When a new divine message
in the heart
is received, opened, and seen!
«ذبح» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«ذَبَحْتُ الدَّنَّ: سر خمره و كوزه را باز كردم.»
«ذبح»: گشودن مهر نامۀ دستور مافوق.
وقتی که پیام الهی «seen» میشه، دیگه کار تمومه!
+ «نور جدید، سرزده از راه رسید! أَتى أَمْرُ اللَّهِ!»
+ «خونِ به ناحق ریخته شده! دَمٌ عَبِيطٌ!»
ذَبَحْتُ الدَّنَّ: أى بَزَلْتُه، شققته، ثقبته، فتقته:
سر خمره و كوزه را باز كردم.
تشبيهى است از ذبح حيوان!
این مخاطب، پیام پیامرسان خودشو دریافت کرده «رسل»، و بازش کرده و «seen» کرده!
حالا یکی از این دو حالت پیش میاد:
«سمعنا و اطعنا» و یا «سمعنا و عصینا»
این ماموریت خطرناک ذبح نور است!
به این میگن کربلا!
«الذِّبْحُ الْعَظِيمُ الْحُسَيْنُ ع»
ذبح نور، چه زیباست!
ما رأیتُ الّا جمیلاً!
«چیزی جز زیبایی ندیدم»
این جمله مشهور حضرت زینب (س) پس از واقعه عاشورا در پاسخ به عبیدالله بن زیاد است.
وقتی که این پیام الهی «seen» میشه، دیگه کار تمومه!
+ «اتمام حجّت نورانی با اهل حسادت! اولتیماتوم نورانی! حجّة الله!»
+ «نور ما تَرَک! وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ!»
خدای مهربان برای اطلاع رسانی به بندگان خودش، نورشو ذبح میکنه!
خدای مهربان به بندگانش، قول علم رو داده!
خدای مهربان به بندگانش، علم بدهکاره!
خدای مهربان برای اطلاع رسانی به بندگان خودش، نورشو، یعنی علمشو ذبح میکنه!
یعنی حسین ع را برای اهل کوفه آشکار میکنه!
+ «سورۀ بیّنة»
+ «نورِ روشنگر! آياتٌ بَيِّناتٌ!»
+ «ثار الله!»
+ «نسیم روحبخش علوم نورانی! هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى!»
«الذّبح النّور الولایة»
+ «ظهر»: ماموریت زیبا و خطرناک سالمون!
وقتی که نور ظاهر و آشکار میشه، انگاری نور ذبح میشه!
نور خودش میدونه که وقتی آشکار میشه، وقتی طاووس پرهای زیبای خودشو باز میکنه «نفش» و در معرض دید مخاطبین خودش قرار میده، وقتی درِ شیشۀ عطر باز میشه «فشو» و بوی خوش آن افشاء میشه و عالمگیر میشه «ذَبَحْتُ فارَة المِسْكِ، إذا فَتَقْتها و أخْرَجْتَ مَا فيها من المِسْك»،
در حقیقت ذبح میشه، تا خوراک حلالی باشه برای مخاطبینش!
+ «خدای مهربان راز اسم نورانی خود را برای بندگانش فاش میکند! أَفْشُوا اَلسَّلاَمَ!»
+ «نورِ آشکار و هویدا! ظهور نورانی! وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ! قُرىً ظاهِرَةً!»
ذَبَحْتُ فَأْرَةَ المِسْكِ: إِذا فَتَقْتَهَا و أَخرجْتَ ما فيها من المِسْك.
الذَّبِيْحُ: به معناى (المَذْبُوح) است.
ذبيحه يا حيوانى كه براى قربانى كردن شايسته باشد.
المَذْبُوح: ما يصلح أَن يُذْبح للنُّسُك.
المَذْبُوح: صاحب الدم، الذي يَصْلُح أَن يذبح للنُّسُك.
المَذْبوحُ: إسماعيلُ عليه السلام.
چه کسی میتونه ادعا کنه که چیز با ارزشی داره که میخواد در راه خدا ذبحش کنه؟!
خدای مهربان که علم نورانی خودشو ذبح و قربانی میکنه تا مخاطبین با خوردن گوشت این قربانی و ذبیحه، نیروی لازم برای پشت کردن به تمنا و رو نمودن به نور تقدیرات رو بدست بیاورند، در واقع معنی اش اینه که این علم و این کتاب و این معلم، با ارزش ترین چیزی است که خدای مهربان برای ارائه کردن به بندگان خودش داشته و اونو برای بندگانش آشکار کرده، ذبح کرده، و در اختیار اونها قرار داده تا با دسترسی به این کالای با ارزش، محصولات با ارزشی بنام اعمال صالح تولید کنند.
پس کسی که قربانی میکنه، ادعای بزرگی میکنه، انگاری میگه من یک چیز با ارزش تولید کردم و حالا دارم دیگران رو از این کالای با ارزش خودم بهره مند میکنم. اگر کسی تاویلا در ملکوت قلبش مهربانی نکرده باشه و تولید عمل صالح نکرده باشه، اطعام ظاهری او یعنی قربانی کردن، یک عمل عبادی است مثل نمازخوانی که به او میگویند وای بر تو! «ویل للمصلین». چون نماز رو معنا نکرده! چون نماز رو در زندگی روزمره خودش عملا پیاده نکرده! پس قربانی کردن باید معنا داشته باشه و معنای بزرگی هم داره و اونم اینه که من که به نور ولایت عامل بوده ام، محصولی مورد قبول خدای مهربان تولید کردم و حالا اونو در اختیار دیگران قرار میدم «ارث»، تا قلوب دیگران هم با این عامل قرب، به نور خودشون نزدیک بشن و از نعمت با ارزش خدای مهربان یعنی نور مهربانی بهره مند بشن و بتونن اونها هم خالق اینچنین آثاری باشند ان شاء الله تعالی.
لذا المذبوح یعنی گزینه ای با ارزش بنام اسماعیل علیه السلام که ابراهیم ع مورد خطاب خدای مهربان قرار میگیره و انگاری خدای مهربان به رسولش ابراهیم ع میگه ای رسول من، به تو چیز با ارزشی بنام علوم آل محمد ع داده ام و از تو میخواهم این علوم با ارزش رو در اختیار مخاطبینت قرار بدهی و این مستلزم گذشت از دلخواه و پشت کردن به تمناهاست لذا قربانی ابراهیم ع پذیرفته شد یعنی ابراهیم ع فهمید که ماموریت کربلا داره و باید این علوم رو به دیگران نشون بده و ظاهر کنه و اینکار همان ماموریت سخت کربلاست که باید با دل کندن از تمناهای خودش اینو ثابت کنه.
«وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِيحَةِ»
پس ماموریت قربانی کردن و ذبح نمودن شامل حال کسی میشه که چیز با ارزشی داره و اون چیز با ارزش، اسماعیل ع است چون در صلب اسماعیل ع نور محمد و آل محمد ع وجود داره، یعنی علوم نورانی اهل بیت ع در قلب اسماعیل ع وجود داره پس اسجدوا لآدم ع! اسجدوا لاسماعیل ع! یعنی از این مذبوح اخذ نور علم کنید! از این ذبیحة اخذ نور علم کنید. هر گوشت قربانی، جوهر نورانی ندارد! کسی که عامل به علوم آل محمد ع بوده، و تولید عمل صالح نموده، صاحب نور و آبرو نزد اهل بیت ع است و قربانی و ذبیحه این تولید کننده عمل صالح شفای قلب بیمار اهل حسادت است «شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ» اگر قدرش را بدانند «ثوی».
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»
+ «أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْنِ»
+ «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً»:
اصلا ذبح نور، امر الله است!
ماموریت کربلا، امر خداست!
اگر با امر خدا، در قلبی، ذبح نور قبول گردد، صاحب این قلب، مرده زنده میکند مثل داستان تکراری ذبح گاو بنی اسرائیل!
سورۀ بقره یعنی سورۀ نور!
این ذبح بقره و ذبح گوسفند و ذبح نور علم است که قلبها را میشکافد و مرده را زنده میکند!
«مِسکٌ ذبیح»:
درِ این شیشه عطر دیگه باز شده و بوی خوش اون همۀ عالم رو گرفته!
گوشت قربانی، باید مردهها زنده کند!
«القربان: الذبائح»
«وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»: یعنی من این علوم با ارزش رو فدای شما مخاطبین خود کردم تا قدرشو بدونید و بهش عمل کنید و اهل نجات شوید.
انگاری خدای مهربان میگه من این نور عظیم و بزرگ خودمو ذبح کردم و آشکار کردم و اطلاع رسانی نمودم و پیام خودمو آشکارا به اطلاع همه رساندم که این نور با ارزش، راه دسترسی به بهشت جاویدان را به مخاطبین نشان میدهد و هر کسی از اختیار خودش حسن استفاده را بنماید؛ اهل سعادت خواهد بود و بدا به حال حسودی که سوء استفاده از اختیارش نمیاد و تمنا را بر تقدیر ترجیح دهد و پشت به نور نموده و رو به تمنا، خودش را مخلد در نار جهنم نماید.
در واقع حسود، برای اندیشۀ غیر آل محمد ع ارزش قائله و برای همینه که برای اونها قربانی میکنه: «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ» برای چیزی که خودش نصب و انتخاب کرده، قربانی هم میکنه لذا خوردن گوشت این قربانی اهل حسادت، نه تنها شفا نیست که قلب رو مسموم به سم مهلک اندیشۀ لیدرهای سوء هم می نماید، پناه میبریم به خدای مهربان از شرّ کلام سوء اهل حسادت و لیدرهای حسود!
«الذبح: الشّقّ، فتق»
ذَبَحْتُ الفارة: شققتها، تشبيها بذبح الحيوان.
(شكماش را پاره كردم كه تشبيهى است از ذبح حيوان)
«فارَ المِسْكُ: بوى مشك پراكنده شد.» + «فور»
+ «حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ»
«فَأْرَةُ المسكِ: نافه مشك، نافه آهو به تشبيه موش اين چنين ناميده شده.»
(آهوان تبتى موقعى كه نافشان آماده ترشح مشك است آنرا به سنگهائى مخصوص ميسايند و مادهاى سياه رنگ ترشح مىكند كه همان مشك عنبر است و آنرا براى فروش جمع مىكنند.»
«ذَبَحَ الدّنّ»
ذَبَحْتُ الدَّنَّ: سر خمره و كوزه را باز كردم. (تشبيهى است از ذبح حيوان)
«ذَبَحْتُ الدَّنَّ: أى بَزَلْتُه»
«بَزَلَه و بَزَّلَه: شَقَّه فَتَبَزَّلَ و انْبَزَلَ»
«بَزَلَ الخَمْرَ و غيرَها: ثَقَبَ إناءَها»
«بَزَّلَ رَأيَهُ: ابتدعه: انديشۀ نوينى آورد.»
ذبح نور، میشه آشکار شدن علم!
+ «نورِ نوبرانه! نوآوری نورانی!»
+ «راهکار جدید نورانی! وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ!»
+ «آغاز ناگهانی نور! وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ!»
+ «نور میگه: تولّدم مبارک! السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ!»
+ «پنهانی که آشکار خواهد شد! هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ!»
(گشودن مُهر نامه و رویت دستور مافوق: «ذبح»)
برای بهرهمندی از محتویات کوزه باید سر آن را باز نمود.
با یاد معالم ربانی (صمد «صمد القارورة» – سقف) درپوش ظرف، باز شده و آب و علم و نور آل محمد ع در قلب سرازیر می شود.
ذبح نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
در دل شرایط تقدیرات باید مدام با یاد معالم ربانی و با استعمال اندیشه صاحبان نور، انجام وظیفه نمود تا از نور علم آل محمد ع، یعنی از محتویات کوزهای که اکنون سرش برداشته شده است بهرهمند گردید.
[مثالی برای فهم واژه «ذبح»]:
قوطی روغن ماشین، پلمپ است!
برای استفاده باید آن را سوراخ نمود تا از روغن آن بهرهمند شد!
هنگام تعویض روغن ماشین، یه وسیله و ابزار وجود داره که قوطی روغن رو از دو قسمت سوراخ می کنه تا روغن رو داخل موتور ماشین بریزه،
به این کارش میگن بزل = ذبح،
انگاری قوطی روغن تا ذبح نشه، نمیشه از محتویاتش بهرهمند شد!
«وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِيحَةِ»
ماموریت بزرگ ذبح نور! داستان تکراری کربلا! وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ! الذِّبْحُ الْعَظِيمُ الْحُسَيْنُ ع!
+ ذبح عظیم «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ»
«وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِيحَةِ»
+ «ذبح – قبض و بسط»
امر به ذبح: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً … فَذَبَحُوها»
آخر این داستان، به حیات مرده ختم شد، کانه تاریکی قلب با ذبح نور، به اخذ نور معالم ربانی منتهی میشود.
به این میگن شبزندهداری لیله قدر تا دمِ صبح!
به این میگن ناشئة اللیل از شب عرفات تا صبح منی!
به این میگن: «اتی امر الله فلا تستعجلوه»
فرامین و دستورات امراء بصورت سربسته و لاک و مهر شده به دست مامور میرسد و او مهر نامه را می گشاید «ذبح» و متن دستور را میخواند و به این فرمان عمل میکند.
انگاری «ذبح» برای دیدن و فهم دستور مافوق، امری لازم و اجباری است.
برای اینکه سر از دستورات مافوق در بیاوری باید نامه را ذبح نمایی باید سر هوای نفس و خواسته خود را ببری و نادیده بگیری و هر چه در نامه به آن امر شده سمعا و طاعتا انجام دهی پس اهل یقین دستور مافوق را می فهمند و اجرا می کنند. برای اینکه این نور در قلبت باز بشه و اونو بفهمی باید خواسته ها و هواهای نفستو زیر پا بذاری و اونو ذبح نمایی و سر ببری! اونوقت چشمت به نور علم آل محمد ع با یاد معالم ربانی روشن می شود.
در هر آیت محکمی که عرضه میشه، انگاری خدای مهربان یه گوسفند هم میفرسته تا اونو ذبح کنی و از علمش استفاده کنی و بهرهمند بشی. اما این گوسفند زمانی نازل میشه که قبل از اون در دنیای قلبت، هوای نفس و انتخاب پوچ خودتو سر بریده باشی. قلب اهل یقین با یاد معالم ربانی، کانه انتخاب نور را بر انتخاب خودش (تمنا)، ترجیح داده و «سلما لرجل» گشته، حالا از اندیشه و نظر نورانی عالَم بالا در دل شرایط مطلع گشته و بدان عامل می گردد.
شرط بهره مندی از این نور علم، اقرار به فضل صاحبان نور است.
[ذبح – قرب]:
+ «قرب – قربانی»: «القربان: الذبیحة لله»:
… ثُمَّ إِنَّ آدَمَ أَمَرَ هَابِيلَ وَ قَابِيلَ أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً
[«أَمَرَ … أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً»: از دلخواه بگذرید.]
تمناهاتو فدای نورت کن!
هر گوسفندی که در منا قربانی میشه، فدای اسماعیل ع میشه!
«فَكُلُّ مَا يُذْبَحُ بِمِنًى فَهُوَ فِدْيَةٌ لِإِسْمَاعِيلَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
هر وقت که دل کندن از تمناها سخت میشه، معنیش اینه که نمیخوای گوسفندی فدای اسماعیل ع کنی! نمیخوای قربانی کنی! قربانی کردن نماد بسیار مهمی از اعمال و مناسک حج است که معنا و مفهوم مهمی دارد و قلبی که در دل شرایط و تقدیراتش، راضی به نور تقدیرات میشه و پشت به تمنا میکنه، اجازه داره قربانی کنه و دیگران رو از این گوشت قربانی اطعام نماید.
[«أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْنِ»]:
امام رضا علیه السلام:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ مَعْنَى قَوْلِ النَّبِيِّ ص
أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْنِ
قَالَ
يَعْنِي إِسْمَاعِيلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ
أَمَّا إِسْمَاعِيلُ فَهُوَ الْغُلَامُ الْحَلِيمُ الَّذِي بَشَّرَ اللَّهُ بِهِ إِبْرَاهِيمَ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ وَ لَمْ يَقُلْ لَهُ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا رَأَيْتَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ فَلَمَّا عَزَمَ عَلَى ذَبْحِهِ فَدَاهُ اللَّهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ بِكَبْشٍ أَمْلَحَ يَأْكُلُ فِي سَوَادٍ وَ يَشْرَبُ فِي سَوَادٍ وَ يَنْظُرُ فِي سَوَادٍ وَ يَمْشِي فِي سَوَادٍ وَ يَبُولُ وَ يَبْعَرُ فِي سَوَادٍ وَ كَانَ يَرْتَعُ قَبْلَ ذَلِكَ فِي رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَرْبَعِينَ عَاماً وَ مَا خَرَجَ مِنْ رَحِمِ أُنْثَى
وَ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ لَهُ كُنْ فَكَانَ لِيَفْتَدِيَ بِهِ إِسْمَاعِيلَ
فَكُلُّ مَا يُذْبَحُ بِمِنًى فَهُوَ فِدْيَةٌ لِإِسْمَاعِيلَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
فَهَذَا أَحَدُ الذَّبِيحَيْنِ.
[وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ]:
عَنِ الْفَضْلِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ
لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ أَنْ يَذْبَحَ مَكَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ الْكَبْشَ الَّذِي أَنْزَلَهُ عَلَيْهِ تَمَنَّى إِبْرَاهِيمُ أَنْ يَكُونَ قَدْ ذَبَحَ ابْنَهُ إِسْمَاعِيلَ بِيَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْكَبْشِ مَكَانَهُ لِيَرْجِعَ إِلَى قَلْبِهِ مَا يَرْجِعُ إِلَى قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِي يَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ عَلَيْهِ بِيَدِهِ فَيَسْتَحِقَّ بِذَلِكَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا إِبْرَاهِيمُ مَنْ أَحَبُّ خَلْقِي إِلَيْكَ فَقَالَ يَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حَبِيبِكَ مُحَمَّدٍ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَمْ نَفْسُكَ قَالَ بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَفْسِي قَالَ فَوَلَدُهُ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَمْ وَلَدُكَ قَالَ بَلْ وَلَدُهُ قَالَ فَذَبْحُ وَلَدِهِ ظُلْماً عَلَى أَيْدِي أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِكَ أَوْ ذَبْحُ وَلَدِكَ بِيَدِكَ فِي طَاعَتِي قَالَ يَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُهُ عَلَى أَيْدِي أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِي قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ سَتَقْتُلُ الْحُسَيْنَ ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ يَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِكَ سَخَطِي
فَجَزِعَ إِبْرَاهِيمُ لِذَلِكَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ يَبْكِي
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ فَدَيْتُ جَزَعَكَ عَلَى ابْنِكَ إِسْمَاعِيلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِيَدِكَ بِجَزَعِكَ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَكَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ.
مشتقات ریشۀ «ذبح» در آیات قرآن:
داستان زیبای تکراری ذبح بقره!
[سورة البقرة (۲): الآيات ۶۷ الى ۷۱]
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (۶۷)
و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت:
«خدا به شما فرمان مىدهد كه: ماده گاوى را سر ببريد»،
گفتند: «آيا ما را به ريشخند مىگيرى؟»
گفت: «پناه مىبرم به خدا كه [مبادا] از جاهلان باشم.»
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (۷۱)
گفت: «وى مىفرمايد: در حقيقت، آن ماده گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند؛ و نه كشتزار را آبيارى كند؛ بىنقص است؛ و هيچ لكهاى در آن نيست.»
گفتند: «اينك سخن درست آوردى.»
پس آن را سر بريدند، و چيزى نمانده بود كه نكنند.
داستان زیبای تکراری ذبح اسماعیل!
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۰۱ الى ۱۱۳]
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (۱۰۲)
و وقتى با او به جايگاه «سَعْى» رسيد، گفت:
«اى پسرك من! من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبُرَم،
پس ببين چه به نظرت مىآيد؟»
گفت:
«اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن.
ان شاء اللّه مرا از شكيبايان خواهى يافت.»
وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (۱۰۷)
و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم.
داستان زیبای تکراری ذبح هدهد!
«لَأَذْبَحَنَّهُ (الْهُدْهُدَ)»
انگاری هدهد، اطلاعات با ارزش و ذیقیمتی داره که باید ذبح بشه!
[سورة النمل (۲۷): الآيات ۲۰ الى ۲۶]
وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ
ما لِيَ لا أَرى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ (۲۰)
و جوياى [حالِ] پرندگان شد و گفت:
«مرا چه شده است كه هدهد را نمىبينم؟ يا شايد از غايبان است؟
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (۲۱)
قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد.
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ (۲۲)
پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت: «از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى، و براى تو از «سبا» گزارشى درست آوردهام.
إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ (۲۳)
من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت مىكرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت.
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ
وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ
فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ (۲۴)
او و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مىكنند،
و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان را از راه [راست] بازداشته بود،
در نتيجه [به حق] راه نيافته بودند.
أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (۲۵)
[آرى، شيطان چنين كرده بود] تا براى خدايى كه نهان را در آسمانها و زمين بيرون مىآورد و آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىنماييد مىداند، سجده نكنند؛
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمُ (۲۶)
خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست، پروردگار عرشِ بزرگ است.»
داستان تکراری: حسود برای «من دون الله» ذبح میکند!
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً فَمَنِ اضْطُرَّ في مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (3)
داستان تکراری ذبح ابناء:
[سورة البقرة (۲): آية ۴۹]
وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (۴۹)
و [به ياد آريد] آنگاه كه شما را از [چنگ] فرعونيان رهانيديم؛ [آنان] شما را سخت شكنجه مىكردند؛ پسران شما را سر مىبريدند؛ و زنهايتان را زنده مىگذاشتند، و در آن [امر، بلا و] آزمايش بزرگى از جانب پروردگارتان بود.
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ (6)
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدينَ (4)
داستان تکراری تمحیص و جداسازی اهل نور از اهل حسادت:
[سورة آلعمران (۳): آية ۱۴۱]
وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ (۱۴۱)
و تا خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند خالص گرداند و كافران را [به تدريج] نابود سازد.
+ مقالۀ: «نور، فرایند جداسازی! حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ!»
👈 این تمحیص و جداسازی فقط با فرایند «ذبح علم» امکان پذیر است، یعنی داستان تکراری کربلا! «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ»
«وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ»