دکتر محمد شعبانی راد

قرین رحمان! قرین شیطان! سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ‏! وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ‏!

Unibrow!
Union or communion with God or Satan?!

«قرن» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الْمَقْرُون‏ الحاجبَينآنكه ابروانش پيوسته بهم باشد.»
+ «نورِ مسخَّر! سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ!»

«أقرنت لهذا البعير»
أقرنت لهذا البعير أي أطقته
«قَرَنْتُ‏ البعير بالبعير: جمعت بينهما:
ميان آن دو شتر را جمع كردم (آنها را با طنابى بهم بستم).
«قَرَنَ‏ الثّورينِ: دو گاو را با يك يوغ بست.»
«المِقْرَن‏: يوغ»
+ مفهوم رابطه و گرایش و جفت شدن و زوج.
قَرَنٌ‏: ريسمان و طنابى است كه با آن چيزى بسته ميشود.
چیزی که قلب اهل یقین را با نور علوم آل محمد ع جفت و قرین می‌کند، یادآوری معالم ربانی صاحبان نور در دل شرایط تقدیرات است.
پس «قرن» یا ریسمان یا طناب، نامهای زیبای معالم ربانی هستند!
القَرْن‏ مِنَ القَوْم: مِهتر قوم
«هُوَ … ذُو قَرْنِهَا»
[قرن – زوج]:
«القِرَان‏: ازدواج»
[قرن – وفق]:
«أَقْرَنَهُ: با او همدم و همنشين شد.»
+ «وفق – توفیق الهلال»
«پیشوند «هم» در زبان فارسی مثل واژۀ همدم و همنشین و … »
«الأَقْرَن‏: آنكه ابروانش پيوسته بهم باشد.»: «الْمَقْرُون‏ الحاجبَين»
[قرن – رفق]:
«تَقَارَنَ الرجُلانِ: آن دو مرد با هم دوستى و رفاقت كردند.»
«الْقَرْنَاءُ هي التي تخرج‏ قَرْنَةُ رحمها»: پرولاپس رحم: «سمي‏ قَرْناً لأنه‏ اقْتَرَنَ‏ مع الذكر خارج الفرج»
[قرن – صحب]:
«اقْتَرَنَ‏ الشي‏ء بغيره و قَارَنَهُ‏ قِرَاناً: صاحبه»
+ «صحب : أديم‏ مُصْحَبٌ»
قرینه – جفت:
«القرينة: نفس الإنسان، كأنّهما قد تقارنا.
و قرينة الرجل: امرأته»
فلان‏ قَرْنُ‏ فلان في الولادة: همزاد!
+ مفهوم زیبایی که در این واژه وجود دارد:
«كبش‏ أَقْرَنُ‏ أي ذو قرن‏ حسن، وصف به لأنه أكمل و أحسن صورة»
+ مفاهیم زیبای دیگری که در این واژه به اعتبار اینکه در اصل نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست وجود دارد که ذکر همه آنها، اینجا ممکن نیست و هرکدام در مقالۀ مربوطه آمده است.
این توضیح زیبای واژه «قرن» از شیخ طبرسی عزیز است:
اهل یقین با یاد معالم ربانی حریف آیات می شوند! و از پَسَش بر می آیند،
اما بدون یاد معالم ربانی هیچکس حریف آیات نیست و زود مغلوب می شود.
اینکه عرب میگه « أقرنت لهذا البعير أي أطقته » خیلی قشنگه و جان کلام در واژه «قرن» همینجاست: دیدی یکی که بقول خودش روزگار بهش سخت گرفته میگه: بابا دیگه طاقتشو ندارم؟!
در واقع این فرد کسی است که یه لنگه کفشه و هنوز طاقه و جفت نشده و با یاد معالم ربانی قوی نشده و هنوز نمیتونه پنجه در پنجه آیات بندازه و حریف آیات نیست ولی وقتی با لنگه خودش یعنی نور معالم ربانی که گم‌شده اوست قرین و زوج و جفت و جمع میشه، حالا قدرت و توان و طاقتش میره بالا!
حالا دیگه طاقتشو داره و دیگه کم نمیاره!
مفهوم سرشاخ شدن با آیات نیز معنای زیبایی در واژه «قرن» است که کتب لغت قرن را به شاخ هم ترجمه می نمایند. عین واژه زکو که عرب میگه زکت الزرع یعنی زراعت رشد نمود باید بفهمیم چرا خوب رشد نمود چون زمین خوب و حاصلخیز با بذر خوب و مرغوب جفت شدند اینه که زراعت خوبی بدست اومده.
+ «توفیق الهلال»
+ «رفق – آتل»
می بینیم در تمامی این واژه ها که مترادف نام زیبای معالم ربانی هستند، اهل یقین ضعیف با نور معالم ربانی قوی، یک کمپلکس بسیار زیبا و مستحکمی را تشکیل می دهند که هیچ حریفی، دیگر حریفش نیست!
[أَقْرَنَ‏ الامر: اطاقه]:
اقران بمعنى اطاقه و توانائى است يعنى قرين شدن در توانائى را گويند «أَقْرَنَ‏ الامر: اطاقه»
«سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ‏ مُقْرِنِينَ‏»
يعنى منزّه است خدائيكه اين مركب را برای ما مسخّر كرد و گرنه ما بر تسخير آن توانا نبوديم.
« اسْتَقْرَنَ الرجُلُ للأمر : بر آن كار توانا شد. »
برداشت کتاب التحقیق از واژه «قرن»:
« وقوع شي‏ء جنب شي‏ء آخر مع استقلال كلّ منهما في نفسه » :
علم برای خودش یه لنگه مستقل و عمل هم برای خودش یه لنگه دیگر است.
عمل صالح همان واقعه‌ای است «وقوع شي‏ء» که از اجتماع و زوج شدن و جفت شدن و مقارنة این علم و عمل و یا بهتر بگوییم این معالم ربانی صاحبان نور و این اهل یقین عامل به این علوم، حاصل می شود و این محصول نورانی آرامش جز با جفت شدن این دو لنگه طاق، بدست نمی‌آید:
«تزکیة – ایتاء الزکاة»
«قرن» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین در هر زمان و مکان با اجتماع بدور این تمثال نورانی که معنای واژۀ «قرن» است، در دل شرایط از قوت و قدرت لازم برای تحمل آیات و گذشت از دلخواهها و تولید نور عمل صالح بهره مند می شوند و طاقتشون میره بالا « الإقران الإطاقة يقال أقرنت لهذا البعير أي أطقته.
مقرنين: اقران بمعنى اطاقه يعنى طاقت آوردن است،
گفته ميشود اقرنت لهذا البعير يعنى: طاقت اين شتر را داشتم، يعنى حريفش شدم.
[انگاری با یاد معالم ربانی طاقتت برای تحمل آیات بیشتر میشه!]»
و این مفهوم اجتماع برای قدرتمند شدن از واژه قرن استنباط می شود.
«شاخ» مظهر و نماد قدرت در حیوانات شاخدار است و اصلا تمام قدرت خود را برای حمله به دشمن در شاخ خود متمرکز می نمایند تا با حداکثر قدرت به دشمن ضربه بزنند و او را از پای درآوردند.
پس «شاخ – قرن» مثال و نام زیبایی برای معالم ربانی است و بارها این آیه را تکرار کرده ایم که «ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا …»، لذا مثل معالم ربانی صاحبان نور برای موجودی مثل ما که بی‌دفاع در مقابل شیطانی قسم خورده، هستیم، مثل شاخ است که با داشتن این ابزار دفاعی و جنگی هیچ دشمنی فکر تعرض به حریم خصوصی قلب ما را نخواهد نمود.
در مستندهای راز بقاء زیاد دیدیم که مثلا قوچهای وحشی چگونه با هم به نزاع می پردازند و با تمام قدرت به طرف هم حمله می کنند و با سرهایشان به هم می کوبند و این سرها مجهز به شاخهای بلند و قوی است و بعضا در این نزاعها شاخی می شکند!
سری که مجهز به شاخ نباشد در اولین ضربه نابود می شود و عقلی که مجهز و وصل به نور معالم ربانی نباشد اصلا توان دفاعی و جنگیدن ندارد.
[قرن – يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ] :
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏
فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏
قَالَ
يَجِي‏ءُ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي قَرْنِهِ
وَ عَلِيٌّ فِي قَرْنِهِ
وَ الْحَسَنُ‏ فِي قَرْنِهِ
وَ الْحُسَيْنُ فِي قَرْنِهِ
وَ كُلُّ مَنْ مَاتَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ قَوْمٍ جَاءُوا مَعَهُ.
+ « بحار 8 باب 19 أنه يدعى فيه كل أناس بإمامهم »
+ [شیعه – قرن] :
وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ‏
ذَلِكَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ لِيَقُمْ أَبُو بَكْرٍ وَ شِيعَتُهُ وَ عُمَرُ وَ شِيعَتُهُ وَ عُثْمَانُ وَ شِيعَتُهُ وَ عَلِيٌّ وَ شِيعَتُهُ قَوْلُهُ‏ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا قَالَ الْجِلْدَةُ الَّتِي فِي ظَهْرِ النَّوَاةِ.
مَا الدَّابَّةُ ؟ هُوَ … ذُو قَرْنِهَا
إنّ القرن أهل كلّ مدّة كان فيها نبىّ أو طبقة من أهل العلم، سواء قلّت السنون أو كثرت.
القرن: الامّة من الناس.
+ «قیض و عشو»
+ «طاق یا جفت»:
قرن – قرینه:
به یاد عالم ربانی که باشی، هیچوقت تنها نیستی، زوج داری، قرینه داری، اقتران حاصل شده، به جمع ملحق شدی، به نور معالم ربانی وصل شدی، نور علی نور شدی، دارای قرین شدی!
تا وقتیکه دارای قرین و جفت نشده باشی، تنهایی «طاق» و مدام دنبال راهی میگردی که از این تنهایی در بیای، اما وقتی قرین پیدا می‌کنی، دلت می‌خواد کسی مزاحمت نشه و تنهای تنها باشی و با قرین خودت خلوت کنی.
«فضو – فضای مجازی: ایمان به غیب»
ذو القرنین چون اینجوری از تنهایی در اومد شد ذوالقرنین نه اینکه چون دو تا شاخ داشت یا جای دو تا شکستگی رو سرش بود! باید هر کسی به درجات خودش ذو القرنین بشه ! چجوری ؟ با یاد معالم ربانی ! وقتیکه یاد معالم ربانی مدام از کارهات گرهگشایی میکنه تو دیگه تنها نیستی و قرین داری و ذو القرنین شدی یعنی صاحب نور معالم ربانی شدی و برای باز کردن گره مشکلاتت چیزی کم نداری (در کمیت و علم لازم) ولی آیت به آیت باورتو به عالم ربانی ببر بالا تا در کیفیت هم اوج بگیری و با این قرینه و جفت خود، خودت به رشد و کمال برسی.
قَرِين‏: رفيق.
«قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لِي‏ قَرِينٌ‏»
«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ‏ قَرِينٌ‏»
بعضی ها قرینشون و رفیقشون شیطانه!
اما اونی که تمثال نورانی فرشتۀ مهربانش، مدام جلوی چشماش رژه میره، او با نور معالم ربانی قرین شده و داره مدام با او در فضای روحانی و علوی قلبش مطالعه میکنه!
[ذکر – قرین]
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ‏ الْآيَةَ
 مَا الدَّابَّةُ ؟
هِيَ دَابَّةٌ تَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ تَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ تَنْكِحُ النِّسَاءَ
هُوَ زِرُّ الْأَرْضِ‏ الَّذِي إِلَيْهِ تَسْكُنُ الْأَرْضُ
صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ فَارُوقُهَا وَ رَئِيسُهَا وَ ذُو قَرْنِهَا
الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ‏
وَ الَّذِي‏ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ‏
وَ الَّذِي‏ جاءَ بِالصِّدْقِ‏  
وَ الَّذِي‏ صَدَّقَ بِهِ‏ أَنَا وَ النَّاسُ كُلُّهُمْ كَافِرُونَ غَيْرِي وَ غَيْرُهُ‏.
هزار واژۀ مترادف نور الولایة: [قراء – رجل – شیعه – عالم – الْأَوْصِيَاءَ – الارض- الدَّابَّةُ [دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ] – شاهِد [شاهِد – بَيِّنَة] – باب السماء ،…]
نزديك شدن:
(دان، زلفة، قرب، قرمط، قرن، يمدّان، وشجه، يوشك، أوصل، موافاته، قريب، أزف، أسفّ، الإرهاق، حمّ، الدّنو، ماسة)
اللغة :
الإقران الإطاقة يقال أقرنت لهذا البعير أي أطقته.
مقرنين- اقران بمعنى اطاقه يعنى طاقت آوردن است،
گفته ميشود:
اقرنت لهذا البعير يعنى: طاقت اين شتر را داشتم، يعنى حريفش شدم.
[انگاری با یاد معالم ربانی طاقتت برای تحمل آیات بیشتر میشه!]
[زوج – قرین – ذکر – استواء – جزء – رجعت – ملاقات – ] :
ما کجا و قرین « مُقْرِنينَ » یاد « تَذْكُرُوا » معالم ربانی شدن کجا ؟
« وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ‏ »،
و اینگونه از تنهایی رها شدن کجا؟!
این زوج اعتقادی «جفت» را آل محمد ع برای هدایت ما از تاریکی به نور قرار دادند:
« وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها » ،
لذا باید شکر این نعمت را نزد آل محمد ع ببریم « ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ » که در وجود مقدس معالم ربانی صاحبان نور برای ما قرین و جفت اعتقادی قرار داد و ما دیگر هرگز غصه تنهایی و بدون حامی بودن در باز نمودن گره آیات را، نخواهیم خورد ان شاء الله تعالی !
چقدر این آیه قشنگه:
« لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ
وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ‏ » :
در واقع اینجوریه که ما وقتی با یاد معالم ربانی عقلمان غالب بر هوای نفسمان می شود باید بدانیم که این یاد معالم ربانی است که این قدرت و توان را به ما داد تا بر حسد خود غلبه نموده و با نور عقل، آن را تسخیر نماییم و گرنه چگونه بدون یاد معالم ربانی و کمک این نور روشن، می‌توانستیم به این مهم دست پیدا کنیم؟!
مطالب گفته شده در مقالۀ استواء عقل بر حسد به برکت نور معالم ربانی، حالا قشنگ شد!
حالا کسی که به این مرحله یاد معالم ربانی نرسیده باشه متاسفانه کارش مشکله و شیطون مدام قلقلکش میکنه !
« وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ‏ »
«قرین» + «ملاقات»
پوشه «رجعت»
« …  كَذلِكَ تُخْرَجُونَ » .
+ «جزء»: «وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً»
راه تکمیل شدن و زوج شدن و قرین شدن و از اجزاء آل محمد ع شدن و منا اهل البیت شدن و بضعة منی شدن، همه و همه برای ما در یادآوری معالم ربانی صاحبان نور در دل تقدیرات خلاصه می‌شود!
معذلک، اهل حسادت باز هم از اقرار به فضل معالم ربانی، با این همه اوصاف و ویژگیهایی که بدون آن حیات ممکن نیست، سرباز میزند: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ»!

[سورة الزخرف (۴۳): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
وَ الَّذِي نَزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (۱۱)
و آن كس كه آبى به اندازه از آسمان فرود آورد، پس به وسيله آن، سرزمينى مرده را زنده گردانيديم؛ همين گونه [از گورها] بيرون آورده مى‌‏شويد.
وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ (۱۲)
و همان كسى كه جُفتها را يكسره آفريد، و براى شما از كشتيها و دامها [وسيله‏اى كه‏] سوار شويد قرار داد.
لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (۱۳)
تا بر پُشت آن‏[ها] قرار گيريد، پس چون بر آن‏[ها] برنشستيد، نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد: «پاك است كسى كه اين را براى ما رام كرد و[گرنه‏] ما را ياراى [رام‏‌ساختن‏] آنها نبود.»
وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴)
«و به راستى كه ما به سوى پروردگارمان بازخواهيم گشت.»
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (۱۵)
و براى او بعضى از بندگان [خدا] را جزئى [چون فرزند و شريك‏] قرار دادند.
به راستى كه انسان بس ناسپاس آشكار است.

[ وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ‏ … فَبِئْسَ الْقَرينُ‏ ]
[أَ فَأَنْتَ … تَهْدِي … مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ؟
پس آيا تو مى‏‌توانى كسى را كه همواره در گمراهى آشكارى است راه نمايى؟]
[قرین – «سائِقٌ وَ شَهِيدٌ»]:
+ «سوق و شوق»:
یاد معالم ربانی تو رو به سمت تولید عمل صالح هل میده!
«سائِقٌ وَ شَهِيدٌ»
همین فرشتۀ مهربان و مَلَکی که با چهره و تمثال نورانی صاحبان نور در آیات و تقدیرات، برای تو جلوه‌گر میشه و تو رو به انجام عمل صالح و گذشت از دلخواهها سوق و شوق و هل میده، همونیه که همیشه تو رو از تنهایی در میاره و لذا از حالا به بعد خوشحال باش که دیگه در هیچ مرحله ای از زندگی تنها نیستی و او همراه توست در ادامه زندگی تا مرگ و بعد از آن در قبر و قیامت و بهشت و …
همه با قرینشون محشور میشن!
قرین ما هم یاد معالم ربانی است که همیشه با ماست!
اهل حسادت، از این قرین، در غفلت به سر می‌برند « لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا ».

[سورة ق (۵۰): الآيات ۲۱ الى ۳۰]
وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ (۲۱)
و هر كسى مى‏‌آيد [در حالى كه‏] با او سوق‏‌دهنده و گواهى‏‌دهنده‏‌اى است.
لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (۲۲)
[به او مى‌‏گويند:] «واقعاً كه از اين [حال‏] سخت در غفلت بودى. و[لى‏] ما پرده‌‏ات را [از جلوى چشمانت‏] برداشتيم و ديده‌‏ات امروز تيز است.»
وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ (۲۳)
و [فرشته‏] همنشين او مى‏‌گويد: «اين است آنچه پيش من آماده است [و ثبت كرده‌‏ام‏].»
أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ (۲۴)
[به آن دو فرشته خطاب مى‌‏شود:] «هر كافر سرسختى را در جهنّم فروافكنيد،
مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ (۲۵)
[هر] بازدارنده از خيرى، [هر] متجاوز شكّاكى،
الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ (۲۶)
كه با خداوند، خدايى ديگر قرار داد. [اى دو فرشته،] او را در عذاب شديد فروافكنيد.
قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كانَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (۲۷)
[شيطانِ‏] همدمش مى‏‌گويد: «پروردگار ما، من او را به عصيان وانداشتم، ليكن [خودش‏] در گمراهى دور و درازى بود.»
قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ (۲۸)
[خدا] مى‏‌فرمايد: «در پيشگاه من با همديگر مستيزيد [كه‏] از پيش به شما هشدار داده بودم.
ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (۲۹)
پيش من حكم دگرگون نمى‌‏شود، و من [نسبت‏] به بندگانم بيدادگر نيستم.»
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ (۳۰)
آن روز كه [ما] به دوزخ مى‏‌گوييم: «آيا پر شدى؟» و مى‌‏گويد: «آيا باز هم هست؟»

[قرین – حسن خلق] :
اگه معالم ربانی که اسوه خوش‌اخلاقی است همیشه فکر و ذکرت باشه، میشی خوش‌اخلاق!
« حُسْنُ الْخُلُقِ خَيْرُ قَرِينٍ »
أَكْمَلُكُمْ إِيمَاناً أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً
وَ لَا قَرِينَ خَيْرٌ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ
وَ لَا قَرِينَ شَرٌّ مِنَ الْجَهْلِ
الْوَحْدَةُ خیر مِنْ قَرِينِ السَّوْءِ – تنها باشی بهتر از اینه که قرین سوء داشته باشی !
الْمَرْءُ عَلَى دِينِ قَرِينِهِ
الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ
[قرین – خیر و شر]:
ترجمه همدم برای قرین زیباست !
وَ مِنْ خَيْرِ حَظِّ امْرِئٍ قَرِينٌ صَالِحٌ
فَقَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ
وَ بَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ
از بهترين سعادتها همدم شايسته است،
با اهل خير يار شو، تا از آنها شوى،
از اهل شر دور شو تا از آنها نباشى.
یاد معالم ربانی اصل خیر است که باید مدام همدم و قرین تو باشد تا با این اصل خیر ، به تمام فروع خیر عامل باشی (عمل صالح).
+ «خیر و شر»
+ «عمل صالح»
مسلما اگر نور معالم ربانی قرین تو نباشد، در باز کردن گره آیت، نادان و ناتوانی و بجای عمل صالح، معصیت خواهی نمود و قطعا نبود معالم ربانی، با ارتکاب معصیت، شر بپا می کند و این از جهل نبود رابطه نوری قلب با معالم ربانی خبر می دهد « وَ لَا قَرِينَ شَرٌّ مِنَ الْجَهْلِ » لذا می بینیم ریشه خیر و شر، بود و نبود یاد معالم ربانی است!

یکی از زیباترین احادیث:
[قرین – عمل صالح – انس و وحشت]:
وَ إِنَّهُ يَا قَيْسُ لَا بُدَّ لَكَ مِنْ قَرِينٍ يُدْفَنُ مَعَكَ وَ هُوَ حَيٌّ وَ تُدْفَنُ مَعَهُ وَ أَنْتَ مَيِّتٌ
فَإِنْ كَانَ كَرِيماً أَكْرَمَكَ وَ إِنْ كَانَ لَئِيماً أَسْلَمَكَ
لَا يُحْشَرُ إِلَّا مَعَكَ وَ لَا تُحْشَرُ إِلَّا مَعَهُ
وَ لَا تُسْأَلُ إِلَّا عَنْهُ وَ لَا تُبْعَثُ إِلَّا مَعَهُ
فَلَا تَجْعَلْهُ إِلَّا صَالِحاً
فَإِنَّهُ إِنْ كَانَ صَالِحاً لَمْ تَأْنَسْ إِلَّا بِهِ وَ إِنْ كَانَ فَاحِشاً لَا تَسْتَوْحِشْ إِلَّا مِنْهُ
وَ هُوَ عَمَلُكَ
تَخَيَّرْ قَرِيناً مِنْ فِعَالِكَ إِنَّمَا
قَرِينُ الْفَتَى فِي الْقَبْرِ مَا كَانَ يَفْعَلُ
فَلَا بُدَّ لِلْإِنْسَانِ مِنْ أَنْ يُعِدَّهُ
لِيَوْمٍ يُنَادَى الْمَرْءُ فِيهِ فَيُقْبِلُ
فَإِنْ كُنْتَ مَشْغُولًا بِشَيْ‏ءٍ فَلَا تَكُنْ
بِغَيْرِ الَّذِي يَرْضَى بِهِ اللَّهُ تُشْغَلُ
فَمَا يَصْحَبُ الْإِنْسَانَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ
وَ مِنْ قَبْلِهِ إِلَّا الَّذِي كَانَ يَعْمَلُ
أَلَا إِنَّمَا الْإِنْسَانُ ضَيْفٌ لِأَهْلِهِ
يُقِيمُ قَلِيلًا عِنْدَهُمْ ثُمَّ يَرْحَلُ

+ «انس و وحشت» + «قرین» + «عمل صالح»
«خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ جُمُعَةٍ فَقَالَ
أَيُّهَا النَّاسِ
تُوبُوا إِلَى اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا وَ بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ الصَّالِحَةِ قَبْلَ أَنْ تَشْتَغِلُوا
وَ أَصْلِحُوا الَّذِي بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ رَبِّكُمْ تَسْعَدُوا
وَ أَكْثِرُوا مِنَ الصَّدَقَةِ تُرْزَقُوا
وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ تُحْصَنُوا وَ انْتَهُوا عَنِ الْمُنْكَرِ تُنْصَرُوا

يَا أَيُّهَا النَّاسُ
إِنَّ أَكْيَسَكُمْ أَكْثَرُكُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ
وَ إِنَّ أَحْزَمَكُمْ أَحْسَنُكُمْ اسْتِعْدَاداً لَهُ

أَلَا وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْعَقْلِ التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ
وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ
وَ التَّزَوُّدَ لِسُكْنَى الْقُبُورِ
وَ التَّأَهُّبَ (التهيؤ و الاستعداد) لِيَوْمِ النُّشُورِ».

[غرور – یاد معالم ربانی – عمل صالح] :
« إِيَّاكَ وَ مَوَاطِنَ التُّهَمَةِ وَ الْمَجْلِسَ الْمَظْنُونَ بِهِ السُّوءُ فَإِنَّ قَرِينَ السَّوْءِ يَغُرُّ جَلِيسَهُ »
« وَ إِيَّاكَ وَ مَوَاطِنَ التُّهَمَةِ وَ الْمَجْلِسَ الْمَظْنُونَ بِهِ السُّوءُ فَإِنَّ قَرِينَ السَّوْءِ يُغَيِّرَ جَلِيسَه‏ »
اینکه مغرور میشی و تغییر حال میدی چون از یادآوری معالم نورانی و ربانی غفلت میکنی و این بی تفاوتی نسبت به این قرین نورانی و حسن، تو رو مبتلا به قرین سوء میکنه و دسته‌گل به آب میدی!

***
اگه یاد کلام زیبای معالم ربانی بیفتی، هرگز به کاری که به تو مربوط نیست دخالت نمیکنی !
اینکه میخوای فضول باشی، دیگرانو قضاوت کنی، به چیزی که به تو ربطی نداره مداخله کنی، علامت اینه که یاد معالم ربانی، قرین قلبت نیست، بلکه با شیطان وارد مذاکره شده‌ای! و این باعث میشه احساس تنهایی کنی و وحشت کنی و همش دلت میخواد اینور و اونور یه سروگوشی آب بدی ببینی چه خبره! آروم و قرار نداری بشینی توی خونت کار خودتو بکنی! راحت نیستی!
با این معیار راحت میشه حال معارین و مستقرین رو تا حدودی از هم تشخیص بدی و دوست و دشمنتو بشناسی، اما تعریف از مناصب ولی خداست.
« رَاحَةُ النَّفْسِ تَرْكُ مَا لَا يَعْنِيهَا وَ أَوْحَشُ الْوَحْشَةِ قَرِينُ السَّوْءِ »

***
اگه زرنگ باشی از دست همه فرار میکنی « أَحْكَمُ النَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ النَّاسِ‏ »!
اینم آیاتش :
« وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ لكِنْ ذِكْرى‏ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ‏
وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا »

[قرین – مجالسة اهل المعاصی] :
+ مقالۀ « نام خانوادگی مشترک – إِنَّهُ خَالِي ! »
عَنْ سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع‏ يَقُولُ لِأَبِي
مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ ؟!
قَالَ إِنَّهُ خَالِي
فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع
إِنَّهُ يَقُولُ فِي اللَّهِ قَوْلًا عَظِيماً يَصِفُ اللَّهَ تَعَالَى وَ يَحُدُّهُ وَ اللَّهُ لَا يُوصَفُ
فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَكْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَكْتَهُ
فَقَالَ
إِنْ هُوَ يَقُولُ مَا شَاءَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ عَلَيَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا يَقُولُ
فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع
أَ مَا تَخَافُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِيبَكُمْ جَمِيعاً
أَ مَا عَلِمْتَ بِالَّذِي كَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسَى وَ كَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ
فَلَمَّا لَحِقَتْ خَيْلُ فِرْعَوْنَ مُوسَى ع تَخَلَّفَ عَنْهُ لِيَعِظَهُ وَ أَدْرَكَهُ مُوسَى وَ أَبُوهُ يُرَاغِمُهُ حَتَّى بَلَغَا طَرَفَ الْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِيعاً فَأَتَى مُوسَى الْخَبَرُ فَسَأَلَ جَبْرَئِيلَ عَنْ حَالِهِ
فَقَالَ لَهُ غَرِقَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ عَلَى رَأْيِ أَبِيهِ
لَكِنَّ النَّقِمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ الْمُذْنِبَ دِفَاعٌ‏.
سليمان جعفرى گوید كه شنيدم امام دهم (ع) به پدرم ميفرمود:
چه شد كه من تو را نزد عبد الرحمن يعقوب بينم؟
گفت: او دائى من است،
آن حضرت فرمود:
او در باره خدا گفتار ناهموارى دارد، خداى تعالى را بصفات زائده موصوف كند و او را محدود نمايد، و خدا وصف زائد ندارد،
يا با او بنشين و ما را واگذار و يا با ما بنشين و او را واگذار،
گفت: اگر او هر چه خواهد گويد چه گناهى بر منست اگر گفته او را نگويم،
آن حضرت فرمود نميترسى كه بلائى بر او فرود آيد و شما همه را فرا گيرد،
ندانى داستان آنكه از ياران موسى بود و پدرش از ياران فرعون،
و چون قشون فرعون به موسى رسيد از موسى عقب ماند تا پدر خود را پند دهد
موسى به او برخورد كه داشت با پدرش دو بدو ميكرد،
پدر و پسر هر دو با هم بكنار دريا رسيدند و هر دو غرق شدند
و خبرش بموسى رسيد، و آن حضرت از جبرئيل حال او را پرسيد
و گفتش غرق شد خدايش رحمت كناد، و با پدرش هم‏‌عقيده نبود
ولى چون بلا فرود آيد كسى كه نزديك گنهكار باشد دفاعى نتواند.

