دکتر محمد شعبانی راد

نورِ متوالی! نور نزدیک! نور الولایة! اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ!

Consecutive light!
ON & OFF

«نور» یکی از هزار واژه مترادف «ولی» است.

النّور الولایة

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ

این اصطلاح «off and on» هواشناسی بسیار زیباست!
نور و ظلمت قلب هم همینه!
حال دلت گاهی «on» هست و گاهی «off»!

نورِ متوالی! «پشتِ سرِ هم»، «پیاپی»!
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«وُلِيَتِ‏ الأرضُ – نُصِرَتِ الأَرضُ»
«فصل بهار اینجوریه که مدام باران می‌باره! پیاپی می‌بارد! نزدیک به هم می‌بارد! پشت سر هم بارون میاد. «متوالیاً»
«الوَلْي‏: باران پياپى، نزديكى»
«وُلِيَ‏ المكانُ: در آن مكان پس از باران دوباره باران آمد.»
«من أسماء المطر: الوَلْيُ‏: هو المطر يأتي بعد المطر،
يقال: وُلِيَتِ‏ الأرضُوَلْياً، فإذا أردتَ الإِسمَ فهو الْوَلِيُّ‏»
بقیه نامهای باران در زبان عرب: الوسمی و العهاد و الرصد و …
«وُلِيَت‏ الأرضُ فهي‏ مَوْليّة، إذا أصابها الوَليّ‏، و هو المطر بعد الوَسْميّ
اولین باران بهاری، اسمش الوسمی است و بارانهای متوالی بعدی میشن الولی.
این بارانها انگاری به تعهد خودشون که همانا سیراب نمودن زمین است عمل میکنن، میشه اسم این باران العهاد.
+ «نصح: غيوثُ‏ نَوَاصِحُ»: بارانهاى پى‌در‌پى.
«نعمت‌ها و فرصتهای متوالی آیاتی و رسلی»
+ «وسم: وَسَمَ الوَسْمِيُ‏ الأَرض: نخستين باران بهار بر زمين باريد.»
وسمیّ اولین باران بهاری است که علامت و نوید اینو میده که دیگه اسم بهار اومد «موسم بهار» و بارانهای بهاری شروع شده، حالا پی‌در‌پی، بارونه که میاد و بهم وصل میشه.
به اون بارانهای بعدی که متوالیا و نزدیک به هم می‌بارند عرب میگه «ولی».
«بهار موسم باران‌های متوالی است.»

«وَلْیْ» یعنی قرب یعنی نزدیک.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ

نور ولایت، ابزار قرب و خویشاوندی با خداست.
حسادت، عامل دوری و بعد از نور خداست.
حسادت نقطه مقابل «صله» با صاحبان نور است.

مثال زیبای نرم افزار «زاپیا»

دو گوشیِ کنار هم، همدیگرو پیدا می‌کنن «نور آشنایی!»
«hand-to-hand»
و یکی از اونها چیزی برای دیگری میفرسته،
این میشه ولی!
قلبت اگه رقیق باشه «قوم رقیقة قلوبهم» مثل این نرم افزار زاپیا،
میگرده ببینه دور و پرت یه صاحب نور پیدا میشه که باهاش چت کنی یا نه؟!
+ «رسل: الرِّسْلُ‏: اللّبن الكثير المتتابع الدّرّ، شير زيادى كه پى‌در‌پى از پستان دوشيده مى‏‌شود.»
+ «عرف – عُرْفِ‏ الفرسِ و الديك»: «وَ الْمُرْسَلاتِ‏ عُرْفاً» أي الرياح أرسلت متتابعة كعرف الفرس»
+ پوشه «وتر – متواتر»: ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا: آن گاه پيامبران خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم.
«جاءُوا تَتْرَى‏ اىْ مُتَتابعينَ‏ وَتْراً بَعْدَ وَتْرٍ»
همان مفهوم متوالی واژه ولی در واژه وتر نیز وجود دارد.
واژه «متواتر» که در زبان فارسی هم بکار می رود از همین ریشه وتر و به همین معناست‌، انگاری رسولان الهی بصورت متواتر و متوالی پشت سر هم می آیند. «يكى بعد از ديگرى»، «دونه‌به‌دونه»، پی‌در‌پی، پیاپی، متوالی، متواتر، توارثی، مسلسل و …
+ «قفو»
+ «قدو»
+ «برّ و نیکوکاری»
+ «فیدبک نورانی!»

زبان نورانی ولایت، چیز پیچیده‌ای نیست!

It’s not complicated!

نور ولایت موضوع پیچیده‌ای نیست!
نیار به سواد دنیایی خاصی برای درکش نداره!
خداوند به ساده‌ترین زبان با بنده خودش صحبت می‌کند بطوریکه هر کسی توانایی فهم اونو داشته باشه و خداوند از روشهای پیچیده برای صحبت کردن استفاده نکرده تا کسی نتونه مدعی بشه که ما نمیتونیم این زبان رو بفهمیم و کلام خدا را بعلت پیچیدگی، نفهمیدم و متوجه نشدم. لذا خدایِ زرنگ، ساده‌ترین زبان ممکن رو برای بشر خلق کرده تا با این زبان و کلام و وسیله، ارتباط کلامی و فهمیدنی برقرار کنه و این کلام، همین کلام نور و ظلمت یعنی کلام قبض و بسط نور است.
معرفة الامام بالنورانیة برای همه مخلوقات امری واجب است.
در این کلام خدا «کلمة الله فعل منه» اصلا پیچیدگی وجود ندارد.
نور ولایت فرآیندی بسیار ساده و قابل فهم برای همه است!
زبان نورانی ولایت، زبان آنلاین بین خالق و مخلوق است!

اگر درک و فهم دستورات الهی برای بنده سخت و پیچیده بود، نمیشد حجت بر همه تمام شود، لذا این امر یعنی نور ولایت موضوع و فرآیند و مبحث بسیار ساده و پیش پا افتاده‌ای است که هر مخلوقی و مولودی، با توانایی فهم نور ولایت خلق شده است «و کل مولود یولد علی الفطرة»، یعنی نور ولایت رو همه [قلب سلیم] ذاتا و فطرتا درک می‌کنن و با آن عجین هستند (یاقوت سرخ) و چیز پیچیده و نا‌مانوسی نیست.
قلب سلیم براحتی و بدون پیچیدگی و دردسر، میتونه معرفت به نور امام ع خودش پیدا نماید.
ساده‌تر از فهم نور ولایت نداریم.
ساده تر از زبان نور و ظلمت دیگه نداریم.
هر کسی خودش متوجه میشه که خوشحال است یا بدحال! حالت درونی قلب خودشو و مود «mood» ناپیدای خودشو که برای دیگران ناپیداست اما برای خودش پیداست رو متوجه میشه و این همان فهم قبض و بسط نور درون قلب است و این همان عبرت گرفتن از نور و ظلمت قلب است که خود شخص در ایجاد این حالات قلبی کاره‌ای نیست و ابتکار عمل در این فرآیند نورانیِ ولایت به دست خداست که «الله یقبض و یبصط».
تاریکی و روشنی قلب، دلگرفتگی یا دلشادی، مفهومی نیست که پیچیده و ناشناخته و نامفهوم باشد و ولایت فرآیندی بسیار ساده و روشن و واضح برای قلوب سلیم اهل یقین است.
تنها راه امکان برقراری ارتباط کلامی بین خالق و مخلوق، همین نور ولایت است که قلب سلیم، این کلام نورانی را به سادگی و راحتی هر چه تمام‌تر متوجه می‌شود و اصلا کار پیچیده‌ای نیست. لذا هیچ کسی نمیتونه مدعی باشه که من بعلت پیچیدگی موضوع نتونستم بفهمم داستان چیه! مثلا یاد گرفتن زبان خارجی برای کسی که زبان مادری‌اش فارسی است غالبا کار سختی است مثلا یک فارسی‌زبان براش کار سختی است که زبان ترکی یاد بگیره یا چینی یا زبانهای ناآشنای دیگه، اما هر انسانی با هر زبانی که داره روی کره زمین صحبت میکنه، جوری خلق شده که زبان خالق خودشو متوجه میشه «زبان نور فراتر از زبان مادری»، به شرط اینکه این قلب سلیم و هدیه الهی خودشو کور و معیوب نکرده باشه.
لذا انسان نمیتونه مدعی بشه من زبان نورانیِ ولایت را نفهمیدم و چنانچه گناهی از من سرزده، کسی حق نداره منو عقوبت کنه.
خداوند به ساده‌ترین زبان و به راحت‌ترین زبان با بنده خود سخن می‌گوید و این زبانی است که هیچ جایگزینی ندارد، بی‌مثال و بی‌بدیل است و غیر قابل جایگزین است و هیچ چیزی نمیتونه جاشو بگیره و چیزی است که همه بدان نیازمندند و در عین حال پیچیده و مبهم و نامفهوم و گنگ نیست.
اهل شک و حسادت، قلوبی دارند که این ساده‌ترین زبان رایج بین خالق و مخلوق را نمی‌فهمند، مثل کسی که کر و لال و گنگ باشه و هر چی بگی متوجه نشه و فهم کلام معمولی برای گنگ ممکن نیست، نور ولایت هم برای اهل شک و حسود، گنگ و نامفهوم است، «لهم قلوب لا یفقهون بها» همین است.

دنبال کردن این سرِنخِ کلام نورانی خدا درون قلب، اصلا کار پیچیده و بغرنجی نیست که کسی بگه نتونستم انجامش بدم!
برای چشم سالم و بیدار، فهم شب و روز سخته؟! برای قلب سلیم هم فهم نور ولایت به همین سادگیه!
پرابلماتیک نیست!
فهم نور ولایت برای قلب سلیم، صعب نیست!
«ان امرنا صعب مستصعب لا یحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان»
فهم نور ولایت برای اهل شک و حسد سخته و برای اهل یقین سخت نیست.
بعضی‌ها میگن: آقا این درس فیزیک برای من خیلی سخته، اصلا نمیفهممش!

خدا میگه بنده من، من که تو رو دوست دارم، تو هم میگی منو دوست داری! پس چرا اینقدر موضوع رو پیچیده می‌بینی؟ من که کلامم پیچیده نیست، پس چرا تو حرف منو نمی‌فهمی؟! چرا از هم دوریم؟ تقصیر کیه؟
نورِ عشق اصلا چیز پیچیده‌ای نیست!
1+1 میشه عشق!
میشه یک زوج دوست داشتنی!
چقدر این طرح برای روی کارت عروسی زیباست: 1=1+1
جمع یک + یک میشه 1 زوج! یک جفت! یک جفتِ عاشق!

شده از کسی یه سوال بپرسی و او هم جوری جوابتو بده که بدتر گیج بشی و دیگه نفهمی چکار باید بکنی؟!
اما خدا جواباش اینجوری نیست که ذهنت هَنگ کنه!
اصلا پیچیده نیست! خیلی آسونه!
«ها، ها؛ نه، نه! تموم.»
پیدا کردن جواب سوالات، اصلا کار مشکلی نیست، اگه قلبت به نور ولایت وصل باشه!

امام هادی علیه السلام:
رَوَى اَلسَّيِّدُ بْنُ طَاوُسٍ فِي كَشْفِ اَلْمَحَجَّةِ بِإِسْنَادِهِ مِنْ كِتَابِ اَلرَّسَائِلِ لِلْكُلَيْنِيِّ عَمَّنْ سَمَّاهُ قَالَ: 
كَتَبْتُ إِلَى أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ 
أَنَّ اَلرَّجُلَ يُحِبُّ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى إِمَامِهِ مَا يُحِبُّ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى رَبِّهِ
قَالَ فَكَتَبَ
إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ فَإِنَّ اَلْجَوَابَ يَأْتِيكَ
.
سيد بن طاوس در كشف المحجه باسناد خود از كتاب رسائل كلينى نقل مى‌كند
از همان كسى كه او نام برده كه:
من نامه‌اى براى حضرت هادى نوشتم باين مضمون كه
شخص ميل دارد درخواستى که از خدا مينمايد، از امامش بكند.
در جواب نوشت:
اگر حاجتى داشتى لب‌هاى خود را حركت بده، جواب را خواهى يافت.

نور ولایت انشوطه است، نه کلافه سردرگم و پیچیده‌ای که ندونی چجوری بازش کنی!

فرآیند یادگیری اگه پیچیده بود، ناممکن بود.
اما می‌بینیم که ممکنه، پس پیچیده نیست!
با کمک نور ولایت، یادگیری، خیلی ساده است!
برای سخت‌ترین درسها، اگه معلم خوبی داشته باشی،
جوری قدم به قدم و گام به گام باهات کار میکنه،
که خودتم متوجه نمیشی چطوری این قله بلند رو اومدی بالا و فتحش کردی.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»

«دارُهُ‏ وَلْيُ‏ داري: خانه او نزديك خانه من است.»
«دارٌ وَلِيَّةٌ: خانه‏‌اى نزديك.»
«الْوَلْيُ‏: القرب»

ولی – نظم

امام علی علیه السلام:
وَ مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ 
يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ
فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ
ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِهِ أَبَدا.
جایگاه سرپرست، جایگاه رشته‌ای است که دانه‌ها را بهم پیوند داده و جمع می‌کند،
و آنگاه که آن رشته بگسلد، دانه‌ها پراکنده گشته و هرگز تمام آنها جمع نخواهند شد.

امام رضا علیه السلام:
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع:
إِنِّي تَرَكْتُ ابْنَ قِيَامَا مِنْ أَعْدَى خَلْقِ اللَّهِ لَكَ
قَالَ ذَلِكَ شَرٌّ لَهُ
قُلْتُ مَا أَعْجَبَ مَا أَسْمَعُ مِنْكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ
قَالَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ إِبْلِيسُ كَانَ فِي جِوَارِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْقُرْبِ مِنْهُ
فَأَمَرَهُ فَأَبَى وَ تَعَزَّزَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ
فَأَمْلَى اللَّهُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا عَذَّبَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَشَدَّ مِنَ الْإِمْلَاءِ
وَ اللَّهِ يَا حُسَيْنُ مَا عَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَشَدَّ مِنَ الْإِمْلَاءِ.
(هو الحسين بن قياما الواقفى، كان يجحد أبا الحسن الرضا عليه السلام)
+ «مارپیچ مرگ مورچه‌ها – خودباختگان!»

حسین بن حسن می گوید:
به امام رضا ع عرض کردم:
من ابن قیاما را که از دشمنترین خلایق با شما بود ترک کردم.
حضرت فرمود:
آن [= همراه بودن تو با او و مدارایت با او] برای او بدتر بود!
گفتم: فدایتان شوم. چقدر این سخنی که از شما شنیدم عجیب است!
فرمود عجیب‌تر از آن ابلیس است که در جوار خداوند عز و جل و در قرب او بود
و خدا به او دستوری داد و او سرپیچی کرد و خود را بزرگ شمرد و از کافران شد
پس خداوند به او مهلت داد؛
و خداوند با چیزی شدیدتر از املاء (مهلت دادن) عذاب نکرده است.
حسین! به خدا سوگند که آنها را به چیزی شدیدتر از املاء عذاب نکرده است.

تولی و تبری

👈هم عشق، هم مرز.👉

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ:
فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ‏
قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع
لَيْسَ عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ مِمَّنِ امْتُحِنَ قَلْبُهُ لِلْإِيمَانِ إِلَّا وَ هُوَ يَجِدُ مَوَدَّتَنَا عَلَى قَلْبِهِ فَهُوَ يَوَدُّنَا وَ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ مِمَّنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِ إِلَّا وَ هُوَ يَجِدُ بُغْضَنَا عَلَى قَلْبِهِ فَهُوَ يُبْغِضُنَا فَأَصْبَحْنَا نَفْرَحُ بِحُبِّ الْمُحِبِّ وَ نَعْرِفُ بُغْضَ الْمُبْغِضِ وَ أَصْبَحَ مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ رَحْمَةَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَكَأَنَّ أَبْوَابَ الرَّحْمَةِ قَدْ فُتِحَتْ‏ لَهُ وَ أَصْبَحَ مُبْغِضُنَا عَلَى شَفَا جُرُفٍ مِنَ النَّارِ فَكَأَنَّ ذَلِكَ الشَّفَا قَدِ انْهَارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ فَهَنِيئاً لِأَهْلِ الرَّحْمَةِ رَحْمَتُهُمْ وَ تَعْساً لِأَهْلِ النَّارِ مَثْوَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ وَ إِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ يُقَصِّرُ فِي حُبِّنَا لِخَيْرٍ جَعَلَهُ اللَّهُ عِنْدَهُ إِذْ لَا يَسْتَوِي مَنْ يُحِبُّنَا وَ مَنْ يُبْغِضُنَا وَ لَا يَجْتَمِعَانِ فِي قَلْبِ رَجُلٍ أَبَداً إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ يُحِبُّ بِهَذَا وَ يُبْغِضُ بِهَذَا أَمَّا مُحِبُّنَا فَيُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا كَمَا يَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا كَدَرَ فِيهِ وَ مُبْغِضُنَا عَلَى تِلْكَ الْمَنْزِلَةِ نَحْنُ النُّجَبَاءُ وَ أَفْرَاطُنَا أَفْرَاطُ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَنَا وَصِيُّ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ مِنْ حِزْبِ الشَّيْطَانِ وَ الشَّيْطَانُ مِنْهُمْ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَكَ فِي حُبِّنَا عَدُوَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ.

دلنوشته:
«دو قلب در یک سینه نمی‌تپد…»

ای دل…
خدا فرمود:
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»
خدا برای هیچ‌کس دو قلب نیافرید.

و امام صادق علیه‌السلام، با نوری از معرفت، پرده از راز این آیه برداشتند:
«هیچ بنده‌ای نیست که خدا دلش را برای ایمان بیازماید،
مگر آنکه محبتِ ما را در دلش می‌یابد؛
و هیچ بنده‌ای نیست که مورد خشم خدا باشد،
مگر آنکه بغضِ ما را در قلبش حس می‌کند…»

ای دل…
حقیقت این است که قلب، جای دو عشق نیست.
یا با نور جفت می‌شود،
یا با تمنا.
یا خانه‌ی محبتِ اهل ایمان است،
یا آشیانه‌ی حسد و خودخواهی.
و تو هر روز، با هر انتخاب، داری یکی از این دو را در دل خود جای می‌دهی.

آه ای دل…
خدا نگذاشت دو صدا از یک سینه برخیزد—
یکی نور، یکی ظلمت.
یکی لبخندِ رضایت، دیگری آتشِ حرص.
اگر در دلِ تو محبتِ اهل نور جا گرفت،
خشم، خودبه‌خود خاموش می‌شود.
اما اگر تمنا ریشه دواند،
محبتِ نور را خفه می‌کند.

امام فرمود:
«محبّ ما، منتظرِ رحمتِ خداست—
چنان‌که درهای بهشت بر او گشوده می‌شود،
و مبغضِ ما، بر لبۀ جهنم ایستاده است،
که ناگاه در آن سقوط می‌کند.»

ای دل…
ببین چقدر راهِ میان بهشت و جهنم باریک است—
فقط به اندازه‌ی «یک جهتِ قلب».
اگر محبتت را به اهل نور سپردی،
همین‌جا، همین حالا،
بهشت در تو شروع می‌شود.
اما اگر دل به تمنا و حسد سپردی،
نارِ جهنم در درونت شعله می‌کشد،
پیش از آنکه به آخرت برسی.

محبّ اهل نور، با رضایت زندگی می‌کند،
در طوفان‌ها آرام است،
و در سختی‌ها لبخند می‌زند.
چون می‌داند تقدیر، دستِ معلمِ ربانی‌ست.
اما حسود، همیشه در جنگ با تقدیر است؛
هرچه دارد، کم است،
و هرکه می‌بیند، دشمن می‌پندارد.

ای دل…
قلبت را بیازمای—
ببین چه چیزی در آن می‌تپد:
محبت یا حسد؟
نور یا تمنّا؟
رضا یا رقابت؟

امام فرمود:
«هرکه بخواهد بداند از ماست یا از دشمنان ما،
دلش را بیازماید.
اگر محبتِ دشمنانِ ما در آن هست،
بداند که خدا و فرشتگان و رسولان، دشمن اویند…»

آه ای دل…
این آزمایش نه در آسمان،
بلکه در هر روزِ زندگی توست.
در خانه، در کار، در برخورد، در تصمیم‌ها.
وقتی به دیگری نیکی می‌کنی و شاد می‌شوی،
قلبت با نور است.
اما وقتی خیرِ دیگری را دیدی و درونت سوخت،
قلبت به سمتِ تمنّا چرخیده است.

🌙
ای دل…
دو قلب در یک سینه نمی‌گنجد.
یا باید نور را نگه داری،
یا تمنّا را.
اگر محبتِ اهلِ نور را در خود جا دادی،
بهشت در وجودت جوانه می‌زند.
اما اگر دل را پر از کینه و مقایسه کردی،
درونت جهنم خواهد شد.


پس انتخاب کن ای دل:
با چه کسی می‌خواهی زنده باشی؟
با نورِ خدا یا با تمنّای نفس؟
زیرا در روزی که همه‌ی دل‌ها آشکار می‌شوند،
خدا از روی محبتِ قلب‌ها قضاوت می‌کند—
نه از روی ظاهرِ عبادت‌ها.

و خوشا به حالِ آنان که دلشان یک‌قلبی‌ست،
ساده، عاشق، بی‌دوگانگی،
پر از محبتِ اهل نور…
دل‌هایی که خدا برایشان فرمود:
«فَهَنِيئًا لِأَهْلِ الرَّحْمَةِ رَحْمَتُهُمْ…» 🌿

قَالَ عَلِيٌّ ع:
لَا يَجْتَمِعُ‏ حُبُّنَا وَ حُبُ‏ عَدُوِّنَا فِي‏ جَوْفِ‏ إِنْسَانٍ‏
إِنَ‏ اللَّهَ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ يَقُولُ‏
ما جَعَلَ‏ اللَّهُ‏ لِرَجُلٍ‏ مِنْ‏ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ.

دلنوشته
«دلِ دوپاره، دلِ بی‌نور است…»

ای دل…
امیرِ نور، علی علیه‌السلام فرمود:
«لَا يَجْتَمِعُ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي جَوْفِ إِنْسَانٍ؛
إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ.»

یعنی چه؟ یعنی یا محبتِ نور در جانت می‌نشیند،
یا محبتِ تاریکی؛
یا دل با ولایت آرام می‌گیرد،
یا با تمنّاها آتش می‌گیرد.
دلِ دوپاره، دلِ بی‌قرار است؛
نه لذّتِ ایمان را می‌چشد، نه از آتشِ حسد در امان است.

ای دل…
اگر می‌خواهی بفهمی کدام سو ایستاده‌ای،
به کفه‌های قلبت نگاه کن:
وقتی خیرِ اهلِ نور شادمانت می‌کند،
وقتی شنیدن نامِ علی و حسین، چشمِ دلت را نم‌دار می‌کند،
وقتی رضایت به تقدیر را بر تمنّای نفس ترجیح می‌دهی—
بدان که محبتِ نور، تکلیفِ دل را روشن کرده است.

و اگر هر بار که نور را می‌بینی،
دل به مقایسه و کدورت می‌لغزد،
اگر میان حق و خواهشِ نفس،
پیاپی خواهش را برمی‌گزینی،
بدان که دل، دو پاره شده—
و دو قلب، در یک سینه نمی‌گنجد.

پس چه باید کرد؟
دل را یک‌قلب کن؛ یک‌دله شو؛
بگذار تمام رشته‌های درون، به یک محبوب گره بخورد:
به خدا و اولیائش.
محبتِ بی‌دریغ به اهلِ طاعت را تمرین کن،
و از اهلِ معصیت—در حالی که برای هدایتشان دعا می‌کنی—در دل فاصله بگیر.
مهربان باش، اما در برابر گناه بی‌تفاوت نباش.
سخاوتمند باش، اما به تمنّاها دل مبند.
راضی باش، تا نور، خانه‌ات شود.

ای دل…
امتحان ساده است و هر روز تکرار می‌شود:
در هر نگاه، هر داوری، هر انتخاب—
یک‌بار دیگر از خود بپرس:
«اکنون دارم چه چیزی را دوست می‌دارم؟ نور را یا نفس را؟»
که فردا، هنگامِ «إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ»،
با همان محبوبت برانگیخته می‌شوی.

خدایا…
دلِ ما را یک‌قلب کن؛
سهمِ دشمنانت را از جان ما بگیر؛
و محبتِ علی و آلِ علی را
چون طلای آزرده در آتش،
خالص و بی‌کدورت در قلب ما جای ده… ✨

با استناد به این آیه که داستان ابراهیم ع و پدرش آزر است:
فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ
وقتی که معلم از ایمان آوردن شاگرد مایوس می شود «إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ … جاءَهُمْ نَصْرُنا» نوبت نصرت و جدایی فرا می رسد. یعنی بین ابراهیم و پدر، دستور و قانون تبری، جای تولی را میگیرد. و امام رضا ع فرمودند اطاعت از این دستور الهی واجب است.
[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۱۳ الى ۱۱۴]
ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (۱۱۳)
وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (۱۱۴)
امام رضا عليه السلام:
حـُبُّ اَوْلِياءِ اللّه واجِبٌ وَ كَذلِكَ بُغْضُ اَعْدائِهِمْ وَ الْبَرائَةُ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَئِمَّتِهِمْ.

#دلنوشته
«وقتی عشق، مرز می‌کشد…»

ای دل…
عشقِ الهی، مهربان است؛ اما بی‌مرز نیست.
گاهی به نقطه‌ای می‌رسی که حقیقت خود را آشکار می‌کند؛
آنجا که روشن می‌شود کدام دل، با نور است و کدام دل، علیه نور.
و این‌جاست که آسمان، قانون دیگری را در گوش تو می‌خوانَد:
تولّی برای اهلِ نور، و تبرّی از دشمنانِ نور.

قرآن، قصه‌ی ابراهیمِ خلیل را چنین رقم زد:
«فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»
وقتی برای ابراهیم روشن شد که آزر دشمنِ خداست، از او تبرّی جست.
نه از سرِ قساوت—که ابراهیم «أوّاهٌ حلیم» بود—
بلکه از سرِ وفاداری به نور.

و نیز فرمود:
«ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ… مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ.»
یعنی وقتی حقیقت روشن شد،
رحمتِ بی‌قید جای خود را به مرزبانیِ ایمان می‌دهد.

ای دل…
گاه معلمِ ربانی همه راه‌ها را می‌رود،
همه چراغ‌ها را روشن می‌کند،
اما شاگرد، پشت می‌کند.
آنجاست که وعده‌ی آسمانی فرا می‌رسد:
«إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ… جاءَهُمْ نَصْرُنا»
وقتی پیام‌آوران نومید می‌شوند، نصرتِ ما می‌رسد—
نصرتی که گاه به شکلِ جدایی است؛
مرزی از نور، تا نور بماند و آلوده نگردد.

امام رضا علیه‌السلام راه را یک‌سره کرد:
«حُبُّ أَولِياءِ اللهِ واجِبٌ، وَ كَذلِكَ بُغْضُ أعدائِهِم وَ البَراءَةُ مِنهُم…»
دوست داشتنِ دوستانِ خدا واجب است،
و بیزاری از دشمنانِ خدا—از آنان و از پیشوایانِ گمراهی‌شان—واجب.

ای دل…
یک‌دله شو.
عشقِ بی‌مرز، تو را بی‌هویت می‌کند؛
محبتِ با مرز، تو را به «خلیل» نزدیک می‌سازد.
اگر دیدی که تمنا تو را به سازش با تاریکی می‌کشاند،
به یاد ابراهیم بیفت—
عشقی که به نور وفادار ماند، حتی اگر از عزیزترین پیوندها برید.

گاهی مهربانیِ حقیقی، «فاصله» است؛
که اگر در کنارِ آتش بمانی،
عطرِ دود، نمازِ دلت را می‌سوزاند.
پس به اهلِ نور نزدیک شو و از اهلِ معصیت—در حالی که برای هدایت‌شان دعا می‌کنی—دلْ فاصله بگیر.
محبت را حفظ کن؛ امّا در برابر گناه بی‌تفاوت نباش.

ای دل…
اگر روزی در روابطت، در کار و خانه و رفاقت،
به جایی رسیدی که تبیُّن رخ داد—
روشن شد که این پیوند، دشمنِ نور است—
آنجا «تبرّی» عبادتِ توست.
نه از نفرت، که از وفاداری؛
نه از کینه، که از کرامتِ ایمان.

و مطمئن باش:
جداییِ برای خدا، هرگز تو را تنها نمی‌گذارد.
در همان لحظه، «نَصْرُنا» می‌رسد—
نصرتی از جنسِ آرامش، از جنسِ راهِ تازه، از جنسِ هم‌نشینیِ نو با اهلِ نور.

🌙
خدایا…
دلِ ما را در مدرسه‌ی ابراهیم، یک‌دله کن؛
تولّی‌مان را به دوستانت محکم ساز،
تبرّی‌مان را از دشمنانت کریمانه بپذیر،
و ما را به جایی برسان که هر جدایی برای تو،
به وصالی روشن‌تر ختم شود… ✨

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع: فِي قَوْلِهِ:
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ فَيُحِبَّ بِهَذَا وَ يُبْغِضَ بِهَذَا فَأَمَّا مَحَبَّتُنَا فَيُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا كَمَا يَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا كَدَرَ فِيهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَكَهُ فِي حُبِّنَا حُبَّ عَدُوِّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ.

دلنوشته
«خلوصِ دل، آتشِ امتحانِ عشق است…»

ای دل…
محبت، اگر راستین باشد، مثل طلا در آتش امتحان خالص می‌شود.
امام باقر علیه‌السلام فرمود:
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ،
فَيُحِبَّ بِهَذَا وَ يُبْغِضَ بِهَذَا…
أَمَّا مَحَبَّتُنَا فَيُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا كَمَا يُخْلَصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ، لَا كَدَرَ فِيهِ.»

یعنی دل نمی‌تواند دو جهت داشته باشد:
هم به سوی نور، هم به سوی سایه.
محبتِ حقیقی، یک‌جهت است، یک‌رنگ، یک‌دله.
خدا دو قلب در یک سینه نگذاشت؛
پس یا عاشقِ نور خواهی بود،
یا اسیرِ تمنّا.

ای دل…
عشق به اهل نور، ادعا نیست—
امتحان است؛
امتحانی در آتشِ زندگی، در لحظه‌های صبر و تسلیم، در انتخابِ میانِ نور و نفس.
و آن‌گاه که هنوز درونت با تمناها درگیر است،
خدا تو را به بوته‌ی تجربه می‌فرستد
تا ناخالصی‌هایت بسوزند
و دل، زرّ ناب شود.

آه…
محبتِ اهلِ ولایت، مثل طلای گداخته است:
هرچه بیشتر در آتشِ بلا بمانی،
درخشان‌تر می‌شوی.
هرچه تمنّاهایت بیشتر بسوزند،
نورِ قلبت زلال‌تر می‌شود.

امام باقر علیه‌السلام در ادامه فرمودند:
«مَن أَرادَ أن يَعلَمَ حُبَّنَا فَليَمتَحِن قَلبَهُ،
فإن شاركه في حُبّنا حُبُّ عَدُوّنا فَلَيسَ منّا وَ لَسنا مِنهُ،
وَ اللهُ عَدُوُّهُم وَ جِبرَئيلُ وَ مِيكَائِيلُ…»

ای دل…
آه، چه امتحانِ دشواری!
یعنی اگر در دلِ تو همزمان عشق به اهلِ نور و میل به دشمنانِ نور باشد،
دیگر نمی‌شود گفت «از مایى».
خدا و فرشتگانِ مقرب، با چنین دلِ دوپاره‌ای همراه نیستند.
چون نور، در دلِ آمیخته نمی‌ماند—
یا می‌تابد، یا می‌رود.

پس اگر خواستی بدانی چقدر عاشقی،
به محبت‌هایت نگاه کن:
چه چیز را تحسین می‌کنی؟
کدام دل‌ها، دلت را گرم می‌کنند؟
به کجا دل می‌بندی؟
به ساده‌زیستیِ اهلِ ایمان یا به زرق و برقِ اهلِ دنیا؟

اگر در حضورِ اهل نور، آرامی و در کنارِ اهلِ گناه، بی‌قراری،
بدان که هنوز طلا درونت زنده است.
اما اگر برعکس شد،
بدان که دودِ تمنّا، نورِ قلبت را پوشانده.

🌙
ای دل…
خدا می‌خواهد دلِ تو ناب شود،
بی‌کدورت، بی‌تعلّق، بی‌حسادت.
برای همین است که گاهی در مسیرِ عشق،
چیزهایی را از تو می‌گیرد—
نه از قهر،
بلکه برای آن‌که درونت را پالایش کند.

هر چه می‌سوزد، ماندنی نیست،
و هرچه می‌ماند، نور است.
پس اگر این روزها در آتشِ آزمایش ایستاده‌ای،
لبخند بزن…
زیرا خدا تو را «می‌گدازد» تا طلا شوی.


ای دل…
یک‌دله شو،
و بگذار عشق به اهل نور،
تمام تمنّاهایت را بسوزاند.
چون در پایانِ این راه،
فقط دل‌های خالص می‌مانند—
دل‌هایی که خدا درباره‌شان فرمود:
«لا كَدَرَ فِيهِ…»
بی‌غبار، بی‌غل، بی‌دروغ،
و سرشار از نورِ عشقِ خالص… 🌿

إِنَّ رَجُلًا قَدِمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ
يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أُحِبُّكَ‏ وَ أُحِبُ‏ فُلَاناً وَ سَمَّى‏ بَعْضَ‏ أَعْدَائِهِ‏
فَقَالَ‏ ع‏
أَمَّا الْآنَ‏ فَأَنْتَ‏ أَعْوَرُ فَإِمَّا أَنْ‏ تَعْمَى‏ وَ إِمَّا أَنْ‏ تُبْصِرُ.

دلنوشته
(با توضیح معنای «أعور»)

«چشمِ دلت را یکی کن…»

ای دل…
روزی مردی نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و گفت:
«ای علی! من تو را دوست دارم،
اما فلان‌کس را نیز—که از دشمنانت است—دوست دارم.»
حضرت لبخند تلخی زدند و فرمودند:
«أمّا الآنَ فَأَنتَ أَعْوَرُ،
فَإِمَّا أَنْ تَعْمَى، وَ إِمَّا أَنْ تُبْصِر.»

یعنی اکنون تو چشم‌چپ‌ی؛
نه کور، اما ناهماهنگ.
یک چشمَت به نور است و چشمِ دیگرَت به سایه.
و این دوگانگی، تو را زشت می‌کند—
درونت را، و نگاهت را.

ای دل…
عشقِ دوچشمی، زیبا نیست.
مثل انسانی است که یک چشمش به آسمان دوخته شده و چشمِ دیگرش به زمین؛
چنین دلی راه را گم می‌کند،
چون هیچ‌وقت تمرکز ندارد، ثبات ندارد، زیبایی ندارد.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید:
تو در این حالت، نه مؤمنی و نه کافر؛
در میانه‌ای، سرگردان،
هم می‌خواهی با نور باشی،
هم نمی‌خواهی از سایه جدا شوی.
و این همان اعور بودنِ قلب است:
ظاهری مذهبی، اما باطنی متناقض.
یک چشم به ولایت،
یک چشم به دنیا.

ای دل…
تا زمانی که نگاهت دو سو دارد،
نمی‌توانی راه را پیدا کنی.
چون هر چشم، تو را به سویی می‌کشد.
یکی می‌گوید: «برو سمت نور»،
دیگری زمزمه می‌کند: «بمان با تمنّا».
و نتیجه‌اش چیست؟
گیجی، نفاق، و از دست دادنِ زیباییِ باطن.

اما اگر شجاعتِ یک‌دلی داشته باشی،
اگر بتوانی یکی از این دو نگاه را ببندی،
آنگاه بیناییِ حقیقی آغاز می‌شود.
نه آن بیناییِ ظاهری که رنگ‌ها را می‌بیند،
بلکه آن بیناییِ باطنی که حقیقت را درک می‌کند.

🌙
ای دل…
به چشمت نگاه کن—کدام سمت را بیشتر دوست دارد؟
اگر هنوز میانِ نور و تاریکی در نوسانی،
بدان که هنوز در امتحانِ «اعور بودن» هستی.
و اگر روزی جرأت کردی که
چشمِ تمنّا را ببندی و فقط با چشمِ ایمان ببینی،
آن روز، نور در چشمانت جا می‌گیرد،
و خدا خودت را زیبا می‌کند.


ای دل…
یک‌دله شو.
نگذار دو نگاهِ متضاد، چهرۀ باطنت را زشت کند.
نگذار چشمِ دلت، به دو سو خیره بماند.
زیباییِ روح، در هماهنگیِ نگاه است—
در نگاهی که فقط به سوی نور است،
و جز حقیقت، چیزی نمی‌بیند. 🌿

عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا ثُمَّ قَالَ الصَّفْوَانِيُّ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتِمُّ الْوَلَايَةُ وَ لَا تَخْلُصُ الْمَحَبَّةُ وَ لَا تَثْبُتُ الْمَوَدَّةُ لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ قَرِيباً كَانَ أَوْ بَعِيداً فَلَا تَأْخُذْكَ بِهِ رَأْفَةٌ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ الْآيَةَ.

دلنوشته
«محبتِ خالص، برائتِ شجاع می‌خواهد…»

ای دل…
محبت، اگر به اوج برسد، دیگر فقط دوست داشتن نیست؛
می‌شود وفاداری.
و وفاداری، تا از دشمنِ محبوب نبُری، معنا نمی‌گیرد.

امام رضا علیه‌السلام فرمودند:
«كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا،
وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا.»

یعنی دین، نیمه‌تمام است اگر فقط ما را دوست داشته باشی
ولی از دشمنان ما جدا نشوی.
زیرا نور، در کنار سایه نمی‌ماند؛
محبت، در دلِ آمیخته نمی‌روید.

صفوانی نقل کرد که امام فرمودند:
«لَا تَتِمُّ الْوَلَايَةُ، وَ لَا تَخْلُصُ الْمَحَبَّةُ،
وَ لَا تَثْبُتُ الْمَوَدَّةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ،
إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ،
قَرِيباً كَانَ أَوْ بَعِيداً،
فَلَا تَأْخُذْكَ بِهِ رَأْفَةٌ.»

ای دل…
یعنی اگر دلت را به نورِ اهل ولایت سپرده‌ای،
دیگر جای رأفت برای دشمنانِ آن نور نیست—
نه از روی کینه، بلکه از روی بصیرت.
چون درختِ محبت، تنها در خاکِ جداشده از باطل رشد می‌کند.

خداوند فرمود:
«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ
يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ
وَلَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ.»

آه ای دل…
اینجاست که ایمان، به قیمتِ احساس تمام می‌شود.
وقتی باید بین محبتِ خویشاوند و رضای خدا انتخاب کنی،
بین پیوندِ خون و پیوندِ نور،
بین ماندن با آزر و رفتن با ابراهیم.

محبتِ خالص، شجاعت می‌خواهد—
شجاعت بریدن از هر آن‌کس که میان تو و محبوبت، دیواری از باطل می‌کشد.
و برائت، تنهایی می‌آورد،
اما همین تنهایی، مقدمه‌ی آرامش است.

🌙
ای دل…
اگر در مسیر ولایت گام گذاشتی،
مبادا از جدایی‌ها بترسی.
چون این راه، همیشه با غربت آغاز می‌شود
و با قرب الهی پایان می‌یابد.

گاهی باید اشک بریزی و دل بکَنی،
تا دلت جا برای نور پیدا کند.
گاهی باید از خویشاوندی با باطل تبرّی بجویی،
تا به خویشاوندیِ با اهل نور برسی.

امام رضا علیه‌السلام گفتند:
«لَا تَأْخُذْكَ بِهِ رَأْفَةٌ.»
یعنی دلسوزیِ اشتباه نکن؛
دلِ نرم را در جای درست خرج کن.
محبت را برای اهلِ محبت بگذار،
نه برای آنان‌که دشمنِ مهربانی‌اند.


ای دل…
محبتِ واقعی، دلِ شجاع می‌خواهد.
دلِ شجاع، هم عشق دارد، هم مرز.
هم تولی دارد، هم تبری.
و تنها چنین دلی است که خدا در وصفش فرمود:
«أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمانَ
وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ.»

پس ای دل…
اگر می‌خواهی محبتت به ولایت خالص شود،
جرأت کن و از محبت‌های آلوده بگذر.
زیرا خدا، دل‌های پاک را برای خویش نگه می‌دارد… 🌿

عَنْ صَالِحِ بْنِ مِيثَمٍ التَّمَّارِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ:
وَجَدْتُ فِي كِتَابِ مِيثَمٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ تَمَسَّيْنَا لَيْلَةً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ لَنَا لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ إِلَّا أَصْبَحَ يَجِدُ مَوَدَّتَنَا عَلَى قَلْبِهِ وَ لَا أَصْبَحَ عَبْدٌ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِ إِلَّا يَجِدُ بُغْضَنَا عَلَى قَلْبِهِ فَأَصْبَحْنَا نَفْرَحُ بِحُبِّ الْمُحِبِّ لَنَا وَ نَعْرِفُ بُغْضَ الْمُبْغِضِ لَنَا وَ أَصْبَحَ مُحِبُّنَا مُغْتَبِطاً بِحُبِّنَا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ يَنْتَظِرُهَا كُلَّ يَوْمٍ وَ أَصْبَحَ مُبْغِضُنَا يُؤَسِّسُ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَكَأَنَّ ذَلِكَ الشَّفَا قَدِ انْهَارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ وَ كَأَنَّ أَبْوَابَ الرَّحْمَةِ قَدْ فُتِحَتْ لِأَصْحَابِ أَهْلِ الرَّحْمَةِ فَهَنِيئاً لِأَصْحَابِ الرَّحْمَةِ رَحْمَتُهُمْ وَ تَعْساً لِأَهْلِ النَّارِ مَثْوَاهُمْ إِنَّ عَبْداً لَنْ يَقْصُرَ فِي حُبِّنَا لِخَيْرٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ وَ لَنْ يُحِبَّنَا مَنْ يُحِبُّ مُبْغِضَنَا إِنَّ ذَلِكَ لَا يَجْتَمِعُ فِي قَلْبٍ وَاحِدٍ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ‏ يُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ يُحِبُّ بِالْآخَرِ عَدُوَّهُمْ وَ الَّذِي يُحِبُّنَا فَهُوَ يُخْلِصُ حُبَّنَا كَمَا يُخْلِصُ الذَّهَبَ لَا غِشَّ فِيهِ نَحْنُ النُّجَبَاءُ وَ أَفْرَاطُنَا أَفْرَاطُ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَنَا وَصِيُّ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَنَا حِزْبُ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ع وَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ حِزْبُ الشَّيْطَانِ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ حَالَهُ فِي حُبِّنَا فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ وَجَدَ فِيهِ حُبَّ مَنْ أَلَّبَ عَلَيْنَا فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَدُوُّهُ وَ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ.

دلنوشته
«امتحانِ عشق، در ترازوی دل است…»

ای دل…
شب آرامی بود،
شبِ حضور در کنار امیرالمؤمنین علیه‌السلام.
میثم تمّار، آن عاشق راستین، می‌نویسد:
شبی با مولایمان نشستیم،
و حضرت فرمودند:
«هیچ بنده‌ای نیست که خدا دلش را با ایمان بیازماید،
مگر آنکه صبح را با محبت ما در قلبش آغاز کند،
و هیچ بنده‌ای نیست که خدا بر او خشم گیرد،
مگر آنکه صبح را با بغض ما در دلش بیدار شود.»

ای دل…
چه معیارِ روشنی!
نه سخن از ظاهر است، نه از زبان، نه از ادعا.
دل، خودش می‌گوید اهلِ نور است یا اهلِ حسد.
چرا که محبت، خودِ ایمان است؛
و بغضِ نور، همان جهنمِ خاموشِ قلب است.

امیرالمؤمنین ادامه دادند:
«پس ما شاد می‌شویم از محبتِ دوستدارانمان،
و می‌شناسیم دشمنیِ دشمنانمان.
محبّ ما، هر صبح را با انتظار رحمتِ الهی آغاز می‌کند،
گویی درهای بهشت برایش گشوده است.
و دشمنِ ما، بنای خود را بر لبۀ پرتگاه جهنم می‌سازد؛
گویی همان لحظه فرو می‌ریزد.»

آه ای دل…
چه زیبا گفت مولا:
بعضی دل‌ها خانه‌ی نورند،
و بعضی دل‌ها پرتگاهِ تاریکی.
و هیچ‌یک از این دو، پنهان نمی‌مانند.

محبتِ اهل‌نور، بوی آرامش می‌دهد؛
دلِ عاشقِ ولایت، همیشه بوی بهشت دارد،
حتی اگر در دلِ رنج و تنهایی باشد.
اما دلِ پر از کینه و دوگانگی،
هرچقدر هم عبادت کند،
هرچقدر هم لبخند بزند،
در درونش لرزه‌ای از آتشِ نفاق پنهان است.


ای دل…
مولا فرمود:
«لَن يُحِبَّنَا مَن يُحِبُّ مُبغِضَنَا،
إِنَّ ذَلِكَ لَا يَجتَمِعُ فِي قَلبٍ وَاحِدٍ.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَينِ فِي جَوفِهِ.»

یعنی نمی‌شود هم ما را دوست داشت و هم دشمنان ما را.
خدا در یک سینه، دو قلب نیافرید.
محبتِ ولایت و محبتِ باطل در یک جا نمی‌نشینند—
یکی می‌ماند و دیگری می‌رود.

ای دل…
اگر می‌خواهی بدانی جایگاهت کجاست،
بگذار آینه‌ی این سخن تو را نشان دهد:
«فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ حَالَهُ فِي حُبِّنَا فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ؛
فَإِنْ وَجَدَ فِيهِ حُبَّ مَنْ أَلَّبَ عَلَيْنَا،
فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَدُوُّهُ وَ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ.»

پس ای دل…
امتحانت همین است؛
امتحانِ عشق، امتحانِ دوستی و دشمنی است.
نگاه کن ببین در درونت چه کسانی را تحسین می‌کنی،
کدام صداها آرامت می‌کنند،
کدام رفتارها را دوست داری،
کدام‌ها تو را می‌سوزانند.
آنجاست که خواهی فهمید با چه کسانی محشور خواهی شد.

🌙
ای دل…
اگر هنوز در دلِ تو شعله‌ای از محبتِ اهل‌نور هست،
آن را پاس بدار؛
که همان شعله، چراغِ نجاتِ توست در شب‌های تار.
هر صبح که بیدار می‌شوی،
بگو:
«یا علی، دوستت دارم!»
و اجازه بده نورِ این محبت،
همۀ تاریکی‌های حسد و تردید را درونت بسوزاند.


ای دل…
راهِ بهشت، از جاده‌ی محبت می‌گذرد،
اما محبتِ خالص، نه آلوده به دنیا، نه دوپهلو.
خدا دل را دوپاره نیافرید.
پس یک‌دله شو.
چون تنها دل‌های یک‌دله،
صبحِ رحمت را می‌بینند—
صبحی که درهای بهشت،
به روی دوستانِ علی علیه‌السلام باز می‌شود… 🌿

عَنْ جَيْشِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ هُوَ فِي الرَّحْبَةِ مُتَّكِئٌ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ كَيْفَ أَصْبَحْتَ قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ وَ رَدَّ عَلَيَّ وَ قَالَ
أَصْبَحْتُ مُحِبّاً لِمُحِبِّنَا مُبْغِضاً لِمَنْ يُبْغِضُنَا
إِنَّ مُحِبَّنَا يَنْتَظِرُ الرَّوْحَ وَ الْفَرَجَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ
وَ إِنَّ مُبْغِضَنَا بَنَى بِنَاءً فَأَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَكَأَنَّ بُنْيَانَهُ هَارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ
يَا أَبَا الْمُعْتَمِرِ
إِنَّ مُحِبَّنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُبْغِضَنَا قَالَ وَ مُبْغِضُنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُحِبَّنَا
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَبَلَ قُلُوبَ الْعِبَادِ عَلَى حُبِّنَا وَ خَذَلَ مَنْ يُبْغِضُنَا
فَلَنْ يَسْتَطِيعَ مُحِبُّنَا يُبْغِضُنَا وَ لَنْ يَسْتَطِيعَ مُبْغِضُنَا يُحِبُّنَا
وَ لَنْ يَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي قَلْبِ أَحَدٍ
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ‏ يُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ يُحِبُّ بِالْآخَرِ أَعْدَاءَهُمْ.

دلنوشته
«قلب‌ها، بر مدارِ محبتِ علی علیه‌السلام آفریده شده‌اند…»

ای دل…
روزی جیش بن معتمر وارد شد بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام،
دید مولا در «رحبه» تکیه زده،
و با نوری آرام در چهره‌اش، سلام کرد و گفت:
«ای امیر مؤمنان، صبح‌تان بخیر! امروز چگونه‌اید؟»

مولا سر برداشت، نگاهی پر از معنا به او کرد و فرمود:
«أصبحتُ مُحِبّاً لِمُحِبِّنَا،
مُبغِضاً لِمَن يُبغِضُنَا.
إنَّ مُحِبَّنَا يَنتَظِرُ الرَّوحَ وَ الفَرَجَ فِي كُلِّ يَومٍ وَ لَيلَةٍ،
وَ إنَّ مُبغِضَنَا بَنَى بِنَاءً فَأَسَّسَ بُنيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هَارٍ،
فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّم.»

ای دل…
محبت و بغضِ علی، دو قطبِ ترازوی ایمان‌اند؛
یکی تو را بالا می‌برد، دیگری به قعرِ سقوط می‌کشد.
محبِ علی، هر صبح را با امیدِ فرج آغاز می‌کند،
چون دلش با نور زنده است.
اما دشمنِ علی، هر صبح را با بنایی بر لبۀ جهنم می‌سازد،
چون اساسِ دلش از کینه و حسد بنا شده.


ای دل…
علی فرمود:
«محبّ ما نمی‌تواند از ما بیزار شود،
و دشمنِ ما نمی‌تواند ما را دوست بدارد.»

زیرا خداوند دل‌ها را از آغاز،
بر فطرتِ عشق به ولایت سرشته است.
محبتِ علی در عمقِ خاکِ روحِ انسان کاشته شده،
و حسد و دشمنی با او، ریشه‌ای در خاکِ سیاهِ نفاق دارد.

ای دل…
محبت و دشمنی، هر دو آفریده‌ی اراده‌ی الهی‌اند،
اما انتخاب با توست—
که بذرِ کدام را آبیاری کنی.
اگر بذرِ محبت را در خود پروراندی،
هر روز از درونت نوری خواهد رویید،
نوری که تو را به سمت آرامش و فرج می‌کشاند.
اما اگر حسد و بی‌مهری را سیراب کردی،
همان محبتِ فطری خاموش می‌شود
و خاکِ دلت، مثل همان لبۀ پرتگاه، فرو می‌ریزد.

🌙
ای دل…
امیرالمؤمنین فرمود:
«إنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَبَلَ قُلُوبَ الْعِبَادِ عَلَى حُبِّنَا،
وَ خَذَلَ مَنْ يُبغِضُنَا،
فَلَنْ يَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي قَلبٍ وَاحِدٍ.»

آه ای دل…
این یعنی، دلِ انسان نمی‌تواند دو رنگ باشد.
اگر نورِ علی در آن طلوع کند،
جا برای تاریکی نمی‌ماند.
و اگر کینه‌اش در دل جای گیرد،
دیگر نوری در آن طلوع نمی‌کند.

پس مواظب باش، ای دل…
هر محبتی که در دلت می‌کاری، در حقیقت داری خدای دلت را انتخاب می‌کنی.
هر احترامی که به باطل می‌گذاری،
ذره‌ای از نورِ ولایت را خاموش می‌کنی.
و هر اشکی که از محبتِ علی می‌ریزی،
خدا با همان اشک، تو را از آتشِ نفاق نجات می‌دهد.


ای دل…
محبت، فطرت توست؛ ولی اخلاص، انتخاب توست.
بگذار این فطرت را با تمرینِ وفاداری زنده نگه داری.
اگر در مسیرِ ولایت ماندی،
هر روزت صبحِ فرج است—even در دلِ تاریکی‌ها.
و اگر پشت کردی،
هر روزت جرفٍ هار است—even اگر به ظاهر در اوج باشی.

🌿
ای دل…
یک‌دله شو.
با تمام وجود، به سمت نوری که درونت نهاده‌اند برگرد.
بگذار علی را چنان دوست بداری
که محبتش در تو بی‌کدورت باشد—
چون طلایی که از آتش گذشته.
و بدان…
هرکه محبتِ علی را خالص نگه دارد،
خدا هر صبحِ او را با سلامِ رحمت آغاز می‌کند. 🌙✨

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:
إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا خَرَجَ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ نَادَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَوْقِ الْعَرْشِ مَرْحَباً بِكَ يَا عَبْدِي أَ تَدْرِي أَيَّ مَنْزِلَةٍ تَطْلُبُ وَ أَيَّ دَرَجَةٍ تَرُومُ تُضَاهِي مَلَائِكَتِي الْمُقَرَّبِينَ لِتَكُونَ لَهُمْ قَرِيناً لَأُبَلِّغَنَّكَ مُرَادَكَ وَ لَأُوصِلَنَّكَ بِحَاجَتِكَ فَقِيلَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع مَا مَعْنَى مُضَاهَاةِ مَلَائِكَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُقَرَّبِينَ لِيَكُونَ لَهُمْ قَرِيناً قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ وَ ثَنَّى بِمَلَائِكَتِهِ وَ ثَلَّثَ بِأُولِي الْعِلْمِ الَّذِينَ هُمْ قُرَنَاءُ مَلَائِكَتِهِ وَ سَيِّدُهُمْ مُحَمَّدٌ ص وَ ثَانِيهِمْ عَلِيٌّ ع وَ ثَالِثُهُمْ أَهْلُهُ وَ أَحَقُّهُمْ بِمَرْتَبَتِهِ بَعْدَهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّيعَةِ الْعُلَمَاءُ بِعِلْمِنَا تأولون [تَالُونَ لَنَا] مَقْرُونُونَ بِنَا وَ بِمَلَائِكَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِينَ‏ شُهَدَاءُ لِلَّهِ بِتَوْحِيدِهِ وَ عَدْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ جُودِهِ قَاطِعُونَ لِمَعَاذِيرِ الْمُعَانِدِينَ مِنْ إِمَائِهِ وَ عَبِيدِهِ فَنِعْمَ الرَّأْيُ لِأَنْفُسِكُمْ رَأَيْتُمْ وَ نِعْمَ الْحَظُّ الْجَزِيلُ اخْتَرْتُمْ وَ بِأَشْرَفِ السَّعَادَةِ سَعِدْتُمْ حِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ ع قُرِنْتُمْ وَ عُدُولُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ شَاهِرِينَ بِتَوْحِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ جُعِلْتُمْ وَ هَنِيئاً لَكُمْ إِنَّ مُحَمَّداً لَسَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ الْمُوَالِينَ أَوْلِيَاءَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ الْمُتَبَرِّءِينَ مِنْ أَعْدَائِهِمَا أَفْضَلُ أُمَمِ الْمُرْسَلِينَ وَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ عَمَلًا إِلَّا بِهَذَا الِاعْتِقَادِ وَ لَا يَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً وَ لَا يَقْبَلُ لَهُ حَسَنَةً وَ لَا يَرْفَعُ لَهُ دَرَجَةً إِلَّا بِهِ.

دلنوشته
«به‌سوی نور برو… تو در مسیر فرشتگانی!»

ای دل…
آه، چه نغمه‌ای از آسمان می‌رسد برای آنان که در پیِ دانایی‌اند…
رسولِ خدا صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود:
«هرگاه بنده‌ای برای طلبِ علم از خانه‌اش بیرون رود،
خداوند از بالای عرش ندا می‌دهد:
خوش آمدی، ای بنده‌ی من!
آیا می‌دانی به دنبال چه منزلتی می‌روی؟
به دنبال مقامی هستی که هم‌پایه‌ی فرشتگانِ مقرب من است.
تو در راهی گام گذاشته‌ای که به قرابت با ایشان می‌انجامد؛
من تو را به مرادِ دلت می‌رسانم و حاجتت را برآورده می‌سازم…»

ای دل…
این، صدای محبتِ خداست به هر کسی که دنبالِ نورِ علم می‌رود.
نه هر علمی، بلکه علمی که از سرچشمه‌ی ولایت می‌جوشد،
علمی که از آلِ محمد علیهم‌السلام به ما رسیده است؛
علمی که در آن، معرفت، توحید است و درس، عشق.

از امام سجاد علیه‌السلام پرسیدند:
«یابن رسول‌الله، معنای این‌که طالبِ علم هم‌پایه‌ی فرشتگان است چیست؟»
فرمود:
«آیا نشنیده‌اید که خدا فرمود:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ
وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ؟
خدا با ملائکه آغاز کرد و با صاحبان علم ادامه داد—
آنان که در کنارِ فرشتگان، گواهِ توحیدند.
و سیدِ همه‌ی آنان محمد است،
و پس از او علی،
و پس از او خاندانش…
و شما شیعیانِ عالِم، در ادامه‌ی همان سلسله‌اید،
قرین با فرشتگان، گواهانِ عدل و توحید خدا در زمین.»

🌙

ای دل…
خوشا به حال آنان که در مسیر علم قدم برمی‌دارند،
اما نه هر دانشی،
بلکه دانشی که چراغِ ولایت را در جانشان روشن می‌کند.
علمی که انسان را شبیهِ ملائکه می‌سازد،
نه در پروازِ جسم،
بلکه در پروازِ فهم و محبت.

اگر بدانی در طلبِ چه نوری گام برداشته‌ای،
خودت را سبک‌تر خواهی یافت.
چون این راه، راهِ بالا رفتن است—
از خاک تا عرش.
از گوشِ معلمِ زمینی،
تا صدای خوش‌آمدِ خدای مهربان از بالای عرش.

امام سجاد علیه‌السلام فرمودند:
«هنيئاً لَكُمْ…
چه انتخابِ بزرگی کردید،
و چه سعادتی برگزیدید!
چون با محمد و آلش قرین شدید،
و در زمره‌ی شاهدانِ توحیدِ خدا در زمین قرار گرفتید.»

ای دل…
هر قدمی که برای فهمِ نورِ ولایت برمی‌داری،
خدا تو را می‌بیند و به فرشتگانش می‌گوید:
«بنگرید… بنده‌ی من می‌خواهد در زمره‌ی شما باشد!»
و آنان لبخند می‌زنند،
چون می‌دانند که تو، مسافرِ عرش شده‌ای.

🌿

ای دل…
راهِ علم، راهِ فرشتگان است،
و استادِ این راه، معلمِ ربانی‌ست که نور را می‌شناساند.
هرگاه از او می‌آموزی،
در حقیقت داری پرواز می‌کنی—
از جهل به نور، از زمین به آسمان.

و خداوند، هر روز به فرشتگان می‌فرماید:
«به او خوش‌آمد بگویید…
او به‌سوی ما آمده است!»

ای دل…
اگر در مسیرِ فهمِ حقیقت گام برداشته‌ای،
بدان که فرشتگان، هم‌نشینِ تویند؛
صدای بال‌هایشان را احساس کن وقتی می‌خوانی،
وقتی می‌اندیشی،
وقتی اشک می‌ریزی برای درکِ نوری که از آلِ محمد (ع) به تو رسیده است.

خوشا به حالِ تو…
که علم را نه برای دانستن، بلکه برای «شدن» طلب می‌کنی؛
برای اینکه در صفِ فرشتگانِ مقرب بایستی،
و روزی، خدای مهربان با لبخند به تو بگوید:
🌸
«مرحباً بك يا عبدي…
به من نزدیک شو،
که دیگر تو از آسمانیانی!»
🌿

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
فِي قَوْلِهِ تَعَالَى:
يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
فَضْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ بِتَأْوِيلِهِ
وَ رَحْمَتُهُ وَ تَوْفِيقُهُ لِمُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمْ
ثُمَّ قَالَ ص
وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ خَيْراً مِمَّا يَجْمَعُونَ وَ هُوَ ثَمَنُ الْجَنَّةِ وَ نَعِيمُهَا
فَإِنَّهُ يُكْتَسَبُ بِهَا رِضْوَانُ اللَّهِ الَّذِي هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُسْتَحَقُّ الْكَوْنُ بِحَضْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الَّذِي هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ إِنَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ أَشْرَفُ زِينَةِ الْجِنَانِ
ثُمَّ قَالَ ص
يَرْفَعُ اللَّهُ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ الْعِلْمِ بِتَأْوِيلِهِ وَ بِمُوَالاتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَائِنَا أَقْوَاماً فَيَجْعَلُهُمْ فِي الْخَيْرِ قَادَةً [وَ] أَئِمَّةً فِي الْخَيْرِ تُقْتَصُّ آثَارُهُمْ وَ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ يُقْتَدَى بِفِعَالِهِمْ
وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِكَةُ فِي خُلَّتِهِمْ وَ تَمْسَحُهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ فِي صَلَاتِهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُ لَهُمْ كُلُّ رَطْبٍ وَ يَابِسٍ حَتَّى حِيتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ وَ السَّمَاءُ وَ نُجُومُهَا.

دلنوشته
«خوشا آنان که شادی‌شان از نور است، نه از دارایی…»

ای دل…
دنیا پر از جمع کردن است —
جمعِ پول، جمعِ شهرت، جمعِ نگاه‌ها، جمعِ خاطره‌ها.
اما خدا، در آیه‌ای آرام و آسمانی،
خطی میانِ شادیِ اهلِ دنیا و شادیِ اهلِ نور کشیده است:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ
وَ شِفَاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ
وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا
هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ.»

و رسولِ خدا صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله فرمودند:
«فضلُ الله، قرآن است و علمِ به تأویل آن،
و رحمتِ خدا، توفیقِ دوستیِ محمد و آلِ محمد علیهم‌السلام است،
و بیزاری از دشمنانشان.»

ای دل…
چه تعبیرِ عجیبی!
خدا می‌گوید شادی کنید،
اما نه برای طلا و دارایی،
بلکه برای فهمِ نور و دوستیِ اهلِ نور.

اهلِ دنیا از “داشتن” خوشحال‌اند،
اما اهلِ ایمان از “شناختن.”
یکی می‌گوید: «جمع کردم»،
دیگری می‌گوید: «یافتم».
و آن‌که حقیقت را یافت، همه‌چیز را یافته است.

ای دل…
خدا می‌گوید:
شادی کن، اما نه برای آن‌چه در مشت داری،
بلکه برای آن نوری که در قلبت تابیده.
آن نوری که تو را به قرآن و معلمش پیوند داده،
و از تیرگیِ حسد و تمنّا نجات داده است.

🌙
رسول خدا ادامه دادند:
«چگونه این رحمت، بهتر از هر آن‌چه مردم جمع می‌کنند نباشد؟
در حالی که ثمنِ بهشت است،
و کلیدِ رضوانِ الهی،
و حضور در جوارِ محمد و آلِ محمد،
که خود زیباتر از بهشت‌اند.»

ای دل…
آن‌که محبتِ آنان را دارد،
بهشت درونش برپاست،
و هر دم، فرشتگان با بال‌هایشان بر دلش می‌نشینند.
چرا که آن نور، درهای آسمان را به روی او گشوده است.


رسول خدا فرمودند:
«خداوند، به‌وسیله‌ی قرآن و علمِ تأویل و محبتِ ما اهل‌بیت،
اقوامی را بالا می‌برد،
آنان را رهبرانِ خیر قرار می‌دهد،
مردم از کردارشان پیروی می‌کنند،
و فرشتگان در دوستی با آنان رغبت می‌کنند.
در نماز، بال‌های خود را بر ایشان می‌کشند،
و برایشان طلبِ آمرزش می‌کنند،
حتی ماهیان در دریا، پرندگان در آسمان،
و ستارگان در شبِ تار.»

آه ای دل…
چه منزلتی است این!
وقتی فرشتگانِ آسمان، تو را به‌خاطرِ عشقِ ولایت دعا می‌کنند.
وقتی ماهی‌های دریا برایت استغفار می‌فرستند،
و ستارگان شب برایت می‌درخشند.

🌿
ای دل…
اگر در مسیرِ علم و ولایت گام برداشته‌ای،
بدان که خدا از بالای عرش گفته است:
«فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا!»
یعنی به همین خوش باش…
به همین پیوندِ نور و معرفت،
به همین محبتِ اهل‌بیت،
که ثمنِ بهشت است و زینتِ آن.

ای دل…
از امروز، شادی‌ات را عوض کن.
به‌جای شادی برای «آن‌چه داری»،
شاد باش برای «آن‌که داری».
برای معلمی که تو را به سوی نور خوانده،
برای نوری که در دل داری،
برای عشقی که تو را از زمین جدا کرده و به آسمان نزدیک.


ای دل…
خوشا به حالِ آنان که با قرآن زندگی می‌کنند
و با محبتِ آلِ محمد می‌میرند—
زیرا شادی‌شان جاودانه است،
و لبخندِ خدا، همسفرِ سفرِ بی‌پایانشان در وادیِ نور است…

@@@
دلنوشته
«نورِ قرآن و ولایت، دو بالِ پروازِ قلب‌اند…»

ای دل…
خدای مهربان در قرآن ندا داد:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ، قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ
وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ
وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ.»

و رسولِ خدا صلوات‌الله‌علیه و آله، این آیه را چنین تفسیر فرمودند:
«فضلِ خدا، قرآن است و علم به تأویلِ آن؛
و رحمتِ او، توفیقِ ولایتِ محمد و آلِ طاهرین اوست،
و بیزاری از دشمنانِ ایشان.»

ای دل…
این یعنی خدا، دو هدیه‌ی گران‌قیمت به بشر داده است:
یکی «نورِ علم و قرآن»،
و دیگری «محبت و ولایت».
اولی عقل را زنده می‌کند،
و دومی قلب را.
بی‌قرآن، انسان جاهل می‌ماند؛
و بی‌ولایت، بی‌جان.

پیامبر صلّى‌الله‌علیه‌وآله ادامه دادند:
«و چگونه نباشد این دو، برتر از هر آنچه مردم جمع می‌کنند؟
در حالی که این، بهای بهشت است و رضوانِ الهی،
و راهی است به حضورِ محمد و آلِ پاکش،
که خود، برتر از بهشت‌اند.»

آه ای دل…
بهشت، مقصد نیست؛
وسیله است برای رسیدن به آن نگاهِ مهربان،
به حضورِ آنان که سرچشمه‌ی رحمت خدایند.
چون آن‌گاه که انسان در کنارِ اهل نور می‌نشیند،
بهشت دیگر معنا ندارد—
خودِ حضور، خودِ دیدار، خودِ عشق،
بهشت است.

🌙

ای دل…
پیامبر صلوات‌الله‌علیه فرمود:
«خداوند با قرآن، و علمِ تأویلِ آن،
و با ولایتِ ما اهل بیت،
و با بیزاری از دشمنانمان،
گروهی را برمی‌انگیزد و آنان را پیشوای خیر قرار می‌دهد.
مردم از آثارشان پیروی می‌کنند،
فرشتگان به دوستی‌شان رغبت می‌نمایند،
و در نمازشان با بال‌های خود، آنان را نوازش می‌دهند.
برایشان استغفار می‌کنند همه‌ی موجودات،
از ماهیانِ دریا گرفته تا ستارگانِ آسمان.»

ای دل…
چقدر زیباست که همه‌ی جهان،
برای اهل نور دعا می‌کند!
آسمان و دریا،
ستارگان و پرندگان،
فرشتگان و فرزندانِ خاک—
همه به احترامِ دل‌های عاشقِ ولایت سر فرود می‌آورند.

زیرا آنان که قرآن را می‌فهمند و ولایت را باور دارند،
خود چراغِ زمین‌اند؛
از نورِ آن‌هاست که دنیا هنوز زنده است.

🌿

ای دل…
پس خوشا به حال تو، اگر در طلبِ علم برخاسته‌ای
و دل به ولایتِ محمد و آلش سپرده‌ای.
زیرا هر قدمی که در این راه برمی‌داری،
زمین به یادت می‌لرزد از شوق،
و آسمان در گوش فرشتگان می‌گوید:
«او از دوستانِ ماست،
او از قبیله‌ی نور است،
او دارد به سوی ما پرواز می‌کند!»

ای دل…
قدرِ این نعمت را بدان،
که خدا خود فرمود:
«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ، فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا؛
هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ.»

یعنی اگر دانستی قرآن و ولایت چه گوهری‌اند،
دیگر شادی‌ات از جمع کردنِ دنیا نیست،
بلکه از یافتنِ راهِ بهشتِ دل است.

🌙

ای دل…
در این مسیر، تو هم دعوت شده‌ای؛
به کاروانِ فرشتگان، به هم‌نشینیِ محمد و آلش.
پس برخیز،
با قرآن در دست و ولایت در دل،
و قدم بگذار در راهی که پایانش «رضوانُ الله» است.

خدا از بالای عرش، به تو خواهد گفت:
🌸
«مرحبا بک یا عبدی…
تو از آنان شدی که من برایشان،
درهای رحمت را گشودم و بال‌های فرشتگان را فرود آوردم.»
🌿✨

[تفسير القمي‏]:
لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ قَالَ شُغُلٌ يَشْغَلُ بِهِ عَنْ غَيْرِهِ ثُمَّ ذَكَرَ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ تَبَرَّءُوا مِنْ أَعْدَائِهِ فَقَالَ: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ
ثُمَّ ذَكَرَ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ فُقَرَاءُ مِنَ الْخَيْرِ وَ الثَّوَابِ أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ فِي قَوْلِهِ: مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ يُرِيدُ مَنَافِعَ لَكُمْ وَ لِأَنْعَامِكُمْ وَ قَوْلُهُ: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ يُرِيدُ مُسْوَدَّةً تَرْهَقُها تَرَةٌ يُرِيدُ قُتَارَ جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ أَيِ الْكَافِرُ الْجَاحِدُ.

دلنوشته
«روزی که دل‌ها آشکار می‌شوند…»

ای دل…
روزی می‌رسد که دیگر هیچ پرده‌ای باقی نمی‌ماند،
هیچ لبخندِ ساختگی‌ای دوام نمی‌آورد،
و هیچ چهره‌ای نمی‌تواند دلِ درونش را پنهان کند.

آن روز، همان است که خدا فرمود:
«لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ»
یعنی هر کسی در کاری است که او را از دیگری باز می‌دارد،
هر دلی گرفتارِ حالِ خود است—
دلِ نور در لذتِ لقای محبوب،
و دلِ تاریک در آتشِ حسرتِ خویش.

تفسیر قمی می‌گوید:
در آن روز، آنان که ولایتِ امیرالمؤمنین علیه‌السلام را پذیرفتند
و از دشمنانِ او بیزاری جستند،
در صفِ «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» خواهند بود—
چهره‌هایی گشاده،
لب‌هایی خندان،
و دل‌هایی غرقِ بشارت.
زیرا نورِ محبت، چهره‌شان را روشن کرده،
و شرمِ بندگی، لبخندشان را ملکوتی ساخته است.

اما در برابرشان،
چهره‌هایی دیگرند…
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ، تَرْهَقُها قَتَرَةٌ»
چهره‌هایی غبارگرفته، تیره و بی‌نور؛
نه از خاکِ دنیا، که از دودِ جهنمِ درونشان.
آنان که عمرشان را صرفِ حسد کردند،
که دل به دشمنانِ نور سپردند،
که روزی از فرزندانِ ولایت روی برتافتند
و دلِ خود را سیاه کردند با انکارِ حقیقت.

🌙

ای دل…
در آن روز، دیگر نسب و نام و چهره و ظاهر،
هیچ‌کدام سودی ندارد.
تنها چهره‌ی قلب است که می‌درخشد یا خاموش می‌ماند.
اگر اکنون نورِ ولایت درونت می‌تابد،
در آن روز، همان نور بر چهره‌ات خواهد نشست،
و اگر امروز قلبت از بغضِ اهل نور تیره است،
فردا سیاهی‌اش، صورتت را خواهد پوشاند.

آه… چه زیبا گفت امیر مؤمنان علیه‌السلام:
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ.»
یعنی یا دلت با ماست، یا با دشمنانمان—
دو محبت در یک قلب نمی‌ماند.

ای دل…
در این دنیای کوچک، تو هر روز داری چهره‌ات را برای آن روز می‌سازی؛
هر محبت، نوری می‌شود بر صورتت،
و هر حسد، سایه‌ای می‌شود بر جبینت.
روزی می‌رسد که فرشتگان،
نه با اسمِ ما، بلکه با چهره‌مان ما را خواهند شناخت—
چهره‌هایی که می‌درخشند از دوستی،
یا می‌لرزند از تاریکی.

پس ای دل…
اگر می‌خواهی فردای قیامت چهره‌ات «مُسفِر» باشد،
از امروز، غبارِ حسادت را از دل بتکان،
و لبخندِ ولایت را بر جانت بنشان.

زیرا آن روز که همه در کارِ خویش‌اند،
تو نیز در کاری خواهی بود—
اما چه بهتر که آن کار،
دیدارِ لبخندِ خدا و اهل نور باشد… 🌿✨

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ:
شِيعَتُنَا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يَحُجُّونَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ وَ يَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ يُوَالُونَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ.
… وَ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَيَشْفَعُ فِي مِثْلِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ فَيُشَفِّعُهُ اللَّهُ فِيهِمْ لِكَرَامَتِهِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

دلنوشته
«شیعه، یعنی دلی که با نور نماز می‌خواند…»

ای دل…
در میان همه‌ی نشانه‌های ظاهری ایمان،
یک حقیقت پنهان است که همه را معنا می‌کند:
ولایت.
و امام فرمود:
«شِيعَتُنَا هُمُ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ،
وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ،
وَ يَحُجُّونَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ،
وَ يَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضَانَ،
وَ يُوَالُونَ أَهْلَ الْبَيْتِ،
وَ يَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ.»

ای دل…
شیعه بودن، فقط به لفظ و عنوان نیست؛
شیعه، یعنی کسی که عبادتش رنگ دارد—
رنگِ محبت، رنگِ نور، رنگِ رضایتِ خدا.
شیعه، یعنی آن‌که در هر رکعتِ نمازش،
نامِ علی را در جانش می‌گوید،
و در هر سجده‌اش، بویِ وفاداری می‌دهد.

او نه تنها نماز می‌خواند،
بلکه با عشق می‌خواند.
نه تنها روزه می‌گیرد،
بلکه دلش را از آلودگی دنیا خالی می‌کند.
نه تنها حج می‌کند،
بلکه گردِ خانه‌ی نور می‌چرخد،
خانه‌ای که دلِ معلمِ ربانی‌اش است.

🌙

و امام ادامه دادند:
«وَ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَيَشْفَعُ فِي مِثْلِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ،
فَيُشَفِّعُهُ اللَّهُ فِيهِمْ،
لِكَرَامَتِهِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»

یعنی از کرامت و جایگاه شیعه نزد خدا همین بس،
که اگر دلش برای دیگران بسوزد،
دعایش شنیده می‌شود،
و شفاعتش مقبول.
آری…
خدای مهربان، به حرمتِ دل‌های پاکِ محبّانِ اهل بیت،
از گناهِ امّت‌ها می‌گذرد.

ای دل…
ببین چه عزّتی دارد دلی که با محبتِ آلِ محمد می‌تپد!
دلی که درونش بغضِ دشمنانشان جایی ندارد،
دلی که در امتحانِ دوستی و دشمنی،
در صفِ اهلِ نور می‌ایستد.
چنین دلی، نزدِ خدا گرامی‌تر از فرشتگان است.

هر شیعه‌ای که در این دنیا،
در مسیرِ معرفتِ ولایت گام برمی‌دارد،
در قیامت، شفاعت‌گری خواهد بود.
چرا که خداوند،
به دل‌های عاشق، اذنِ شفاعت می‌دهد—
اذنی از جنسِ رحمت،
اذنی از جنسِ عشق.

🌿

ای دل…
شیعه، یعنی دلِ خدا.
دلِ مهربانی که در روز حساب،
دست دیگران را می‌گیرد تا از آتش نجاتشان دهد.
چون در این دنیا یاد گرفته بود
همراهِ نور باشد، نه سایه.

پس ای دل، اگر می‌خواهی از یارانِ آن روز باشی،
از امروز تمرین کن:
با نور نماز بخوان،
با عشق روزه بگیر،
با لبخند زکات بده،
با اشکِ شوق حج کن،
و در هر نفس، ولایت را یاد کن.

زیرا شیعه بودن، فقط در زبان نیست—
در «دلِ وفادار» است.
و آن روز، خدا تو را صدا خواهد زد و بگوید:
🌸
«بیا ای بنده‌ی من،
که محبتِ اهل بیتم را در دل داشتی…
تو نه تنها نجات‌یافته‌ای،
بلکه واسطه‌ی نجاتِ دیگرانی.»
🌿✨

دلنوشته
«محبت و برائت؛ دو بالِ ایمان‌اند…»

ای دل…
دین، فقط با عشق زنده نمی‌ماند،
با شجاعت نیز زنده است.
خدا راه را روشن کرد و فرمود:
«حُبُّ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَاجِبٌ،
وَ الْوَلَايَةُ لَهُمْ وَاجِبَةٌ،
وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَاجِبَةٌ،
وَ مِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ.»

ای دل…
محبتِ اولیای خدا، ریشه‌ی ایمان است،
اما تبرّی از دشمنانشان، شاخه‌ی استقامتِ آن ریشه است.
اگر فقط محبت کنی و مرز نکشی،
محبتت رنگ می‌بازد.
زیرا نور، وقتی معنا دارد که از سایه جدا شود.

ولایت، یعنی پیوندِ عشق و اطاعت؛
و برائت، یعنی پاکی از آلودگیِ نفاق.
خدا نخواست که دل‌ها دو رنگ باشند،
نصفش نور، نصفش دود.
خواست که یا یک‌دله عاشق باشی،
یا در تاریکی بمانی تا بفهمی چه از دست داده‌ای.

🌙

ای دل…
محبت به اولیای خدا، نوری می‌آورد که تو را از درون گرم می‌کند،
اما برائت از دشمنانشان،
دیوارِ امنی می‌سازد که این نور را از بادِ فتنه حفظ می‌کند.
محبت، بدون مرز، دروغی لطیف است.
و برائت، حقیقتی تلخ، اما نجات‌بخش.

آه ای دل…
هرکه در ظلمِ به آلِ محمد صلوات‌الله‌علیهم شریک باشد،
گرچه با خاموشی،
دلش از صفِ نور بیرون می‌افتد.
و هرکه در دفاع از ایشان بایستد،
گرچه با اشک،
در صفِ شهیدان می‌نشیند.

پس مبادا عشق، تو را از غیرت بازدارد،
و مبادا مهربانی، تو را از مرزِ ایمان بیرون برد.
محبت و برائت،
دو بال‌اند که با آن‌ها می‌شود به بهشت پرواز کرد—
یکی سپید از عشق،
دیگری سرخ از شجاعت.

🌿

ای دل…
از امروز، نامِ خود را در دو جا بنویس:
در فهرستِ دوستدارانِ اولیای خدا،
و در صفِ بیزاران از دشمنانشان.
زیرا تنها این دو با هم،
دین را کامل می‌کنند.

و بدان…
در روزی که چهره‌ها آشکار می‌شوند،
خدا به دل‌هایی لبخند می‌زند
که هم عاشقِ اولیایش بودند
و هم از ظالمانِ آلِ محمد،
بی‌هیچ ترحمی، بیزار.

ای دل…
دوست بدار با تمام وجود،
و بیزار باش با تمام یقین—
که ایمان، نیمی عشق است و نیمی غیرت.
🌿

عَنِ الرِّضَا ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ فَلْيَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ يَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّهِ.

دلنوشته
«بی‌حجاب با خدا…»

ای دل…
آیا تا به حال آرزو کرده‌ای خدا را ببینی؟
نه با چشم، که با جان.
آیا خواسته‌ای نگاهش را حس کنی،
آن نگاهی که نه از جنس نور خورشید است
و نه از جنس ماه—
بلکه نوری است که از درونِ قلب می‌تابد؟

امام فرمودند:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ
حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ،
فَلْيَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ،
وَ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ،
وَ يَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ،
فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّهِ.

ای دل…
راهِ بی‌حجابی با خدا،
راهِ محبت و برائت است.
راهِ تولی و تبری است.
راهِ نگاه به امام است؛
همان نگاهی که حجابِ بین تو و خدا را می‌سوزاند.

هر دلی که ولایت را بفهمد،
دروازه‌ای به دیدارِ خدا در خود گشوده است.
زیرا نگاهِ خدا از چشمانِ اولیایش می‌تابد،
و هرکه در مسیرِ آن نور گام بردارد،
چشمِ دلش به دیدار باز می‌شود.

🌙

ای دل…
اگر هنوز خدا را دور می‌بینی،
شاید هنوز میان تو و او،
غبارِ دشمنیِ دشمنانِ اهل بیت مانده است.
دل را از آن غبار بشوی،
با اشکِ معرفت،
و با تبریِ صادقانه.

محبتِ آلِ محمد،
چراغِ دیدار است؛
و برائت از دشمنانشان،
پاک‌کننده‌ی حجاب.
وقتی دل به هر دو مزین شد،
نورِ نگاهِ خدا درونت می‌درخشد—
نه در خیال، بلکه در شهود.

ای دل…
دیدار خدا،
در همان لحظه‌ای اتفاق می‌افتد
که دل، از کینه‌ی دشمنانش تهی می‌شود،
و از عشقِ دوستانش لبریز.
در همان دم،
تو نه تنها به خدا می‌نگری،
که خدا نیز به تو می‌نگرد.

پس ای دل…
اگر تمنای دیدار داری،
راهش را از زبانِ امام بشنو:
«تولای آلِ محمد،
تبرّی از دشمنانشان،
و پیروی از امامِ هدایت.»

آنگاه…
تو نه فقط بنده‌ی خدا،
که «محبوبِ خدا» می‌شوی—
و چه سعادتی بالاتر از آن‌که
خدا، خودش به تو نگاه کند. ✨🌿

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
هَؤُلَاءِ بَنُو إِسْرَائِيلَ نُصِبَ لَهُمْ بَابُ حِطَّةٍ وَ أَنْتُمْ يَا مَعْشَرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ نُصِبَ لَكُمْ بَابُ حِطَّةٍ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ ع وَ أُمِرْتُمْ بِاتِّبَاعِ هُدَاهُمْ وَ لُزُومِ طَرِيقَتِهِمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ بِذَلِكَ خَطَايَاكُمْ وَ ذُنُوبَكُمْ وَ لِيَزْدَادَ الْمُحْسِنُونَ مِنْكُمْ وَ بَابُ حِطَّتِكُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَابِ حِطَّتِهِمْ لِأَنَّ ذَلِكَ كَانَ بِأَخَاشِيبَ‏ وَ نَحْنُ‏ النَّاطِقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُؤْمِنُونَ‏ الْهَادُونَ الْفَاضِلُونَ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ النُّجُومَ فِي السَّمَاءِ أَمَانٌ مِنَ الْغَرَقِ وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأُمَّتِي مِنَ الضَّلَالَةِ فِي أَدْيَانِهِمْ لَا يَهْلِكُونَ مَا دَامَ مِنْهُمْ مَنْ يَتَّبِعُونَ هَدْيَهُ وَ سُنَّتَهُ
أَمَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مَمَاتِي وَ أَنْ يَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي‏ وَ أَنْ يُمْسِكَ قَضِيباً غَرَسَهُ بِيَدِهِ وَ قَالَ اللَّهُ كُنْ فَكَانَ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْيَتَوَلَّ ذُرِّيَّتَهُ الْفَاضِلِينَ الْمُطِيعِينَ لِلَّهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي وَ رُزِقُوا فَهْمِي وَ عِلْمِي فَوَيْلٌ لِلْمُكَذِّبِينَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمَّتِي الْقَاطِعِينَ فِيهِمْ صِلَتِي لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي‏.

دلنوشته
«بابِ حِطّه‌ی دل…»

ای دل…
راه آسمان همیشه باز است،
اما فقط برای آنان که درِ درست را می‌زنند.

بنی‌اسرائیل، برای بخشایش، مأمور شدند از «بابِ حِطّه» وارد شوند؛
اما ما، امتِ محمدیم…
و درِ ما، از جنسِ چوب و خاک نیست—
از جنسِ نورِ اهل‌بیت است.
قال أمیرالمؤمنین علیه‌السلام:
هؤلاء بنو إسرائیل نُصِبَ لهم بابُ حِطَّهٍ،
و أنتم یا معشر أمة محمد نُصِبَ لکم بابُ حِطَّهٍ أهلُ بیت محمد،
و أُمرتم باتباع هداهم و لزوم طریقتهم لیغفر لکم الله خطایاکم و ذنوبکم…

ای دل…
درِ بخششِ ما،
نه از چوب است،
بلکه از محبتِ علی و فرزندانش ساخته شده.
از نوری که هرکه از آن بگذرد،
گناهانش در آغوشِ ولایت، آب می‌شود.

آنان، «بابِ حِطّه» را چوبی دیدند،
و نافرمانی کردند…
ما، اگر اهل دل باشیم،
این در را در قلب خود می‌بینیم—
درِ نجات، درِ نور، درِ محمد و آلِ محمد.

🌙

ای دل…
اهل‌بیت، درهای ورود به خدا هستند.
کسی که از غیرِ این در وارد شود،
در بیراهه‌ی ضلالت گم می‌شود،
حتی اگر هزار سجده کرده باشد.

زیرا پیامبر فرمود:
أهلُ بیتی أمانٌ لأمّتی من الضلالة؛
خانواده‌ام، امانِ امت من‌اند از گمراهی.

پس اگر می‌خواهی در امان بمانی،
نه فقط ایمان بیاور،
بلکه در پناه آنان بمان.

ای دل…
«بابِ حِطّه» یعنی:
هرگاه خواستی خدا را ببینی،
به درِ علی برو.
هرگاه خواستی گناهانت آمرزیده شود،
دست به دامنِ حسین بزن.
هرگاه خواستی در مسیرِ حقیقت گام برداری،
چراغِ صادق را در سینه‌ات روشن نگه دار.

در این در، همه چیز هست—
غفران، نور، محبت،
و امنیتِ قلب در طوفانِ دنیا.

🌿

ای دل…
خوشا به حال آنان که از «بابِ علی» وارد می‌شوند،
که بهشت از همین‌جا آغاز می‌شود.
و وای بر آنان که پشت به این در کرده‌اند،
که درِ دیگر، به‌جز جهنم نیست.

پس ای دل…
درِ حِطّه‌ی خودت را گم نکن.
درِ دل تو، همان جایی است که محبتِ اهل‌بیت می‌درخشد.
آنجا که بگویی با تمام وجود:

🌹
اللهم اجعلنی من الداخلین من باب ولایتهم،
و لا تجعلنی من التائهین عن نورهم.

ای دل…
هر صبح که از خواب برمی‌خیزی،
از همین در عبور کن؛
با یادِ محمد،
با عشقِ علی،
با اشکِ حسین،
و با امیدِ شفاعتشان.

زیرا درِ دیگر بسته است…
و فقط این در است که باز می‌ماند—
تا ابد. ✨

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِوَلَايَتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّنَا
وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ:
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ بِتَكْذِيبِهِمْ آلَ مُحَمَّدٍ ع ثُمَّ قَالَ: فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ.

دلنوشته
ای دل… 🌿
راه خدا، همیشه دو اصل دارد؛
یکی دوست داشتن، و دیگری دوری کردن.
تولی و تبری، دو بال پروازند؛
یکی بالِ محبت است، و دیگری بالِ بیزاری.
بی‌یکی، پرواز ممکن نیست…

خدای مهربان، از همان آغاز آفرینش، پیامبرانش را با همین دو امانت فرستاد:
«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» —
یعنی هم بندگی، هم پرهیز؛
هم عشق، هم مرز.

هر پیامبری که آمد،
با نوری از ولایت آمد،
و با ندایی که مردم را از ظلمتِ دشمنان خدا دور کند.
و همیشه دو گروه پدید آمدند:
گروهی که نور را پذیرفتند و راه ولایت را شناختند،
و گروهی که در دل، با آل‌محمد (ع) دشمنی ورزیدند،
و دروغ را بر راستی ترجیح دادند.

آری…
تولی یعنی: با محبت، نزدیک شو؛
و تبری یعنی: با بصیرت، فاصله بگیر.
این دو، قانون جاودان خداست در زمین.
و هرکه این قانون را پاس بدارد، اهل نجات است.

پس، اگر دیدی در قلبت محبت اهل نور شعله می‌کشد،
بدان که نفَسِ ولایت در تو دمیده شده است…
اما اگر در دل، جایی برای دشمنان آنان مانده —
آن دل، هنوز خانه‌ی خدا نشده.

ای دل…
دوست داشتن، عبادت است؛
و بیزاری، نگهبانِ آن عبادت.
آن‌که فقط تولی دارد و تبری ندارد،
مثل چراغی‌ست بی‌حفاظ،
که در وزش بادِ تمنا خاموش می‌شود.

خدا از ما، هر دو را خواسته است؛
چون دین، یعنی انتخابِ آگاهانه‌ی نور.
و هر که نور را انتخاب کند،
باید از ظلمت، دل بِبُرد.

پس بخوان با یقین:
«اللهم اجعلنا من المتولین لأولیائك،
و المتبرئین من أعدائک،
السائرین علی نهج أنبیائک.» ✨

دلنوشته
ای دل… 🌿
راهِ ولایت، راهِ آشنایی است؛
آشنایی با کسانی که خدا، در وجودشان نور را جا داده است.
آن‌گاه که دلت با آنان گره بخورد،
و در دوستی‌شان صداقت بورزی،
و از دشمنانشان به نیت پاکیِ قلبت دور شوی،
آن‌وقت خدا تو را به خیمه‌ی آنان می‌برد…

آری، این همان وعده‌ی پیامبر است،
آنگاه که به سلمان فرمود:
«یا سلمان، من عرفهم حق معرفتهم، و اقتدى بهم، و والى ولیّهم و تبرّأ من عدوّهم، فهو والله منّا…»
سلمان پرسید: «یا رسول‌الله، پاداش کسی که اینان را بشناسد چیست؟»
و پیامبر لبخند زد و فرمود:
«به خدا قسم، هرکه آنان را به‌درستی بشناسد،
در محبتشان استوار شود،
و از دشمنانشان تبری جوید،
او از ماست…
در جایی فرود می‌آید که ما فرود می‌آییم،
و در جایی ساکن می‌شود که ما ساکن می‌شویم.»

چه افتخاری بالاتر از این؟
که انسان، از تبار نور شمرده شود!
که خدا، او را در زمره‌ی اهل‌بیت قرار دهد —
نه به نسب، بلکه به محبت و وفاداری.

ای دل…
تولی و تبری فقط یک اعتقاد نیست،
یک تبدیل در خونِ جان است؛
که هرچه از غیرِ دوست درون توست،
ذره‌ذره می‌ریزد و جایش را عشق می‌گیرد.
هر بار که نام علی را با محبت بر زبان می‌آوری،
هر بار که از دشمنیِ نفاق‌آلود بیزاری می‌جویی،
در واقع داری خودت را از خاک تا آسمان بالا می‌کشی…

و آن‌گاه، صدای پیامبر در گوش جانت می‌پیچد:
«فهو والله منا…»
یعنی: تو هم از مایی!
و چه شیرین است این خطاب،
وقتی از عمق صداقت برمی‌خیزد و خدا آن را تصدیق می‌کند.

ای کاش…
دل ما هم روزی به چنان صفایی برسد،
که پیامبر لبخند بزند و بگوید:
«این دل، از ماست!» 🌸

ای خدای مهربان…
دل ما را چون دلِ سلمان، به نور معرفت اهل‌بیتت زنده کن؛
ما را از آنان قرار ده که به دوستی‌شان می‌بالند
و از دشمنیِ دشمنانشان بیزاری می‌جویند.

پروردگارا…
در دل ما محبتِ خالص آنان را چون طلای ناب قرار ده،
محبتی که غبارِ دنیا آن را کدر نکند،
و بغضِ دشمنانشان را در رگ‌های ما جاری کن،
تا هیچ وسوسه‌ای ما را از جاده‌ی نور جدا نکند.

خدایا…
ما را در سایه‌ی ولایتِ محمد و آل محمد زنده بدار،
و در پرتو محبتشان بمیران،
و در کنارشان محشور فرما.

🍃
ای خدای مهربان…
به حقِ اشکِ عاشقان و آهِ محبین،
ما را از کسانی قرار ده که وقتی نامشان در پیشگاه تو برده می‌شود،
فرشتگانت زمزمه کنند:
«این دل، از دوستانِ ماست…» ✨

إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ أَحَداً إِلَّا وَ أَخَذَ عَلَيْهِ الْإِقْرَارَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ وَ الْوَلَايَةِ لِلْذُّرِّيَّةِ الزَّكِيَّةِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِمْ
وَ إِنَّ الْعَرْشَ لَمْ يَسْتَقِرَّ حَتَّى كُتِبَ عَلَيْهِ بِالنُّورِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ.

دلنوشته
ای دل… 🌿
پیش از آن‌که زمین بر دوشش کوه بگیرد،
و پیش از آن‌که آسمان، ستاره‌ای در بستر خود بیفشاند،
خدا با مخلوقاتش سخن گفت…
نه با زبان صدا،
بلکه با زبانِ نور.

در آغازِ آفرینش،
همه را به پیمانی فراخواند،
پیمانی از جنسِ عشق و ولایت —
پیمانِ یگانگی و وفاداری.
و هیچ‌کس را نیافرید،
مگر آن‌که از او اقرار گرفت:
به وحدانیتِ خودش،
به ولایتِ ذریه‌ی پاکِ محمد و آل‌محمد،
و به بیزاری از دشمنانشان.

و آن‌گاه، آفرینش آرام گرفت…
عرش، لرزید از هیبتِ نور،
و نغمه‌ای جاودانه بر تار و پود هستی نگاشته شد:
«لَا إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللّٰهِ.»

آری ای دل…
پایه‌ی جهان، بر این سه نور استوار است:
توحید، نبوت، ولایت.
و بی‌یکی از این سه،
هیچ چیز در هستی سامان نمی‌گیرد.

هر بار که در قلبت زمزمه می‌کنی:
«لا اله الا الله»،
صدای خلقت با تو تکرار می‌کند:
«محمدٌ رسول‌الله» —
و نوری از دل عرش می‌تابد که می‌گوید:
«علیٌ ولی‌الله».

ای دل…
اگر روزی همه‌ی زمین از زیر پایت برود،
اما این سه جمله در جانت مانده باشد،
تو هنوز در پناه خدایی،
زیرا این پیمان، امضای آفرینش است.

پس، پاسدارِ آن باش؛
با عشق به محمد و آل محمد،
و با تبری از دشمنانشان،
تا در دفتر آفرینش، نامت نوشته بماند:
«از دوستانِ نور». ✨

🌿 مناجاتِ پیمانِ آغازینِ ولایت 🌿

الهی…
تو بودی که پیش از آفرینش، صدایم زدی،
و من، در میان ذرات بی‌نام، به نوری لبیک گفتم که هنوز ندیده بودمش.
آن‌گاه گفتی:
«أَلَسْتُ بِرَبِّكُم؟»
و من با اشکِ نوری پاسخ دادم:
«بلى، أنت ربّي و محمّدٌ نبيّي و عليٌّ وليّي.» ✨

پروردگارا…
آن پیمان را که در آغوشِ نور بستم، از یادم مبر.
دلِ مرا چنان زنده دار که تا آخرین تپش،
یاد تو و یاد اولیائت در آن بتپد.

خدایا…
من همان ذره‌ام که در میثاق،
با تو عهد بستم بر ولایتِ محمد و آل محمد؛
اما در ازدحام دنیا گاهی فراموش کردم که از کدام نورم.
امشب، دوباره دلم را به همان نقطه‌ی آغاز برگردان.
به همان جایی که عرش آرام گرفت،
و نامِ «علیٌ ولیّ‌الله» بر لبم نشست.

الهی…
به حقّ آن نوری که بر عرش نوشتی،
مرا از لغزش‌های غفلت نگه دار،
و از دوستانی قرار ده که هر روز،
پیمان ولایت را با وضوی اشک تازه می‌کنند.

و روزی که پرده‌ها کنار می‌رود،
در صفِ محبان، صدایی از دلم برخیزد که بگوید:
«ای اهل عرش، من همان ذره‌ام…
که در آغاز، به نور ولایت لبیک گفت.» 💫

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ:
مَنْ أَحَبَّنَا لِلَّهِ وَ أَحَبَّ مُحِبَّنَا لَا لِغَرَضِ دُنْيَا يُصِيبُهَا مِنْهُ وَ عَادَى عَدُوَّنَا لَا لِإِحْنَةٍ كَانَتْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ ثُمَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَلَيْهِ مِنَ الذُّنُوبِ مِثْلُ رَمْلِ عَالِجٍ وَ زَبَدِ الْبَحْرِ غَفَرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ.

دلنوشته
ای دل… 🌿
محبت اگر از جنسِ خدا باشد، می‌شود کلیدِ آمرزش.
نه محبتی که بویِ نفع دهد، نه دوستی که سایه‌ی مصلحت داشته باشد…
بلکه عشقی که از عمقِ ایمان برمی‌خیزد،
از جایی که دل، جز خدا انگیزه‌ای ندارد.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند:
«کسی که ما را برای خدا دوست بدارد،
و محبان ما را برای دنیا دوست نداشته باشد،
و با دشمنان ما به خاطر کینهٔ شخصی دشمنی نکند،
بلکه تنها برای خدا از آنان بیزاری جوید،
اگر با گناهانی به سنگینیِ ریگ‌های بیابان و کفِ دریا محشور شود،
خداوند همهٔ آنها را خواهد بخشید.»

آری ای دل…
محبتِ خالص، آبِ کوثر است.
هر گناهی را که در خود فرو ببرد،
از ژرفای دل، نوری برمی‌خیزد که تمامِ زشتی‌ها را می‌شوید.

محبتِ آل محمد، فقط احساس نیست —
یک ترازوی آسمانی است که خدا بر آن قلوب را می‌سنجد.
آنجا که نیت‌ها از نقاب بیرون می‌آیند،
و هرکس را می‌پرسند:
«آیا دوست داشتی برای خدا؟ یا برای خود؟»

خوشا به حال آن دل‌هایی
که دوستی‌شان با اهل‌بیت، رنگِ نفع نگرفت،
و بیزاری‌شان از دشمنانشان، بویِ حسد نداشت.
چنین دل‌هایی،
گرچه آلوده به گناه آمده باشند،
اما چون با عشقِ الهی به محضرِ او می‌رسند،
خدا لبخند می‌زند و می‌فرماید:
«او برای من دوست داشت و برای من بیزار شد؛
من هم برای او می‌بخشم.»

ای دل…
اگر می‌خواهی در روز حساب، سبک شوی،
دلِ خود را از غرض بشوی،
و فقط برای خدا دوست بدار،
فقط برای خدا دوری کن،
تا در آن روز، میان خیلِ خطاکاران،
چشمِ رحمت، تو را برگزیند. ✨

دلنوشته

🌿 مناجاتِ عاشقانه با امام صادق علیه‌السلام 🌿

یا بن رسول‌الله… ✨
ای وارثِ علمِ نبوت و چراغِ صادقِ ولایت،
ای صداقتِ خدا در زمین،
من آمده‌ام با دلی خسته،
اما امیدوار به نگاهِ مهربانِ تو…

من دوستت دارم — نه برای دنیا، نه برای دعایی که مستجاب شود،
بلکه چون در صدای تو بوی خدا می‌پیچد،
و در نگاهت، نورِ محمد و علی علیهماالسلام دیده می‌شود.

یا صادق آل‌محمد…
دلم را از غرض‌های دنیا پاک کن،
تا محبتم برای شما، رنگِ هوا نگیرد،
و بغضم از دشمنانتان، بویِ کینه ندهد.
بیاموزم که عشق، اگر برای خدا باشد،
عبادت است…
و بیزاری، اگر برای او باشد،
عبادتِ خالصانه‌تر.

مولای من…
می‌ترسم از روزی که مرا بخوانند و بگویند:
«دوستی‌اش با اهل‌بیت، از سرِ عادت بود، نه از معرفت!»
نکند که نامم در دفترِ محبان باشد،
اما دلم هنوز در بندِ تمنای خویش…

پس، ای چراغ هدایت،
از خدا برایم بخواه که محبتِ شما در دلم جاودانه شود،
محبتی که هیچ گناهی نتواند خاموشش کند،
محبتی که مرا تا عرشِ خدا بالا ببرد…

خدایا…
به حقِ صادق آل‌محمد،
دوست داشتنِ مرا خالص گردان،
تا روزی که به دیدار تو می‌آیم،
بر لبم تنها یک جمله باشد:
«خدایا… من دوستشان داشتم برای تو،
پس تو هم مرا ببخش، برای آنان…» 💫

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ أَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ كَأَنَّمَا يَعْبُدُ غَيْرَهُ هَكَذَا ضَالًّا
قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ
قَالَ يُصَدِّقُ اللَّهَ وَ يُصَدِّقُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص فِي مُوَالاةِ عَلِيٍّ وَ الِايتِمَامِ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ بَعْدِهِ وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ كَذَلِكَ عِرْفَانُ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَيُّ شَيْ‏ءٍ إِذَا عَمِلْتُهُ أَنَا اسْتَكْمَلْتُ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ قَالَ تُوَالِي أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ تُعَادِي أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ تَكُونُ مَعَ الصَّادِقِينَ كَمَا أَمَرَكَ اللَّهُ قَالَ قُلْتُ‏ وَ مَنْ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَقَالَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ- مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا ثُمَّ ابْنِي جَعْفَرٌ وَ أَوْمَأَ إِلَى جَعْفَرٍ وَ هُوَ جَالِسٌ فَمَنْ وَالَى هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَالَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ كَانَ مَعَ الصَّادِقِينَ كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ قُلْتُ وَ مَنْ أَعْدَاءُ اللَّهِ أَصْلَحَكَ اللَّهُ قَالَ الْأَوْثَانُ الْأَرْبَعَةُ قَالَ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ أَبُو الْفَصِيلِ وَ رُمَعُ وَ نَعْثَلٌ وَ مُعَاوِيَةُ وَ مَنْ دَانَ دِينَهُمْ فَمَنْ عَادَى هَؤُلَاءِ فَقَدْ عَادَى أَعْدَاءَ اللَّهِ.

دلنوشته
ای دل… 🌿
عبادت، فقط خم شدن و سجده کردن نیست،
عبادت یعنی شناخت، یعنی دانستنِ آن‌که در برابر چه نوری سر فرود می‌آوری.
هر سجده‌ای، اگر بی‌معرفت باشد،
سایه‌ای‌ست بر خاکِ گمراهی…

امام باقر علیه‌السلام، با نوری از حکمت، به ابوحمزه فرمود:
«خدا را تنها آن‌کس عبادت می‌کند که او را بشناسد؛
و هرکه خدا را نشناسد، گویی غیرِ او را پرستیده،
درحالی‌که گمان می‌کند بر صراط است، اما گمراه است.»

و چون ابوحمزه پرسید:
«ای فرزند رسول‌خدا، شناختِ خدا چیست؟»
فرمود:
«آن است که خدا را تصدیق کند،
و پیامبرش را راست بشمارد،
در دوستی با علی و امامان هدایت از نسل او،
و در بیزاری از دشمنانشان.»

آری ای دل…
معرفت، همین است؛
شناختِ خدا از راهِ درِ خانه‌ای که خود او گشوده است.
و اگر از غیرِ آن در وارد شوی،
هر نمازی، بی‌معرفت خواهد بود،
و هر عبادتی، بی‌ثمر.

آن‌گاه امام فرمود:
«ای ابوحمزه، اگر می‌خواهی ایمان را به حقیقتِ کاملش برسانی،
دو کار کن:
با دوستانِ خدا دوست باش،
و با دشمنانِ خدا دشمن،
و با صادقان باش، چنان‌که خدا امر کرده است.»

ای دل…
دیگر روشن شد:
شناختِ خدا، از راهِ دوستی با اولیائش است.
محمد و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و فرزندان پاکشان،
نشانه‌های روشنِ راهِ خدا هستند.
هر که ولایتشان را پذیرفت،
در مدار نور است،
و هر که از آنان برید،
به ظلمتِ بُت‌های فریبنده زمان خود پناه برده است؛
همان‌ها که از نور بریدند و تاریکی را لباسِ دین کردند.

پس ای دل…
حقیقتِ ایمان، در همین انتخاب است.
اگر می‌خواهی خدا را بشناسی،
از درِ ولایت وارد شو،
و اگر می‌خواهی او را بندگی کنی،
با تبری، از بت‌های دنیا و دروغ‌های تاریخ دور شو.

چون خدا را نمی‌توان در بی‌راهه‌ی بی‌ولایت یافت،
و معرفتِ او جز در آینه‌ی اهل‌بیت دیده نمی‌شود.


ای دل…
عبادتت را با نور بسنج، نه با عددِ رکعت‌ها.
هرگاه دیدی در نمازت یاد علی نیست،
بدان که هنوز راه شناخت را نرفته‌ای.
و هرگاه در دلت، عشق به محمد و آلش شعله‌ور شد،
بدان که آن شعله، خودِ حضورِ خداست در قلبت.

دلنوشته
🌿 مناجاتِ دل در جستجوی معرفت حقیقی 🌿

الهی…
چقدر سال‌ها نماز خواندم،
اما شاید نمی‌دانستم در برابرِ که ایستاده‌ام.
چقدر نامِ تو را بر زبان آوردم،
اما بی‌آنکه از درِ ولایت وارد شوم…

اکنون می‌دانم،
آنکه بی‌محبتِ محمد و آل‌محمد سجده کند،
در حقیقت، برای خودش خم شده است،
نه برای تو.

خدایا…
معرفتی عطا کن که از جنسِ نور باشد، نه از جنسِ لفظ؛
معرفتی که در آن، علی را دریابم،
چون بی‌علی، تو شناخته نمی‌شوی.

پروردگارا…
به حقِّ امامِ باقر،
که در کلامش مرزِ توحید و شرک را روشن کرد،
دلم را از هر بتی پاک کن —
از بُتِ تمنا، بُتِ غرور، بُتِ منیت…
و بر جای همه‌شان، محبتِ اهل‌بیتت را بنشان.

الهی…
می‌خواهم از تو، نه ثوابِ بسیار،
که یک نگاهِ آگاهانه بخواهم؛
نگاهی که در آن، بفهمم چرا آفریده شدم،
و در این راه، دستِ کدام ولی را باید بگیرم.

یا الله…
یقینم ده که هیچ دعایی جز به شفاعتِ محمد و آلش بالا نمی‌رود،
و هیچ نمازی بی‌ولایت مقبول نیست.
بگذار از امروز، هر رکعتِ عبادتم،
با یادِ آنان آغاز شود،
و با تبری از دشمنانشان پایان گیرد.

خدایا…
دلم را با نوری از ولایت بسوزان،
تا جهل و شک از آن بیرون بریزد.
و وقتی روزی رسید که پرده‌ها کنار رفت،
در برابرِ تو بایستم و بگویم:
«پروردگارا، من تو را از راهِ آنان شناختم،
و به عشقِ آنان به تو رسیدم.»


و آنگاه صدایی از رحمت برآید:
«درست آمدی…
تو با صادقان بودی،
پس اکنون در بهشتِ صداقت،
در کنارِ آنان آرام بگیر.» 💫

وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ ع:
إِنَّ فُلَاناً يُوَالِيكُمْ إِلَّا أَنَّهُ يَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّكُمْ
فَقَالَ هَيْهَاتَ كَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا.

دل‌نوشته: محبتِ بی‌تبری، ادعایی بی‌ریشه

ای دل…
محبت، نیمه‌ی ایمان نیست،
تمامِ ایمان است —
اما نه محبتی بی‌مرز، نه عشقی بی‌جهت…

از امام صادق علیه‌السلام پرسیدند:
فلانی شما را دوست دارد،
اما از دشمنانتان تبری نمی‌جوید…
فرمودند:
«هیهات! دروغ گفت آن‌که ادعای محبت ما کرد،
اما از دشمنان ما بیزاری نجست.»

ای دل…
این‌جاست که رازِ عشق، آشکار می‌شود:
عشقِ حقیقی، مرز دارد.
هرکه نور را دوست دارد،
باید از تاریکی بگریزد.
هرکه می‌خواهد در حریمِ دوست بماند،
باید از کویِ دشمن برود.

محبتِ بدونِ تبری،
همان عشقی است که به نفاق می‌انجامد؛
چشمی است که هم به خورشید می‌نگرد،
و هم به سایه —
و این چشم، زود کور می‌شود.

ای دل…
اگر گفتی: «دوستشان دارم»،
بگو هم‌زمان: «از دشمنانشان بیزارم»،
زیرا تا در دلت بغضِ باطل ننشیند،
محبتِ حق، در آن خانه نمی‌کند.

دوستیِ اهل‌بیت، چراغی است از نور،
و تبری، حصاری است از آتش
که از ورودِ ناپاکی‌ها نگهبانی می‌کند.

پس ای دل…
دوست داشتن را بیاموز،
اما نه از روی عادت — از روی بینش.
بدان که عشق به آنان،
تنها با مرزبندی در ایمان معنا دارد.

وگرنه،
دوست داشتنِ بدونِ تبری،
مثل گلی است کاشته در نمکزار؛
نه می‌روید، نه می‌ماند،
تنها ظاهری از زیبایی دارد،
اما درونش، تشنگی است و فریب.

پس اگر خواستی در صفِ محبان بنویسندت،
در دفترِ تبری نیز امضایت را بگذار،
زیرا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود:
«دوست ما نمی‌تواند دشمنِ ما را دوست بدارد.»

ای دل…
محبت را از آفتِ بی‌مرزی و بی‌غیرتی و بی‌تفاوتی نجات بده،
که در روزِ حساب،
خدا با دو دل روبه‌رو نمی‌شود.
یکی را می‌خواهد —
دلی یک‌دله،
دلی از آنِ ولایت. 💫

دلنوشته
🌿 مناجات دل با خدای ولایت؛ خلوص در تولی و تبری 🌿

الهی…
چگونه می‌توانم ادعای محبت کنم،
درحالی‌که هنوز مرزهای قلبم را از دشمنانت پاک نکرده‌ام؟
چگونه بگویم “یا علی”
وقتی در گوشه‌ای از دلم،
هوایِ دوستانِ دشمنانت را پنهان کرده‌ام؟

پروردگارا…
اگر محبت، بی‌تبری پذیرفته نیست،
پس دلم را چون آینه‌ای صاف کن
تا جز نورِ دوستانت در آن نبینم،
و از هرچه رنگِ دشمن دارد، خالی شوم.

یا رب…
دلم را از نفاق بپیرای،
از دوگانگی رها کن،
از آن اعور بودنِ باطنی نجات بده —
که با یک چشم نور را می‌بیند،
و با چشم دیگر، سایه را.
تو خود گفتی:
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ.»

خدایا…
به من بیاموز که دوست داشتن اهل‌بیت،
یعنی پناه بردن به حقیقت،
نه شعار دادن از سر احساس.
بیاموز که تبری، دشمنی با خلق نیست،
بلکه جدایی از ظلمت است،
گریز از باطل است،
حفظِ حرمتِ نور است.

الهی…
اگر راه تو از میانِ محبتِ محمد و آل‌محمد می‌گذرد،
مرا در این مسیر ثابت قدم دار،
که نه با طمع دنیا دوستی کنم،
و نه از ترسِ مردم از تبری بازمانم.

پروردگارا…
بگذار وقتی نامشان را می‌برم،
جانم بلرزد از عشق،
و وقتی نام دشمنانشان را می‌شنوم،
دلم به غیرتِ ایمان بسوزد.

خدایا…
محبتم را خالص کن،
همچون طلایی که در آتشِ ولایت گداخته شود
و بی‌کدر گردد.
بگذار روزی که پرده‌ها کنار می‌رود،
در صفِ محبانِ صادق نوشته شوم،
در سایه‌ی پرچمِ علی،
در جوارِ فاطمه،
در زمره‌ی صادقان و مخلصان.

یا رب…
دلِ من را یک‌دله کن،
بی‌تردید، بی‌نقاب، بی‌دوری.
که من تنها یک خواسته دارم:
«با نورشان بمیرم،
و در سایه‌شان برانگیخته شوم.» 🌸

دلنوشته
🌹 دعای پایانی دلِ ولایت‌مدار 🌹

اللّهُمَّ يا نُورَ القُلوبِ،
يا واهِبَ العِشقِ لِمُحِبّي آلِ مُحَمَّد،
ثَبِّتْ قَدَمي عَلى صِراطِ وِلايَتِهِم،
وَ طَهِّرْ قَلْبي مِن كُلِّ مَوَدَّةٍ لِأَعدائِهِم.

خدايا…
به حرمتِ نوری كه در جانِ محمد و آلش دميدی،
دل مرا نيز از دوگانگی پاك كن،
از محبتِ نصفه‌نیمه و بیزاری‌های بی‌جان، نجات بده،
و مرا از اهلِ قلب واحد قرار ده —
قلبی كه جز برای تو و دوستانت نمی‌تپد.

پروردگارا…
به عشقِ حسينِ شهيد و آهِ زينبِ صابر،
به چشم‌های منتظرِ مهدیِ قائم،
به من نيز توفیق ده كه:
در تمامِ امتحاناتِ دنيا،
اهلِ تولّی بمانم،
و از تبریِ مقدس، خسته نشوم.

🌸
اللهم اجعل قلبي بنورهم مشرقاً،
و بطاعتهم معموراً،
و على نهجهم مستقراً،
و في حزبهم مكتوباً،
و في جوارهم يوم اللقاء محبوباً.

🤍
آمين يا ربَّ النُّورِ و الوِلايَةِ 🌿

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:
نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ مِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِي‏ءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَاهُدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ
وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْكَذِبُ وَ النَّمِيمَةُ وَ الْبُخْلُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ الرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رُكُوبُ الْفَوَاحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ مِنَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةِ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ الْقَبِيحِ
وَ كَذَبَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَيْرِنَا.
امام صادق علیه‌السلام فرمودند:
ما (اهل‌بیت) ریشه‌ی هر خیر و نیکی هستیم،
و هر کار نیکویی از شاخه‌های ما روییده است.
از جمله‌ی این نیکی‌هاست:
توحید (یگانه‌پرستی)،
نماز،
روزه،
فروبردن خشم،
بخشیدن خطاکار،
مهربانی با فقیر،
رسیدگی به همسایه،
و اعتراف به فضیلت و برتری صاحبانِ فضل.
اما دشمنان ما، ریشه‌ی هر شرّ و بدی‌اند،
و از شاخه‌های آنان، هر زشتی و گناهی می‌روید.
از آن جمله‌اند:
دروغ، سخن‌چینی، بخل، قطع‌رحم،
خوردن ربا، خوردن مال یتیم به ناحق،
تجاوز از حدودی که خدا مقرر کرده،
و انجام کارهای زشت آشکار و پنهان،
از قبیل زنا و دزدی و هر عمل ناپسند دیگری از همین جنس.
و دروغ گفته است آن کسی که می‌گوید با ماست،
در حالی که به شاخه‌ای جز شاخه‌ی ما آویخته است.

دلنوشته
🌿 «ریشهٔ نور، شاخه‌های زندگی…»

ای دل…
اگر می‌خواهی خودت را بشناسی،
به ریشه‌ات نگاه کن.
ریشه اگر نور باشد، میوه‌ات روشن است؛
و اگر ریشه در تاریکی فرو رفته باشد،
هرچه بر شاخه‌هایت آویخته‌ای، بوی شب می‌دهد.

امامِ مهربانی‌ها فرمود:
«ما ریشهٔ هر خیر هستیم، و از شاخه‌های ما هر نیکی می‌روید؛
و دشمنانِ ما ریشهٔ هر شرّند، و از شاخه‌هایشان هر زشتی می‌روید؛
دروغ گفته هر که گفت با ماست، اما به شاخهٔ دیگری چنگ زده است.»

ای دل…
ببین بر شاخه‌هایت چه می‌روید:
اگر از ریشهٔ ولایت سیراب می‌شوی،
نخوابت بوی توحید می‌دهد،
قدمَت به سمت نماز می‌رود،
روزه‌ات گرمای شهوت را سرد می‌کند،
و خشمَت زیر کظم‌الغيظ رام می‌شود.
آن‌جا که می‌توانی بتازی، می‌بخشی؛
آن‌جا که می‌توانی بگذری، رحم می‌کنی؛
فقیر را در آغوشِ عزّت می‌بینی،
و جارت را فراموش نمی‌کنی.
حقِ صاحبانِ فضل را به زبان و رفتار می‌نشانی،
و اعتراف به برتریِ اهلِ نور را افتخار می‌دانی.

اما اگر شاخه‌هایت از ریشهٔ باطل آب می‌خورند،
میوه‌ها رنگ می‌بازند:
دروغ آرام در کلامت جوانه می‌زند،
نمّامی از لابه‌لای لبخندت می‌لغزد،
بخل تیشه به ریشهٔ کرامتت می‌زند،
و قطع‌رحم خانهٔ دل را ویران می‌کند.
گامی به‌سوی ربا، لقمه‌ای از مال یتیم،
نفسی که از حدود خدا عبور کند،
و آنگاه که فحشا—آشکار یا نهان—
چون گردی نامرئی بر برگ‌هایت می‌نشیند…
بدان که ریشه، تشنهٔ نور مانده است.

ای دل…
تولی یعنی بایستی پای همین ریشهٔ نور؛
یعنی هر روز، از شاخه‌هایت خبر بگیری:
امروز چه چیدی؟ توحید یا تمنّا؟
رحمت یا قساوت؟
کظم‌الغيظ یا فورانِ منیّت؟
و تبری یعنی قیچیِ شجاعت به دست بگیری
و هر شاخهٔ بیگانه را که به درختِ جانت پیچیده، بِبُری—
بی‌تعارف، بی‌تساهل؛
تا جایِ میوهٔ نور باز شود.

دروغ گفته هرکه گفت: «من با شما هستم»،
و در عمل، شاخه‌هایش از باغِ دیگر آب می‌خورَد.
دوستیِ اهل‌بیت، نام نیست؛ نِعمت است؛
و نعمت، نشانه می‌خواهد.
نشانه‌اش همین است که:
وقتی فرصت دروغ پیش می‌آید، سکوتِ صداقت را انتخاب کنی؛
وقتی خشم به جوش می‌آید، آبرویش را با صبر حفظ کنی؛
وقتی فقیری از کنارت می‌گذرد،
خودت را غنی‌تر از او نبینی؛
و وقتی فضیلتی دیدی،
حقش را به اهلش بسپاری، نه به هوسِ خود.

ای دل…
امشب کنارِ درختِ جانت بایست و بگو:
«پروردگارا… ریشه‌ام را در ولایتِ محمّد و آلِ محمّد عمیق کن،
و هر شاخهٔ بیگانه را که به درونم خزیده،
با تیغِ تبری قطع کن.
به من میوه‌هایی عطا کن که
بوی توحید دهند،
طعمِ نماز و روزه،
سایهٔ رحمت و همسایگی،
و شیرینیِ عفو و کظم‌الغيظ…»

آری ای دل…
وقتی ریشه با تولی استوار شد
و شاخه‌ها با تبری پاک،
درختِ تو، حتی در بیابانِ دنیا نیز،
بهار می‌ماند. 🌸

اعْتِقَادُنَا فِي الظَّالِمِينَ أَنَّهُمْ مَلْعُونُونَ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْهُمْ وَاجِبَةٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ‏
وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ إِنَّ سَبِيلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع‏ وَ الْأَئِمَّةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ إِمَامُ هُدًى وَ إِمَامُ ضَلَالَةٍ قَالَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ‏ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ‏ وَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً
قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ ظَلَمَ عَلِيّاً مَقْعَدِي هَذَا بَعْدَ وَفَاتِي فَكَأَنَّمَا جَحَدَ نُبُوَّتِي وَ نُبُوَّةَ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِي‏ وَ مَنْ تَوَلَّى ظَالِماً فَهُوَ ظَالِمٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ‏ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ‏ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ‏
وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ‏ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ الظُّلْمُ هُوَ وَضْعُ الشَّيْ‏ءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ فَمَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ فَهُوَ الظَّالِمُ الْمَلْعُونُ وَ مَنْ وَضَعَ الْإِمَامَةَ فِي غَيْرِ أَهْلِهَا فَهُوَ ظَالِمٌ مَلْعُونٌ.

🌿 دلنوشته: «مرزِ نور»

ای دل…
دینِ خدا فقط «دوست داشتن» نیست؛ «مرز کشیدن» هم هست.
تولی، آغوشِ محبت است؛
و تبری، دیوارِ امان.

خدای مهربان فرمود:
«آگاه باشید! لعنتِ خدا بر ستمگران… آنان که از راهِ خدا بازمی‌دارند و آن را کج می‌خواهند.»
و ابن‌عباس گفت: «راهِ خدا در این آیه، علی‌بن‌ابی‌طالب است.»
پس راه، روشن است:
یا در «صراطِ ولایت» می‌روی،
یا پای در پیاده‌روِ تاریکی می‌گذاری.
میان‌برِ سوم ندارد.

خدا دو گونه پیشوا را معرفی کرد:
«امامانی که با فرمان ما هدایت می‌کنند»،
و «امامانی که به سوی آتش می‌خوانند»؛
یکی، چراغِ شب‌های مؤمنان؛
دیگری، تابلوی نئونیِ بازارِ باطل.
انتخاب از توست؛
اما عاقبت، امضای خداست.

ای دل…
پیامبر فرمود: «هرکه جایگاه علی را پس از من ستم کند، نبوتِ مرا انکار کرده است»؛
و نیز هشدار داد: «هرکه پشتِ ظالم بایستد، خود ظالم است.»
پس مبادا محبتت، بی‌مرز باشد؛
که خدا فرمود: «با کسانی که خشمِ خدا بر آنان است، دوستی مکنید…
نمی‌یابی قومی را که به خدا و روزِ واپسین ایمان آورده‌اند،
و در عین حال با دشمنانِ خدا و رسولش دوستی ورزند—even اگر پدر یا فرزند یا برادر یا قبیله‌شان باشند.»
این یعنی: ایمان، تعارف‌بردار نیست.

ای دل…
«به ستمگران تکیه ندهید که آتش شما را فرا می‌گیرد.»
ستم، یعنی هرچیز را در غیرجای خود نهادن—
و چه ظلمی بزرگ‌تر از آن‌که «امامت» را جابه‌جا کنند؟
هرکه ادعای پیشوایی کند و امام نباشد،
ملعون است؛
و هرکه امامت را در غیر اهلش بنهد،
ملعون‌تر.

پس تو چه می‌کنی، ای دل؟
با که می‌نشینی، از که می‌گویی، به که تکیه می‌کنی؟
تولی، فقط اشک و شعار نیست؛
یعنی کنارِ امامِ هدایت بایستی—در فکر، در انتخاب، در معاشرت.
تبری، فقط خشم و فریاد نیست؛
یعنی از شبکه‌ی نفوذِ باطل بیرون بیایی—در دوست‌گیری، در رسانه، در الگو، در امضاهای کوچکِ هر روز.

ای دل…
اگر به راهِ علی روشن شدی،
از «امامانِ آتش» دل بکن؛
بی‌تعارف، قاطعانه.
که ایمان، با دو دل نمی‌ماند.
یک‌دله شو با نور؛
تا خدا نامت را در صفِ «هدایت‌شدگان» بنویسد،
نه در ردیفِ «تکیه‌زدگان بر ظلم».

بگو:
پروردگارا…
دوستیِ اولیایت را در ریشهٔ جانم ثابت کن،
و از دشمنانشان بیزاریِ عاقلانه و شجاعانه عطا کن؛
تا نه دل‌بردهٔ تعارف شوم،
نه اسیرِ مصلحتِ تاریک.
من راهِ تو را از درِ علی یافته‌ام—
پس نگاهَم را از «راهِ خدا» برنگردان. ✨

قَالَ النَّبِيُّ ص‏ مَنْ جَحَدَ عَلِيّاً إِمَامَتَهُ مِنْ بَعْدِي فَإِنَّمَا جَحَدَ نُبُوَّتِي وَ مَنْ جَحَدَ نُبُوَّتِي فَقَدْ جَحَدَ رُبُوبِيَّتَهُ‏ وَ قَالَ النَّبِيُّ ص لِعَلِيٍّ يَا عَلِيُّ أَنْتَ الْمَظْلُومُ بَعْدِي مَنْ ظَلَمَكَ فَقَدْ ظَلَمَنِي وَ مَنْ أَنْصَفَكَ فَقَدْ أَنْصَفَنِي وَ مَنْ جَحَدَكَ فَقَدْ جَحَدَنِي وَ مَنْ وَالاكَ فَقَدْ وَالانِي وَ مَنْ عَادَاكَ فَقَدْ عَادَانِي وَ مَنْ أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاكَ فَقَدْ عَصَانِي وَ اعْتِقَادُنَا فِيمَنْ جَحَدَ إِمَامَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ ع بِمَنْزِلَةِ مَنْ جَحَدَ نُبُوَّةَ الْأَنْبِيَاءِ ع وَ اعْتِقَادُنَا فِيمَنْ أَقَرَّ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنَ بَعْدِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع أَنَّهُ بِمَنْزِلَةِ مَنْ آمَنَ بِجَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ ثُمَّ أَنْكَرَ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص‏.

🌿 دلنوشته: «راهِ یکی‌ست…»

ای دل…
آسمانِ ایمان، یک خورشید دارد.
خورشیدی که خدا از آغاز،
نورش را در دل همهٔ پیامبران جاری کرد.
و آن نور، پس از پیامبر، در علی تابید؛
نورِ واحدِ ولایت، که از آدم تا خاتم،
همان رشتهٔ پیوستهٔ هدایت بود.

پیامبر فرمود:
«هرکه پس از من، امامتِ علی را انکار کند،
در حقیقت، رسالتِ مرا انکار کرده است،
و هرکه رسالت مرا انکار کند،
ربوبیتِ خدا را انکار کرده است.»

ای دل… ببین چه می‌گوید رسولِ خدا!
راهِ علی، راهِ خداست.
محبتِ او، زبانِ ایمان است.
عداوت با او، ریشهٔ کفر.
فرمود:
«ای علی، تو مظلومِ پس از منی؛
هرکه به تو ستم کند، به من ستم کرده؛
هرکه به تو انصاف دهد، به من انصاف داده؛
هرکه تو را انکار کند، مرا انکار کرده؛
هرکه تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته؛
و هرکه تو را دشمن بدارد، با من دشمنی کرده است.
هرکه تو را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده؛
و هرکه تو را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است.»

ای دل…
پس دیگر ایمان را در الفاظ و نمازهایت نگرد،
در دوست داشتنِ علی بجوی!
اگر محبتش در قلبت جاری شد،
بدان که هنوز به خدا متصلی.
اما اگر بغضِ او را در درون خود پنهان کردی،
بدان که از مدارِ نور خارج شده‌ای—even اگر هزار بار «الله‌اکبر» بگویی.

امتحانِ ایمان، همیشه با همین سؤال آغاز می‌شود:
«پس از پیامبر، به چه کسی دل بسته‌ای؟»
و پاسخ، فقط یک نام است: علی.

و اگر کسی ایمان به پیامبر آورد
ولی یکی از امامان پس از او را انکار کرد،
گویی به همهٔ پیامبران ایمان آورده
اما رسالتِ محمّد را انکار کرده است.
این یعنی، رشتهٔ نور را گسستن؛
زنجیرِ هدایت را بریدن؛
و در نیمه‌راهِ ایمان، ایستادن.

ای دل…
راهِ خدا، فقط یکی‌ست.
راهی که از علی می‌گذرد.
اگر با او باشی،
دلَت در مدارِ رحمت است—even در تاریکی‌های دنیا.
و اگر بی‌او بروی،
هر نورِ ظاهری، سایه‌ای از وهم است.

پس،
بر آستانِ ولایتش بمان؛
با تعصب، با یقین.
چون هرکه در محبتِ علی ریشه کند،
در حقیقت، در محبتِ خدا ریشه کرده است. 🌸

بگو:
پروردگارا…
دلِ مرا از تردید پاک کن،
و در محبتِ علی و اولادش،
ثابت و یک‌دل نگهدار.
که من فهمیده‌ام—
راه تو، از دلِ علی می‌گذرد… ✨

عَنِ الرِّضَا ع قَالَ:
مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِيدِ اللَّهِ وَ نَفَى التَّشْبِيهَ عَنْهُ وَ نَزَّهَهُ عَمَّا لَا يَلِيقُ بِهِ وَ أَقَرَّ أَنَّ لَهُ الْحَوْلَ وَ الْقُوَّةَ وَ الْإِرَادَةَ وَ الْمَشِيَّةَ وَ الْخَلْقَ وَ الْأَمْرَ وَ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ وَ أَنَّ أَفْعَالَ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ خَلْقَ تَقْدِيرٍ لَا خَلْقَ تَكْوِينٍ وَ شَهِدَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَّ عَلِيّاً وَ الْأَئِمَّةَ بَعْدَهُ حُجَجُ اللَّهِ وَ وَالَى أَوْلِيَاءَهُمْ وَ عَادَى أَعْدَاءَهُمْ وَ اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ وَ أَقَرَّ بِالرَّجْعَةِ وَ الْمُتْعَتَيْنِ وَ آمَنَ بِالْمِعْرَاجِ وَ الْمُسَاءَلَةِ فِي الْقَبْرِ وَ الْحَوْضِ وَ الشَّفَاعَةِ وَ خَلْقِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الصِّرَاطِ وَ الْمِيزَانِ وَ الْبَعْثِ وَ النُّشُورِ وَ الْجَزَاءِ وَ الْحِسَابِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.

🌷 دلنوشته: «ایمانِ کامل»

ای دل…
راهِ ایمان، فقط یک کلمه نیست—یک مسیر است.
مسیرِ شناخت، محبت، و پیروی.
نه تنها گفتنِ «لا إلهَ إلّا الله»،
که فهمیدنِ آن در عمقِ قلب و عمل است.

امام رضا علیه‌السلام فرمود:
هرکس به یگانگی خدا اقرار کند،
و او را از هر تشبیه و نقص منزّه بداند،
و باور داشته باشد که قدرت و اراده و تدبیر،
همه از اوست؛
و گواهی دهد که محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پیامبر خداست،
و علی و امامان پس از او، حجت‌های خدا بر زمین‌اند؛
و دوستدارِ دوستانشان و بیزار از دشمنانشان باشد،
و از گناهانِ بزرگ پرهیز کند،
و به بازگشتِ دوباره، و به متعتین، و به معراج،
و به پرسشِ قبر و حوض و شفاعت،
و به صراط و میزان و بعث و جزا و حساب ایمان داشته باشد—
چنین کسی، مؤمنِ حقیقی و از شیعیانِ ما اهل‌بیت است.

ای دل…
این است تعریفِ ایمان.
نه خیال‌پردازیِ خشک، نه محبتِ بی‌ریشه.
ایمان یعنی:
خدا را درست بشناسی،
پیامبر را با یقین باور کنی،
و ولایتِ علی را ستونِ زندگی‌ات بسازی.
یعنی، دوستی‌ات روشن باشد و دشمنی‌ات صادقانه؛
یعنی بدانی هر خوبی، شاخه‌ای از ولایت است،
و هر بدی، ریشه‌ای از عداوت.

ای دل…
اگر می‌خواهی «مؤمنِ حقیقی» باشی،
فقط در دعا و نماز خلاصه نشو؛
در محبت و برائت، خودت را تعریف کن.
بدان که ایمان، نیمی توحید است و نیمی ولایت.
و اگر ولایت نباشد،
توحیدت، تنها صدایی بی‌جان است در گوشِ خودت.

از امروز،
دلَت را به‌گونه‌ای بیارای
که خدا وقتی بر آن نگاه می‌کند، بگوید:
«این دل، دلِ شیعهٔ ماست.»
دلی که از غیر، تهی‌ست و از محبتِ اهل‌بیت، پُر.

ای دل…
آن‌گاه که نامِ علی بر زبانت جاری شد،
یاد کن از این حدیثِ نور:
ایمان، فقط باور نیست—
زندگی در مدارِ ولایت است.

و تو، هرچه در این مدار بمانی،
نزدیک‌تر می‌شوی به سرچشمهٔ خدا.
و هرچه از آن بیرون روی،
در عینِ عبادت، دور می‌شوی از حقیقتِ ایمان.

پس بگو با یقین:
پروردگارا…
توحیدت را در من زنده کن،
ولایتت را در من ریشه بده،
و محبتِ اهل‌بیتت را
چنان در جانم جاری ساز
که تا قیامت، نشانی از جدایی در من نماند.
🌸

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ افْتَرَضْتُ عَلَى عِبَادِي عَشَرَةَ فَرَائِضَ إِذَا عَرَفُوهَا أَسْكَنْتُهُمْ مَلَكُوتِي وَ أَبَحْتُهُمْ جِنَانِي أَوَّلُهَا مَعْرِفَتِي وَ الثَّانِيَةُ مَعْرِفَةُ رَسُولِي إِلَى خَلْقِي وَ الْإِقْرَارُ بِهِ وَ التَّصْدِيقُ لَهُ وَ الثَّالِثَةُ مَعْرِفَةُ أَوْلِيَائِي وَ أَنَّهُمُ الْحُجَجُ عَلَى خَلْقِي مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالانِي وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِي وَ هُمُ الْعَلَمُ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ خَلْقِي وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَصْلَيْتُهُ نَارِي وَ ضَاعَفْتُ عَلَيْهِ عَذَابِي وَ الرَّابِعَةُ مَعْرِفَةُ الْأَشْخَاصِ الَّذِينَ أُقِيمُوا مِنْ ضِيَاءِ قُدْسِي وَ هُمْ قُوَّامُ قِسْطِي وَ الْخَامِسَةُ مَعْرِفَةُ الْقُوَّامِ بِفَضْلِهِمْ وَ التَّصْدِيقُ لَهُمْ وَ السَّادِسَةُ مَعْرِفَةُ عَدُوِّي إِبْلِيسَ وَ مَا كَانَ مِنْ ذَاتِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ السَّابِعَةُ قَبُولُ أَمْرِي وَ التَّصْدِيقُ لِرُسُلِي وَ الثَّامِنَةُ كِتْمَانُ سِرِّي وَ سِرِّ أَوْلِيَائِي وَ التَّاسِعَةُ تَعْظِيمُ أَهْلِ صَفْوَتِي وَ الْقَبُولُ عَنْهُمْ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ حَتَّى يَخْرُجَ الشَّرْحُ مِنْهُمْ وَ الْعَاشِرَةُ أَنْ يَكُونَ هُوَ وَ أَخُوهُ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا شَرَعاً سَوَاءً فَإِذَا كَانُوا كَذَلِكَ أَدْخَلْتُهُمْ مَلَكُوتِي وَ آمَنْتُهُمْ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ وَ كَانُوا عِنْدِي فِي عِلِّيِّينَ.

هر بند از این حدیثِ نورانی، یکی از «ده فریضه» را در جانِ ما زنده می‌کند:

#۱ ـ معرفتِ خدا
پروردگارا! تو را به نور خودت می‌شناسم؛ نوری که از «نظام نورانی هستی» می‌وزد و در حریمِ قلب، امن‌ترین «بیت» را می‌سازد. هرچه را که دوست می‌دارم، به اندازه‌ی پیوندش با تو دوست می‌دارم؛ و هرچه را وانمی‌نهم مگر به اندازه‌ی دوری‌اش از تو. این، آغازِ تولّی و تبرّی است.

#۲ ـ معرفتِ رسولِ رحمت (ص)
یا رب، پیامبرت را چراغ راهِ روزهایم قرار ده؛ زبانی که با آن سخن می‌گویی، نقشه‌ی ولایت در آفرینش را برایم می‌خواند. به او اقرار می‌کنم و تصدیقش می‌نمایم تا ادبِ دوستی‌ام با تو، به اندازه‌ی ادبِ پیروی‌ام از او راست شود.

#۳ ـ معرفتِ اولیای تو (حجج علیهم‌السلام)
ای نزدیک! اولیایت «معلم‌های ربانی» من‌اند؛ با آنان پیمان می‌بندم:
«مَن والاهُم فقد والاك».
پس دل، به دوستیِ آنان آرام می‌گیرد؛ و از دشمنیِ دشمنانشان بیزاری می‌جوید؛ تبری‌ای که بویِ کینه نمی‌دهد، بلکه عطرِ عدالت و پاکی می‌پراکند.

#۴ ـ شناختِ اشخاصِ برانگیخته از «ضیاءِ قُدس»
خدایا! مرا میان قوامین بالقسط ببر؛ آنان که از نورِ قدس برمی‌خیزند و ترازوی عدل در دست دارند. به من چشمِ تمییز بده تا نور را از سایه‌ی شبیه‌نما بازشناسم؛ تا زیر پرچمِ اهلِ قسط، تولّی‌ام ایمان بیاورد و تبرّی‌ام بصیرت.

#۵ ـ معرفتِ قوامان به فضلِ ایشان و تصدیقِ آنان
قلبم را نسبتِ اهلِ فضل، سپاس‌گزار و مؤید کن؛
هر دستی که به فضلِ اولیا قیام می‌کند، دستِ یاریِ من باشد؛ هر سخنی که فضلِ آنان را تصدیق می‌کند، صدای من باشد. تولّی یعنی بزرگداشتِ فضل؛ تبری یعنی رها شدن از حسد.

#۶ ـ شناختِ دشمن: ابلیس و اعوانش
پروردگارا! دشمن را به چهره‌ی وسوسه‌های ظریفش می‌شناسم:
عجله به جای حلم، ریا به جای اخلاص، تمنّا به جای تقدیر.
تبرّیِ من از او، تمرینِ هرروزه‌ی ترکِ زمزمه‌هایش است؛
و تولّیِ من، پناه بردن به فرشته‌ی مهربانِ راهنما.

#۷ ـ قبولِ امر تو و تصدیقِ رسولانت
یا صمد! فرمانِ تو را خوشامدِ جان می‌کنم، نه تحمیلِ تن.
هر جا که امر توست، محبت جاری‌ست.
قبولِ امر، تولّیِ عملی است؛ و ردِّ وسوسه، تبریِ عملی.

#۸ ـ کتمانِ سرّ تو و سرّ اولیا
خدایا! راز، امانتِ نور است.
دلِ من صندوقِ سرّ بماند؛
نه هر چراغی برای هر میدانی، و نه هر کشفی برای هر گوشی.
تولّی یعنی پاسداری از حرمتِ راز؛ تبرّی یعنی بریدن از هیجانِ نمایش.

#۹ ـ تعظیمِ اهلِ صفوت و رجوع به آنان در اختلاف
پروردگارا! هرگاه حیران شدم، مرا تا آستانِ اهلِ صفوت برسان.
اختلاف که برخاست، به آنان بازگردیم تا «شرح» از آن‌ها بیرون آید.
تولّی یعنی گرد آمدن بر محورِ دلایلِ روشن؛
تبرّی یعنی دوری از غوغای بی‌حجت.

#۱۰ ـ برادریِ دین و دنیا؛ «شِرَعاً سواءً»
یا ودود! میان من و برادران و خواهرانِ ایمانی‌ام، راه‌ها را هم‌سطح و برابر کن؛
نه پیشیِ تکبر، نه پس‌نشینیِ حسد.
با هم «شِرَعاً سواءً» باشیم؛
در دنیا هم‌قدمی، در دین هم‌پیمانی.
آنگاه تو ما را در ملکوتت درآوری و از فزعِ اکبر امان دهی.

ختمِ نجوا

الهی! تولّیِ ما را به مهرِ تو گره بزن، تبرّیِ ما را از چرکِ دل برهان.
دل‌هایمان را زیر بارانِ «نور الولایة» بگیر؛
تا هر دوستی، رو به تو باشد؛ و هر بیزاری، برای تو.
«رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا»
و ما را در صفِ «أُولَئِكَ فِي عِلِّيِّينَ» بنویس. 🌙✨

عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنِّي امْرُؤٌ ضَرِيرُ الْبَصَرِ كَبِيرُ السِّنِّ وَ الشُّقَّةُ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ بَعِيدَةٌ وَ أَنَا أُرِيدُ أَمْراً أَدِينُ اللَّهَ بِهِ وَ أَحْتَجُّ بِهِ وَ أَتَمَسَّكُ بِهِ وَ أُبَلِّغُهُ مَنْ خَلَّفْتُ قَالَ فَأَعْجَبَ بِقَوْلِي وَ اسْتَوَى جَالِساً فَقَالَ كَيْفَ قُلْتَ يَا أَبَا الْجَارُودِ رُدَّ عَلَيَّ قَالَ فَرَدَدْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ نَعَمْ يَا أَبَا الْجَارُودِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ حِجُّ الْبَيْتِ‏ وَ وَلَايَةُ وَلِيِّنَا وَ عَدَاوَةُ عَدُوِّنَا وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِنَا وَ انْتِظَارُ قَائِمِنَا وَ الْوَرَعُ وَ الِاجْتِهَادُ.

#دلنوشته
«دینی که با آن بتوان به خدا رسید؛ گفت‌وگوی دلِ نابینا با امامِ بینا»
«راهی که دل می‌بیند، نه چشم!» 💫

ای خدای مهربان…
در این حدیث، کلمات امام باقر علیه‌السلام، مثل چراغی است که بر راهِ نابینای دل‌ها می‌تابد؛
دل‌هایی که شاید از دیدنِ ظواهرِ دنیا ناتوانند،
اما بیناتر از بسیاری‌اند،
چون می‌خواهند دینی بیابند که بتوان با آن در پیشگاه تو حجّت داشت.

🌿 یا رب…
چه زیباست آن گفت‌وگوی امام با «أبی‌الجارودِ نابینا»؛
انگار گفت‌وگوی تو با همه‌ی دل‌هایی‌ست که در تاریکیِ روزگار، چشم به نورِ ولایت دارند.
او گفت: «می‌خواهم چیزی بدانم که با آن، دینم را بسازم، و در پیشگاه خدا حجّت داشته باشم.»
و امام باقر علیه‌السلام نشست، با احترام، با شوق،
و گفت: بشنو ای اباالجارود…
این است راهی که دل باید در آن گام بردارد،
تا به «تولّی و تبرّی» حقیقی برسد:
شهادت به یگانگی خدا،
و اینکه محمد بنده و رسول اوست؛
برپاداشتن نماز،
پرداخت زکات،
روزه‌ی ماه رمضان،
و حج خانه‌ی خدا؛
و از همه برتر،
ولایتِ ولیّ ما،
و دشمنی با دشمن ما،
و تسلیم بودن در برابر فرمان ما،
و انتظار قیام قائم ما،
و در نهایت،
ورع و کوشش در بندگی.

🌸 آری، تولّی یعنی:
دوست داشتنِ اهلِ ولایت،
زیستن با آنان،
و هم‌سو کردنِ قلب با نورشان.
و تبرّی یعنی:
رها شدن از هر آنچه دشمنِ نور است،
از هر وسوسه‌ای که محبتِ ولایت را کم‌رنگ می‌کند.

🍃 دلِ من ای مولا، می‌خواهد چون اباالجارود باشد؛
نابینای ظاهر، ولی بینای باطن!
که نگوید «راه دور است» بلکه بگوید:
«می‌خواهم چیزی بدانم که با آن، خدا را راضی کنم.»

در این راه، نماز می‌شود گفت‌وگوی عاشقانه؛
زکات می‌شود بخشیدن از دل برای رضای او؛
روزه می‌شود خاموشیِ زبان و روشن شدنِ قلب؛
حج می‌شود سفرِ رجعت به نورِ ولایت؛
و همه‌ی اینها، وقتی معنا می‌یابند
که دستِ دل، در دستِ ولیّ خدا باشد.

🌷 پروردگارا…
به حقِّ این ده فریضه و به حقِّ این نه ویژگی،
قلب ما را در ولایت ثابت بدار،
و ما را از لغزش در دشمنی‌های بی‌ریشه نجات ده.

اجازه ده که دینمان همان باشد که اباالجارود طلب کرد:
«دینی که بتوان با آن به تو رسید؛
و با آن، در پیشگاهت حجّت داشت.»

اللَّهُمَّ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى وِلَايَةِ أَوْلِيَائِكَ
وَ بُغْضِ أَعْدَائِكَ
وَ عَلَى انْتِظَارِ قَائِمِكَ
وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فِي رِضَاكَ 🌙

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی