The compassionate God provides the grounds for nurturing His servants in this world!
The light of education!
Uneducated jealous!
مربّی آموزش رانندگی
«علامت: راننده تحت تعلیم»:
«تحت تربية الربّان»
«Driver Under Instruction»
«Learner Driver»
+ «سفر انفرادی با نور!»
سفر اهل نور، تحت تربیت نور!
اهل نور یقین، رِبّی هستند، ربّانی هستند و مدام تحت امر و نهی ولیّ خدا هستند و این امر و نهی را با قبض و بسط نور قلب خود میفهمند و دستور هم همین است، یعنی: ربانی باش! ربانی باشید! کونوا ربانیین! رابطه خودتونو با نور معالم ربانی در دل شرایط حفظ کنید! فرد و طاق نباشید! با نور معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات خود، جفت و زوج و قرین باشید و به سبب استقامت در این راه رشد نمایید.
+ «تاج نورانی!»
أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
+ «وفاداری»:
[صلی – وفاء]:
معنای صلوات یعنی وفاداری نسبت به صاحبان نور و تقدیرات، در ملک و در ملکوت.
کسی که صلوات میفرسته، معنیش اینه و مدعی است که: من وفادارم!
صلی – ربوبیّت
معني صلوات: إِقْرَاراً بِالرُّبُوبِيَّة
امام کاظم علیه السلام:
عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:
مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ص فَمَعْنَاهُ
أَنِّي أَنَا عَلَى الْمِيثَاقِ وَ الْوَفَاءِ الَّذِي قَبِلْتُ حِينَ قَوْلِهِ:
أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى.
معني صلوات: إِقْرَاراً بِالرُّبُوبِيَّة
«الدُّرَّةَ التي يُرَبِّيها الصَّدَفُ في قَعْرِ الماءِ»
«ربب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
مشتقات ریشۀ «ربب» ۹۸۰ بار در آیات قرآن تکرار شده است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«يُرَبِّب الدُرَّةَ الصَدَفُ»
«الدُّرَّةَ التي يُرَبِّيها الصَّدَفُ في قَعْرِ الماءِ»
«صدف دُرّ پرور»:
صدف، مربّی دُرّ است.
پرورش دُرّ با صدف است!
«رَبَّتِ الامّ ولدها – رَبُّ السَّيِّدِ موليه – رَبُّ المعلّمِ تلميذُهُ – ربّ العارف مريده – ربّ المطر النبات – ربّ التاجر ماله – ربّ الزارع أرضه – ربّت المرضعة الطفل – ربّ زيد الأمر – ربّت الربيبة مربوبتها – ربّ الصانع السقاء»
«رَبَّ الصَّبِيَ رَبَّاهُ حَتَّى أَدْرَكَ»:
«مربّیگری!» – «پرورش»
در داستان اصحاب فیل، حضرت عبدالمطلب علیه السلام به ابرهه فرمودند:
«فَقَالَ عَبْدُ اَلْمُطَّلِبِ: أَنَا رَبُّ اَلْإِبِلِ وَ إِنَّ لِلْبَيْتِ رَبّاً سَيَمْنَعُهُ عَنْكَ»
الرَّبُ في الأصل: التربية، و هو إنشاء الشيء حالا فحالا إلى حدّ التمام، يقال رَبَّهُ، و ربّاه و رَبَّبَهُ.»
«الرَّبّ: در اصل به معنى تربيت و پرورش است يعنى ايجاد كردن حالتى پس از حالتى ديگر در چيزى تا به حدّ نهائى و تمام و كمال آن برسد. مىگويند: رَبَّهُ و رَبَّاهُ و رَبَّبَهُ: او را تربيت كرد و پرورشش داد.»
«The compassionate God provides the grounds for nurturing His servants in this world»:
خدای مهربان زمینههای پرورش بندگانش را در این دنیا فراهم میکند.
نورِ تربیت! حسودِ بیتربیت!
«انا ربّانیّ هذه الامه»
«لأنهم يَرُبُّون العِلم»
«رُوحُ الْقُدُسِ … يُرَبِّيهِمْ بِالْعِلْمِ»
+ مقاله «تادیب نورانی!»
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي عَمْرٍو اَلزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ :
أَنَّ مِمَّا اِسْتَحَقَّتْ بِهِ اَلْإِمَامَةُ
اَلتَّطْهِيرُ وَ اَلطَّهَارَةُ مِنَ اَلذُّنُوبِ وَ اَلْمَعَاصِي اَلْمُوبِقَةُ اَلَّتِي تُوجِبُ اَلنَّارِ
ثُمَّ اَلْعِلْمُ اَلْمُنَوِّرُ بِجَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلْأُمَّةُ مِنْ حَلاَلِهَا وَ حَرَامِهَا
وَ اَلْعِلْمِ بِكِتَابِهَا خَاصَّةً وَ عَامَّةً، وَ اَلْمُحْكَمِ وَ اَلْمُتَشَابِهِ، وَ دَقَائِقِ عِلْمِهِ وَ غَرَائِبِ تَأْوِيلِهِ وَ نَاسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ،
قُلْتُ:
وَ مَا اَلْحُجَّةُ بِأَنَّ اَلْإِمَامَ لاَ يَكُونُ إِلاَّ عَالِماً بِهَذِهِ اَلْأَشْيَاءِ اَلَّذِي ذَكَرْتَ
قَالَ:
قَوْلُ اَللَّهِ فِيمَنْ أَذِنَ اَللَّهُ لَهُمْ فِي اَلْحُكُومَةِ وَ جَعَلَهُمْ أَهْلَهَا
«إِنّٰا أَنْزَلْنَا اَلتَّوْرٰاةَ فِيهٰا هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا اَلنَّبِيُّونَ اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلرَّبّٰانِيُّونَ وَ اَلْأَحْبٰارُ»
فَهَذِهِ اَلْأَئِمَّةُ دُونَ اَلْأَنْبِيَاءِ اَلَّذِينَ يُرَبُّونَ اَلنَّاسَ بِعِلْمِهِمْ،
وَ أَمَّا اَلْأَحْبَارُ فَهُمُ اَلْعُلَمَاءُ دُونَ اَلرَّبَّانِيِّينَ،
ثُمَّ أَخْبَرَ فَقَالَ
«بِمَا اُسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتٰابِ اَللّٰهِ وَ كٰانُوا عَلَيْهِ شُهَدٰاءَ»
وَ لَمْ يَقُلْ بِمَا حَمَلُوا مِنْهُ.
+ «اسجدوا لآدم»
يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ … وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ!
[سورة المائدة (۵): آية ۴۴]
إِنَّا أَنْزَلْنا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ
يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ
وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ
فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ
وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً
وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (۴۴)
ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود نازل كرديم.
پيامبرانى كه تسليم [فرمان خدا] بودند، به موجب آن براى يهود داورى مىكردند؛ و [همچنين] الهيّون و دانشمندان به سبب آنچه از كتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند.
پس، از مردم نترسيد و از من بترسيد،
و آيات مرا به بهاى ناچيزى مفروشيد؛
و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكردهاند، آنان خود كافرانند.
«هر چالش در زندگی» فرصتی برای اصلاح و تربیت!
ملاقات با مربّی!
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ»
قبض و بسط نور قلب، کارِ خداست. کار مربّی ماست.
لحظه درک قبض و بسط نور قلب، میشه لحظه ملاقات عبد و ربّ!
كُونُوا رَبَّانِيِّينَ!
[سورة آلعمران (۳): الآيات ۷۹ الى ۸۰]
ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ
ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ
وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (۷۹)
هيچ بشرى را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پيامبرى بدهد؛
سپس او به مردم بگويد: «به جاى خدا، بندگان من باشيد.»
بلكه [بايد بگويد:]
«به سبب آنكه كتاب [آسمانى] تعليم مىداديد و از آن رو كه درس مىخوانديد، علماى دين باشيد.»
سامری «إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیّاً» با قول «لا مساس» تلاش میکنه رابطه همه رو با منبع نورشون قطع کنه، لذا عقل اونها رو از کار بندازه، و اونها رو با پرستش گوساله، در واقع بنده خودش بکنه «كُونُوا عِباداً لِي»!
اما صاحبان نور، هیچوقت از جهل دیگران سوء استفاده نمیکنن «وَ لاَ تَخْتَلْ عَدُوَّكَ: و با دشمن خود حیله گرى منما» و به اونها نور علم میدن و تلاش میکنن اونها عالم در دین خدا شوند «كُونُوا رَبَّانِيِّينَ» و دیدگان قلوب اونها رو به سیاست و مکر و فریب سامری باز نمایند تا گول این گرگ در لباس میش را نخورند.
امام علی علیه السلام:
يَا كُمَيْلُ
إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا
احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ:
النَّاسُ ثَلَاثَةٌ
عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ
وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ
وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ
أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ
لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ
وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيق.
اى كميل،
اين قلبها همچون ظرفهايند و بهترين آنها نگهدارندهترين آنان است،
هرچه مىگويم به خاطر بسپار،
مردم سه دستهاند:
دانشمند الهى،
آموزندهاى كه در راه رستگارى گام برمىدارد
و (فرومايگانى كه مانند)پشهها دستخوش باد مىشوند و هميشه سرگردانند
و از پى هر بانگى مىروند و با وزش هر بادى تغيير جهت مىدهند.
از فروغ دانش بهرهور نشدهاند و به ستونى استوار پناه نياوردهاند تا نجات يابند.
يَا كُمَيْلُ
مَحَبَّةُ اَلْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ
يَكْسِبُ اَلْإِنْسَانُ [بِهِ] اَلطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ اَلْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ
كميل!
علاقه به علم و دانش از لوازم دين و آئين خدا است كه بوسيله آن انسان كسب طاعت ميكند
و بهترين ارمغانها را براى آخرت ذخيره مىنمايد.
يَا كُمَيْلُ
هَلَكَ خُزَّانُ اَلْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ
وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ اَلدَّهْرُ
أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي اَلْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ
كميل!
گنجوران در حال زندگى مردهاند
ولى دانشمندان تا دامنه قيامت زنده و پايدارند
گرچه پيكر آنها از ميان رفته است اما قيافه آنان در دلها هميشه هست.
اَللَّهُمَّ بَلَى لاَ تَخْلُو اَلْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَجِهِ
إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اَللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ
وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ
أُولَئِكَ وَ اَللَّهِ اَلْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ اَلْأَعْظَمُونَ قَدْراً
بِهِمْ يَحْفَظُ اَللَّهُ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ
هَجَمَ بِهِمُ اَلْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ اَلْبَصِيرَةِ
وَ بَاشَرُوا رُوحَ اَلْيَقِينِ
وَ اِسْتَلاَنُوا مَا اِسْتَوْعَرَ اَلْمُتْرَفُونَ
وَ أَنِسُوا بِمَا اِسْتَوْحَشَ مِنْهُ اَلْجَاهِلُونَ
وَ صَحِبُوا اَلدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ اَلْأَعْلَى
يَا كُمَيْلُ
أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ اَلدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ
آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ
وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ لِي وَ لَكُمْ .
خدايا! هرگز زمين خالى از حجت نيست كه اقدام علمی با دلائل براى خدا نمايد
يا ظاهر و آشكار باشد و يا پنهان و بيمناك
تا حجت و دلائل خدا باطل نشود
اما چقدر هستند آنها و كجايند.
بخدا قسم تعداد آنها از همه كمتر است و مقامشان از همه بالاتر،
بوسيله ايشان خدا دلائل و براهين خود را حفظ ميكند
تا به شخصيتهائى نظير خود بسپارند و در دل مردمى پاك سرشت بذر آن را بكارند.
دانش آنها را بواقع بينى و بينش حقيقى رهنمون شده است چنانچه داراى روح يقين شدهاند
آنچه را تبهكاران دشوار مىبينند بنظر آنها بسيار ساده است
و از هر چه نادانان گريزانند ايشان بآن انس و علاقه دارند
همآهنگ مردم دنيايند اما با روحهائى كه دلبسته بعالم بالا است.
كميل!
اين گروه خلفاى خدايند در زمين و دعوتكنندگان مردمند بدين خدا
آه! آه! چقدر علاقمندم بديدار آنها
از خداى آمرزش مىخواهم براى خود و شما.
امام کاظم علیه السلام:
يَا هِشَامُ
نُصِبَ اَلْخَلْقُ لِطَاعَةِ اَللَّهِ
وَ لاَ نَجَاةَ إِلاَّ بِالطَّاعَةِ
وَ اَلطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ
وَ اَلْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ
وَ اَلتَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَدُ
وَ لاَ عِلْمَ إِلاَّ مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِيٍّ
وَ مَعْرِفَةُ اَلْعَالِمِ بِالْعَقْلِ.
اى هشام،
مردم براى طاعت خداوند آفريده شدند،
و هيچ نجاتى جز به طاعت او مقرّر نيست،
و طاعت علم است و آگاهى،
و دانش با آموزش بدست آيد،
و آموزش توسّط عقل و خرد محكم و استوار گردد،
و دانش جز از عالم ربّانى بدست نيايد،
و شناختن آن عالم از راه عقل صورت پذيرد.
امام هادی علیه السلام:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى …خَارِجٌ مِنَ الْحَدَّيْنِ
حَدِّ الْإِبْطَالِ وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ … وَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ»
«عبد العظيم حسنى عليه السّلام مىگويد،نزد مولاى خود امام هادى عليه السّلام رفتم.
حضرت كه نگاهش به من افتاد،چنين فرمود:اى ابو القاسم خوش آمدى بىگمان تو دوست ما هستى.
گفتم:اى پسر پيامبر خدا مايلم كه دين خود را بر تو آشكار سازم كه اگر نزدت پذيرفته باشد تا هنگام مرگ بر عقايد خود استوار باشم.
حضرت فرمود:بگو.
گفتم:من باور دارم كه خداى تبارك و تعالى يكى است و چيزى همانند او نيست
او از دو حد خارج است: حد ابطال و حد تشبيه.
و باور دارم كه خدا جسم و صورت و عرض و جوهر نيست؛بلكه او پديدآورنده جسمهاست و تصويرگر صورتها و آفريننده عرضها و جوهرها و نيز پرورشدهنده هرچيز و صاحب و جاعل.
و باور دارم كه محمد صلّى اللّه عليه و آله بنده و فرستاده اوست و نيز خاتم پيغمبران.و پس از ايشان تا رستاخيز پيامبرى نخواهد بود و شريعت او خاتم شرايع الهى است.و نيز باور دارم كه على بن ابى طالب پس از او امير مومنان و امام و جانشين و ولى امر مسلمين است.و پس از او حسن و حسين و على بن حسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على عليهم السّلام و نيز بعد از آن حضرت شما،اين منزلت را داريد،اى مولاى من.
امام هادى عليه السّلام فرمود:
و پس از من پسرم حسن عليه السّلام و راستى مردم نسبت به او چگونه خواهند انديشيد؟
گفتم:مگر او چگونه است مولاى من؟
فرمود:زيرا كسى او را نمىنگرد و اسم او را نمىبرد تا اينكه در جهان ظهور كند و زمين را از قسط و عدل پر كند و به همان گونه كه پيش از او از ستم و جور پر شده بود.
عبد العظيم حسنى مىگويد كه به امام هادى عليه السّلام گفتم:
من او را نيز باور دارم و اقرار مىكنم كه دوستدار او دوستدار خداوند است و دشمنان او دشمنان خدا و طاعتش طاعت خداوند است و عصيان او عصيان خدا.
من باور دارم كه معراج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حق است و نيز سؤال و پاسخ در قبر،و بهشت و دوزخ،و صراط و ميزان.و رستاخيز خواهد آمد و در آن هيچ ترديدى نيست و آنگاه خداوند مردگان را از گورها برانگيزاند.
و من باور دارم كه فريضههاى الهى پس از ولايت عبارتند از:
نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر.
امام هادى عليه السّلام فرمود:
اى ابو القاسم!سوگند به خداوند كه اين دين تو همان دين خداوند است كه براى بندگان خود برگزيد و پسنديد.و تو بر اين دين بمان و خداوند تو را بر سخن استوار در دنيا و آخرت يارى دهد.»
امام علی علیه السلام:
«أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ مُؤْمِناً أَنْ يُعَرِّفَهُ اللَّهُ نَفْسَهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ الْوَحْدَانِيَّةِ وَ أَنْ يُعَرِّفَهُ نَبِيَّهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ بِالْبَلاَغَةِ وَ أَنْ يُعَرِّفَهُ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ … وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ ضَالاًّ أَنْ لاَ يَعْرِفَ حُجَّةَ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ اَلَّذِي أَمَرَ اَللَّهُ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلاَيَتَهُ»
«كمترين چيزى كه فرد با آن مؤمن مىباشد اين است كه به پروردگارى و يكتايى خداوند كه خويش را به او شناسانده، اقرار كند، و به نبوت پيامبرش كه او را به وى شناسانده اقرار كند، و با اطاعت خويش از حجت خدا در زمين و شاهد بر خلقش كه به او شناسانده، اقرار نمايد.
… و كمترين چيزى كه به گمراهى فردى انجامد اين است كه حجت خدا در زمين و شاهد بر خلقش را كه خداوند امر به اطاعت و قبول ولايتش كرده، نشناسد.»
امام علی علیه السلام:
«… فَأَلْزَمَهُمُ الْعَقْلَ وَ قَرَّرَهُمْ أَنَّهُ الرَّبُّ وَ أَنَّهُمُ الْعَبِيدُ وَ أَقَرُّوا لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ»
«… و به آنان عقل عطا کرد و از آنها اقرار گرفت که او ربّ است و آنان بندهاند؛ آنها هم به ربوبيت او اعتراف کردند و بر بندگي خود گواهي دادند.»
امام رضا علیه السلام:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ الْحَمْدَ وَ فَاطِرِهِمْ عَلَى مَعْرِفَةِ رُبُوبِيَّتِهِ»
«ستايش مخصوص خداوندى است كه ستايش را بر بندگان خود الهام كرد و آنها را براساس شناخت خود سرشت.»
الرّبّ، النّور الولایة!
عَلِيٌّ هُوَ رَبُّهُ فِي الْوَلَايَةِ وَ الطَّاعَةِ!
وَ جَاءَ فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى
وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ يَعْنِي سَيِّدَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ
وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ الرَّبَّ بِمَعْنَى السَّيِّدِ قَوْلُهُ تَعَالَى
اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ.
امام صادق علیه السلام:
عن سماعة بن مهران قال
سألت أبا عبد الله ع عن قول الله:
«فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»
قال:
العمل الصالح المعرفة بالأئمة،
«وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»
التسليم لعلي لا يشرك معه في الخلافة من ليس ذلك له و لا هو من أهله.
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ:
إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ
قَالَ:
يَعْنِي فِي الْخَلْقِ أَنَّهُ مِثْلُهُمْ مَخْلُوقٌ
يُوحى إِلَيَّ إِلَى قَوْلِهِ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً
قَالَ:
لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدِ وَلَايَةَ غَيْرِهِمْ
وَ وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ
فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا وَ كَفَرَ بِهَا وَ جَحَدَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع حَقَّهُ وَ وَلَايَتَه.
امام باقر علیه السلام:
عن جابر الجعفي، قال:
سألت أبا جعفر (عليه السلام) عن قول الله عز و جل:
وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً،
قال:
«من أعرض عن علي (عليه السلام) يسلكه العذاب الصعد، و هو أشد العذاب».
امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ
قَالَ
تَفْسِيرُهَا فِي بَطْنِ الْقُرْآنِ
وَ مَنْ يَكْفُرْ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ هُوَ الْإِيمَانُ
وَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ
وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً
قَالَ
تَفْسِيرُهَا فِي بَطْنِ الْقُرْآنِ
عَلِيٌّ هُوَ رَبُّهُ فِي الْوَلَايَةِ وَ الطَّاعَةِ
وَ الرَّبُّ هُوَ الْخَالِقُ الَّذِي لَا يُوصَفُ.
و جاء في باطن تفسير أهل البيت (عليهم السلام)
ما يؤيد هذا التأويل في تأويل قوله تعالى:
أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً،
قال:
«هو يرد إلى أمير المؤمنين (عليه السلام)، فيعذبه عذابا نكرا، حتى يقول:
يا ليتني كنت ترابا، أي من شيعة أبي تراب، و معنى ربه أي صاحبه».
قال علي بن ابراهيم:
و قوله:
مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ
قال:
من لم يقر بولاية أمير المؤمنين (عليه السلام) بطل عمله،
مثل الرماد الذي تجيء الريح فتحمله.
«وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً»
یعنی حسود، پشت به نورش میکنه و رو به تمنّا!
قوله تعالى:
وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً
علي بن إبراهيم:
قد يسمى الإنسان ربا لغة، كقوله:
اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ
و كل مالك لشيء يسمى ربه،
فقوله:
وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً
قال: الكافر الثاني، كان على أمير المؤمنين (عليه السلام) ظهيرا.
[حمد – ربّ]:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ » + «بقیت الله»
«الْحَمْدُ» برای چه کسی؟!
ما شکر چی رو باید بجا بیاریم؟
شکر داشتن چه چیزی؟ چه نعمتی؟
ما باید شکر نعمت علوم نورانی و ربانی آشکار شده رو بجا بیاریم، اونم عملا در دل شرایط!
ما باید شکر برخورداری از نعمت نور ولایت رو بجا بیاریم!
ما باید شکر اینو بجا بیاریم که تقدیرات ذات اقدس الهی، این شرایط رو ایجاد کرده تا عیب پنهان درون قلب ما رو آشکار کنه، تا به فکر درمان بیفتیم و با آموختههایی که از معلم نورانی و ربانی در خاطر داریم، به روش او با این آیت برخورد کنیم و تولید نور آرامش عمل صالح بنماییم ان شاء الله تعالی. پس اینقدر هر روز توی نماز این عبارت رو تکرار می کنیم که الحمد لله ربّ العالمین، یعنی یه همچین چیزایی رو باور داریمو بهش عمل می کنیم ان شاء الله تعالی.
«لِ» «رَبِّ»:
پس منسب ربّ فقط مربوط به مافوقی است که کارش هیچ نقصی نداشته باشد و اصلا ذره ای جای مذمت نداشته باشد. با توجه به معنای واژه های حمد و ذم و رب، مطلب زیبا در «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِينَ» این است که فقط یک گزینه برای تربیت وجود دارد و این گزینه از هر عیب و نقصی که بتوان بواسطه این عیب، این مربی را سرزنش نمود – که اصلا بلد نیستی خوب تربیت کنی! – کاملا دور و جداست.
منِ پدر اشتباه فکر می کردم که می توانم مربی فرزندم باشم! اصلا این کار عظیم با توانایی که من در خودم ببینم جور در نمی آید و لذا چون من ضعیفم، همهاش با سوء ظن به موضوع فکر کنم و این قطعا اشتباه است. این فرزند حالا دیگه در دستان ولی خداست، قبلا هم بوده، من اشتباه فکر می کردم اما حالا باید این آرامش رو داشته باشم و فقط براش دعا کنم که توفیق یادآوری معالم ربانی برای گذشت از دلخواه رو داشته باشه. من اون گزینه بی عیب و نقص نیستم که بتونم نقش مربی رو برای فرزند خودم بازی کنم.
اصلا، الحمد برای الله است، چون تنها الله ویژگی رب را برای عالمیان دارد.
الحمد لله رب العالمین
بینقص بودن، بطوریکه دهان همه بسته باشه از اینکه بخواهند این مربی را سرزنش نمایند، شرط اصلی رب بودن است. آیات برای اونها که عاقل باشند مربی خوبی خواهد بود چون تایید معالم ربانی را در عمل به او می نمایاند «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق».
فرزند خودت را هم برای تربیت، با ولی خدا و آیات تنها بگذار «خلوا بینهم!» (#ورکلایف) تا فرزندت یاد بگیرد که رب العالمینی هم وجود دارد. او هنوز در دوران رفق آل محمد ع بسر میبرد، مبادا در امر اصلاح و تربیت او، عجله کنی و از ولی خدا هم پیشی بگیری! بگذار فرزندت خودش به این نتیجه برسد که ربّ، کلام نورانی خدای مهربان در ملکوت قلب خود اوست و یادآوری معالم ربانی معلم، و عمل به این تذکرات علمی در شرایط روزمره زندگی، تنها راه تربیت و پروش صحیح است! از فرزندت نخواه که مقلد تو باشد، که این اشتباه است، بلکه او باید قلبا خودش تصدیق نماید که الحمد لله رب العالمین را تقلیدی نگوید! بگذار او یاد بگیرد که فرزند نور قلب خودش باشد!
پدر او و مادر او، نور اوست، در ملک و در ملکوت!
و او باید یاد بگیرد که شکر این والدین نورانی را، قلبا بجا آورد!
[ربّ – یاد معالم ربانی]:
معلم ربانی «ربّ» ماست در آموزش نور الولایة!
«وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً
قَالَ
تَفْسِيرُهَا عَلَى بَطْنِ الْقُرْآنِ
يَعْنِي عَلِيٌّ هُوَ رَبُّهُ فِي الْوَلَايَةِ وَ الطَّاعَةِ
وَ الرَّبُّ هُوَ الْخَالِقُ الَّذِي لَا يُوصَفُ»
یعنی ما نمیدانستیم نور ولایت و اعتقاد آل محمد ع یعنی چه، اما وقتی با صاحبان نور آشنا شدیم قصه نور ولایت را فهمیدیم و متوجه شدیم که راه دسترسی به آرامش قلبی بر خلاف تمام آنچه که دیگران خیال می کنند که رسیدن به تمناست، اینطور نیست بلکه دل کندن از تمناست منتها این کار نیاز به یک فن علمی دارد و آن بحث «یادآوری معالم ربانی با فهم نور و ظلمت قلب» است انگاری نور در قلب ما جوری لانه گزیده است که مالک قلب ما شده یعنی ربّ ما شده.
این معنی رب بسیار زیباست:
«المالك بتصريف الشيء بأتم التصريف»
یعنی در هر عرضۀ آیتی، من به یاد معالم ربانی معلم خودم میافتم، پس او در واقع مالک دنیای قلب من و ربّ من شده است. شنیدی میگن فلانی از طرف من تام الاختیار است؟! «صاحب اختيار تام نسبت به امور بندگان» یعنی من با هر آیتی که روبرو می شوم به یاد معالم ربانی نورم میافتم و از او کمک می طلبم چون او را صاحب اختیار تام نسبت به خود میدانم و قرار دادهام، لذا از او میپرسم چه کنم؟ و او مرا طبق اعتقاد والا و شریف آل محمد ع راهنمایی می کند و توفیق عمل به نور ولایت می دهد و من با یاد او توانسته ام از دلخواه و تمنای خود بگذرم و عمل صالح تولید کنم و یقین من روز به روز در هر آیتی که به یاد او می افتم و انجام وظیفه می نمایم، بالا و بالاتر می رود.
پس معلم ربانی، ربّ من و تام الاختیار من است، در همه امورات زندگیام، چون نتیجۀ خوب آن را خودم شخصا دیده ام و قلبم با نور یاد او به آرامش رسیده است و این را خودم تصدیق میکنم، نه اینکه به تقلید از این و آن بگویم: (تصدیق – تقلید).
این پیامک رو الآن، در حالیکه که داشتم این مطالب رو مینوشتم، دریافت کردم:
[8:14 صبح شنبه 15 آذر93]: از سرشمارۀ 9830005822 +
« لحظه ای بایست و به ندای دلت گوش ده ، هر کسی باید معبر و مسیر زندگی اش را خود انتخاب کند . راهی را انتخاب نکن که دیگران قبلا پای در آن گذارده اند ، زیرا از این طریق زندگی تو حاصل انتخاب های دیگران خواهد بود . بی جهت به اطرافت ننگر و نگاه نکن که هر کس چه راهی را برگزیند ، رهبر باش نه ره رو . قدم در راهی نِه که دلت فرمان می دهد ، و آنچنان استوار پای در آن گذار که زمین به ایمانت و نیز استواری قدم هایی که بر می داری شهادت دهد . آری دو راه و دو انتخاب در برابرت وجود دارد : راه دل و راه دیگران . اگر راه دل را انتخاب کنی مسافر جاده ای شده ای ، که کسی تا بحال قدم در آن نگذاشته و پاداش آن این است که ، به جایی می رسی که تا بحال کسی به آن نرسیده است و این گونه شکوه دیدار چشم اندازهایی از جهان را تجربه خواهی کرد ، که تا بحال زندگی ، دروازه آن را به روی هیچ کس نگشوده است .
معمار زندگی خود باشید.
مهر حسینی
گروه مهندسی الیزه 09153258440 »
اللغة
الرب إذا أطلق أفاد المالك بتصريف الشيء بأتم التصريف و إذا أضيف فقيل رب الدار و رب الضيعة فمعناه المالك لتصريفه بأتم تصريف العباد و أصله التربية و هي تنشئة الشيء حالا بعد حال حتى يصير إلى الكمال و الفرق بين الرب و السيد أن السيد المالك لتدبير السواد الأعظم و الرب المالك لتدبير الشيء حتى يصير إلى الكمال مع إجرائه على تلك الحال.
لغت
رب: اين كلمه هر گاه بطور مطلق بكار رود، يعنى مالكى كه بتواند هر نوع تصرفاتى انجام دهد، اما هر گاه اضافه شود و مثلا گفته شود: «رب الدار» (صاحب خانه) يعنى كسى كه هر گونه تصرفى را در خانه بتواند انجام دهد. هر گاه بخداوند «رب» گفته شود، يعنى صاحب اختيار تام نسبت به امور بندگان. اصل اين كلمه، بمعناى تربيت يعنى به كمال رسانيدن است.
هر آیه و حدیثی که میخوانی مفهوم «تاثیر گذاشتن ، وقع ، فید ، ولد ، … » را برای واژه «ربّ» در نظر داشته باش و اینکه عملا این کار برای ما به کمک آموختن معالم ربانی از معلم نورانی صورت میگیرد. پس معلم ربانی، مربی اعتقادی ماست و کلام تاثیر گذارش موجب اصلاح و تربیت قلب بیمار حسود ما میشود. پس با گفتن «الحمد لله رب العالمین» اقرار به فضل معالم ربانی صاحبان نوری میکنیم که با یادآوری علوم آنها، در دل شرایط تقدیرات روزمره زندگیمان، دل از گناه (تمنا) میکَنیم!
آیا اینجوری زندگی کردن قشنگ و زیبا نیست واقعا؟!!!
«يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»
انا ربّانیّ هذه الامه
فَاللَّهُ أَوْلَى أَنْ لَا يُتَصَرَّفَ فِي مِلْكِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ
[التَصَرّف فِي مِلْكِ الله بِغَيْرِ إِذْنِ الله!]
تَصَرَّفَ فى الأَمرِ: در آن كار دسيسه و تقلب بكار برد.
لأنهم يَرُبُّون العِلم
حسودی که ادعای ربوبیت می کنه و در کار دیگران دخالت می کنه، در واقع داره تصرف در امری میکنه که به او مربوط نیست و نوعی دسیسه و تقلب انجام میده!
این کار فقط کار نور است و بس، اونم وقتی ازش بخوای، چاره کارت رو (علم) با رفق و مدارا بهت میگه «لأنهم يَرُبُّون العِلم» و اصلا ربوبیت اینقدر کار مشکلیه و احتیاج به علم زیادی داره که جز خدای مهربان، از دست هیچ کس دیگهای، این کار بر نمیآد که بتونه راهنماییت کنه و آدم یا باید خیلی دیوانه باشه که فکر کنه این کار از دست خودش بر می آد یا اینکه حسد اونو مجبور کنه که یه همچین ادعایی دروغینی داشته باشه! اصلا حتی اگه اسمشو دخالت در کار دیگران هم نذاریم که دخالت هست، و بگیم دلسوزی برای دیگران، آیا نباید بلد باشیم که چاره کارش چیه تا به اون کمک کنیم؟!
آیا واقعا بلدیم همه جوره با در نظر گرفتن تمام جوانب کار، تنگ کار رو خورد کنیم و خوب از پس کار بر بیایم؟! یک دارو که تجویز میشه، هزار عارضه غیر مترقبه ممکنه سر و کلش پیدا بشه که اون دکتر فوق تخصصش هم نمی تونه فکرش رو بکنه و چاره کارش رو بدونه! پس چجوری یک نفر به خودش این اجازه رو میده که خیلی راحت راجع به دیگران اظهار نظر کنه و به این کارش هم مصرّ باشه و دخالتهاشو ادامه بده؟! تمام ناآرامی های عالم از همین بینش که از حسد سرچشمه می گیره شروع میشه و عملا با ادعای ربوبیت ظهور پیدا می کنه.
[خطر تقدم بر ولی خدا در اصلاح و تربیت دیگران]:
عجله و شتاب برای اصلاح و تربیت دیگران نشانه دینداری و تعصب بر دستورات دینی نیست بلکه از انحراف بینش و اعتقاد و مخالفت و جهل آنها نسبت به دستورات دین خبر می دهد.
ترک رفق و مدارا با کسانی که هنوز مهلت دارند و فرصت اصلاح و تربیت دارند، کار حسود است.
اصلاح عیوب امری تدریجی است، و به دست آل محمد ع صورت میگیرد.
حسود را چه به این منصب و دخالت در امور دیگران؟!