Exhaustible Heart!
Inexhaustible Heart!
exhaust fumes coming out of the exhaust pipe!
exhaust dark fumes are coming out of the exhausted heart!
«هلع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الهَلَعُ: الجَزَعُ و قِلّةُ الصبرِ»
«ناقة هِلْوَاعٌ: حديدة سريعة،
سَرِيعةٌ شَهْمةُ الفُؤادِ تخافُ السَّوْط،
هي التي تَضْجَرُ فَتُسْرِعُ في السير»
شتری که از ترس شلاق و فریاد سوارهاش، تند راه میره!
حسود از ترس اینکه مبادا تمناهاشو از دست بده،
فوری به نورش و تقدیراتش پشت میکنه و بسرعت رو به تمناهاش حرکت میکنه!
«الهَلَعُ فى الإنسان: شِبْه الحِرْص»
«الهَلُوعُ: الذي يَفْزَعُ و يَجْزَعُ من الشرّ»
«رجلٌ هَلُوعٌ: إِذا كان لا يصبر على خير و لا شرّ حتى يفعل في كل واحد منهما غير الحق»
«هَلِعَ: جاعَ»: انگاری حسود، گرسنۀ تمنّاهاشه!
برای همین راضی به تقدیراتش نیست و برای رسیدن به تمنّاهاش عجله داره!
«الهَلُوع: آنكه زارى كند،
آنكه از شير بترسد،
خستهاى كه بر مصيبتها نتواند تحمل كند،
آنكه مال اندوزى كند.»
اینکه هلع، آز و طمع معنا شده در واقع همان رو به تمناها بودن است «تمايل الى تنعّم و تلذّذ» که نتیجه راضی به تقدیرات نبودن است و از تقدیرات ترسیدن و بیتابی کردن، بهانۀ حسود برای رسیدن به تمنّاهای خویش است.
«ناقة هِلْواعٌ: هي النَّفُورُ»:
انگاری حسود از نور تقدیراتش نفرت داره! عاشق تقدیراتش نیست!
+ «عشق و نفرت!»
تقدیراتشو نمیپرسته!
«الهُلائِعُ: اللَّئيمُ»
از تقدیرات تلخ نترس و بیتابی نکن! نفس هلوع!
اهل نور نسبت به تقدیرات تلخ خود، خستگیناپذیر هستند! + «جلد: رجلا جلدا»
«inexhaustible»
+ «جود – جواد»: اهل نور کم نمیارن! (∞=1+1)، خسته نمیشن! بیتابی نمیکنن!
با نور رابطۀ خودشونو دیسکانکت نمیکنن!
اما اهل حسد با کوچکترین فشاری فورا جا میزنن و قطع رابطه میکنن و میرن پی تمناهاشون!
+ «نور از دست رفته!»
دیدی ماشینها رو هر سال میبرن معاینه فنی و میزان دودی که از لولۀ اگزوز ماشین خارج میشه رو تست میکنن و اگه ایراد داشته باشه، اجازه تردد به ماشین نمیدن.
در واقع این مثالی است برای قلبها، که باید مدام تست معاینه فنی سالم داشته باشن،
یعنی به قلبهای سالم اجازه زندگی و معاشرت با دیگران باید داده بشه،
وگرنه با حسادت، دودی سیاه از اگزوز قلب اونها خارج میشه که اهل فن میفهمن این قلب در تست معاینه فنی خودش رد شده و نمیتونه با دیگران تعامل برقرار کنه و فقط اهل نور هستند که با قلب سلیم، تست معاینه فنی نرمال دارند، یعنی مدام قبض و بسط نور قلبشونو میفهمن و امر و نهی ولی خدا رو میفهمن و پی به اشتباهشون میبرن و مسیر غلطشونو عوض میکنن، لذا هنگام رانندگی در صراط مستقیم، دود نمیکنند.
اما اکثرا میبینیم که قلبها (ماشینها) در خیابانها (زندگی روزمره) چنان دودی راه انداختهاند که چشم، چشم رو نمیبینه!
و این نتیجۀ استعمال حسد در دنیای قلبهاست و اینو واژۀ «هلع» توضیح میده که حسادت با قلبها کاری میکنه که نسبت به تقدیرات بیتابی میکنن! میترسن! زود دود میکنن و جوش میارن! اما قلب سلیم که حواسش به نورش هست و اونو میپرسته، متوجه ماموریت خودش از این تقدیر تلخ (کربلا) میشه لذا جا نمیزنه و بیتابی نمیکنه و میدونه این شرایط دقیقا حکیمانه است و برای اصلاح و تربیت قلب او تنظیم و تقدیر شده و قلب سلیم، حواسش به اصول و اسراری که در هر تقدیر وجود داره، هست. اعتراض و پرخاش نسبت به آیات نمیکنه. دود راه نمیندازه!
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً
به راستى كه انسان سخت آزمند [و بىتاب] خلق شده است.
إِلَهِي … اغْفِرْ لِهَذِهِ النَّفْسِ الْهَلُوعَةِ وَ لِهَذَا الْقَلْبِ الْجَزُوعِ
الَّذِي لَا يَصْبِرُ عَلَى حَرِّ الشَّمْسِ فَكَيْفَ بِحَرِّ نَارِكَ يَا عَظِيمُ يَا رَحِيمُ.
فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ!
چه جسورند بر آتش!
[سورة المعارج (۷۰): الآيات ۱۱ الى ۳۵]
يُبَصَّرُونَهُمْ
يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ (۱۱)
آنان را به ايشان نشان مىدهند.
گناهكار آرزو مىكند كه كاش براى رهايى از عذاب آن روز، مىتوانست پسران خود را عوض دهد،
وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ (۱۲)
و [نيز] همسرش و برادرش را،
وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ (۱۳)
و قبيلهاش را كه به او پناه مىدهد،
وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ (۱۴)
و هر كه را كه در روى زمين است همه را [عوض مىداد] و آنگاه خود را رها مىكرد.
كَلاَّ إِنَّها لَظى (۱۵)
نه چنين است.
[آتش] زبانه مىكشد،
نَزَّاعَةً لِلشَّوى (۱۶)
پوستِ سر و اندام را بركننده است.
تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى (۱۷)
هر كه را پشت كرده و روى برتافته،
وَ جَمَعَ فَأَوْعى (۱۸)
و گرد آورده و انباشته [و حسابش را نگاه داشته] فرا مىخواند.
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (۱۹)
به راستى كه انسان سخت آزمند [و بىتاب] خلق شده است.
إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (۲۰)
چون صدمهاى به او رسد عجز و لابه كند.
وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (۲۱)
و چون خيرى به او رسد بخل ورزد.
إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (۲۲)
غير از نمازگزاران:
الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (۲۳)
همان كسانى كه بر نمازشان پايدارى مىكنند.
وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (۲۴)
و همانان كه در اموالشان حقّى معلوم است،
لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (۲۵)
براى سائل و محروم.
وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (۲۶)
و كسانى كه روز جزا را باور دارند.
وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (۲۷)
و آنان كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند.
إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ (۲۸)
چرا كه از عذاب پروردگارشان ايمن نمىتوانند بود.
وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (۲۹)
و كسانى كه دامن خود را حفظ مىكنند،
إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (۳۰)
مگر بر همسران خود يا كنيزانشان كه [در اين صورت] مورد نكوهش نيستند.
فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (۳۱)
و هر كس پا از اين [حدّ] فراتر نهد، آنان همان از حدّ درگذرندگانند.
وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (۳۲)
و كسانى كه امانتها و پيمان خود را مراعات مىكنند.
وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (۳۳)
و آنان كه بر شهادتهاى خود ايستادهاند.
وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (۳۴)
و كسانى كه بر نمازشان مداومت مىورزند.
أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ (۳۵)
آنها هستند كه در باغهايى [از بهشت]، گرامى خواهند بود.
اهل نور، هلع ممدوح به نور تقدیراتشون دارند!
لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفةِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ
ما مَدُّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّه ُ بِهِ الأعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدّنيا و نَعيمِها ،
و كانَت دُنياهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأرجُلِهِم ،
و لَنَعِموا بِمَعرِفةِ اللّه ِ جَلَّ و عزَّ ،
و تَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَلْ في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أولِياءِ اللّه ِ .
إنَّ مَعرِفةَ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ
اُنسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ،
و صاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ،
و نُورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ،
و قُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ،
و شِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ.
به زرق و برق زندگى دنيا و نعمتهاى آن كه خداوند دشمنان را از آنها بهرهمند ساخته است چشم نمىدوختند
و دنياى آنان در نظرشان كمتر از خاك زير پايشان بود
و از معرفت خدا متنعم مىشدند
و چونان كسى از آن لذّت مىبردند كه همواره در باغهاى بهشت با اولياء و دوستان خدا باشد.
شناخت خدا،
مونس هر تنهايى است
و يار هر بى كسى
و روشنايى هر تاريكى
و نيروى هر ناتوانى
و شفاى هر بيمارى.
ثُمَّ قَالَ ع:
وَ قَدْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَوْمٌ يُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يُنْشَرُونَ بِالْمَنَاشِيرِ وَ تَضِيقُ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِرُحْبِهَا
فَمَا يَرُدُّهُمْ عَمَّا هُمْ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِمَّا هُمْ فِيهِ
مِنْ غَيْرِ تِرَةٍ وَتَرُوا مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِمْ وَ لَا أَذًى
بَلْ مَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ
فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ دَرَجَاتِهِمْ
وَ اصْبِرُوا عَلَى نَوَائِبِ دَهْرِكُمْ تُدْرِكُوا سَعْيَهُمْ.
سپس فرمود:
محققا پيش از شماها مردمى بودند كه كشته میشدند و سوخته مىشدند و با اره اره مىشدند و زمين پهناور براى زندگى آنها تنگ مىشد
و هيچ چيز، آنها را از عقيدهاى كه داشتند بر نمىگردانيد،
دشمنان از آنها خونى طلب نميكردند و آزارى نديده بودند كه در برابر آن چنين كارهائى با آنها بكنند،
بلكه تنها از آنها انتقام میكشيدند كه به خداوند عزيز حميد ايمان آورند،
شما از پروردگارتان درجات آنها را طلب كنيد و بخواهيد كه با آنها همپايه گرديد،
و بر ناگواريهاى روزگار خود شكيبائى كنيد تا بكوشش آنها برسيد.
قلبی که نورشو میپرسته!
«فَاِذا مَرُّوا بِآيَة فيها تَشْويقٌ … وَ اِذا مَرُّوا بِآيَة فيها تَخْويفٌ»
یعنی قلبی که اخم و لبخند ولیّ خدا رو میبینه و میفهمه و ترتیب اثر میده!
قلبی که با این نور و ظلمت، با این اخم و لبخند،
همینجا و در همین لحظۀ عرضۀ آیت،
بهشت و جهنمشو میبینه و آگاهانه انتخاب میکنه و تصمیم میگیره!
امام علی علیه السلام:
اَمَّا اللَّيْلُ فَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ
تالينَ لاِجْزاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتيلاً،
يُحَزِّنُونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ،
وَ يَسْتَثيرُونَ بِهِ دَواءَ دائِهِمْ.
فَاِذا مَرُّوا بِآيَة فيها تَشْويقٌ
رَكَنُوا اِلَيْها طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَيْها شَوْقاً، وَ ظَنُّوا اَنَّها نُصْبَ اَعْيُنِهِمْ.
وَ اِذا مَرُّوا بِآيَة فيها تَخْويفٌ
اَصْغَوْا اِلَيْها مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا اَنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهيقَها فى اُصُولِ آذانِهِمْ.
فَهُمْ حانُونَ عَلى اَوْساطِهِمْ،
مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَ اَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ اَطْرافِ اَقْدامِهِمْ،
يَطْلُبُونَ اِلَى اللّهِ تَعالى فى فِكاكِ رِقابِهِمْ.
به هنگام شب براى عبادت برپايند،
در حالىكه اجزاى قرآن را شمرده و سنجيده تلاوت كنند،
خود را به آيات قرآن اندوهگين ساخته،
و داروى دردشان را از آن برگيرند.
و چون به آيهاى بشارتدهنده بگذرند به مورد بشارت طمع كنند،
و روحشان از روى شوق به آن خيره گردد،
و گمان برند كه مورد بشارت در برابر آنهاست.
و چون به آيهاى بگذرند كه در آن بيم داده شده، گوش دل به آن دهند،
و گمان برند شيون و فرياد عذاب بيخ گوش آنان است.
قامت به ركوع خم كردهاند،
به وقت سجده پيشانى و دست و زانو و انگشتان پا بر زمين مىگذارند،
و از خداوند آزادى خود را از عذاب مىطلبند.
امام باقر علیه السلام:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ لِجَابِرٍ
أَ يَكْتَفِي مَنِ اِنْتَحَلَ اَلتَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ
فَوَ اَللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اِتَّقَى اَللَّهَ وَ أَطَاعَهُ
وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ إِلاَّ بِالتَّوَاضُعِ وَ اَلتَّخَشُّعِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اَللَّهِ وَ اَلصَّوْمِ وَ اَلصَّلاَةِ وَ اَلتَّعَهُّدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ اَلْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ اَلْمَسْكَنَةِ وَ اَلْغَارِمِينَ وَ اَلْأَيْتَامِ وَ صِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ تِلاَوَةِ اَلْقُرْآنِ وَ كَفِّ اَلْأَلْسُنِ عَنِ اَلنَّاسِ إِلاَّ مِنْ خَيْرٍ
وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي اَلْأَشْيَاءِ
قَالَ جَابِرٌ
فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا نَعْرِفُ أَحَدا بِهَذِهِ اَلصِّفَةِ
قَالَ يَا جَابِرُ
لاَ تَذْهَبَنَّ بِكَ اَلْمَذَاهِبُ
حَسْبُ اَلرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّا وَ أَتَوَلاَّهُ ثُمَّ لاَ يَكُونُ مَعَ ذَلِكَ فَعَّالا
فَلَوْ قَالَ إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ اَللَّهِ فَرَسُولُ اَللَّهِ خَيْرٌ مِنْ عَلِيِّ
ثُمَّ لاَ يَعْمَلُ بِعَمَلِهِ وَ لاَ يَتَّبِعُ سُنَّتَهُ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئا
فَاتَّقُوا اَللَّهَ وَ اِعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اَللَّهِ
لَيْسَ بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ
أَحَبُّ اَلْعِبَادِ إِلَى اَللَّهِ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ لَهُ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ
وَ اَللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاَّ بِالطَّاعَةِ
مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ اَلنَّارِ
وَ لاَ عَلَى اَللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ
مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعا فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ
وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِيا فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ
وَ لاَ يُنَالُ غَدا وَلاَيَتُنَا إِلاَّ بِالْفَضْلِ وَ اَلْوَرَعِ.
امام باقر عليه السّلام به جابر فرمود:
آيا كسى كه خودش را به شيعه نسبت مىدهد
همين مقدار كه اظهار دوستى با ما اهل بيت را كند برايش كافى است؟
به خدا قسم شيعۀ ما نيست مگر كسى كه از خدا بپرهيزد و فرمانبردار او باشد،
و شيعيان ما شناخته نمىشوند مگر با فروتنى و خضوع و بسيار ياد خدا، و روزه گرفتن و نماز خواندن، و دلجويى از همسايگان مستمند و فقيران و بدهكاران و يتيمان، و راستگويى، و خواندن قرآن و نگاه داشتن زبان در برابر مردم مگر به كلام نيكو،
و اينها در همه چيز امين قبايل خود بودند.
جابر گويد:
گفتم: يا ابن رسول اللّٰه ما كسى را به اين صفات نمى شناسيم.
فرمود:
اى جابر سخنان مردم در تو تأثير نگذارد،
آيا همين بس است كه كسى بگويد من على را دوست دارم و پيرو او هستم، ولى كارى نكند،
و اگر بگويد: من رسول خدا را دوست دارم و رسول خدا بهتر از على است، سپس به شيوه و روش او عمل نكند و سنت او را پيروى نكند محبّت پيامبر نفعى به حال او ندارد.
پس از خدا بپرهيزيد و براى آنچه نزد خدا هست عمل نمائيد
زيرا بين خدا و كسى خويشاوندى نيست
بلكه محبوبترين بندگان نزد خداوند و ارجمندترين ايشان نزد او با تقواترين آنهاست،
و عملكنندهترين آنها به طاعت اوست.
بخدا قسم تقرّب به خدا ميسّر نيست براى كسى، مگر به اطاعت و بندگى،
و برات آزادى از دوزخ به دست ما نيست،
و احدى را بر خدا حجتى نيست،
هر كس مطيع خداست دوست ماست، و هر كس نافرمانى خدا كند دشمن ماست،
و فرداى قيامت به ولايت ما نمى رسد مگر به وسيله فضيلت و پرهيز از گناه.
اگه تمناتو آب ببره چکار میکنی؟!
اگه جای مادر موسی ع بودی چکار میکردی؟
اگه جای پدر اسماعیل ع بودی چکار میکردی؟
اگه ماموریتت این باشه که خودت با دست خودت تمناتو بسپاری به آب که ببره چکار میکردی؟!
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۷ الى ۱۰]
وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ
فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي
إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (۷)
و به مادر موسى وحى كرديم كه:
«او را شير ده، و چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز،
و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمىگردانيم
و از [زمره] پيمبرانش قرار مىدهيم.»
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ (۸)
پس خاندان فرعون، او را [از آب] برگرفتند تا سرانجام دشمنِ [جانِ] آنان و مايه اندوهشان باشد.
آرى، فرعون و هامان و لشكريان آنها خطاكار بودند.
وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (۹)
و همسر فرعون گفت:
«[اين كودك] نور چشم من و تو خواهد بود. او را مكُشيد.
شايد براى ما سودمند باشد يا او را به فرزندى بگيريم، ولى آنها خبر نداشتند.
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۱۰)
و دل مادر موسى [از هر چيز، جز از فكر فرزند] تهى گشت.
اگر قلبش را استوار نساخته بوديم تا از ايمانآورندگان باشد،
چيزى نمانده بود كه آن [راز] را افشا كند.
اگه ماموریتت این باشه که خودت با دست خودت سر تمناتو بِبُرّی چکار میکردی؟!
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۰۱ الى ۱۱۳]
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (۱۰۱)
پس او را به پسرى بردبار مژده داديم.
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (۱۰۲)
و وقتى با او به جايگاه «سَعْى» رسيد، گفت: «اى پسرك من! من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبُرَم، پس ببين چه به نظرت مىآيد؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. ان شاء اللّه مرا از شكيبايان خواهى يافت.»
فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (۱۰۳)
پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند،
وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (۱۰۴)
او را ندا داديم كه اى ابراهيم!
قَدْ صَدَقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۰۵)
رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى. ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (۱۰۶)
راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود.
وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (۱۰۷)
و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم.
وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (۱۰۸)
و در [ميان] آيندگان براى او [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم.
سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ (۱۰۹)
درود بر ابراهيم.
كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۱۰)
نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (۱۱۱)
در حقيقت، او از بندگان با ايمان ما بود.
وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (۱۱۲)
و او را به اسحاق كه پيامبرى از [جمله] شايستگان است مژده داديم.
وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (۱۱۳)
و به او و به اسحاق بركت داديم، و از نسل آن دو برخى نيكوكار و [برخى] آشكارا به خود ستمكار بودند.