Standard light!
The light of monotheism!
«وحد» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«توحید المعاییر: استانداردسازی»
«فلان واحد دهره، فلان نسيج وَحْدِهِ»
مفهوم «بینظیر» از این واژه استنباط میشود.
نور، بینظیر است!
+ «نورِ یکییهدونه!»
«الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ»
«بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ»
«الواحِد [وحد]: يگانه، منفرد ، بىهمتا ، يكتا»
+ «ولد»
+ «ابن الله»
«توحید المعاییر: استانداردسازی»
نورِ استاندارد!
نمره قبولی رو از نور گرفتی؟!
«کارهات باید مهر استاندارد داشته باشه!»
+ «عتو – انحراف از استاندارد نورانی!»
اعمال صالح، علامت استاندارد دارند!
اعمال صالح، کیفیت استاندارد دارند!
هر چیزی که استانداردهای لازم رو نداشته باشه، اجازه استفاده ازش داده نمیشه.
هدفِ نور، استانداردسازی افکار و رفتار ماست!
از بین رفتن اختلافها نتیجه همین استانداردسازی است.
«نورِ استاندارد!»
استانداردسازی: «Standardization»
به عربی: «توحید المعاییر»
انگاری «یکتاپرستی» فقط با «استانداردسازیِ نورانیِ قلبها» میسّر خواهد بود.
+ «قدو – قبض و بسط نور، الگوی استاندارد و قابل اعتماد!»
اعمال صالح، علامتِ نورانیِ استاندارد دارند!
اعمال صالح، کیفیتِ نورانیِ استاندارد دارند!
هم اسم و هم معنا، هر دو نورانی!
اسمش نور است! معنایش هم نورانی است!
یکتاپرستی:
اهل نور، همه از یک جا دستور میگیرند!
و همه در یک مسیر گام بر میدارند و همه یکتاپرستند و اندیشه همه اونها اینه که برای ایجاد صلح و آرامش باید قلب سلیم داشت یعنی «سَلِمَ مِن حُبِّ الدُّنیا» یعنی بخل و حسد و تمنّا رو زیر پا گذاشت و چشم به دستورات نورانی در ملک و ملکوت دوخت و با فهم کلام آنلاین اهل بهشت که همان نور و ظلمت است ، کلام الله و امر الله را در دلِ شرایط فهمید و به آن عمل نمود و نتیجه استعمال این اندیشه نورانی، تولید نور آرامش عمل صالح خواهد بود.
اقرار قلبی به وحدانیت ذات اقدس الهی «الْمُقِرِّينَ بِتَوْحِيدِي» همین است، یعنی اینکه فقط خداوند قادر متعال می تواند اینگونه از درون ما، و در درون ما، با ما سخن لطیف نورانی بگوید و ما را هدایت به نور خود نماید و این همان هدایت فطری است که خداوند، قلب را با این ویژگی برای ما خلق نموده است «یاقوت سرخ!» و این قلب اسامی زیادی دارد مثل نفس و عقل و روح و … که هر یک ویژگی و معنای خاصی از این «عامل محرک جسم ما» را معرفی می نماید .
پس قلب جوری ساخته شده که جز لا اله الا الله نمیگوید و نمیشنود و نمیبیند و نمیفهمد.
+ «آفرینش نور و ظلمت و یاقوت سرخ!»
اما اگر شخص استعمال بخل و حسد نماید این قلب، نابینا و کر و گنگ میشود و دیگر قادر به شنیدن و دیدن نور هدایت در دل شرایط نخواهد بود. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۷۹ الى ۱۸۱]
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها
وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها
أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم.
[چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند،
و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند،
و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند.
آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند.
[آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ
سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰)
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد،
و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مىگرايند رها كنيد.
زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مىدادند كيفر خواهند يافت.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (۱۸۱)
و از ميان كسانى كه آفريدهايم، گروهى هستند كه به حقّ هدايت مىكنند و به حقّ داورى مىنمايند.
چه مسئولیتی بر عهده ماست؟
وظیفه ما این است که با عدم استعمال بخل و حسد، معرفت به نور پیدا نماییم.
یعنی اول اقرار به عیب خود نموده و آنگاه با کمک نور، در صدد درمان این عیب برآییم.
پس «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» همین است که قلب متوجه تاریکی و نا آرامی خود بهنگام استعمال بخل و حسد، و متوجه نور و آرامش بهنگام عمل به نور می شود.
و اینکه از اخم و لبخند «رضا و سخط» خدای خود مطلع شده و اختیارا پا روی تمنای خود که برخواسته از عیب حسد اوست – و این را با تاریکی قلبش یعنی اشاره نورانی – متوجه می شود و فورا تغییر رویه می دهد و با اندیشه نورانی، با مشکلات برخورد می کند و اینجا هم از روی نورانیت و آرامش قلبی خود متوجه رضایت خدای خود از عملکردش میشود و این یعنی «تنها نیستی» و مدام داری با جفت نورانی خودت صحبت میکنی و او مدام در حال اصلاح و تربیت توست و تو هم با قبول این کلمات نورانی، مدام در حال رشد و نمو و رسیدن به کمال وجود انسانیت و آدمیّت خود هستی و این یعنی ربوبیت ذات اقدس الهی که شامل قلوب اهل یقین می شود و اهل حسادت، قائل به این ربوبیت نیستند یعنی قبول ندارند که قلب سلیم توانایی این ارتباط کلام نورانی با معلم و مربی خود را دارد و خیال می کنند که ید الله از اصلاح و تربیت قلب ما، مغلولة است!
این اعتقاد کثیف به آنها جرات گناه کردن میدهد!
یکتاپرستی یعنی داشتن یک اندیشه نورانی!
راه نجات از آتش حسادت، فقط یکتاپرستی است!
درمان نارِ حسادت، نورِ هدایت است!
«نار و نور!»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
«وَ جَعَلَ اِسْمِي فِي اَلتَّوْرَاةِ أَحْيَدَ
فَبِالتَّوْحِيدِ حَرَّمَ أَجْسَادَ أُمَّتِي عَلَى اَلنَّارِ»
«و در تورات نامم را «احيد» نهاد، كه از توحيد گرفته شده است
كه به سبب يگانهپرستى كالبد امّتم را بر آتش جهنّم ممنوع ساخته.»
«مَنْ مَاتَ وَ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئاً أَحْسَنَ أَوْ أَسَاءَ دَخَلَ اَلْجَنَّةَ.»
«كسى كه بميرد و چيزى را با خدا شريك قرار ندهد – خواه كار نيك انجام دهد يا بد – وارد بهشت مىشود.»
«قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ»
در واقع خدا از ما «وحدت و اتحاد» در پیروی از نورش میخواد!
همه باید سرِ یک سفره بشینن
و یک غذا تناول کنن
و اون «طَعامٍ واحِدٍ» چیزی نیست مگر علوم نورانی الهی.
اهل حسادت گفتند: «لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ»
قلب اهل حسادت از دیدن نور حقیقت بیزار و مشمئز است!
«وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»
در حالیکه همیشه دستور، یکتاپرستی بوده و هست و خواهد بود:
«وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً»
پرستش خدای یکتا
(یکتا پرستی)
[سورة الإخلاص (۱۱۲): الآيات ۱ الى ۴]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱)
بگو: «او خدايى است يكتا،
اللَّهُ الصَّمَدُ (۲)
خداى صمد.
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ (۳)
نه كس را زاده، نه زاييده از كَس،
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ (۴)
و او را هيچ همتايى نباشد.»
سوال همیشگی اهل حسادت این بوده که:
این خدا، کیه؟!
فامیلش چیه؟!
حسب و نسبش چیه؟
یکتاپرستی یعنی چه؟
امام صادق علیه السلام:
وَ کَانَ سَبَبُ نُزُولِ سُورَهًِْ الْإِخْلَاصِ
أَنَّ الْیَهُودَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَنْ نِسْبَهًِْ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ هُوَ اللهُ الْأَحَدُ الْوَاحِدُ الصَّمَدُ
الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.
سبب نزول سورهی اخلاص این بود که
یهود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دربارهی نسبت خدای عزّوجلّ پرسیدند.
خدای عزّوجلّ نازل فرمود:
او خداوند یکتا، یگانه و بینیازی است که همهی نیازمندان قصد او میکنند؛
خدایی که [هرگز] نزاد، و زاده نشد، و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است!
امام صادق عليهالسّلام:
إنَّ اللَهَ قَالَ لَهُ أَيْ لِلنَّبِيِّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ:
اقْرَأْ قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ كَمَا أُنْزِلَتْ،
فَإنَّهَا نِسْبَتِي وَ نَعْتِي!
«خداوند به پيغمبر صلّي الله عليه وآله گفت:
بخوان قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَد ٌ را به همانگونه كه نازل شده است،
بعلّت آنكه اين سوره نسبت من و نعت من است.»
«لكل شيء نسبة و نسبة الرب سورة الإخلاص»
نِسْبَة اللَّه ؟!
نورِ خویشاوندی!
«نسب» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«نَيْسَب: مورچهها دنبال هم، به صف، راهپیمایی میکنند.»
«Ants walk in a Straight Line»
انگاری با هم نسبت دارند!
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«اسْتَنْسَبَ الرَّجُلَ: از آن مرد خواست تا نسب خود را بيان كند.»
«النَّيْسَبُ: الطريقُ المستقيم»
خدا با هیچکسی نسبت فامیلی نداره!
ما با خدا، چه نسبتی داریم؟!
منسوب به نور باش! از «آل الله» محسوب میشوی!
«نَحْنُ آلُ اَللَّهِ»
«السلام عليكم يا آل الله»
خدا، سلسله و دودمانی نداره!
خدا، خالق نور است و نور، مخلوق خدا!
خدا با این نور مخلوقش، همه چیز را سرپرستی میکند و امر و نهی میکند.
با قلبت این نور خدای خودتو بشناس، انگاری با خدا فامیل میشی! و نسب پیدا میکنی و منسوب به خدا میشی و «منا اهل البیت ع» میشی!
امام صادق علیه السلام:
«إِنَّمَا سُمُّوا آلَ اَللَّهِ لِأَنَّهُمْ فِي بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ.»
اهل حسادت از «آلِ فِرْعَوْنَ» هستند و اهل نور از «آل الله».
ما با آیات نسبت فامیلی داریم!
اسم ما روی این تقدیر نوشته شده!
ما با نور (که اونو نار میبینیم) نسبت فامیلی داریم!
ما با تقدیرات نسبت فامیلی داریم!
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فَإِنَّهَا نِسْبَتُكَ وَ نِسْبَةُ أَهْلِ بَيْتِكَ»
اهل حسادت زیر بار این نسبت فامیلی با آیات نمیرن!
اهل حسادت میگن ما با آیات و تقدیرات، هیچ مناسبتی نداریم!
این حوادث، متناسب با ما تقدیر نشده!
تقدیرات رو اندازه خودشون نمیدونن!
به تقدیرات راضی نیستند!
از این نسبت فامیلی احساس خوبی ندارند!
دلشون نمیخواد زیر بار این حقیقت بروند!
+ «اهل»
نسبت پروردگار – نسبت اهل بیت علیهم السلام
« … اقْرَأْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ كَمَا أُنْزِلَتْ
فَإِنَّهَا نِسْبَتِي وَ نَعْتِي
… اقْرَأْ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ
فَإِنَّهَا نِسْبَتُكَ وَ نِسْبَةُ أَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
امام صادق علیه السلام:
… ثُمَّ أَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ اِقْرَأْ يَا مُحَمَّدُ نِسْبَةَ رَبِّكَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:
«قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ. اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ. لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»
… ثُمَّ أَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ اِقْرَأْ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فَإِنَّهَا نِسْبَتُكَ وَ نِسْبَةُ أَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى آنگاه خداوند عزّ و جلّ وحى فرمود كه اى محمّد! نسبت پروردگار تبارك و تعالى خود را (كه سورۀ قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ*`اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ*`لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ*`وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ است) بخوان.
سپس وحى فرمود كه سوره إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ را بخوان،
زيرا اين سوره نسبت تو و اهل بيت تو تا روز قيامت است.
باید با نور، نسبت فامیلی داشته باشی!
با نور، با خدا فامیل میشی!!!
«مَنْ لَمْ يَكُنْ مِنَ الشَّجَرَةِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَيْسَ لَنَا شِيعَةً»
«سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا عَنَى بِمَعْرِفَتِنَا وَ إِقْرَارِهِ بِوَلَايَتِنَا»
امام صادق عليه السّلام:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى: سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهىٰ
قَالَ: أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِي اَلسَّمٰاءِ
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَذْرُهَا
وَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ذِرْوُهَا
وَ فَاطِمَةُ فَرْعُهَا
وَ اَلْأَئِمَّةُ أَغْصَانُهَا
وَ شِيعَتُهُمْ أَوْرَاقُهَا
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا مَعْنَى اَلْمُنْتَهَى
قَالَ إِلَيْهَا وَ اَللَّهِ اِنْتَهَى اَلدِّينُ
مَنْ لَمْ يَكُنْ مِنَ اَلشَّجَرَةِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَيْسَ لَنَا شِيعَةً.
راجع به«سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهىٰ» پرسيدم اصل آن ثابت است و فرعش در آسمان است
فرمود پيامبر اكرم اصل آن درخت است
و علي عليه السّلام قسمت بالاى درخت
و فاطمه تنه آن و ائمه عليهم السّلام شاخههاى درخت
و شيعيان برگ درختند
عرضكردم فدايت شوم پس معنى (المنتهى) چيست
فرمود بخدا قسم دين به آن منتهى ميگردد
هر كه از آن شجره نباشد نه مؤمن است و نه شيعه ما.
[سورة الفرقان (۲۵): الآيات ۵۱ الى ۶۰]
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (۵۴)
و اوست كسى كه از آب، بشرى آفريد و او را [داراى خويشاوندىِ] نَسَبى و دامادى قرار داد، و پروردگار تو همواره تواناست.
«نسب» نامی زیبا و مترادف «نور» است که با درک این نور با قلب، انگاری صاحب این قلب، با خدا، فامیل و خویشاوند میشه «نکح»! «بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً»!
امام رضا علیه السلام:
كَانَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَخْطُبُ فِي اَلنِّكَاحِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ إِجْلاَلاً لِقُدْرَتِهِ
وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ
وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عِنْدَ ذِكْرِهِ
إِنَّ اَللَّهَ «خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً» إِلَى آخِرِ اَلْآيَةِ.
امام رضا عليه السّلام در هنگام ازدواج چنين خطبه مىخواند:
الحمد للّه إجلالا لقدرته، و لا إله إلاّ اللّه خضوعا لعزّته و صلّى اللّه على محمّد و آله عند ذكره، إنّ اللّه خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً.
إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ
در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مىكنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند!
نور خویشاوندی با خدا !!!
[سورة الفتح (۴۸): الآيات ۶ الى ۱۰]
إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ
يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ
فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ
وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (۱۰)
در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مىكنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند؛
دست خدا بالاى دستهاى آنان است.
پس هر كه پيمانشكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مىشكند،
و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مىبخشد.
+ مقاله «نور وفاداری!»
اَلْقُرْبُ وَ اَلْقَرَابَةُ بالنّور الولایة!
نزديكى به خدا و خويشاوندى با ائمه علیهم السلام با نور ولایت!
امام باقر علیه السلام:
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :
اَلرَّوْحُ وَ اَلرَّاحَةُ وَ اَلْفَلْجُ وَ اَلْفَلاَحُ وَ اَلنَّجَاحُ وَ اَلْبَرَكَةُ وَ اَلْعَفْوُ وَ اَلْعَافِيَةُ وَ اَلْمُعَافَاةُ وَ اَلْبُشْرَى وَ اَلنَّضْرَةُ وَ اَلرِّضَا وَ اَلْقُرْبُ وَ اَلْقَرَابَةُ وَ اَلنَّصْرُ وَ اَلظَفَرُ وَ اَلتَّمْكِينُ وَ اَلسُّرُورُ وَ اَلْمَحَبَّةُ مِنَ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى مَنْ أَحَبَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ وَالاَهُ وَ اِئْتَمَّ بِهِ وَ أَقَرَّ بِفَضْلِهِ وَ تَوَلَّى اَلْأَوْصِيَاءَ مِنْ بَعْدِهِ
وَ حَقٌّ عَلَيَّ أَنْ أُدْخِلَهُمْ فِي شَفَاعَتِي وَ حَقٌّ عَلَى رَبِّي أَنْ يَسْتَجِيبَ لِي فِيهِمْ وَ هُمْ أَتْبَاعِي وَ مَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي جَرَى فِيَّ مَثَلُ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ فِي اَلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِي لِأَنِّي مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ إِبْرَاهِيمُ مِنِّي دِينُهُ دِينِي وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِي وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنْهُ وَ فَضْلِي مِنْ فَضْلِهِ وَ فَضْلُهُ مِنْ فَضْلِي وَ يُصَدِّقُ قَوْلِي قَوْلُ رَبِّي ذُرِّيَّةً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.
جابر از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد پيامبر اكرم فرمود:
رحمت و آسايش و رستگارى و پيروزى و آسودگى و بركت و آمرزش و سلامتى و تندرستى و بىنيازى از مردم و بشارت و شادمانى و خشنودى و نزديكى به خدا و خويشاوندى با ائمه و يارى و ظفر و تمكين قدرت و سرور و محبت از جانب خداوند تبارك و تعالى اختصاص به كسى دارد كه على بن ابى طالب را دوست بدارد و او را ولى امر بداند و از او پيروى كند و به مقامش اقرار نمايد و جانشينانش را پس از او دوست بدارد و بر من لازم است كه آنها را مشمول شفاعت خود كنم و بر خداوند لازم است دعاى مرا در باره آنها مستجاب نمايد ايشان پيروان من هستند و هر كه پيرو من باشد از من است. در باره من و جانشينانم پس از من مثل ابراهيم جارى است زيرا من از ابراهيم و ابراهيم عليه السّلام از من است دين او دين من و سنت او سنت من است و من از او برتر و افضلم و فضل او از فضل من است سخن مرا سخن پروردگارم تصديق مىنمايد «ذُرِّيَّةً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».
طَعامٍ واحِدٍ! إِلهٌ واحِدٌ! بابٍ واحِدٍ! بَشَراً واحِداً!
أُمَّةً واحِدَةً
نَفْسٍ واحِدَةٍ
اللَّهُ الْواحِدُ
هُوَ الْواحِدُ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
بِماءٍ واحِدٍ
قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ
صَيْحَةً واحِدَةً
زَجْرَةٌ واحِدَةٌ
نَفْخَةٌ واحِدَةٌ
دَكَّةً واحِدَةً
زَجْرَةٌ واحِدَةٌ
وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (45)
ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبيرِ (12)
بَشَراً واحِداً – إِلهاً واحِداً
أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ؟!
داستان تکراری تکذیب صاحبان نور!
آیا فرایند استانداردسازی قلوب، فقط به سبب اخذ علوم آل محمد ع از یک نفر، آن هم جناب صالح ع، که یکی از خود ماست صورت میگیرد؟!
اهل حسادت گفتند: ما که باور نمیکنیم!
+ «نامگذاری! اسم نورانی! اِسْمُ اللَّهِ! بِسْمِ اللَّهِ النُّور!»
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ فَقالُوا
أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ
إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ
أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ
[سورة القمر (۵۴): الآيات ۲۲ الى ۳۱]
قَالَ
هَذَا كَانَ بِمَا كَذَّبُوا بِهِ صَالِحاً وَ مَا أَهْلَكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْماً قَطُّ حَتَّى يَبْعَثَ إِلَيْهِمْ قَبْلَ ذَلِكَ الرُّسُلَ فَيَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِمْ صَالِحاً فَدَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ فَلَمْ يُجِيبُوا وَ عَتَوْا عَلَيْهِ وَ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تُخْرِجَ لَنَا مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ نَاقَةً عُشَرَاءَ وَ كَانَتِ الصَّخْرَةُ يُعَظِّمُونَهَا وَ يَعْبُدُونَهَا وَ يُذَبِّحُونَ عِنْدَهَا فِي رَأْسِ كُلِّ سَنَةٍ وَ يَجْتَمِعُونَ عِنْدَهَا فَقَالُوا لَهُ إِنْ كُنْتَ كَمَا تَزْعُمُ نَبِيّاً رَسُولًا فَادْعُ لَنَا إِلَهَكَ حَتَّى تُخْرَجَ لَنَا مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ الصَّمَّاءِ نَاقَةٌ عُشَرَاءُ فَأَخْرَجَهَا اللَّهُ كَمَا طَلَبُوا مِنْهُ ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنْ يَا صَالِحُ قُلْ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ لِهَذِهِ النَّاقَةِ [مِنَ الْمَاءِ] شِرْبَ يَوْمٍ «3» وَ لَكُمْ شِرْبَ يَوْمٍ وَ كَانَتِ النَّاقَةُ إِذَا كَانَ يَوْمُ شِرْبِهَا شَرِبَتِ الْمَاءَ ذَلِكَ الْيَوْمَ فَيَحْلُبُونَهَا فَلَا يَبْقَى صَغِيرٌ وَ لَا كَبِيرٌ إِلَّا شَرِبَ مِنْ لَبَنِهَا يَوْمَهُمْ ذَلِكَ فَإِذَا كَانَ اللَّيْلُ وَ أَصْبَحُوا غَدَوْا إِلَى مَائِهِمْ فَشَرِبُوا مِنْهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ لَمْ تَشْرَبِ النَّاقَةُ ذَلِكَ الْيَوْمَ
فَمَكَثُوا بِذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ
ثُمَّ إِنَّهُمْ عَتَوْا عَلَى اللَّهِ وَ مَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ قَالُوا
اعْقِرُوا هَذِهِ النَّاقَةَ وَ اسْتَرِيحُوا مِنْهَا لَا نَرْضَى أَنْ يَكُونَ لَنَا شِرْبُ يَوْمٍ وَ لَهَا شِرْبُ يَوْمٍ
ثُمَّ قَالُوا مَنِ الَّذِي يَلِي قَتْلَهَا وَ نَجْعَلَ لَهُ جُعْلًا مَا أَحَبَّ
فَجَاءَهُمْ رَجُلٌ أَحْمَرُ أَشْقَرُ أَزْرَقُ وَلَدُ زِنًى لَا يُعْرَفُ لَهُ أَبٌ يُقَالُ لَهُ قُدَارٌ شَقِيٌّ مِنَ الْأَشْقِيَاءِ مَشْئُومٌ عَلَيْهِمْ فَجَعَلُوا لَهُ جُعْلًا
فَلَمَّا تَوَجَّهَتِ النَّاقَةُ إِلَى الْمَاءِ الَّذِي كَانَتْ تَرِدُهُ تَرَكَهَا حَتَّى شَرِبَتِ الْمَاءَ وَ أَقْبَلَتْ رَاجِعَةً فَقَعَدَ لَهَا فِي طَرِيقِهَا فَضَرَبَهَا بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً فَلَمْ تَعْمَلْ شَيْئاً فَضَرَبَهَا ضَرْبَةً أُخْرَى فَقَتَلَهَا وَ خَرَّتْ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى جَنْبِهَا وَ هَرَبَ فَصِيلُهَا حَتَّى صَعِدَ إِلَى الْجَبَلِ فَرَغَى ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِلَى السَّمَاءِ
وَ أَقْبَلَ قَوْمُ صَالِحٍ فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ مِنْهُمْ إِلَّا شَرِكَهُ فِي ضَرْبَتِهِ وَ اقْتَسَمُوا لَحْمَهَا فِيمَا بَيْنَهُمْ
فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ صَغِيرٌ وَ لَا كَبِيرٌ إِلَّا أَكَلَ مِنْهَا
فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ صَالِحٌ أَقْبَلَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ
يَا قَوْمِ مَا دَعَاكُمْ إِلَى مَا صَنَعْتُمْ أَ عَصَيْتُمْ رَبَّكُمْ
فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى صَالِحٍ ع أَنَّ قَوْمَكَ قَدْ طَغَوْا وَ بَغَوْا وَ قَتَلُوا نَاقَةً بَعَثْتُهَا إِلَيْهِمْ حُجَّةً عَلَيْهِمْ
وَ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِمْ فِيهَا ضَرَرٌ وَ كَانَ لَهُمْ مِنْهَا أَعْظَمُ الْمَنْفَعَةِ
فَقُلْ لَهُمْ إِنِّي مُرْسِلٌ عَلَيْكُمْ عَذَابِي إِلَى ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنْ هُمْ تَابُوا وَ رَجَعُوا قَبِلْتُ تَوْبَتَهُمْ وَ صَدَدْتُ عَنْهُمْ
وَ إِنْ هُمْ لَمْ يَتُوبُوا وَ لَمْ يَرْجِعُوا بَعَثْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ
فَأَتَاهُمْ صَالِحٌ ع فَقَالَ لَهُمْ يَا قَوْمِ إِنِّي رَسُولُ رَبِّكُمْ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ إِنْ أَنْتُمْ تُبْتُمْ وَ رَجَعْتُمْ وَ اسْتَغْفَرْتُمْ غَفَرْتُ لَكُمْ وَ تُبْتُ عَلَيْكُمْ فَلَمَّا قَالَ لَهُمْ ذَلِكَ كَانُوا أَعْتَى مَا كَانُوا وَ أَخْبَثَ وَ قَالُوا
يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ [الصَّادِقِينَ]
قَالَ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ تُصْبِحُونَ غَداً وَ وُجُوهُكُمْ مُصْفَرَّةٌ وَ الْيَوْمَ الثَّانِيَ وُجُوهُكُمْ مُحْمَرَّةٌ وَ الْيَوْمَ الثَّالِثَ وُجُوهُكُمْ مُسْوَدَّةٌ
فَلَمَّا أَنْ كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ أَصْبَحُوا وَ وُجُوهُهُمْ مُصْفَرَّةٌ فَمَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ قَالُوا قَدْ جَاءَكُمْ مَا قَالَ لَكُمْ صَالِحٌ فَقَالَ الْعُتَاةُ مِنْهُمْ لَا نَسْمَعُ قَوْلَ صَالِحٍ وَ لَا نَقْبَلُ قَوْلَهُ وَ إِنْ كَانَ عَظِيماً
فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّانِي أَصْبَحَتْ وُجُوهُهُمْ مُحْمَرَّةً فَمَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالُوا يَا قَوْمِ قَدْ جَاءَكُمْ مَا قَالَ لَكُمْ صَالِحٌ فَقَالَ الْعُتَاةُ مِنْهُمْ لَوْ أُهْلِكْنَا جَمِيعاً مَا سَمِعْنَا قَوْلَ صَالِحٍ وَ لَا تَرَكْنَا آلِهَتَنَا الَّتِي كَانَ آبَاؤُنَا يَعْبُدُونَهَا وَ لَمْ يَتُوبُوا وَ لَمْ يَرْجِعُوا
فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّالِثُ أَصْبَحُوا وَ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ فَمَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ قَالُوا يَا قَوْمِ أَتَاكُمْ مَا قَالَ لَكُمْ صَالِحٌ فَقَالَ الْعُتَاةُ مِنْهُمْ قَدْ أَتَانَا مَا قَالَ لَنَا صَالِحٌ فَلَمَّا كَانَ نِصْفُ اللَّيْلِ أَتَاهُمْ جَبْرَئِيلُ ع فَصَرَخَ بِهِمْ صَرْخَةً خَرَقَتْ تِلْكَ الصَّرْخَةُ أَسْمَاعَهُمْ وَ فَلَقَتْ قُلُوبَهُمْ وَ صَدَعَتْ أَكْبَادَهُمْ
وَ قَدْ كَانُوا فِي تِلْكَ الثَّلَاثَةِ الْأَيَّامِ قَدْ تَحَنَّطُوا وَ تَكَفَّنُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الْعَذَابَ نَازِلٌ بِهِمْ
فَمَاتُوا أَجْمَعُونَ فِي طَرْفَةِ عَيْنٍ صَغِيرُهُمْ وَ كَبِيرُهُمْ فَلَمْ يَبْقَ لَهُمْ نَاعِقَةٌ وَ لَا رَاغِيَةٌ وَ لَا شَيْءٌ إِلَّا أَهْلَكَهُ اللَّهُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ وَ مَضَاجِعِهِمْ مَوْتَى أَجْمَعِينَ
ثُمَّ أَرْسَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَعَ الصَّيْحَةِ النَّارَ مِنَ السَّمَاءِ فَأَحْرَقَتْهُمْ أَجْمَعِينَ وَ كَانَتْ هَذِهِ قِصَّتَهُمْ.
ابو بصير مىگويد:
به امام صادق عليه السّلام گفتم:
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ
أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ،
يعنى چه؟
حضرت عليه السّلام فرمود:
اين همان داستان تكذيبى است كه از صالح كردند،
و خداوند عزّ و جل هيچ گاه مردمى را هلاك نكرد مگر اينكه پيش از آن پيامبرانى براى آنها فرستاد و آن پيامبران بر آن قوم حجّت آوردند،
و خداوند صالح را براى قوم ثمود فرستاد و صالح آنها را به سوى خدا فراخواند و آنها پاسخش ندادند و بر او عصيان كردند و گفتند:
هرگز به تو ايمان نياوريم مگر آنكه براى ما از اين كوه شترى ده ماهه برآورى.
آنها اين كوه را پرستش مىكردند و در سر هر سال براى آن قربانى مىدادند و نزديك آن گرد مىآمدند.
آنها به صالح گفتند:
اگر آن گونه كه خود مىپندارى رسول و پيامبرى، از خداى خود بخواه تا از اين سنگ سخت براى ما شترى ده ماهه برآورد،
و خداوند آن گونه كه خواسته بودند اين شتر را براى آنها برآورد.
سپس خداوند به صالح وحى فرستاد كه به آنها بگو:
همانا خدا براى اين ماده شتر [از اين آب] يك روز را حق الشرب قرار داده و براى شما نيز يك روز را.
هر گاه كه شتر در نوبت خود به روز مقرّر، آب مىآشاميد شير او را مىدوشيدند و خرد و كلانى در ميان آنها نمىماند مگر اينكه در روز خود از اين شير مىآشاميدند، و چون شب مىشد و روز مىكردند چاشت بر سر آب خود مىرفتند و در نوبت خودشان از آن مىنوشيدند، و آن روز آن ماده شتر آب نمىنوشيد و تا آن گاه كه خدا اراده كرده بود بر همين وضع بماندند.
سپس آنها بر خداوند شوريدند و كنار يك ديگر گرد آمدند و گفتند:
اين ماده شتر را دنبال كنيد و از آن آسودگى يابيد.
ما بدين راضى نيستيم كه حقّ آب، يك روز از ما باشد و يك روز از آن.
سپس گفتند:
چه كسى عهدهدار كشتن آن مىشود تا ما هر چه او مىخواهد بدو دهيم.
مردى سرخ مو و گلى مو و كبود چشم و زنازاده كه پدرى براى او شناخته نبود و «قدار» نام داشت و نگونبختى بود از نگونبختان و براى ايشان شوم و ناميمون بود، نزد آنها آمد و براى او مزدى مقرّر كردند، و چون آن مادّه شتر به سوى آب رفت تا در نوبت خود از آن آب بنوشد. آن را رها كرد تا آبش را نوشيد و خواست بازگردد كه او بر سر راه آن در كمين شد و با شمشير ضربتى بدو زد ولى كارگر نيفتاد و ضربت ديگرى بدو نواخت كه اين شتر را بكشت.
شتر به پهلو به روى زمين افتاد و كره آن گريخت تا بالاى آن كوه رسيد و سه بار به سوى آسمان شيون كرد، و قوم صالح بر سر آن شتر ريختند و كسى از ايشان نماند مگر آنكه در زدن ضربتى به او شركت جست. آنها گوشت شتر را ميان خود تقسيم كردند و خرد و كلانى در ميان آنها نماند مگر اينكه از آن گوشت خورد.
صالح چون اين بديد به سوى ايشان آمد و گفت: اى جماعت! چه چيز شما را به اين كار واداشت؟
آيا خدايتان را عصيان كرديد؟
پس از سوى خداوند تبارك و تعالى بدو وحى رسيد كه: اى صالح! همانا قوم تو طغيان كردند و ناقهاى را كشتند كه من چونان حجّتى، براى آنان فرستاده بودم
و آن نه تنها بر ايشان زيانى نداشت كه بيشترين سود را داشت،
پس به ايشان بگو: من سه روز بر ايشان عذاب فرستم، اگر توبه كردند و بازگشتند من توبه آنها را بپذيرم و عذاب از آنها بگردانم، و اگر توبه نكنند و باز نگردند در روز سوم عذاب خود بر آنها فرو فرستم.
صالح نزد ايشان آمد و گفت: اى جماعت! من فرستاده خدا هستم به سوى شما، او به شما مىگويد: اگر توبه كرديد و بازگشتيد، و مغفرت طلبيديد من شما را ببخشم و توبهتان بپذيرم.
چون اين سخن بديشان گفت، آنها بيشتر سركشى و پليدى در پيش گرفتند و گفتند:
اى صالح! اگر راست مىگويى هر چه را مىگويى و وعده مىدهى به سر ما آر.
صالح به آنها گفت: اى جماعت! شما فردا را صبح خواهيد كرد در حالى كه چهرهاى زرد خواهيد داشت و در روز بعد، چهرهاى سرخ و در روز دگر، چهرهاى سياه.
چون روز نخست رسيد صبح كردند در حالى كه چهرهاى زرد داشتند و نزد يك ديگر مىرفتند و مىگفتند: آنچه صالح گفت به سر شما آمد. سركشان ايشان گفتند:
سخن صالح را نخواهيم شنيد و نخواهيم پذيرفت اگر چه بسى سترگ باشد.
چون روز دوم رسيد صبح كردند در حالى كه چهرههاشان سرخ بود. باز نزد يك ديگر مىرفتند و مىگفتند: آنچه صالح گفت به سرتان آمد، و سركشان ايشان گفتند:
اگر همه ما را هم بكشد سخن صالح را گوش نخواهيم كرد و خدايان خود را كنار نخواهيم نهاد؛ خدايانى كه پدران ما آنها را مىپرستيدهاند و هرگز توبه نكردند و باز نگشتند.
چون روز سوم فرا رسيد صبح كردند در حالى كه چهرههاشان سياه شده بود و باز نزد يك ديگر رفتند و گفتند: اى قوم! آنچه صالح گفت به سر شما آمد، و سركشان ايشان گفتند:
به سر ما آمد آنچه صالح گفت.
پس چون شب به نيمه رسيد جبرئيل عليه السّلام بر آنها فرود آمد و بر آنها بانگى زد كه از آن گوششان دريده گشت و دلشان شكافت و جگرشان پاره پاره شد.
آنها در اين سه روز حنوط كرده كفن پوشيده بودند و مىدانستند كه عذاب بر آنها فرستاده خواهد شد. همه آنها از خرد و كلان در چشم بهم زدنى بمردند و براى آنها جاندارى از گوسفند و شتر و نه چيز ديگر نماند مگر آنكه خدا همه را از ميان برد و همگى در خانهها و بسترهاشان به اجسادى بدل شدند و سپس خداوند به همراه آن بانگ آسمانى آتشى از آسمان فرو فرستاد تا آنها همه را بسوخت.
و اين داستان ايشان است.
يَا مَشْهُور!
عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي لَا يَجُوزُ التَّوْحِيدُ إِلَّا بِهِ وَ بِوَلَايَتِهِ!
«وحد – توحید»:
«نورِ استاندارد! نورِ یکتاپرستی! نورِ خویشاوندی! طَعامٍ واحِدٍ! إِلهٌ واحِدٌ! بابٍ واحِدٍ! بَشَراً واحِداً!»
+ «شهر – مشهور»
+ «نامگذاری! اسم نورانی! اِسْمُ اللَّهِ! بِسْمِ اللَّهِ النُّور!»
يَا مَشْهُوراً فِي السَّمَاوَاتِ
يَا مَشْهُوراً فِي الْأَرَضِينَ
يَا مَشْهُوراً فِي الْآخِرَةِ
يَا مَشْهُوراً فِي الدُّنْيَا
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ يَحْيَى الدَّهَّانِ قَالَ:
كُنْتُ بِبَغْدَادَ عِنْدَ قَاضِي بَغْدَادَ وَ اسْمُهُ سَمَاعَةُ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ كِبَارِ أَهْلِ بَغْدَادَ
فَقَالَ لَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ الْقَاضِيَ إِنِّي حَجَجْتُ فِي السِّنِينَ الْمَاضِيَةِ فَمَرَرْتُ بِالْكُوفَةِ
فَدَخَلْتُ فِي مَرْجِعِي إِلَى مَسْجِدِهَا
فَبَيْنَا أَنَا وَاقِفٌ فِي الْمَسْجِدِ أُرِيدُ الصَّلَاةَ إِذَا أَمَامِي امْرَأَةٌ أَعْرَابِيَّةٌ بَدَوِيَّةٌ مُرْخِيَةُ الذَّوَائِبِ عَلَيْهَا شَمْلَةٌ
وَ هِيَ تُنَادِي وَ تَقُولُ
يَا مَشْهُوراً فِي السَّمَاوَاتِ
يَا مَشْهُوراً فِي الْأَرَضِينَ
يَا مَشْهُوراً فِي الْآخِرَةِ
يَا مَشْهُوراً فِي الدُّنْيَا
جَهَدَتِ الْجَبَابِرَةُ وَ الْمُلُوكُ عَلَى إِطْفَاءِ نُورِكَ وَ إِخْمَادِ ذِكْرِكَ
فَأَبَى اللَّهُ لِذِكْرِكَ إِلَّا عُلُوّاً وَ لِنُورِكَ إِلَّا ضِيَاءً وَ تَمَاماً وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
قَالَ
فَقُلْتُ يَا أَمَةَ اللَّهِ
وَ مَنْ هَذَا الَّذِي تَصِفِينَهُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ
قَالَتْ
ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ
قَالَ
فَقُلْتُ لَهَا أَيُّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ هُوَ
قَالَتْ
عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي لَا يَجُوزُ التَّوْحِيدُ إِلَّا بِهِ وَ بِوَلَايَتِهِ
قَالَ
فَالْتَفَتُّ إِلَيْهَا فَلَمْ أَرَ أَحَدا.
حسن بن يحيى دهّان(روغن فروش)مىگويد:
در بغداد پيش قاضى بغداد كه نامش سماعه بود بودم.
مردى از بزرگان بغداد پيش او آمد و گفت:
خداوند كار قاضى را همواره به اصلاح دارد.
(خداوند قاضى را نيكى بخشايد.)
من در سالهاى گذشته حج گزاردم و هنگام مراجعت از حج به كوفه آمدم و به مسجد آن رفتم.
همچنان كه در مسجد ايستاده بودم كه نماز بگزارم،
ناگاه كمى جلوتر از خودم زنى از اعراب باديهنشين را ديدم كه گيسوانى آويخته داشت و بر خود چادر پوشيده بود و صداى خود را بلند كرد و چنين مىگفت:
اى كسى كه در آسمانها مشهورى!
و اى كسى كه در زمينها و دنيا و آخرت مشهورى!
ستمگران كوشش كردند و پادشاهان تلاش كردند تا نور تو را خاموش كنند
و ياد تو را به فراموشى بسپرند،
ولى خداوند مىخواهد ياد تو بلند آوازه و پرتو تو كاملا درخشان باشد،
هر چند مشركان ناخوش داشته باشند.
گفتم:
اى بندۀ خدا! چه كسى را به اين صفت وصف مىكنى؟
گفت:
منظورم امير المؤمنين است.
پرسيدم:
كدام امير المؤمنين را مىگويى؟
گفت:
على بن ابى طالب را كه توحيد جز به او و به دوست داشتن او تمام نيست.
دوباره برگشتم ببينم آن زن كيست، هيچ كس را نديدم.
[سورة التوبة (۹): الآيات ۳۲ الى ۳۳]
يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (۳۲)
مىخواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش كنند، ولى خداوند نمىگذارد، تا نور خود را كامل كند، هر چند كافران را خوش نيايد.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (۳۳)
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.
[سورة الصف (۶۱): الآيات ۶ الى ۹]
وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ
يا بَني إِسْرائيلَ
إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ
مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ
فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ (۶)
و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت:
«اى فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم.
تورات را كه پيش از من بوده تصديق مىكنم
و به فرستادهاى كه پس از من مىآيد و نام او «احمد» است بشارتگرم.»
پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد، گفتند:
«اين سحرى آشكار است.»
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۷)
و چه كسى ستمگرتر از آن كس است كه با وجود آنكه به سوى اسلام فراخوانده مىشود، بر خدا دروغ مىبندد؟ و خدا مردم ستمگر را راه نمىنمايد.
يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (۸)
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا -گر چه كافران را ناخوش اُفتد- نور خود را كامل خواهد گردانيد.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (۹)
اوست كسى كه فرستاده خود را با هدايت و آيين درست روانه كرد، تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند، هر چند مشركان را ناخوش آيد.