carelessness!
A jealous person
is a careless character!
«سمد» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«السَّامِدُ: الّلاهي الرّافع رأسه،
باطلگرائى كه سر بالا دارد و گردنفرازى كند.»
«سَمَدَ البعير في سيره: شتر در حركتش سر بالا برد.»
+ «لهو»
+ «کبر»
«السَّمَاد: كود كه با آن زمين را براى كشت آماده كنند.»
«سَمَّدَ الأَرْضَ: زمين را كود داد.»
+ «ازف»: [ازف – سمد]:
اهل نور، حواسشون به نورشونه «آزفة»!
اما متاسفانه اهل حسد «سامدون» هستند!
«سمد – حسود لااُبالی!»
بجای اینکه گوش به زنگ باشند، و بمحض عرضه آیت،
با یاد مطالب علمی صاحب نور خود، تولید عمل صالح نمایند،
این امر را به شوخی و مسخره میگیرند
و نسبت به مافوق نورانی خود تکبر نموده
و نه تنها سرافکنده و شرمگین نیستند
که از کرده خود خوشحال و سرافراز «سمد» هستند.
«أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ»
أي و أنتم متكبّرون متجبّرون مع الغفلة عن حديث الآزفة، و التوجه الى الآزفة يقتضي الحزن و البكاء و التأثّر لا الضحك و الاستهزاء، إلّا إنّ التمرّد و الغفلة يوجب ذلك، و يصرف عن التوجّه الدقيق و التفكّر.
حسود، به قبض و بسط نور قلبش اهمیت نمیده!
برای حسود، نظر خدا، یعنی اوامر نورانی خدا، یعنی اخم و لبخند خدا، اصلا هیچ اهمیتی نداره!
حسود نسبت به نورش هیچ غیرت و تعصبی نداره!
از واژۀ «سمد» چی باید یاد بگیریم؟
زمینی که سفت باشه برای رشد گیاه خوب نیست.
کمی بهش کود میدن و یکی از خاصیتهای کود اینه که زمین رو از حالت سفتی در میاره و نرمش میکنه و حالا گیاه ریشه میزنه و رشد میکنه. انگاری معنای ممدوح واژه «سمد» همین نرم شدن زمینه! اما در قرآن معنای مذموم واژه سمد مد نظر است یعنی قلوب اهل حسد با تمایلی که به تمناهاشون دارن نسبت به نور تقدیراتشون دیگه سفت روی حرف خودشون نیستن و شل میشن و کوتاه میان و نسبت به نورشون بی غیرت و بی تعصب میشن!
هیچ احساس مسئولیتی در برابر امر و نهی خدا نمیکنن!
حسود یک لااُبالی به تمام معناست!
«careless»
حسود ولنگار! حسود بیبندوبار!
«پشتگوش فراخی!»
بیحمیت، بیغیرت، بیکار، لاقید، لش.
غفلت از نور، ترجمه لغوی این واژه است.
اهل نور، نسبت به نور قلبشون «careful» هستند.
+ «گوشبهزنگ باش!»:
«حشر – حاشر»: نام زیبای دیگری برای صاحبان نور + مثال نوبت بانک
تسمید القلب!
+ انبات عقل
فضولات حیوانی!
+ فضیلت و مزیت
«کود» + «سمد»: «سماد طبيعي أو كيميائي»
+ «بعر»
در مثال کندو و زنبور ملکه و زنبور کارگر «نحل»:
ببین به عسل که نگاه میکنی شفابخش است،
اما به خود زنبور که نگاه میکنی یک موجود حقیر و کوچک
[+ حدیث امام صادق ع در این مورد]:
حالا اینو برگردان میکنیم در دل شرایط:
اهل یقین به کسی که براشون آیت میشه توجه نمیکنن، بلکه به اون عسلی که از این آیت و تحملش نصیبشون میشه چشم دوختهاند.
+ معنای زیبای حسد!
حسود به زنبور آیت گیر میده و خودشو از نعمت عسل ولایت محروم میکنه!
انگاری باید آیت رو چیزی ببینی که حامل پیامی مهم و با ارزش برای توست و خودتو بدون این پیام صادره از عالَم بالا، بیارزش و حقیر و پست و حسود ببینی که پس از اخذ این پیام میتونی حسادتو غیر فعال کنی و به عزت نفس برسی و این ارزش فوق العاده آیاتی است که مدام دارن مطلب مهمی رو به تو گوشزد میکنن.
چقدر این حدیث مهم است:
«يَا أَبَا ذَرٍّ
لَا يَفْقَهُ الرَّجُلُ كُلَّ الْفِقْهِ حَتَّى يَرَى النَّاسَ فِي جَنْبِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْثَالَ الْأَبَاعِرِ
ثُمَّ يَرْجِعَ إِلَى نَفْسِهِ فَيَكُونَ هُوَ أَحْقَرَ حَاقِرٍ لَهَا …
اى ابا ذر مرد به تمام فهم نميرسد مگر اينكه مردم را در برابر خدا مانند شتران ببيند،
بعد به خود انديشد، پس نفس خود را از همه خوارتر و كوچكتر شمارد.»
یعنی باید این آیاتی که از قِبَل مردم باهاش روبرو میشی رو چیزی و حامل پیامی از جانب خدا بدونی و سپس بری توی خودت ببینی ارزیابی اولیه تو از این آیت که توام با استعمال حسد بوده چقدر تو رو کوچیکت میکنه و نا آرامت میکنه و اگه به نوری که با اخذ این پیام نورانی در جوف آیت، که به اطلاعت میرسه، عامل بشی، به چه عزت نفسی میرسی و حالا میبینی روش درست زندگی به شیوه آل محمد ع، که جواب هر بدی دیگرانو با خوبی میدن، چه دلیل مهمی توش داره و دلیلش هم اینه که در این آیت، یعنی شرایط تقدیر شده، مطلب مهمی از سوی خدا برای بندهاش میباشد تا به او بفهماند که متوجه حسدش باشد و آن را با همین نور ولایت درمان کند و اینجاست که بمحض عمل به امر الله نورانی که با قلبش میفهمد، به چنان عزت نفسی میرسد که احدی توان درک و فهم این آرامش قلبی او را ندارد.
مثال «أَمْثَالَ الْأَبَاعِرِ» چقدر زیباست:
[الاباعر و الابعرة: جمع بعير: الجمل البازل او الجذع للذكر و الأنثى و يطلق أيضا على كل ما يحمل.]
+ «بعر»
پس انگاری آیات مثل کود حیوانی میمانند برای رشد درخت عقل قلب ما!
همه از بوی پشکل و کود حیوانی بدشون میاد، اما گیاه عاشق این خوراک لذیذش میباشد، چون آنچه برای رشد و شکوفایی و دادن گل و برگ و میوه نیاز دارد در همین بعر اباعر است «پشگِل: البَعَرُ: الرَّوَثُ اليَابِسُ».
آیا درخت از اینکه به پاش کود میریزن احساس حقارت میکنه؟! نه، خوشحال هم میشه! پس اهل یقین روی آیات رو هم میبوسن چون در جوار این نار است که اخذ نور میکنن!
در دل این شرایط پی به عیب حسد خودشون میبرن و پی به ارزش نور ولایت میبرن و همین آیات هستند که شرایط معرفة النفس و معرفة الربّ را برایشان فراهم میکنند.
کود: فرتیلایزر «fertilizer»: آبستنکننده
نطفههای علمی رو از همین آیات اخذ میکنیم.
آیت برای اهل یقین نقش فرتیلایزر را بازی میکند!
+ «بعر»:
«کود – سماد» نام و مثال زیبایی برای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
ببین دیدگاه زیبای آل محمد ع نسبت به دیگران رو.
شرایط ایجاد شده رو و آیات رو فرصتی برای اصلاح و تربیت عنوان میکنن و فرار از بدیهایی که دیگران میکنن رو توصیه نمیکنن و امر واجب این است که این شرایط رو مثل اخذ کود برای رشد و نمو بدانی و این باور زیبا، صلح و امنیت رو برای جهانیان به ارمغان میآورد و دیگر جایی برای استعمال حسد باقی نمیماند.
اعمال صالح تولید شده، حاصل رویاروی و مواجهه با کودهائی است که همه از بوی گندش فرار میکنن، اما باید بمونی و با استشمام بوی کارهای بدشون از عیب حسدت مطلع بشی و با عبور توام با عبرت از این آیات به نور ولایت برسی و دیگه اذیتهای این آیت، برای تو رنگی نخواهد داشت چون در این شرایط به عزت نفس و کرامت نفس و غنای قلبی به سبب نور ولایت رسیدهای ان شاء الله تعالی.
+ «سمد»: «سماد طبيعي أو كيميائي»
«سَمَدَ البعير في سيره: شتر در حركتش سر بالا برد.»
«السَّامِدُ: الّلاهي الرّافع رأسه، باطل گرائى كه سر بالا دارد و گردنفرازى كند.»
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ
مفهوم: «التمرّد و التكبّر مع الغفلة»
«سامد» نام دانهدرشتهای قبیله شیطان است.
حسود متکبّر، با اعتقادی که در خودش و متبعینش وجود داره، علیرغم اینکه از منبع نور قطع و جدا هستند، باز هم میخواهند کم نیاورند، لذا به دروغ و متکبرانه سرشونو بالا میگیرند و با تکبّر راه میروند و ادعای ربوبیت و فهمیدن و علم میکنند و همهاش الکی و «پوچ» است و همان قصه سحر و ساحری است که میخواهند با تغییر عقیده دیگران واقعیت را جور دیگری برایشان وانمود نمایند.
متکبر مغرور غافلی که از نورش جدا شده و تمرد نموده و آیه زیبای «و انتم سامدون» اشاره به این عالیجنابان دارد.
«يقال للفحل إذا اغتلم: قد سمد»
+ غلمان: «يا بُشْرى هذا غُلامٌ» از «اغْتَلَمَ الفحل».
سمد کسی است که خود را با دنیا ارضاء میکند و از این باطل خود سرافکنده که نیست بماند که سر خود را هم به نشانه افتخار بالا «سَمَدَ البعير في سيره» میگیرد!
پس «وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ» اشاره به اهل شکی است که نور خود را باور ندارند و با گناه خود را آرام مینمایند و از این کار زشت خود پشیمان هم نیستند و اظهار رضایت می نمایند «المتحيّر بطرا و أشرا»
+ «سدر»: سدر بصره: ذلك إذا اسمدّ و تحيّر.
جالبه! سرش هم بالاست با وجود اینکه خطاکاره.
کسی که به نورش خیانت کرد اگه بدونه چه عقوبتی در انتظارشه
هیچوقت اینجوری سرشو بالا نمیگیره و متکبرانه راه نمیره «سمد»،
ولی خیال میکنه که این مهلتی که به او داده شده، خدا -اعوذ بالله- حواسش نیست!
نه جانم بموقع سررسید چک اون، چنان برگشت میخوره که حسود متحیر میشه.
گردنفرازی متکبرانه اهل شک و خائن نسبت به نورشون در واژه «سمد» اومده.
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ!
اهل حسادت نسبت به قبض و بسط نور قلب خود در غفلت هستند!
[سورة النجم (۵۳): الآيات ۴۲ الى ۶۲]
وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى (۴۲)
و اينكه پايان [كار] به سوى پروردگار توست.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى (۴۳)
و هم اوست كه مىخنداند و مىگرياند.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (۴۴)
و هم اوست كه مىميراند و زنده مىگرداند.
وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (۴۵)
و هم اوست كه دو نوع مىآفريند: نر و ماده،
مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى (۴۶)
از نطفهاى چون فرو ريخته شود.
وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى (۴۷)
و هم پديدآوردنِ [عالَمِ] ديگر بر [عهده] اوست.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى (۴۸)
و هم اوست كه [شما را] بىنياز كرد و سرمايه بخشيد.
وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى (۴۹)
و هم اوست پروردگار ستاره «شِعرى».
وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى (۵۰)
و هم اوست كه عاديان قديم را هلاك كرد.
وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى (۵۱)
و ثمود را [نيز هلاك كرد] و [كسى را] باقى نگذاشت.
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى (۵۲)
و پيشتر [از همه آنها] قوم نوح را، زيرا كه آنان ستمگرتر و سركشتر بودند.
وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى (۵۳)
و شهرها[ى سَدُوم و عاموره] را فروافكند.
فَغَشَّاها ما غَشَّى (۵۴)
پوشاند بر آن [دو شهر، از باران گوگردى] آنچه را پوشاند.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى (۵۵)
پس به كدام يك از نعمتهاى پروردگارت ترديد روا مىدارى؟
هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى (۵۶)
اين [پيامبر نيز] بيمدهندهاى از [جمله] بيمدهندگان نخستين است.
أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (۵۷)
[وه چه] نزديك گشت قيامت.
لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ (۵۸)
جز خدا كسى آشكاركننده آن نيست.
أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (۵۹)
آيا از اين سخن عجب داريد؟
وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ (۶۰)
و مىخنديد و نمىگرييد؟
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (۶۱)
و شما در غفلتيد.
فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (۶۲)
پس خدا را سجده كنيد و بپرستيد.