« وَ لَنَا قَرَائِنُ الْقُرْآنِ »
یک نکته :
کتاب الله و عترتی در واقع همان آیات و نور ولایت هستند که باید به ازدواج هم درآیند (به این معنا که اهل یقین در دل شرایط آیات با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه نورانی ولایت آل محمد ع تولید نور عمل صالح نمایند) تا ثمربخش شوند !
آیات شرایط عمل به نور ولایت را ایجاد می کنند و فرصت کسب امتیاز برای اهل یقین هستند و این عامل، نیاز به زوج و لنگه خود یعنی عالم دارد تا پیوند زیبای علم و عمل، مولد نور آرامش و مروج اندیشه آل محمد ع باشد ان شاء الله تعالی.
الثقلین دو چیز گرانبها یکی معالم ربانی صاحبان نور است و دیگری آیاتی که برای ما عرضه می شود تا با یاد و نام معالم ربانی گره از این آیات گشوده شود. اهل یقین با عمل به نور ولایت خود گرانبها می‌شود و این جفت گرانبها حالا جفت علم و عمل هستند یعنی جفت صاحب نور و عامل اهل یقین.

[قرین – جنب الله] :
حالا هر کسی هنگام مواجهه با آیات قلبا به یاد معالم ربانی باشه با انجام عمل صالح و ترک معصیت، در واقع قلب او قرین نور آل محمد ع و خدای مهربان شده که در مقالۀ سلسله مراتب نورانی، این چهار مقام مافوق در بحث شهادتین کامل توضیح داده شده است.
« مَنْ هَؤُلَاءِ الْحُجَجُ ؟
… هُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَنْ حَلَّ مَحَلَّهُ مِنْ أَصْفِيَاءِ اللَّهِ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ »
مَنْ هَؤُلَاءِ الْحُجَجُ ؟
… هُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَنْ حَلَّ مَحَلَّهُ مِنْ أَصْفِيَاءِ اللَّهِ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ فَرَضَ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ طَاعَتِهِمْ مِثْلَ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْهِمْ مِنْهَا لِنَفْسِهِ وَ هُمْ وُلَاةُ الْأَمْرِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ فِيهِمْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏
وَ قَالَ فِيهِمْ‏ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ‏.

«قرن – جمع»
[قرین – جفت  – مشاور] :
مصباح الشريعة ؛ ص152
الباب الثاني و السبعون في المشاورة
قَالَ الصَّادِقُ ع‏
شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ مِمَّا يَقْتَضِي الدِّينُ مَنْ فِيهِ خَمْسُ خِصَالٍ
عَقْلٌ وَ عِلْمٌ وَ تَجْرِبَةٌ وَ نُصْحٌ وَ تَقْوَى
وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ فَاسْتَعْمِلِ الْخَمْسَةَ وَ اعْزِمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّ ذَلِكَ يُؤَدِّيكَ إِلَى الصَّوَابِ
وَ مَا كَانَ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا الَّتِي هِيَ غَيْرُ عَائِدَةٍ إِلَى الدِّينِ فَاقْضِهَا
وَ لَا تَتَفَكَّرْ فِيهَا فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ أَصَبْتَ بَرَكَةَ الْعَيْشِ وَ حَلَاوَةَ الطَّاعَةِ
وَ فِي الْمُشَاوَرَةِ اكْتِسَابُ الْعِلْمِ
وَ الْعَاقِلُ مَنْ يَسْتَفِيدُ مِنْهَا عِلْماً جَدِيداً
وَ يَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَى الْمَحْصُولِ مِنَ الْمُرَادِ
وَ مَثَلُ الْمَشُورَةِ مَعَ أَهْلِهَا مَثَلُ التَّفَكُّرِ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ فَنَائِهِمَا
وَ هُمَا عَيْنَانِ مِنَ الْعَبْدِ لِأَنَّهُ كُلَّمَا تَفَكَّرَ فِيهِمَا غَاصَ فِي بِحَارِ نُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ ازْدَادَ بِهِمَا اعْتِبَاراً وَ يَقِيناً
وَ لَا تُشَاوِرْ مَنْ لَا يُصَدِّقُهُ عَقْلُكَ وَ إِنْ كَانَ مَشْهُوراً بِالْعَقْلِ وَ الْوَرَعِ
وَ إِذَا شَاوَرْتَ مَنْ يُصَدِّقُهُ قَلْبُكَ فَلَا تُخَالِفْهُ فِيمَا يُشِيرُ بِهِ عَلَيْكَ وَ إِنْ كَانَ بِخِلَافِ مُرَادِكَ
فَإِنَّ النَّفْسَ تجمع [تَجْمَحُ‏] عَنْ قَبُولِ الْحَقِّ وَ خِلَافُهَا عِنْدَ قَبُولِ الْحَقَائِقِ أَبْيَنُ
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏
وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ
وَ قَالَ تَعَالَى‏
وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ‏ أَيْ مُتَشَاوِرُونَ فِيه‏.

[اللَّهُمَّ … وَ اقْرِنْ شِكَايَتِي بِالتَّغْيِيرِ] :
اگه خواهان رفع نمودار هستی راهش اینه که با یاد معالم ربانی قرین و جفت بشی تا بتونی عمل صالح انجام بدی و جواب مسئله رو با چشم قلبت، خودت رویت کنی و وقتی درست جواب دادی رابطۀ تو با نمودار قطع میشه و اینجوری با عمل به نور ولایت باعث تغییر زندگی خودت از غصه و تنهایی و ناراحتی، به نور و آرامش و راحتی، و از تاریکی به نور رسیدن راهش همینه :
الصحيفة السجادية ؛ ص72
(14) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا اعْتُدِيَ عَلَيْهِ أَوْ رَأَى مِنَ الظَّالِمِينَ مَا لَا يُحِبُّ):

(11) اللَّهُمَّ لَا أَشْكُو إِلَى أَحَدٍ سِوَاكَ،
وَ لَا أَسْتَعِينُ بِحَاكِمٍ غَيْرِكَ،
حَاشَاكَ،
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
وَ صِلْ دُعَائِي بِالْإِجَابَةِ،
وَ اقْرِنْ شِكَايَتِي بِالتَّغْيِيرِ.
[11 به كسى جز تو شكوه نميكنم،
و از حكم‌كننده‏‌اى (بين ظالم و مظلوم) جز تو يارى نميطلبم،
آراسته و پاك ميدانم تو را كه چنين كنم،
پس بر محمّد و آل او درود فرست،
و دعاى مرا به اجابت پيوند (بين دعاء و اجابت فاصله‏اى قرار مده)
و شكوه مرا با تغيير و از بين بردن همراه ساز
(ستم ستمگر را از من دفع فرما تا شكوه‏‌ام پايان يابد.)-]

[اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنِي لَهُمْ قَرِيناً، وَ اجْعَلْنِي لَهُمْ نَصِيراً] :
« اللَّهُمَّ يَا كَافِيَ الْفَرْدِ الضَّعِيفِ »
اهل یقین به تنهایی، فرد « الْفَرْدِ » و طاق و ضعیف هستند و بواسطه جفت شدن با لنگه خود یعنی نور معالم ربانی، دیگر فرد و طاق و ضعیف نیستند « وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى‏ رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِي‏ فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ » ، بلکه زوج و قرین و با طاقت هستند ! اونا با یاد معالم ربانی به خودکفایی رسیده اند « يَا كَافِيَ ». علت تنهائی و غصه دار شدن آنها استعمال اندیشه لیدرهای سوء یعنی جرات نمودن به ارتکاب گناه است « أَفْرَدَتْنِي الْخَطَايَا فَلَا صَاحِبَ مَعِي »
+ «فرد»
برای همینه که گنهکار، مصاحبت و همنشینی یاد معالم ربانی هرگز نصیبش نمیشه
« فَلَا صَاحِبَ مَعِي »
+ «صحب – ادیم مصحب»
الصحيفة السجادية ؛ ص102
(21) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ وَ أَهَمَّتْهُ الْخَطَايَا):

(13) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
وَ اجْعَلْنِي لَهُمْ قَرِيناً،
وَ اجْعَلْنِي لَهُمْ نَصِيراً،
وَ امْنُنْ عَلَيَّ بِشَوْقٍ إِلَيْكَ،
وَ بِالْعَمَلِ لَكَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى،
إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ،
وَ ذَلِكَ عَلَيْكَ يَسِيرٌ.

[حَتَّى … لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ]:
خدایا جوری شیرینی یاد معالم ربانی در دل شرایط را به اهل یقین بچشان و قلب آنها را قرین و زوج این نور آل محمد ع قرار بده که « حَتَّى … لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ » تا كسى از ايشان آهنگ روى برگرداندن (از دشمن) نكند و گريختن از (برابر) مانند خود را با خويش گفتگو ننمايد …
یعنی اصلا فکر رفتن از کنار صاحب نور به مغز اهل یقین خطور نمی کند!
شنیدی میگن: «اصلا فکرشو هم نکن»، یعنی این امر از غیر ممکنهاست!

الصحيفة السجادية ؛ ص126
(27) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِأَهْلِ الثُّغُورِ):

(4) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِكْرَ دُنْيَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ،
وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ،
وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ،
وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِيهَا مِنْ مَسَاكِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ وَ الْحُورِ الْحِسَانِ وَ الْأَنْهَارِ الْمُطَّرِدَةِ بِأَنْوَاعِ الْأَشْرِبَةِ وَ الْأَشْجَارِ الْمُتَدَلِّيَةِ بِصُنُوفِ الثَّمَرِ
حَتَّى لَا يَهُمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالْإِدْبَارِ،
وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ.
[4 بار خدايا بر محمّد و آل او درود فرست،
و هنگام رو برو شدنشان با دشمن، ياد دنياى فريب دهنده گول زننده را فراموششان گردان،
و انديشه‏‌هاى مال و دارائى گمراه كننده را از دلهاشان بزدا،
و بهشت را برابر چشمشان قرار ده،
و از آن بهشت آنچه آماده ساخته‌‏اى از جاهاى هميشگى و سراهاى ارجمند و حور العین‌های زيبا و جویهائيكه به آشاميدنيهاى گوناگون روان شده و درختهائيكه‏ با انواع ميوه‌‏ها خم گشته جلو چشمشان نمايان كن تا كسى از ايشان آهنگ روى برگرداندن (از دشمن) نكند و گريختن از (برابر) مانند خود را با خويش گفتگو ننمايد-]

[السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ قَرِينٍ‏ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ] :
شهر رمضان نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که قرین مجلل اهل یقین است و فقدان یاد معالم ربانی تاریکی فجیعی در قلب اهل یقین ایجاد می کند.
و چشم امید اهل یقین به نور معالم ربانی است که فراقش بسی دردناک خواهد بود.
الصحيفة السجادية ؛ ص192
(45) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي وَدَاعِ شَهْرِ رَمَضَانَ:)

(26) السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ قَرِينٍ‏ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ.

[بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ‏ مُوَالاتَهُ بِمُوَالاتِكَ]:
الصحيفة السجادية ؛ ص210
(47) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ):

… (86) بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِكَ، وَ بِمَنِ اصْطَفَيْتَهُ لِنَفْسِكَ،
بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِيَّتِكَ، وَ مَنِ اجْتَبَيْتَ لِشَأْنِكَ،
بِحَقِّ مَنْ وَصَلْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِكَ، وَ مَنْ جَعَلْتَ مَعْصِيَتَهُ كَمَعْصِيَتِكَ،
بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ‏ مُوَالاتَهُ بِمُوَالاتِكَ، وَ مَنْ نُطْتَ مُعَادَاتَهُ بِمُعَادَاتِكَ،
تَغَمَّدْنِي فِي يَوْمِي هَذَا بِمَا تَتَغَمَّدُ بِهِ مَنْ جَارَ إِلَيْكَ مُتَنَصِّلًا، وَ عَاذَ بِاسْتِغْفَارِكَ تَائِباً.

تقارن!

اهل یقین با نور علم آل محمد ع تقارن زیبا دارند
و اهل شک زشت، نامتقارن هستند!
+ «توام – دوقلو»
+ «کفو»
نور ولایت فرآیندی است متقارن و زیبا!
+ «ثمن – ارزیابی»
میخواهیم بگوییم :
 کارهای ما نباید با نور ولایت، نامتقارن باشد!
باید آنالوگش باشه! «analogy» – «تمثال» مثلش باشه!
بطوریکه کارهای ما، مهربانی‌های ما، بیننده رو سوق بده به سمت آل محمد ع!
این میشه کار زیبا! کار متقارن! کار سیمتری! کار آنالوگ!
قشنگی کار ما به همینه که رفتارمون میشه تبلیغ برای اندیشه آل محمد ع.
+ «عرض – مانکن با عرضه»
انگاری میشیم مثالی برای آل محمد ع!
منا اهل البیت ع
«مانکن با عرضه – دیتا مدلینگ» – « data modeling »
انگاری با رفتارمون، قلبهای دیگران را به نور آل محمد ع سوق میدهیم.
انگاری ما به درجات عقل و فهم خودمون با رفتارمان دیگران را دلالت می کنیم به سمت نور آل محمد ع و این میشه کار زیبا و قشنگ و متقارن با نور ولایت!
زمانی کار قرینه از  آب در میاد که بشه از اینطرف بری اونطرف!
از این 1 بری به سمت اون 1 و این همون فرآیند نور ولایت «∞=1+1» که میشه ثنویة المعنی.
پس هدف، آل محمد ع هستند و ما واسطه‌ای برای تبلیغ وجود مقدس آنها می شویم البته هر کس به درجه توان خود ! از ما انتظار ندارند قرینه صددرصد مثل آنها بوده و آنگونه رفتار کنیم بلکه هر چقدر تونستیم مثل اونها باشیم و اونها این قلیل قربانی را از ما بپذیرند درسته و زیباست و به این درجه کارمونو متقارن با نور ولایت انجام دادیم وگرنه نور معصوم آل محمد ع همتا و نظیر و قرینه ندارد و هر کسی به نسبت درجات ایمانی عالم ذر خود تلاش می کند تا به اون درجه کارهاشو زیبا و متقارن کنه. همون تقلید و آنالوژی با نور ولایت بودن است. همان نیابت و همان تاسی و همان اقتداء و همان هزار واژه مترادف نور ولایت است.
گر چه «لیس کمثله شیء» اما تو باید به میزان عقل خدادادی خودت (فهم نور و ظلمت)، انگاری کاراتو مثل خدا انجام بدی (+ با نور خدایی کن!)! انگاری اون لحظه که سر دوراهی نور ولایت و حسادت، گیر کردی و آل محمد ع رو می‌طلبی و از اونها کمک میخوای بهت میگن ای دوست ما اگه ما که نور معصوم خدا هستیم بجای تو بودیم این رفتار رو می کردیم  انگاری بهت می فهمونن که دوست دارن تو الآن اون کارو انجام بدی و تو از رای و نظر نورانی آنها مطلع شده و انتخاب نموده و می پسندی و انجامش میدی و اینکه مورد قبول واقع میشه به میزان توان عقل و فهم تو از این نور و تلاش برای مثل او بودن و مثل او انجام دادن رو از تو پذیرفته اند و قلبت به نور فرج ولایت روشن میشه و غنچه علوم نورانی پنهان ولایت درون قلبت میشکفد و درب ولایت بدرون قلب تاریکت باز شده و نور فضای قلبت را معطر میکند ان شاء الله تعالی و اینها همه ثمرات فهم نور ولایت است که واژه هایی مثل «کمم» و «فرج» به ما یاد داده بودند.
آنالوژی: یه جور مقایسه و قیاس است ! شباهت و همانندی است ! تناسب و تقارن است ! توافق و تساوی است !
مثال : ورزشهایی که سینکرونایزد انجام میشه دیدید چقدر زیباست مثلا شیرجه‌های دو نفره مثل هم کاراشونو انجام میدن ! یا تیم شنای چندین نفره همه با هم یه کار انجام میدن و چقدر مورد تشویق تماشاچیان قرار می گیرند چون این زیبایی کارشون خودبخود اونا را به وجد میاره.
میخوایم بگیم نور ولایت یه همچین فرآیند زیباست چون اهل یقین تلاش میکنه مثل معالم ربانی صاحبان نورش باشه البته به میزان عقل خودش و این تلاش برای تناسب و تقارن و توافق و تساوی و تشابه و … زیباست.
بیماران سی وی ای (سکته مغزی) در اورژانس که معاینه میشن میگیم چشماتو ببند و فشار بده یه چشم بسته یه چشم باز میمونه ! میگیم سوت بزن نمیتونه چون لبها یه طرف بسته است یه طرف باز ! دستاشو میگیریم میگیم فشار بده یه دست سفت فشار میده یه دست زور نداره ! میگیم پاها رو بیار بالا یه پا میاد یه پا نمیاد ! یه طرف فلج شده ! تقارنشو از دست داده ! لنگه به لنگه شده !
آل محمد ع می فرمایند حالا که میخواین لنگه ما بشین ! مثل ما بشین ! باید نیمه فلج ما نباشین ! لنگه به لنگه نباشین ! قرینه ما باشین تا این جفت زیبا همه رو به خودش جلب کنه ! چجوری میخواین از ما آل محمد ع باشین اما در عملکردتون مثل ما نباشین ! باید کاراتون متقارن و زیبا با الگوی ما باشه، حالا هر چقدر که تونستین.
نور ولایت فرآیندی است قرینه ! زیبایی اش هم در همینه !
به زیبایی مفهوم قرینه بودن تصاویر نگاه کن !
انگاری باید بگیم :
دقیقا جواب بدی یتیم بداخلاق، خوش خلقی کردن نسبت به اوست!
چون اگه نور جای ما باشه دقیقا همین کارو میکنه!
یعنی بدی اونو با خوبی جواب میده!
حالا ما هم باید متقارن به همین امر نورانی، کار انجام بدهیم.
این میشه زیبایی روح و جان و تن و نورانیت باطن
و این شخصیت، زیبایی را عملا توصیف میکند،
بطوریکه دیگران اظهار میدارن که کارت واقعا زیبا بود!
علت زیبایی رفتار اهل یقین اینه که قرینه نور ولایت انجام میشه!
+ «حجو – جورچین – پازل»
+ «به تقلید از او!»
+ «اسوه و مقتدا» و هزار واژه مترادف نور ولایت.
نور ولایت اینقدر زیباست! پس باید خودمونو باهاش متقارن کنیم!
تا جایی که میشه و میتونی! هر چقدر عقلت میکشه!
به نسبت درجات خودت باید زیبا بشی! مهربان بشی! اهل نور ولایت بشی!
«سیمتری»:
تقارن یعنی زیبایی یعنی نور ولایت یعنی 1+1 یعنی بی نهایت!
همان مفهوم زوج و قرین و مانند و مثل و مشابه و …
اگه به میزانی که ازت انتظار دارن اهل نور ولایت باشی، و تو نباشی، یک عدم تقارن و ناهماهنگی در وجودت هست که باعث زشتی تو میشه لذا باید خودتو با آیاتی که برای اصلاح و تربیتت در نظر میگیرن اصلاح کنی و به نور ولایت عامل باشی و از حسادت رویگردان باشی تا روز به روز زیباتر و متقارن‌تر گردی و وقتی به میزان عقلت کاملا متقارن شدی دیگه توی این دنیا کاری نداری و باید با این نور تقارن کامل و جاودانگی که به سبب نور ولایت بدست آورده‌ای، به آن سرا منتقل شوی و این آخرین گام دنیایی توست که با نور ولایت بر میداری و با نور ولایت از این دنیا به سرای باقی رهسپار می شوی ان شاء الله تعالی و این زیباست.
پس تقارن و سیمتری و زیبایی، اسمی است که معنایش را باید در عمل به نور ولایت محمد و آل محمد ع جستجو نمود و کسانی که بدنبال زیبایی جان خود هستند تلاش می کنند تا قلب خود را با نور ولایت یعنی آیاتی و رسلی که برایش فراهم گردیده متقارن نماید و این جوری زیبایی حقیقی خود را با نور ولایت بدست می آورد و چقدر زشت است یک لنگه کفش و چقدر زیباست یه جفت کفش قرینه!
کسانی که هنوز با نور ولایت آشنا نشده‌اند هنوز نمی دانند که زیبایی و تقارن یعنی چی!
کسانی که با نور ولایت آشنا شده اند سر دوراهی زشتی و زیبایی قرار گرفته اند،
یعنی تا دیروز زشت زندگی می کردند اما امروز به سبب معالم ربانی با راه زیبایی آشنا شده اند و حالا دو دوسته می شوند: گروهی که قلبا خواهان زیبایی بودند و هستند فرصت را از دست نداده با عمل به اندیشه نورانی صاحبان نور مسیر زیبایی و خوشبختی را طی می کنند، اما کسانی که دم از زیبایی می زدند اما زشتی حسد را درون خود پنهان کرده اند بیماری شک و حسادت آنها، نمی گذارد تا دست از تمنا و حسادت برداشته و متبع نور ولایت گردند و تغییر بینش داده و روش زندگی را از نوع زیبایی انتخاب کرده و عمل نموده و استمرار دهند.
واژه تقارن میخواد اشاره به زیبایی نور ولایت کنه!
میخواد بگه اگه میخوای زیبا بشی باید با نور ولایت مقارن و قرین بشی و تقارن لازم با آیاتی و رسلی داشته باشی و از آینه ای که روبروی تو گرفته شده تا قرینه عیوبت را برملا کند رویگردان نباشی و این یتیم بد اخلاق متکبر، آینه قرینه عیوب توست و اگر در قلبت بجای حسد، نور ولایت را جایگزین نمایی خداوند او را مجبور به سجده بر تو می‌نماید.
حیات یعنی تقارن!
به تصاویر تقارن نگاه کن! چی میبینی؟!
فرآیند نور ولایت! 1+ 1
گفتیم این 1 گداست و اون 1 پادشاه است!
این 1 ندار و اون یک داراست!
دارا میگه رایگان بهت میدم تا بقدر توانت مثل من بشی! قرینه من بشی! قرین من بشی!
این رسیدن به نقطه اوج زیبایی توست که در عین نداری، دارایی را انتخاب نمودی که سخاوتمندانه رایگان به تو زیبایی را آموخت و تو با خاطرات آموخته‌هایت از او، مدام داری زیبایی خلق میکنی و اینا رو همش مدیون اون هستی.
پس با اخذ نور ولایت از کسی که بر تو سمت نور ولایت علمی از جانب آل محمد ع دارد تلاش میکنی قرینه او باشی در این آیت تا این هم‌کفوی را سرمایه‌ای برای تولید نور عمل صالح نمایی و با اخذ نطفه‌های علمی از او در دل شرایط تقدیرات، خالق زیبایی باشی ان شاء الله تعالی.
تقارن چقدر زیباست و مترادف و مفهوم زیبای واژه نور ولایت است.
متاسفانه تقریبا هیچکسی، از واژه با اجازه صاحب واژه استفاده نمیکند!
اگر درس معماری میدی و تقارن رو میخوای بعنوان الگوی زیبایی آموزش بدی باید بگی تقارن در اصل یعنی نور ولایت یعنی تبعیت از نور هدایت و اینجوری شخص، خالق زیبایی می شود و حالا که اصل نور ولایت را بعنوان مفهوم تقارن آموختی، اجازه داری در معماری و ریاضی و پزشکی و … دم از تقارن و زیبایی بزنی.
+ 1000 مقالۀ در مورد 1000 واژۀ دیگۀ مترادف نور.
در عرضه آیت 1 اونطرف، نور ولایت است و بی نهایت،
اما تو 1 اینطرف چندی؟!
به میزان درجات ایمانی‌ات باید انجام وظیفه کنی !
مثلا اگر 5 هستی و میگی ای نور بی نهایت، اگه جای منِ 5 بودی با این آیت چکار میکردی ؟
و او تو رو به درجه 5 خودت راهنمایی میکنه که چکار باید بکنی !
و تو تا سقف 5 خودتو با نور ولایت بی نهایت قرینه میکنی و اینجوری فرجت میرسه و از تو همینقدر میخوان و قدر تو و اندازه و سایز تو همین آیتی است که برایت مقدر شده لذا وقتی در معرض آیتی قرار میگیری از تو انتظار دارن به اندازه همین آیت زیبایی با نور ولایت خلق کنی.
پس اگه نخواهی به اندازه درجات ایمانی‌ات خالق زیبایی تقارن باشی باید منتظر رگبار آیات باشی تا بالاخره به میزانی که میخوان صاف و صیقلی شوی.
به تقلید از او! به تاسی از او! به نیابت از او! به تقارن با او … زیبایی خلق کن! مهربانی خلق کن!
به او نگاه کن و زیبایی خلق کن!
مثل نقاشی که به سوژه نگاه میکنه و اثر هنری زیبا روی کاغذ می کشه و خلق میکنه !
پس مدام چشمت به سوژه‌ای نورانی (تمثال نورانی) در ملکوت قلبت باشه تا بتونی خلق آثار زیبایی بنام اعمال صالح بنمایی ان شاء الله تعالی و نور ولایت یه همچین فرآیندی است!
هر واژه ای نور ولایت رو برامون بازتر میکنه !
بهتر می فهمیم چقدر نور ولایت زیباست!
ان شاء الله بتونیم در دل شرایط آیات، قرین و قرینه خوبی برای نور ولایت باشیم.
ولایت فرآیندی است مثل استنساخ! کلونینگ!
+ «نسخ»
نور ولایت یه جور طراحی است!

مشتقات ریشۀ «قرن» در آیات قرآن:

وَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَريناً (38)
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ‏ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ (6)
وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ‏ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمينَ (13)
فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ‏ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فيهِ وَ كانُوا مُجْرِمينَ (116)
وَ تَرَى الْمُجْرِمينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنينَ‏ فِي الْأَصْفادِ (49)
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ‏ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً بَصيراً (17)
وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ‏ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً (74)
وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ‏ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً (98)
قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ‏ الْأُولى‏ (51)
أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ‏ يَمْشُونَ في‏ مَساكِنِهِمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏ (128)
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ (31)
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرينَ (42)
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنينَ‏ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً (13)
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثيراً (38)
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ‏ الْأُولى‏ بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (43)
وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما كُنْتَ ثاوِياً في‏ أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلينَ (45)
قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ‏ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78)
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ‏ يَمْشُونَ في‏ مَساكِنِهِمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ (26)
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ‏ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ (31)
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لي‏ قَرينٌ‏ (51)
كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ‏ فَنادَوْا وَ لاتَ حينَ مَناصٍ (3)
وَ آخَرينَ مُقَرَّنينَ‏ فِي الْأَصْفادِ (38)
وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في‏ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ (25)
لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ‏ (13)
وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ‏ (36)
حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْني‏ وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرينُ‏ (38)
فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنينَ‏ (53)
وَ الَّذي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِني‏ أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ‏ مِنْ قَبْلي‏ وَ هُما يَسْتَغيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ (17)
وَ قالَ قَرينُهُ‏ هذا ما لَدَيَّ عَتيدٌ (23)
قالَ قَرينُهُ‏ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كانَ في‏ ضَلالٍ بَعيدٍ (27)
وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ‏ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحيصٍ (36)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی