I don’t think about anything other than appreciating the luminous orders of my heart!
«فتء» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فتاء السنّ: جوانی»
+ «فتی – فتو – اکسیر جوانی!»
luminous memories never fade!
«فتاء السنّ»
+ مفهوم «نوآوری»
به هیچی فکر نکن! فقط فکر و ذکرت مشغول نور یوسف ع باشه و بس!
از فکر تمنّاهات بیا بیرون! فقط به نورت فکر کن!
این یاد و فکر رو همیشه توی قلبت تازه و جوان نگهدار!
«الانفصال عن الغير بالتوجّه و الاشتغال الى شيء»
«فتأت أذكره، أى انفصلت عن امور أخر بالاشتغال بذكره.
دندان طمع از هر چه غیر یوسف ع بود کشیدم
و فقط فکر و ذکرم شده نور یوسف ع و بس!
+ «من دون الله – من الله»
«فتاء السنّ»
«ما فَتِئْتُ: یادم نرفته»
مگه میشه چهره نورانی و زیبای یوسف ع از یاد یعقوب ع بره؟!
همیشه لبخندش گوشه نگاه اوست!
همیشه به یاد یوسف ع باش!
صاحبان نور فراموشنشدنی!
برادران حسود یوسف ع از یعقوب ع خواستند که یوسفش را فراموش کند!
مگه میشه؟!
چی دارن میگن؟!
«لا تَفتُر من حبِّهِ: از عشق به او، آرام و قرار نداره!»
مفهوم تازگی در واژه تفتوا بعلاوه تذکر خیلی قشنگه و تاکید مهمی است که مبادا مرور زمان، یاد معالم ربانی را در قلب کمرنگ نماید، بلکه باید روز به روز این نور در قلب بیشتر و بیشتر گردد و آثار عمل به نور ولایت با استعمال اندیشه صاحبان نور، قلب را پرنورتر از قبل بنماید ان شاء الله تعالی.
انگاری برادران حسود یوسف ع میگن ما انتظار داشتیم بمرور بابا یادش بره یوسفی هم داشت! اما داریم میبینیم که روز بروز داغش تازه و تازه تر میشه!
« فتأته عن الأمر: كسرته.»
اللغۀ:
و يقال ما زلت أفعل كذا و ما فتئت أفعله أفتأ فتا
«تفتؤ» از- فتأ كذا- يعنى پيوسته فلان كار را انجام ميداد.
قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكينَ
[پسران او] گفتند:
«به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مىكنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى.»
این زخم همیشه برای تو تازه است، هیچوقت فراموش نمیکنی، یاد یوسف هیچگاه از ذهن تو بیرون نمیشود، یکریز داری میگی یوسفم یوسفم، خودتو نابود کردی، چهره یوسف لحظهای از مقابل دیدگانت کنار نمیرود!
فکر و ذکرت فقط شده یوسف و بس! مگه کار دیگه ای نداری؟!
… اینجوری باید عاشق نورت باشی و از بیماری و مرگ در راه رسیدن به این دلخواه عظیم هیچ نهراسی!
صاحبان نور میفرمایند: باید گنبد علی بن موسی ع دائم گوشه چشمت باشه! + «لحظ»
از مقاله زیبای فوائد آموختن زبان اهل بهشت:
خاطرات – حافظه – یاد – یادبود – یادگار.
چند بار میتونی این مطلب رو که یاد گرفتی «از ذلت کوچک به ذلت بزرگ نیفتی»، به خاطر بیاری و بهش عمل کنی؟!
بینهایت میتونی بخاطر بیاری! چون یاد گرفتی! چون نور ولایت رو آموختی! چون صاحب نورت به تو نزدیک شده و نور ولایت رو یادت داده!
پس بینهایت میتونی عمل صالح تولید کنی! لذا میبینیم که بخاطر آوردن مطالب علمی تمامی ندارد. بستگی داره چقدر به تو فرصت بدن این مطالب رو عمل کنی! پس «آیاتی و رسلی» همان کلید طلایی بهشت است.
یادآوری معالم ربانی هرگز کهنه نمیشود.
قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكينَ (85)
[پسران او] گفتند:
«به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مىكنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى.»
چه خیال خامی برادران یوسف داشتند!
مگه میشه یعقوب یوسفش رو فراموش کنه!
با یاد و خاطرات او زندگی میکنه!
اصلا جونش وصل به نور یوسف ع است.
در تقدیرات زندگیت، با هر آیت، یاد و خاطره معالم ربانی صاحب نورتو برای خودت زنده نگهدار!
اصلا آیات برای همین یادآوری، تقدیر میشوند!
سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق.
تا یقین کنیم که یادآوری معالم ربانی آن حقیقت همیشه جاوید است که یادش در ملکوت قلب، رمز برداشت علمی از کارت بانک بیپایان علم آل محمد ع برای اهل نور یقین است.
به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مىكنى!
اون چیزی که برای اهل حسادت سنگینه، اینه که
اهل نور هرگز علوم نورانی صاحبان نور خود را از یاد نمیبرند!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۸۱ الى ۸۷]
ارْجِعُوا إِلى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ (۸۱)
پيش پدرتان بازگرديد و بگوييد: اى پدر، پسرت دزدى كرده، و ما جز آنچه مىدانيم گواهى نمىدهيم و ما نگهبان غيب نبوديم.
وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۸۲)
و از [مردم] شهرى كه در آن بوديم و كاروانى كه در ميان آن آمديم جويا شو، و ما قطعاً راست مىگوييم.
قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (۸۳)
[يعقوب] گفت: «[چنين نيست،] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است. پس [صبر من] صبرى نيكوست. اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورَد، كه او داناى حكيم است.»
وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ (۸۴)
و از آنان روى گردانيد و گفت: «اى دريغ بر يوسف!» و در حالى كه اندوه خود را فرو مىخورد، چشمانش از اندوه سپيد شد.
قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ (۸۵)
[پسران او] گفتند:
«به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مىكنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى.»
قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۸۶)
گفت: « من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مىبرم، و از [عنايت] خدا چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد.
يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (۸۷)
اى پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمىشود.»
فَقَالُوا لَهُ تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ أَيْ لَا تَفْتَأُ عَنْ ذِكْرِ يُوسُفَ
حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَيْ مَيِّتاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ
فَ قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ- وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون.