Jealous Flight Is Cancelled!
«صرف» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الصَّرِيفُ اللّبنُ: اللّبن إذا تحوّل ظاهره»
صرّافی: «exchange» + «حول»
«صَرَفَ الدنانيرَ: پول را تبديل به ريز و درشت كرد.»
«صَرَّف الدراهمَ: پول را تغيير و تبديل نمود، صرافى كرد.»
«Currency Exchange»: تبدیل ارز
«ذِكْرٌ صَارِفٌ»: ذكر بازدارنده!
نور، حالتو عوض میکنه! «اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ»
«اللَّهُمَّ وَ أَنْتَ … تُصَرِّفُنِي حَالًا عَنْ حَالٍ»
«بارخدایا و تو مرا از حالى بحالى ديگر ميگرداندى!»
خوشحالی و بدحالی، به حضور و غیاب نور، توی قلبت بستگی داره!
در غیاب نور، قلب تاریک میشه،
این تاریکی قلب، یعنی اینکه: از گناه (تمنّا) منصرف شو!
معنای این غیبت و قبض نور و این امر الله برای قلب سلیم، یعنی اینکه: تمنّاتو کنسل کن!
به این میگن: «ذِكرٌ صارِفٌ».
حالا پشت به تمنا میکنی و از گناه منصرف میشی،
اینجا حضور نور رو با تمام وجودت حس میکنی «بسط نور»!
به این میگن «ذِكرٌ خالِصٌ».
امام صادق علیه السلام:
الذِّكرُ ذِكرانِ:
ذِكرٌ خالِصٌ يُوافِقُهُ القَلبُ،
و ذِكرٌ صارِفٌ يَنفِي ذِكرَ غَيرِهِ.
ذكر بر دو گونه است:
ذكر خالص كه با دل سازگار و همراه است
و ذكر بازدارنده كه ياد هر كس جز او را از دل مىبرد.
يَا مُصَرِّفَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي
يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي
(قلب – صرف)
+ «ذکر – ذکر الله»
وقتی که خدای مهربان به یاد من است،
پس چرا من به یاد خدای مهربانم نباشم؟!
از کجا بفهمیم که خدای مهربان به یاد ماست؟
از قبض و بسط نور قلبمون، که فقط کار خداست!
«الله یقبض و یبصط»
گناه، یعنی بیتوجهی به قبض و بسط نور!
«مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ»
مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ تَعَالَى عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ
وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ
امام صادق علیه السلام:
مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ تَعَالَى عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ
وَ الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالَةِ
وَ أَصْلُهُمَا مِنَ الذِّكْرِ وَ الْغَفْلَةِ
فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسَانِكَ
لَا تُحَرِّكْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِيمَانِ
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَالِمٌ بِسِرِّكَ وَ جَهْرِكَ
وَ كُنْ كَالنَّازِعِ رُوحُهُ أَوْ كَالْوَاقِفِ فِي الْعَرْضِ الْأَكْبَرِ غَيْرَ شَاغِلٍ نَفْسَكَ عَمَّا عَنَاكَ بِمَا كَلَّفَكَ بِهِ رَبُّكَ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ
وَ لَا تَشْغَلْهَا بِدُونِ مَا كَلَّفَ بِهِ رَبُّكَ
وَ اغْسِلْ قَلْبَكَ بِمَاءِ الْحُزْنِ وَ الْخَوْفِ
وَ اجْعَلْ ذِكْرَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَجْلِ ذِكْرِهِ تَعَالَى
إِيَّاكَ فَإِنَّهُ ذَكَرَكَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنْكَ فَذِكْرُهُ لَكَ أَجَلُّ وَ أَشْهَى وَ أَثْنَى وَ أَتَمُّ مِنْ ذِكْرِكَ لَهُ وَ أَسْبَقُ
وَ مَعْرِفَتُكَ بِذِكْرِهِ لَكَ تُورِثُكَ الْخُضُوعَ وَ الِاسْتِحْيَاءَ وَ الِانْكِسَارَ وَ يَتَوَلَّدُ مِنْ ذَلِكَ رُؤْيَةُ كَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ السَّابِقِ وَ تَصْغُرُ عِنْدَ ذَلِكَ طَاعَتُكَ وَ إِنْ كَثُرَتْ فِي جَنْبِ مِنَّتِهِ وَ تَخْلُصُ لِوَجْهِهِ
وَ رُؤْيَتُكَ ذِكْرَكَ لَهُ تُورِثُكَ الرِّيَاءَ وَ الْعُجْبَ وَ السَّفَهَ وَ الْغِلْظَةَ فِي خَلْقِهِ وَ اسْتِكْثَارَ الطَّاعَةِ وَ نِسْيَانَ فَضْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ لَا تَزْدَادُ بِذَلِكَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا بُعْداً وَ لَا تَسْتَجْلِبُ بِهِ عَلَى معنى [مُضِيِ] الْأَيَّامِ إِلَّا وَحْشَةً
وَ الذِّكْرُ ذِكْرَانِ
ذِكْرٌ خَالِصٌ بِمُوَافَقَةِ الْقَلْبِ
وَ ذِكْرٌ صَارِفٌ لَكَ بِنَفْيِ ذِكْرِ غَيْرِهِ
كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
أَنَا لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ فَرَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَجْعَلْ لِذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى مِقْدَاراً عِنْدَ عِلْمِهِ بِحَقِيقَةِ سَابِقَةِ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَبْلِ ذِكْرِهِ لَهُ وَ مَنْ دُونَهُ أَوْلَى
فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذْكُرَ اللَّهَ تَعَالَى فَلْيَعْلَمْ أَنَّهُ مَا لَمْ يَذْكُرِ اللَّهُ الْعَبْدَ بِالتَّوْفِيقِ لِذِكْرِهِ لَا يَقْدِرُ الْعَبْدُ عَلَى ذِكْرِه.
حضرت صادق علیه السّلام فرمود:
«هرکس که واقعا بیاد خدا باشد مطیع او خواهد بود،
و هرکس که از خدا غافل باشد مرتکب معصیت میشود،
اطاعت از خدا علامت هدایت و ارتکاب معصیت نشانه گمراهی است.
ذکر و غفلت ریشه طاعت و معصیت میباشند.
پس قلب خودت را قبله قرار بده
و زبان را حرکت نده جز به دستور قلب و موافقت عقل و رضای ایمان،
زیرا خدا به باطن و ظاهر تو آگاه است،
همانند کسی باش که در حال قبض روح است،
یا برای محاسبه اعمال در حضور خدا ایستاده است.
نفس خودت را جز به انجام تکالیف الهی که برایت مهم است،
یعنی امتثال اوامر و نواهی و وعد و وعید، مشغول مدار.
با آب حزن قلبت را بشوی و پاکیزه کن.
چون خدا تو را یاد کرده تو نیز بیاد او باش.
زیرا او تو را یاد کرد درحالیکه از تو بینیاز بود.
پس یاد خدا تو را، ارزندهتر و لذیذتر و کاملتر و سابقتر از ذکر تو خواهد بود.
آشنایی تو با ذکر خدا، باعث خضوع و حیاء و تواضع تو در برابر او
و نتیجهاش مشاهده فضل و کرم سابق او است.
در این هنگام طاعت تو گرچه زیادباشد، در برابر عطاهای خدا کوچک خواهد بود.
پس اعمالت را فقط برای خدا انجام بده،
اگر ذکر خودت را (بزرگ) بنگری باعث ریا و خودبینی و جهالت و تندخویی با مردم و بزرگبینی عبادتها و غفلت از فضل و کرم الهی میشود.
چنین ذکری ثمری جز دوری از خدا ندارد و با گذشت ایام جز اندوه و وحشت اثری نخواهد داشت.
ذکر خدا به دو نوع تقسیم میشود:
یکی ذکر خالص که قلب با آن همراهی میکند،
دیگری ذکر صارف که یاد غیر خدا را نفی میکند.
چنانکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
من نمیتوانم مدح تو را بگویم، تو چنان هستی که خودت را ستودهای.
پس رسول خدا برای ذکر خودش ارزشی قرار نداد.
زیرا به این مطلب توجه داشت که ذکر خدا بندهاش را، بر ذکر بنده تقدم دارد.
پس کسانیکه پایینتر از رسول خدا هستند سزاوارترند که ذکر خودشان را ناچیز بشمارند.
بنابراین، کسیکه میخواهد ذکر خدای را بگوید باید بداند که
مادام که خدا بندهاش را یاد نکند و توفیق ندهد، بنده قدرت ذکر را ندارد».
ذکر به حقیقت
کسى که به حقیقت یاد خداست، بندهاى است مطیع و عبدى است فرمانبردار،
و انسانى است که در مدار اطاعت از حق قرار گرفته، و جان و قلبش به نور هدایت روشن است،
زیرا یاد حقیقى حق، این معنا را به انسان توجه مى دهد، که انسان در محضر خداست،
و خداوند تبارک و تعالى به تمام شئون ظاهر و باطن او آگاه است،
و هیچ چیز از نظر حضرتش پنهان و پوشیده نیست،
در اینصورت و در این حال و با این چنین ذکر و یاد، حیاء انسان، که از مایههاى پر برکت الهى است تجلى کرده، و بر مملکت ظاهر و باطن آدمى حاکم مى گردد،
و انسان را در میدان اطاعت و ترک گناه قرار مى دهد.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را مؤدب به آداب الهی نموده،
و از انسان، موجودى خدائى، و عنصرى الهى مى سازد.
ذکر به حقیقت است که انسان را با شئون حق آشنا ساخته
و او را وادار به پرواز در ملکوت عالم مى کند.
ذکر به حقیقت است، که باب توبه را به روى انسان باز کرده، و آدمى را در گروه تائبین قرار مىدهد.
ذکر به حقیقت است، که در تمام گناهان را به روى انسان مىبندد،
و راه نفوذ شیطانهاى داخلى و خارجى و درونى و برونى را به روى انسان مسدود مىنماید.
ذکر به حقیقت است، که زمینه پدید شدن کرامت، شرافت، اصالت، معرفت، حقیقت، واقعیت، درستى، راستى، و صفات حسنه، و اخلاق الهى را در صفحه وجود و هستى آدمى فراهم مىکند.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را از بیماریهاى مهلک قلب و نفس مىرهاند،
و ظرف وجود انسان را منبع تجلى کمالات و حسنات مى سازد.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را در راه علم و معرفت، و بینائى و آگاهى، قرار داده،
و از این راه وسیله آشنا شدن انسان را، با انبیا و امامان، و اولیا و عارفان فراهم آورده،
و آدمى را در مجمع روحانیان قرار داده، و به سرچشمه هاى فضیلت رسانده،
و عطش انسان را براى یافتن حقایق تا سرحد بىنهایت بالا مى برد.
ذکر به حقیقت است، که قلب را از قساوت و تاریکى در آورده،
و این عضو پر ارزش را عرش الهى کرده،
و از رقت و عطوفت و مهربانى، نسبت به بندگان حق مالامال مىکند.
ذکر به حقیقت است، که مشعلى از نور حق در دل، روشن مىکند،
و در سایه این روشنى است، که انسان به تدریج، حجابهاى ظلمانى از جلوى دیدگان قلب دور شده،
و سرانجام از انسان یک پارچه نور و گوهرى تابناک مىسازد.
ذکر به حقیقت است، که ایمان را در دل استوار ساخته،
و جان را براى پرواز در فضاى قدس سبکبال کرده،
و باعث پدید آمدن شرح صدر که از اعظم نعمتهاى الهى است مىگردد.
نور منصرفکننده!
نور الولایة «معرفة الامام بالنورانیة» فرایندی است که تو رو از انجام گناه منصرف میکنه!
پس این نور، منصرفکننده است!
منصرفشونده، قلب سلیمی است که قبض نورشو میفهمه،
لذا از ادامه اشتباهش منصرف میشه و برمیگرده!
معلوم میشه عقلش کار میکنه!
عقل، کارش چیه؟
عقل کارش اینه که ما رو از آتشِ جهنمِ تمناهامون منصرف کنه
و راضی به نور تقدیراتمون کنه
و اینجوری بهشت جاویدان آل محمد ع رو بدست بیاریم، ان شاء الله تعالی.
«العقلُ: مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»
اگه از روی قلبت پی به اشتباهت بردی و منصرف شدی، معلوم میشه عقلت خوب کار میکنه!
و راه عبادت همینه، یعنی راه دوری از معصیت و عدم استعمال حسادت، همین عمل به نور ولایتی است که با قلبت، قبض و بسط این نور رو درون خودت و در ملکوت قلبت احساس میکنی و میفهمی که داستان چیه!
به چی میگن عقل؟!
بَعضُ أصحابِنا رَفَعَهُ إلَى الإمامِ الصّادقِ عليه السلام :
قلتُ لهُ: مَا العقلُ؟
قالَ: ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اكتُسِبَ بِهِ الجِنانُ.
قالَ: قُلتُ: فَالّذي كانَ في مُعاوِيَةَ؟
فقالَ: تِلكَ النَّكراءُ، تِلكَ الشَّيطَنَةُ، و هِيَ شَبيهَةٌ بِالعَقلِ و لَيسَت بِالعَقلِ.
حضرت فرمود:
عقل آن چيزى است كه به وسيله آن خداى رحمان عبادت شود و بهشت به دست آيد.
راوى مى گويد: گفتم: پس آنچه در معاويه بود چيست؟
حضرت فرمود: آن نيرنگ است، آن شيطنت است. آن شبيه عقل است ولى عقل نيست.
سنجشگران و منتقدان کلام باشیم.
عيسى عليه السلام:
خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ
وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ
كُونُوا نُقَّادَ الْكَلَامِ
فَكَمْ مِنْ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ
كَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ الْمُمَوَّهَةِ
النَّظَرُ إِلَى ذَلِكَ سَوَاءٌ
وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ.
«سخن حق را بگیرید، گرچه گوینده آن اهل باطل باشد،
اما، سخن باطل را انکار کنید، گرچه گوینده آن اهل حق باشد.
شما سنجشگران و منتقدان کلام باشید.
چه بسا کلام گمراهی که به وسیله آیهای از کتاب خدا تزئین شده باشد،
آن گونه که ممکن است درهمی از مس با آب نقره، آراسته و مخلوط شده باشد،
نگاه به آن دو یکسان است و ظاهراً قابل تشخیص نیست،
ولی کسانی که با بصیرت و دقت در آن نگاه کنند به آن آگاهی مییابند.»
لا تَنظُرْ إلى مَن قالَ، وَ انظُرْ إلى ما قالَ.
پرواز نورانی حسود، کنسل شد!
+ «وادی محسّر»
اهل حسد، به نور تقدیراتشون پشت میکنن،
لذا پرواز این گروهِ نور از دستدادگان، برای همیشه کنسل میشه!
اهل حسادت، چه حسرتی میخورن!
«وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرينَ»
اهل نور، تمناهاشونو کنسل میکنن!
و با نور تقدیراتشون به پرواز ابدی دست مییابند!
+ «اسم نور را معنا کنیم!»
اهل حسد، از خداوند مهربان نور طلب میکنند، اما وقتی به اسم نور میرسند «لقط»، اسم نور را معنا نمیکنند، لذا پرواز نورانی آنها کنسل شده و از بودن و همراهی با نور برای همیشه منصرف میشوند.
+ «روشنتر از صبح!»: پرواز «on time»!
ذکر ما «ذکر الله»، و ذکر خدا ذکر ما! اما این کجا و اون کجا؟!
ما چقدر به یاد خداییم و خدا چقدر به یاد ماست؟!
ما چقدر به فکر خداییم و خدا چقدر به فکر ماست؟!
هیچ به این موضوع فکر کردیم؟!
خدا چقدر به فکر هدایت کردن ماست و ما چقدر به فکر هدایت شدن خودمون هستیم؟!
مدام تمام شرایط رو برای بهرهمندی ما از ربوبیت خودشو فراهم میکنه
و دارو رو داخل دهان ما میذاره!
اما ما اونو تف میکنیم و نمیخواهیم بر آیات بوسه بزنیم
و احترامی برای «آیاتی و رسلی» نمیگذاریم!
+ «حیی»: بیاعتنایی به عامل حیات!
اگه واقعا اهل ذکر «ذکر الله» باشیم
علامتش اینه که اهل اطاعت هستیم یعنی عمل به نور ولایت،
و اهل معصیت و ارتکاب گناه نیستیم و این یعنی تولید نور آرامش عمل صالح
«قد أَطَاعَ النخلُ و الشجرُ: إذا أدرك ثمرُه و أمكن أن يُجْتَنَى»
و این یعنی هدایت شدهایم و اهل هدایتیم نه ضلالت و گمراهی،
پس یاد صاحبان نور «ذکر»، نتیجهاش آرامش است.
اینو اهل یقین با نوری که در قلبشون حس می کنن، متوجه میشن «احراز هویت نور در ملکوت قلب» و این همون نورِ «کن فیکون» شدن قلب، یا بعبارتی همان هدایت تکوینی است و این هدایت تکوینی از درون قلب اهل یقین، تایید هدایت تشریعی صاحبان نور از بیرون را میکند، کانه ملک و ملکوت با هم همنوا میشوند و ثبت با سند برابر میگردد و این همان لحظه ناب توفیق الهلال است که نور علمی قمر بنیهاشم علیه السلام را در عالم ملکوت قلب خود میبینی!
و حالا که رویت هلال ماه برایت ممکن شد اجازه تهلیل گفتن داری!
+ «هلّ – إِذَا صَلَّيْتُمْ عَلَى حَبِيبِي مُحَمَّدٍ فَقَدْ … هَلَّلْتُمُونِي»
«تهلیل: لَا إله إلّا اللّه»
«آلآن حصحص الحق»
حسود، پشتشو به نور میکنه!
خدا هم قلب حسود رو از نور منصرف میکنه!
حسود «اهل کوفه»، نور سفارش میده!
اما همینکه چشمش به نور میفته «لقط»، سفارششو کنسل میکنه!
به حسود میگیم: مگه تو نبودی که نور، سفارش داده بودی!
مگه نمیخواستی اصلاح و تربیت بشی؟!
مگه خلود در بهشت، آروزی تو نیست؟!
چی شد که موقع وصول نور، پشیمون شدی و زدی زیرش؟!
چی شد که پروازت کنسل شد؟!
بجای اینکه تمنا و حسدتو کنسل کنی، نورتو کنسل کردی!
چی شد که دِرَنِ قلب حسودتو کشیدی بیرون و انداختی دور؟!
چی شد، یهو همه چیز عوض شد؟!
همینکه چشمت به نور افتاد، حسادتت گل کرد؟!
«الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ»
بدا به حال کسی که این کبر و حسدشو درناژ نکنه!
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ»
آيا كسانى را كه در [ابطال] آيات خدا مجادله مىكنند نديدهاى
[كه] تا كجا [از حقيقت] انحراف حاصل كردهاند؟
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۴۶ الى ۱۴۷]
سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ
وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها
وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً
وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (۱۴۶)
به زودى كسانى را كه در زمين، بناحق تكبّر مىورزند، از آياتم رويگردان سازم
[به طورى كه] اگر هر نشانهاى را [از قدرت من] بنگرند، بدان ايمان نياورند،
و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند،
و اگر راه گمراهى را ببينند آن را راه خود قرار دهند.
اين بدان سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزيدند.
وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ
هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۴۷)
و كسانى كه آيات ما و ديدار آخرت را دروغ پنداشتند، اعمالشان تباه شده است.
آيا جز در برابر آنچه مىكردند كيفر مىبينند؟
أَنَّى يُصْرَفُونَ؟!
انحراف قلب حسود از صاحب نورش، تا کجا؟!
«standard deviation» + «زیغ»
گاهی حسود بقدری از معیار و میزان استانداردش
منحرف و دور میشه که دیگه نمیشه کاری کرد!
+ «مارپیچ مرگ خودباختگان!»
[سورة غافر (۴۰): الآيات ۶۶ الى ۷۰]
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي
وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (۶۶)
بگو: «من نهى شدهام از اينكه جز خدا كسانى را كه [شما] مىخوانيد پرستش كنم
[آن هم] هنگامى كه از جانب پروردگارم مرا دلايل روشن رسيده باشد،
و مأمورم كه فرمانبر پروردگار جهانيان باشم.»
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۶۷)
او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفهاى، آنگاه از علقهاى، و بعد شما را [به صورت] كودكى برمىآورد، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد، و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيشرس مىيابد، و تا [بالاخره] به مدّتى كه مقرّر است برسيد، و اميد كه در انديشه فرورويد.
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (۶۸)
او همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند،
و چون به كارى حكم كند، همين قدر به آن مىگويد: «باش.» بىدرنگ موجود مىشود.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (۶۹)
آيا كسانى را كه در [ابطال] آيات خدا مجادله مىكنند نديدهاى
[كه] تا كجا [از حقيقت] انحراف حاصل كردهاند؟
الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (۷۰)
كسانى كه كتاب [خدا] و آنچه را كه فرستادگان خود را بدان گسيل داشتهايم تكذيب كردهاند،
به زودى خواهند دانست؛
ای حسود! تو مگه نبودی همش میگفتی خدایا! خدایا! …
پس چی شده که حالا جواب خدا رو نمیدی؟!
ماشینو روشن کردی بریم مسافرت! چی شد که خاموشش کردی؟!
سفر انفرادی با نور کنسل شد؟!
حسود باید بدونه که این نرم افزار رایگان نور، که بهش داده میشه،
اگه ازش استفاده نکنه، بعد از چهار ماه حرام، حتما آنینستال میشه!
+ «نور از دست رفته!»
کفشهای نو رو بپوش و باهاش تجربه نورانی کسب کن!
بعد از دوران رفق، این هدیه مقدس رو از قلب اهل حسادت برای همیشه پاک میکنن!
+ «مسخ»
+ «حدیث عبد العظیم حسنی علیه السلام»
کارت بانکی قلب حسودی که اشتباه مرگبار مرتکب شد: کارت کنسل شد!
وقتی که حسود، پشتشو به صاحب نورش میکنه «فَإِنْ تَوَلَّوْا»،
در واقع انصراف میده! «ثُمَّ انْصَرَفُوا»،
خدا هم کارت بانکیشو قیچی میکنه
و قلبشو از نور حق بر میگردونه!
«صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»
این قلب، دیگه فهمی از کلام نورانی خدای خودش نخواهد داشت!
«بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»
«نور از دست رفته!»
[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۲۶ الى ۱۲۹]
أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ (۱۲۶)
آيا نمىبينند كه آنان در هر سال، يك يا دو بار آزموده مىشوند،
باز هم توبه نمىكنند و عبرت نمىگيرند؟
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ
هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (۱۲۷)
و چون سورهاى نازل شود، بعضى از آنان به بعضى ديگر نگاه مىكنند [و مىگويند:]
«آيا كسى شما را مىبيند؟»
سپس [مخفيانه از حضور پيامبر] بازمىگردند.
خدا دلهايشان را [از حقّ] برگرداند، زيرا آنان گروهى هستند كه نمىفهمند.
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (۱۲۸)
قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد،
به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (۱۲۹)
پس اگر روى برتافتند، بگو:
«خدا مرا بس است. هيچ معبودى جز او نيست.
بر او توكل كردم، و او پروردگار عرش بزرگ است.»
حسود نورشو پس میده و برمیگرده به همون دوران جاهلیت خودش:
«أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ»
اما اهل نور، تمنا رو فدای تقدیر میکنه و حاضر نمیشه به هیچ قیمتی نورشو از دست بده:
«وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً»!
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ
[سورة البقرة (۲): آية ۶۱]
وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ
فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ
مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها
قالَ
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ
اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ
وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ
وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ
ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (۶۱)
و چون گفتيد:
«اى موسى، هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم،
از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مىروياند،
از [قبيل] سبزى و خيار و سير و عدس و پياز، براى ما بروياند.»
[موسى] گفت:
«آيا به جاى چيز بهتر، خواهان چيز پستتريد؟
پس به شهر فرود آييد، كه آنچه را خواستهايد براى شما [در آنجا مهيا]ست.»
و [داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند؛
چرا كه آنان به نشانههاى خدا كفر ورزيده بودند، و پيامبران را بناحق مىكشتند؛
اين، از آن روى بود كه سركشى نموده، و از حد درگذرانيده بودند.
وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً
[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (۲۱)
قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست:
براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا
هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً (۲۲)
و چون مؤمنان دستههاى دشمن را ديدند، گفتند:
«اين همان است كه خدا و فرستادهاش به ما وعده دادند و خدا و فرستادهاش راست گفتند»،
و جز بر ايمان و فرمانبردارى آنان نيفزود.
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (۲۳)
از ميان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند.
برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند
و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند.
لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ
وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ
إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (۲۴)
تا خدا راستگويان را به [پاداش] راستىشان پاداش دهد،
و منافقان را اگر بخواهد، عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد
كه خدا همواره آمرزنده مهربان است.
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً
وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً (۲۵)
و خداوند آنان را كه كفر ورزيدهاند، بىآنكه به مالى رسيده باشند، به غيظ [و حسرت] برگرداند،
و خدا [زحمت] جنگ را از مؤمنان برداشت، و خدا همواره نيرومند شكستناپذير است.