دکتر محمد شعبانی راد

قلبِ منصرف: به‌سوی نور یا تمنّا؟! كذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ! أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ!

The Diverted Heart: Toward Divine Light or Earthly Desire?!
“Thus we turned him away from evil and indecency…”
“Do you not see those who dispute God’s signs—how are they turned away?!”

Every heart is being “diverted” — but the question is: toward what?

In the Qur’anic worldview, the heart stands at a decisive crossroads: either it is turned toward divine light (nūr) or base desire (tamannā). This spiritual orientation — this صرف (ṣarf) — is never neutral. You are always being drawn, either by the pull of envy, illusion, and distraction, or by the attraction of prophetic light, sincerity, and divine guidance.

The story of Prophet Yusuf (Joseph) offers the ultimate model of the heart’s luminous redirection. When temptation surrounded him, God said:
“Thus, we turned him away from evil and indecency…”
(Surah Yusuf 12:24)

This “turning away” was not self-generated. It was a divine act — the intervention of light in the heart of a servant who had purified his soul from envy and ego. Such light is called “burhān” — a radiant proof planted by God in the heart, allowing one to reject sin decisively.

In contrast, those who argue against divine signs — not out of ignorance, but arrogance—are diverted in a blameworthy sense:
“Do you not see those who dispute the signs of God? How are they diverted?!”
(Surah Ghāfir 40:69 / Surah Anbiyā’ 21:24)

These verses show that every soul is being directed: the heart of the sincere is turned away from evil through divine grace, while the heart of the envious is turned away from light by its resistance to truth.

Ultimately, the heart cannot follow both light and desire. The Qur’an declares:
“God has not placed two hearts in one person’s chest.”
(Surah al-Aḥzāb 33:4)

The diverted heart is the examined heart. It reveals — by its orientation — what it values: fleeting desire or eternal light.

«صرف» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الصَّرِيفُ‏ اللّبنُ: اللّبن إذا تحوّل ظاهره»
صرّافی: «exchange»
+ «
حول»
«صَرَفَ الدنانيرَ: پول را تبديل به ريز و درشت كرد.»
«صَرَّف الدراهمَ: پول را تغيير و تبديل نمود، صرافى كرد.»
«Currency Exchange»: تبدیل ارز

قلب یا «مصروفِ» نور است یا «مصروفِ» تمنّا.
یعنی:
قلب یا در مسیر نور صرف می‌شود، یا در مسیر تمنّا هدر می‌رود.
دل یا سرمایه‌اش را خرج نور می‌کند، یا خرج تمنّا و تاریکی.
جهت‌گیری دل، یا به سمت نور است یا به سمت تمنّا؛
نمی‌شود دل هم‌زمان در هر دو مسیر صرف شود.
قلب، یا منصرف به ولایت است، یا منصرف به هوا؛ جمع این دو ممکن نیست.
و این‌که دل، در چه جهتی منصرف شود، سرنوشت‌سازترین انتخاب وجود انسان است.
گاهی «نور» باعث می‌شود انسان از گناه و فحشا منصرف شود.
و گاهی تمنای شیطانی، او را از مسیر ولایت منصرف می‌کند…
بنابراین، واژۀ «صَرَف»، یک واژۀ دووجهی و کلیدی‌ست که
قلب را یا به سمت نور می‌برد، یا به سمت تاریکی!

در لغت عربی:
صَرَفَ: برگرداندن، منصرف کردن، تغییر جهت دادن
صَرَّفَ الدراهم: صرافی کردن، تبدیل پول (به ارز دیگر یا واحد کوچک‌تر)
الصريف: شیری که ظاهرش تغییر کرده (تلویحاً اشاره به فساد یا تحول)
یعنی صرف، جهت‌گیری و تبدیل است؛ این تبدیل یا نورانی‌ست، یا شیطانی.

جهت ممدوح (نورانی):
خداوند دربارۀ حضرت یوسف (ع) می‌فرماید:
كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ
(سوره یوسف، آیه ۲۴)
یعنی:
«ما نور برهان را به قلب یوسف نشان دادیم تا او را منصرف کنیم از پلیدی و زشتی.»
در اینجا، صرف یعنی:
هدایت نورانی
قدرت ترک گناه
بازگرداندن دل به سمت معلم ربانی
قاطعیت در لحظۀ وسوسه

جهت مذموم (تاریکی حسادت):
اما در نقطۀ مقابل، خداوند دربارۀ اهل جدال و حسد می‌فرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ
(سوره غافر، آیه ۶۹)
یعنی:
«آیا نمی‌بینی کسانی را که در آیات خدا مجادله می‌کنند؟ چگونه از حقیقت منصرف می‌شوند؟»
در اینجا صرف یعنی:
بازگشت از نور
روی‌گردانی از ولایت
جذب شدن به هوای نفس
تبدیل هدایت به حسد و جدل

قلب انسان، همیشه در حال تبدیل و جهت‌گیری است.
یا منصرف از گناه با نورِ ولایت (مثل یوسف)،
یا منصرف از نور به‌سوی تمنّا و حسد (مثل برادران حسود یوسف، یعنی مجادلان با حق).
«صَرَف» یعنی تعیین جهت قلب.
و در این انتخاب، مهم‌ترین نقش را معلم ربانی ایفا می‌کند
که با «نور برهان»، انسان را از فحشا منصرف می‌سازد.

«ذِكْرٌ صَارِفٌ»: ذكر بازدارنده!
نور، حالتو عوض میکنه! «اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ»
«اللَّهُمَّ وَ أَنْتَ … تُصَرِّفُنِي‏ حَالًا عَنْ حَالٍ»
«بارخدایا و تو مرا از حالى بحالى ديگر ميگرداندى!»
خوشحالی و بدحالی، به حضور و غیاب نور، توی قلبت بستگی داره!
در غیاب نور، قلب تاریک میشه،
این تاریکی قلب، یعنی اینکه: از گناه (تمنّا) منصرف شو!
معنای این غیبت و قبض نور و این امر الله برای قلب سلیم، یعنی اینکه: تمنّاتو کنسل کن!
به این میگن: «ذِكرٌ صارِفٌ».
حالا پشت به تمنا میکنی و از گناه منصرف میشی،
اینجا حضور نور رو با تمام وجودت حس میکنی «بسط نور»!
به این میگن «ذِكرٌ خالِصٌ».

امام صادق علیه السلام:
الذِّكرُ ذِكرانِ:
ذِكرٌ خالِصٌ يُوافِقُهُ القَلبُ،
و ذِكرٌ صارِفٌ يَنفِي ذِكرَ غَيرِهِ.
ذكر بر دو گونه است:
ذكر خالص كه با دل سازگار و همراه است
و ذكر بازدارنده كه ياد هر كس جز او را از دل مى‌برد.
+ «ابو – اخم شفابخش پدر!»
+ «ذکر – ذکر الله»

ذکر نورانی؛ نقطهٔ تغییر جهت قلب
در مسیر تربیت قلب، تنها چیزی که واقعاً قدرت تغییر مسیر دل را دارد، ذکر نورانی است.
و ذکر هم دو نوع است:
یکی «ذِكرٌ صارِفٌ»؛ ذکری که آدمی را از تمنّای غیر خدا منصرف می‌کند،
و یکی «ذِكرٌ خالِصٌ»؛ ذکری که در آن نورِ حضور جاری‌ست.
امام صادق علیه‌السلام فرمودند:
الذِّكرُ ذِكرانِ:
ذِكرٌ خالِصٌ يُوافِقُهُ القَلبُ،
و ذِكرٌ صارِفٌ يَنفِي ذِكرَ غَيرِهِ.
یعنی: ذکر خالص، آن است که دل با آن همراهی کند،
و ذکر بازدارنده، آن است که یاد غیر خدا را از دل بیرون می‌برد.

نور چگونه انسان را از گناه بازمی‌دارد؟
«ذِكرٌ صارِفٌ» همان نوری‌ست که به دل وارد می‌شود و مثل تابلوی هشدار دهنده، مسیر گناه را می‌بندد.
مثل این دعا در دعای امام سجاد علیه‌السلام:
اللَّهُمَّ وَ أَنْتَ … تُصَرِّفُنِي‏ حَالًا عَنْ حَالٍ
خدایا، تویی که مرا از حالی به حالی دیگر تغییر می‌دهی!
وقتی نور در دل حضور دارد، بسط اتفاق می‌افتد؛ دل روشن و آرام می‌شود.
اما وقتی نور غایب است، «قبض» رخ می‌دهد؛ دل تاریک می‌شود، یعنی هشدار!
این قبض نورانی یعنی:
«ای دل! مسیر تمنّا و گناه رو رها کن! منصرف شو!»
این همون لحظه‌ی صدای ذکر صارِف در باطن انسانه…

مصداق قرآنیِ ذکر صارِف:
كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ
(یوسف ۲۴)
یعنی خداوند، با نور هشدار دهندۀ خودش، یوسف را از هر اقدامی که مرضیّ ذات اقدس الهی نبود، منصرف کند.
این همون لحظه‌ای‌ست که قلب با ذکر صارِف، پشت به تمنّا می‌کنه و رو به نور برمی‌گرده.

پس از انصراف، چه اتفاقی می‌افتد؟
وقتی با ذکر بازدارنده، از گناه منصرف شدی،
نور در قلبت دوباره بسط پیدا می‌کنه و ذکر خالص جاری میشه.
اینجا دیگه خبری از شک، ریب، تردید، ریا و حسرت نیست…
بلکه آرامشی درونی و قاطعیتی معنوی در رفتار و گفتار پدیدار میشه.

قلب سلیم، به هنگام اشتباه، در قبض قرار می‌گیرد و از تمنّا منصرف می‌شود؛
آنگاه در بسط قرار می‌گیرد و در حضور نور، مستقر شود.
و این یعنی:
ذِكرٌ صارِفٌ + ذِكرٌ خالِصٌ = دلِ منصرف از تمنا و به سوی نور!

قلب تنها یک انتخاب دارد و نمی‌تواند هم‌زمان هم تمنّا را برگزیند و هم نور را.
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِهِ»

تنها یک قلب، تنها یک جهت: یا نور، یا تمنّا!
آیه می‌فرماید:
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِهِ»
خدا برای هیچ فردی، دو قلب در درونش قرار نداده است. (احزاب: ۴)
این جمله‌ی کوتاه، یک اصل کلیدی برای شناخت قلب انسانی است:
قلب نمی‌تواند هم‌زمان در دو مسیر متفاوت حرکت کند.

دو روی یک سکه!
هر انتخابی که دل انجام می‌دهد، پشت به یک طرف و رو به طرف دیگر است:
وقتی قلب، نور را انتخاب می‌کند، به تمنّا پشت می‌کند؛
یعنی دل از تمنّا منصرف می‌شود.
این‌جاست که می‌خوانیم:
كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ
و وقتی قلب، تمنّا را انتخاب می‌کند، یعنی به نور پشت کرده:
أَنَّى يُصْرَفُونَ؟!
یعنی: اینها چطور از آیات نورانی خدا منصرف می‌شوند؟

قلب، میدان دوگانه نیست!
قلب محل حضور یک حقیقت است: یا نور خدا یا هوای نفس.
وقتی آیه می‌فرماید:
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ
یعنی: قلبت نمی‌تونه هم‌زمان، هم جای نور باشه و هم جای تمنّا!
بنابراین:
اگر «ذِكرٌ خالِصٌ» در قلب جاری شد، تمنّا بیرون رانده می‌شود؛
و اگر تمنّا جای گرفت، نور محجوب می‌شود و قبض می‌آید.

در تمام تقابل‌هایی که بین نور و تمنّا، حق و باطل، حبّ‌الله و حبّ‌الدنیا در قرآن می‌بینیم، این اصل در پسِ پرده نهفته است:
قلبت، فقط یک صاحب دارد.
یا نور در آن می‌درخشد، یا تمنّا آن را می‌بلعد.

نقش معلم ربانی در مُلک و فرشتۀ مهربان در ملکوت دل!

آیه می‌فرماید:
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
خدا به نفس، فجور و تقوای آن را الهام کرد.
این آیه بیانگر آن است که قلب انسان، محل الهام کلام نورانی خدای مهربان است:
کلامی از جنس تایید و کلامی از جنس هشداری برای فهم اشتباه.
الهام فجور: همان کلام تیرۀ هشدار برای مواقع اشتباه قلب ماست. 
الهام تقوا: همان کلام روشن تایید برای انجام کارهای درست است.
در واقع:
الهام فجور:
یعنی صدای تمنّا، نفس، وسوسه، و انصراف از نور.
الهام تقوا: یعنی صدای نور، صدای فرشته‌ای مهربان در ملکوت دل،
که با اشاراتش، انسان را به سمت پاکی و پرهیز و ایمان دعوت می‌کند.

معلم ربانی در ملک: واسطه فهم نور
نقش معلم ربانی تجسم همان نور هدایت است که خدا در قالب انسان‌های نورانی فرستاده تا ما را از تمنّای گناه به نور بندگی منصرف کند.
او همان “برهان خدا”ست:
قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ (نساء: 174)
او پیامبر خدا ص است که با زبان وحی، آیات نورانی را تفسیر می‌کند و «ذِكرٌ صارِفٌ» را برای قلب‌ها جاری می‌سازد.

فرشتهٔ مهربان در ملکوت قلب: مجری پیام نور در باطن
در دنیای درون، فرشتهٔ نورانی همان‌کسی است که پیام معلم ربانی را در دل ما می‌تاباند.
او در لحظۀ تردید، در لحظۀ وسوسه، وقتی که قلب آماده‌ی انتخاب است،
با نوری لطیف، ناگهان در دل الهام می‌کند:
«این راه، راه تقواست… نور همین‌جاست… پشت به تمنّا کن!»
این همان اشارۀ ملکوتی است که در آیۀ سوره یوسف هم دیده می‌شود:
لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ
اگر نور برهان را نمی‌دید، منصرف نمی‌شد.

انسجام بین مُلک و ملکوت
وقتی معلم ربانی در مُلک به‌درستی شناخته شد و آیات او فهمیده شد،
فرشتۀ ملکوتی نیز در قلب ما فعال می‌شود و آن وقت:
نور بسط می‌یابد،
یقین قاطع شکل می‌گیرد،
و دل با ذکر خالص، پشت به تمنّا می‌کند.
اینجاست که قلب، از فجور منصرف و به تقوا متمایل می‌شود.

الهام فجور و تقوا، یک جریان درونی‌ست،
اما فهم و فعّال شدنش نیازمند اتصال به معلم ربانی در ملک
و پذیرش اشارات فرشتۀ مهربان در ملکوت است.
این دو با هم کار می‌کنند تا دل را از تمنّا منصرف و به نور متصل کنند.

يَا مُصَرِّفَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي
يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي
(قلب – صرف)

يا مُصَرِّفَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبِي!
ای کسی که دل‌ها را از حالی به حالی دیگر می‌گردانی…
ای سرچشمۀ قبض و بسط، ای فرمانده نور و تاریکی دل…
در این نظام «صرف»، تنها تویی که می‌توانی دلم را از تمنّا منصرف کرده و به سمت نور مصروف بداری.
«يا مُصَرِّفَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبِي»
یعنی:
پروردگارا! دل من را در همان جهتی نگه دار که نور تو در آن می‌تابد؛
نگذار که دل، خرج تمنّا شود! نگذار مصروف حسادت، شهوت یا ریب شود…

«يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دينِكَ»
در واقع میشه:
ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى نُورِكَ
ای خدای قلب‌های متحوّل، دلم را ثابت کن بر مسیر نورت.
چون اگر نور بیاید، دلم آرام می‌گیرد…
و اگر برود، دچار قبض، حیرت، ریب، تردید، و انصراف می‌شوم…

یعنی:
صرف دل، با خواست اوست!
قلب، میان دو مسیر دائماً در حال نوسان است:
یا نور می‌آید و دل بسط می‌گیرد،
یا تمنّا وسوسه می‌کند و دل دچار قبض و انصراف می‌شود.
و دعای اولیاء، یعنی:
خدایا این نوسان را به نفع نور، تثبیت کن!
قلبم را در مسیر ولایت، ریشه‌دار کن!

دل یا خرج نور می‌شود، یا خرج تمنّا…
و اگر دل به تمنّا فروخته نشود،
در مسیر برهان نورانی‌ات قاطعانه می‌ماند.
پس می‌گویم:
يا مُصَرِّفَ الْقُلُوبِ، اجعل قلبي مصروفاً في نورك
ای گردانندۀ دل‌ها، دلم را صرف نور خودت کن…

وقتی که خدای مهربان به یاد من است،
پس چرا من به یاد خدای مهربانم نباشم؟!

وقتی خدای مهربان به یاد من است…
قرآن کریم می‌فرماید:
فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ
مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم. (بقره: ۱۵۲)
اما حقیقت این است که یاد حقیقی، از طرف خدا آغاز می‌شود.
او پیش از آن‌که ما صدایش کنیم، ما را دیده، شنیده و خواسته است.
حتی همین احساس نیاز، همین شوق برای برگشتن به نور، همین میل به ذکر،
خودش الهام خداست… یعنی خدا تو را یاد کرده که تو یاد او افتاده‌ای!
اینجاست که مفهوم «صرف قلب» روشن می‌شود:
اگر قلبت به نور الهی مصروف شده باشد،
یاد خدا، به‌صورت یک ذکر خالص و جاری در وجودت شکل می‌گیرد.
یاد خدا یعنی:
ترک تمنّا،
پناه آوردن به نور،
و اعتماد به همان برهانی که خدا در قلبت تابانده است.
و بالعکس… اگر قلب به تمنا و هوای نفس مصروف شد،
دیگر نه شوقی برای ذکر باقی می‌ماند،
و نه لذّتی از حضور.

پس سؤال این‌گونه معنا می‌یابد:
وقتی خدای مهربان خودش آغازگر ذکر است…
وقتی او دل مرا روشن کرده تا منصرف از فجور و متمایل به نور باشم…
آیا رواست که من، از یاد او غافل شوم؟!
آیا رواست که دل من در لحظۀ وسوسه، تمنّا را به یاد آورد،
اما فرشتۀ مهربانِ درون و اشارات برهان نورانی خدا را فراموش کند؟!

یاد خدا، بازدارنده‌ است؛
ذِكرٌ صارِفٌ است؛ مانع ورود تمنّا به حریم قلب است.
و یاد خدا، پیونددهنده است؛
ذِكرٌ خالِصٌ است؛ ریشه‌ی ثبات در مسیر نور است.
پس هر وقت دلت تاریک شد، بگو:
خدایا! تو که همیشه به یاد منی…
پس مرا به نور ذکرت بازگردان؛
و دلم را فقط به یاد خودت، مصروف بدار.

از کجا بفهمیم که خدای مهربان به یاد ماست؟
از قبض و بسط نور قلبمون، که فقط کار خداست!
«الله یقبض و یبصط»
گناه، یعنی بی‌توجهی به قبض و بسط نور!
«مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ»

از کجا بفهمیم که خدای مهربان به یاد ماست؟
نشانه‌اش نه فقط در زبان، بلکه در حال دل ماست.
خدای مهربان، وقتی ما را یاد می‌کند، نوری در دل می‌تاباند؛
و این نور، گاهی به صورت بسط (گشایش، آرامش، حضور)
و گاهی به صورت قبض (تنگی، گرفتگی، هشدار) نمایان می‌شود.
و این همان است که قرآن به سادگی می‌فرماید:
اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ
(بقره: ۲۴۵)
خداست که قبض و بسط می‌دهد.
یعنی خدا، با قبض، دل را از تمنّا بازمی‌دارد،
و با بسط، دل را به سمت نور می‌کشاند.

گناه یعنی بی‌توجهی به قبض و بسط نور!
هر وقت دل گرفته شد، غصه‌دار شد، بی‌انگیزه یا بی‌قرار شد…
این قبض نور است؛ و معنای آن این است که باید چیزی را متوقف کنی.
اما اگر غافل باشی، این «قبض» را نمی‌فهمی،
و به‌جای ترک گناه، در تمنّای خود ادامه می‌دهی.
در اینجاست که می‌فهمیم معنای این سخن چقدر دقیق است:
«مَنْ كانَ غافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عاصٍ»
هر کس از یاد خدا غافل باشد، نافرمان است!
یعنی هر کس از حضور نور در دل و تغییر حالش غافل باشد، معصیت کرده.

قلب بیدار، قلبی است که به قبض و بسط توجه دارد!
اهل نور، پیش از آنکه زبان به گناه باز کنند یا دستی به ظلم دراز کنند،
از قبض نور هشدار می‌گیرند…
دل‌شان می‌لرزد، راه‌شان را به سمت تمنا کج نمی‌کنند،
چون نور را در دل‌شان احساس می‌کنند.

اگر دلت باز و آرام شد، بدان خدا یاد تو کرده است.
اگر دلت گرفت و تنگ شد، بدان خدا هشدار داده است.
اگر بی‌تفاوت از این حالات گذشتی، در حقیقت از یاد خدا غافل شده‌ای…
و این غفلت، همان است که تو را به معصیت می‌کشاند.

مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ تَعَالَى عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ
وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ

امام صادق علیه السلام:
مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ تَعَالَى عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ
«هرکس که واقعا بیاد خدا باشد مطیع او خواهد بود،
وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ

و هرکس که از خدا غافل باشد مرتکب معصیت می‌شود،
وَ الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ
اطاعت از خدا علامت هدایت
وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالَةِ
و ارتکاب معصیت نشانه گمراهی است.
وَ أَصْلُهُمَا مِنَ الذِّكْرِ وَ الْغَفْلَةِ
ذکر و غفلت ریشه طاعت و معصیت می‌باشند.
فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسَانِكَ
پس قلب خودت را قبله زبانت قرار بده
لَا تُحَرِّكْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِيمَانِ
و زبان را حرکت نده جز به دستور قلب و موافقت عقل و رضای ایمان،
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَالِمٌ بِسِرِّكَ وَ جَهْرِكَ
زیرا خدا به باطن و ظاهر تو آگاه است،
وَ كُنْ كَالنَّازِعِ رُوحُهُ
همانند کسی باش که در حال قبض روح است،
أَوْ كَالْوَاقِفِ فِي الْعَرْضِ الْأَكْبَرِ
یا برای محاسبه اعمال در حضور خدا ایستاده است.
غَيْرَ شَاغِلٍ نَفْسَكَ عَمَّا عَنَاكَ بِمَا كَلَّفَكَ بِهِ رَبُّكَ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ
وَ لَا تَشْغَلْهَا بِدُونِ مَا كَلَّفَ بِهِ رَبُّكَ
نفس خودت را جز به انجام تکالیف الهی که برایت مهم است،
یعنی امتثال اوامر و نواهی و وعد و وعید، مشغول مدار.
وَ اغْسِلْ قَلْبَكَ بِمَاءِ الْحُزْنِ وَ الْخَوْفِ
با آب حزن قلبت را بشوی و پاکیزه کن.
وَ اجْعَلْ ذِكْرَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَجْلِ ذِكْرِهِ تَعَالَى
چون خدا تو را یاد کرده تو نیز بیاد او باش.
إِيَّاكَ فَإِنَّهُ ذَكَرَكَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنْكَ
زیرا او تو را یاد کرد درحالی‌که از تو بی‌نیاز بود.
فَذِكْرُهُ لَكَ أَجَلُّ وَ أَشْهَى وَ أَثْنَى وَ أَتَمُّ مِنْ ذِكْرِكَ لَهُ وَ أَسْبَقُ
پس یاد خدا تو را، ارزنده‌تر و لذیذتر و کامل‌تر و سابق‌تر از ذکر تو خواهد بود.
وَ مَعْرِفَتُكَ بِذِكْرِهِ لَكَ تُورِثُكَ الْخُضُوعَ وَ الِاسْتِحْيَاءَ وَ الِانْكِسَارَ
آشنایی تو با ذکر خدا، باعث خضوع و حیاء و تواضع تو در برابر او
وَ يَتَوَلَّدُ مِنْ ذَلِكَ رُؤْيَةُ كَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ السَّابِقِ
و نتیجه‌اش مشاهده فضل و کرم سابق او است.
وَ تَصْغُرُ عِنْدَ ذَلِكَ طَاعَتُكَ وَ إِنْ كَثُرَتْ فِي جَنْبِ مِنَّتِهِ
در این هنگام طاعت تو گرچه زیادباشد، در برابر عطاهای خدا کوچک خواهد بود.
وَ تَخْلُصُ لِوَجْهِهِ
پس اعمالت را فقط برای خدا انجام بده،
وَ رُؤْيَتُكَ ذِكْرَكَ لَهُ تُورِثُكَ الرِّيَاءَ وَ الْعُجْبَ وَ السَّفَهَ وَ الْغِلْظَةَ فِي خَلْقِهِ وَ اسْتِكْثَارَ الطَّاعَةِ وَ نِسْيَانَ فَضْلِهِ وَ كَرَمِهِ
اگر ذکر خودت را (بزرگ) بنگری باعث ریا و خودبینی و جهالت و تندخویی با مردم و بزرگ‌بینی عبادتها و غفلت از فضل و کرم الهی می‌شود.
وَ لَا تَزْدَادُ بِذَلِكَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا بُعْداً
چنین ذکری ثمری جز دوری از خدا ندارد
وَ لَا تَسْتَجْلِبُ بِهِ عَلَى معنى [مُضِيِ‏] الْأَيَّامِ إِلَّا وَحْشَةً
و با گذشت ایام جز اندوه و وحشت اثری نخواهد داشت.
وَ الذِّكْرُ ذِكْرَانِ
ذِكْرٌ خَالِصٌ بِمُوَافَقَةِ الْقَلْبِ
وَ ذِكْرٌ صَارِفٌ لَكَ بِنَفْيِ ذِكْرِ غَيْرِهِ
ذکر خدا به دو نوع تقسیم می‌شود:
یکی ذکر خالص که قلب با آن همراهی می‌کند،
دیگری ذکر صارف که یاد غیر خدا را نفی می‌کند.
كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
چنانکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
أَنَا لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ
من نمی‌توانم مدح تو را بگویم، تو چنان هستی که خودت را ستوده‌ای.
فَرَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَجْعَلْ لِذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى مِقْدَاراً
عِنْدَ عِلْمِهِ بِحَقِيقَةِ سَابِقَةِ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَبْلِ ذِكْرِهِ لَهُ
پس رسول خدا برای ذکر خودش ارزشی قرار نداد.
زیرا به این مطلب توجه داشت که ذکر خدا بنده‌اش را، بر ذکر بنده تقدم دارد.
وَ مَنْ دُونَهُ أَوْلَى
پس کسانیکه پایین‌تر از رسول خدا هستند سزاوارترند که ذکر خودشان را ناچیز بشمارند.
فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذْكُرَ اللَّهَ تَعَالَى فَلْيَعْلَمْ أَنَّهُ مَا لَمْ يَذْكُرِ اللَّهُ الْعَبْدَ بِالتَّوْفِيقِ لِذِكْرِهِ لَا يَقْدِرُ الْعَبْدُ عَلَى ذِكْرِه‏
.
بنابراین، کسیکه می‌خواهد ذکر خدای را بگوید باید بداند که
مادام که خدا بنده‌اش را یاد نکند و توفیق ندهد، بنده قدرت ذکر را ندارد».

ذکر به حقیقت

کسى که به حقیقت یاد خداست، بنده‌اى است مطیع و عبدى است فرمانبردار،
و انسانى است که در مدار اطاعت از حق قرار گرفته، و جان و قلبش به نور هدایت روشن است،
زیرا یاد حقیقى حق، این معنا را به انسان توجه مى دهد، که انسان در محضر خداست،
و خداوند تبارک و تعالى به تمام شئون ظاهر و باطن او آگاه است،
و هیچ چیز از نظر حضرتش پنهان و پوشیده نیست،
در اینصورت و در این حال و با این چنین ذکر و یاد، حیاء انسان، که از مایه‌هاى پر برکت الهى است تجلى کرده، و بر مملکت ظاهر و باطن آدمى حاکم مى گردد،
و انسان را در میدان اطاعت و ترک گناه قرار مى دهد.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را مؤدب به آداب الهی نموده،
و از انسان، موجودى خدائى، و عنصرى الهى مى سازد.
ذکر به حقیقت است که انسان را با شئون حق آشنا ساخته
و او را وادار به پرواز در ملکوت عالم مى کند.
ذکر به حقیقت است، که باب توبه را به روى انسان باز کرده، و آدمى را در گروه تائبین قرار مى‌دهد.
ذکر به حقیقت است، که در تمام گناهان را به روى انسان مى‌بندد،
و راه نفوذ شیطان‌هاى داخلى و خارجى و درونى و برونى را به روى انسان مسدود مى‌نماید.
ذکر به حقیقت است، که زمینه پدید شدن کرامت، شرافت، اصالت، معرفت، حقیقت، واقعیت، درستى، راستى، و صفات حسنه، و اخلاق الهى را در صفحه وجود و هستى آدمى فراهم مى‌کند.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را از بیماریهاى مهلک قلب و نفس مى‌رهاند،
و ظرف وجود انسان را منبع تجلى کمالات و حسنات مى سازد.
ذکر به حقیقت است، که آدمى را در راه علم و معرفت، و بینائى و آگاهى، قرار داده،
و از این راه وسیله آشنا شدن انسان را، با انبیا و امامان، و اولیا و عارفان فراهم آورده،
و آدمى را در مجمع روحانیان قرار داده، و به سرچشمه هاى فضیلت رسانده،
و عطش انسان را براى یافتن حقایق تا سرحد بى‌نهایت بالا مى برد.
ذکر به حقیقت است، که قلب را از قساوت و تاریکى در آورده،
و این عضو پر ارزش را عرش الهى کرده،
و از رقت و عطوفت و مهربانى، نسبت به بندگان حق مالامال مى‌کند.
ذکر به حقیقت است، که مشعلى از نور حق در دل، روشن مى‌کند،
و در سایه این روشنى است، که انسان به تدریج، حجابهاى ظلمانى از جلوى دیدگان قلب دور شده،
و سرانجام از انسان یک پارچه نور و گوهرى تابناک مى‌سازد.
ذکر به حقیقت است، که ایمان را در دل استوار ساخته،
و جان را براى پرواز در فضاى قدس سبکبال کرده،
و باعث پدید آمدن شرح صدر که از اعظم نعمت‌هاى الهى است مى‌گردد.

نور منصرف‌کننده!

نور الولایة «معرفة الامام بالنورانیة» فرایندی است که تو رو از انجام گناه منصرف میکنه!
پس این نور، منصرف‌کننده است!
منصرف‌شونده، قلب سلیمی است که قبض نورشو میفهمه،
لذا از ادامه اشتباهش منصرف میشه و برمیگرده!
معلوم میشه عقلش کار میکنه!
عقل، کارش چیه؟
عقل کارش اینه که ما رو از آتشِ جهنمِ تمناهامون منصرف کنه
و راضی به نور تقدیراتمون کنه
و اینجوری بهشت جاویدان آل محمد ع رو بدست بیاریم، ان شاء الله تعالی.
«العقلُ: مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ‏ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»
اگه از روی قلبت پی به اشتباهت بردی و منصرف شدی، معلوم میشه عقلت خوب کار میکنه!
و راه عبادت همینه، یعنی راه دوری از معصیت و عدم استعمال حسادت، همین عمل به نور ولایتی است که با قلبت، قبض و بسط این نور رو درون خودت و در ملکوت قلبت احساس میکنی و می‌فهمی که داستان چیه!
به چی میگن عقل؟!

امام صادق علیه السلام:
بَعضُ أصحابِنا رَفَعَهُ إلَى الإمامِ الصّادقِ عليه السلام :
قلتُ لهُ: مَا العقلُ؟

قالَ: ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اكتُسِبَ بِهِ الجِنانُ.
قالَ: قُلتُ: فَالّذي كانَ في مُعاوِيَةَ؟
فقالَ: تِلكَ النَّكراءُ، تِلكَ الشَّيطَنَةُ، و هِيَ شَبيهَةٌ بِالعَقلِ و لَيسَت بِالعَقلِ.
شخصى مى گويد از امام صادق عليه السلام درباره عقل سؤال كردم؟
حضرت فرمود:
عقل آن چيزى است كه به وسيله آن خداى رحمان عبادت شود و بهشت به دست آيد.
راوى مى گويد: گفتم: پس آنچه در معاويه بود چيست؟
حضرت فرمود: آن نيرنگ است، آن شيطنت است. آن شبيه عقل است ولى عقل نيست.

عقل، نور منصرف‌کننده!
آن نوری که از قلب انسان، «فجور و فحشا» را صرف می‌کند و دور می‌سازد،
همان چیزی است که در منطق اهل‌بیت علیهم‌السلام به آن می‌گوییم: عقل!
و این همان نوری است که قرآن درباره‌اش فرمود:
كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ
[یوسف، ۲۴]
«و این‌چنین خواستیم بدی و فحشا را از او منصرف کنیم.»
این «صرف» با نور انجام می‌شود. و این نور، عملا همان عقل است؛
عقلی که بر پایۀ «معرفة الإمام بالنورانیة» در قلبِ سالم، فعال شده است.

عقل یعنی چه؟ عقل واقعی چیست؟
حضرت صادق علیه‌السلام فرمودند:
العَقلُ: ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ و اُكْتُسِبَ بِهِ الجِنانُ
عقل، چیزی است که با آن خدا عبادت شود و بهشت به‌دست آید.
نه فقط دانستنِ درست و غلط،
بلکه «نورِی در قلب» است که تو را از تمنا بازمی‌دارد
و به رضایت به تقدیرات نورانی می‌کشاند.

منصرف‌شونده کیست؟ قلب سلیم!
قلب سلیم، یعنی قلبی که:
به نور ولایة متصل شده،
قبض و بسط الهی را درک می‌کند،
اگر اشتباهی مرتکب شد، با فهم نور قلبش منصرف می‌شود.
و این انصراف، نه از روی ترس و ریا، بلکه از روی شعور قلبی است.
پس معلوم می‌شود که عقل دارد! چرا؟ چون نور را فهمیده!

عقل، سدّ جهنمِ تمنّاست!
آتش جهنم، یعنی حرارت تمناهایی که قلب را به‌هم می‌ریزد.
اما عقلِ نورانی، یعنی عقلی که به نورش پیوند خورده، جلوی این حرارت را می‌گیرد.
با قبض نور، هشدار می‌دهد
و با بسط نور، آرامش و ثبات می‌آورد.

عقل یعنی درک نور ولایة در قلب
اگر درونت لرزید و فهمیدی اشتباه رفتی،
اگر از حسادت یا گناه منصرف شدی،
اگر برگشتی و رضایت به نور جای تمنا را گرفت،
این یعنی «عقلت کار کرد».
و راه عبادت همین است!
عبادت یعنی زندگی با نور؛ نه صرفاً اعمال ظاهری!

سنجش‌گران و منتقدان کلام باشیم.

عيسى عليه السلام:
خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ
وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ

كُونُوا نُقَّادَ الْكَلَامِ
فَكَمْ مِنْ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ
كَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ الْمُمَوَّهَةِ
النَّظَرُ إِلَى ذَلِكَ سَوَاءٌ
وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ.
 «سخن حق را بگیرید، گرچه گوینده آن اهل باطل باشد،
اما، سخن باطل را انکار کنید، گرچه گوینده آن اهل حق باشد.
شما سنجش‌گران و منتقدان کلام باشید.
چه بسا کلام گمراهی که به وسیله آیه‌ای از کتاب خدا تزئین شده باشد،
آن گونه که ممکن است درهمی از مس با آب نقره، آراسته و مخلوط شده باشد،
نگاه به آن دو یکسان است و ظاهراً قابل تشخیص نیست،
ولی کسانی که با بصیرت و دقت در آن نگاه کنند به آن آگاهی می‌یابند.»

امام على عليه السلام:
لا تَنظُرْ إلى مَن قالَ، وَ انظُرْ إلى ما قالَ.
منگر كه چه كس گفت، بنگر كه چه چيز گفت.

عقل نورانی یعنی نقادی کلام!
یعنی توانایی درک «باطنی نور» در ورای کلمات.
حضرت عیسی علیه‌السلام فرمودند:
خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ، وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ، كُونُوا نُقَّادَ الْكَلَامِ…
یعنی چی؟
یعنی به اسم و ظاهر افراد یا حتی آیات، فریب نخور!
بلکه با نور عقل، درون کلام رو نقد و تحلیل کن.
اهل نور، فقط شنونده نیستند… نُقّاد هستند!

چقدر از گمراهی‌ها، با آیات متشابه تزیین شده‌اند!
فَكَمْ مِنْ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ
چقدر گمراهی‌ها با ظاهر آیات قرآن، زینت داده شده‌اند!
درست مثل درهمی که از جنس مس است اما با نقره روکش شده!
این یعنی: ظاهرا آیه است، اما متشابه و منسوخ است،
و حسود با نیّت باطل،
این آیات متشابه را در خدمت تمنا و حسادت خود مصرف میکند، نه در مسیر نور.

فقط اهل بصیرت، حقیقت را می‌بینند!
النَّظَرُ إِلَى ذَلِكَ سَوَاءٌ
همه ممکن است به ظاهر این سکه نگاه کنند و بگویند «نقره است»!
وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ
اما فقط اهل بصیرت و خبرۀ نور، می‌فهمند که «درون این، مس است!»
این یعنی فقط قلبی که نور دارد و به قبض و بسط حساس است،
میتونه حقیقت رو از دروغ تشخیص بده.

عقل، آن نور منصرف‌کننده‌ای است که تو را از فریب سخنان حق‌نما منصرف می‌کند.
فقط وقتی قلبت به نور معلم ربانی متصل باشد، فرق تمنا و تقدیر را می فهمی!
فقط قلبِ منصرف از باطل است که می‌تواند حق را حتی از زبان اهل باطل استخراج کند!

پرواز نورانی حسود، کنسل شد!
+ «وادی محسّر»
اهل حسد، به نور تقدیراتشون پشت میکنن،
لذا پرواز این گروهِ نور از دست‌دادگان، برای همیشه کنسل میشه!
اهل حسادت، چه حسرتی میخورن!
«وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرينَ»
اهل نور، تمناهاشونو کنسل میکنن!
و با نور تقدیراتشون به پرواز ابدی دست می‌یابند!

+ «اسم نور را معنا کنیم!»
اهل حسد، از خداوند مهربان نور طلب می‌کنند، اما وقتی به اسم نور میرسند «لقط»، اسم نور را معنا نمی‌کنند، لذا پرواز نورانی آنها کنسل شده و از بودن و همراهی با نور برای همیشه منصرف می‌شوند.

✈️ پرواز نورانی حسود، کنسل شد!
حسد، انصراف از پرواز با نور
اهل حسادت، کسانی‌اند که:
به نور تقدیرات الهی‌شان پشت می‌کنند،
به‌جای پذیرش نور، به دنبال تمناهای شخصی و حسادت‌آلود خود می‌روند،
از درک و شکر آنچه خدا برایشان خواسته، منصرف می‌شوند…
نتیجه چیست؟
پرواز آن‌ها با نور، برای همیشه کنسل می‌شود!
قلب‌های حسودی که خودشان را به تمنای غیر الهی فروختند!
و حسرتی ابدی برای این جاماندگان از پرواز:
وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرينَ
[سوره الزمر: ۵۶]
این‌ها همان‌هایی‌اند که روزی خواهند گفت:
«ای‌کاش نور را پذیرفته بودیم!»
این حسرت، فقط به‌خاطر جهنم نیست؛
بلکه برای پروازهای نرفته، برای نورهایی که نادیده گرفته شدند، برای فرصت‌هایی که از کف رفتند…

اما اهل نور چه می‌کنند؟
اهل نور:
تمناهای نفسانی خود را «کنسل» می‌کنند،
با رضایت به نور تقدیرات الهی،
و با اتصال به معلم ربانی و فهم قبض و بسط نور در قلب‌شان،
به پروازی ابدی دست پیدا می‌کنند.
و این همان «پرواز در مسیر نور الولایة» است،
پروازی که هیچگاه کنسل نمی‌شود،
بلکه از این دنیا آغاز شده و تا بهشت جاوید ادامه دارد…

+ «روشن‌تر از صبح!»: پرواز «on time»!

ذکر ما «ذکر الله»، و ذکر خدا ذکر ما! اما این کجا و اون کجا؟!
ما چقدر به یاد خداییم و خدا چقدر به یاد ماست؟!
ما چقدر به فکر خداییم و خدا چقدر به فکر ماست؟!
هیچ به این موضوع فکر کردیم؟!
خدا چقدر به فکر هدایت کردن ماست و ما چقدر به فکر هدایت شدن خودمون هستیم؟!
مدام تمام شرایط رو برای بهره‌مندی ما از ربوبیت خودشو فراهم میکنه
و دارو رو داخل دهان ما میذاره!
اما ما اونو تف میکنیم و نمی‌خواهیم بر آیات بوسه بزنیم
و احترامی برای «آیاتی و رسلی» نمی‌گذاریم!
+ «حیی»: بی‌اعتنایی به عامل حیات!

اگه واقعا اهل «ذکر الله» باشیم
علامتش اینه که اهل اطاعت هستیم یعنی عمل به نور ولایت،
و اهل معصیت و ارتکاب گناه نیستیم و این یعنی تولید نور آرامش عمل صالح
«قد أَطَاعَ‏ النخلُ و الشجرُ: إذا أدرك ثمرُه و أمكن أن يُجْتَنَى»
و این یعنی هدایت شده‌ایم و اهل هدایتیم نه ضلالت و گمراهی،
پس یاد صاحبان نور «ذکر»، نتیجه‌اش آرامش است.
اینو اهل یقین با نوری که در قلبشون حس می کنن، متوجه میشن «احراز هویت نور در ملکوت قلب» و این همون نورِ «کن فیکون» شدن قلب، یا بعبارتی همان هدایت تکوینی است و این هدایت تکوینی از درون قلب اهل یقین، تایید هدایت تشریعی صاحبان نور از بیرون را می‌کند، کانه ملک و ملکوت با هم همنوا می‌شوند و ثبت با سند برابر می‌گردد و این همان لحظه ناب توفیق الهلال است که نور  علمی قمر بنی‌هاشم علیه السلام را در عالم ملکوت قلب خود می‌بینی!
و حالا که رویت هلال ماه برایت ممکن شد اجازه تهلیل گفتن داری!
+ «هلّإِذَا صَلَّيْتُمْ عَلَى حَبِيبِي مُحَمَّدٍ فَقَدْ … هَلَّلْتُمُونِي‏»
«تهلیل: لَا إله إلّا اللّه»
«آلآن حصحص الحق»

حسود، پشتشو به نور میکنه!
خدا هم قلب حسود رو از نور منصرف میکنه!

حسود «اهل کوفه»، نور سفارش میده!
اما همینکه چشمش به نور میفته «لقط»، سفارششو کنسل میکنه!
به حسود میگیم: مگه تو نبودی که نور، سفارش داده بودی!
مگه نمیخواستی اصلاح و تربیت بشی؟!
مگه خلود در بهشت، آروزی تو نیست؟!
چی شد که موقع وصول نور، پشیمون شدی و زدی زیرش؟!
چی شد که پروازت کنسل شد؟!
بجای اینکه تمنا و حسدتو کنسل کنی، نورتو کنسل کردی!
چی شد که دِرَنِ قلب حسودتو کشیدی بیرون و انداختی دور؟!
چی شد، یهو همه چیز عوض شد؟!
همینکه چشمت به نور افتاد، حسادتت گل کرد؟!
«الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ»
بدا به حال کسی که این کبر و حسدشو درناژ نکنه!
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ»
آيا كسانى را كه در [ابطال‏] آيات خدا مجادله مى‌‏كنند نديده‏‌اى
[كه‏] تا كجا [از حقيقت‏] انحراف حاصل كرده‏‌اند؟

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۴۶ الى ۱۴۷]
سَأَصْرِفُ‏ عَنْ آياتِيَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ
وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها
وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً
وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (۱۴۶)
به زودى كسانى را كه در زمين، بناحق تكبّر مى‌‏ورزند، از آياتم رويگردان سازم
[به طورى كه‏] اگر هر نشانه‏‌اى را [از قدرت من‏] بنگرند، بدان ايمان نياورند،
و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند،
و اگر راه گمراهى را ببينند آن را راه خود قرار دهند.
اين بدان سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزيدند.
وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ‏ أَعْمالُهُمْ
هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۴۷)
و كسانى كه آيات ما و ديدار آخرت را دروغ پنداشتند، اعمالشان تباه شده است.
آيا جز در برابر آنچه مى‏‌كردند كيفر مى‌‏بينند؟

#دلنوشته‌‌ای برای معارینِ حسودِ منصرف از نور…

ای حسودِ اهل کوفه!
تو بودی که سفارش نور دادی…
تو بودی که گفتی: دلم نور می‌خواد…
گفتی می‌خوام درست بشم…
می‌خوام نجات پیدا کنم، تربیت شم، بهشتی شم…

ولی…
تا چشم دلت به نور افتاد، یهو عقب کشیدی!
سفارشتو کنسل کردی…!

ما گفتیم: مگه خودت سفارش نداده بودی؟!
مگه نمی‌خواستی از تاریکی بیای بیرون؟!
مگه دنبال جاودانگی در بهشت نبودی؟
مگه دنبال مائدۀ آسمانی نبودی؟
چی شد که تا نور رسید، پشیمون شدی؟
چی شد که همۀ آرزوهات رو پرت کردی توی سطل تمنا؟!

اون لحظه‌ای که باید حسدتو می‌کشتی،
رفتی و نور رو کشتی!
پرواز نورانیتو خودت کنسل کردی…

به جای اینکه تمناتو لغو کنی،
نورتو لغو کردی…

به جای اینکه قلبتو درناژ کنی از کینه و کبر،
رفتی دِرَنِ نورتو کشیدی بیرون و انداختی دور…
و درست همون لحظه…
قلبت تار شد…

آره، همون لحظه‌ای که باید پروانه می‌شدی،
عقرب شدی…
همون لحظه‌ای که باید بال می‌زدی،
تو، بال نور رو سوزوندی…

و این یعنی:

“الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ”

و بدا به حال کسی که این تکبر رو، این حسادت رو،
از رگ‌های دلش بیرون نکشه…

“أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ؟!”

کجای راهو رفتی که این‌قدر پرت شدی؟
چرا این‌همه از نور دور شدی؟

نکنه همه اون حرفایی که زدی
فقط یه تظاهر بود…
فقط یه آرزوی بدون جرأت بود…

نکنه اصلاً نمی‌خواستی نجات پیدا کنی…؟!

أَنَّى يُصْرَفُونَ؟!

انحراف قلب حسود از صاحب نورش، تا کجا؟!
 «standard deviation» + «زیغ»
گاهی حسود بقدری از معیار و میزان استانداردش
منحرف و دور میشه که دیگه نمیشه کاری کرد!
+ «مارپیچ مرگ خودباختگان!»

[سورة غافر (۴۰): الآيات ۶۶ الى ۷۰]
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي
وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (۶۶)
بگو: «من نهى شده‌‏ام از اينكه جز خدا كسانى را كه [شما] مى‌‏خوانيد پرستش كنم
[آن هم‏] هنگامى كه از جانب پروردگارم مرا دلايل روشن رسيده باشد،
و مأمورم كه فرمانبر پروردگار جهانيان باشم.»
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۶۷)
او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفه‌‏اى، آنگاه از علقه‌‏اى، و بعد شما را [به صورت‏] كودكى برمى‌‏آورد، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد، و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيش‏رس مى‌‏يابد، و تا [بالاخره‏] به مدّتى كه مقرّر است برسيد، و اميد كه در انديشه فرورويد.
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (۶۸)
او همان كسى است كه زنده مى‏‌كند و مى‌‏ميراند،
و چون به كارى حكم كند، همين قدر به آن مى‏‌گويد: «باش.» بى‌‏درنگ موجود مى‌‏شود.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (۶۹)
آيا كسانى را كه در [ابطال‏] آيات خدا مجادله مى‌‏كنند نديده‏‌اى
[كه‏] تا كجا [از حقيقت‏] انحراف حاصل كرده‏‌اند؟
الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (۷۰)
كسانى كه كتاب [خدا] و آنچه را كه فرستادگان خود را بدان گسيل داشته‌‏ايم تكذيب كرده‌‏اند،
به زودى خواهند دانست؛

ای حسود! تو مگه نبودی همش میگفتی خدایا! خدایا! …
پس چی شده که حالا جواب خدا رو نمیدی؟!

ماشینو روشن کردی بریم مسافرت! چی شد که خاموشش کردی؟!
سفر انفرادی با نور کنسل شد؟!

حسود باید بدونه که این نرم افزار رایگان نور، که بهش داده میشه،
اگه ازش استفاده نکنه، بعد از چهار ماه حرام، حتما آنینستال میشه!
+ «نور از دست رفته!»
کفشهای نو رو بپوش و باهاش تجربه نورانی کسب کن!
بعد از دوران رفق، این هدیه مقدس رو از قلب اهل حسادت برای همیشه پاک می‌کنن!
+ «مسخ»
+ «حدیث عبد العظیم حسنی علیه السلام»

کارت بانکی قلب حسودی که اشتباه مرگبار مرتکب شد: کارت کنسل شد!

وقتی که حسود، پشتشو به صاحب نورش میکنه «فَإِنْ تَوَلَّوْا»،
در واقع انصراف میده! «ثُمَّ انْصَرَفُوا»،
خدا هم کارت بانکی‌شو قیچی میکنه
و قلبشو از نور حق بر میگردونه!
«صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»
این قلب، دیگه فهمی از کلام نورانی خدای خودش نخواهد داشت!
«بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»
«نور از دست رفته!»

[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۲۶ الى ۱۲۹]
أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ (۱۲۶)
آيا نمى‌‏بينند كه آنان در هر سال، يك يا دو بار آزموده مى‌‏شوند،
باز هم توبه نمى‏‌كنند و عبرت نمى‌‏گيرند؟
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ
هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (۱۲۷)
و چون سوره‌‏اى نازل شود، بعضى از آنان به بعضى ديگر نگاه مى‌‏كنند [و مى‌‏گويند:]
«آيا كسى شما را مى‌‏بيند؟»
سپس [مخفيانه از حضور پيامبر] بازمى‌‏گردند.
خدا دلهايشان را [از حقّ‏] برگرداند، زيرا آنان گروهى هستند كه نمى‏‌فهمند.
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (۱۲۸)
قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد،
به [هدايت‏] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (۱۲۹)
پس اگر روى برتافتند، بگو:
«خدا مرا بس است. هيچ معبودى جز او نيست.
بر او توكل كردم، و او پروردگار عرش بزرگ است.»

حسود نورشو پس میده و برمیگرده به همون دوران جاهلیت خودش:
«أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ»
اما اهل نور، تمنا رو فدای تقدیر میکنه و حاضر نمیشه به هیچ قیمتی نورشو از دست بده:
«وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً»!

أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ

[سورة البقرة (۲): آية ۶۱]
وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ
فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ
مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها
قالَ
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ
اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ
وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ
وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ
ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (۶۱)
و چون گفتيد:
«اى موسى، هرگز بر يك [نوع‏] خوراك تاب نياوريم،
از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مى‏‌روياند،
از [قبيل‏] سبزى و خيار و سير و عدس و پياز، براى ما بروياند.»
[موسى‏] گفت:
«آيا به جاى چيز بهتر، خواهان چيز پست‏‌تريد؟
پس به شهر فرود آييد، كه آنچه را خواسته‌‏ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست.»
و [داغ‏] خوارى و نادارى بر [پيشانى‏] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند؛
چرا كه آنان به نشانه‏‌هاى خدا كفر ورزيده بودند، و پيامبران را بناحق مى‏‌كشتند؛
اين، از آن روى بود كه سركشى نموده، و از حد درگذرانيده بودند.

 وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً

[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (۲۱)
قطعاً براى شما در [اقتدا به‏] رسول خدا سرمشقى نيكوست:
براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌‏كند.
وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا
هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً (۲۲)
و چون مؤمنان دسته‏‌هاى دشمن را ديدند، گفتند:
«اين همان است كه خدا و فرستاده‌‏اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌‏اش راست گفتند»،
و جز بر ايمان و فرمانبردارى آنان نيفزود.
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (۲۳)
از ميان مؤمنان مردانى‌‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند.
برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين‏] انتظارند
و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند.
لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ
وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ
إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (۲۴)
تا خدا راستگويان را به [پاداش‏] راستى‌‏شان پاداش دهد،
و منافقان را اگر بخواهد، عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد
كه خدا همواره آمرزنده مهربان است.
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً
وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً (۲۵)
و خداوند آنان را كه كفر ورزيده‏‌اند، بى‌‏آنكه به مالى رسيده باشند، به غيظ [و حسرت‏] برگرداند،
و خدا [زحمت‏] جنگ را از مؤمنان برداشت، و خدا همواره نيرومند شكست‌‏ناپذير است.

كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ

فرمول کلی انصراف از استعمال عیب حسد همینه:
یعنی باید با قلبت علم آنلاین و برهان رب رو ببینی تا بتونی حسادت رو بذاری کنار و به نور ولایت عامل باشی.
«كَذلِكَ» یعنی فرمول کلی برای همه، در همین داستان یوسف ع آمده!
«لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ»: یعنی انصراف از سیئۀ حسد!
عنوان مقاله: «پرواز نورانیِ حسود، کنسل شد! قلبِ منصرف مذموم! انصراف مذموم قلب!»
اینجا هم میتونیم بگوییم: تمایل به تمنا برای اهل نور کنسل شد! قلب منصرف ممدوح! انصراف ممدوح قلب!

[سورة يوسف (۱۲): آية ۲۴]
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ 
كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ 
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ (۲۴)
و در حقيقت [آن زن‏] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ [کشتن] او مى‏‌كرد. چنين [كرديم‏] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.

«كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ»
اینجا خداوند یک فرمول کلّی انصراف قلب از تاریکی‌ها را بیان می‌کند.
نه فقط برای یوسف علیه‌السلام، بلکه برای همۀ قلوبی که مخلصانه می‌خواهند به نور ولایت بچسبند و از تاریکی تمنّا و حسادت فاصله بگیرند.
فرمول نورانی چیه؟
اگر دلت بتونه برهان رب را درون خودش ببینه،
یعنی اگر دلت با نور، بصیرت نورانی نسبت به وضعیت خودش پیدا کنه،
اون وقت، خدا خودش قلبتو منصرف می‌کنه از اون تمنّا و اون حسادتی که داشت ذره ذره تو رو می‌کُشت.
«لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» → یعنی اگر ندیده بود…
یعنی دیدن برهان، نقطۀ چرخش قلبه!
نه صرفاً اطلاعات و دانسته‌ها!
بلکه دیدن زنده، علم حضوری، شعور آنی، کشف نورانی!
و وقتی اون برهان رو دید،
خدا با قدرتی خاص، با قانون «كَذلِكَ»، قلب یوسف علیه‌السلام رو منصرف کرد از اون مسیر لغزنده…
و این یعنی:
اگر تو هم می‌خوای از تمناها و حسادتهات نجات پیدا کنی،
نه با زور اراده خودت و نه با کنترل بیرونی، بلکه با دیدن برهان نورانی خدا در قلبت،
اون وقت خدا، خودش قلبت رو منصرف می‌کنه.

دو نوع انصراف قلبی داریم:
انصراف مذموم:
وقتی قلب نور رو می‌بینه، ولی می‌پیچه و منصرف میشه.
این دل، پشت به نور می‌کنه و تمناش رو به جای نور انتخاب می‌کنه.
نتیجه‌اش؟
پرواز نورانیش برای همیشه کنسل میشه!
این دل دیگه چیزی از یوسف درک نمی‌کنه…
انصراف ممدوح:
وقتی دل با دیدن برهان رب،
از گناه و حسادت و تمنّا منصرف میشه.
این دل، به جای لذت باطل، نور رو انتخاب می‌کنه.

«قلب یا به سمت نورش منصرف میشه، یا به سمت تمنّاش!»
اهل نور، از تمنّا منصرف میشن،
تا به سمت ولایت، نور، یقین و امنیت ربانی حرکت کنن…
اما اهل حسد، از نور منصرف میشن
تا به سمت آتش حسرت، حسادت و جهنم درون برن…
راهکار چیه؟
روی نور برهان تمرکز کن!
 دعا کن که دلت «بُرْهانَ رَبِّهِ» رو ببینه!
 نه فقط بفهمه، بلکه ببینه، احساس کنه، کشف کنه!

«برهان رب» و علم آنلاین قلبی
در آیه، سخن از دانستن نیست؛
سخن از «رؤیت برهان» است،
و این یعنی: علمِ زنده، در لحظۀ امتحان،
نه علمِ ذهنیِ مرده در انبار حافظه!
علم ذهنی → محفوظات (علم آفلاین)
علم قلبی → علم آنلاینِ نورانی
علم آنلاین یعنی نوری که در لحظۀ حساس، به‌جای تو می‌بیند و به دلت راه را نشان می‌دهد.
نه به خاطر دانستن قبلی‌ات، بلکه به خاطر خلوص قلبی‌ات!

چه کسی به علم آنلاین دست می‌یابد؟
کسی که در مسیر «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ» است.
مخلَص: کسی است که خدا خودش او را برای خودش خالص کرده؛
و قلبش دیگر گیرنده‌اش فقط نور است؛ نه تمنّا!

نور البصیره: شعور قلبیِ زنده و آنلاین!
ائمه علیهم‌السلام از «نور البصیره» سخن گفته‌اند:
یعنی آن دید درونی که در قلب مومن قرار داده می‌شود تا:
راه را از بی‌راه بشناسد
دشمن را پشت نقاب بشناسد
تمنا را در لباس نصیحت تشخیص دهد
نور را در هیبت امتحان ببیند…
امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:
«فِي اَلْقُلُوبِ نُورٌ لاَ يُضِيءُ إِلاَّ مِنِ اِتِّبَاعِ اَلْحَقِّ وَ قَصْدِ اَلسَّبِيلِ
وَ هُوَ مِنْ نُورِ اَلْأَنْبِيَاءِ مُوَدَّعٌ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ
»
در دل‌ها نوری است که جز با پیروی از حق و قصد کردن راه (درست)، روشن نمی‌شود؛
و آن نور، از نور پیامبران است که در دل‌های مؤمنان به ودیعه نهاده شده است.
«اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏ِ»
خداوند در دل اولیای خود این نور را قرار داده که با آن می‌بینند…

«رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» یعنی شعور نورانی، نه اطلاعات ذخیره شدۀ آفلاین.
آنهایی که به نور علم آنلاین قلبی دست یافته‌اند،
در لحظه‌ی امتحان منصرف از تمنّا و چسبیده به ولایت خواهند بود.
این همان «نور الولایة» است که در امتحان‌های دشوار،
به شکل بصیرت ناگهانی، نورانی و نجات‌بخش در قلب تو ظهور می‌کند.
اهل نور، این لحظات را می‌فهمند…
لحظاتی که با تمام وجود می‌فهمی: الان نجات پیدا کردم!

قلبِ منصرف: به سوی نور الهی یا تمنای زمینی؟!
«كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ…»
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ؟!»

هر قلبی در حال انصراف است – اما پرسش اصلی این است:
به کدام سو؟
در نگاه قرآنی، قلب همیشه در نقطه‌ای حساس از انتخاب قرار دارد:
یا به سوی نور الهی (نور الولایة) منصرف می‌شود، یا به سمت تمنّای نفسانی و دنیوی (تمنا).
این انصراف – واژۀ «صَرْف» – هرگز خنثی نیست؛
دل یا به کشش حسد و توهّم و سرگرمی‌ها کشیده می‌شود،
یا به جذبۀ نور پیامبران و اخلاص و هدایت ربانی.
الگوی کامل این ماجرا در داستان حضرت یوسف علیه‌السلام آمده است.
وقتی او در محاصرۀ وسوسه و گناه بود، خداوند فرمود:
«كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ…»
(سورۀ یوسف، آیه ۲۴)
این «انصراف» از بدی، از جانب خود او نبود، بلکه تجلّی نور خداوند در قلب بنده‌ای مخلص بود؛
نوری که او را از آلوده شدن به گناه بازداشت.
این نور، در آیات دیگر قرآن، با واژۀ «برهان» معرفی می‌شود؛
دلیلی روشن و زنده که در قلب سلیم کاشته می‌شود تا مسیر صحیح را با قاطعیت تشخیص دهد.
اما در نقطۀ مقابل، کسانی هستند که آگاهانه در برابر آیات خدا مجادله می‌کنند؛
نه از سر نادانی، بلکه از سر تکبّر.
دربارۀ آنان آمده است:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ؟!»
(سورۀ انبیاء، آیۀ ۲۴)
این نشان می‌دهد که همه در حال انصراف‌اند:
قلبِ پاک، به سمت نور منصرف می‌شود؛
و قلبِ حسود، از نور منصرف می‌شود و به سوی ظلمت کشیده می‌شود.
در نهایت، این واقعیت را قرآن با قاطعیت بیان می‌کند:
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِهِ»
(سورۀ احزاب، آیۀ ۴)
قلبی که نور را برگزیند، از تمنّا صرف‌نظر می‌کند.
و قلبی که تمنّا را انتخاب کند، به نور پشت کرده است.
و این، نقطۀ آغاز یا سقوط پرواز است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی