دکتر محمد شعبانی راد

حسود، شخصیّت غیرمجاز! تاریکی بدعت! وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها!

Unauthorized Character!

«بدع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«ركيّة بَدِيعٌ‏: جديدة الحفر، حفره جدید یا چاه آب جديد»
«الْإِبْدَاعُ‏: إنشاء صنعة بلا احتذاء و اقتداء»
«بَدَعَ الشي‏ءَ: آن چيز را بنياد و تأسيس كرد.»
«الاتباع اقتفاء الأثر و الاتباع في المذهب و الاقتداء بمعنى و خلافه الابتداع»

«unauthorized»: غیرمجاز!
حسود، یک شخصیت غیرمجاز است!
شخصیّت‌های غیرمجاز، همه رو به اشتباه میندازن!

داستان تکراری سامری و گوساله پرستان!
«وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ»
«و سامرى آنها را گمراه ساخت.»
«وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ»
«و بر اثر كفرشان، [مِهر] گوساله در دلشان سرشته شد.»

علی علیه السلام:
«انّ النّاس کلّهم ارتدّوا بعد رسول الله صلّی الله علیه و اله غیر اربعه.
النَّاسُ صَارُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِمَنْزِلَةِ مَنِ اتَّبَعَ هَارُونَ ع وَ مَنِ اتَّبَعَ الْعِجْلَ»
«تمام مردم پس از رسول خدا از آیین ولایت برگشتند مگر چهار نفر.
مردم بعد از رسول خدا به مثابه هارون و تابعینش و به منزله گوساله و تابعینش شدند.»
+ «شرع»

حسود، شخصیّت غیرمجاز!
افکار غیرمجاز! اقوال غیرمجاز! رفتار غیرمجاز!

«بدیع»، نام زیبای علوم ربانی است!
این علوم نورانی، همیشه برای ما بدیع است!
در واقع نور ولایت فرایندی از جنس بدیع و نو و همراه با خلاقیت است!
+«نوآوری»
«صُحُفیٌّ: یعنی بدون معلم، ابتدا به ساکن، به این میگن بدیع»

اهل نور با مقتدای نورانی خود رابطۀ قلبی دارد و این ارتباط نورانیِ قلب، کار را برای او آسان می‌کند و با این پیوند نورانی علم، از او کسب علوم مورد نیاز جدید خود را می‌نماید و این ویژگی یعنی بدیع بودن «بدعت ممدوح»، خاص و ویژه خود خداست و کاری نیست که ما بتوانیم برای اولین بار خودمان، خودسرانه این چاه علم را حفر کنیم و به آب زمزم هم برسیم!
این اقدامات خودسرانه و غیرمجاز، همان بدعت است که از کارهای اهل نفاق و اهل شک حسود است، که نمی‌خواهند اقرار به فضل نور نمایند و از نور خود پیروی نماینند و به او تأسی و اقتدا نمایند و حسد و شک قلبی آنها نسبت به صاحبان نور نمی‌گذارد که آنها یقین و باور به علوم نورانی بیاورند.

«بدیع» یکی از اسامی زیبای صاحبان و حاملان نور است!
«البَدِيعُ‏ من أسمائه تعالى»
همان معنای نور الولایة است!
هزار اسم مترادف، دارای معنای نور ولایت هستند.
علوم جدید نورانی به قلب صاحبان نور افاضه می‌شود «بدع»،
و اهل نور این علوم بدیع را از آنها اخذ می‌کنند!
مفهوم واژه بدیع: «إيجاد الشي‏ء و انشاؤه على خصوصيّة لم يسبقه فيها غيره».
صاحبان نور، سابقین در علم آل محمد ع هستند،
«لم يسبقه فيها غيره»
و اهل نور، مصلی این سابقین هستند.
در واژه «بدع» مفهوم مافوق وجود دارد:
«بَدَعَ‏- بَدْعاً و بَدَاعَةً: سرآمد و بى‌مانند شد.»
+ «صمد»

رو کردن دست اهل حسادت و بدعت، ماموریت صاحبان نور است!
«وَلِيّاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِي»

تشخیص بدعت، کار ساده‌ای نیست!
اکثرا گول میخورن و به اشتباه می‌افتن!
نقش صاحبان نور این است که کید و شیطنت اهل بدعت را رو می‌کنند.
فقط با اخذ نور از این قلوب وصل به نور علم آل محمد ع،
میشه متوجه شبهۀ جدید و کید جدید و بدعتی که اهل حسادت بکار می‌برند، شد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
إِنَّ لِلَّهِ عِنْدَ كُلِّ بِدْعَةٍ تَكُونُ بَعْدِي يُكَادُ بِهَا الْإِيمَانُ
وَلِيّاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مُوَكَّلًا بِهِ
يَذُبُّ عَنْهُ
يَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اللَّهِ
وَ يُعْلِنُ الْحَقَّ
وَ بِنُورِهِ يَرُدُّ كَيْدَ الْكَائِدِينَ يَعْنِي عَنِ الضُّعَفَاءِ
فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ وَ تَوَكَّلُوا عَلَى اللَّهِ‏.
براى هر بدعتى كه پس از من براى نيرنگ زدن به ايمان پيدا شود
سرپرستى از خاندانم گماشته شده
كه از ايمان دفاع كند
و به الهام خدا سخن گويد
و حق را آشكار و روشن كند
و نيرنگ نيرنگبازان را رد كند و زبان ناتوانان باشد،
اى هوشمندان پند گيريد و بخدا توكل كنيد.

حسود، آگاهانه به نورش پشت میکنه! و اهل بدعت میشه!

و قد كانوا على الحق فابتدعوا فى اديانهم

+ «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»
+ «يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ»

[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۹۹ الى ۱۰۶]
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً (۱۰۳)
بگو: «آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟»
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (۱۰۴)
[آنان‏] كسانى‏‌اند كه كوشش‏شان در زندگى دنيا به هدر رفته
و خود مى‌‏پندارند كه كار خوب انجام مى‌‏دهند.

امام علی علیه السلام:
عن على عليه السلام انه سئل عن هذه الاءية.
فقال كفرة اهل الكتاب اليهود و النصارى
و قد كانوا على الحق فابتدعوا فى اديانهم
و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا.

ثم قال: و ما اهل النهروان منهم ببعيد.

از على (ع ) درباره اين آيه سؤ ال شد. فرمود:
مراد، كفار اهل كتاب از يهود و نصارى هستند،
اينان بر حق بودند اما بدعتهايى در دين خود گذاردند
و طبق آن بدعتها عمل مى نمودند و تصور مى كردند كار خوب انجام مى‌دهند.
سپس فرمود: خوارج نهروان نيز از آنان دور نيستند،

[سورة البقرة (۲): آية ۷۵]
أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ
وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (۷۵)
آيا طمع داريد كه [اينان‏] به شما ايمان بياورند؟
با آنكه گروهى از آنان سخنان خدا را مى‏‌شنيدند، سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف مى‏‌كردند،
و خودشان هم مى‏‌دانستند.

امام علی علیه السلام:
قُولُوا مَا قِيلَ لَكُمْ
وَ سَلِّمُوا لِمَا رُوِيَ لَكُمْ
وَ لاَ تَكَلَّفُوا مَا لَمْ تُكَلَّفُوا
فَإِنَّمَا تَبِعَتُهُ عَلَيْكُمْ
وَ اِحْذَرُوا اَلشُّبْهَةَ فَإِنَّهَا وُضِعَتْ لِلْفِتْنَةِ
.
آنچه از طرف ما به شما گفته مي‌شود به ديگران بازگو كنيد
و به هر چه از ما روايت مي‌شود سر فرود آوريد
و آنچه را به شما تكليف نكرده‌اند بر خود تكليف نكنيد؛
زيرا سزاي هر چه به دست آوريد و بگوييد و به سوي آن رو كنيد، به گردن خود شماست.
از شبهه بر حذر باشيد كه براي فتنه، پي‌ريزي شده است.

+ «ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا»

شخصیّت‌های غیرمجاز، همه رو به اشتباه میندازن!
مثل خمر، که عقل رو زایل میکنه و اینجوری
شخص حسود، مست تمناهاش میشه!
سوء استفاده از علم ممنوع!
داستان تکراری بلعم باعورا!

امام علی علیه السلام:
إنَّ أَبْغَضَ الْخَلَائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلَانِ
رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ
مَشْغُوفٌ بِكَلَامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلَالَةٍ
فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ
ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ
مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
حَمَّالُ خَطَايَا غَيْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ
وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلًا مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ الْأُمَّةِ
غَارٌّ فِي أَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ
عَمٍ بِمَا فِي عَقْدِ الْهُدْنَةِ
قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعِ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ مَاءٍ آجِنٍ وَ اكْتَنَزَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ
جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ
فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً رَثًّا مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ
فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْكَبُوتِ لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ
فَإِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ وَ إِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ
جَاهِلٌ خَبَّاطُ جَهَالَاتٍ عَاشٍ رَكَّابُ عَشَوَاتٍ لَمْ يَعَضَّ عَلَى الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ
يُذْرِي الرِّوَايَاتِ إِذْرَاءَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ لَا مَلِى‏ءٌ وَ اللَّهِ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ
وَ لَا هو أَهْلٌ لِمَا فُوِّضَ إِلَيْهِ
لَا يَحْسَبُ الْعِلْمَ فِي شَيْ‏ءٍ مِمَّا أَنْكَرَهُ
وَ لَا يَرَى أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً لِغَيْرِهِ
وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ
تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمَاءُ وَ تَعِجُّ مِنْهُ الْمَوَارِيثُ
إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالًا وَ يَمُوتُونَ ضُلَّالًا
لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ
وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ
وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَرِ
.
دشمن ترين خلائق نزد خدا (كسانيكه هرگز رحمت حقّ شامل حال ايشان نمى ‏شود) دو مردند:
(اوّل)
مردى كه خداوند او را (بسبب عصيان و نافرمانى) بخود وا گذاشته،
پس (چنين مردى چون هر چه مى ‏خواهد انجام مى ‏دهد) از راه راست منحرف گرديده و به سخن بدعت آور و دعوت مردم به ضلالت و گمراهى دل داده است
(دوست دارد باينكه سخنى بگويد كه سبب احداث چيزى در دين شود كه از دين نبوده و مردم را به گمراهى و بدعملى وا دارد)
پس اين مرد سبب فتنه و فساد است براى كسي كه بواسطه او در فتنه واقع شده،
و گمراه است از راه كسي كه پيش از او براه راست رفته (بر طبق كتاب و سنّت رفتار كرده)
و گمراه كننده است كسانى را كه در زنده بودن و بعد از مردنش از او پيروى ميكنند
(و بسبب اضلال و گمراه كردنش) بار گناهان غير خود را حمل كرده و در گرو گناه خويش هم مى‌‏باشد.
و (دوّم)
مرديكه نادانيها را در خود جمع كرده (و بوسيله آنها) مردم نادان را گمراه مي كند،
در تاريكى‌‏هاى فتنه و فساد بى‏‌خبر است (از اينكه راه نجاتى براى او نيست)
در موقع اصلاح كردن (ميان مردم) كور است (راه اصلاح ميان ايشان را نمى‌‏داند به چه نحوى است)
عوامّ او را دانا مى‌‏نامند و حال آنكه نادان است،
صبح كرد هر روز و در پى زياد كردن چيزى بود كه كم آن بهتر از بسيار است تا اينكه بآن رسيد و سيراب گرديد از آب متعفّن گنديده و پر شد از مطالب بيهوده
(جمع كرد چيزهائى را كه گفتار و كردارش را بر خلاف حقّ نموده و مانند آب گنديده زيان آور بود، زيرا آب متعفّن علاوه بر اينكه رفع تشنگى نمى ‏كند سبب بيماريهاى گوناگون مى‏ گردد)
ميان مردم براى حكم‌دادن نشسته و بآنچه كه بر غير او اشتباه است خود را دانا ميداند (براى اصلاح مرافعه و هر مشكلى مهيّا است)
اگر باو يكى از مسائل مشكله عرضه شود در پاسخ آن سخنان بى‌‏معنى و بيهوده از رأى خود تهيّه نموده (بر طبق سخنانش حكم مى‌‏دهد) و بدرستى آنچه در جواب گفته يقين دارد، او در خلط نمودن شبهات (بيكديگر براى فريب عوامّ) مانند تنيدن تار عنكبوت است (براى صيد مگس، چنانكه عنكبوت بلعاب دهن خود تارى بافته كه پايه محكمى ندارد و بوزيدن نسيمى از هم جدا ميشود،
سخنان بى‌‏معنى اين مرد هم چون مبناى صحيحى ندارد به يك اشكال كردن جزئى از بين مى‌‏رود،
و در آنچه را كه گفته مردّد مى‏ ماند و) نمى ‏داند آيا درست حكم كرده يا بخطاء رفته،
اگر درست حكم نموده مى‌‏ترسد كه مبادا خطاء كرده باشد
و اگر غلط گفته اميد دارد (كه مردم بگويند) درست حكم كرده،
نادان است و در نادانيها هم بسيار اشتباه ميكند،
چشم او كم سو است (كه در تاريكى ‏هاى جهل و نادانى وا مانده نمى‏‌داند از كدام راه برود)
و بسيار سوار بر شترهايى مي‌شود كه پيش راه خود را نمى‌‏بينند
(در مسائل مشكله حيران و سرگردان است نمى‏‌داند چه جواب دهد)
بواسطه نادانى جواب دندان شكنى نمى‌‏تواند بدهد
(آنچه مى‏ گويد از روى وهم و خيال است و در هيچيك از مسائل علم و يقين ندارد)
روايات را (از روى بى ‏اطّلاعى و نفهميدن صحّت و بطلان آنها) به باد مى‌‏دهد
مانند بادى كه گياه خشك و بى‏‌فايده را پراكنده ميكند
(مقصود از آن روايات را نمى‌فهمد چيست و جاى استعمال آنرا نمى ‏داند كجا است،
روايات را بدون سبب هر جا نقل ميكند)
سوگند بخدا با مايه و توانا نيست (از علم و دانش بهره‏اى ندارد) به پاسخ دادن پرسشى كه از او ميشود، و آنچه باو تفويض شده (از امور دين و دنياى مردم) لياقت ندارد،
و چيزى را كه او انكار كرده گمان نمى‌‏برد ديگرى علم بر آن دارد
(بسبب جهل مركّب كه نمى‏‌داند و مدّعى است كه ميداند،
گمان ميكند آنچه براى او معلوم نيست براى ديگران نيز مجهول است و راه حلّى ندارد)
و باور نمى‌‏كند كه بر خلاف آنچه كه گفته ديگرى را دانشى است
(چون خود را اعلم از همه ميداند گمان ميكند كسي را بر خلاف گفته او سخنى نيست).
و اگر امرى بر او تاريك باشد (در جواب مسئله‏‌اى باز ماند) چون دانست كه آنرا نمى‌‏داند (از اهلش) مى‌‏پوشاند و نمى ‏گذارد آشكار گردد (تا نگويند كه او دانا نيست).
و بسبب حكمهايى كه بظلم و ستم صادر كرده خونهاى بنا حقّ ريخته شده به زبان حال فرياد مي كنند، و ميراثها از دست جور او به آواز بلند مى‌‏نالند (كه به ناحقّ به صاحبانش نرسيده)
بخدا شكايت ميكنم (و درد خود را اظهار مى ‏نمايم) از گروهى كه با جهل و نادانى زندگانى مي‌كنند و بر ضلالت و گمراهى مى‌‏ميرند،
متاع و كالايى كاسدتر و بى‏ قدرتر از كتاب خدا در ميان ايشان نيست موقعى كه بدرستى خوانده تغيير و تبديلى در آن ندهند،
و متاعى رواجتر و گرانبهاتر از آن نيست هر گاه تحريف و تغيير در آن داده شود (و بر طبق اغراض باطله تأويل نمايند)
و نزد ايشان چيزى زشت‏‌تر از معروف و نيكوتر از منكر نيست
(زيرا اغراض آنان وابستگى به چيزى دارد كه در دين منع گرديده است).

سنّت و بدعت!

امام علی علیه السلام:
وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ اَلسُّنَّةِ وَ اَلْبِدْعَةِ وَ اَلْفُرْقَةِ وَ اَلْجَمَاعَةِ
فَقَالَ ع
أَمَّا اَلسُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسُولِ اَللَّهِ ص
وَ أَمَّا اَلْبِدْعَةُ فَمَا خَالَفَهَا
وَ أَمَّا اَلْفُرْقَةُ فَأَهْلُ اَلْبَاطِلِ وَ إِنْ كَثُرُوا
وَ أَمَّا اَلْجَمَاعَةُ فَأَهْلُ اَلْحَقِّ وَ إِنْ قَلُّوا
وَ قَالَ ص
لاَ يَرْجُو اَلْعَبْدُ إِلاَّ رَبَّهُ وَ لاَ يَخَافُ إِلاَّ ذَنْبَهُ
وَ لاَ يَسْتَحِي اَلْعَالِمُ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ اَللَّهُ أَعْلَمُ
وَ اَلصَّبْرُ مِنَ اَلْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ
.
مردي از امير المومنين علي عليه السلام در باره سنت، بدعت، فرقت و جماعت پرسيد.
حضرت در پاسخ فرمود:
اما سنت، همان روش رسول خدا صلي الله عليه و آله است.
و اما بدعت، هر چيزي است كه بر خلاف آن روش پيامبر باشد.
و اما فرقت، اهل باطل اند گرچه بسيار باشند.
و اما جماعت، اهل حق اند گرچه اندك باشند.
و فرمود:
بنده فقط به پروردگارش اميد مي بندد و فقط از گناه خود ترسان مي شود
و هر گاه از دانشمندي سوال كنند و او پاسخ آن را نداند شرمش نمي آيد كه بگويد: «خدا داناترست».
جايگاه شكيبايي نسبت به ايمان، چون جايگاه سر نسبت به پيكر است.

حسد – فتنة – بدعت

إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ

ریشۀ فتنۀ ناس، در قلب حسودی است که پشت به نورش کرده و خودسرانه اقدامی میکند!
از جمله اقدامات خودسرانه حسود، تهمتی است که به نورش میزند،
چون خیال میکند که این نور مانع رسیدن او به تمناهایش میباشد!

امام علی عليه ‏السلام:
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ
يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ
وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ
فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ
وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ
وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ
فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ
وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى‏
.
همانا آغاز پديد آمدن فتنه‌ها، هوا پرستى، و بدعت گذارى در احكام آسمانى است،
نوآورى هايى كه قرآن با آن مخالف است،
و گروهى «با دو انحراف ياد شده» بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خداست.
پس اگر باطل با حق مخلوط نمى‌شد، بر طالبان حق پوشيده نمى‌ماند،
و اگر حق از باطل جدا و خالص مى‌گشت زبان دشمنان قطع مى‌گرديد.
امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مى‌گيرند و به هم مى‌آميزند،
آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مى گردد
و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند يافت.

وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها
ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ 
فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها

کارهای حسود، مِن عند الله نیست!
مِن عند نفس خودش هست!
+ «اذن الله!»

[سورة الحديد (۵۷): الآيات ۲۶ الى ۲۹]
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ
وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِما النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ
فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۲۶)
و در حقيقت، نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو، نبوّت و كتاب را قرار داديم:
از آنها [برخى‏] راه‏‌ياب [شد]ند، و[لى‏] بسيارى از آنان بدكار بودند.
ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا 
وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ
وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً
وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ 
فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها
فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ
وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۲۷)
آنگاه به دنبال آنان پيامبران خود را، پى‏‌درپى، آورديم،
و عيسى پسر مريم را در پى [آنان‏] آورديم و به او انجيل عطا كرديم،
و در دلهاى كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت نهاديم
و [اما] ترك دنيايى كه از پيش خود درآوردند ما آن را بر ايشان مقرّر نكرديم مگر براى آنكه كسب خشنودى خدا كنند،
با اين حال آن را چنانكه حقّ رعايت آن بود منظور نداشتند.
پس پاداش كسانى از ايشان را كه ايمان آورده بودند بدانها داديم
و[لى‏] بسيارى از آنان دستخوش انحرافند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ
وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ
وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۲۸)
اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [بركت‏] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد،
و خدا آمرزنده مهربان است.
لِئَلاَّ يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلاَّ يَقْدِرُونَ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ 
وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ 
وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۲۹)
تا اهل كتاب بدانند كه به هيچ وجه فزون‏‌بخشى خدا در [حيطه‏] قدرت آنان نيست
و فضل [و عنايت، تنها] در دست خداست :
به هر كس بخواهد آن را عطا مى‏‌كند،
و خدا داراى كَرَم بسيار است.

ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ

انگاری صاحبان نور، کلام نورانی عالَم بالا رو رله میکنند!
و از خودشان، ابتدا به ساکن، و بدون اذن الله، حرفی نمیزنند!
+ «تکلیف و تکلّف»: رمز حکمت لقمان: «لَا أَتَكَلَّفُ!»
+ «بدر – با نور علم، مبادرت به عمل کن!»
+ «آموزگار نورانی! نور معلّم!»

[سورة الأحقاف (۴۶): الآيات ۶ الى ۱۰]
وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ (۶)
و چون مردم محشور گردند، دشمنان آنان باشند و به عبادتشان انكار ورزند.
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (۷)
و چون آيات روشن ما بر ايشان خوانده شود، آنان كه چون حقيقت به سويشان آمد منكر آن شدند، گفتند: «اين سحرى آشكار است.»
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى‏ بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (۸)
يا مى‌‏گويند: «اين [كتاب‏] را بربافته است.» بگو: «اگر آن را بربافته باشم؛ در برابر خدا اختيار چيزى براى من نداريد. او آگاه‏تر است به آنچه [با طعنه‏] در آن فرومى‌‏رويد. گواه بودن او ميان من و شما بس است، و اوست آمرزنده مهربان.»
قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (۹)
بگو: «من از [ميان‏] پيامبران، نو درآمدى نبودم و نمى‏‌دانم با من و با شما چه معامله‏‌اى خواهد شد. جز آنچه را كه به من وحى مى‌‏شود، پيروى نمى‌‏كنم؛ و من جز هشداردهنده‏‌اى آشكار [بيش‏] نيستم.»
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۱۰)
بگو: «به من خبر دهيد، اگر اين [قرآن‏] از نزد خدا باشد و شما بدان كافر شده باشيد و شاهدى از فرزندان اسرائيل به مشابهت آن [با تورات‏] گواهى داده و ايمان آورده باشد، و شما تكبّر نموده باشيد [آيا باز هم شما ستمكار نيستيد؟] البتّه خدا قوم ستمگر را هدايت نمى‏‌كند.»

بَديعُ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

بَديعُ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117)

بَديعُ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ (101)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی