دکتر محمد شعبانی راد

حسود به نورش عمل نمیکنه تا نورش ظاهر بشه و به دیگران منتقل بشه! أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ!

Sharing Your Light!
Act on your light
and share your light with others!

«شحح – شحّ» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الزّنْد الشَّحَاحُ‏: الذى لا يُورِى، آتش‏‌زنه كه روشن نشود.»
چه فندک بخیلی! آتش روشن نمیکنه! مفهوم «منع الاحسان»
«زَنْدٌ شَحاحٌ‏: لا يُورِي كأَنه‏ يَشِحُ‏ بالنار»
«أَرضٌ‏ شَحاحٌ‏: تسيلٌ من أَدْنى مطرة كأَنها تَشِحُ‏ على الماء بنفسها»
«الشَّحَاح من الأَرْضِ: زمينى كه حتی با ‏بارش باران کم، آب در آن روان‏ گردد.»
انگاری آبی به درون زمین برای استفاده گیاهان وارد نمی‌شود.
«شَحَّ مَاءُ الينبُوع او مَاءُ النَّهْرِ: آب چاه يا رودخانه كم شد.»
«الشَّحَائِح مِن السِّنِينَ: سال كم باران»
«الأَيَّامُ الشَّحائِح: الَّتي لا مطرَ فيها»

حسود به نورش عمل نمیکنه تا نورش ظاهر بشه و به دیگران منتقل بشه! 
أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ!
اما اهل نور: و من یوق شحّ نفسه!

این فندک، فندک نورانی است! فندک بخیل و شحیح نیست!

«الشَّحَاح من الأَرْضِ»:
چه زمین بخیلی! وقتی باران می‌باره، هیچ آبی داخلش نفوذ نمیکنه و باران روی زمین به جریان می‌افته و سیل راه می‌افته. این زمین شحیح، چیزی از بارش باران، درون خودش جا نمیده! لذا آثار بارش باران رو که رشد گیاهان است، از خودش ظاهر نمی‌کنه! بروز نمی‌ده! بخیله! خشکه! دست و دلباز نیست! نمیخواد اندیشه آل محمد ع رو استعمال کنه و نور عمل صالح تولید شده رو به دیگران قرض بده! نمیخواد نور آرامش در قلبها ایجاد بشه! خیلی بخیله و خیلی حسوده و خیلی حرص داره! همۀ فرصتها رو به هدر میده!
«الشَّحَاح‏- [شحّ‏]: مرد بخيل، آزمند.»
«الشَّحَاح من الأَرْضِ: زمينى كه حتی با ‏بارش باران کم، آب در آن روان‏ گردد.»
«زمین بخیل!»
«زَنْدٌ شَحَاحٌ‏»: آتش‌‏زنه كه روشن نشود.»
«آتش‌زنه بخیل!»
«مَاءٌ شَحَاحٌ‏»: آب اندك كه زمين را نپوشاند. «آب بخیل!»

+ «خیب»

[خیب – شحح]:
زَنْدٌ شَحَاحٌ‏: آتش‏‌زنه كه روشن نشود!
قَدْحٌ‏ خَيَّابٌ‏: آتش‌زنه كه روشن نشود!

شُحّ نفس، همون حالت ناکامی قلوب اهل شک حسود است که هر چی آب زمزم بر زمین قلوب خشک اونها می‌باره، هیچ آثاری ازش ظاهر نمیشه و این علوم از سوراخ شک، به هدر میره و این زمین نامرغوب غیر حاصلخیز، همۀ نطفه‌ها و بذرهای علمی صاحبان نور رو در دل آیات به هدر میدهد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
ثَلاَثٌ مُهْلِكَاتٌ
شُحٌّ مُطَاعٌ
وَ هَوًى مُتَّبَعٌ
وَ إِعْجَابُ اَلْمَرْءِ بِنَفْسِهِ
وَ هُوَ مُحْبِطٌ لِلْعَمَلِ وَ هُوَ دَاعِيَةُ اَلْمَقْتِ مِنَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ
.
سه چيز موجب هلاكت و نابودى انسان است:
بخلى كه از آن اطاعت شود،
هوى و هوسى كه پيروى گردد.
و عجب و غرور انسان به خود
كه موجب نابودى عمل و باعث خشم خداوند سبحان است.

به خودتان بپردازيد! به دیگران نپردازید!

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث زیبا
صفات آمر و ناهی و شرایط آن را بیان می‌فرمایند:

إِذَا رَأَيْتَ شُحّاً مُطَاعاً …
فَعَلَيْكَ بِنَفْسِكَ
 وَ دَعْ أَمْرَ اَلْعَامَّةِ
«عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ»

وقتی میبینی حسود پشتشو به نورش کرده و دل از تمناهاش نمیکنه،
«إِذَا رَأَيْتَ شُحّاً مُطَاعاً»
تو جلوی پای خودتو نگاه کن (حواست به قلب خودت باشه)،

و به کار هیچکسی کاری نداشته باش!

[سورة المائدة (۵): آية ۱۰۵]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ
إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۰۵)
اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، به خودتان بپردازيد.
هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏‌رساند.
بازگشت همه شما به سوى خداست. پس شما را از آنچه انجام مى‏‌داديد، آگاه خواهد كرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
أَنَّ ثَعْلَبَةَ اَلْخُشَنِيَّ سَأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ هَذِهِ اَلْآيَةِ: 
يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاٰ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اِهْتَدَيْتُمْ.
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اِنْهَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ اِصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ
حَتَّى إِذَا رَأَيْتَ شُحّاً مُطَاعاً وَ هَوًى مُتَّبَعاً وَ إِعْجَابَ كُلِّ ذِي رَأْيٍ بِرَأْيِهِ
فَعَلَيْكَ بِنَفْسِكَ وَ دَعْ أَمْرَ اَلْعَامَّةِ

أبو ثعلبه روزى از حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله، از معنى آيه پرسيد.
حضرت در جواب سائل فرمود كه:
امر كن و ترغيب نما مردمان را به واجبات و مستحبّات،
و منع كن و بازدار بدكاران را از محرّمات و منهيّات،
و صبر كن بر مكاره و مصائب، هر چه به تو رسد،
و هرگز خود را از اين شغل امر معروف و نهى منكر فارغ مدار،
مگر وقتى كه بيابى مردمان را حريص بر دنيا و مطيع نفس امّاره،
و به رأى و اعتقاد خود، مستقلّ باشند و گوش به سخن علما نكنند،
و وعظ و نصيحت در ايشان اثر نكند،

پس در اين وقت بر تو است كه دست از امر معروف و نهى از منكر، كشيده دارى
و ملازم اصلاح نفس خود باشى.

وَ صَاحِبُ اَلْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ يَحْتَاجُ إِلَى أَنْ يَكُونَ عَالِماً بِالْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ

فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ عَمَّا يَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنْهُ
نَاصِحاً لِلْخَلْقِ رَحِيماً رَفِيقاً بِهِمْ دَاعِياً لَهُمْ بِاللُّطْفِ وَ حُسْنِ اَلْبَيَانِ
عَارِفاً بِتَفَاوُتِ أَخْلاَقِهِمْ
لِيُنَزِّلَ كُلاًّ مَنْزِلَتَهُ
بَصِيراً بِمَكْرِ اَلنَّفْسِ وَ مَكَايِدِ اَلشَّيْطَانِ
صَابِراً عَلَى مَا يَلْحَقُهُ
لاَ يُكَافِيهِمْ بِهَا
وَ لاَ يَشْكُو مِنْهُمْ
وَ لاَ يَسْتَعْمِلُ اَلْحَمِيَّةَ
وَ لاَ يَغْتَاظُ لِنَفْسِهِ
مُجَرِّداً نِيَّتَهُ لِلَّهِ
مُسْتَعِيناً بِهِ وَ مُبْتَغِياً لِوَجْهِهِ
فَإِنْ خَالَفُوهُ وَ جَفَوْهُ صَبَرَ
وَ إِنْ وَافَقُوهُ وَ قَبِلُوا مِنْهُ شَكَرَ
مُفَوِّضاً أَمْرَهُ إِلَى اَللَّهِ
نَاظِراً إِلَى عَيْبِهِ.
و کسی که می خواهد امر به معروف کند، نیازمند این است که به موارد حلال و حرام آشنا باشد،
و از انجام وظایف و عمل به تکالیف خود فارغ باشد،
و در همین موارد، خود مقصر نباشد.
با خلوص نیت و صفا و مهربانی ونرمی و مدارا رفتار کند،
و دعوت به حق و امر و نهی او با لطف و مهربانی و حسن گفتار و بیان خوش، صورت گیرد،
و اخلاق و عقول و اندازه درک و فهم اشخاص را در نظر گرفته،
و هر کسی را مطابق مقام، درک و ظرفیت او مورد توجه و خطاب قرار بدهد.

به مکر و حیله های نفس و شیطان بینا و مطلع گردد،
و در مقابل مخالفت و آزار و زحمت دیگران، صبور باشد
و مقابله به مثل نکند
و از آنها شکوه نکند
و تعصب به خرج ندهد
و تندی نکند
و نیتش را خالص گرداند،
اگر با او مخالفت و جفا کردند، صبر نماید
و اگر با او همراهی کردند و نصایح او را پذیرفتند، خدا را شاکر باشد
و امر را به خداوند واگذار نماید.

أَنَّ رَجُلًا كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ كَثِيرٌ لِابْنِ أَخٍ لَهُ يَتِيمٍ
فَلَمَّا بَلَغَ الْيَتِيمُ طَلَبَ الْمَالَ فَمَنَعَهُ مِنْهُ
فَتَرَافَعَا إِلَى النَّبِيِّ
فَأَمَرَهُ بِدَفْعِ مَالِهِ إِلَيْهِ
فَقَالَ أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْحُوبِ الْكَبِيرِ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ مَالَهُ
وَ قَالَ ص
مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ وَ يُطِعْ رَبَّهُ هَكَذَا فَإِنَّهُ يُحِلُّ دِرَاءَهُ أَيْ خُبْثَهُ‏
فَلَمَّا أَخَذَ الْفَتَى مَالَهُ أَنْفَقَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
فَقَالَ النَّبِيُّ ص
ثَبَتَ الْأَجْرُ وَ بَقِيَ الْوِزْرُ
فَقِيلَ كَيْفَ‏ يَا رَسُولَ اللَّهِ
فَقَالَ ثَبَتَ لِلْغُلَامِ الْأَجْرُ وَ يَبْقَى الْوِزْرُ عَلَى وَالِدِهِ
.
مردى مال بسيار از برادرزاده يتيم خود در دست داشت و چون آن يتيم به بلوغ رسيد مال را درخواست كرد و او به وى نداد و نزد پيغمبر بمرافعه رفتند و آن حضرت امر کرد كه مالش را به او بدهد.
گفت فرمانبر خدا و رسوليم و بخدا پناه بريم از گناه بزرگ.
و مال را باو داد.
و پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود:
هر كه بخل نكند و فرمان پروردگارش را ببرد همچنين او از پليدى خود رها شده.
و چون آن جوان مال خود را دريافت كرد در راه خدا خرج كرد
و پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود:
ثواب آمد و گناه بجا ماند!
گفته شد چگونه يا رسول الله‌؟
فرمود ثواب براى آن پسر آمد و گناهش بر يد او بجا ماند!
(يعنى پدر بار آن را بگردن كشيد تا مرد).
و در حديث ديگر است كه رضايت از ديگريست و رنج بگردن او است.

لَا … النَّاسُ إِلَّا شُحّاً
وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ
أحضرت الشح
فمنها ما اختارته و منها ما لم تختره
اشاره به اینکه :
وقتی نا آرام می شویم: تصمیم گیری برای اینکه چگونه خودمان را آرام کنیم تابع اختیار و اراده ماست .شحّ بر اراده و اختیار ما غلبه ندارد .
می توانیم برای دسترسی به آرامش به خواست شح توجه نکنیم یا توجه بکنیم .
إِذَا رَأَيْتَ شُحّاً مُطَاعاً … دَعْ أَمْرَ الْعَامَّةِ

عَلَيْكَ بِالصَّدَقَةِ تَنْجُ مِنْ دَنَاءَةِ الشُّحِّ
فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً
لا يؤمن بالمعاد، من لا يتحرّج عن ظلم العباد.
عدم ایمان به معاد باعث می شود که برای تقدیرات ارزش قائل نشویم .
نداشتن شح [إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَرَّأَكَ مِنَ الشُّحِّ] از یقین انسان به وعده های الهی [مُحْتَسِبٌ بِذَلِكَ أَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ] خبر می دهد.
«ترجیح نور ولایت بر تمناهای هوای نفس»
یا: تمنا فدای تقدیر!
لذا بخیل نیستیم – حسود نیستیم!
قِيلَ : فَمَا الشُّحُّ ؟
قَالَ : أَنْ تَرَى مَا فِي يَدَيْكَ شَرَفاً وَ مَا أَنْفَقْتَهُ تَلَفاً
فَمَا الشُّحُّ ؟این بینش که [أَنْ تَرَى] : إِنَّ الْمَعْرُوفَ إِذَا أُسْدِيَ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ ضَاعَ  ! = وَ مَا أَنْفَقْتَهُ تَلَفاً !
بگو : هُوَ خَيْرٌ مِنِّي !!! زیرا : تعظيما لما في صلبه
نگو :   أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ !  بلکه :  وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ
تقابل بینش شیطان و مومن عاقل :
شیطان به هنگام ناآرامی گفت : أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ !
مومن عاقل به هنگام ناآرامی می گوید : هُوَ خَيْرٌ مِنِّي
وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى … لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى
[ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ! = من از او با ارزشتر هستم ! (قیاس)]
[مَا فِي يَدَيْكَ شَرَفاً  =  أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ! ]
[در مقام قیاس خود با عامل بیرونی برای خود ارزش قائل شوی و برای دیگران ارزش قائل نشوی !]
شُحّ نفس :
حالت قلبی [ارزشی برای دیگران قائل نیست] که با عدم قبول ولایت [المنع : مانع تربیتی !!!] بعنوان ابزار آرامش موجبات سلب امنیت و آرامش از دیگران می شود .
چرا  انسان نمی خواهد این مانع تربیتی[حالت شحّ] را بردارد [فلح] و در صدد اصلاح بر نمی آید ؟
چون حسود برای امیر المومنین (ع) و نور ولایتش و این بینش[تعظيما لما في صلبه] ارزشی قائل نیست؟
التَّارِكُونَ وَلَايَةَ عَلِيٍّ ع الْمُنْكِرُونَ لِفَضْلِهِ
[ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ! = من از او با ارزشتر هستم ! (قیاس)]
الَّذِي كَانَ أَهْوَنُ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُمْ فِي دُنْيَاهُمْ [بی ارزشترین چیز برای حسود ربوبیت است!]
وَ كَانَ قَدْ آثَرَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَيْهِ هَوَاهُ مُدَّةَ الْحَيَاةِ
وَ مَا مِنْ أَحَدٍ عَظَّمَهَا [الدُّنْيَا= الشَّهَوَاتُ] فَقَرَّتْ عَيْنُهُ فِيهَا
عَظُمَتْ فِينَا الشَّهَوَاتُ
إِنَّهُ مَنْ عَظَّمَ دِينَهُ عَظَّمَ إِخْوَانَهُ
لذا برای هیچکس ارزش قائل نیست [طریق معبد برای همه باید تحقق پیدا کند = وَ أَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ ….] و رعایت حقوق دیگران را نمی کند . حالتی که همه عالم را نزد انسان بی ارزش می کند حال آنکه خودش بی ارزش است .
انسان مبتلا به شح نه برای خدا ارزش قائل است : بطوریکه گفتند ان مع الله الها اخر
نه برای رسول خدا و نه …….. و نه برای دیگران [برای احدی ارزش قائل نیست ] .
وَ أَمَّا الْمُهْلِكَاتُ :
فَشُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ
حالتی که ازدو عامل منشا می گیرد : ضعف یقین – شکّ
عَلَى الشَّكِّ وَ قِلَّةِ الثِّقَةِ بِاللَّهِ مَبْنَى… الشُّحِّ .

كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به ؟
شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ
وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ
اللَّهُمَّ قِنِي شُحَّ نَفْسِي
وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَشَدُّ مِنْ شُحِ‏ النَّفْسِ ؟
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏
مَنْ أَيْقَنَ أَفْلَحَ .

مَنَّاعٍ [ولایت باطل = شحّ] لِلْخَيْرِ [ولایت علی (ع)]

راه ازدیاد یقین : برای تقدیرات ارزش قائل شدن
تعظيما لما في صلبه
إِنِّي أُحْسِنُ الْوُضُوءَ وَ أُقِيمُ الصَّلَاةَ وَ أُوتِي الزَّكَاةَ فِي وَقْتِهَا وَ أَقْرِي الضَّيْفَ
مَا لِجَهَنَّمَ عَلَيْكَ سَبِيلٌ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَرَّأَكَ مِنَ الشُّحِّ إِنْ كُنْتَ كَذَلِكَ
نگو :” [ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ !]” بلکه : “وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ “
[برای تقدیرات ارزش قائل شو و خود را از نعمت اصلاح و تربیت خداوند “ربوبیت” محروم نکن . (به اعتبار اینکه تقدیرات برای اصلاح و تربیت تو مقدر می شوند!)]
فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ
برای خدا ارزش قائل باش[تعظيما لما في صلبه – در دل شرایط : برای تقدیرات ارزش تربیتی قائل باش] …
[نه برای دلخواهها و تمناها: عَظُمَتْ فِينَا الشَّهَوَاتُ]
السجود لله عز و جل عبودية…. و لما في صلبه تعظيما
سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ
قصة بلوهر و يوذاسف
…عَظُمَتْ فِينَا الشَّهَوَاتُ … وَ …ضَعُفَتْ مِنَّا النِّيَّاتُ…

اهل حسادت گفتند: دلخواههایمان برایمان باارزش بود و ….
فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا يَكُونُ وَلِيَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَم‏
كَمْ مِنْ عَاقِلٍ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْرَهُ وَ هُوَ حَقِيرٌ عِنْدَ النَّاسِ دَمِيمُ الْمَنْظَرِ يَنْجُو غَداً
إِنَّ أَعْظَمَ الْكِبْرِ غَمْصُ الْخَلْقِ وَ سَفَهُ الْحَقِّ
إِنَّمَا الْكِبْرُ مَنْ تَكَبَّرَ عَنْ وَلَايَتِنَا وَ أَنْكَرَ مَعْرِفَتَنَا
متکبر در واقع نور ولایت را بی ارزش می داند .
وَ طَلَبْتُ الْخُضُوعَ فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِقَبُولِ الْحَقِّ
اقْبَلُوا الْحَقَّ فَإِنَّ قَبُولَ الْحَقِّ يُبْعِدُ مِنَ الْكِبْر
مَنْ جَادَ سَادَ وَ مَنْ بَخِلَ رَذُلَ
إِنَّ ذَلِكَ لِتَرْكِهِمُ حُرْمَةَ يُوسُفَ
وَ قَدْ يَمْتَحِنُ اللَّهُ الْمَرْءَ بِتَرْكِهِ الْحُرْمَةَ
و اساسا تمام بندگان خدا چنين هستند يعنى در صورتى كه حرمت كسى را كه واجب الاحترام است رعايت نكرده و آن را ترك نمايند گرفتار محنت و بلا مى‌‏شوند.

فكان ذلك السجود لله عز و جل عبودية و لآدم طاعة و لما في صلبه تعظيما

إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُخْتَمَ بِخَيْرٍ عَمَلُكَ حَتَّى تُقْبَضَ وَ أَنْتَ فِي أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ
فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ
[شحّ – غرور]
أَنْ تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ
وَ أَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ
وَ أَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ يَذْكُرُنَا أَوْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا
ثُمَّ لَيْسَ عَلَيْكَ صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً
إِنَّمَا لَكَ نِيَّتُكَ وَ عَلَيْهِ كَذِبُه‏

إِيَّاكُمْ وَ الشُّحَّ
فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِالشُّحِّ
أَمَرَهُمْ بِالْكَذِبِ فَكَذَبُوا وَ أَمَرَهُمْ بِالظُّلْمِ فَظَلَمُوا وَ أَمَرَهُمْ بِالْقَطِيعَةِ فَقَطَعُوا
إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً
[کسی که شحّ ندارد هرگز انتظار پاداش و تشکر از دیگران در مقابل گذشتهایی که انجام داده ندارد]
[مقایسه شح و ظلم‏]
وَ الشَّحِيحُ إِذَا شَحَّ مَنَعَ الزَّكَاةَ وَ الصَّدَقَةَ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ إِقْرَاءَ الضَّيْفِ وَ النَّفَقَةَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَبْوَابَ الْبِرِّ وَ حَرَامٌ عَلَى الْجَنَّةِ أَنْ يَدْخُلَهَا شَحِيحٌ

لا یقال للبخیل شحیح الا اذا کان مع بخله حریصا .

[ایثار – شحّ – سیّد – امام – مافوق] :
رسول خدا ص خطاب به علی ع فرمودند که ایشان سَيِّد وَ إِمَام « سَيِّدُهُمْ وَ إِمَامُهُمْ » و مافوق علمی تمام کسانی که مشمول آیه وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ … می شوند ، می باشند :
« وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏  
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع
أَمَا إِنَّكَ رَأْسُ‏ الَّذِينَ نَزَلَتْ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةُ وَ سَيِّدُهُمْ وَ إِمَامُهُمْ »

وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

[سورة الحشر (۵۹): الآيات ۶ الى ۱۰]
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (۶)
و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد، [شما براى تصاحب آن‏] اسب يا شترى بر آن نتاختيد، ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى‏‌گرداند، و خدا بر هر كارى تواناست.
ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (۷)
آنچه خدا از [دارايىِ‏] ساكنان آن قريه‏‌ها عايد پيامبرش گردانيد، از آنِ خدا و از آنِ پيامبر [او] و متعلّق به خويشاوندان نزديك [وى‏] و يتيمان و بينوايان و درراه‌‏ماندگان است، تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد. و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت، بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت‌‏كيفر است.
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (۸)
[اين غنايم، نخست‏] اختصاص به بينوايان مهاجرى دارد كه از ديارشان و اموالشان رانده شدند: خواستار فضل خدا و خشنودى [او] مى‌‏باشند و خدا و پيامبرش را يارى مى‏‌كنند. اينان همان مردم درست كردارند.
وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹)
و [نيز] كسانى كه قبل از [مهاجران‏] در [مدينه‏] جاى گرفته و ايمان آورده‌‏اند؛ هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند؛ و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است در دلهايشان حسدى نمى‏‌يابند؛ و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم‏] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى‌‏دارند.
و هر كس از خسّت نفس خود مصون ماند، ايشانند كه رستگارانند.
وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (۱۰)
و [نيز] كسانى كه بعد از آنان [=مهاجران و انصار] آمده‌‏اند [و] مى‌‏گويند: «پروردگارا، بر ما و بر آن برادرانمان كه در ايمان آوردن بر ما پيشى گرفتند ببخشاى، و در دلهايمان نسبت به كسانى كه ايمان آورده‏‌اند [هيچ گونه‏] كينه‌‏اى مگذار. پروردگارا، راستى كه تو رؤوف و مهربانى.»

[سورة التغابن (۶۴): الآيات ۱۱ الى ۱۸]
ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (۱۱)
هيچ مصيبتى جز به اذن خدا نرسد، و كسى كه به خدا بگرود، دلش را به راه آورَد، و خدا[ست كه‏] به هر چيزى داناست.
وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (۱۲)
و خدا را فرمان بريد و پيامبر [او] را اطاعت نماييد، و اگر روى بگردانيد، بر پيامبر ما فقط پيام‌‏رسانىِ آشكار است.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۳)
خدا[ست كه‏] جز او معبودى نيست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا اعتماد كنند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۴)
اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، در حقيقت برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمايند، از آنان بر حذر باشيد، و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد، به راستى خدا آمرزنده مهربان است.
إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (۱۵)
حبّ شما به اموال و فرزندانتان صرفاً [وسيله‏] آزمايشى [براى شما]يند، و خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است.
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ 
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۶)
پس تا مى‏‌توانيد از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد، و مالى براى خودتان [در راه خدا] انفاق كنيد،
و كسانى كه از خسّت نفس خويش مصون مانند، آنان رستگارانند.
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ (۱۷)
اگر خدا را وامى نيكو دهيد، آن را براى شما دو چندان مى‌‏گرداند و بر شما مى‌‏بخشايد، و خدا[ست كه‏] سپاس‌‏پذير بردبار است.
عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۱۸)
داناى نهان و آشكار [و] ارجمند سنجيده‏‌كار است.

اعتراف با معرفت!

اعتراف اختیاری!

اعتراف اختیاری، نه اجباری در دوران لیل!

اعتراف اختیاری، در دوران تاریکی قلب، نور رو به قلب برمیگردونه!
ورک لایف یونس ع!
«فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
«معبودى جز تو نيست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم.»
به این میگن معرفة الامام بالنورانیة در دوران لیل!
این اعتراف اختیاری، نور رو به قلب تاریک برمیگردونه!
+ «نور پشیمانی! توبه!»
+ «من قال لا اله الا الله وجبت له الجنة»
یعنی اگه صادقانه و اختیارا در دوران لیل با باور صحیح نسبت به صاحب نورش اقرار کنه که تنها عاملی که میتونه اونو از این تاریکی نجات بده، صاحب نور اوست،
«امام رضا علیه السلام:
من قال لا إله إلا الله وجبت له الجنة، بشروطها و أنا من شروطها»،
با این اقرار و اعتراف اختیاری، بهشت یعنی نور الولایة برای او واجب میشه، انگاری خدای مهربان بر خودش واجب و لازم میدونه که این شخص خاطی که در تاریکی حسدش گیر کرده، اما صادقانه و اختیارا، بدون اینکه کسی اونو مجبور کرده باشه، داره اعتراف میکنه که اشتباه از طرف خود او بوده و نورش تنها عامل نجات او از این تاریکی خواهد بود، اینجا بهشت بر او واجب میشه یعنی خروج از تاریکی و داخل شدن در نور که همان فرایند نور الولایة است برای او مصداق عملی پیدا میکنه:
«الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»
پس «فقط نور میتونه نور رو به قلب تاریک برگردونه»، توضیحش اینه!

[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۸۷ الى ۹۰]
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ 
فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (۸۷)
و «ذو النون» را [ياد كن‏] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم، تا در [دل‏] تاريكيها ندا درداد كه:
«معبودى جز تو نيست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم.»
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (۸۸)
پس [دعاى‏] او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم، و مؤمنان را [نيز] چنين نجات مى‌‏دهيم.
وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ (۸۹)
و زكريّا را [ياد كن‏] هنگامى كه پروردگار خود را خواند:
«پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگانى.»
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى‏ وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ
إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ (۹۰)
پس [دعاى‏] او را اجابت نموديم، و يحيى را بدو بخشيديم
و همسرش را براى او شايسته [و آماده حمل‏] كرديم،
زيرا آنان در كارهاى نيك شتاب مى‏‌نمودند و ما را از روى رغبت و بيم مى‏‌خواندند
و در برابر ما فروتن بودند.

مشتقات ریشۀ «شحح» در آیات قرآن:

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَ‏ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (128)
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذي يُغْشى‏ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً (19)
وَ الَّذينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ في‏ صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَ‏ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (9)
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَ‏ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی