My Luminous Budget!
My Bank Balance!
الفبای نورانی، نسخه های نورانی
(ب ض ع – بضاعت نورانی)
برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید
«بضع» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«بَاضَعَهَا: أي، باشرها، مباشرت و همسرى كردن است.»
بضاعت نورانی! حسود بیبضاعت!
بودجۀ نورانی من! ماندۀ حساب بانکی من!
بضاعت: مال التجاره، سلعه، کالا، مکنت و ثروت، مایه و مال، سرمایه، دارایی،
مالی که با آن تجارت کنند، کالای بازرگانی، متاع.
بیبضاعت: تهیدست.
موجودی حساب بانکی!
مانده حساب بانکی: «bank balance»:
تراز حسابداری بانکی بدهکار و بستانکار.
این تراز برای اهل حسد نه تنها صفر، بلکه منفی است، یعنی بستانکار که نیستند، هیچ، کلی بدهکارند!
بودجه: «budget balance»:
صاحبان نور، بودجۀ علمی لازم برای تولید اعمال صالح نورانی را در دل شرایط میدهند.
«استرشاء العلم».
«بضع: بَاضَعَهَا، أي: باشرها، مباشرت و همسرى كردن است.»
[∞=1+1]
[نیازمند + سرمایه = بینیاز]
حسود خودشو از این سرمایه، بینیاز میداند!
حسود از سرمایه «آیاتی و رسلی» بهره ای نمیبرد!
سرمایه نور ولایت، درمان عیب حسادت قلوب است!
تقدیرات، شرایط اصلاح و تربیت است!
حسود به این تقدیرات راضی نیست!
حسود با حسادتش، خسارت بزرگی به خودش میزنه، چون اصل سرمایه رو به باد میده،
لذا قادر به تولید هیچ عمل صالحی نخواهد بود،
زیرا عمل صالح، مولود و محصول مشترک عمل به نور ولایت در دل آیت است.
سرمایه: به میزان طلای موجود در انبار، اجازه چاپ اسکناس داری!
به مقداری که از سرمایه علمی آل محمد ع در قلبت درک میکنی و در دل شرایط بهش عمل میکنی!
سرمایۀ زندگی، نور ولایت است!
همه افکار و گفتار و کردارت باید برگرفته از بودجه و سرمایه نور ولایت باشه!
همهاش باید با اجازه باشه! با «بسم الله» باشه! بنور الله باشه!
[بضع – نخب]:
«نخب: استَنْخَبَت المرأةُ: إذا أرادت البِضاع «نَخَبها: باضَعَها»
همان مفهوم کلی نور ولایت است:
دادن نور در دل شرایط به قلب تاریک،
دادن بذر مرغوب به زمین حاصلخیز
و دادن نطفه علمی به رحم پاک «قلب سلیم» است:
«النُّخبة: خَرق الثَّفْر. و منه نَخَبها: باضَعَها.
استَنْخَبَت المرأةُ : إذا أرادت البِضاع»
[بضع – جمع]:
«باضَعَ الرّجُلُ امرأتَه: إذا جامَعَها، بِضَاعاً»:
این انتخاب برای امر مهم نطفهگذاری علمی در دل شرایط است!
کتاب المفردات:
… و كنّي بِالْبُضْعِ عن الفرج، فقيل: ملكت بضعها، أي: تزوجتها، و بَاضَعَهَا بِضَاعاً، أي: باشرها،
بُضْع: هم به كنايه در باره عورات بكار مىرود،
چنانكه مىگويند: ملكت بضعها، يعنى به ازدواجش در آورى.
و «بَاضَعَهَا بِضَاعاً: مباشرت و همسرى كردن است.»
«الْبَضْعُ: هو جملة من اللحم، تكّهاى از گوشت بريده شده»
+ «حظظ» + «جدد» + «بقی» + … 1000 واژۀ مترادف نور.
این تکه گوشت بریده، همان مزه و طعم کل گوشت را میدهد!
این بقیه همان کل است!
این همان بقیت الله است و این همان بضعة مِنّی است «پاره تن آل محمد ع»!
این همان منّا اهل البیت ع است!
این همان قطعهای از بهشت است!
«تُبْضَعُ أي: تقطع»
+ «قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ … يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ»
12 قطعه از سَرِ هم!
«وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً»!
«بضع» نام زیبای حاملان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنهاست.
این تیکه پارچه از سرِ همان طاقه و توپ کامل پارچه است!
این همان نطفههای نورانی علمی آل محمد ع در دل شرایط است
که قلب اهل نور یقین با این جفتِ نورانی خود به کمال میرسد!
و این همان مفهوم تاویلی مباشرت و همسری قلب اهل نور یقین با صاحبان نور، در ملکوت است!
«بَاضَعَهَا: باشرها، مباشرت و همسرى كردن»
واژه «بضع» از هزار واژۀ مترادف نور است یعنی «البضع النّور الولایة».
یعنی میشه بجای این واژه، در آیات و احادیث، واژه نور ولایت رو بذاریم و دوباره آیه و حدیث رو با این معنی بخوانیم و حالا مفهوم باطنی و درونی آن آیه و حدیث نمایان میشود، مثلا: «وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً» یعنی نور ولایت را دیدند و پسندیدند و برای خود بعنوان سرمایهای درون قلب خود مخفی نمودند.
«هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا» یعنی این نور ولایت علمی آقایی زیبا بنام یوسف ع، برادر ماست که ما با استعمال حسد، به او ظلم کردیم اما او کریمانه ما را بخشید و این نگاه نورانی خود را به ما عنایت فرمود و ما این لطف او را با قلب خود دوباره داریم حس میکنیم!
+ «عضو»
+ «بقیت الله»
سرمایه:
سرمایه حیات جاویدان:
[سرمایه اصلی، یوسف ع «هُ» است!]
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا
برادران یوسف ع اقرار به فضل صاحب نور خود نمودند و گفتند: «هذِهِ بِضاعَتُنا» که در اصل بضاعت ما و همۀ سرمایۀ ما وجود نازنین یوسف ع است.
انگاری نور یوسف ع در قلبشان آشکار شده!
برادری که روزی در حقش جفا نمودیم اما او دوباره سخاوتمندانه خودش را به ما نمایاند «رُدَّتْ إِلَيْنا» و نور خودش را برای ما آشکار نمود.
برادران بیمعرفت و حسود یوسف ع، اون روزی که یوسف ع رو فروختند،
در واقع تمام بضاعت و بودجه و سرمایۀ خودشونو فروختند!
اما یوسف ع وقتی بارهاشونو تمام و کمال داد، مجددا این نور حُبّ یوسف ع- که بضاعت اونها بود- را نیز مجددا کریمانه به آنها برگرداند «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ» … و اگر چنین کریمانه رفتار نمیکرد، آنها هرگز موفق به توبه نمیشدند.
و اینگونه این کرامت و تفضّل از سوی آل محمد ع به سبب صاحب نوری همچون یوسف ع، شامل حال اهل نور یقین میشود.
+ مفهوم «آشکار»:
«بَضعَ الْكَلَامُ: سخن آشكار شد، بَضعَ الْكَلَامَ: سخن را فهميد.»
+ «وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً» این اندیشه و اعتقاد و علوم سری و محرمانه صاحب نور خود را برای روزی که بدان عمل نمایند و اعمال صالحی آشکار نمایند، را در قلب خود مخفی نمودند.
انگاری اهل نور یقین قول میدن یه روزی این سرمایه و اندیشه والای آل محمد ع رو که سرالله است و مفتِمفت گیرشون اومده رو با عمل به آن، برای اهلش آشکار نمایند، ان شاء الله تعالی.
پس «سرمایه آشکار» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که این مفهوم از واژه زیبای «بضع» استنباط میشود.
امام صادق علیه السلام:
سألت أبا عبداللّه عليه السلام عن البضاعة والسِّلعة :
ما من أحد يكون عنده سِلعة أو بضاعة
إلّا قيّض اللّه عز و جل له من يربحه
فإن قبل
و إلّا صرفه إلى غيره
وذلك أنّه ردّ بذلك على اللّه عز و جل.
«إلّا قيّض اللّه عز و جل له من يربحه» + «وَ لَكِنَّهُ يُقَيِّضُ لَهُ مُؤْمِناً يَقِفُ بِهِ عَلَى الصَّوَابِ»
البضاعه
القنیه
سرمایه: ارث – تلاد
الْعِلْمُ أَجَلُّ بِضَاعَةٍ
ذِكْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ رِبْحُهُ السَّلَامَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ
رأس مال [رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ]
راس: فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ
مال [أَمْوالَكُمْ]
[الدُّنْيَا … مَالُ مَنْ لَا مَالَ لَهُ!
اجْعَلِ الْآخِرَةَ رَأْسَ مَالِكَ فَمَا أَتَاكَ مِنَ الدُّنْيَا فَهُوَ رِبْحٌ.
وَ صُمِ الدُّنْيَا وَ أَفْطِرْ عَلَى الْآخِرَةِ
فَإِنَّ رَأْسَ مَالِ الدُّنْيَا الْهَوَى وَ رِبْحَهَا النَّار.
بِضَاعَةُ الْآخِرَةِ كَاسِدَةٌ
فَاسْتَكْثِرُوا مِنْهَا فِي أَوَانِ كَسَادِهَا
الشَّرَفُ [وَ الشَّرَفُ الْمَالُ]
مَعُونَةً
«حَسَنَاتِكُمْ: سرمايه اعمال نيك خود»
خَلَاق [فَخَلَاقُكَ دِينُكَ] =
قدر [الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ «قدر سرمایه اش را بفهمد»] =
عقل = رَأْسُ الْعِلْمِ [معَرفت الرَّبّ] =
كنز [حرفة المرء كنزه] =
سِلْعَةٌ : [مَنْ مَعَهُ سِلْعَةٌ يُعْطَى هَذَا الْمَالَ لَا يَبِيعُهَا هُوَ فَقِيرٌ؟!] [سرمايه – يقين- فدك]=
اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ رَأْسُ مَالِهِ =
وقت سرمایه است[بَلْ رَأْسُ مَالِ الْعَبْدِ أَوْقَاتُهُ]=
السِّلْعَةَ =
مَتَاعُ = برای « تِجارَةٍ – التصرّف في رأس المال طلبا للربح » نیاز به تصرف سرمایه اولیه برای رسیدن به سود «ربح» است. =
سرمايه تو در تصرّف نفس تست ! =
[امانت – ودیعه !!! = سرمایه
(امانت – خیانت) خیانت در سرمایه !!!] =
عدّة [يا عدّتى عند شدّتى = يَا عُدَّتِي عِنْدَ الْعُدَدِ ] =
[مَالَ = الْقُنُوعِ = سرمایه]
الْعِلْمُ وَدِيعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الْعُلَمَاءُ أُمَنَاؤُهُ عَلَيْهِ
فَمَنْ عَمِلَ بِعِلْمِهِ أَدَّى أَمَانَتَهُ
وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ كُتِبَ فِي دِيوَانِ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِين.
[الْخَائِن: مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ «بالولایه»]
[الخِيَانَة: بىوفائى و پيمان شكنى؛ «خِيَانَةُ الأمانةِ»: خيانت در امانت ]
وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً: حسود با اشتباه مرگبارش، سرمایهاش به هدر رفته است!
سید ابن طاووس؛ رضوان الله علیه:
سرمايه تو در تصرّف نفس توست،
و نفس، دشمن توست که متصرّف در اركان وجود توست!
و اعلم أن جوارحك بضائع معك للّه جلّ جلاله،
و أمانات جعلك تاجرا فيها لنفسك و لآخرتك،
و آگاه باش كه اعضاى بدن تو سرمايه و بضاعتى است كه خداى جل جلاله بتو عنايت فرموده
و امانتهايى است كه خداوند جلّ جلاله به دست تو سپرده است
تا با آن براى خويشتن و آخرت خويش سوداگرى كنى.
امام سجاد علیه السلام:
الْعَقْلُ دَلِيلُ الْخَيْرِ
وَ الْهَوَى مَرْكَبُ الْمَعَاصِي
وَ الْفِقْهُ وِعَاءُ الْعَمَلِ
وَ الدُّنْيَا سُوقُ الْآخِرَةِ
وَ النَّفْسُ تَاجِرَةٌ
وَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ رَأْسُ الْمَالِ
وَ الْمَكْسَبُ الْجَنَّةُ
وَ الْخُسْرَانُ النَّارُ
هَذَا وَ اللَّهِ التِّجَارَةُ الَّتِي لَا تَبُورُ
وَ الْبِضَاعَةُ الَّتِي لَا تَخْسَرُ.
« إِنَّ الدُّنْيَا … مَتْجَرُ أَوْلِيَائِهِ
اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ »
وَ لِكُلِّ تَاجِرٍ بِضَاعَةٌ وَ بِضَاعَةُ الْمُجْتَهِدِينَ الْعَقْلُ
[وَ صُمِ الدُّنْيَا وَ أَفْطِرْ عَلَى الْآخِرَةِ فَإِنَّ رَأْسَ مَالِ الدُّنْيَا الْهَوَى وَ رِبْحَهَا النَّار]
سرمایه و بضاعت اعتقادی!
« اصل سرمایه و بضاعت ثابت و خالص علمی و اعتقادی «حالت قلبی رضا به مکروهات قضا = أقنى بالرضا» کسب شده در عالم ذر که اختصاص به افراد خاصی دارد و به هنگام نیاز و نا آرامی، حوائج را برطرف میکنند و ایجاد سکون و آرامش مینماید. [معادل مفهوم «ارث»]
مبادا دیگران گوی سبقت در عمل به نور ولایت را از شما بربایند،
شماییکه سرمایه اعتقادی صحیح را فقط قولا و زبانا به یدک میکشید، حال آنکه باید قلبی باشد.»
و احذر ان يفنى عمرك بعمل غيرك،
و يتجر برأس مالك غيرك و تهلك نفسك،
اهل بیت ع «نور ولایت» صاحب سرمایههای ما هستند.
سرمایه اولیه برای ایجاد اصلاح و تربیت از جانب حضرت فاطمه (س) داده می شود
«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي»
عرضه آیات همان سرمایههای عملی اولیه ایست که به امر حضرت فاطمه (س) در بار ما گذاشته میشود. بعضیها که راه و روش آنها در زندگی روزمره، شبیه مَنِش برادران یوسف ع است، با این سرمایه، همان کاری را میکنند که برادران حسود یوسف ع با یوسف ع نمودند.
البته در قلب برادران یوسف ع عامل قتل او نبود و لذا این سرمایه را بطور کامل از بین نبردند بلکه آن را به بهای اندک دنیایی فروختند ولی راه آشتی [بَضع: رابطه] را باز گذاشتند! تا آنجا که پس از طی مراحلی از انواع و اقسام عقوبتها که به سبب معصیتی که با این عمل سرمایهسوز انجام داده بودند،
این سرمایه به آنها برگشت، ولی بعضیها راهشان، راه پسر نوح ع است که سرمایۀ از دست رفته به آنها باز نمی گردد.
یعنی در قلب آنها عامل قتل و نابودی کامل نور ولایت وجود دارد و آنها کمر همت محکم بستهاند که هر طوری میتوانند در جهت نابودی و از بین بردن این بینش در هر زمان به هر صورتی که توان دارند با افک و افترا و تهمت و … اقدام نمایند و این قصه، تا دنیا دنیاست تکرار شده و خواهد شد.
و این در مورد کسانی است که سرمایۀ اعتقادی آنها در برخورد با مشکلات و ایجاد آرامش قلب متکی بر استعمال حسد و هوی و هوسهای قلبی «الْمُنَى: پستانک تمنّا» است نه مبتنی بر تسلیم در برابر آیات عرضه شده: [تمنا – تسلیم]
لذا فرمودهاند که مبادا سرمایه اعتقادی شما برای رسیدن به آرامش، به هنگام نا آرامیهای روزمره، روش احمقانه [النَّوْكَى] و عاجزانه [الْعَجَزَةِ] و … [الْمَوْتَى] اتباع از هوی و هوس باشد که این روش شما را از خیر دنیا و آخرت باز می دارد.
امام علی علیه السلام:
وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى
وَ تَثَبُّطٌ عَنْ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْيَا
إِيَّاكُمْ وَ الْإِيكَالَ بِالْمُنَى، فَإِنَّهَا مِنْ بَضَائِعِ الْعَجَزَةِ.
وَ إِيَّاكَ وَ اتِّكَالَكَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ الْمَوْتَى.
تفکّر، یعنی فهم قبض و بسط نور قلب،
همۀ بضاعت و بودجۀ نورانی قلب سلیم اهل نور است!
«وَ لَا يَنَالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيد»
بدون فهم قبض و بسط نور قلب، تفکر، معنا و مفهومی ندارد!
+ «الفکر، النّور الولایة، النّور المعرفة»
امام صادق علیه السلام:
اعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا
هَلْ مَا بَقِيَ عَلَى أَحَدٍ
هَلْ أَحَدٌ فِيهَا بَاقٍ مِنَ الشَّرِيفِ وَ الْوَضِيعِ وَ الْغَنِيِّ وَ الْفَقِيرِ وَ الْوَلِيِّ وَ الْعَدُوِّ
فَكَذَلِكَ مَا لَمْ يَأْتِ مِنْهَا بِمَا مَضَى أَشْبَهُ مِنَ الْمَاءِ بِالْمَاءِ
از جريانهاى گذشته و وقايع تاريخى دنيا پند بگير،
آيا زندگى دنيوى براى كسى باقى مانده است؟
و آيا كسى در دنيا هميشگى و پايدار بوده است؟
و آيا از لحاظ زوال زندگى دنيوى،
فرقى در ميان فرد شريف و حقير و ثروتمند و فقير و دوست و دشمن ديده مىشود؟
و بايد متوجه شد كه آينده دنيا به گذشته شبيهتر است،
چنانكه آبى را اگر دو قسمت كنيم از هر جهت شبيه يك ديگر مىشوند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً
وَ بِالْعَقْلِ دَلِيلًا
وَ بِالتَّقْوَى زَاداً
وَ بِالْعِبَادَةِ شُغُلًا
وَ بِاللَّهِ مُونِساً
وَ بِالْقُرْآنِ بَيَاناً
حضرت رسول اكرم (ص) فرمود:
مردن براى مردم بهترين واعظ است،
و عقل بهترين رهنما است،
و پرهيزكارى بهترين سرمايه است
و عبادت كردن بهترين اشتغال است،
و خداوند بهترين مونس است،
و قرآن بهترين بيان و كاملترين گوينده است،
و با داشتن اينها انسان از هر واعظ و رهنما و سرمايه و شغل و مونس و بيانى مستغنى مىشود.
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ
وَ مَا نَجَا مَنْ نَجَا إِلَّا بِصِدْقِ الِالْتِجَاء
و باز آن حضرت فرمود:
باقى نمانده است از دنيا مگر گرفتارى و ابتلائات،
و كسى نجات و خلاصى پيدا نمىكند،
مگر آنكه روى صدق و اخلاص متوسل و پناهنده به پروردگار متعال گردد.
وَ قَالَ نُوحٌ ع
وَجَدْتُ الدُّنْيَا كَبَيْتٍ لَهُ بَابَانِ
دَخَلْتُ مِنْ إِحْدَاهُمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَرِ.
و حضرت نوح (ع) فرمود:
دنيا را چون خانهاى يافتم كه داراى دو درب باشد،
و من از يكى وارد آن خانه شده و از ديگرى بيرون رفتم.
هَذَا حَالُ نَجِيِّ اللَّهِ ع
فَكَيْفَ حَالُ مَنِ اطْمَأَنَّ فِيهَا وَ رَكَنَ إِلَيْهَا
وَ ضَيَّعَ عُمُرَهُ فِي عِمَارَتِهَا
وَ مَزَّقَ دِينَهُ فِي طَلَبِهَا
وَ الْفِكْرَةُ مِرْآةُ الْحَسَنَاتِ
وَ كَفَّارَةُ السَّيِّئَاتِ
وَ ضِيَاءُ الْقَلْبِ
وَ فُسْحَةٌ لِلْخَلْقِ
وَ إِصَابَةٌ فِي إِصْلَاحِ الْمَعَادِ
وَ اطِّلَاعٌ عَلَى الْعَوَاقِبِ
وَ اسْتَزَادَةٌ فِي الْعِلْمِ
وَ هِيَ خَصْلَةٌ لَا يُعْبَدُ اللَّهُ بِمِثْلِهَا
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
فِكْرَةُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ
وَ لَا يَنَالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيد.
اين وضع و حال و برداشت نوح صفى الله و برگزيدۀ خدا است.
چگونه خواهد بود وضع و حال كسى كه به دنيا تكيه و اعتماد كند
و عمر گرانبها را در تعمير و مرتب ساختن آن صرف نمايد
و در دستيابى به آن، دين خود را از دست بدهد؟
«فكر و انديشه، آئينه خوبيها و پوشاننده بديها
و روشنى بخش دلها و موجب خوشخويى و سعه صدر میشود.
به وسيله تفكّر، انسان به صلاح روز رستاخيز و پايان كارش آگاه میشود
و بر علم و دانشش افزوده میگردد
و هيچ عبادتى بالاتر از تفكّر نيست.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
يك ساعت تفكّر بهتر از يك سال عبادت است
و تنها كسانى به اين مقام میرسند كه خداوند آنان را به نور معرفت و توحيد ويژگى داده باشد.»
«وَ لَا يَنَالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيد»
بدون فهم قبض و بسط نور قلب، تفکر، معنا و مفهومی ندارد!
+ «الفکر، النّور الولایة، النّور المعرفة»
نور یوسف ع، بضاعت نورانی اهل نور و اهل تفکّر!
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
و او را چون كالايى پنهان داشتند.
کالای نورانی پنهان! علوم نورانی پنهان که روزی آشکار خواهد شد!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۱۹ الى ۲۰]
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ
فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ
فَأَدْلى دَلْوَهُ
قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ (۱۹)
و كاروانى آمد.
پس آبآور خود را فرستادند.
و دلوش را انداخت.
گفت: «مژده! اين يك پسر است!»
و او را چون كالايى پنهان داشتند.
و خدا به آنچه مىكردند دانا بود.
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ
وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ (۲۰)
و او را به بهاى ناچيزى -چند درهم- فروختند
و در آن بىرغبت بودند.
بدستور صاحبان نور، بضاعت علمی به حساب قلب اهل نور واریز میشود!
بامید آنکه آنان به سمت نورشان بازگردند!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۵۸ الى ۶۲]
وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (۵۸)
و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند.
[او] آنان را شناخت ولى آنان او را نشناختند.
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (۵۹)
و چون آنان را به خوار و بارشان مجهّز كرد، گفت:
«برادر پدرى خود را نزد من آوريد.
مگر نمىبينيد كه من پيمانه را تمام مىدهم و من بهترين ميزبانانم؟
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ (۶۰)
پس اگر او را نزد من نياورديد، براى شما نزد من پيمانهاى نيست، و به من نزديك نشويد.
قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (۶۱)
گفتند: «او را با نيرنگ از پدرش خواهيم خواست، و محققاً اين كار را خواهيم كرد.»
وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۶۲)
و [يوسف] به غلامان خود گفت:
«سرمايههاى آنان را در بارهايشان بگذاريد،
شايد وقتى به سوى خانواده خود برمىگردند آن را بازيابند، اميد كه آنان بازگردند.»
لطف صاحبان نور، میشه برگشت نور علم به قلب تاریکی که استعمال حسد کرده!
اهل نور از این الطاف نورانی علمی قلبشون میفهمن که راه آشتی با نور دوباره برایشان باز شده است. انگاری بودجه و بضاعت و سرمایه لازم برای تولید نور عمل صالح به قلبشان واریز شده و اونها از موجودی نورانی حساب بانکی قلب خود میفهمن که استطاعت تولید نور عمل صالح به آنها داده شده است.
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۶۳ الى ۶۶]
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ
فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (۶۳)
پس چون به سوى پدر خود بازگشتند، گفتند:
«اى پدر، پيمانه از ما منع شد.
برادرمان را با ما بفرست تا پيمانه بگيريم، و ما نگهبان او خواهيم بود.»
قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ
فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (۶۴)
[يعقوب] گفت:
«آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم، بر او امين سازم؟
پس خدا بهترين نگهبان است، و اوست مهربانترين مهربانان.»
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ
قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا
وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (۶۵)
و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند، دريافتند كه سرمايهشان بدانها بازگردانيده شده است.
گفتند: «اى پدر، [ديگر] چه مىخواهيم؟
اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانيده شده است.
قوت خانواده خود را فراهم، و برادرمان را نگهبانى مىكنيم،
و [با بردن او] يك بار شتر مىافزاييم،
و اين [پيمانه اضافى نزد عزيز] پيمانهاى ناچيز است.»
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ (۶۶)
گفت:
«هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پيمان استوارى ببنديد كه حتماً او را نزد من باز آوريد، مگر آنكه گرفتار [حادثهاى] شويد.»
پس چون پيمان خود را با او استوار كردند [يعقوب] گفت:
«خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.»
حسادت باعث میشه، سرمایه نورانی نامحدودی بنام نور یوسف ع رو به هدر بدهی!
و آیا اینکه مقدار ناچیزی از آن کالا و سرمایۀ با ارزش در دنیای قلب باقی بماند یا نماند!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۸۸ الى ۹۳]
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا
يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ
فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (۸۸)
پس چون [برادران] بر او وارد شدند، گفتند:
«اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايهاى ناچيز آوردهايم.
بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق كن كه خدا صدقهدهندگان را پاداش مىدهد.»
قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (۸۹)
گفت: «آيا دانستيد، وقتى كه نادان بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟»
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (۹۰)
گفتند: «آيا تو خود، يوسفى؟» گفت: «[آرى،] من يوسفم و اين برادر من است. به راستى خدا بر ما منّت نهاده است. بىگمان، هر كه تقوا و صبر پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.»
قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (۹۱)
گفتند: «به خدا سوگند، كه واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم.»
قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (۹۲)
[يوسف] گفت: «امروز بر شما سرزنشى نيست. خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است.»
اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (۹۳)
«اين پيراهن مرا ببَريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود، و همه كسان خود را نزد من آوريد.»
بِضْع سِنِينَ
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۳۹ الى ۴۲]
وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (۴۲)
و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان مىكرد خلاص مىشود، گفت: «مرا نزد آقاى خود به ياد آور.» و[لى] شيطان، يادآورى به آقايش را از ياد او برد؛ در نتيجه، چند سالى در زندان ماند.
[سورة الروم (۳۰): الآيات ۱ الى ۷]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم (۱)
الف، لام، ميم.
غُلِبَتِ الرُّومُ (۲)
روميان شكست خوردند،
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ
وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (۳)
در نزديكترين سرزمين،
و[لى] بعد از شكستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پيروز خواهند گرديد.
فِي بِضْعِ سِنِينَ
لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ
وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (۴)
[فرجامِ] كار در گذشته و آينده از آنِ خداست،
و در آن روز است كه مؤمنان از يارى خدا شاد مىگردند.