دکتر محمد شعبانی راد

تکلیف ما چیه؟ تکلیف ما رو کی معلوم میکنه؟!

What is our homework?
Who determines it?!

هر کسی خودش باید مشقاشو بنویسه!
خودت باید با قلبت، نور و ظلمتتو بفهمی!

+ «قحم»: خودت، آگاهانه و با کمک نور، با مشکلاتت روبرو شو! مکعّب روبیک!
+ «سفر انفرادی با نور!»
+ «یاقوت سرخ!»
+ «فرض»
اون تکلیف و مشقی که باید ازش نمره قبولی بگیریم، ماموریت کربلاست!
«وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ»
حتما همه به تکلیفی که بعهده اونها گذاشته شده دعوت میشن!
«السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته»
«ندای نورانی – منادی نور»

«أَوَّلُ ذَلِكَ، الدُّعَاءُ إِلَى … وَلَايَةِ اللَّهِ مِنْ وَلَايَةِ الْعِبَادِ»
اذن الله و دعوت و ندای ابراهیم ع برای مدعوین اهل نور یقین در هر زمان،
برای نجات از بردگی شیطان و توفیق بندگی رحمان است!»

امام علی علیه السلام:
مَنْ كَلِفَ بِالْعِلْمِ فَقَدْ أَحْسَنَ إِلَى نَفْسِهِ‏.
کسی که برای کسب نور دانش به زحمت افتد، پس به خود نیکویی کرده است!

اگه میخوای در حق خودت خوبی کرده باشی، زحمت نوشتن مشقهاتو خودت بکش!
خودت باید دلت به حال خودت بسوزه و مشقاتو بنویسی! خوش‌خط هم باید بنویسی!
+ «محاسبه نفس»
+ «مجاهده قلبی»
+ «تهذیب نفس»

«کلف» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الْكَلَفُ‏ في الوجه»
این کک و مک و خال به صورت چسبیده و نمیشه ازش جداش کنی!
«تَكَلَّفَ‏ الأمرَ: عهده‌‏دار آن كار شد و در آن رنج كشيد.»
واژه «کلف» به ما میگه:
گرچه تحمل تلخی آیات، توام با رنج خواهد بود «کُلفة»،
اما این رنج، تکلیفته! نمیشه ازش فرار کنی!
کربلا، تکلیفی برای همه!
باید رغم انف کنی! این درد زایمان «مخض» رو تحمل کنی!
این درد زایمان، تو رو به سمت جذع النخلة می کشاند!

+ «جذع»

تکلیف ما چیه؟
تکلیف ما رو کی معلوم میکنه؟!
کی ما رو از بلاتکلیفی در میاره؟!
چجوری میخواد به ما بفهمونه و ما رو از بلاتکلیفی در بیاره؟!
جواب همه این سوالها با فهم قبض و بسط نور معلوم میشه!
مقدمه‌ی فهم قبض و بسط نور قلب، داشتن یاقوت سرخی است
که تار و پودش از نور و ظلمت ساخته شده!
و «کلّ مولود یولد علی الفطرة»
یعنی خدای مهربان همه‌ی قلبها رو در بدو تولد با ویژگی فهم نور و ظلمت خلق میکنه!

+ «با حضور نور، دلواپس نباش!»
+ «با نور، دست و دل باز باش!»
+ «استطاعت نورانی!»
+ «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین!»

تکلیف – استطاعت – قبض و بسط

امام صادق علیه السلام:
مَا كَلَّفَ‏ اللَّهُ الْعِبَادَ كُلْفَةَ فِعْلٍ وَ لَا نَهَاهُمْ عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى جَعَلَ لَهُمُ الِاسْتِطَاعَةَ
ثُمَّ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ
فَلَا يَكُونُ الْعَبْدُ آخِذاً وَ لَا تَارِكاً إِلَّا بِاسْتِطَاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ قَبْلَ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ
وَ قَبْلَ الْأَخْذِ وَ التَّرْكِ
وَ قَبْلَ الْقَبْضِ وَ الْبَسْطِ.

خداوند بندگان را به انجام كارى موظّف نفرموده و آنها را از چيزى نهى نفرموده است
تا آن‌كه استطاعت را برايشان قرار داده،
آنگاه به آنان امر فرموده و آنها را نهى نموده است.
پس بنده فراگيرنده و واگذارنده نيست مگر به استطاعتى كه پيش از امر و نهى و پيش از فراگرفتن و واگذاشتن و پيش از گرفتن و گستردن وجود دارد.

پس خدا ما رو جوری خلق کرده که میتونیم از بلاتکلیفی در بیایم!
چجوری؟
«قلب سلیم + نور هدایت»

قلب با آرامش ذكر خدا را مى‏‌گويد!

امام باقر عليه السّلام:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْطَى الْمُؤْمِنَ الْبَدَنَ الصَّحِيحَ وَ اللِّسَانَ الْفَصِيحَ وَ الْقَلْبَ الصَّرِيحَ
وَ كَلَّفَ‏ كُلَّ عُضْوٍ مِنْهَا طَاعَةً لِذَاتِهِ وَ لِنَبِيِّهِ وَ لِخُلَفَائِهِ
فَمِنَ الْبَدَنِ الْخِدْمَةَ لَهُ وَ لَهُمْ
وَ مِنَ اللِّسَانِ الشَّهَادَةَ بِهِ وَ بِهِمْ
وَ مِنَ الْقَلْبِ الطُّمَأْنِينَةَ بِذِكْرِهِ وَ بِذِكْرِهِمْ
فَمَنْ شَهِدَ بِاللِّسَانِ وَ اطْمَأَنَّ بِالْجَنَانِ وَ عَمِلَ بِالْأَرْكَانِ أَنْزَلَهُ اللَّهُ الْجِنَانَ.
خداوند متعال به مؤمن بدنى تندرست، و زبانى فصيح و دلى روشن عطا فرموده است،
و براى هر يك از اعضاء او براى خود و پيامبرش و جانشينانش اطاعت و فرمان بردارى قرار داده است.
بدنش براى خداوند و آنها خدمت مى‏‌كند،
زبانش براى آنها شهادت مى‌‏دهد،
قلب با آرامش ذكر خدا را مى‏‌گويد،
هر كس با زبان شهادت دهد و در دل خود آرامش داشته باشد،
و با اركان و جوارح خود كار كند خداوند او را وارد بهشت مى‌‏سازد.

امام سجاد علیه السلام:
اللَّهُمَّ إِنَّكَ كَلَّفْتَنِي‏ مِنْ نَفْسِي‏ مَا أَنْتَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي،
وَ قُدْرَتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِي،

فَأَعْطِنِي مِنْ نَفْسِي مَا يُرْضِيكَ عَنِّي،
وَ خُذْ لِنَفْسِكَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِي فِي عَافِيَةٍ
.
خدایا! کار دشواری چون اصلاح نفسم را بر عهدۀ من نهاده‌ای که خودت از من به آن کار تواناتری
و توانایی‌ات بر آن کار و بر من، بیش از توانایی من است؛
پس چیزی که تو را از من خشنود می‌کند به من عطا کن
و خشنودی‌ات را در حال تندرستی‌ام، از من دریافت دار.

نفس مُکَلَّف!

نور الولایة، فرایندی است شخصی!
هر کسی خودش باید مشقاشو بنویسه!

نور الولایة، فرایندی است که هر کسی شخصا مکلّفه خودش انجامش بده
نه دیگری بجای او و برای او!
مثال: وقتی فرزند خردسالت تب میکنه و می‌بریش آزمایشگاه، ازش نمونه خون بگیرن،
حاضری بجای او، تو رو سوزن بزنن، اما نمیشه،
و برای گرفتن نمونه خون، برای تشخیص بیماری، باید از خودش خون بگیرن
و این یعنی اینکه نور الولایة فرایندی است که با خود شخص کار داره
و کسی نمیتونه بجای اون شخص قرار بگیره!
حسب و نسب دنیایی، ملاک کار نور الولایة نیست!
تا خودت شخصا نور ولایت رو نفهمی، نمیتونی از اسارت هوای نفس حسودت خارج بشی
و خروج از ظلمت و ورود به نور فقط قلب وصل به نور میخواهد و بس!
نور، فرایندی است که خودت باید از پسِ فهمش بربیای
و کسی در فهم قبض و بسط نور کمکت نمیکنه، یعنی نمیتونه که کمکت کنه!
هر کس خودش باید این تجربه‌ی نورانیِ شخصی رو داشته باشه.
یه چیز محرمانه است و نمیشه همه توی قلب هم سرک بکشن ببینن اون تو چه خبره!
انگاری خدا با هر کسی، خصوصی و بدون اینکه دیگران متوجه بشن، باهاشون صحبت میکنه.
این وسط کسی متوجه این رابطه پنهانی ناپیدا نمیشه جز خودش و خدای خودش.
نور الولایة، فرایند کلامی و عملیاتی بین خالق و مخلوق است.
نور، راه بهره‌مندی از ربوبیت و عملیات اصلاح و تربیت و تادیب مخلوق به سبب خالق است.
نور، مثل واژه شفاست: شفا البئر: انگاری خالق با فرایند نور، دست مخلوق رو میگیره و از لبه‌ی چاه تاریک جهل و هوای نفس حسودش میکشه میاره بیرون و نجاتش میده و اینو واژه شفا برای تفهیم واژه و فرایند نور یادمون میده.
نور مثل واژه ضیف است: انگاری مخلوق به سبب نور به خالقش اضافه میشه و میهمان خدا میشه.
نور مثل واژه قرب است: انگاری کشتی به گل نشسته ما رو، کشتی یدک کش نورانی ولایت، از توی گلِ حسادت در میاره و میبره وسط دریا و واژه قرب «قارب النجاة» این فرایند رو برای نور مثال میزنه.
نور مثل واژه صلی است: انگاری قلب سرد ما کنار گرمای نور خورشید علم آل محمد ع  قرار میگره و آرام میشه.
نور مثل واژه صوم است: انگاری تا اخم نورانی نباشه، نمیشه دست از اندیشه و کارهای بد برداشت.
نور مثل واژه زکو است: انگاری نور، لنگه‌ی گم شده ماست که وقتی باهاش جفت میشیم، کامل و قشنگ و زیبا میشیم.
نور مثل واژه زوج – فضا – قضا – اراده – حکم و …. هزار واژه در مقاله‌های خودشون گفته شده و همه‌ی واژه و عکسها و فیلمها و هر چی که میبینیم، همه دارن فرایند نور رو به ما یاد میدن و خدا همه چیز رو وصل به نور هدایت خودش خلق کرده و همه چیز با نور جفت شده و فرد و تنها، فقط خداست! و هیچ چیز جدای از نور الولایة اصلا وجود نداره و همه چیز زوج است الا خود خدا که فرد، واحد، صمد و احد است.
در واقع تا نور رو اینجوری در هر چیزی درک نکنی و نور رو در هر نار آیتی نبینی و تا فلاش دوربین، در حالت استند‌بای برای عکس گرفتن از سوژه در شب، روشن نشه و تا اون فلاش یه لحظه برقی نزنه، تو هیچوقت نمیتونی توی این راه تاریک دنیای دلخواهها و تمناهات قدم از قدم برداری و در این تونل ظلمت، تا چشم قلبت به نور ولایت روشن نشه و مسیرو پیدا نکنه،
سقوط حتمی است «وسق – اتّسق».

«لا يُكَلِّفُ‏ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» + «إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ»
خدا هيچ كس را جز به اندازه توانى كه به او داده،
و آنچه براى ما مقرر داشته است، تكليف نمى‏‌كند!
در واقع خدا به هر کسی به اندازه‌ی وسعش، نور ولایت میده
و حالا اونو مکلف به انجام تکلیفش میکنه!
+ «اتمام حجّت!»
امام صادق علیه السلام:
«إِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ عَلَى النَّاسِ بِمَا آتَاهُمْ وَ مَا عَرَّفَهُمْ»
«خداوند به وسيله آنچه به مردم داده و شناسانده، بر آنان اقامه حجّت كرده است.»
انگاری جز فهمیدن همین نور الولایة و عمل به این امر الله نورانی،
به هیچ چیز دیگری مکلّف نیستیم!
تکلیف ما رو نور معلوم می‌کنه
و هر کسی هم باید خودش شخصا تکلیفشو بدونه و بهش عمل کنه!
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ خَلْقَهُ
أَرَادَ أَنْ يَكُونُوا عَلَى آدَابٍ رَفِيعَةٍ وَ أَخْلَاقٍ شَرِيفَةٍ
»
خداوند با قبض و بسط نور قلبها، تکلیف رو معلوم میکنه!
«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ»
امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه فرمودند:
«قَالَ: حَتَّى يُعَرِّفَهُمْ مَا يُرْضِيهِ وَ مَا يُسْخِطُهُ»
«يعنى تا زمانى كه آن چه موجب رضايت و خشم خداوند مى‏‌شود، به آنها بشناساند.»
فقط با قبض و بسط نور قلبت میتونی رضا و سخط ولیّ خدا رو متوجه بشی!
و خداوند با این روش، قدرت خودشو در اصلاح و تربیت قلبها نشون میده!
+ «جبر و تفویض اختیار!»
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَلَّفَ‏ تَخْيِيراً وَ نَهَى تَحْذِيراً»
«
خدا جوری امر و نهی میکنه که از انسان سلب اختیار نمیشه!»
خدا، اینجوری، یعنی با قبض و بسط نور قلب ما، خودشو به ما میشناسونه و معرفی میکنه!
معرفت به خدا برای ما، تا چه حدی تعریف شده؟
وقتی با قلبت نور و ظلمت رو میفهمی، اقرار به شناخت و معرفت به نورش میکنی
و این به معنای معرفت و شناخت خدا از جنس احاطه بر او نیست!
امام صادق علیه السلام:
«إِنَّ الْعَقْلَ يَعْرِفُ الْخَالِقَ مِنْ جِهَةٍ تُوجِبُ عَلَيْهِ الْإِقْرَارَ وَ لَا يَعْرِفُهُ بِمَا يُوجِبُ لَهُ الْإِحَاطَةَ بِصِفَتِهِ»
شناخت‌ عقل‌ آدمي‌ نسبت‌ به‌ خداوند، تنها بدان‌ مقدار است‌ كه‌ اقرار به‌ وجود خداوند نمايد
اما هرگز قادر به‌ احاطه‌ بر صفات‌ او نيست‌.
+ «معرفة الامام بالنّورانیة»
+ «وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى»
خدایا، به کدوم اسمت صدات بزنم، میگی جان خدا؟!
+ «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ‏»
+ «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ‏»
«وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ»
«أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»
+ «کتب»

+ «تادیب نورانی!»
امام علی علیه السلام:
أَيُّهَا النَّاسُ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ خَلْقَهُ
أَرَادَ أَنْ يَكُونُوا عَلَى آدَابٍ رَفِيعَةٍ وَ أَخْلَاقٍ شَرِيفَةٍ،

اى مردم!
بدانيد كه خداوند سبحان چون خلق را بيافريد
چنان خواست كه از نقص به كمال روند
و در آداب و فضائل اخلاقى به مقامى شريف و پايه‌‏اى بلند و ارجمند رسند،

فَعَلِمَ أَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا كَذَلِكَ إِلَّا بِأَنْ يُعَرِّفَهُمْ مَا لَهُمْ وَ مَا عَلَيْهِمْ
او مى‏‌دانست كه آنان به كمال مطلوب نرسند جز به آنكه آنچه مفيد براى ايشانست و آنچه مضرّ، همه را به آنان بياموزد،

وَ التَّعْرِيفُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ
و آموختن جز به امر و نهى ممكن نباشد،

وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْيُ لَا يَجْتَمِعَانِ إِلَّا بِالْوَعْدِ وَ الْوَعِيدِ
و امر و نهى نيز جز با وعد [مژده] و وعيد [هشدار] راست نيايد،

وَ الْوَعْدُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِالتَّرْغِيبِ وَ الْوَعِيدُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِالتَّرْهِيبِ
و وعد و وعيد جز با تشويق و تهديد صورت نپذيرد،

وَ التَّرْغِيبُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِمَا تَشْتَهِيهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَلَذُّ أَعْيُنُهُمْ وَ التَّرْهِيبُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِضِدِّ ذَلِكَ
و تشويق جز بدان چه دل بدان خواهان است و ديده از آن كامياب نخواهد بود، و تهديد بر خلاف آن.

ثُمَّ خَلَقَهُمْ فِي دَارِهِ
سپس مخلوق را در اين جهان منزل داد

وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً مِنَ اللَّذَّاتِ لِيَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَى مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ اللَّذَّاتِ الْخَالِصَةِ الَّتِي لَا يَشُوبُهَا أَلَمٌ
أَلَا وَ هِيَ الْجَنَّةُ
و پاره‌‏اى از لذّات را به آنان بنمود تا بر لذّات پاك آخرت كه بهشت است راه يابند،

وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً مِنَ الْآلَامِ لِيَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَى مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ الْآلَامِ الْخَالِصَةِ الَّتِي لَا يَشُوبُهَا لَذَّةٌ
أَلَا وَ هِيَ النَّارُ
و پاره‏‌اى از رنجها و محنتها را در اين جهان به ايشان نشان داد
تا بدين وسيله بر آلام و ناراحتيها و گرفتاريهاى آن جهان كه عبارت از دوزخ است پى برند
و از اين عذاب موقّت بر آن عذاب ابدى استدلال كنند،

فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ تَرَوْنَ  نَعِيمَ الدُّنْيَا مَخْلُوطاً بِمِحَنِهَا وَ سُرُورَهَا مَمْزُوجاً بِكَدِرِهَا وَ هُمُومِهَا
و از اين رو است كه لذّات اين جهان‏ هميشه با سختى و رنج توأم است
و خوشى و سرورش با اندوه و غم همعنان.

لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها

هيچ كس جز به قدر وسعش مكلف نمى‌‏شود.

[سورة البقرة (۲): آية ۲۳۳]
وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ
وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ
لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها
لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ
وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ
فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما
وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۲۳۳)
و مادران [بايد] فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند.
[اين حكم‏] براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند.
و خوراك و پوشاك آنان [=مادران‏]، به طور شايسته، بر عهده پدر است.
هيچ كس جز به قدر وسعش مكلف نمى‌‏شود.
هيچ مادرى نبايد به سبب فرزندش زيان ببيند، و هيچ پدرى [نيز] نبايد به خاطر فرزندش [ضرر ببيند].
و مانند همين [احكام‏] بر عهده وارث [نيز] هست.
پس اگر [پدر و مادر] بخواهند با رضايت و صوابديد يكديگر،
كودك را [زودتر] از شير بازگيرند، گناهى بر آن دو نيست.
و اگر خواستيد براى فرزندان خود دايه بگيريد، بر شما گناهى نيست،
به شرط آنكه چيزى را كه پرداخت آن را به عهده گرفته‌‏ايد، به طور شايسته بپردازيد.
و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خداوند به آنچه انجام مى‌‏دهيد بيناست.

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها

خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏‌اش تكليف نمى‏‌كند.

[سورة البقرة (۲): آية ۲۸۶]
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها
لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ
رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا
رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا
رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ
وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا
فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (۲۸۶)
خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏‌اش تكليف نمى‏‌كند.
آنچه [از خوبى‏] به دست آورده به سود او، و آنچه [از بدى‏] به دست آورده به زيان اوست.
پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير،
پروردگارا، هيچ بار گرانى بر [دوش‏] ما مگذار؛
همچنانكه بر [دوشِ‏] كسانى كه پيش از ما بودند نهادى.
پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن؛
و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛
سرور ما تويى؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن.

لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ

جز عهده‌‏دارِ شخص خود نيستى.

[سورة النساء (۴): آية ۸۴]
فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ
وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ
عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا
وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلاً (۸۴)
پس در راه خدا پيكار كن؛ 
جز عهده‌‏دارِ شخص خود نيستى. 
و[لى‏] مؤمنان را [به مبارزه‏] برانگيز.
باشد كه خداوند آسيب كسانى را كه كفر ورزيده‌‏اند [از آنان‏] باز دارد،
و خداست كه قدرتش بيشتر و كيفرش سخت‌‏تر است.

لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها

هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‌‏كنيم.

[سورة الأنعام (۶): الآيات ۱۵۲ الى ۱۵۳]
وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ
وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ
لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها
وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‏
وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا
ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (۱۵۲)
و به مال يتيم -جز به نحوى [هر چه نيكوتر]- نزديك مشويد، تا به حد رشد خود برسد.
و پيمانه و ترازو را به عدالت، تمام بپيماييد.
هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‌‏كنيم.
و چون [به داورى يا شهادت‏] سخن گوييد دادگرى كنيد، هر چند [درباره‏] خويشاوند [شما] باشد.
و به پيمان خدا وفا كنيد.
اينهاست كه [خدا] شما را به آن سفارش كرده است، باشد كه پند گيريد.
وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ
وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ
ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (۱۵۳)
و [بدانيد] اين است راه راست من؛ پس، از آن پيروى كنيد.
و از راه‏ها[ى ديگر] كه شما را از راه وى پراكنده مى‏‌سازد پيروى مكنيد.
اينهاست كه [خدا] شما را به آن سفارش كرده است،
باشد كه به تقوا گراييد.

لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها

هيچ كسى را جز به قدر توانش تكليف نمى‌‏كنيم.

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۴۲ الى ۴۳]
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها
أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۴۲)
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌‏اند –هيچ كسى را جز به قدر توانش تكليف نمى‌‏كنيم– آنان همدم بهشتند [كه‏] در آن جاودانند.
وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۴۳)
و هر گونه كينه‌‏اى را از سينه‏‌هايشان مى‏‌زداييم. از زير [قصرهاى‏]شان نهرها جارى است، و مى‌‏گويند: «ستايش خدايى را كه ما را بدين [راه‏] هدايت نمود، و اگر خدا ما را رهبرى نمى‏‌كرد ما خود هدايت نمى‏‌يافتيم. در حقيقت، فرستادگانِ پروردگارِ ما حق را آوردند.» و به آنان ندا داده مى‌‏شود كه اين همان بهشتى است كه آن را به [پاداش‏] آنچه انجام مى‏‌داديد ميراث يافته‌‏ايد.

وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها

و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‌‏كنيم.

[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۶۲ الى ۷۱]
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها
وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (۶۲)
و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‌‏كنيم،
و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى‌‏گويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (۶۳)
[نه،] بلكه دلهاى آنان از اين [حقيقت‏] در غفلت است، و آنان غير از اين [گناهان‏] كردارهايى [ديگر] دارند كه به انجام آن مبادرت مى‌‏ورزند.
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (۶۴)
تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم، بناگاه به زارى درمى‌‏آيند.
لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (۶۵)
امروز زارى مكنيد كه قطعاً شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.
قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (۶۶)
در حقيقت، آيات من بر شما خوانده مى‌‏شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مى‌‏رفتيد.
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (۶۷)
در حالى كه از [پذيرفتن‏] آن تكبر مى‌‏ورزيديد و شب‏‌هنگام [در محافل خود] بدگويى مى‌‏كرديد.
أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (۶۸)
آيا در [عظمت‏] اين سخن نينديشيده‏‌اند، يا چيزى براى آنان آمده كه براى پدران پيشين آنها نيامده است؟
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (۶۹)
يا پيامبر خود را [درست‏] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداخته‏‌اند؟
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (۷۰)
يا مى‏‌گويند او جنونى دارد؟ [نه،] بلكه [او] حق را براى ايشان آورده و[لى‏] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند.
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (۷۱)
و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مى‏‌كرد، قطعاً آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مى‏‌شد. [نه!] بلكه يادنامه‏‌شان را به آنان داده‌‏ايم، ولى آنها از [پيروى‏] يادنامه خود رويگردانند.

وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ

و من از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم [و به خدا نسبت دهم‏].

[تکلیف – تکلّف]:
«کلّف – یکلّف – تکلیف»
«تکلّف – یتکلّف – تکلّف»
التّکلیف: النّور الولایة
التّکلف: الحسادة
تکلّف یعنی چیزی از خود ساختن! خودسرانه، میشه داستان حسد!
المتكلّف: العرّيض لما لا يعنيه
تکلّف: یعنی تعرّض به اموری که به او مربوط نیست!
اهل نور چشمش به نور ولایته ببینه تکلیفش چیه.
اهل حسادت، خودش خودشو مکلّف میکنه
و راضی به تکلیفی که خدا براش مقدر میکنه نیست.

[سورة ص (۳۸): الآيات ۸۴ الى ۸۸]
قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (۸۴)
فرمود: «حقّ [از من‏] است و حق را مى‌‏گويم:
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ (۸۵)
هرآينه جهنّم را از تو و از هر كس از آنان كه تو را پيروى كند، از همگى‌‏شان، خواهم انباشت.»
قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ
وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ (۸۶)
بگو: «مزدى بر اين [رسالت‏] از شما طلب نمى‌‏كنم
و من از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم [و به خدا نسبت دهم‏].
إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (۸۷)
اين [قرآن‏] جز پندى براى جهانيان نيست.
وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ (۸۸)
و قطعاً پس از چندى خبر آن را خواهيد دانست.»

امام صادق علیه السلام:
اَلْمُتَكَلِّفُ مُخْطِئٌ عَنِ اَلصَّوَابِ وَ إِنْ أَصَابَ
وَ اَلْمُتَطَوِّعُ مُصِيبٌ وَ إِنْ أَخْطَأَ
وَ اَلْمُتَكَلِّفُ لاَ يَسْتَجْلِبُ فِي عَاقِبَةِ أَمْرِهِ إِلاَّ اَلْهَوَانَ وَ فِي اَلْوَقْتِ إِلاَّ اَلتَّعَبَ وَ اَلْعَنَاءَ وَ اَلشَّقَاءَ
وَ اَلْمُتَكَلِّفُ ظَاهِرُهُ رِيَاءٌ وَ بَاطِنُهُ نِفَاقٌ
وَ هُمَا جَنَاحَانِ يَطِيرُ بِهِمَا اَلْمُتَكَلِّفُ 
وَ لَيْسَ فِي اَلْجُمْلَةِ مِنْ أَخْلاَقِ اَلصَّالِحِينَ وَ لاَ مِنْ شِعَارِ اَلْمُتَّقِينَ
اَلتَّكَلُّفُ فِي أَيِّ بَابٍ كَانَ

قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
قُلْ مٰا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُتَكَلِّفِينَ
قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
نَحْنُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ اَلْأَتْقِيَاءِ وَ اَلْأُمَنَاءِ بِرَاءٌ مِنَ اَلتَّكَلُّفِ
فَاتَّقِ اَللَّهَ تَعَالَى وَ اِسْتَقِمْ يُغْنِكَ عَنِ اَلتَّكَلُّفِ وَ يَطْبَعُكَ بِطِبَاعِ اَلْإِيمَانِ
وَ لاَ تَشْتَغِلْ بِلِبَاسٍ آخِرُهُ اَلْبَلاَءُ
وَ طَعَامٍ آخِرُهُ اَلْخَلاَءُ
وَ دَارٍ آخِرُهَا اَلْخَرَابُ
وَ مَالٍ آخِرُهُ اَلْمِيرَاثُ
وَ إِخْوَانٍ آخِرُهُمُ اَلْفِرَاقُ
وَ عِزٍّ آخِرُهُ اَلذُّلُّ
وَ وَقَارٍ آخِرُهُ اَلْجَفَاءُ
وَ عَيْشٍ آخِرُهُ اَلْحَسْرَةُ
.

کسى که بدون میل و رغبت، عملى به جاى آورد، از پاداش محروم است،
اگر چه راه صواب بپیماید، چرا که به خطا رفته؛
و کسى که به میل و بدون تکلّف عملى انجام دهد، پاداش گیرد،
اگر چه به خطا رود (چرا که عمل او همراه با اخلاص بوده است ).
سرانجام متکلّف خفّت و خوارى است دنیا به جز درد و رنج و شقاوت برایش نباشد.
ظاهر متکلّف، ریا و باطنش نفاق است
و این دو امر، دو بال هستند که او با آن‌ها (به سمت دوزخ ) پرواز مى‌کند.
تکلّف در عبادت و در هر بابى که باشد از اخلاص صالحان و شعار مؤمنان نیست.
خداى تعالى به پیامبرش (ص) فرمود:
بگو: مزدى بر این [رسالت ] از شما طلب نمى کنم
و من از کسانى نیستم که چیزى از خود بسازم [وبه خدا نسبت دهم.
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
ما پیامبران و خداپرستان و امینان، از شخص ‍ متکلّف بیزار هستیم.
پس از خداى تعالى بترس و حدود شرع را رعایت کن تا تو را از تکلّف و ریا بى‌نیاز کند
و دلت را جلوه گاه ایمان سازد.
به لباسى دل مبند که ژنده شود و طعامى که آخرش دفع فضولات است.
در سرایى سکنا مگزین که آخرش ‍ویرانى است.
مال گرد نیاور که آخرش ارث دیگران مى‌شود.
برادرانى مگزین که پایان آن گزینش، جدایى و فراق باشد.
فریفته عزّتى مشو که آخرش ذلّت است.
به وفایى اعتماد مکن که پایان آن جفا است.
خوشى و عیشى را مطلب که حسرت در پى داشته باشد.

عاقل با غلبه بر هوای نفس حسود خود، خودسرانه کاری را انجام نمی‌دهد
و خودش را به تکلف و مشقت نمی‌اندازد.
عاقل با غلبه بر هوای نفسش، و با حبس و غیر فعال کردن حسد قلبش،
خود را در اموراتش به تکلف و مشقت نمی‌اندازد .
هر وقت دیدی در کارها به مشقت و سختی خورده‌ای،
ببین آیا کاری از روی حسد و هوای نفست انجام نداده‌ای؟!
اتباع عقل از نور آل محمد ع کارها را آسان «التطوع» می کند.
اما پیروی از هوای نفس حسود که با اظهار نظرهای نامربوط معلوم می‌شود،
کارها را برای انسان دشوار «التکلف» می‌نماید .

[علائم متکلفین]:
لقمان به فرزندش علائم کسانی که متکلف هستند را اینگونه می‌شناساند:
«لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلَامَةٌ يُعْرَفُ بِهَا وَ يُشْهَدُ عَلَيْهَا
هر چيز علامتى دارد كه به آن شناخته مى‏‌شوند،
… وَ لِلْمُتَكَلِّفِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ
كسانى كه با تكلف مى‏‌خواهند خود را به جايى برسانند نيز سه علامت دارند:
يُنَازِعُ مَنْ فَوْقَهُ
با ما فوق خود به منازعه بر مى‏‌خيزند (چون حسد به مافوق دارد).
وَ يَقُولُ مَا لَا يَعْلَمُ
و آنچه را كه نمى‏‌دانند مى‏‌گويند
وَ يَتَعَاطَى مَا لَا يَنَالُ
و به آنچه نخواهند رسيد دست مى‏‌اندازند و مدعى مقامى مى‌‏شوند كه شايستگى آن را ندارند.»
+ «نور شایسته‌سالاری!»
«يَتَعَاطَى مَا لَا يَنَالُ: یعنی حسود بی‌ادب، به چیزی دست درازی میکنه که مال او نیست!
حسود با دست درازی به چیزی که به او تعلق ندارد «الَّذِي يَطْلُبُ مَا لَا يُدْرِكُ»
چه فتنه‌ای بپا می‌کند «يَفْتَنُونَ أَنْفُسَهُمْ»
.

رمز حکمت لقمان: «لَا أَتَكَلَّفُ!»

رمز حکمت لقمان «مَا … حِكْمَتِكَ؟»
در بحث تکلف «لَا أَتَكَلَّفُ!» مستتر است!
[جناب لقمان همیشه جان کلام را در یک عبارت کوتاه و مختصر بیان می‌کند]:
از لقمان پرسیدند که اگه بخواهی همه حکمتی که به اون رسیدی رو در یک کلمه یا جمله کوتاه خلاصه کنی و بما بگوئی، اون چیه؟
«مَا الَّذِي أَجْمَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ حِكْمَتِكَ؟
جواب با توجه به بحث تکلف:
… لَا أَتَكَلَّفُ مَا قَدْ كُفِيتُهُ وَ لَا أُضَيِّعُ مَا وُلِّيتُهُ»
وقتی یه چیزی رو که به اندازه نیازم دارم «مَا قَدْ كُفِيتُهُ» چرا خودمو به داشتن بیشتر از اون به زحمت بیاندازم «لَا أَتَكَلَّفُ»!
و همون چیزی رو که دارم «مَا وُلِّيتُهُ» حسابی ازش استفاده می‌کنم و ضایعش نمی کنم «لَا أُضَيِّعُ».
در واقع می فرماید با استعمال حسد و بخل، زندگی نمی‌کنم،
با چشم دوختن به نعمتهایی که در دست دیگران می‌بینم دنبال بدست آوردنش نمی‌رم تا به هر کلکی شده بدستشون بیارم که لازمه اون ارتکاب هر جرمی خواهد بود.
به قدر حاجتم، که شکر خدا دارم، از همین نعمتها حداکثر استفاده رو می‌کنم و با رنگ‌نداشتن چیزهاییکه ندارم و دیگران دارن و من نیازی هم به اونها ندارم، برای رسیدن به اونها خودمو خسته نمی‌کنم که از همون داشته‌های حلال خودم هم نتونم لذت ببرم.
واقعا با همین یک خط مطلب اگه کسی اعتقادشو درست کنه و با این دیدگاه از حالا به بعد به زندگی نگاه کنه چقدر زندگی براش راحت و شیرین میشه و معصیتش هم کم میشه و لذا آخرتش هم ختم به خیر میشه، پس خیر دنیا و آخرت در همین جمله جناب لقمان است که البته از علوم آل محمد ع اقتباس نموده و منبع تمام این بحثهای زیبا و کلیدی نزد آل محمد ع است که در هر زمان صاحبان نور به این منبع نقب می زنند و مطالبی را برای روشن کردن دوستان ضعیف آل محمد ع اخذ می‌نمایند و بر ما واجب است که اگر به عاقبت کار خود اهمیت می‌دهیم، در شب تار، بدور نور قمر بگردیم و قلب سرد و تاریک حسود خود را با نور علم آل محمد ع که از قلب او برای ما رله و تقویت می‌شود، گرم و روشن نماییم و از معنای «صلی» نماز خود بهره‌مند گردیم .
ریشه تمام مشکلات و به زحمت افتادنهای ما در عیب حسد قلب خودمان خلاصه می‌شود .
مثلا آقایی که همسر خوبی هم دارد اما با زیاده خواهی چشمش دنبال این و آن می‌چرخد، با استعمال عیب حسدش بارها و بارها خود را به زحمت و مشقت و بدبختی و سختی‌هایی می‌اندازد که نه تنها به خواسته‌های نامربوط خود نمی‌رسد بلکه از داشته‌های خوبش نیز بی‌نصیب خواهد ماند و اساسا شیطان چون آرامش را برای انسان نمی‌خواهد او را گول می‌زند و تشویق به استعمال حسدش می‌کند (تسویل نفس – تسویل شیطان).
عاقل مواظب ناآرامی‌های حاصل از تمناها و حسدش، و متعاقبا تحریکات و القائات و تکلمات شیطان می‌باشد، و با ارتباط نور قلبش با نور آل محمد ع، بدنبال هر تکانه‌های ناآرامی، مجددا خود را به آرامش می‌رساند و با هر بار افتادن، چون دست در دست نور دارد،
دوباره از جایش برمی‌خیزد «کخامۀ الزرع».
حکمت یعنی دهان‌بند اسب!
اظهار نظر نکردن در اموری که به تو مربوط نیست و این خیلی از موارد را شامل می‌شود و شخص حکیم، غالبا ساکت است جز استثنائاتی.
پس رمز حکمت لقمان در بحث تکلّف مستتر است به این معنی که حکیم با دخالتهای بیجا و نامربوط برای خود دردسر نمی‌تراشد! و لذا همیشه در راحتی و آرامش قلب به سر می‌برد!
«شنیدی میگن: فلانی الکی خودشو بخاطر هیچ و پوچ به درد سر انداخت!
به چیزی که مربوط به او نبود دخالت کرد، حالا به شرش گیر کرده!»
در تمام آیات قرآن که واژه تکلف اومده اگه دقت کنیم قبل از هر کدام، این عبارت هست «لا»!
لا + تکلف = یعنی خود خدا هم نخواسته هیچ کس در هیچ موردی به زحمت و سختی بیفته لذا مشکلترین کارها رو خودش انجام میده یا خودش کسی رو برای انجامش انتخاب میکنه و نمیذاره ما به سختی و زحمت بیفتیم و کار ما رو ساده کرده و اون فقط تبعیت از خدا و رسول خدا ص و آل محمد ع می باشد
«أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»
و در واقع دستور اطاعت کنید به معنای ناجور نیست! بلکه معنای واقعیش اینه که کارتو راحت کن و دنبال راهنما برو و خودت رو به زحمت ننداز!
اصلا تمام مشکلات در زندگی زمانی پیش میاد که نخوای پشت سر راهنما ادامه مسیر بدی!
و از اینجا به بعد کار برات سخت میشه که قراره خودت برای خودت تصمیم بگیری!
خدا اون روز رو نیاره!
از آل محمد ع می خواهیم هیچ زمانی پیش روی ما را از نوری از خودشان خالی نگذارند و به ما توفیق راحتی گام برداشتن در پشت سر نور را عنایت بفرمایند «اتبعوا النّور».
از اهل حسادت تعجب باید کرد که چطور راحتی گام برداشتن پشت سر نور را در مسیر مستقیم هدایت ترک می‌کنند و خودشان یک مسیر سخت و بن‌بست را انتخاب کرده و جلو می‌افتند و یک عده را هم با خود به دره گمراهی می‌برند «مارپیچ مرگ خودباختگان».
به بیمار می‌گویم این داروی خوبی نیست، نخور. استدلال میکند و تلاش می کند من را متقاعد کند که آن دارو را بخورد! این کار چه معنی دارد؟ و چه نتیجه ای دارد؟
داشتن یک الگو و راهنما و راه بلد، چقدر کار ما رو راحت میکنه و خیالمونو آسوده میکنه که داریم چشم بسته، اما با قلبی روشن، مسیر رو درست ادامه میدیم! چون از الگو حرف شنوی داریم ولی اگه خدای ناکرده نسبت به او حسودی کنیم و دستمونو از دستش ول کنیم و سرخود هر مسیری که فکر می کنیم درسته و خوبه بریم، از کجا سر در بیاریم معلوم نیست!
«نور از دست رفته» قصه تمام کسانی است که نتونستن نور رو ببینن و بهش حسودی کردند.
شیطان برای نادیده گرفتن و کتمان این نعمت نور در صلب آدم ع، رفت سراغ ملاک دیگری و گفت: انا خیر منه! من خودم راه رو بهتر از آدم ع بلدم!
شیطان گفت من که راه خودمو رفتم، هر کی هم با ماست دنبال ما بیاید و دیدیم که در تمام تاریخ خیلی‌ها بدنبالش رفتند و سقوط کردند.
در فتنه و آزمایش، درصد خلوص یقین به نور آل محمد ع آزمایش می‌شود!
پس وظیفه ما فقط اتباع از نور است و با قلب سالم، قبض و بسط این نور دیده می‌شود و اطاعت می‌شود و این تعبیر که در این اطاعت، راحتی نهفته است و سختی وجود ندارد، از مبحث «تکلف» استنباط می‌شود! «اطیعوا = یعنی با اطاعت از خدا کار خودتونو آسون کنید.» مگه نمی‌خواهید دعاتون این باشه: وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري» چرا به خودتون می خواین سختی «عسر» بدین و تکلف کنین؟!
+ «عسر و یسر»
خداوند با این کار برای ما یسر خواسته نه عسر «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»
اگه با عمل به نظرات خودت تا امروز، همه چیزو خراب کردی و خودتو به سختی انداختی، از حالا می‌تونی با عمل به اوامر نورانی، خودتو از این منجلاب سختی بیرون بیاری و راحت بشی و اساسا حکمت ارسال رسل و آل محمد ع و صاحبان نور و راهنمایان خوب در هر زمان برای این بوده که ما از سختی در بیایم و راحت بشیم و این اطاعت یعنی راحتی!
«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً»
اگه دست از خودخواهی‌هایت برداری و حرف گوش کن نور باشی، از سختی‌هایی که نتیجه همون خودخواهی‌هاست، راحت میشی و به آرامش و نور می‌رسی، که «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً».
اصلا خدا قرآن رو برای یسر ما نازل کرده «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» اما کو گوش شنوا؟!
وقتی قلبت به نور الولایة وصل میشه، تحمل آیات از روی تکلّف نیست! واقعا از تحمل بدیهایی که بهت میشه، بدت نمیاد و سختت نیست و تکلّف نمیکنی! تکلّف کار اهل شک و حسد است «الْمُتَكَلِّفُ» برای همینه که بالاخره این بار کج در یکی از دست‌اندازهای آیات، به زمین می‌افتد!
تکلّف وقتی است که بجای داشتن اسپانسر دانا، به چیزهای بی‌ارزش تکیه بدهی.
قلب اهل یقین که شاهد مشهود نورانی است و این حقیقت رو با چشم دل دیده، اهل تکلّف نیست: «الدَّعْوَى بِالْحَقِيقَةِ لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَئِمَّةِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع».

امام صادق علیه السلام:
الدَّعْوَى بِالْحَقِيقَةِ لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَئِمَّةِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع
وَ أَمَّا الْمُدَّعِي بِغَيْرِ وَاجِبٍ فَهُوَ كَإِبْلِيسَ اللَّعِينِ
ادَّعَى النُّسُكَ وَ هُوَ عَلَى الْحَقِيقَةِ مُنَازِعٌ لِرَبِّهِ مُخَالِفٌ لِأَمْرِهِ
فَمَنِ ادَّعَى أَظْهَرَ الْكَذِبَ
وَ الْكَاذِبُ لَا يَكُونُ أَمِيناً
وَ مَنِ ادَّعَى فِيمَا لَا يَحِلُّ لَهُ فُتِحَ عَلَيْهِ أَبْوَابُ الْبَلْوَى
وَ الْمُدَّعِي يُطَالَبُ بِالْبَيِّنَةِ لَا مَحَالَةَ وَ هُوَ مُفْلِسٌ فَيَفْتَضِحُ
وَ الصَّادِقُ لَا يُقَالُ لَهُ لِمَ
.

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها

خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمى‌‏كند.

[سورة الطلاق (۶۵): الآيات ۶ الى ۱۰]
أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏ (۶)
همانجا كه [خود] سكونت داريد، به قدر استطاعت خويش آنان را جاى دهيد و به آنها آسيب [و زيان‏] مرسانيد تا عرصه را بر آنان تنگ كنيد. و اگر باردارند خرجشان را بدهيد تا وضع حمل كنند. و اگر براى شما [بچه‏] شير مى‌‏دهند مزدشان را به ايشان بدهيد و به شايستگى ميان خود به مشورت پردازيد، و اگر كارتان [در اين مورد] با هم به دشوارى كشيد [زن‏] ديگرى [بچّه را] شير دهد.
لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها
سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً (۷)
بر توانگر است كه از دارايى خود هزينه كند، و هر كه روزى او تنگ باشد بايد از آنچه خدا به او داده خرج كند.
خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمى‌‏كند.
خدا به زودى پس از دشوارى آسانى فراهم مى‏‌كند.
وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً (۸)
و چه بسيار شهرها كه از فرمان پروردگار خود و پيامبرانش سرپيچيدند و از آنها حسابى سخت كشيديم و آنان را به عذابى [بس‏] زشت عذاب كرديم.
فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً (۹)
تا كيفر زشت عمل خود را چشيدند، و پايان كارشان زيان بود.
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً (۱۰)
خدا براى آنان عذابى سخت آماده كرده است. پس اى خردمندانى كه ايمان آورده‌‏ايد، از خدا بترسيد. راستى كه خدا سوى شما تذكارى فرو فرستاده است:

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی