع وارد حوزه تفکّر ایمانیِ قلب سلیم شده است؛
و این همان است که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
وَ لَا يَنَالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيدِ
«منزلت تفکّر را جز کسی که خداوند او را به نور معرفت و توحید اختصاص داده باشد، نخواهد یافت.»
…
تفکّر؛ بضاعَة قلب اهل نور است!
همۀ بضاعت و بودجۀ قلب سلیم اهل نور، تفکّر است!
یعنی توان درک و فهم این نکته که:
آیا الان در حال قبضیم یا بسط؟
آیا نور آمده یا رفته؟
آیا حسادت در قلب ما باعث حجاب نور شده یا ولایت، راه را گشوده است؟
این فهم، خودش یک سرمایه عظیم نورانی است؛
و خدا آن را فقط به اهل نور و معرفت حقیقی میدهد، نه به عالمانِ لقلقهگو!
…
«الفکر، النّور الولایة، النّور المعرفة»
الفِکرُ نورُ الولایة، و نورُ المعرفة
یعنی:
تفکّر، نورِ ولایت است
و نور ولایت، پرتوی از معرفت الهی است
پس هر که به ولایت اهلبیت علیهمالسلام با دل متصل شود،
تفکّر واقعی در او شعلهور میشود.
و آنگاه است که «بِضاعَة قلبی» او،
سرمایهای خواهد شد که او را در دنیا و آخرت حفظ میکند.
اگر میخواهی بدانی آیا سرمایه داری یا نه،
ببین آیا قبض و بسط نور ولایت در قلبت را میفهمی یا نه؟
اگر داری میفهمی نور میآید و میرود،
پس در حال تفکّری!
و اگر نه، هنوز در تاریکی «مُنى» و عادت و تکرار ماندهای…
نور یوسف (ع): بضاعَة نورانی اهل ولایت و اهل تفکّر
در آیۀ مبارکۀ سوره یوسف علیهالسلام آمده است:
“وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً”
«و او را چون کالایی پنهان داشتند…»
این یک جمله ساده تاریخی نیست؛
بلکه رمزی است عمیق از یک حقیقت همیشگی:
یوسف علیهالسلام، نور پنهان خدا در میان اهل زمین بود؛
اما در نگاه دنیاپرستان، تنها یک کالاست!
…
کالای نورانیِ پنهان: علوم مخفی اهل بیت علیهمالسلام است.
اهل دنیا، اهل «مُنى»،
به نور یوسف، چون کالایی دنیوی نگاه کردند،
و آن را فروختند…
اما اهل ولایت و تفکّر،
در همان تقدیر پنهانشدن نور، بضاعَة نورانی را یافتند!
“بِضاعَةً” در این آیه، همان سرمایۀ علمی و اعتقادی پنهانشده است؛
همان نوری که فعلاً در دل اهلش مخفی است،
اما روزی، با عمل به این علوم، آشکار خواهد شد!
…
نور یوسف، نور حضرت حجت (عج)
یوسف، پنهان شد؛ نه از روی ضعف،
بلکه برای آنکه بازگشتش، نور را در قلب برادران آشکار سازد.
همینگونه است امام مهدی عجلاللهفرجه،
که اکنون در پرده غیبت است،
اما اهل تفکّر و قلب سلیم،
همین امروز هم، نور او را در قبض و بسطهای قلبشان درک میکنند.
…
علوم نورانیِ پنهان؛ همان است که اهل آن میدانند:
«وَ أَسَرُّوهُ» ← یعنی در دل مؤمن، نوری هست که ظاهر نیست.
«بِضاعَةً» ← یعنی آن نور، سرمایهای است که باید با آن تجارت کرد؛
ولی نه تجارت دنیایی، بلکه تجارت ایمان، تفکّر، یقین و تسلیم…
این نور، همان علوم سرّی اهل بیت علیهمالسلام است
که مؤمنان در دل خود پنهان دارند؛
و روزی، هنگام ظهور امام حق، آشکارش میکنند:
“یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ”
(خدا به واسطۀ نور امام، مؤمنان را از تاریکی به نور خارج میکند)
بودجه نورانی قلب، به فرمان صاحبان نور واریز میشود!
نکتۀ دقیق و زیبای آیه ۶۲ سوره یوسف:
«اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»
بهروشنی نشان میدهد که بازگشت به مسیر نور،
نیازمند تزریق دوبارۀ سرمایه نورانی از جانب صاحبان نور است.
و این، نه به استحقاق برادران یوسف (ع)،
بلکه به لطف یوسفِ نورانیِ الهی صورت میگیرد.
سرمایهای که فروختند، دوباره به دلهایشان برگشت… بیهیچ بهایی!
…
درک قلبی اهل نور از واریز این سرمایه:
اهل نور وقتی این «بِضاعَة» را در قلب خود بازمییابند،
میفهمند که:
راه آشتی با نور باز شده؛
نور علمِ عمل صالح دوباره در قلبشان تابیدن گرفته؛
بودجهای نورانی به حساب قلبشان واریز شده،
تا بتوانند عمل نورانیِ جدیدی تولید کنند…
این همان لحظهای است که از تاریکی حسد، به نور ولایت میرسند؛
لحظهای که نور در دل دوباره زنده میشود!
…
واکنش اهل غفلت: تجارت با “بِضاعَةٍ مُزْجاةٍ”
در آیه ۸۸، بازمیخوانیم:
«جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»
«ما با سرمایۀ ناچیزی آمدهایم…»
این اقرار، نشان میدهد که اهل حسادت،
سرمایه خود را پوساندهاند؛
نور اصلی را از دست دادهاند
و حالا با بقایایی ناقص و ضعیف برگشتهاند.
ولی لطف صاحب نور، آنقدر کریمانه است که حتی این بضاعَة مُزجاه را میپذیرد!
و میگوید:
«لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»
«امروز بر شما هیچ سرزنشی نیست…»
…
نور یوسف، نماد نور اهلبیت علیهمالسلام است.
همانگونه که یوسف (ع) سرمایه بازگشت را بیقید و شرط به برادرانش برگرداند،
اهلبیت علیهمالسلام نیز، بودجه نورانی علم، معرفت، شوق، صبر و ولایت را
بارها و بارها در قلب اهل نور میریزند…
حتی اگر آن اهل نور، گاه به ویژگی شبیه «برادران یوسف بودن» نزدیک شده باشند!
…
صاحبان نور، هرگاه اراده کنند،
سرمایه را حتی به آنهایی که فروختهاند، بازمیگردانند؛
بهشرطی که برگردند…
و اعتراف کنند که «ما خطاکار بودیم»
و اعتراف کنند که:
«بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا»
و بفهمند که نور یوسف، کالای عادی نبود؛
بضاعَة نورانیِ قلبیِ الهیِ ما از جانب خدای مهربان بود!
یوسف، پارۀ تن من است!
و این یعنی: سرمایهی نورانی من، ماخوذ از معلم نورانی من است!
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله:
«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی»
«عَليٌّ بَضْعَةٌ مِنّی»
«بَضْعَةٌ مِنّی تُدفَنُ بِخُراسَانَ» ← امام رضا علیهالسلام
«بَضْعَةٌ مِنّی» یعنی: نور پنهان، سرمایه درونی، جانِ متصل،
یعنی: بضاعَةای آسمانی، که بهصورت جسمانی در میان مردم ظاهر شده است…
…
بضاعَة نور، همان «قلب» و «روح» رسول خداست!
در روایت عجیب و بسیار لطیف:
وَ هِيَ قَلْبِي وَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ
«فاطمه، قلب من است، روح من است که میان دو پهلویم میتپد!»
آیا این چیزی جز همان «بضاعَة علمی و اعتقادی و قلبی» است که رسول خاتم آن را در قالب انسان کامل، به ما نمایانده؟
فاطمه علیهاالسلام، علی علیهالسلام، امام رضا علیهالسلام و یوسف علیهالسلام…
همه «بَضْعَةٌ مِنّی»اند؛ پارههایی از نور خدا،
که در قالب انسان،
برای بیداری قلوب اهل یقین
به سوی ما فرستاده شدهاند.
…
بضاعَة و فؤاد:
فؤاد، قبض نور را متوجه میشود،
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
فَإِنَّ فُؤَادِي بَضْعَةٌ مِنِّي … فَإِذَا تَغَيَّرَ فَاقْرَعِ الْعَصَا … فَرَاجَعَهُ فَهْمُهُ
این اشاره دارد به رابطهٔ مستقیم «فهم» و «قلب»؛
و اینکه این قلب، سرمایهٔ الهی و بضاعَة ربانی است؛
و نیاز دارد که با ذکر، با علم، با یاد ولیّ نورانی، احیا شود.
…
بضاعَةای برای آخرت؛ نه صرفا برای دنیا!
عبارت
تَدْخُلُ بَضْعَةٌ مِنِّي الْجَنَّةَ
یعنی: سرمایهٔ من، در بهشت است!
و این یعنی:
اگر تو اهل یقین باشی،
اگر نور را درک کنی،
میفهمی که بضاعَة تو، پارهای از ولایت اهلبیت است
که در دل تو و در قلب تو و در اعمال تو متجلّی میشود.
…
و اما آنها که این بضاعَة را سوزاندند…
این بضاعَة، همان نوری است که بعضیها آن را با افک و حسد و نفاق،
فروختند، و بعضی ها آن را سوزاندند.
و وای بر آنان که سرمایه را نابود ساختند.