Purity of the Heart!
«صرح» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«خَمْرٌ صُرَاح: شراب خالص (بدون کف)»
«تَصَرَّحَ الزبَدُ عن الخمر»
«صَرَّحَتِ الْخَمْرُ: ذَهَبَ زَبَدُهَا»
«تَصَرَّحَ الزبَدُ عن الخمر: كفِ روى مي رفت و مي خالص شد.»
«the foam disappeared on the wine»
«صرَّحت الخمرُ: إذا ذهب عنها الزَّبد»
انگاری باید کف حسادت از بین برود، تا نوشیدنی ناب نور ولایت آشکار شود.
+ «وری – درناژ حسادت»
دنیای بدون حسد چه زیباست!
«صَرُحَ الشَّىْءُ: خَلَصَ مِنْ تَعَلُّقَاتِ غَيْرِهِ فَهُوَ صَرِيحٌ»
«يقال للّبن و البَوْل صَريح إذا لم يكن فيه رُغوة»
این هم خیلی زیباست:
«الصَّرِيح: فَحْلٌ من خَيل العرب معروف» + «نطفهها»
+ فقه اللغه: «الصَّرِيحُ: الخَالِصُ من كُلِّ شَيْءٍ»
نکته مهم اینه: «إذا ظهر بعد خلط و تبيّن بعد خفاء»:
یعنی قلب، اولش بخاطر حسد تاریکه، بعدا با نور ولایت «مَعَ سُلَيْمانَ» روشن میشه و این تاثیر نور ولایت است که تاریکی حسادت قلب را از بین میبرد.
[صَرْح سليمان ع – کاخ سلیمان ع]
[کاخ: قصر «palace»: محل اقامت خانواده سلطنتی، رئیس دولت (کاخ ریاست جمهوری)، مقامات عالیرتبه و اشراف (عمارت ، ارگ ، کوشک)]
واژۀ صرح یکی از هزار واژۀ مترادف نور ولایت است.
واژۀ صرح تاثیر نور ولایت بر قلب تاریک حسود را بیان میکند.
همانطور که وقتی کف روی نوشیدنی از بین برود، مایع زیرش شفاف و آشکار دیده میشود!
عین این مفهوم و خاصیت در فرایند زیبای نور ولایت وجود دارد که همان فرمول زندگی است،
یعنی قلب تاریک وقتی به یاد نور ولایت علمی صاحب نور خود میافتد،
(1+1) میشود: «بلقیس + مَعَ سُلَيْمانَ »
و اینجاست که حجاب تاریک حسدش کنار میرود و قلبش منور به نور ولایت و هدایت میشود.
انگاری در نهایت آرامش و راحتی، داری توی کاخ زندگی میکنی!
آرامش زندگی در کاخ سلیمان ع، همون قصه اصحاب کهف است در غار حصین آل محمد ع.
انگاری بلقیس هم در زمان خودش، سرنوشتی مثل قصه اصحاب کهف پیدا نمود و در هر زمان اهل یقین با نور یاد صاحبان نور خود، مدام در غار اصحاب کهف یا کاخ سلیمان نبی ع یا کشتی نوح ع و … زندگی توام با آرامش دارند، الحمد لله رب العالمین.
و این خیلی ارزش داره و داستان قلب صریح بلقیس و آیات زیبایش نیز همین است و اشاره به این داره که قلب بلقیس وقتی باضافۀ نور سلیمان ع میشه، ماحصلش این میشه که خانم بلقیس میگه
«قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
چقدر زیباست اولین عکس العمل قلبی که منور به نور ولایت میشه، اینه که اقرار به عیب خودش و اقرار به فضل صاحب نورش مینماید!
«التَّصْرِيح بِمَا فِي نَفْسِهِ: آنچه كه درون دل داشت آشكار كرد.»
«يومٌ مُصَرَّح: روز روشن و آشكار.»
«يومٌ مُصَرِّحٌ: روز آفتابى و بدون ابر.»
وقتی گرد و غبار حسد از دنیای قلب کنار میره، نور ولایت این قلب را روشن و آشکار میکنه!
به این میگن قلب صریح!
به این میگن قلب باصفا!
قلب نورانیِ خالص و بدون تمنّا! صرح ممرد!
قلب صریح یعنی قلبی که حسدش درناژ شده و خالص شده
و در مقابل تقدیرات خدای مهربان، هیچ تمنایی نداره!
الْقَلْبَ الصَّرِيحَ
نور ولایت آل محمد ع، همان ولایة الله است برای قلب سلیم!
«لِذَاتِهِ وَ لِنَبِيِّهِ وَ لِخُلَفَائِهِ … لَهُ وَ لَهُمْ … بِهِ وَ بِهِمْ … بِذِكْرِهِ وَ بِذِكْرِهِمْ»
امام باقر عليه السّلام:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْطَى الْمُؤْمِنَ الْبَدَنَ الصَّحِيحَ وَ اللِّسَانَ الْفَصِيحَ وَ الْقَلْبَ الصَّرِيحَ
وَ كَلَّفَ كُلَّ عُضْوٍ مِنْهَا طَاعَةً لِذَاتِهِ وَ لِنَبِيِّهِ وَ لِخُلَفَائِهِ
فَمِنَ الْبَدَنِ الْخِدْمَةَ لَهُ وَ لَهُمْ
وَ مِنَ اللِّسَانِ الشَّهَادَةَ بِهِ وَ بِهِمْ
وَ مِنَ الْقَلْبِ الطُّمَأْنِينَةَ بِذِكْرِهِ وَ بِذِكْرِهِمْ
فَمَنْ شَهِدَ بِاللِّسَانِ وَ اطْمَأَنَّ بِالْجَنَانِ وَ عَمِلَ بِالْأَرْكَانِ أَنْزَلَهُ اللَّهُ الْجِنَانَ.
خداوند متعال به مؤمن بدنى تندرست، و زبانى فصيح و دلى روشن عطا فرموده است،
و براى هر يك از اعضاء او براى خود و پيامبرش و جانشينانش اطاعت و فرمان بردارى قرار داده است.
بدنش براى خداوند و آنها خدمت مىكند،
زبانش براى آنها شهادت مىدهد،
قلب با آرامش ذكر خدا را مىگويد،
هر كس با زبان شهادت دهد و در دل خود آرامش داشته باشد،
و با اركان و جوارح خود كار كند، خداوند او را وارد بهشت مىسازد.
«قلب صریح»:
داستان رسیدن قلب بلقیس به نور ولایت سلیمان ع است [1+1].
کسی که پی به فرمول و راز زندگی برده است و به چشمه آب حیات رسیده!
قلب صریح، قلب بلقیس!
خیلی این آیه زیباست:
«قيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ … قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ …»
واقعا زیباست:
«ادْخُلِي الصَّرْحَ … إِنَّهُ صَرْحٌ»
+ «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»
ولایت علمی صاحبان نور در ملکوت قلب اهل یقین، برای اهل یقین، همچون کاخی زیبا و آشکار است و این اهل یقین است که وقتی قلبش نور معالم ربانی را متوجه میشود، انگاری به ساحت کاخ پادشاهی صاحب نورش ورود پیدا کرده است،
بلقیس در ابتدا صرح را لجّة میبیند!
داستان تکراری موسی ع که نور را نار میبیند!
«فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً»!
+ «لجج : بحر لجّی، التجّ الموج»
بخاطر حسدش بود که این برداشت غلط را داشت!
در واقع با نور، عیب حسدش رو شد!
لجّة یعنی مثل موج دریا نا آرام،
اما قواریر یعنی مستقر و توام با آرامش بینهایت!
بلقیس فهمید که با این برداشت غلط، در حق خودش ظلم کرده، لذا استغفار کرد و با اقرار به فضل سلیمان ع، خودش را از ربوبیت ذات اقدس الهی بهرهمند نمود.
+ این قسمت از مقالۀ «شاهدین خلقت»:
الصحيفة السجادية:
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عِنْدَ الصَّبَاحِ وَ الْمَسَاءِ:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ.
[از آیه 20 تا 44 در داستان زیبای «یقین بلقیس – بنبا یقین» آمده است]:
[سورة النمل (27): الآيات 38 الى 44]
+ مقالۀ «ایوالله»
قيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها
قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواريرَ
قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (44)
به او گفته شد: «وارد ساحتِ كاخ [پادشاهى] شو.»
و چون آن را ديد، بركهاى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد.
[سليمان] گفت: «اين كاخى مفروش از آبگينه است.»
[ملكه] گفت:
«پروردگارا، من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا، پروردگار جهانيان، تسليم شدم.»
فرعون بجای اینکه از مافوق خویش طلب صرح نماید، از یکی مثل خودش طلب صرح مینماید:
[سورة القصص (28): الآيات 36 الى 42]
وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري فَأَوْقِدْ لي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ
فَاجْعَلْ لي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبينَ (38)
[سورة غافر (40): الآيات 36 الى 40]
وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ (36)
اهل یقین از صاحب نور خود که مافوق علمی اوست و سبب متصل بین او و آل محمد ع است، طلب نور آرامش و هدایت میکنند، اما اهل شک حسود، از یکی مثل خودش این خواسته را دارد و این همان تاویل همجنسگرایی قوم لوط است، یعنی تاویلا، مونث از مونث، نطفۀ علمی میخواهد!
در حالیکه ذکر معالم ربانی، قلب را نورانی میکند.
+ [تعریض – تصریح]:
«عاد تعريضك تَصْرِيحاً: كنايه گفتنت به صراحت گفتن برگشت.»
+ مفهوم «آشکار»
«أَصْرَحَ الأمرَ: آن امر را بيان كرد و آشكار ساخت.»
«انْصَرَحَ الحقُّ: حق آشكار شد.»
[صرح – علو – رفع]:
فقه اللغة ؛ فصل في تفصيل الأبنية
… فإذا كان عالياً مرتفعاً، فهو: صرح.
+ «قعد و رفع»
+ «قرر – قواریر»
+ «مرد»
اگر اقرار به نورت داشته باشی «قَوارِيرَ»، مَثَل تو مَثَل اهل یقینی همچون بلقیس خواهد شد که صاحب نورش یعنی سلیمان ع به او اجازه دخول در علم آل محمد ع و استفاده از این علم را میدهد تا عیب حسدش نمایان و درناژ و ازاله گردد.
«قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ»،
واژه قَوارِيرَ در مقالۀ «قرر – قرّ»:
تنها راه خلاصی و نجات از دام حسد، فقط اقرار به فضل صاحبان نور است،
کانه با این سقف ممتاز برای خود، راه دسترسی به بینهایت علم آل محمد ع را فراهم نمودهاست.
+ «تقارن»
«قيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواريرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
برای این واژۀ صرح، ویژگی زیبای دیگری نیز بیان شده که «ممرد» است یعنی عاری از تمنا و حب دنیا و اندیشۀ باطل دانه درشتهای قبیلۀ شیطان است.
انگاری تاویلا اصلا موی زائد حسادت در قلب اهل یقینی همچون بلقیس، دیگر مشاهده نمیشود.
«المرَدُ نَقَاءُ الخدَّين من الشعر»
گر چه قبلا از او صفات طینتی مذموم میدیدی (پرستش خورشید)، اما الان به برکت معالم ربانی به حدی رسیده که حسد با نور معالم ربانی، از دنیای قلبش برطرف شده است.
وعده تصریح شده:
«وَ اجْعَلْ مَا صَرَّحْتَ بِهِ مِنْ عِدَتِكَ فِي وَحْيِكَ»:
(29) وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا قُتِّرَ عَلَيْهِ الرِّزْقُ:
(1) اللَّهُمَّ إِنَّكَ ابْتَلَيْتَنَا فِي أَرْزَاقِنَا بِسُوءِ الظَّنِّ، وَ فِي آجَالِنَا بِطُولِ الْأَمَلِ حَتَّى الْتَمَسْنَا أَرْزَاقَكَ مِنْ عِنْدِ الْمَرْزُوقِينَ، وَ طَمِعْنَا بِآمَالِنَا فِي أَعْمَارِ الْمُعَمَّرِينَ.
(2) فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لَنَا يَقِيناً صَادِقاً تَكْفِينَا بِهِ مِنْ مَئُونَةِ الطَّلَبِ، وَ أَلْهِمْنَا ثِقَةً خَالِصَةً تُعْفِينَا بِهَا مِنْ شِدَّةِ النَّصَبِ
(3) وَ اجْعَلْ مَا صَرَّحْتَ بِهِ مِنْ عِدَتِكَ فِي وَحْيِكَ، وَ أَتْبَعْتَهُ مِنْ قَسَمِكَ فِي كِتَابِكَ، قَاطِعاً لِاهْتِمَامِنَا بِالرِّزْقِ الَّذِي تَكَفَّلْتَ بِهِ، وَ حَسْماً لِلِاشْتِغَالِ بِمَا ضَمِنْتَ الْكِفَايَةَ لَهُ.
و وعده و نويدى را كه در وحى خود (آنچه به پيغمبرت فرستادهاى) تصريح و بيان كردهاى و در كتاب خويش (قرآن كريم) بدنبالش قسم و سوگند خود را آوردهاى وسيله جدا ساختن كوشش ما و مشغول شدن به روزى كه تو آن را تكفّل و ضمانت نمودهاى قرار ده.
(4) فَقُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ الْأَصْدَقُ، وَ أَقْسَمْتَ وَ قَسَمُكَ الْأَبَرُّ الْأَوْفَى: وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ
(5) ثُمَّ قُلْتَ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ.
«فَصَدَفَنِي رَأْيِي وَ صَرَفَنِي هَوَايَ
وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي
فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لَا يَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ
وَ صِدْقٍ لَا يَشُوبُهُ كَذِبٌ»:
ببین نور ولایت چجوری مواظبمونه!
وقتی قلبت نور ولایت رو میفهمه، اینجوری حقیقت برات صریح و روشن میشه.
«صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي»
امام علی علیه السلام:
كتابه إلى ابنه الحسن ع:
مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ الذَّامِّ لِلدُّنْيَا السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى الظَّاعِنِ عَنْهَا إِلَيْهِمْ غَداً إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا يُدْرِكُ السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِينَةِ الْأَيَّامِ وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْيَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ وَ قَرِينِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَاتِ وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِيفَةِ الْأَمْوَاتِ
أَمَّا بَعْدُ
فَإِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِي غَيْرَ أَنَّهُ حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِي فَصَدَفَنِي رَأْيِي وَ صَرَفَنِي هَوَايَ وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لَا يَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لَا يَشُوبُهُ كَذِبٌ.
براستى سنجش و تأمّل در روگردانى دنيا بر خود؛
و سركشى روزگار
و آخرتى كه به من روى آورده،
مرا از ياد ديگران و توجّه به بازماندگان بازداشت،
ولى از آن زمان كه بيشتر؛ غم و اندوه خود را دارم (اين غمخوارى) رأى مرا باز گردانيد،
و جلوگير از پيروى خواهش نفسم شد،
و حقيقت كارم را برايم آشكار ساخت،
و مرا به كارى راست و جدّى- كه در آن شوخى و بازى راه ندارد- واداشت،
و با حقيقتى كه دروغى آن را نيالوده است روبرو ساخت.
داستان تکراری جداسازی (تصریح) حق از باطل!
نوح ع و هفت مرتبه کاشتن هستههای خرما!
لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ
«وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ»:
كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص356
امام صادق علیه السلام:
… ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ يَأْمُرُهُ عِنْدَ كُلِّ مَرَّةٍ بِأَنْ يَغْرِسَهَا مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى إِلَى أَنْ غَرَسَهَا سَبْعَ مَرَّاتٍ فَمَا زَالَتْ تِلْكَ الطَّوَائِفُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تَرْتَدُّ مِنْهُ طَائِفَةٌ بَعْدَ طَائِفَةٍ
إِلَى أَنْ عَادَ إِلَى نَيِّفٍ وَ سَبْعِينَ رَجُلًا
فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِنْدَ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا نُوحُ
الْآنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ اللَّيْلِ لِعَيْنِكَ
حِينَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ
وَ صَفَا الْأَمْرُ وَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً
فَلَوْ أَنِّي أَهْلَكْتُ الْكُفَّارَ وَ أَبْقَيْتُ مَنْ قَدِ ارْتَدَّ مِنَ الطَّوَائِفِ الَّتِي كَانَتْ آمَنَتْ بِكَ لَمَا كُنْتُ صَدَّقْتُ وَعْدِيَ السَّابِقَ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ أَخْلَصُوا التَّوْحِيدَ مِنْ قَوْمِكَ وَ اعْتَصَمُوا بِحَبْلِ نُبُوَّتِكَ بِأَنْ أَسْتَخْلِفَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ أُمَكِّنَ لَهُمْ دِينَهُمْ وَ أُبَدِّلَ خَوْفَهُمْ بِالْأَمْنِ لِكَيْ تَخْلُصَ الْعِبَادَةُ لِي بِذَهَابِ الشَّكِ مِنْ قُلُوبِهِمْ
وَ كَيْفَ يَكُونُ الِاسْتِخْلَافُ وَ التَّمْكِينُ وَ بَدَلُ الْخَوْفِ بِالْأَمْنِ مِنِّي لَهُمْ مَعَ مَا كُنْتُ أَعْلَمُ مِنْ ضَعْفِ يَقِينِ الَّذِينَ ارْتَدُّوا وَ خُبْثِ طينهم [طِينَتِهِمْ] وَ سُوءِ سَرَائِرِهِمُ الَّتِي كَانَتْ نَتَائِجَ النِّفَاقِ وَ سُنُوحَ الضَّلَالَةِ
فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا مِنِّي الْمُلْكَ الَّذِي أُوتِي الْمُؤْمِنِينَ وَقْتَ الِاسْتِخْلَافِ إِذَا أَهْلَكْتُ أَعْدَاءَهُمْ لَنَشَقُوا رَوَائِحَ صِفَاتِهِ وَ لَاسْتَحْكَمَتْ سَرَائِرُ نِفَاقِهِمْ [وَ] تَأَبَّدَتْ حِبَالُ ضَلَالَةِ قُلُوبِهِمْ وَ لَكَاشَفُوا إِخْوَانَهُمْ بِالْعَدَاوَةِ وَ حَارَبُوهُمْ عَلَى طَلَبِ الرِّئَاسَةِ وَ التَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ
وَ كَيْفَ يَكُونُ التَّمْكِينُ فِي الدِّينِ وَ انْتِشَارُ الْأَمْرِ فِي الْمُؤْمِنِينَ مَعَ إِثَارَةِ الْفِتَنِ وَ إِيقَاعِ الْحُرُوبِ كَلَّا وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا
قَالَ الصَّادِقُ ع
وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ
لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ
وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ
الَّذِينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْكِينِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِي عَهْدِ الْقَائِمِ ع
قَالَ الْمُفَضَّلُ
فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
فَإِنَّ هَذِهِ النَّوَاصِبَ تَزْعُمُ أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ عَلِيٍّ ع
فَقَالَ لَا يَهْدِي اللَّهُ قُلُوبَ النَّاصِبَةِ مَتَى كَانَ الدِّينُ الَّذِي ارْتَضَاهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مُتَمَكِّناً بِانْتِشَارِ الْأَمْنِ فِي الْأُمَّةِ وَ ذَهَابِ الْخَوْفِ مِنْ قُلُوبِهَا وَ ارْتِفَاعِ الشَّكِّ مِنْ صُدُورِهَا فِي عَهْدِ وَاحِدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ وَ فِي عَهْدِ عَلِيٍّ ع مَعَ ارْتِدَادِ الْمُسْلِمِينَ وَ الْفِتَنِ الَّتِي تَثُورُ فِي أَيَّامِهِمْ وَ الْحُرُوبِ الَّتِي كَانَتْ تَنْشَبُ بَيْنَ الْكُفَّارِ وَ بَيْنَهُمْ
ثُمَّ تَلَا الصَّادِقُ ع
حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا.
سپس خداى تعالى هر بار دستور مىداد كه هستهها را بكارد
و نوح نيز هفت مرتبه آنها را كاشت
و هر مرتبه طوائفى از مؤمنين از دين بر مىگشتند
تا آنكه هفتاد و چند نفر بيشتر باقى نماندند.
آنگاه خداى تعالى وحى فرمود كه اى نوح!
هم اكنون صبح روشن از پس شب تار دميد
و حقّ محض و صافى از ناخالص و كدر آن جدا شد،
زيرا بدطينتان از دين بيرون رفتند
و اگر من كفّار را نابود مىكردم و اين طوائف از دين بيرون شده را باقى مىگذاشتم به وعده خود در باره مؤمنانى كه در توحيد با اخلاص بودند و به رشته نبوّت تو متمسّك بودند وفا نكرده بودم،
زيرا من وعده كرده بودم كه آنان را جانشين زمين كنم
و دينشان را استوار سازم و خوفشان را مبدّل به امن نمايم
تا با رفتن شكّ از قلوب آنها عبادت من خالص شود،
و چگونه اين جانشينى و استوارى و تبديل خوف به امن ممكن بود در حالى كه ضعف يقين از دين بيرونشدگان و خبث طينت و سوء سريرت آنها- كه از نتايج نفاق است- و گمراه شدن آنها را مىدانستم، و اگر رائحه سلطنت مؤمنان را آن هنگام كه ايشان را جانشين زمين ساخته و بر تخت سلطنت نشانده و دشمنانشان را نابود مىسازم استشمام مىكردند، باطن نفاقشان را مستحكم كرده و دشمنى با برادرانشان را آشكار مىكردند و در طلب رياست و فرماندهى با آنها مىجنگيدند و با وجود فتنهانگيزى و جنگ و نزاع بين ايشان چگونه تمكين و استوارى در دين و إعلاء امر مؤمنين ممكن خواهد بود، خير چنين نيست «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا».
امام صادق عليه السّلام فرمود:
قائم عليه السّلام نيز چنين است زيرا ايّام غيبت او طولانى مىشود
تا حقّ محض و ايمان صافى از كدر آن مشخّص شود
و هر كسى كه از شيعيان طينت ناپاكى دارد از دين بيرون رود،
كسانى كه ممكن است چون استخلاف و تمكين و امنيّت منتشره در عهد قائم عليه السّلام را احساس كنند نفاق ورزند.
مفضّل گويد:
گفتم اى فرزند رسول خدا!
اين نواصب مىپندارند كه اين آيه (يعنى آيه 55 سوره نور)
در شأن ابو بكر و عمر و عثمان و علىّ عليه السّلام نازل شده است،
[سورة النور (۲۴): الآيات ۵۳ الى ۵۵]
فرمود:
خداوند قلوب نواصب را هدايت نمىكند،
چه زمانى دينى كه خدا و رسولش از آن خشنود بودهاند متمكّن و استوار و برقرار بوده و امنيّت در ميان امّت منتشر و خوف از قلوبشان رخت بربسته و شكّ از سينههاى آنها مرتفع شده است؟
آيا در عهد آن خلفاى سهگانه؟
يا در عهد علىّ عليه السّلام كه مسلمين مرتدّ شدند و فتنههايى برپا شد
و جنگهايى بين مسلمين و كفّار به وقوع پيوست؟
سپس امام صادق عليه السّلام اين آيه را تلاوت فرمودند:
حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا.
مشتقات ریشۀ «صرح» در آیات قرآن:
[سورة النمل (۲۷): الآيات ۲۰ الى ۴۴]: داستان زیبای بلقیس!
قيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواريرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (44)
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۳۶ الى ۴۲]
وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري فَأَوْقِدْ لي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبينَ (38)
[سورة غافر (۴۰): الآيات ۳۶ الى ۴۰]
وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ (36)