Appreciate every single bright moment of your heart.
قدر گوهر درخشان و یاقوت سرخ ملکوت قلبتو بدون!
«ثوی» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور» است،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
«أراح غنَمَه إلى الثّايَةِ و الثَّوِيّة و هي مأوى الغنم»
«الثَّوِيَّةُ: مأوى الغنم، آغل گوسفندان در كوهستان و بيابان.»
+ «اوی»
+ «حَرَماً آمِناً»
کیه که قدر این چهاردیواریِ زیبا و امن رو بدونه؟!
کیه که درِ ورودی رو بشناسه؟!
«وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»
«… ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْأَبْوَابِ …»
[سورة البقرة (۲): آية ۱۸۹]
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ
قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ
وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها
وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى
وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها
وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۱۸۹)
در باره [حكمت] هلالها[ى ماه] از تو مىپرسند،
بگو: «آنها [شاخصِ] گاهشمارى براى مردم و [موسم] حجّاند.»
و نيكى آن نيست كه از پشتِ خانهها درآييد،
بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند،
و به خانهها از درِ [ورودىِ] آنها درآييد،
و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار گرديد.
+ «ستر – استار الکعبة!»
تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ
این چهاردیواری، محدودهی مرزهای نورانی است!
[سورة النساء (۴): الآيات ۱۳ الى ۱۴]
تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۳)
اينها احكام الهى است،
و هر كس از خدا و پيامبر او اطاعت كند،
وى را به باغهايى درآورد كه از زير [درختانِ] آن نهرها روان است.
در آن جاودانهاند، و اين همان كاميابى بزرگ است.
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ
يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ (۱۴)
و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد،
وى را در آتشى درآورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفّتآور است.
محدودهی این چهاردیواری رو یاقوت سرخ مشخص میکنه!
«استخدام جانشین شایسته!»
«نور شایسته سالاری!»
قدر نورتو بدون!
قدر تک تک لحظههای نورانیِ قلبتو بدون.
قدر این موقعیتتو بدون، تا بعدا افسوس نخوری!
قدر این جای نیکویِ خودتو بدون!
«إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ»
+ «کانه کوکب درّی»
مهمان موقت در مُلک – مهمان دائم در ملکوت
+ «ضیف»
یوسف ع برای مدتی معین و محدود، در مُلک، میهمان خانه ماست!
[«آیاتی و رسلی» تاریخ انقضاء دارند!]
پس قدر این فرصت را باید دانست «أَكْرِمي مَثْواهُ» و از او حظّ کافی را برد، ان شاء الله تعالی،
که اگر این فرصت به پایان برسد،
بقول امام علی علیه السلام، تلاش برای بهرهمندی از درخت خشکیده بیفایده است:
«فَبَادِرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِيحِ نَبْتِهِ»
امام علی علیه السلام:
إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ،
الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ
وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ
وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ
وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا
وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا.
فَبَادِرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِيحِ نَبْتِهِ
وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلُوا بِأَنْفُسِكُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ الْعِلْمِ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ،
وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ،
فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْيِ بَعْدَ التَّنَاهِي.
همانا بر امام واجب نيست جز آنچه را كه خدا امر فرمايد،
و آن، كوتاهى نكردن در پند و نصيحت،
تلاش در خير خواهى،
زنده نگهداشتن سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،
جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان،
رساندن سهم هاى بيت المال به طبقات مردم، است.
پس در فراگيرى علم و دانش پيش از آن كه درختش بخشكد تلاش كنيد،
و پيش از آن كه به خود مشغول گرديد از معدن علوم (اهل بيت عليهم السّلام) دانش استخراج كنيد.
مردم را از حرام و منكرات باز داريد، و خود هم مرتكب نشويد،
زيرا دستور داده شديد كه ابتدا خود محرّمات را ترك و سپس مردم را باز داريد.
استفادهی ملکی از صاحبان نور، یک زمان محدود داره «داستان تکراری خیمه و بیت»
و ما باید قدر فرصتهای آیاتی و رسلی باارزش را بدانیم که قابل تمدید و تکرار نیست.
امام علی علیه السلام:
عِبَادَ اللَّهِ
بندگان خدا !
إِنَّكُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ
شما و آنچه از اين دنيا آرزومنديد، مهمانانى هستيد كه مدّتى معيّن براى شما قرار داده شده،
وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ
بدهكارانى هستيد كه مهلت كوتاهى در پرداخت آن داريد،
وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ
و اعمال شما همگى حفظ مىشود،
فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ
چه بسيارند تلاشگرانى كه به جايى نرسيدند، و زحمتكشانى كه زيان ديدند.
+ «اکرمی مثواه»:
فقط قدر موقعیتتو بدون تا بعدا افسوس نخوری!
اگه چشمت به نور بیفته و تحویلش نگیری، میدونی چی میشه؟!
واژه زیبای «ثوی» فرایند «نور الولایة» رو اینجوری به ما یاد میده:
اگه گوسفند، چشمش به چوپانش بیفته و ببینه که او چجوری داره از آغل و حریم گوسفندان داخل این بیت محافظت میکنه، معذلک وارد این بیت حصین نشه، و این توفیق رو از دست بده و قدر این مکان و قدر صاحب این مکان رو ندونه، و برای خودش، لجامگسیخته، خارج از این حریم نورانی ولایت، به لهو و لعب مشغول بشه، مشمول خذلان میشه و طعمه گرگهایی خواهد شد که در لباس میش، برایش دامها گستردهاند.
بعضی از گوسفندانِ گرگ صفت، نه تنها قدر چوپان و این بیت را نمیدانند،
بلکه نیّت قتل یوسف ع را نیز در سر میپرورانند! «اقتلوا یوسف»
«ضیف» + «مجمع البحرین»
انگاری این داستان هم تکراری است که هر کسی برای اولین بار که با صاحب نورش روبرو میشه «ملاقات در مجمع البحرین!»، اونو بجا نمیاره و تحویلش نمیگیره و ازش رد میشه میره!
اهل نور وقتی از منبع نورشون فاصله میگیرن «فَلَمَّا جاوَزا»،
از تاریکی قلبشون «لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً»،
تازه متوجه داستان میشن که از گمشده خودشون دارن دور میشن «ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ»!
لذا برمیگردن و به جایگاه نیکو و امن خودشون ملحق میشن «فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً»!
اما اهل حسادت داستانشون غم انگیزه!
+ «مارپیچ مرگ خودباختگان!»
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۶۰ الى ۶۴]
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (۶۰)
و [ياد كن] هنگامى را كه موسى به جوانِ [همراه] خود گفت:
«دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم، هر چند سالها[ىِ سال] سير كنم.»
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً (۶۱)
پس چون به محل برخورد دو [دريا] رسيدند، ماهىِ خودشان را فراموش كردند،
و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت [و رفت].
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (۶۲)
و هنگامى كه [از آنجا] گذشتند [موسى] به جوان خود گفت:
«غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر رنج بسيار ديديم.»
قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ
وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ
وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (۶۳)
گفت: «ديدى؟ وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم، من ماهى را فراموش كردم،
و جز شيطان، [كسى] آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم،
و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت.»
قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ
فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً (۶۴)
گفت: «اين همان بود كه ما مىجستيم.»
پس جستجوكنان ردِّ پاى خود را گرفتند و برگشتند.
عین الحیاة، مجمع البحرین، کوکب درّی، نور الولایة
چه کسانی از «چشمهی زندگی» در دنیا مینوشند؟!
+ «نور، آغاز بیپایان!»
+ «اکسیر جوانی!»
امام صادق علیه السلام:
رَجُلٌ مِنَ الْیَهُود … أَتَی عَلِیّاً ع فَسَأَلَه …
قَالَ: یَا یَهُودِی … وَ أَنْتُمْ تَقُولُونَ:
إِنَّ أَوَّلَ عَیْنٍ نَبَعَتْ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ الْعَیْنُ الَّتِی بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ، وَ کَذَبْتُمْ.
هِیَ عَیْنُ الْحَیَاهًِْ الَّتِی غَسَلَ فِیهَا یُوشَعُ بْنُ نُونٍ السَّمَکَهًَْ
وَ هِیَ الْعَیْنُ الَّتِی شَرِبَ مِنْهَا الخِضْر
وَ لَیْسَ یَشْرَبُ مِنْهَا أَحَدٌ إِلَّا حَیَّ.
قَالَ: صَدَقْتَ، وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَی ع.
مردی از دانشمندان یهود … نزد امام علی (علیه السلام) آمد و از ایشان سؤال کرد…
امام (علیه السلام) فرمود:
«ای یهودی! … شما میگویید نخستین چشمهای که بر روی زمین جوشید،
چشمهای بود در بیت المقدس و دروغ میگویید.
آن چشمهی زندگی است که یوشعبننون (علیه السلام)، ماهی را در آن شست
و آن چشمهای است که خضر (علیه السلام) از آن نوشید
و هیچکس از آن ننوشد، مگر اینکه زنده میماند».
گفت: «راست گفتی! به خدا که این سخن به خط هارون و به املای موسی علیهما السلام است».
علی بن ابراهیم (رحمة الله علیه):
لَمَّا أَخْبَرَ رَسُولُاللَّهِ ص قُرَیْشاً بِخَبَرِ أَصْحَابِ الْکَهْفِ قَالُوا
أَخْبِرْنَا عَنِ الْعَالِمِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ مُوسَی ع أَنْ یَتْبَعَهُ وَ مَا قِصَّتُهُ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ
وَ إِذْ قالَ مُوسَی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً
قَالَ وَ کَانَ سَبَبُ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا کَلَّمَ اللهُ مُوسَی تَکْلِیماً وَ أَنْزَلَ اللهُ عَلَیْهِ الْأَلْوَاحَ وَ فِیهَا کَمَا قَالَ اللَّهُ
وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ
وَ رَجَعَ مُوسَی ع إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَنْزَلَ عَلَیْهِ التَّوْرَاهًَْ وَ کَلَّمَهُ قَالَ فِی نَفْسِهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَعْلَمَ مِنِّی فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی جَبْرَئِیلَ ع أَدْرِکْ مُوسَی ع فَقَدْ هَلَکَ وَ أَعْلِمْهُ أَنَّ عِنْدَ مُلْتَقَی الْبَحْرَیْنِ عِنْدَ الصَّخْرَهًِْ رَجُلًا أَعْلَمَ مِنْکَ فَصِرْ إِلَیْهِ وَ تَعَلَّمْ مِنْ عِلْمِهِ
فَنَزَلَ جَبْرَئِیلَ علَی مُوسَی ع وَ أَخْبَرَهُ فَذَلَّ مُوسَی ع فِی نَفْسِهِ وَ عَلِمَ أَنَّهُ أَخْطَأَ وَ دَخَلَهُ الرُّعْبُ
وَ قَالَ لِوَصِیِّهِ یُوشَعَ ع إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ أَتَّبِعَ رَجُلًا عِنْدَ مُلْتَقَی الْبَحْرَیْنِ وَ أَتَعَلَّمَ مِنْهُ فَتَزَوَّدَ یُوشَعُ ع حُوتاً مَمْلُوحاً وَ خَرَجَا فَلَمَّا خَرَجَا وَ بَلَغَا ذَلِکَ الْمَکَانَ وَجَدَا رَجُلًا مُسْتَلْقِیا علی ع قَفَاهُ فَلَمْ یَعْرِفَاهُ فَأَخْرَجَ وَصِیُّ مُوسَی ع الْحُوتَ وَ غَسَلَهُ بِالْمَاءِ وَ وَضَعَهُ عَلَی الصَّخْرَهًِْ وَ مَضَیَا وَ نَسِیَا الْحُوتَ وَ کَانَ ذَلِکَ الْمَاءُ مَاءَ الْحَیَوَانِ فَحَیِیَ الْحُوتُ وَ دَخَلَ فِی الْمَاءِ فَمَضَی مُوسَی ع وَ یُوشَعُ ع مَعَهُ حَتَّی عَیِیَا فَقَالَ لِوَصِیِّهِ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً أَیْ عَنَاءً فَذَکَرَ وَصِیُّهُ السَّمَکَهًَْ فَقَالَ لِموسی ع إِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ عَلَی الصَّخْرَهًِْ
فَقَالَ مُوسَی ع
ذَلِکَ الرَّجُلُ الَّذِی رَأَیْنَاهُ عِنْدَ الصَّخْرَهًِْ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ
فَرَجَعَا عَلی آثارِهِما قَصَصاً إِلَی عِنْدِ الرَّجُلِ وَ هُوَ فِی الصَّلَاهًِْ
فَقَعَدَ مُوسَی ع حَتَّی فَرَغَ عَنِ الصَّلَاهًِْ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمَا.
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) مردم قریش را از جریان اصحاب کهف با خبر کرد، گفتند:
«ما را از آن عالمی که خداوند به موسی (علیه السلام) امر کرد که از او پیروی کند با خبر کن و داستانش چه بوده است».
خداوند متعال این آیه را نازل کرد:
وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«سبب آن این بود که هنگامی که خداوند با موسی سخن گفت و الواح را بر او نازل کرد، آنطور که خداوند فرمود: و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم و بیانی از هرچیز کردیم.
موسی (علیه السلام) بین قوم بنیاسرائیل برگشت و بالای منبر رفت و به آنها خبر داد که خداوند تورات را بر او نازل و با او صحبت کرده است.
موسی (علیه السلام) با خودش گفت:
«خداوند هیچ کس را عالم تر از من خلق نکرده است».
آنگاه خداوند به جبرئیل وحی کرد که به کمک موسی (علیه السلام) برو که خودش را هلاک کرد و به او بگو در محل تجمّع دو دریا در کنار یک صخره مردی هست که از تو عالمتر است. پس به نزد او برو و از علم او یاد بگیر.
جبرئیل بر موسی نازل شد و او را خبر کرد. سپس موسی (علیه السلام) در نزد خودش خوار شد و فهمید که اشتباه کرده است و ترسید،
به جانشینش یوشع (علیه السلام) گفت: «خداوند به من دستور داده است که از یک مردی که در کنار تجمع دو دریا است پیروی بکنم، و از او علم یاد بگیرم»،
یوشع یک ماهی نمکزده را به عنوان توشه برداشت و سپس خارج شدند.
هنگامیکه از شهر خارج شدند و به آنجا رسیدند
مردی را دیدند که بر پشت خود دراز کشیده بود، او را نشناختند.
یوشع (علیه السلام) ماهی را از کیسه بیرون آورد و آن را با آب دریا شست و آن را بر روی یک صخره گذاشت.
و سپس راهشان را ادامه دادند و ماهی را فراموش کردند. آن آب، آب زندگانی بود، آن ماهی زنده شد و داخل آب شد.
موسی (علیه السلام) رفت و یوشع (علیه السلام) نیز با او میرفت تا اینکه خسته شدند.
به یوشع (علیه السلام) گفت: «آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا»؛ نصبا یعنی سختی،
یوشع (علیه السلام) یادش آمد که ماهی را جا گذاشته است و گفت: «من آن ماهی را بر روی آن صخره فراموش کردم».
موسی (علیه السلام) فرمود:
«آن مردی که در کنار صخره دیدیم همان کسی است که به دنبالش هستیم»،
و از همان جایی که آمده بودند به نزد آن مرد برگشتند. درحالیکه او نماز میخواند.
موسی (علیه السلام) نشست تا اینکه نمازش تمام شد و به آن دو سلام داد.
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله:
ما مِن قَومٍ اِجتَمَعوا يَذكُرونَ فَضائِلَ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ
إلاّ هَبَطَتِ المَلائِكَةُ مِنَ السَّماءِ حَتّى اُلحِقوا بِهِم بِحَديثِهِم،
فَإِذا تَفَرَّقوا عَرَجَتِ المَلائِكَةُ إلَى السَّماءِ،
فَيَقولُ لَهُمُ المَلائِكَةُ الاُخَرُ:
إنّا نَشُمُّ رائِحَةً مِنكُم ما شَمَمنا رائِحَةً أطيَبَ مِنها ،
فَيَقولونَ :
إنّا كُنّا عِندَ قَومٍ يَذكُرونَ فَضلَ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ فَعَطَّرونا مِن ريحِهِم ،
فَيَقولونَ :
اِهبِطوا بِنا إلَيهِم،
فَيَقولونَ:
إنَّهُم قَد تَفَرَّقوا،
فَيَقولونَ :
اِهبِطوا بِنا إلَى المَكانِ الَّذي كانوا فيهِ.
هيچ مردمى نيستند كه گرد هم آيند و از فضايل محمّد و آل محمّد ياد كنند
مگر اين كه فرشتگان از آسمان فرود آيند و به انجمن آنان ملحق شوند
و با ايشان همسخن گردند
و چون پراكنده شوند فرشتگان به آسمان عروج كنند.
پس فرشتگانِ ديگر به آنها گويند:
ما از شما رايحه اى استشمام مى كنيم كه تاكنون خوشبوتر از آن نبوييدهايم.
آن فرشتگان گويند:
ما نزد جماعتى بوديم كه از فضايل محمّد و آل محمّد سخن مى گفتند و ما را از رايحه خود عطرآگين ساختند.
آن فرشتگان ديگر گويند:
ما را نيز نزد ايشان فرود بريد.
آن فرشتگان گويند:
آنان متفرق گشتند.
آن فرشتگان ديگر گويند:
ما را به آن جايى كه اجتماع كرده بودند فرود بريد.
أَكْرِمِي مَثْواهُ
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۲۱ الى ۲۲]
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ
أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ
وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ
وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (۲۱)
و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت:
«نيكش بدار، شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم.»
و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تأويل خوابها را بياموزيم،
و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمىدانند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۲۲)
و چون به حد رشد رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم،
و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
[سورة يوسف (۱۲): آية ۲۳]
وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ
وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ
وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ
قالَ مَعاذَ اللَّهِ
إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ
إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۲۳)
و آن [بانو] كه وى در خانهاش بود خواست از او كام گيرد،
و درها را [پياپى] چفت كرد و گفت:
«بيا كه از آنِ توام!»
[يوسف] گفت:
«پناه بر خدا، او آقاى من است.
به من جاى نيكو داده است.
قطعاً ستمكاران رستگار نمىشوند.»
جایگاه نیکوی اهل نور – جایگاه بد اهل حسادت
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ
و خداست كه فرجام و مآلِ [هر يك از] شما را مىداند.
[سورة محمد (۴۷): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً
أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (۱۶)
و از ميان [منافقان] كسانىاند كه [در ظاهر] به [سخنان] تو گوش مىدهند، ولى چون از نزد تو بيرون مىروند، به دانش يافتگان مىگويند: «هم اكنون چه گفت؟»
اينان همانانند كه خدا بر دلهايشان مُهر نهاده است و از هوسهاى خود پيروى كردهاند.
وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (۱۷)
و[لى] آنان كه به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد
و [توفيق] پرهيزگارىشان داد.
فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ (۱۸)
آيا [كافران] جز اين انتظار مىبرند كه رستاخيز به ناگاه بر آنان فرارسد؟ و علامات آن اينك پديد آمده است. پس اگر [رستاخيز] بر آنان دررسد، ديگر كجا جاى اندرزشان است؟
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ
وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ (۱۹)
پس بدان كه هيچ معبودى جز خدا نيست؛
و براى گناه خويش آمرزش جوى؛
و براى مردان و زنان با ايمان [طلب مغفرت كن]؛
و خداست كه فرجام و مآلِ [هر يك از] شما را مىداند.
وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ
فَأَوْلى لَهُمْ (۲۰)
و كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند:
«چرا سورهاى [درباره جهاد] نازل نمىشود؟»
امّا چون سورهاى صريح نازل شد و در آن نامِ كارزار آمد،
مىبينى آنان كه در دلهايشان مرضى هست،
مانند كسى كه به حال بيهوشى مرگ افتاده به تو مىنگرند.
طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ
فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ (۲۱)
[ولى] فرمانپذيرى و سخنى شايسته برايشان بهتر است.
و چون كار به تصميم كشد، قطعاً خير آنان در اين است كه با خدا راست[دل] باشند.
[سورة آلعمران (۳): آية ۱۵۱]
سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً
وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ (۱۵۱)
به زودى در دلهاى كسانى كه كفر ورزيدهاند بيم خواهيم افكند،
زيرا چيزى را با خدا شريك گردانيدهاند كه بر [حقانيت] آن، [خدا] دليلى نازل نكرده است.
و جايگاهشان آتش است، و جايگاه ستمگران چه بد است.
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۱۲۸ الى ۱۲۹]
وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً
يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ
وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ
رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا
قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ
إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (۱۲۸)
و [ياد كن] روزى را كه همه آنان را گرد مىآورد [و مىفرمايد:]
«اى گروه جنيان، از آدميان [پيروان] فراوان يافتيد.»
و هواخواهان آنها از [نوع] انسان مىگويند:
«پروردگارا، برخى از ما از برخى ديگر بهره بردارى كرد،
و به پايانى كه براى ما معين كردى رسيديم.»
[خدا] مىفرمايد:
«جايگاه شما آتش است؛ در آن ماندگار خواهيد بود،
مگر آنچه را خدا بخواهد [كه خود تخفيف دهد]؛
آرى، پروردگار تو حكيم داناست.»
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۲۴ الى ۲۹]
فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (۲۹)
پس، از درهاى دوزخ وارد شويد و در آن هميشه بمانيد،
و حقّا كه چه بد است جايگاه متكبران.
[سورة العنكبوت (۲۹): الآيات ۶۱ الى ۶۹]
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً
أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ
أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (۶۸)
و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد
يا چون حقّ به سوى او آيد آن را تكذيب كند؟
آيا جاى كافران [در] جهنّم نيست؟
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۳۲ الى ۳۵]
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ
وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ
أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (۳۲)
پس كيست ستمگرتر از آن كس كه بر خدا دروغ بست،
و [سخن] راست را چون به سوى او آمد، دروغ پنداشت؟
آيا جاىِ كافران در جهنّم نيست؟
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۵۶ الى ۶۰]
وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ
أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ (۶۰)
و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستهاند روسياه مىبينى،
آيا جاى سركشان در جهنم نيست؟
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۷۱ الى ۷۵]
قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها
فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (۷۲)
و گفته شود:
«از درهاى دوزخ درآييد، جاودانه در آن بمانيد؛
وه چه بد [جايى] است جاى سركشان!»
[سورة غافر (۴۰): الآيات ۷۶ الى ۸۰]
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها
فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (۷۶)
از درهاى دوزخ درآييد، در آن جاودان [بمانيد].
چه بد است جاى سركشان.
[سورة فصلت (۴۱): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ
وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ (۲۴)
پس اگر شكيبايى نمايند جايشان در آتش است
و اگر از در پوزش درآيند مورد اجابت قرار نمىگيرند.
[سورة محمد (۴۷): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ
وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ (۱۲)
خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند،
در باغهايى كه از زيرِ [درختانِ] آنها نهرها روان است درمىآورد،
و [حال آنكه] كسانى كه كافر شدهاند،
[در ظاهر] بهره مىبرند و همان گونه كه چارپايان مىخورند، مىخورند،
و[لى] جايگاه آنها آتش است.