Darkness tells you:
do not be mistaken!
«زجر» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«زجر الرّاعي النَّعَم: صاح بها»
«زَجَرت البعيرَ حتَّى مضَى»
«ازْدَجَرَهُ: او را از چيزى بازداشت، او را با فرياد از خود راند.»
«زَجْرُ الطَّيْرِ: يرميَ الطائر بحصاة أو يصيح به»
«الزَّجْرُ: طرد بصوت، راندن با بانگ و صدا»
«المَزْجَر: مترسك در كشتزارها»
+ «وعظ»
«الزَّاجر؛ زاجرُ الإنْسَان: ضمير يا وجدان انسان است.»
«الزَّجور من الإبل: التى تعرف بعينها و تُنكر بأنْفها»
شتری که با چشمش گیاهی رو میبینه و ازش خوشش میاد، اما همینکه میره ازش بخوره، از بوی این گیاه بدش میاد و بوی بد گیاه، شتر رو از خوردن منع میکنه و منزجر میکنه!
اهل یقین با چشم سر ممکنه از نعمتهای بیارزش دنیا (تمناها) خوشش بیاد و گول بخوره و فکر کنه لذتبخشه، لذا میره به طرف اون، اما با شامه قوی قلبش (با قبض نور قلب) بوی بد گناه رو متوجه میشه و از گناه منصرف میشه و این فرایند قلب سلیم خیلی ارزش داره.
الْوَالِي كَالرَّاعِي!
زجر الرّاعي النَّعَم!
وَ يَجِبُ عَلَى الْوَالِي أَنْ يَكُونَ كَالرَّاعِي
لَا يَغْفُلُ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ لَا يَتَكَبَّرُ عَلَيْهِمْ
و بر حاکم واجب است که همچون چوپان باشد؛
از مردمش بیخبر نباشد و بر آنها بزرگى ننماید.
امام کاظم علیه السلام:
يَا هِشَامُ
قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُكْمٌ عَظِيمٌ
فَعَلَيْكُمْ بِالصَّمْتِ
فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْرٍ وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ
فَحَصِّنُوا بَابَ الْحِلْمِ فَإِنَّ بَابَهُ الصَّبْرُ
وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ الضَّحَّاكَ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ وَ الْمَشَّاءَ إِلَى غَيْرِ أَرَبٍ.
اى هشام!
اندک گویى بزرگ حکمتى است؛
پس بر شما باد به [رعایت] سکوت؛
زیرا شیوهاى نیکو و مایه کم گناهى و سبکى گناهان است
و در بردبارى را محکم کنید که درش صبر است
و به راستى خداى عزیز و جلیل کسى را که بیسبب، بسیار بخندد
و بدون هدف، بسیار پرسه زند را دشمن میدارد.
وَ يَجِبُ عَلَى الْوَالِي أَنْ يَكُونَ كَالرَّاعِي لَا يَغْفُلُ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ لَا يَتَكَبَّرُ عَلَيْهِمْ
فَاسْتَحْيُوا مِنَ اللَّهِ فِي سَرَائِرِكُمْ كَمَا تَسْتَحْيُونَ مِنَ النَّاسِ فِي عَلَانِيَتِكُمْ
وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْكَلِمَةَ مِنَ الْحِكْمَةِ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ
فَعَلَيْكُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ وَ رَفْعُهُ غَيْبَةُ عَالِمِكُمْ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ.
و بر حاکم واجب است که همچون چوپان باشد؛ از مردمش بیخبر نباشد و بر آنها بزرگى ننماید.
در خلوت خویش از خداوند حیا کنید همان گونه که در آشکار خود از مردم حیا می کنید
و بدانید که [حتى] یک کلمه از حکمت گمشده مؤمن است؛
بر شما باد به علم آموزى پیش از آن که [از میان] برداشته شود
و برداشته شدن علم همان از دست رفتن دانشمند از میان شماست.
مَن لَم يَكُن لَهُ واعِظٌ مِن قَلبِهِ، و زاجِرٌ مِن نَفسِهِ،
و لَم يَكُن لَهُ قَرينٌ مُرشِدٌ، استَمكَنَ عَدُوُّهُ مِن عُنُقِهِ.
دشمنش بر گردن او سوار شود.
+ «نور داخلی + نور خارجی!»
وقتی قلبت با نور علمی صاحبان نور، قبض و بسط رو می فهمه، حالا با این قلبت، زشتی و بوی بد گناه رو استشمام میکنی و ازش دوری میکنی! این میشه مفهوم زیبای واژه زجر! انگاری نور یاد صاحبان نور، قلبتو از استعمال گناه باز میدارد. کانه تو رو وادار میکنه از گناه دوری کنی «زَجَرْتُهُ: مَنَعْتُهُ»!
اینجاست که میتونی و استطاعت پیدا میکنی که تمنا رو فدای تقدیر کنی!
+ «تمنا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنا؟!»
«زجر» + «زلزلة»:
«فَلِمَ صَارَتْ هَذِهِ الْأَرْضُ تُزَلْزَلُ؟ … لِيَرْعَوُوا وَ يَنْزِعُوا عَنِ الْمَعَاصِي»
وَ اَلْمَلَكُ يَزْجُرُهُ عَنْهَا
فرشتهی نگهبانت بهت میگه: این کارو نکن!
امام صادق علیه السلام:
مَا مِنْ قَلْبٍ إِلاَّ وَ لَهُ أُذُنَانِ
عَلَى إِحْدَاهُمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ
وَ عَلَى اَلْأُخْرَى شَيْطَانٌ مُفْتِنٌ
هَذَا يَأْمُرُهُ وَ هَذَا يَزْجُرُهُ
اَلشَّيْطَانُ يَأْمُرُهُ بِالْمَعَاصِي
وَ اَلْمَلَكُ يَزْجُرُهُ عَنْهَا
وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
«عَنِ اَلْيَمِينِ وَ عَنِ اَلشِّمٰالِ قَعِيدٌ
مٰا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ».
قلبى نيست جز آنكه دو گوش دارد،
بر سر يكى از آن دو فرشتهايست راهنما
و بر سر ديگرى شيطانيست فتنه انگيز،
این فرمانش دهد و آن بازش دارد.
شيطان به گناهان فرمانش دهد،
و فرشته از آنها بازش دارد،
و اين است كه خداى عز و جل فرمايد:
«در جانب راست و چپ نشستهايست،
بگفتهئى زبان نگشايد، جز آنكه نزدش رقيب و عتيد حاضرند».
[سورة ق (۵۰): الآيات ۱۲ الى ۲۰]
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ (۱۲)
پيش از ايشان قوم نوح و اصحاب رسّ و ثمود،
وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳)
و عاد و فرعون و برادران لوط،
وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ
كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ
فَحَقَّ وَعِيدِ (۱۴)
و بيشهنشينان و قوم تُبّع به تكذيب پرداختند؛
همگى فرستادگان [ما] را به دروغ گرفتند
و [در نتيجه] تهديد [من] واجب آمد.
أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ
بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ (۱۵)
مگر از آفرينش نخستين [خود] به تنگ آمديم؟
[نه!] بلكه آنها از خلق جديد در شبههاند.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (۱۶)
و ما انسان را آفريدهايم و مىدانيم كه نفس او چه وسوسهاى به او مىكند،
و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم.
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ (۱۷)
آنگاه كه دو [فرشته] دريافتكننده از راست و از چپ، مراقب نشستهاند.
ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (۱۸)
[آدمى] هيچ سخنى را به لفظ درنمىآورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مىكند].
وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ (۱۹)
و سكرات مرگ، حقيقت را [به پيش] آورد؛ اين همان است كه از آن مىگريختى!
وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ (۲۰)
و در صور دميده شود؛ اين است روز تهديد [من].
امام صادق علیه السلام:
مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ
أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ
وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ
فَيُؤَيِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ
وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.
هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه در داخل قلب او دو گوش هست
در يكى از آنها وسواس خناس ميدمد
و در گوش ديگر فرشته ميدمد
و خداوند مؤمن را بوسيلۀ فرشته تائيد و نصرت ميكند
و اين مطلب در آيۀ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ آمده است.
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ
فَإِذَا هَمَّ اَلْعَبْدُ بِذَنْبٍ
قَالَ لَهُ رُوحُ اَلْإِيمَانِ لاَ تَفْعَلْ
وَ قَالَ لَهُ اَلشَّيْطَانُ اِفْعَلْ
وَ إِذَا كَانَ عَلَى بَطْنِهَا نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ اَلْإِيمَانِ.
براى هر قلبى دو گوش هست
چون تصميم ميگيرد كار زشتى را انجام دهد
روح ايمان باو ميگويد نكن و خوددارى كن
شيطان ميگويد بكن و انجام ده
و چون بطرف گناه حركت كرد و مشغول گناه شد (مثلا زناء) روح ايمان از او جدا مىشود.
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ
رُوحُ الْإِيمَانِ يُسَارُّهُ بِالْخَيْرِ
وَ الشَّيْطَانُ يُسَارُّهُ بِالشَّرِّ
فَأَيُّهُمَا ظَهَرَ عَلَى صَاحِبِهِ غَلَبَهُ.
قلب آدمى داراى دو گوش است
روح ايمان در يكى راز گوئى بخير و خوبى ميكند
و شيطان هم در بارۀ شرور و بدىها رازگوئى ميكند
هر يك از اين دو عامل بر ديگرى چيره شد او دل را تصاحب ميكند.
امام صادق علیه السلام:
عن زُرارةَ:
قُلتُ لأبي عبد اللّه عليه السلام:
أ رأيتَ قَولَ النَّبيِّ صلى الله عليه و آله:
«لا يَزنِي الزَّانِي وَ هُو مُؤمنٌ»؟
قال: يُنزَعَ منه روحُ الإيمانِ.
قالَ: يُنزع منهُ روحُ الإيمان؟!
قالَ: قلتُ: فَحدِّثنِي بِروحِ الإيمانِ؟
قالَ: هوَ شَيْءٌ؛
ثُمّ قالَ:
هذا أجدَرُ أنْ تَفْهَمَهُ،
أ ما رَأَيْتَ الإِنْسانَ يَهُمُّ بِالشَّيْءِ فَيَعْرِضُ بِنَفْسِهِ الشَّيْءُ يَزْجُرُهُ عَن ذلِك و يَنْهاهُ؟
قلتُ: نَعم،
قالَ: هُوَ ذاكَ.
از امام صادق عليه السلام پرسيدم:
درباره اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه:
زناكار در حال داشتن ايمان، زنا نمى كند، چه مىفرماييد؟
فرمود: روحِ ايمان از او كنده مىشود [آنگاه مرتكب زنا مىشود ].
عرض كردم:
روحِ ايمان از او كنده مىشود؟
پس، از روح ايمان برايم بفرماييد.
فرمود:
آن هم چيزى است.
آنگاه فرمود:
اينگونه بهتر مى فهمى
[آيا] نديدهاى كه انسان چيزى را مىخواهد
ولى در درون او چيزى وى را از آن خواهش باز مىدارد و نهى مىكند؟
عرض كردم: چرا.
فرمود:
آن چيز همان روحِ ايمان است.
«تفسير روح الإيمان: الحالة التي تزجر النفس عند الهم بالذنب»
امام صادق علیه السلام:
ثَلاَثُ خِصَالٍ هُنَّ أَشَدُّ مَا عَمِلَ بِهِ اَلْعَبْدُ
إِنْصَافُ اَلْمُؤْمِنِ مِنْ نَفْسِهِ
وَ مُوَاسَاةُ اَلْمَرْءِ لِأَخِيهِ
وَ ذِكْرُ اَللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ
قِيلَ لَهُ
فَمَا مَعْنَى ذِكْرُ اَللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ
قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
يَذْكُرُ اَللَّهَ عِنْدَ كُلِّ مَعْصِيَةٍ يَهُمُّ بِهَا فَيَحُولُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلْمَعْصِيَةِ.
سه كار است كه از دشوارترين كارهاى بنده است:
انصاف دادن مؤمن از طرف خود،
و مواسات و برابرى شخص با برادرش،
و ياد خدا بودن در هر حال
عرض كردند:
معنى ياد خدا بودن در هر حال چيست؟
فرمود:
هنگام هر گناهى كه بجانب آن كشش دارد،
به ياد خدا باشد تا مانع از معصيت و گناه او شود.
امام صادق عليه السّلام:
اَلصَّلاَةُ حُجْزَةُ اَللَّهِ
وَ ذَلِكَ أَنَّهَا تَحْجُزُ اَلْمُصَلِّيَ عَنِ اَلْمَعَاصِي مَا دَامَ فِي صَلاَتِهِ
قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
إِنَّ اَلصَّلاٰةَ تَنْهىٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْكَرِ.
نماز حجزۀ خدا است،
چون نماز، نمازگزار را – مادامى كه در نماز است – از معصيتها منع مىكند.
خداى عز و جل فرمود:
به راستى كه نماز از كار زشت و فحشا و منكر بازمىدارد.
امام رضا علیه السلام:
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:
لاَ يَزَالُ اَلشَّيْطَانُ ذَعِراً مِنَ اَلْمُؤْمِنِ مَا حَافَظَ عَلَى اَلصَّلَوَاتِ اَلْخَمْسِ
فَإِذَا ضَيَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَيْهِ وَ أَوْقَعَهُ فِي اَلْعَظَائِمِ.
رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله فرمودند:
شيطان پيوسته از شخص با ايمان كه مواظب انجام نمازهاى خويش است بيم دارد،
تا آن زمان كه آن را ضايع گذارد و اهمّيت به اوقات آن ندهد،
در چنين وقت است كه او بر وى دست يافته و او را در گناهان مىافكند.
تاریکیِ قلبت بهت میگه: بپّا اشتباه نکنی!
+ «تلک حدود الله»
+ «اذا نفرت قلوبکم من شیء فاجتنبوه!»
حسود میگه:
شنیدم که قلبم بهم گفت:
بپّا اشتباه نکنی!
با اینکه اینو فهمیدم، اما دلم میخواد این اشتباه رو انجامش بدهم!
«قالوا سمعنا و عصینا»
فَالزَّاجِراتِ زَجْراً
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱ الى ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (۱)
سوگند به صفبستگان -كه صفى [با شكوه] بستهاند-
فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (۲)
و به زجركنندگان -كه به سختى زجر مىكنند-
فَالتَّالِياتِ ذِكْراً (۳)
و به تلاوتكنندگان [آيات الهى]،
إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ (۴)
كه قطعاً معبود شما يگانه است.
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (۵)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، و پروردگار خاورها.
إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ (۶)
ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران آراستيم.
وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ (۷)
و [آن را] از هر شيطان سركشى نگاه داشتيم.
لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ (۸)
[به طورى كه] نمىتوانند به انبوه [فرشتگانِ] عالَم بالا گوش فرادهند، و از هر سوى پرتاب مىشوند.
دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (۹)
با شدّت به دور رانده مىشوند، و برايشان عذابى دايم است.
إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (۱۰)
مگر كسى كه [از سخن بالاييان] يكباره استراق سمع كند، كه شهابى شكافنده از پى او مىتازد.
فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۱ الى ۲۰]
فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ (۱۱)
پس، [از كافران] بپرس:
آيا ايشان از نظر آفرينش سختترند يا كسانى كه [در آسمانها] خلق كرديم؟
ما آنان را از گِلى چسبنده پديد آورديم.
بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ (۱۲)
بلكه عجب مىدارى و [آنها] ريشخند مىكنند.
وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ (۱۳)
و چون پند داده شوند عبرت نمىگيرند.
وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ (۱۴)
و چون آيتى ببينند به ريشخند مىپردازند.
وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (۱۵)
و مىگويند: «اين جز سحرى آشكار نيست.»
أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۱۶)
«آيا چون مُرديم و خاك و استخوانهاى [خُرد] گرديديم، آيا راستى برانگيخته مىشويم؟
أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (۱۷)
و همين طور پدران اوّليه ما؟!»
قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (۱۸)
بگو: «آرى! در حالى كه شما خواريد.»
فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ (۱۹)
و آن تنها يك فرياد است و بس! و بناگاه آنان به تماشا خيزند.
وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ (۲۰)
و مىگويند: «اى واى بر ما! اين است روز جزا.»
فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ
[سورة النازعات (۷۹): الآيات ۱ الى ۱۴]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (۱)
سوگند به فرشتگانى كه [از كافران] به سختى جان ستانند،
وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (۲)
و به فرشتگانى كه جان [مؤمنان] را به آرامى گيرند،
وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (۳)
و به فرشتگانى كه [در درياى بىمانند] شناكنان شناورند،
فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (۴)
پس در پيشى گرفتن [در فرمان خدا] سبقتگيرندهاند،
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (۵)
و كار [بندگان] را تدبير مىكنند.
يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (۶)
آن روز كه لرزنده بلرزد،
تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (۷)
و از پى آن لرزهاى [دگر] افتد،
قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (۸)
در آن روز، دلهايى سخت هراسانند.
أَبْصارُها خاشِعَةٌ (۹)
ديدگان آنها فروافتاده.
يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ (۱۰)
گويند: «آيا [باز] ما به [مغاك] زمين برمىگرديم؟
أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (۱۱)
آيا وقتى ما استخوانريزههاى پوسيده شديم [زندگى را از سر مىگيريم]؟»
قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ (۱۲)
[و با خود] گويند: «در اين صورت، اين برگشتى زيانآور است.»
فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (۱۳)
و[لى] در حقيقت، آن [بازگشت، بسته به] يك فرياد است [و بس].
فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (۱۴)
و بناگاه آنان در زمينِ هموار خواهند بود.
وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ
این نور حکمته که توی قلبت بهت میگه بپّا اشتباه نکنی!
این کارو بکن! اون کارو نکن! میشه «حکم»
اما حسود گوشش به این حرفها بدهکار نیست!
[سورة القمر (۵۴): الآيات ۱ الى ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (۱)
نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه.
وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (۲)
و هرگاه نشانهاى ببينند روى بگردانند و گويند: «سحرى دايم است.»
وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (۳)
و به تكذيب دست زدند و هوسهاى خويش را دنبال كردند، و[لى] هر كارى را [آخر] قرارى است.
وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ (۴)
و قطعاً از اخبار، آنچه در آن مايه انزجار [از كفر] است به ايشان رسيد.
حِكْمَةٌ بالِغَةٌ
فَما تُغْنِ النُّذُرُ (۵)
حكمت بالغه [حقّ اين بود]،
ولى هشدارها سود نكرد.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ
يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْءٍ نُكُرٍ (۶)
پس، از آنان روى برتاب.
روزى كه داعىِ [حق] به سوى امرى دهشتناك دعوت مىكند،
خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ (۷)
در حالى كه ديدگان خود را فروهشتهاند، چون ملخهاى پراكنده از گورها[ى خود] برمىآيند.
مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ (۸)
به سرعت سوى آن دعوتگر مىشتابند.
كافران مىگويند:
«امروز [چه] روز دشوارى است.»
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ (۹)
پيش از آنان، قوم نوح [نيز] به تكذيب پرداختند و بنده ما را دروغزن خواندند و گفتند:
«ديوانهاى است.»
و [بسى] آزار كشيد.
فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (۱۰)
تا پروردگارش را خواند كه:
«من مغلوب شدم؛ به داد من برس!»