دکتر محمد شعبانی راد

اگه با فهم قبض نورت، درک موت کنی، زنده میشی! فاحیا به الارض بعد موتها!

The blurred line between dead and alive in our inner world.
What’s the difference between the living and the dead heart?

«موت» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«ماتت‏ الريحُ إذا سكنتْ»
«ارض موات: زمین بایر»

+ «حضور و غیاب آنلاین نور!»
+ «دستِ نورانیِ تایید! يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ!»
+ «درک زبانِ نورانیِ سایه‌ها، و مثال جابجایی سایه در ساعت آفتابی! يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ!»
+ «قلبتو با نور اجاست کن! احصاء نورانی!»
+ «دربان نورانی! نور حاجب! حجاب علم!»
+ «نور، خودش بِهِت چشمک میزنه!»
+ «شکارچی مدارک نورانی باش!»
+ «قطب‌نمای اخلاقی درون ما!»
+ «قلب معطّر به کلام نورانی فرشته نگهبان! قلب خوش‌‎اخلاق!»
+ «رویکردِ نورانی! وجه الله!»
+ «نقطۀ ثابت نورانی قلب من! البلد الامین!»
+ «فراخوانِ نورانی! باذن الله!»
+ «گرایش و گزینشِ نورانی! عمّن آخذ معالم دینی؟!»
+ «نسخه‌ی نورانیِ جدید!»
+ «مسیر دسترسی به نور! شارع نورانی!»
+ «سرچشمۀ نورانی! مَعْرُوفاً بِعَيْنِهِ! حُورٌ عِينٌ!»
+ «حسود از نورش فاصله میگیره!»
+ «با نور، سعیتو بکن!»
+ «کدام گفتار بهتر از رفتار خوب است؟!»
+ «نورِ سپرده‌شده! ودیعة الله!»
+ «بدنبالِ نور! تلاوت آیات محکم!»
+ «نور، مرجع قلب سلیم!»
+ «رو به نور زیارت!»
+ «هم‌قافیه با نور! فاسلکی سبل ربک ذللا! نور ذلّت ممدوح! نور عزّت!»
+ «این نور را از کجا آورده‌ای؟!»
+ «آمد و شد نور و ظلمت در ملکوت قلب!»
+ «معمّای نورِ لطیف!»
+ «ره‌یافته با نور! گمراه در تاریکی! قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ!»
+ «سایه‌روشن‌های هستی!»

امام كاظم عليه السلام:
إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ و تَعالى‏ أيَّدَ المُؤمِنَ بِروحٍ مِنهُ
خداوند متعال، مؤمن را با روحى از سوى خود پشتيبانى مى‏‌كند،
تَحضُرُهُ في كُلِّ وَقتٍ يُحسِنُ فيهِ و يَتَّقي،
كه هرگاه وى نيكى و تقوا نشان مى‏‌دهد، آن روح پيش اوست
و تَغيبُ عَنهُ في كُلِّ وَقتٍ يُذنِبُ فيهِ و يَعتَدي،
و هرگاه گناه و خطا مى‏‌كند، آن روح از پيش او غايب مى‌‏شود.
فَهِيَ مَعَهُ تَهتَزُّ سُروراً عِندَ إحسانِهِ،
پس آن [روح‏] با اوست. هرگاه وى نيكى كند، آن [روح‏] از شادى، خوشحالى مى‌‏كند؛
و تَسيخُ فِي الثَّرى‏ عِندَ إساءَتِهِ.
و هرگاه وى بدى كند، آن [روح‏] در كام زمين فرو مى‌‏رود.
فَتَعاهَدوا عِبادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصلاحِكُم أنفُسَكُم؛ تَزدادوا يَقيناً، و تَربَحوا نَفيساً ثَميناً،
پس، اى بندگان خدا! با اصلاح خودتان، از نعمت‏هاى خدا مراقبت كنيد
تا نور يقين شما افزوده گردد و به بهره نفيس و گرانبها برسيد.
رَحِمَ اللَّهُ امرَأً هَمَّ بِخَيرٍ فَعَمِلَهُ، أو هَمَّ بِشَرٍّ فَارتَدَعَ عَنهُ.
رحمت خدا بر كسى كه به نيكى تصميم بگيرد و آن را انجام دهد،
يا بر بدى تصميم بگيرد؛ امّا از آن دست بكشد!

«هَزَّتِ‏ الرّيحُ الرّایة: باد پرچم را تكان داد.»
+ «سجد – وجه – هزز – نوس و هزار واژه مترادف نور الولایة»

بادنمای کیسه‌ای: «windsock»
(بادنمای جورابی، جوراب باد یا مخروط بادنما)
اصطلاحاً به لوله مخروطی دو سر باز از جنس پارچه گفته می‌شود که بر بالای تیری نصب می‌شود تا جهت و سرعت نسبی باد یک محل را نشان بدهد. از بادنماهای جورابی معمولاً در فرودگاه‌ها و کارخانه‌های شیمیایی استفاده می‌کنند. در کارخانه‌های شیمیایی جوراب باد می‌تواند جهت و شدت نشت مواد خطرناک را نشان بدهد.
کاربرد:
به منظور مشاهده سمت و شدت باد در محیط استفاده می‌شود.
به منظور مشاهده خلبان و عوامل مرتبط با امور پروازی در حاشیه باند پرواز نصب می‌شود.
(مثل نخ شیرینی که به دریچۀ کولر بسته میشه تا روشن و خاموش بودن اونو متوجه بشیم!)

امام على عليه السلام:
أفضَلُ تُحفَةِ المؤمنِ المَوتُ.
بهترين ارمغان براى مؤمن مرگ است.

تاویل مرگ چیست؟!
چرا از مرگ می‌ترسیم؟!

اگه با فهم قبض نورت، درک موت کنی، زنده میشی! فاحیا به الارض بعد موتها!
درک موت، درک لیلة قدر است! درک ناشئة اللیل است!
وقتی میفهمی پرچمِ به اهتزاز در اومده، از حرکت باز ایستاده، وقتی متوجه حال بد و تاریکی قلبت میشی، در واقع موت قلب خودتو درک کردی و حالا باید بدنبال نور حیات مجدد خودت باشی،
به این میگن «فاحیا به الارض بعد موتها»!
آیۀ «ربّ ارنی کیف تحیی الموتی» درخواست ابراهیم ع از خداست، تا ببیند به دست چه کسی این داستانِ مرده‌زنده‌کردن صورت میگیرد!
حالا 165 مورد مشتقات ریشۀ «موت» رو در آیات قرآن باید مطالعه کنیم.
«ارض موات – زمین بایر»
«ماتت‏ الريحُ إذا سكنتْ»
+ مفهوم زیبای واژه یقین: «یقن الماء فی الحوض»
+ مقالۀ «تا حالا چند بار مردیمو زنده شدیم»
[ریساسیتیشن «resuscitation»: احیاء!]
+ «حیی»
+ مطالب مهم مقالۀ «دین»: بدهکار و بستانکار.

یه نفرو بدون علائم حیاتی میارن اورژانس !
اعلام کد 99 میشه !!!
تیم سی پی آر فورا مراحل احیاء رو شروع می کنن و …
همراهی ها میگن این مریض واقعا مرده بود و نفس نمی کشید و قلبش نمی زد!
اما خدا رو شکر انگاری برگشت! واقعا مرده، زنده شد !!!
این میشه مثالی برای همون فرآیندی که قلوب ما با معالم ربانی صاحبان نور از آل محمد ع احیاء میشه و زنده میشه و با نور آشنا میشه و به نور گره میخوره و نور و ظلمت، میشه زبان آنلاین قلب این اهل بهشتی که فعلا داره توی این دنیا زندگی میکنه! جسمش در دنیاست اما قلبش در آخرته! عبارت «یه جای دیگه» میشه معنی لغوی «آخرت»!
کجا؟! در ملکوت! نزد آل محمد ع!
این قلب حالا دیگه «یعتبر بالنور و الظلام» شده!
این قلب دیگه تنها نیست! این قلب دیگه فرد نیست! این قلب دیگه دور نیست!
این قلب مزدوج نور نزدیک علمی صاحبان نور منا اهل البیت ع شده است.
اینه مفهوم رسیدن به حیات طیبة برای قلبی که روزی مرده بود و کسی فکرشو هم نمی کرد این شخص یه روزی دست از کارهای بد طینتی خودش هم برداره و مدام قلبش گوش به زنگ أوامر عالم بالا باشه که فورا بمحض دریافت دستورات مافوق، بی‌چون و چرا اطاعت کنه و این قلب، حالا زنده است، چون مدام در تقلب بین نور و ظلمت است، چون می جنبد و درون این شیء با ارزش یعنی قلب، سایه‌ای متحرک، او را متنبه می نماید «فیء»، و این معنای زیبای واژه حیّ است عرب به مار که تکون میخوره میگه حیّ ! تکون خورد پس حیات دارد ! قلب اهل یقین متاثر از کلام الله یعنی قبض و بسط ، تکون میخوره ! بی تفاوت نیست لذا زنده است و این زندگی و حیات رو مدیون اون شاخصی است که وسط صفحه ساعت قلبش ایستاده تا ما از جنبش سایه علمی او در غار حصین و کهف آل محمد ع، اخذ علم کنیم و با آرامش تمام بخوابیم ان شاء الله تعالی.
واقعا مفاهیم واژه ها چقدر زیبا هستند و قلب ما را به پرواز در می آورند.
+ «احراز هویت صاحبان نور»
+ «یا حار همدان، من یمت یرنی»
+ «درک موت»:
یعنی هر کسی در ک موت کند (الموت النّور الولایة) یکی از هزار واژه مترادف ولایت که متضاد حسادت نیز هست، یعنی هر کسی حسادتشو بذاره کنار، میتونه صاحب نورشو در ملکوت قلبش احراز هویت کنه.
+ مقالۀ زیبای «بعض» و داستان ذبح بقره: «اضربوه ببعضها»

ببین چجوری دارن به قلب ما با آیات و تقدیرات، شوک وارد می‌کنن تا به خودمون بیایم و از نور جوف نار، و از این تاریکی قلب، علم بگیریم و متوجه اشتباهمون بشیم و احیاء بشیم!
چقدر فرصتهای شوک آیات رو به هدر دادیم ؟! خیلی !
این خیلی یعنی کثیر یعنی کوثر یعنی نور ولایت فاطمه س ! یعنی فرصتهای درک لیلة قدر!
انا اعطیناک الکوثر یعنی ما با آیات خیلی بهتون شوک دادیم که زنده تون بکنیم ! اما کو که قدر این آیات رو بدانید ! وظیفه اینه گره پیشاهنگ قلب در تبعیت از این شوک الکتریکی شروع به استارت مجدد کنه ! این میشه «فصل لربک» و این میشه معنای مصلی معالم ربانی بودن ! تا گره پیشاهنگ قلب به تبعیت از نور معالم ربانی در وجود ما نبض ایجاد نکند از حیات خبری نیست ! پس جان ما وصل به جان معالم ربانی صاحبان نور است.
واقعا وقتی آیت عرضه میشه انگاری به آدم شوک وارد میشه !
مثلا من اون روز تو مطب که اون آیت بهم عرضه شد، انگاری بهم شوک شدیدی وارد شد!
یه لحظه رفتم که قلبم تاریک بشه و بی نور حیات بشم یهو دست به دامن گروه سی پی آر آل محمد ع شدم دیدم بازم همون لیدر با دستگاه الکتروشوک اومد سراغمو نفهمیدم چند ژول برق بهم وصل کرد اما خدا رو شکر منو برگردوند!
اینجور مواقع همه ما میریم که با نظر خودمون با موضوع برخورد کنیم اما اگه به یاد معالم ربانی و فنون علمی صاحبان نور بیفتیم فورا نظر خودمونو زیر پا میذاریم، چون از تاریکی متوجه اشتباه نظر خودمون میشیم «درک موت»، و با استعمال اندیشه معالم ربانی به حیات طیبه چنگ زده و اینجوری از تاریکی اشتباه خارج و داخل در نور آرامش علمی آل محمد ع می گردیم  ان شاء الله تعالی.
این بود که بعدش دیگه هر چی من برای نمودار، ظاهرا میگفتم انگاری اصلا مال من و کار خود من نبود ! همش مطالب دیکته شده رو بازگو میکردم ! مترجمی میکردم! خیلی دوست داشتم هر چی میگمو ضبط میکردم بعدا خودم هم گوش کنم، بدردم بخوره! در واقع اولین مستمع خودم ، خودم باید باشم و بودم!
کسانی از قبر بعدا میتونن خارج بشن و زنده بشن که اینو قبلا تو همین دنیا با آیات بارها تجربه کردن و چشمشون به لیدر تیم سی پی آر آشناست !!!
لذا به محض نفخ صور زود پا میشن رو قبرشون وامیستن !!!
تولدی دوباره !!! «rebirth» :
قبض و بسط تولدی دوباره برای قلب اهل یقین !!!
+ کمم
+ نور
+ شطا
قلب ما زمین بایری بود که با معالم ربانی زنده شد پس عایداتش نیز به صاحبان این علوم ربانی تعلق دارد یعنی فیدبک مثبت اعمال صالحی که اهل یقین با یاد معالم ربانی انجام میدهند به صاحبان نورشان نیز برمیگردد، ان شاء الله تعالی.
قلوب اهل شک حسود، قلوب سترون و استریل «sterile» و عقیم و نازا و بایر و بی‌حاصلی است که هیچوقت سایه معالم ربانی در قلب را تجربه ننمود.
+ «بلو»: داستان تکراری کفشهای نو در مقابل کفشهای کهنه!
+ قحطی
+ جدب
+ قحل – قاحل
مثال آثار باستانی در حال تخریب، که گروهی میان و اونو بازسازی و مرمت میکنن !
و این میشه مفهوم احیاء.
+ داستان خضر ع و موسی ع

ارض موات – زمین بایر !!! «arid» …
وادی السلام کجا و برهوت یمن کجا ؟!!!
« عن زرارة عن أبي جعفر ع قال
قال رسول اللَّه ص‏
من أحيا مواتا فهو له – من أحيا أرضا مواتا فهي له » …
+ « عن أبي خالد الكابلي عن أبي جعفر ع قال‏
وجدنا في كتاب علي ع
أن الأرض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين أنا و أهل بيتي الذين أورثنا اللَّه الأرض و نحن المتقون و الأرض كلها لنا فمن أحيا أرضا من المسلمين فليعمرها و ليؤد خراجها إلى الإمام من أهل بيتي و له ما أكل منها فإن تركها أو أخربها فأخذها رجل من المسلمين من بعده فعمرها و أحياها فهو أحق بها من الذي تركها فليؤد خراجها إلى الإمام من أهل بيتي و له ما أكل حتى يظهر القائم من أهل بيتي بالسيف فيحويها و يمنعها و يخرجهم منها كما حواها رسول اللَّه ص و منعها إلا ما كان في أيدي شيعتنا فإنه يقاطعهم على ما في أيديهم و يترك الأرض في أيديهم.»
+ « وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ‏ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ‏ ».

إِنَّمَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ تَجَنُّبُ الْحَرَامِ وَ بَذْلُ النَّدَى فِي الْخَيْرِ!

آمادگى براى مرگ به اين است كه از حرام خوددارى كنى و در راه خدا دستگيرى نمائى.
در واقع استعداد للموت یعنی با قلبت نور و ظلمتتو بفهمی و مدام تلاش کنی پشت به تمنا و رو به نور باشی تا در لحظه مرگ، در همین جهت و با همین قبله از دنیا بروی!

امام سجاد علیه السلام:
عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ:
رَأَى الزُّهْرِيُّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع لَيْلَةً بَارِدَةً مَطِيرَةً وَ عَلَى ظَهْرِهِ دَقِيقٌ وَ هُوَ يَمْشِي
فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا هَذَا
قَالَ أُرِيدُ سَفَراً أُعِدُّ لَهُ زَاداً أَحْمِلُهُ إِلَى مَوْضِعٍ حَرِيزٍ
فَقَالَ الزُّهْرِيُّ فَهَذَا غُلَامِي يَحْمِلُهُ عَنْكَ
فَأَبَى
قَالَ أَنَا أَحْمِلُهُ عَنْكَ فَإِنِّي أَرْفَعُكَ عَنْ حَمْلِهِ
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ
لَكِنِّي لَا أَرْفَعُ نَفْسِي عَمَّا يُنْجِينِي فِي سَفَرِي وَ يُحْسِنُ وُرُودِي عَلَى مَا أَرِدُ عَلَيْهِ
أَسْأَلُكَ بِحَقِّ اللَّهِ لَمَّا مَضَيْتَ لِحَاجَتِكَ وَ تَرَكْتَنِي
فَانْصَرَفَ عَنْهُ
فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ أَيَّامٍ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَسْتُ أَرَى لِذَلِكَ السَّفَرِ الَّذِي ذَكَرْتَهُ أَثَراً
قَالَ‏ بَلَى يَا زُهْرِيُّ لَيْسَ مَا ظَنَنْتَ وَ لَكِنَّهُ الْمَوْتُ وَ لَهُ أَسْتَعِدُّ
إِنَّمَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ تَجَنُّبُ الْحَرَامِ وَ بَذْلُ النَّدَى فِي الْخَيْرِ.
از سفيان بن عيينه نقل شده كه زهرى گفت
در شب سردى بارانى حضرت زين العابدين را ديدم كه بر پشت خود انبانى آرد گرفته ميرفت.
عرضكردم اين چيست؟
فرمود سفرى در پيش دارم كه زاد و توشه آن را بمكانى مطمئن حمل ميكنم
عرضكردم غلام من در خدمت شما است اجازه بدهيد بردارد،
قبول نكرد.
گفتم اجازه بدهيد خودم بردارم، من شما را از بردن اين بار گران بى‌‏نياز ميكنم.
فرمود من خود را بى‌‏نياز نميكنم از برداشتن چيزى كه سبب نجات من است در سفر آينده و ورود مرا بمنزل آينده بى‌‏خطر ميكند
ترا بخدا قسم ميدهم راه خود را بگير و مرا بخود واگذار،
راه خويش را گرفتم.
پس از چند روز خدمتش رسيده عرضكردم از آن مسافرتى كه قرار بود خبرى نيست.
فرمود:
آن طور كه خيال كردى نبود.
آن سفر مرگ بود كه خود را آماده آن مسافرت ميكردم
زيرا آمادگى براى مرگ به اين است كه از حرام خوددارى كنى و در راه خدا دستگيرى نمائى.

[ارض موات – مثال زیبای بلوهر برای یوذاسف!] :
قَالَ ابْنُ الْمَلِكِ:
پسر پادشاه گفت:
فَمَا بَالُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ ع يَأْتُونَ فِي زَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ؟
چرا پيامبران در يك زمان هستند و در پاره‏‌اى از زمانها وجود ندارند؟
قَالَ الْحَكِيمُ :
بلوهر گفت :
إِنَّمَا مَثَلُ ذَلِكَ كَمَثَلِ مَلِكٍ كَانَتْ لَهُ أَرْضٌ مَوَاتٌ لَا عُمْرَانَ فِيهَا
مثل آنها مانند پادشاهى است كه زمينهاى مرده‌اى دارد كه آباد نشده
فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يُقْبِلَ عَلَيْهَا بِعِمَارَتِهِ
وقتى تصميم ميگيرد آن را آباد كند
أَرْسَلَ إِلَيْهَا رَجُلًا جَلْداً أَمِيناً نَاصِحاً
يك نفر كاردان امين و خيرخواه و پشتكار دار براى عمران و آبادى آن سرزمين ميفرستد.
ثُمَّ أَمَرَهُ أَنْ يَعْمُرَ تِلْكَ الْأَرْضَ وَ أَنْ يَغْرِسَ فِيهَا صُنُوفَ الشَّجَرِ وَ أَنْوَاعَ الزَّرْعِ
باو دستور ميدهد آنجا را آباد كند و درختهاى مختلف و كشتهاى متفاوت بنمايد.
ثُمَّ سَمَّى لَهُ الْمَلِكُ أَلْوَاناً مِنَ الْغَرْسِ مَعْلُومَةً وَ أَنْوَاعاً مِنَ الزَّرْعِ مَعْرُوفَةً
باو گوشزد ميكند چه نوع درختها و چه نوع كشت و بذرها را بكارد
ثُمَّ أَمَرَهُ أَنْ لَا يَعْدُوَ مَا سَمَّى لَهُ وَ أَنْ لَا يُحْدِثَ فِيهَا مِنْ قِبَلِهِ شَيْئاً لَمْ يَكُنْ أَمَرَهُ بِهِ سَيِّدُهُ
و تاكيد ميكند مبادا چيز ديگرى كه باو دستور نداده بكارد و از خود اضافه ننمايد.
وَ أَمَرَهُ أَنْ يُخْرِجَ لَهَا نَهَراً وَ يَسُدَّ عَلَيْهَا حَائِطاً- وَ يَمْنَعَهَا مِنْ أَنْ يُفْسِدَهَا مُفْسِدٌ-
دستور كشيدن نهر و برافراشتن ديوار و جلوگيرى از فساد باو ميدهد.
فَجَاءَ الرَّسُولُ الَّذِي أَرْسَلَهُ الْمَلِكُ إِلَى تِلْكَ الْأَرْضِ- فَأَحْيَاهَا بَعْدَ مَوْتِهَا وَ عَمَرَهَا بَعْدَ خَرَابِهَا- وَ غَرَسَ فِيهَا وَ زَرَعَ مِنَ الصُّنُوفِ الَّتِي أَمَرَهُ بِهَا- ثُمَّ سَاقَ نَهَرَ الْمَاءِ إِلَيْهَا حَتَّى نَبَتَ الْغَرْسُ وَ اتَّصَلَ الزَّرْعُ
پيك به آن سرزمين مى‏‌آيد و آنجا را آباد ميكند و انواع درختها و كشتهائى كه دستور داده شد بوجود مى‏‌آورد و آب در آن جارى ميكند تا درختها و كشتها برويند.
ثُمَّ لَمْ يَلْبَثْ قَلِيلًا حَتَّى مَاتَ قَيِّمُهَا
پس از مدتى از دنيا ميرود
وَ أَقَامَ بَعْدَهُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ
وَ خَلَفَ مِنْ بَعْدِهِ خَلَفٌ

و ديگرى را بجاى خود ميگمارد.
خَالَفُوا مِنْ إِقَامَةِ الْقَيِّمِ بَعْدَهُ- وَ غَلَبُوهُ عَلَى أَمْرِهِ
اما مردم بر خلاف او رفتار ميكنند و پيروى از دستور جانشين او نميكنند
فَأَخْرَبُوا الْعُمْرَانَ- وَ طَمُّوا الْأَنْهَارَ فَيَبِسَ الْغَرْسُ وَ هَلَكَ الزَّرْعُ-
و در نتيجه سرزمين آباد رو به خرابى و ويرانى ميگذارد و درختها خشك و زراعتها از ميان ميروند.
فَلَمَّا بَلَغَ الْمَلِكَ خِلَافُهُمْ عَلَى الْقَيِّمِ بَعْدَ رَسُولِهِ وَ خَرَابُ أَرْضِهِ
وقتى خبر به پادشاه ميرسد كه با كاردار او مخالفت ورزيده‏‌اند پس از فرستاده‏‌اش، و سرزمين رو به خرابى گذاشته
أَرْسَلَ إِلَيْهَا رَسُولًا آخَرَ
يُحْيِيهَا وَ يُعِيدُهَا وَ يُصْلِحُهَا
كَمَا كَانَتْ فِي مَنْزِلَتِهَا الْأُولَى
وَ كَذَلِكَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الرُّسُلُ ع
يَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْوَاحِدَ بَعْدَ الْوَاحِدِ
فَيُصْلِحُ أَمْرَ النَّاسِ بَعْدَ فَسَادِهِ
پيك ديگرى را براى آبادى و عمران ميفرستد تا باز اصلاح و عمران نمايد
همين طور خداوند انبياء پيامبران را يكى پس از ديگرى براى اصلاح كار مردم ميفرستد بعد از اينكه رو بفساد گذاشته‏‌اند.

[وادی غیر ذی زرع – ارض موات: ارض مبارکه – قرای مبارکه]:
رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ
فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37)
« بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ » میشه همون ارض موات یعنی زمینی که درون خودش بذر نداره و بذر از بیرون به این زمین عنایت میشه ولی اهل شک خیال میکنن خودشون درون زمین قلب خودشون بذر دارن لذا دست به دامان آل محمد ع برای اخذ بذر نمی شوند و قلب خود را وادی ذی زرع می پندارند!
اما اهل یقین ، مطمئن هستند که اندیشه‌های خودشان مولد تاریکی است لذا آنها را زیر پا گذاشته و میرانده‌اند، و این میشه مقدمه اخذ بذر علمی از آل محمد ع و این میشه یحی الأرض بعد موتها!

[الْمَوَتَانُ‏ : الأرض التي لم تَحْيَ للزَّرع] :
این مفهوم از واژه موت باید استنباط بشه که قلب اهل یقین به این یقین می رسه که عامل حیات در درون خودش نیست و این عامل حیات به سبب نور ولایت باید به قلبش آن به آن واریز شود.
یعنی درک موت میشه رسیدن به این حقیقت و واقعیت که قلب وادی غیر ذی زرع است و عامل حیات باید از بیرون به این قلب واریز گردد، انگاری یه عاملی باید به ما بفهمونه که ما اشتباه میکنیم!
عرب به زمینی که برای کشت و زرع آماده نشده و کانه این توانایی را ندارد میگوید المَوَتان!
« الْمَوَتَانُ‏ بإزاء الحيوان، و هي الأرض التي لم تَحْيَ للزَّرع » – « أرض‏ مَوَاتٌ‏ »
مَوَتَان‏ : به ازاء حيوان ، زمينى است كه براى زراعت آماده نشده، ميگويند ارض‏ مَوَاتْ‏.
المَوَتَانُ‏ : سرزمينى كه تا كنون زندگى در آنها نبوده است، متضاد حيوان است.
هر وقت رسیدی به این مطلب که خودت نمیتونی مولد آرامش باشی و باید از این تنهایی به سبب نور ولایت خارج بشی و مدام با این نور ولایت باشی و با این زوج کریم میتونی همیشه آرامش رو تجربه کنی این میشه درک موت! راه درک اشتباهات ما در زندگی همینه و بس.
این حدیث زیبا رو ببین : « مَوَتَانُ‏ الْأَرْضِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ » یعنی نطفه گذاری علمی و بذرپاشی علمی در این قلوب و زمینهایی که به این یقین رسیده اند که عامل آرامش فقط با آل محمد ع است صورت می گیرد و این قلوب و این زمینهای موتان تعلق به صاحبان نور منا اهل البیت ع دارد …
«ماتَ المكانُ: آن جاى ، خالى از مردم و آبادانى شد.»
قلب اهل یقین خالی از هر اندیشه ای شد که خیال کنه میتونه این اندیشه غیر آل محمد ع عامل رسیدن به آرامش باشه. به این میگن درک موت.
«المَوَات‏: زمين خالى از مردم كه مورد استفاده نباشد.»

[موت – نور و ظلمت] :
+  [سورة الأنعام (6): الآيات 122 الى 123]
«أَ وَ مَنْ كانَ‏ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها»
قَالَ الْبَاقِرُ (ع):
مَيْتاً لَا يَعْرِفُ شَيْئاً، وَ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ‏ إِمَاماً يَأْتَمُّ بِهِ،
كَمَنْ‏ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها قَالَ: الَّذِي لَا يَعْرِفُ الْإِمَامَ.
به کسی معرفة الامام بالنورانیة میدهند که درک موت کرده و متوجه اشتباه خود شده باشد « مَنْ كانَ‏ مَيْتاً » ! این ویژگی مهم یعنی درک موت یعنی درک قبض نور قلب، مقدمه اتصال قلب به نور ولایت است ان شاء الله تعالی + « يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها » حیات بعد از درک موت است.
داستان خروج از ظلمت برای کسی که به معالم ربانی یقین ندارد هیچگاه محقق نخواهد شد.
+ [سورة ق (50): الآيات 6 الى 11] :
رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ الْخُرُوجُ (11)
+ [سورة الزخرف (43): الآيات 11 الى 15]
وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (11)
+ [سورة الفرقان (25): الآيات 41 الى 50]
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49)

[مات = نام]
موت و نوم : نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور!
« درک موت » یعنی درک معالم ربانی! یعنی درک تاریکی اشتباه خودت! یعنی درک لیلة قدر!
یعنی با یاد معالم ربانی استعمال اندیشه آل محمد ع نمودن ! یعنی در ویترین اعتقادی آل محمد ع مانکن با عرضه بودن ! + « عَارِضَةُ الأَزْيَاء : مانكن لباس – مانکن با عرضه!»
« ماتَ‏ الرجلُ إذا خضع للحق » معلوم میشه خوب دین خدا رو فهمیدی!
به این دو آیه زیبا توجه کن:
« يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها – وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً »
انگاری بعد از اینکه درک موت میکنی « بَعْدَ مَوْتِها » به حیات طیبة دست پیدا می کنی ! یعنی آرامش قلب بعد از سلما لرجل من آل محمد ع در کلیه موارد و حوادث پیش آمده در زندگی است.
اهل شک میگن : « وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا » آیا اگه به معالم ربانی گوش کنیم واقعا به آرامش می رسیم ؟! ما که باورمون نمیشه و هیچوقت این اندیشه رو استعمال نمی کنیم چون خودمون از اونا بهتر می فهمیم !!! این حال اهل شک و معارینه که قول شیطان «انا خیر منه» در قلبشون کتابت شده است !!!

[نور – درک موت] :
ببین چقدر زیبا شد : مفهوم احیای مجدد چیزی که از بین رفته یعنی احیاء ارض موات در واقع میشه همون مفهوم واژه نور – زهر – فرج – و هزار واژه دیگر پس « يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها – وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً » در واقع اشاره به قبض و بسط دنیای قلوبی داره که تا قبل از آشنایی با معالم ربانی متوجه نور و ظلمت دنیای قلب خویش نمی شدند اما بعد از آشنایی با معالم ربانی ، آل محمد ع به قلب آنها این مطلب حکیمانه را عنایت نمودند که در دل شرایط بتوانند با نور و ظلمت قلب خویش « الله یقبض و یبصط » متوجه امر و نهی ولی خدا شده و اینجوری اهل نور ولایت باشند و تابع دستورات مافوق باشند و اینجوری تاریکی قلب شکافته شده و شکوفه نور، آلارم رسیدن به فرج و نوربارانی قلوب آنها را به ایشان اعلام بدارد کانه به وعده ای که بهره مندی از ارث علمی آل محمد ع است به سبب معالم ربانی دست یافته اند تو گویی از آیه زیبای « و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین » بهره مند شده اند الحمد لله

[درک موت – درک طینت و ولایت]:
[الْمَوْتِ : التَّصْدِيقُ بِمَا لَا يَكُونُ]:
«مرگ: تصديق به‏ نشدنى»: یعنی چه؟!
«مَا لَا يَكُونُ» چیست که باید قلبا آن را تصدیق نماییم تا قلب حالت زیبای درک موت را وجدان نماید؟!
اهل شک و معارین مردگانی هستند که باید از آنها توقعی که از مرده داری داشته باشی یعنی نمی‌فهمد! این مرده فقط با یاد معالم ربانی زنده میشود و ما لایکون یعنی بی یاد معالم ربانی زندگی و حیات نشدنی است و لا یکون می باشد چرا از مردگانی که پیرامونت را گرفته اند انتظار داشتن علائم حیاتی داری و مدام نبضشونو میخوای بگیری و به قلبشون و تنفسشون گوش کنی! هر چی بهشون بگی بابا تو کار دیگران دخالت نکن، اینو نمی فهمن و این مطلب علمی آل محمد ع رو فقط قلوب اهل یقین می فهمن و بهش عمل می کنن و این اگه برات جا بیفته دیگه به همه گیر نمی دی چرا اینقدر اینا برای خودشون و دیگران نسخه مینویسند!
پس ای کسی که خوب حرف میزنی ! خوب هم عمل کن و خوب درک موت کن ! و این فرصت های پیش آمده رو دریاب! ان شاء الله تعالی!
ما لا یکون را فهمیدن یعنی فهمیدن اینکه از کسی که نور ایمان به قلبش نرسیده توقع فهم و تولید آرامش نداشته باش ! با کسانی که قلبشان نور یاد معالم ربانی را نمی فهمند و لذا فرقی با بهائم ندارند چه انتظاری داری! اگه خدا بخواد قلبشونو با نور ولایت آشنا میکنه و عوضش میکنه ! این دیگه فقط کار خدای مهربان است! بذار به عهده خود خدا !!! قلبی که فطرت بیداری داشته باشه منتظر یک جرقه است تا روشن شود و دست از گناه بردارد اما وقتی هزار بار گفته میشه و اثر نمی کنه بدان عیب از بذر و نطفه سالم نیست بلکه زمین و رحم نا بارور است.
این قلب نسبت به نور ولایت در عالم ذر بله نگفته تا حالا که چشمش به نور یاد معالم ربانی می افته دست و پای خودشو گم کنه و گم شده خودشو پیدا کنه!
اشکال از اونجاست که وقتی چیزی به عقل ما جور در نمیاد، بدانیم کجای کار می لنگه! باید با یاد معالم ربانی درک موت نماییم.
امام حسن علیه السلام:
سُئِلَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع عَنِ الْمَوْتِ مَا هُوَ ؟
فَقَالَ هُوَ التَّصْدِيقُ بِمَا لَا يَكُونُ
حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ- عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ
إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا مَاتَ لَمْ يَكُنْ مَيِّتاً فَإِنَّ الْمَيِّتَ هُوَ الْكَافِرُ
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِ‏
يَعْنِي الْمُؤْمِنَ مِنَ الْكَافِرِ وَ الْكَافِرَ مِنَ الْمُؤْمِنِ‏.

+ «سوره جمعه»
ماتت‏ الريحُ إذا سكنتْ.
اسْتَمَاتَ‏ الثوبُ : جامه كهنه و فرسوده شد.
أَمَاتَ‏  نَفْسَهُ : بر نفس خود چيره شد،
أَمَاتَ‏  غَضَبَهُ : خشم او را فرو نشانيد،
ماتَ‏ الرجلُ إذا خضع للحق،
و استمات‏ الرجل إذا طابَ نَفْسا بالموت‏،
مات‏ الثَّوبُ و نَامَ إذا بَلِيَ.
مات‏ الرجل و هَمدَ و هَوَّم‏ إذا نَام.
+ «توهم دینداری»: اگه آیت عرضه بشه و با خودت خیال کنی نکنه آثار عیبت نیست و اشتباهی رخ داده، این عین توهم در دینداری است .
فَإِنَّ الْمَيِّتَ بِمَنْزِلَةِ الْمُحْرِمِ
قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ … بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّه
درک موت :
کسی که در مورد معالم ربانی به یقین می‌رسد (سلما لرجل) و اینجوری به آرامش و نور قلب می‌رسد، این حالت رسیدن به آرامش از قِبَل معالم ربانی را درک موت (فهم اشتباهات خود) یا رسیدن به حالت آرامش قلبی می‌گوییم.
أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ‏ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً (78)
هر كجا باشيد، شما را مرگ درمى‏‌يابد؛ هر چند در بُرجهاى استوار باشيد. و اگر [پيشامد] خوبى به آنان برسد، مى‌‏گويند: «اين از جانب خداست»؛ و چون صدمه‏‌اى به ايشان برسد، مى‌‏گويند:
«اين از طرف توست.» بگو: «همه از جانب خداست.»
[آخر] اين قوم را چه شده است كه نمى‏‌خواهند سخنى را [درست‏] دريابند؟
وَ مَنْ يُهاجِرْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَةً
وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ‏ الْمَوْتُ
فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (100)
و هر كه در راه خدا هجرت كند، در زمين اقامتگاه‏هاى فراوان و گشايشها خواهد يافت؛
و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانه‏‌اش به درآيد، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خداست، و خدا آمرزنده مهربان است.
یک مثال:
یادم میاد مدرسه که میرفتیم چند تا زنگ داشتیم و بینشون زنگ تفریح بود اما زنگ آخر بعدش زنگ خونه ها بود و ما نزدیک آخرای ساعت که می شد کتابامونو بسته بودیم و لباسامونو پوشیده بودیم و منتظر به صدا در آمدن زنگ مدرسه بودیم که بریم خونه هامون ! حال اون دانش آموزی که منتظر شنیدن زنگ آخره ! «کاروانسرای دنیا» باید حال ما در این دنیا باشه که دیگه براش چیزی فرقی نمی کنه چون بار و بونه شو بسته و داره میره و آماده است حالا اینکه سر جای میز و صندلی کلاسش سرو صدا کنه و یا اینکه بخاری رو خاموش کردن سردش میشه و … دیگه هیچ بهانه ای اونو به اعتراض بر علیه شرایط کلاس وانمیداره چون اصلا به موندن در کلاس دل نبسته و میدونه که عنقریب زنگو میزنن و او آماده رفتن به جایی بهتر از کلاس تنگ و شلوغ و پر سر و صداست یعنی خانه آخرت همجوار و همسایه با آل محمد ع … «استعدوا للموت !!!»

[درک موت – قساوت] :
« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقِيناً لَا شَكَّ فِيهِ أَشْبَهَ بِشَكٍّ لَا يَقِينَ فِيهِ مِنَ الْمَوْتِ.
خداوند يقين خالصى را چون شك خالصى نيافريده مانند مرگ كه هر كسى بدان معتقد است و كمتر كسى در فكر آنست.
چیستان؟!
اون چیه که هم یقینی است که شکی در آن نیست و هم شکی است که یقینی در آن نیست؟!!!
باور ما نسبت به مرگ چگونه است؟!
مرگ همان یقینی است که برای اهلش یقین است اما برای نااهلان در حد شک است و میگویند حالا کو تا مردن ؟! این شک نسبت به موت موجب قساوت قلب می شود برای همینه که وقتی تشییع جنازه میری قلب یه تلنگری میخوره که به موت یقین داشته باشد لذا قلب رقیق شده و اشکی ریخته می شود.
خیلی زیباست : واقعا همینطوره ! یعنی از نظر تئوری یقین صد در صد داریم و ذره ای شک نداریم که موت برای ما حتمی است اما جالب اینجاست که در عمل جوری رفتار می کنیم که هر کس به کارهای ما نگاه می کند می فهمد که ما اصلا به مرگ یقین نداریم و نسبت به مرگ شک داریم – که آیا واقعا این شتری است که در خونه همه می خوابه بجز ما – لذا این شک نسبت به موت در عمل ما رو بر آن می دارد که فعلا کار خودمونو بکنیم و خیلی به فکر آخرت نباشیم بقول معروف دم غنیمت است ! دو عبارت « يَقِيناً لَا شَكَّ فِيهِ » و « شَكٍّ لَا يَقِينَ فِيهِ » اشاره به دو اعتقاد دارد : اعتقاد اهل یقین مستقرین و اعتقاد شک معارین : خلقت ظاهری معار و مستقر چقدر شبیه به یکدیگر است یعنی در ظاهر هر دو ایمان رو نشون میدن اما در عمل وقتی آیت عرضه میشه باید دید چه کسی به اندیشه و معالم ربانی عمل میکنه در واقع زیبایی این حدیث برای بحث «درک موت – استعدوا للموت» است یعنی « لَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ … أَشْبَهَ بِ … مِنَ الْمَوْتِ » ، « أَشْبَهَ مِنَ الْمَوْتِ » : یقین خالص فقط در شرایطی ایجاد می شود که شخص مرده، مثلا پدر و مادر من، الآن شک ندارند که مرده اند !!! از این یقین بالاتر !!! دیگه نمیشه ، حالا ای کاش قبل از اینکه موت ظاهری برسد ، قلب درک موت نماید تا در دنیا یقینش به درجه ای برسد که مشرفون علی الآخره باشد. »

[حدیث درک چهار موت] :
« يَمُوتُ النَّاسُ مَرَّةً وَ يَمُوتُ أَحَدُهُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً … »:
همه یه بار میمیرن ! اهل یقین روزی هفتاد بار میمیرن !!!
یعنی هر بار میان با اندیشه خودشون مشکلاتشونو حل کنن، با تاریکی قلبشون، یادشون میاد نظر خودشون جز بدبختی چیزی ببار نیاورده و نمیاره و نخواهد آورد لذا این نظر رو زیر پا میذارن، این میشه میراندن نظر خود ! این میشه درک موت ! این چیز با ارزشی میشه ! چون این موت مقدمه حیات طیبه است که یحی الأرض بعد موتها !!! همینکه نظر خودشونو زیر پا میذارن، قلبشون به نور معرفت پیدا میکنه! این میشه معرفة الامام بالنورانیة.
این درک موت میشه همون صبر البهائم. واژه صبر چه زیباست ! صبر همان درک موت است ! لذا روزی هفتاد بار باید صبر کرد باید درک موت کرد باید هجرت کرد «هجر البعیر» یعنی باید عیوب را غیر فعال نمود و آنها را استعمال ننمود.
… يَا أَحْمَدُ
إِنَّ أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ رَقِيقَةٌ وُجُوهُهُمْ
كَثِيرٌ حَيَاؤُهُمْ
قَلِيلٌ حُمْقُهُمْ
كَثِيرٌ نَفْعُهُمْ
قَلِيلٌ مَكْرُهُمْ
النَّاسُ مِنْهُمْ فِي رَاحَةٍ
وَ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي تَعَبٍ
كَلَامُهُمْ مَوْزُونٌ
مُحَاسِبِينَ لِأَنْفُسِهِمْ
مُتْعِبِينَ لَهَا
تَنَامُ أَعْيُنُهُمْ وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُهُمْ
أَعْيُنُهُمْ بَاكِيَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاكِرَةٌ
إِذَا كُتِبَ النَّاسُ مِنَ الْغَافِلِينَ كُتِبُوا مِنَ الذَّاكِرِينَ
فِي أَوَّلِ النِّعْمَةِ يَحْمَدُونَ وَ فِي آخِرِهَا يَشْكُرُونَ
دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ
تَفْرَحُ الْمَلَائِكَةُ بِهِمْ يَدُورُ دُعَاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ
يُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ يَسْمَعَ كَلَامَهُمْ كَمَا تُحِبُّ الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا وَ لَا يَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَيْ‏ءٌ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَا يُرِيدُونَ كَثْرَةَ الطَّعَامِ وَ لَا كَثْرَةَ الْكَلَامِ وَ لَا كَثْرَةَ اللِّبَاسِ النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَى وَ اللَّهُ عِنْدَهُمْ حَيٌّ قَيُّومٌ كَرِيمٌ يَدْعُونَ الْمُدْبِرِينَ كَرَماً وَ يُرِيدُونَ الْمُقْبِلِينَ تَلَطُّفاً قَدْ صَارَتِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُمْ وَاحِدَةً يَمُوتُ النَّاسُ مَرَّةً وَ يَمُوتُ أَحَدُهُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً مِنْ مُجَاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ مُخَالَفَةِ هَوَاهُمْ وَ الشَّيْطَانُ الَّذِي يَجْرِي فِي عُرُوقِهِمْ وَ لَوْ تَحَرَّكَتْ رِيحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ إِنْ قَامُوا بَيْنَ يَدَيَ‏ كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ‏ لَا أَرَى فِي قَلْبِهِمْ شُغُلًا لِمَخْلُوقٍ فَوَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُحْيِيَنَّهُمْ حَيَاةً طَيِّبَةً إِذَا فَارَقَتْ أَرْوَاحُهُمْ مِنْ جَسَدِهِمْ- لَا أُسَلِّطُ عَلَيْهِمْ مَلَكَ الْمَوْتِ وَ لَا يَلِي قَبْضَ رُوحِهِمْ غَيْرِي وَ لَأَفْتَحَنَّ لِرُوحِهِمْ أَبْوَابَ السَّمَاءِ كُلَّهَا وَ لَأَرْفَعَنَّ الْحُجُبَ كُلَّهَا دُونِي وَ لَآمُرَنَّ الْجِنَانَ فَلْتُزَيَّنَنَّ وَ الْحُورَ الْعِينَ فَلْتُزَفَّنَ‏ وَ الْمَلَائِكَةَ فَلْتُصَلِّيَنَ‏ وَ الْأَشْجَارَ فَلْتُثْمِرَنَّ وَ ثِمَارَ الْجَنَّةِ فَلْتُدْلِيَنَ‏ وَ لَآمُرَنَّ رِيحاً مِنَ الرِّيَاحِ الَّتِي تَحْتَ الْعَرْشِ فَلْتَحْمِلَنَّ جِبَالًا مِنَ الْكَافُورِ وَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ فَلْتَصِيرَنَّ وَقُوداً مِنْ غَيْرِ النَّارِ فَلْتَدْخُلَنَّ بِهِ وَ لَا يَكُونُ بَيْنِي وَ بَيْنَ رُوحِهِ سِتْرٌ فَأَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ مَرْحَباً وَ أَهْلًا بِقُدُومِكَ عَلَيَّ اصْعَدْ بِالْكَرَامَةِ وَ الْبُشْرَى وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ‏ فَلَوْ رَأَيْتَ الْمَلَائِكَةَ كَيْفَ يَأْخُذُ بِهَا وَاحِدٌ وَ يُعْطِيهَا الْآخَرُ.
اى احمد! همانا اهل نيكى و آخرت چهره‌‏هايشان شرمگين، حياشان بسيار، نادانيشان كم، فايده‏‌شان فراوان، نيرنگشان اندك، مردم از آنان در آسايشند، اما آنان از مردم در ناراحتى، سخنشان سنگين، حسابگر نفسهاى خود باشند، مر آنها را در زحمت اندازند،
ديدگانشان در خواب دلهايشان بيدار است، ديدگانشان گريان، دلهايشان بياد خدا آنگاه كه مردم از غافلان باشند اينان در زمرۀ يادكنندگان خدا نوشته شوند، در ابتداى هر نعمت سپاسگزارى و در پايانش ستايش كنند، دعايشان در پيشگاه خدا بلند شده، سخنشان شنيده شده فرشتگان بواسطۀ آنان شادمانند، دعايشان در زير حجابها مى‏‌چرخد.
پروردگار دوست دارد كه سخنشان را بشنود آنچنان كه مادر فرزندش را دوست ميدارد، چيزى آنان را يك چشم بهم زدن از خدا غافل نميكند، نه زياد ميخورند و نه بسيار حرف ميزنند و نه لباس فراوان را اراده دارند، مردم در پيش آنان مردگانند، خدا در نزديشان زنده و بى‏‌همتاست، پشت‏‌كنندگان را از روى كرم ميخوانند، رو آورندگان را ارادۀ مهربانى مى‌‏كنند، دنيا و آخرت در نزدشان يكى شده،
مردم يك بار مى‌‏ميرند و يكى از آنان روزى هفتاد مرتبه ميميرد از جنگيدن با نفسها و مخالفت كردن با هوايشان و شيطانى كه در رگهاى آنان در حركت است
اگر بادى را بحركت در آورد به جنبش در آورد ايشان را، اگر در برابر من بايستند گويا ايشان بنائى محكم و بهمديگر پيوسته‌‏اند، نمى‏‌بينم در دلهايشان سرگرمى از آفريدگان سوگند بعزتم كه آنان را زنده كنم زندگى گوارا، هر گاه روح از پيكرشان جدا شود فرشتۀ مرگ را بر آنان مسلط نمى‌‏كنم.
كسى متصدى قبض روحشان جز من نميشود، براى روحشان تمام درهاى آسمان را بگشايم، تمام پرده‏‌ها را از نظرشان بر طرف كنم، فرمان دهم بهشت را كه زينت و آرايش كنند، حوريان به همسرى‌‏شان در آورده شود، فرشتگان درود بر آنان فرستند، درختان ميوه‏‌شان دهند، ميوه‏‌هاى بهشت بسويشان فرستاده شود، همانا فرمان دهم بادى را كه در زير عرش است تا كوههاى مشك اذفر و كافور برايشان آورد، برافروخته مى‏‌شوند بدون آتش.
سپس داخل آن ميشوند،
ميان من و روح او فاصله‌‏اى نيست،
بدو هنگام قبض روحش ميگويم: مرحبا اهلا به آمدن تو بسوى ما بالا بيا با كرامت و مژده و رحمت و بهشت، بهشتهائيست براى آنان در آن بهشت نعمتهاى هميشگى است، در آن بهشت جاويدانند هميشه همانا در پيشگاه خدا پاداشى بزرگ است پس اگر ببينى فرشتگان را چگونه آنها را ميگيرند و بديگرى مى‏‌بخشند.

«الموت النور الولایة»:
موت، قبض نور است!
این علامت برای اهل نور و اهل حسد چه معنا و ارزشی دارد؟!

+ «سعادت و شقاوت»:
«وَلاَيَةُ اَللَّهِ وَ اَلسَّعَادَةُ – وَلاَيَةُ اَلشَّيْطَانِ وَ اَلشَّقَاوَةُ»
«اَلْأَجَلُاَلْأَمَلُ»

امام باقر علیه السلام:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏
الْمَوْتَ الْمَوْتَ
جَاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِيهِ
جَاءَ بِالرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ وَ الْكَرَّةِ الْمُبَارَكَةِ إِلَى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ
لِأَهْلِ دَارِ الْخُلُودِ الَّذِينَ كَانَ لَهَا سَعْيُهُمْ وَ فِيهَا رَغْبَتُهُمْ

وَ جَاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِيهِ
جَاءَ بِالشِّقْوَةِ وَ النَّدَامَةِ وَ الْكَرَّةِ الْخَاسِرَةِ إِلَى نَارٍ حَامِيَةٍ
لِأَهْلِ دَارِ الْغُرُورِ الَّذِينَ كَانَ لَهَا سَعْيُهُمْ وَ فِيهَا رَغْبَتُهُمْ.
ثُمَّ قَالَ
وَ قَالَ
إِذَا اِسْتَحَقَّتْ وَلاَيَةُ اَللَّهِ وَ اَلسَّعَادَةُ
جَاءَ اَلْأَجَلُ بَيْنَ اَلْعَيْنَيْنِ وَ ذَهَبَ اَلْأَمَلُ وَرَاءَ اَلظَّهْرِ
وَ إِذَا اِسْتَحَقَّتْ وَلاَيَةُ اَلشَّيْطَانِ وَ اَلشَّقَاوَةُ
جَاءَ اَلْأَمَلُ بَيْنَ اَلْعَيْنَيْنِ وَ ذَهَبَ اَلْأَجَلُ وَرَاءَ اَلظَّهْرِ
قَالَ
وَ سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
أَيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ أَكْيَسُ
فَقَالَ
أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ اِسْتِعْدَاداً
.
امام باقر عليه السّلام مى‌فرمايد:
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
ياد كنيد مرگ را! ياد كنيد مرگ را!
آگاه باشيد كه چاره‌اى جز مرگ نيست،
مرگ آمد با آن چه در آن بود، نسيم و راحتى را آورد،
بازگشتى مبارك به سوى بهشت بلند مرتبه
براى اهل سراى جاودانى،
كسانى كه براى آن سرا كوشيدند و به آن سرا رغبت داشتند
و مرگ آمد با آن‌چه كه در آن بود، از بدبختى، پشيمانى
و بازگشتى زيان‌بار به سوى آتشى در نهايت گرمى
براى اهل سراى فريبنده،
كسانى كه براى دنيا كوشيدند و به آن رغبت داشتند.
آن‌گاه حضرتش فرمود:
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

اگر كسى مستحق دوستى خداوند و نيك‌بختى باشد،
مرگ در ميان دو چشم او آيد و آرزو در پشت سر او قرار مى‌گيرد،
[رو به نور و پشت به تمنّا]
و اگر مستحق دوستى شيطان و بدبختى باشد،
آرزو در ميان دو چشم او آيد و مرگ در پشت سر او قرار گيرد.
[رو به تمنّا و پشت به نور]
فرمود:
هم‌چنين از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سؤال شد
كدام يك از مؤمنان زيرك‌ترند؟
فرمود:
كسانى كه بيشتر مرگ را ياد كنند و آمادگى ايشان براى آن شديدتر است.

السلامُ عَلَیکَ يا عَلي بِن الحُسَيِن السَجّاد (علیهما السلام)

قبض و بسط نور قلب، ولایت خاصّۀ امام سجاد علیه السلام!

امام سجاد علیه السلام:
عَنْ سَالِمِ بْنِ قَبِيصَةَ، قَالَ:
شَهِدْتُ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) وَ هُوَ يَقُولُ:
أَنَا أَوَّلُ مَنْ خَلَقَ اَلْأَرْضَ، وَ أَنَا آخِرُ مَنْ يُهْلِكُهَا. + «سلخ»
فَقُلْتُ لَهُ: يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، وَ مَا آيَةُ ذَلِكَ؟
قَالَ:
آيَةُ ذَلِكَ أَنْ أَرُدَّ اَلشَّمْسَ مِنْ مَغْرِبِهَا إِلَى مَشْرِقِهَا، وَ مِنْ مَشْرِقِهَا إِلَى مَغْرِبِهَا.
فَقِيلَ لَهُ: اِفْعَلْ ذَلِكَ.
فَفَعَلَ.
سالم بن قبیصه گوید:
امام سجاد علیه السلام را دیدم که میفرمود:
من اولین کسی هستم که زمین را خلق کرد و آخرین کسی هستم که آن را هلاک میکنم!
عرض کردم: نشانه اش چیست؟
حضرت فرمود:
نشانه‌اش این است که اگر بخواهم خورشید را از مغرب به مشرق و از مشرق به مغرب میبرم.
پس به حضرت عرض کردم: انجام دهید،
پس انجام دادند.

خورشید را از مغرب به مشرق و از مشرق به مغرب می‌برم!

داستان تکراری اصحاب کهف!
+ «فیء»

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ.

جابر، نزد امام سجاد علیه السلام، از اهل حسادت شکایت میکند!
و داستان تکان دادن نخی که جبرئیل برای رسول خدا ص آورده!
یک سر نخ به دست امام باقر ع و سر دیگر نخ در دست جابر!

امام سجاد علیه السلام:
عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ:
لَمَّا أَفْضَتِ الْخِلَافَةُ إِلَى بَنِي أُمَيَّةَ سَفَكُوا فِيهَا الدَّمَ الْحَرَامَ وَ لَعَنُوا فِيهَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى الْمَنَابِرِ أَلْفَ شَهْرٍ وَ تَبَرَّءُوا مِنْهُ وَ اغْتَالُوا الشِّيعَةَ فِي كُلِّ بَلْدَةٍ وَ اسْتَأْصَلُوا بُنْيَانَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا لِحُطَامِ دُنْيَاهُمْ فَخَوَّفُوا النَّاسَ فِي الْبُلْدَانِ وَ كُلُّ مَنْ لَمْ يَلْعَنْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْهُ قَتَلُوهُ كَائِناً مَنْ كَانَ
قَالَ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ الْجُعْفِيُّ فَشَكَوْتُ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ أَشْيَاعِهِمْ إِلَى الْإِمَامِ الْمُبِينِ أَطْهَرِ الطَّاهِرِينَ زَيْنِ الْعِبَادِ وَ سَيِّدِ الزُّهَّادِ وَ خَلِيفَةِ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا
فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
قَدْ قَتَلُونَا تَحْتَ كُلِّ حَجَرٍ وَ مَدَرٍ وَ اسْتَأْصَلُوا شَأْفَتَنَا وَ أَعْلَنُوا لَعْنَ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَلَى الْمَنَابِرِ وَ الْمَنَارَاتِ وَ الْأَسْوَاقِ وَ الطُّرُقَاتِ وَ تَبَرَّءُوا مِنْهُ حَتَّى إِنَّهُمْ لَيَجْتَمِعُونَ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَيَلْعَنُونَ عَلِيّاً ع عَلَانِيَةً لَا يُنْكِرُ ذَلِكَ أَحَدٌ وَ لَا يَنْهَرُ فَإِنْ أَنْكَرَ ذَلِكَ أَحَدٌ مِنَّا حَمَلُوا عَلَيْهِ بِأَجْمَعِهِمْ وَ قَالُوا هَذَا رَافِضِيٌّ أَبُو تُرَابِيٌّ وَ أَخَذُوهُ إِلَى سُلْطَانِهِمْ وَ قَالُوا هَذَا ذَكَرَ أَبَا تُرَابٍ بِخَيْرٍ فَضَرَبُوهُ ثُمَّ حَبَسُوهُ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ قَتَلُوهُ
فَلَمَّا سَمِعَ الْإِمَامُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ ذَلِكَ مِنِّي نَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ سَيِّدِي مَا أَحْلَمَكَ وَ أَعْظَمَ شَأْنَكَ فِي حِلْمِكَ وَ أَعْلَى سُلْطَانَكَ يَا رَبِّ قَدْ أَمْهَلْتَ‏ عِبَادَكَ فِي بِلَادِكَ حَتَّى ظَنُّوا أَنَّكَ أَمْهَلْتَهُمْ أَبَداً وَ هَذَا كُلُّهُ بِعَيْنِكَ لَا يُغَالَبُ قَضَاؤُكَ وَ لَا يُرَدُّ الْمَحْتُومُ مِنْ تَدْبِيرِكَ كَيْفَ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا
قَالَ
ثُمَّ دَعَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ابْنَهُ مُحَمَّداً ع فَقَالَ يَا بُنَيَّ قَالَ لَبَّيْكَ يَا سَيِّدِي قَالَ إِذَا كَانَ غَداً فَاغْدُ إِلَى مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خُذْ مَعَكَ الْخَيْطَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَ جَبْرَئِيلَ عَلَى جَدِّنَا ص
فَحَرِّكْهُ تَحْرِيكاً لَيِّناً وَ لَا تُحَرِّكْهُ شَدِيداً اللَّهَ اللَّهَ فَيَهْلِكُ النَّاسُ كُلُّهُمْ
قَالَ جَابِرٌ
فَبَقِيتُ مُتَفَكِّراً مُتَعَجِّباً مِنْ قَوْلِهِ فَمَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لِمَوْلَايَ ع فَغَدَوْتُ إِلَى مُحَمَّدٍ ع وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيَّ لَيْلٌ حِرْصاً أَنْ أَنْظُرَ إِلَى الْخَيْطِ وَ تَحْرِيكِهِ فَبَيْنَمَا أَنَا عَلَى دَابَّتِي إِذْ خَرَجَ الْإِمَامُ ع فَقُمْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ
فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ وَ قَالَ مَا غَدَا بِكَ فَلَمْ تَكُنْ تَأْتِينَا فِي هَذَا الْوَقْتِ
فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ سَمِعْتُ أَبَاكَ ص يَقُولُ بِالْأَمْسِ خُذِ الْخَيْطَ وَ سِرْ إِلَى مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَحَرِّكْهُ تَحْرِيكاً لَيِّناً وَ لَا تُحَرِّكْهُ تَحْرِيكاً شَدِيداً فَتُهْلِكَ النَّاسَ كُلَّهُمْ
فَقَالَ يَا جَابِرُ لَوْ لَا الْوَقْتُ الْمَعْلُومُ وَ الْأَجَلُ الْمَحْتُومُ وَ الْقَدَرُ الْمَقْدُورُ لَخَسَفْتُ وَ اللَّهِ بِهَذَا الْخَلْقِ الْمَنْكُوسِ فِي طَرْفَةِ عَيْنٍ لَا بَلْ فِي لَحْظَةٍ لَا بَلْ فِي لَمْحَةٍ
وَ لَكِنَّنَّا عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‏
قَالَ قُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي وَ لِمَ تَفْعَلُ هَذَا بِهِمْ
قَالَ مَا حَضَرْتَ أَبِي بِالْأَمْسِ وَ الشِّيعَةُ يَشْكُونَ إِلَيْهِ مَا يَلْقَوْنَ مِنَ النَّاصِبِيَّةِ الْمَلاعِينِ وَ الْقَدَرِيَّةِ الْمُقَصِّرِينَ
فَقُلْتُ بَلَى يَا سَيِّدِي
قَالَ فَإِنِّي أُرْعِبُهُمْ وَ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يَهْلِكَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ وَ يُطَهِّرَ اللَّهُ مِنْهُمُ الْبِلَادَ وَ يُرِيحَ الْعِبَادَ
قُلْتُ يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ تُرْعِبُهُمْ وَ هُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصَوْا
قَالَ امْضِ بِنَا إِلَى الْمَسْجِدِ لِأُرِيَكَ قُدْرَةَ اللَّهِ تَعَالَى
قَالَ جَابِرٌ فَمَضَيْتُ مَعَهُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ فِي التُّرَابِ وَ كَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ أَخْرَجَ مِنْ كُمِّهِ خَيْطاً دَقِيقاً يَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ الْمِسْكِ وَ كَانَ‏ أَدَقَّ فِي الْمَنْظَرِ مِنْ خَيْطِ الْمَخِيطِ
ثُمَّ قَالَ خُذْ إِلَيْكَ طَرَفَ الْخَيْطِ وَ امْشِ رُوَيْداً وَ إِيَّاكَ ثُمَّ إِيَّاكَ أَنْ تُحَرِّكَهُ
قَالَ فَأَخَذْتُ طَرَفَ الْخَيْطِ وَ مَشَيْتُ رُوَيْداً
فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ قِفْ يَا جَابِرُ فَوَقَفْتُ
فَحَرَّكَ الْخَيْطَ تَحْرِيكاً لَيِّناً فَمَا ظَنَنْتُ أَنَّهُ حَرَّكَهُ مِنْ لِينِهِ
ثُمَّ قَالَ نَاوِلْنِي طَرَفَ الْخَيْطِ
قَالَ فَنَاوَلْتُهُ فَقُلْتُ مَا فَعَلْتَ بِهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
قَالَ وَيْحَكَ اخْرُجْ إِلَى النَّاسِ وَ انْظُرْ مَا حَالُهُمْ
قَالَ فَخَرَجْتُ مِنَ الْمَسْجِدِ فَإِذَا صِيَاحٌ وَ وَلْوَلَةٌ مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ وَ زَاوِيَةٍ وَ إِذَا زَلْزَلَةٌ وَ هَدَّةٌ وَ رَجْفَةٌ وَ إِذَا الْهَدَّةُ أَخْرَبَتْ عَامَّةَ دُورِ الْمَدِينَةِ وَ هَلَكَ تَحْتَهَا أَكْثَرُ مِنْ ثَلَاثِينَ أَلْفَ رَجُلٍ وَ امْرَأَةٍ وَ إِذَا بِخَلْقٍ يَخْرُجُونَ مِنَ السِّكَكِ لَهُمْ بُكَاءٌ وَ عَوِيلٌ وَ ضَوْضَاةٌ وَ رَنَّةٌ شَدِيدَةٌ وَ هُمْ يَقُولُونَ‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ قَدْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ وَ هَلَكَ النَّاسُ وَ آخَرُونَ يَقُولُونَ الزَّلْزَلَةُ وَ الْهَدَّةُ وَ آخَرُونَ يَقُولُونَ الرَّجْفَةُ وَ الْقِيَامَةُ هَلَكَ فِيهَا عَامَّةُ النَّاسِ وَ إِذَا أُنَاسٌ قَدْ أَقْبَلُوا يَبْكُونَ يُرِيدُونَ الْمَسْجِدَ وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُونَ لِبَعْضٍ كَيْفَ لَا يُخْسَفُ بِنَا وَ قَدْ تَرَكْنَا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ ظَهَرَ الْفِسْقُ وَ الْفُجُورُ وَ كَثُرَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ اللِّوَاطَةُ وَ اللَّهِ لَيَنْزِلَنَّ بِنَا مَا هُوَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ وَ أَعْظَمُ أَوْ نُصْلِحَ أَنْفُسَنَا
قَالَ جَابِرٌ فَبَقِيتُ مُتَحَيِّراً أَنْظُرُ إِلَى النَّاسِ يَبْكُونَ وَ يَصِيحُونَ وَ يُوَلْوِلُونَ وَ يَغْدُونَ زُمَراً إِلَى الْمَسْجِدِ فَرَحِمْتُهُمْ حَتَّى وَ اللَّهِ بَكَيْتُ لِبُكَائِهِمْ وَ إِذَا لَا يَدْرُونَ مِنْ أَيْنَ أُتُوا وَ أُخِذُوا
فَانْصَرَفْتُ إِلَى الْإِمَامِ الْبَاقِرِ ع وَ قَدِ اجْتَمَعَ النَّاسُ لَهُ وَ هُمْ يَقُولُونَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَرَى مَا نَزَلَ بِنَا بِحَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ هَلَكَ النَّاسُ وَ مَاتُوا فَادْعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا
فَقَالَ لَهُمْ افْزَعُوا إِلَى الصَّلَاةِ وَ الصَّدَقَةِ وَ الدُّعَاءِ
ثُمَّ سَأَلَنِي فَقَالَ يَا جَابِرُ مَا حَالُ النَّاسِ
فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي لَا تَسْأَلْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
خَرِبَتِ الدُّورُ وَ الْقُصُورُ وَ هَلَكَ النَّاسُ وَ رَأَيْتُهُمْ بِغَيْرِ رَحْمَةٍ فَرَحِمْتُهُمْ

فَقَالَ‏ لَا رَحِمَهُمُ اللَّهُ أَبَداً أَمَا إِنَّهُ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ بَقِيَّةٌ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا رَحِمْتَ أَعْدَاءَنَا وَ أَعْدَاءَ أَوْلِيَائِنَا
ثُمَّ قَالَ ع
سُحْقاً سُحْقاً بُعْداً بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏
وَ اللَّهِ لَوْ حَرَّكْتُ الْخَيْطَ أَدْنَى تَحْرِيكَةٍ لَهَلَكُوا أَجْمَعِينَ وَ جَعَلَ أَعْلَاهَا أَسْفَلَهَا وَ لَمْ يَبْقَ دَارٌ وَ لَا قَصْرٌ وَ لَكِنْ أَمَرَنِي سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ أَنْ لَا أُحَرِّكَهُ شَدِيداً ثُمَّ صَعِدَ الْمَنَارَةَ وَ النَّاسُ لَا يَرَوْنَهُ فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ
أَلَا أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ فَظَنَّ النَّاسُ أَنَّهُ صَوْتٌ مِنَ السَّمَاءِ فَخَرُّوا لِوُجُوهِهِمْ وَ طَارَتْ أَفْئِدَتُهُمْ وَ هُمْ يَقُولُونَ فِي سُجُودِهِمْ الْأَمَانَ الْأَمَانَ فَإِذَا هُمْ‏ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِ‏ وَ لَا يَرَوْنَ الشَّخْصَ
ثُمَّ أَشَارَ بِيَدِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ أَنَا أَرَاهُ وَ النَّاسُ لَا يَرَوْنَهُ فَزَلْزَلَتِ الْمَدِينَةُ أَيْضاً زَلْزَلَةً خَفِيفَةً لَيْسَتْ كَالْأُولَى وَ تَهَدَّمَتْ فِيهَا دُورَةٌ كَثِيرَةٌ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ‏
ثُمَّ تَلَا بَعْدَ مَا نَزَلَ‏ فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ‏ حِجارَةً مِنْ طِينٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ‏
وَ تَلَا ع‏
فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ‏
قَالَ وَ خَرَجَتِ الْمُخَدَّرَاتُ فِي الزَّلْزَلَةِ الثَّانِيَةِ مِنْ خُدُورِهِنَّ مُكَشَّفَاتِ الرُّءُوسِ وَ إِذَا الْأَطْفَالُ يَبْكُونَ وَ يَصْرُخُونَ فَلَا يَلْتَفِتُ أَحَدٌ
فَلَمَّا بَصُرَ الْبَاقِرُ ع ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى الْخَيْطِ فَجَمَعَهُ فِي كَفِّهِ فَسَكَنَتِ الزَّلْزَلَةُ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي وَ النَّاسُ لَا يَرَوْنَهُ وَ خَرَجْنَا مِنَ الْمَسْجِدِ فَإِذَا قَوْمٌ قَدِ اجْتَمَعُوا إِلَى بَابِ حَانُوتِ الْحَدَّادِ وَ هُمْ خَلْقٌ كَثِيرٌ يَقُولُونَ مَا سَمِعْتُمْ فِي مِثْلِ هَذَا الْمَدَرَةِ مِنَ‏ الْهِمَّةِ
فَقَالَ بَعْضُهُمْ بَلَى لَهَمْهَمَةٌ كَثِيرَةٌ وَ قَالَ آخَرُونَ بَلْ وَ اللَّهِ صَوْتٌ وَ كَلَامٌ وَ صِيَاحٌ كَثِيرٌ وَ لَكُنَّا وَ اللَّهِ لَمْ نَقِفْ عَلَى الْكَلَامِ
قَالَ جَابِرٌ فَنَظَرَ الْبَاقِرُ ع إِلَى قِصَّتِهِمْ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ
دَأْبُنَا وَ دَأْبُهُمْ إِذَا بَطِرُوا وَ أَشِرُوا وَ تَمَرَّدُوا وَ بَغَوْا أَرْعَبْنَاهُمْ وَ خَوَّفْنَاهُمْ فَإِذَا ارْتَدَعُوا وَ إِلَّا أَذِنَ اللَّهُ فِي خَسْفِهِمْ
قَالَ جَابِرٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا هَذَا الْخَيْطُ الَّذِي فِيهِ الْأُعْجُوبَةُ
قَالَ هَذِهِ‏ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِلَيْنَا
يَا جَابِرُ إِنَّ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً وَ مَكَاناً رَفِيعاً وَ لَوْ لَا نَحْنُ لَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ أَرْضاً وَ لَا سَمَاءً وَ لَا جَنَّةً وَ لَا نَاراً وَ لَا شَمْساً وَ لَا قَمَراً وَ لَا بَرّاً وَ لَا بَحْراً وَ لَا سَهْلًا وَ لَا جَبَلًا وَ لَا رَطْباً وَ لَا يَابِساً وَ لَا حُلْواً وَ لَا مُرّاً وَ لَا مَاءً وَ لَا نَبَاتاً وَ لَا شَجَراً
اخْتَرَعَنَا اللَّهُ مِنْ نُورِ ذَاتِهِ لَا يُقَاسُ بِنَا بَشَرٌ بِنَا أَنْقَذَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِنَا هَدَاكُمُ اللَّهُ وَ نَحْنُ وَ اللَّهِ دَلَلْنَاكُمْ عَلَى رَبِّكُمْ فَقِفُوا عَلَى أَمْرِنَا وَ نَهْيِنَا وَ لَا تَرُدُّوا كُلَّ مَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنَّا فَأَنَا أَكْبَرُ وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَرْفَعُ مِنْ جَمِيعِ مَا يَرِدُ عَلَيْكُمْ مَا فَهِمْتُمُوهُ فَاحْمَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ وَ مَا جَهِلْتُمُوهُ
فَكِلُوا أَمْرَهُ إِلَيْنَا وَ قُولُوا أَئِمَّتُنَا أَعْلَمُ بِمَا قَالُوا
قَالَ
ثُمَّ اسْتَقْبَلَهُ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ رَاكِباً وَ حَوَالَيْهِ حُرَّاسُهُ وَ هُمْ يُنَادُونَ فِي النَّاسِ مَعَاشِرَ النَّاسِ احْضُرُوا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع وَ تَقَرَّبُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ لَعَلَّ اللَّهَ يَصْرِفُ عَنْكُمُ الْعَذَابَ
فَلَمَّا بَصُرُوا بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع تَبَادَرُوا نَحْوَهُ وَ قَالُوا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ مَا تَرَى مَا نَزَلَ بِأُمَّةِ جَدِّكَ مُحَمَّدٍ ص هَلَكُوا وَ فَنُوا عَنْ آخِرِهِمْ أَيْنَ أَبُوكَ حَتَّى نَسْأَلَهُ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ نَتَقَرَّبَ بِهِ إِلَى اللَّهِ لِيَرْفَعَ اللَّهُ بِهِ عَنْ أُمَّةِ جَدِّكَ هَذَا الْبَلَاءَ
قَالَ لَهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع يَفْعَلُ اللَّهُ تَعَالَى إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَصْلِحُوا أَنْفُسَكُمْ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّضَرُّعِ وَ التَّوْبَةِ وَ الْوَرَعِ وَ النَّهْيِ عَمَّا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ لَا يَأْمَنُ‏ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ‏
قَالَ جَابِرٌ فَأَتَيْنَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع وَ هُوَ يُصَلِّي فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّى فَرَغَ مِنْ‏ صَلَاتِهِ وَ أَقْبَلَ عَلَيْنَا
فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ مَا خَبَرُ النَّاسِ
فَقَالَ ذَلِكَ لَقَدْ رَأَى مِنْ قُدْرَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَا زَالَ مُتَعَجِّباً مِنْهَا
قَالَ جَابِرٌ إِنَّ سُلْطَانَهُمْ سَأَلَنَا أَنْ نَسْأَلَكَ أَنْ تَحْضُرَ إِلَى الْمَسْجِدِ حَتَّى يَجْتَمِعَ النَّاسُ يَدْعُونَ وَ يَتَضَرَّعُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَسْأَلُونَهُ الْإِقَالَةَ
قَالَ فَتَبَسَّمَ ع ثُمَّ تَلَا
أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ‏ وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ‏
فَقُلْتُ سَيِّدِي الْعَجْبُ أَنَّهُمْ لَا يَدْرُونَ مِنْ أَيْنَ أُتُوا
قَالَ أَجَلْ ثُمَّ تَلَا
فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ‏
وَ هِيَ وَ اللَّهِ آيَاتُنَا وَ هَذِهِ أَحَدُهَا وَ هِيَ وَ اللَّهِ وَلَايَتُنَا
يَا جَابِرُ مَا تَقُولُ فِي قَوْمٍ أَمَاتُوا سُنَّتَنَا وَ تَوَالَوْا أَعْدَاءَنَا وَ انْتَهَكُوا حُرْمَتَنَا فَظَلَمُونَا وَ غَصَبُونَا وَ أَحْيَوْا سُنَنَ الظَّالِمِينَ وَ سَارُوا بِسِيرَةِ الْفَاسِقِينَ
قَالَ جَابِرٌ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَيَّ بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ أَلْهَمَنِي فَضْلَكُمْ وَ وَفَّقَنِي لِطَاعَتِكُمْ مُوَالاةَ مَوَالِيكُمْ وَ مُعَادَاةَ أَعْدَائِكُمْ

قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ
يَا جَابِرُ
أَ وَ تَدْرِي مَا الْمَعْرِفَةُ
الْمَعْرِفَةُ إِثْبَاتُ التَّوْحِيدِ أَوَّلًا
ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْمَعَانِي ثَانِياً
ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْأَبْوَابِ ثَالِثاً
ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْأَنَامِ « معرفة الامام » رَابِعاً
ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْأَرْكَانِ خَامِساً
ثُمَّ مَعْرِفَةُ النُّقَبَاءِ سَادِساً
ثُمَّ مَعْرِفَةُ النُّجَبَاءِ سَابِعاً
وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏
 لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً
وَ تَلَا أَيْضاً
وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
يَا جَابِرُ
إِثْبَاتُ التَّوْحِيدِ وَ مَعْرِفَةُ الْمَعَانِي
أَمَّا إِثْبَاتُ التَّوْحِيدِ
مَعْرِفَةُ اللَّهِ الْقَدِيمِ الْغَائِبِ الَّذِي‏ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ هُوَ غَيْبٌ بَاطِنٌ سَتُدْرِكُهُ كَمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ
وَ أَمَّا الْمَعَانِي
فَنَحْنُ مَعَانِيهِ وَ مَظَاهِرُهُ فِيكُمْ اخْتَرَعَنَا مِنْ نُورِ ذَاتِهِ وَ فَوَّضَ إِلَيْنَا أُمُورَ عِبَادِهِ
فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ مَا نَشَاءُ وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا أَرَدْنَا أَرَادَ اللَّهُ وَ نَحْنُ أَحَلَّنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا الْمَحَلَّ وَ اصْطَفَانَا مِنْ بَيْنِ عِبَادِهِ وَ جَعَلَنَا حُجَّتَهُ فِي بِلَادِهِ فَمَنْ أَنْكَرَ شَيْئاً وَ رَدَّهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ وَ كَفَرَ بِآيَاتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ
يَا جَابِرُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ تَعَالَى بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَدْ أَثْبَتَ التَّوْحِيدَ لِأَنَّ هَذِهِ الصِّفَةَ مُوَافِقَةٌ لِمَا فِي الْكِتَابِ الْمُنْزَلِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏
وَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏
لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ‏

قَالَ جَابِرٌ يَا سَيِّدِي مَا أَقَلَّ أَصْحَابِي
قَالَ ع
هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ أَ تَدْرِي كَمْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْ أَصْحَابِكَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كُنْتُ أَظُنُّ فِي كُلِّ بَلْدَةٍ مَا بَيْنَ الْمِائَةِ إِلَى الْمِائَتَيْنِ وَ فِي كُلِّ مَا بَيْنَ الْأَلْفِ إِلَى الْأَلْفَيْنِ‏ بَلْ كُنْتُ أَظُنُّ أَكْثَرَ مِنْ مِائَةِ أَلْفٍ فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ وَ نَوَاحِيهِ
قَالَ ع
يَا جَابِرُ خَالِفْ ظَنَّكَ وَ قَصِّرْ رَأْيَكَ أُولَئِكَ الْمُقَصِّرُونَ وَ لَيْسُوا لَكَ بِأَصْحَابٍ
قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْمُقَصِّرُ
قَالَ الَّذِينَ قَصَّرُوا فِي مَعْرِفَةِ الْأَئِمَّةِ وَ عَنْ مَعْرِفَةِ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ أَمْرِهِ وَ رُوحِهِ
قُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ مَا مَعْرِفَةُ رُوحِهِ
قَالَ ع
أَنْ يُعْرَفَ كُلُّ مَنْ خَصَّهُ اللَّهُ تَعَالَى بِالرُّوحِ فَقَدْ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَهُ
يَخْلُقُ بِإِذْنِهِ‏ وَ يُحْيِي بِإِذْنِهِ وَ يَعْلَمُ الْغَيْرَ مَا فِي الضَّمَائِرِ وَ يَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
وَ ذَلِكَ أَنَّ هَذَا الرُّوحَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى فَمَنْ خَصَّهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهَذَا الرُّوحِ فَهَذَا كَامِلٌ غَيْرُ نَاقِصٍ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ بِإِذْنِ اللَّهِ يَسِيرُ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ فِي لَحْظَةٍ وَاحِدَةٍ يَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ يَنْزِلُ بِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ يَفْعَلُ مَا شَاءَ وَ أَرَادَ
قُلْتُ يَا سَيِّدِي أَوْجِدْنِي بَيَانَ هَذَا الرُّوحِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِنَّهُ مِنْ أَمْرٍ خَصَّهُ اللَّهُ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ ص
قَالَ نَعَمِ اقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا
قَوْلُهُ تَعَالَى‏
أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏
قُلْتُ
فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ كَمَا فَرَّجْتَ عَنِّي وَ وَفَّقْتَنِي عَلَى مَعْرِفَةِ الرُّوحِ وَ الْأَمْرِ
ثُمَّ قُلْتُ يَا سَيِّدِي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ فَأَكْثَرُ الشِّيعَةِ مُقَصِّرُونَ وَ أَنَا مَا أَعْرِفُ مِنْ أَصْحَابِي عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ وَاحِداً
قَالَ يَا جَابِرُ فَإِنْ لَمْ تَعْرِفْ مِنْهُمْ أَحَداً فَإِنِّي أَعْرَفُ مِنْهُمْ نَفَراً قَلَائِلَ يَأْتُونَ وَ يُسَلِّمُونَ وَ يَتَعَلَّمُونَ مِنِّي سِرَّنَا وَ مَكْنُونَنَا وَ بَاطِنَ عُلُومِنَا
قُلْتُ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ وَ أَصْحَابَهُ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الصِّفَةِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ذَلِكَ أَنِّي سَمِعْتُ مِنْهُمْ سِرّاً مِنْ أَسْرَارِكُمْ وَ بَاطِناً مِنْ عُلُومِكُمْ وَ لَا أَظُنُّ إِلَّا وَ قَدْ كَمَلُوا وَ بَلَغُوا
قَالَ يَا جَابِرُ ادْعُهُمْ غَداً وَ أَحْضِرْهُمْ مَعَكَ قَالَ فَأَحْضَرْتُهُمْ مِنَ الْغَدِ فَسَلَّمُوا عَلَى الْإِمَامِ ع وَ بَجَّلُوهُ وَ وَقَّرُوهُ وَ وَقَفُوا بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ ع يَا جَابِرُ أَمَا إِنَّهُمْ إِخْوَانُكَ وَ قَدْ بَقِيَتْ عَلَيْهِمْ بَقِيَّةٌ أَ تُقِرُّونَ أَيُّهَا النَّفَرُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى‏ يَفْعَلُ ما يَشاءُ وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ وَ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ‏ وَ لَا رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ‏
قَالُوا نَعَمْ‏ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ
قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ قَدِ اسْتَبْصَرُوا وَ عَرَفُوا وَ بَلَغُوا
قَالَ يَا جَابِرُ لَا تَعْجَلْ بِمَا لَا تَعْلَمُ فَبَقِيتُ مُتَحَيِّراً

فَقَالَ ع سَلْهُمْ هَلْ يَقْدِرُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ أَنْ يَصِيرَ صُورَةَ ابْنِهِ مُحَمَّدٍ
قَالَ جَابِرٌ فَسَأَلْتُهُمْ فَأَمْسَكُوا وَ سَكَتُوا
قَالَ ع يَا جَابِرُ سَلْهُمْ هَلْ يَقْدِرُ مُحَمَّدٌ أَنْ يَصِيرَ بِصُورَتِي
قَالَ جَابِرٌ فَسَأَلْتُهُمْ فَأَمْسَكُوا وَ سَكَتُوا
قَالَ فَنَظَرَ إِلَيَّ وَ قَالَ يَا جَابِرُ هَذَا مَا أَخْبَرْتُكَ أَنَّهُمْ قَدْ بَقِيَ عَلَيْهِمُ بَقِيَّةٌ فَقُلْتُ لَهُمْ مَا لَكُمْ مَا تُجِيبُونَ إِمَامَكُمْ فَسَكَتُوا وَ شَكَوْا فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ وَ قَالَ يَا جَابِرُ هَذَا مَا أَخْبَرْتُكَ بِهِ قَدْ بَقِيَتْ عَلَيْهِمْ بَقِيَّةٌ
وَ قَالَ الْبَاقِرُ ع مَا لَكُمْ لَا تَنْطِقُونَ فَنَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ قَالُوا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا عِلْمَ لَنَا فَعَلِّمْنَا قَالَ فَنَظَرَ الْإِمَامُ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ ع وَ قَالَ لَهُمْ مَنْ هَذَا قَالُوا ابْنُكَ فَقَالَ لَهُمْ مَنْ أَنَا قَالَ أَبُوهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ
قَالَ فَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ لَمْ نَفْهَمْ فَإِذَا مُحَمَّدٌ بِصُورَةِ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ إِذَا عَلِيٌّ بِصُورَةِ ابْنِهِ مُحَمَّدٍ
قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
فَقَالَ الْإِمَامُ ع لَا تَعْجَبُوا مِنْ قُدْرَةِ اللَّهِ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا
وَ قَالَ مُحَمَّدٌ يَا قَوْمُ لَا تَعْجَبُوا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ أَنَا عَلِيٌّ وَ عَلِيٌّ أَنَا
وَ كُلُّنَا وَاحِدٌ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ رُوحُنَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ
أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ
وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ
قَالَ فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ خَرُّوا لِوُجُوهِهِمْ سُجَّداً وَ هُمْ يَقُولُونَ آمَنَّا بِوَلَايَتِكُمْ وَ بِسِرِّكُمْ وَ بِعَلَانِيَتِكُمْ وَ أَقْرَرْنَا بِخَصَائِصِكُمْ
فَقَالَ الْإِمَامُ زَيْنُ الْعَابِدِينَ
يَا قَوْمُ ارْفَعُوا رُءُوسَكُمْ فَأَنْتُمُ الْآنَ الْعَارِفُونَ الْفَائِزُونَ الْمُسْتَبْصِرُونَ وَ أَنْتُمُ الْكَامِلُونَ الْبَالِغُونَ
اللَّهَ اللَّهَ لَا تُطْلِعُوا أَحَداً مِنَ الْمُقَصِّرِينَ الْمُسْتَضْعَفِينَ عَلَى مَا رَأَيْتُمْ مِنِّي وَ مِنْ مُحَمَّدٍ فَيُشَنِّعُوا عَلَيْكُمْ وَ يُكَذِّبُوكُمْ
قَالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا
قَالَ ع فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ كَامِلِينَ فَانْصَرَفُوا
قَالَ جَابِرٌ قُلْتُ سَيِّدِي وَ كُلُّ مَنْ لَا يَعْرِفُ هَذَا الْأَمْرَ عَلَى الْوَجْهِ الَّذِي صَنَعْتَهُ وَ بَيَّنْتَهُ إِلَّا أَنَّ عِنْدَهُ مَحَبَّةً وَ يَقُولُ بِفَضْلِكُمْ وَ يَتَبَرَّأُ مِنْ أَعْدَائِكُمْ مَا يَكُونُ حَالُهُ
قَالَ ع
يَكُونُ فِي خَيْرٍ إِلَى أَنْ يَبْلُغُوا
قَالَ جَابِرٌ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ يُقَصِّرُهُمْ
قَالَ ع
نَعَمْ إِذَا قَصَّرُوا فِي حُقُوقِ إِخْوَانِهِمْ وَ لَمْ يُشَارِكُوهُمْ فِي أَمْوَالِهِمْ وَ فِي سِرِّ أُمُورِهِمْ وَ عَلَانِيَتِهِمْ‏ وَ اسْتَبَدُّوا بِحُطَامِ الدُّنْيَا دُونَهُمْ فَهُنَالِكَ يُسْلَبُ الْمَعْرُوفُ وَ يُسْلَخُ مِنْ دُونِهِ سَلْخاً وَ يُصِيبُهُ مِنْ آفَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا وَ بَلَائِهَا مَا لَا يُطِيقُهُ وَ لَا يَحْتَمِلُهُ مِنَ الْأَوْجَاعِ فِي نَفْسِهِ وَ ذَهَابِ مَالِهِ وَ تَشَتُّتِ شَمْلِهِ لِمَا قَصَّرَ فِي بِرِّ إِخْوَانِهِ
قَالَ جَابِرٌ
فَاغْتَمَمْتُ وَ اللَّهِ غَمّاً شَدِيداً وَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا حَقُّ الْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ
قَالَ ع
يَفْرَحُ لِفَرَحِهِ إِذَا فَرَحَ وَ يَحْزَنُ لِحُزْنِهِ إِذَا حَزِنَ وَ يُنْفِذُ أُمُورَهُ كُلَّهَا فَيُحَصِّلُهَا وَ لَا يَغْتَمُّ لِشَيْ‏ءٍ مِنْ حُطَامِ الدُّنْيَا الْفَانِيَةِ إِلَّا وَاسَاهُ حَتَّى يَجْرِيَانِ فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ فِي قَرْنٍ وَاحِدٍ
قُلْتُ يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ أَوْجَبَ اللَّهُ كُلَّ هَذَا لِلْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ
قَالَ ع
لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ لَا يَكُونُ أَخَاهُ وَ هُوَ أَحَقُّ بِمَا يَمْلِكُهُ
قَالَ جَابِرٌ
سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَنْ يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ
قَالَ ع
مَنْ يُرِيدُ أَنْ يَقْرَعَ أَبْوَابَ الْجِنَانِ وَ يُعَانِقَ الْحُورَ الْحِسَانَ وَ يَجْتَمِعَ مَعَنَا فِي دَارِ السَّلَامِ
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ هَلَكْتُ وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِأَنِّي قَصَّرْتُ فِي حُقُوقِ إِخْوَانِي وَ لَمْ أَعْلَمْ أَنَّهُ يَلْزَمُنِي عَلَى التَّقْصِيرِ كُلُّ هَذَا وَ لَا عُشْرُهُ وَ أَنَا أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِمَّا كَانَ مِنِّي مِنَ التَّقْصِيرِ فِي رِعَايَةِ حُقُوقِ إِخْوَانِيَ الْمُؤْمِنِينَ
.‏
جابر بن يزيد جعفى گفت:
چون خلافت به بنى اميه رسيد خونها ريختند و امير المؤمنين عليه السّلام را روى منبر هزار ماه لعنت كردند و از او بيزارى جستند و شروع به پنهان كشتن شيعيان در هر شهر نمودند و بنياد زندگى آنها را بر باد دادند براى رسيدن به پشيز بى‌‏ارزش دنيا مردم را وحشت زده كردند هر كس امير المؤمنين را لعنت نميكرد و از او بيزارى نمى‌‏جست او را ميكشتند هر كه باشد.
جابر بن يزيد جعفى گفت:
از بنى اميه و پيروان آنها شكايت به امام سجاد زين العابدين عليه السّلام كردم.
گفتم:
آقا ما را در هر گوشه و كنار ميكشند و از بيخ و بن برميكنند و آشكارا مولاى ما امير المؤمنين را بر روى منبرها و مناره‏‌ها و بازار و كوچه‏‌ها لعنت ميكنند و از او بيزارى ميجويند تا آنجا كه در مسجد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم جمع ميشوند و آشكارا على را لعنت ميكنند يك نفر اين كار را منع نمى‌‏كند و اظهار ناراحتى نمى‏‌نمايد اگر يكى از ما انكار كند همه بر او حمله ميكنند و ميگويند اين رافضى و ابوترابى است و او را پيش فرمانرواى خود ميبرند و مدعى ميشوند كه اين شخص ابوتراب را به نيكى ياد كرده او را ميزنند و زندانى ميكنند و بعد او را ميكشند.
امام عليه السّلام كه اين سخنان را از من شنيد نگاهى بآسمان دوخته گفت:
سبحانك اللهم سيدى ما احلمك و اعظم شأنك في حلمك و اعلى سلطانك يا رب قد امهلت عبادك في بلادك حتّى ظنوا انك امهلتهم ابدا و هذا كلّه بعينك، لا يغالب قضاؤك و لا يرد المحتوم من تدبيرك كيف شئت و انى شئت و انت اعلم به منا.
خدايا منزهى مولاى ما چقدر حلم تو زياد است و بلند مرتبه‌‏اى در شكيبائى و برتر است قدرت تو خدايا آنچنان بندگان خود را مهلت داده كه آنها گمان ميكنند هميشه مهلت دارند تمام اين جريانها در ديدگاه تو است قضاى تو مغلوب نميشود و تدبير حتمى تو قابل جلوگيرى نيست هر جور و هر وقت بخواهى تو داناتر از ما بآنهائى.
سپس فرزند خود محمّد را خواست باو فرمود فردا صبح برو بمسجد پيامبر نخ را كه جبرئيل براى جد ما آورده بگير و آرام تكان بده مبادا محكم حركت دهى چنين كارى را مبادا بكنى كه مردم همه نابود ميشوند.
جابر گفت:
با تعجب در فكر بودم از فرمايش امام و نميدانستم چه بگويم فردا صبح زود خدمت حضرت باقر رفتم شبى را با تمام شوق بسر برده بودم تا نگاه كنم حركت دادن آن نخ را در همان بين كه من سوار الاغ خود بودم امام عليه السّلام خارج شد از جاى جستم و سلام كردم جواب داد و فرمود چه شد صبح باين زودى پيش ما نمى‏آمدى
گفتم: يا ابن رسول اللَّه از پدر بزرگوارت ديروز شنيدم كه فرمود: اين نخ را بگير و بمسجد پيامبر اكرم برو و آن را آرام تكان بده مبادا محكم حركت بدهى كه همه مردم ميميرند
فرمود جابر! اگر نه اين است كه وقتى معين قرار داده و هنگام مشخصى تعيين شده است هر آينه اين مردم بد سيرت را در يك چشم بهم زدن زيرورو ميكردم نه بلكه در يك لمحه و لحظه اما ما بندگان گرام خدا هستيم كه اظهار نظر پيش او نمى‏كنيم و بدستورش عمل مينمائيم عرضكردم مولاى من چرا چنين كارى نسبت بآنها انجام ميدهى؟
فرمود: تو مگر ديروز نبودى كه شيعيان پيش پدرم شكايت ميكردند از ناصبيان ملعون و قدريهاى مقصر.
عرضكردم چرا
فرمود: ميخواهم آنها را بترسانم مايلم عده‏اى از آنها هلاك شوند خداوند زمين را از وجودشان پاك كند و مردم راحت شوند. گفتم چگونه آنها را ميترسانى آنها تعدادشان بيشتر از حد شماره‏اند. فرمود: برويم مسجد تا قدرت خدا را بتو نشان دهم.
جابر گفت: در خدمت آن جناب رفتيم بمسجد دو ركعت نماز خواند آنگاه صورت بخاك نهاد و كلماتى بر زبان راند سپس سر بلند نموده از درون آستين نخ نازكى بيرون آورد كه بوى مشك از آن ساطع و از نخ خياطى نازكتر بود.
بمن فرمود:
يك سر نخ را بگير و كمى راه برو مبادا مبادا آن را حركت دهى.
من سر نخ را گرفتم و چند قدم رفتم.
فرمود بايست. ايستادم نخ را بآرامى تكان داد سپس فرمود: سر نخ را بمن بده. سر نخ را دادم.
عرضكردم چه كرديد
فرمود: واى بر تو برو بيرون ببين مردم چطورند.
من از مسجد خارج شدم ناگهان همهمه و ولوله زيادى شنيدم كه از هر طرف بلند است زمين‏لرزه و ريختن و خراب شدن و اين تكان تمام خانه‏هاى مدينه را خراب كرده و بيشتر از سى هزار زن و مرد كشته شده‏‌اند.
ديدم مردم از كوچه و بازارها با گريه و ناله و فرياد شديد خارج ميشوند و ميگويند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏» قيامت بر پا شده مردم مردند گروهى ميگويند زلزله و خرابى و دسته ديگر ميگويند ويرانى و قيامت.
مردم همه مردند.
گروهى را ديدم كه مى‏آيند و گريه ميكنند بجانب مسجد ميروند بيكديگر مى‏گويند چگونه زمين ما را فرو نبرد با اينكه امر بمعروف و نهى از منكر را واگذاشتيم و فسق و فجور آشكار شده و زنا و ربا و شرابخوارى و جمع شدن با هم جنس زياد گرديده. بخدا قسم بايد بر سر ما بالاتر از اين فرود آيد مگر اينكه خود را اصلاح كنيم.
جابر گفت: من متحير و سر گردان بودم نگاه مى‏كردم كه با ناله و شيون دسته جمعى بطرف مسجد ميروند دلم بحالشان سوخت بطورى كه از گريه آنها گريه‏ام گرفت نميدانستند علّت واقعه چه بوده و از كدام ناحيه دچار شده‏اند بجانب امام باقر عليه السّلام رفتم ديدم مردم اطرافش را گرفته‏اند ميگفتند يا ابن رسول اللَّه نمى‏بينى چه بروزگار ما آمده مردم مردند و از بين رفتند براى ما دعا كن فرمود: پناه بنماز ببريد و صدقه بدهيد و دعا كنيد.
حضرت باقر رو بمن نموده فرمود: جابر مردم در چه حالند؟ عرضكردم نپرس آقا خانه‏ها خراب شده و قصرها ويران گرديده مردم از دست رفتند
من از ديدن آنها دلم سوخت.
فرمود: خدا هرگز بآنها رحم نكند حتما در دل تو اثرى هنوز باقيمانده و گر نه دلت بحال دشمنان ما و دشمنان دوستان ما نميسوخت سپس فرمود:
مرگ باد مرگ دور باد دور ستمگران بخدا اگر نخ را مختصر حركتى داده بودم همه ميمردند و زير رو ميشدند يك خانه و قصر باقى نمى‏ماند ولى مولايم بمن دستور داد آن را حركت ندهم.
آنگاه بر مناره بالا رفت مردم او را نميديدند با صداى بلند فرياد زد اى مردم گمراه و تكذيب گر. مردم خيال كردند صداى آسمانى است خود را بخاك انداختند و دلهايشان بطپش افتاد در سجده ميگفتند. امان امان. آنها صدا را ميشنيدند و صاحب صدا را نمى‏ديدند.
سپس با دست اشاره كرد من ايشان را ميديدم ولى مردم نمى‏ديدند در مدينه زلزله سبكى شد كه مانند اول نبود خانه‏هاى زيادى خراب شد بعد اين آيه را تلاوت نمود ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ‏ سپس وقتى فرود آمد اين آيه را تلاوت نمود فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ‏ و اين را قرائت كرد فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ‏.
جابر گفت: در زلزله دوم دختران با سر برهنه از خانه‏ها بيرون دويدند و اطفال شروع بگريه و فرياد كردند هيچ كس بآنها توجهى نداشت امام باقر عليه السّلام وقتى اين جريان را ديد نخ را جمع نمود ميان دست خود زلزله آرام شد.
سپس دست مرا گرفت مردم ايشان را نمى‏ديدند و از مسجد خارج شديم در اين موقع ديديم گروهى از مردم درب دكان آهنگر جمع شده‏اند تعداد آنها زياد بود بيكديگر ميگفتند در اين زلزله چه ميشنيديد. بعضى ميگفتند همهمه و صداى زيادى بود گروه ديگرى ميگفتند نه بخدا قسم صدا بود و سخن‏ و فريادى بود ولى ما سخنان را تشخيص نداديم.
جابر گفت: حضرت باقر متوجه گفتگوى آنها شد بمن فرمود: جابر كار ما اينست و كار آنها آن وقتى فساد كنند و شرارت نمايند و متمرّد گردند و ستم روا دارند ما آنها را ميترسانيم و اگر بر گردند كه هيچ و گر نه خدا اجازه خواهد داد در خسف و فرو بردن آنها بزمين.
جابر گفت: يا ابن رسول اللَّه!! اين نخ چيست كه چنين شگفت انگيز است. فرمود: اين يادگارى است از آنچه آل موسى و هارون گذارده‏اند و ملائكه براى ما آورده‏اند جابر! ما را در نزد خداوند مقام و منزلى عالى است اگر ما نبوديم خداوند زمين و آسمان و بهشت و جهنم و خورشيد و ماه، بيابان و دريا و هموارى‏ها، و كوهها و تر و خشك و شيرين و تلخ و آب و گياه و درختى را نمى‏آفريد ما را خداوند از نور ذات خود پديد آورد با هيچ يك از انسانها مقايسه نميشويم.
بواسطه ما خداوند شما را نجات بخشيد و هدايت نمود بخدا قسم ما شما را بخداوند راهنمائى كرديم در مقابل فرمان ما از امر و نهى پايدار باشيد مبادا هر چه از ما بشما ميرسد رد كنيد ما بزرگتر و برتر و عظيم‏تر و بالاتر از تمام آن فضائلى هستيم كه از ما براى شما نقل ميكنند هر چه را ميفهميد خدا را سپاس‏گزار باشيد و آنچه نمى‏فهميد بخودمان واگذاريد و بگوئيد پيشوايان ما بهتر ميدانند كه چه ميگويند.
در اين موقع امير مدينه سوار بر مركب آمد نگهبانان اطرافش را گرفته بودند و فرياد ميزدند مردم بيائيد پيش پسر پيامبر على بن الحسين عليه السّلام و بشفاعت او تقرب بخداوند بجوئيد شايد عذاب را از شما برطرف فرمايد:
چشم آنها كه بحضرت باقر افتاد با عجله بطرف آن جناب آمده گفتند يا ابن رسول اللَّه نمى‏بينى چه بر سر امّت جدّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمده هلاك شدند و از بين رفتند پدرتان كجا است تا از او خواهش كنيم بمسجد بيايد و با شفاعت او بخدا تقرب جوئيم شايد اين بلا را از امّت جدّت برطرف نمايد. امام باقر فرمود: انشا اللَّه خداوند برطرف خواهد كرد خود را اصلاح كنيد و تضرع و توبه نمائيد و پرهيزكار باشيد و خوددارى كنيد از اين كار كه ميكنيد از كيفر خدا خود را خلاص نمى‏بينند مگر زيان‏كاران.
جابر گفت:
خدمت حضرت زين العابدين عليه السّلام آمديم.
مشغول نماز بود منتظر شديم تا نمازش را تمام كرد آنگاه رو بما نمود، فرمود: محمّد! مردم در چه حالند جوابداد اين جابر از قدرت خداوند چيزهائى ديد كه پيوسته در تعجب و حيرانى بود.
جابر گفت: امير آنها از شما تقاضا دارد بمسجد بيائيد تا مردم جمع شوند دعا كنند و تضرع نمايند و از خدا بخواهند كه آنها را ببخشد.
امام عليه السّلام تبسمى نموده اين آيه را خواند أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ‏ وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ‏.
گفتم: آقا تعجب در اين است كه نميدانند از كجا دچار چنين بلا شده‏اند فرمود: آرى بعد اين آيه را خواند فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ‏ بخدا قسم اين آيات ما است و اين يكى از آنها است اينست بخدا ولايت ما جابر! چه ميگوئى در باره مردمى كه سنت ما را از بين برده‏اند و با دشمنان ما دوست شده‏اند و احترام ما را نگه نداشته بما ستم كردند و حق ما را غصب كردند و راه و روش ستمكاران را در پيش گرفتند و سيرت فاسقان را عمل ميكنند.
جابر گفت: حمد خدا را كه بر ما منت نهاد بمعرفت شما و فضل و مقام شما را بما فهماند و توفيق اطاعت و دوستى با دوستان شما و دشمنى با دشمنانتان را بما عنايت كرد.
فرمود: جابر ميدانى معرفت چيست؟ معرفت اثبات توحيد و يكتائى خدا است در درجه اول بعد معرفت معانى در مرحله دوم سپس معرفت ابواب و آنگاه معرفت و شناسائى مردم است در درجه چهارم و بعد شناختن اركان و در مرتبه ششم شناختن نقباء و پاكان است و در مرحله هفتم شناختن نجباء و اين تفسير آيه شريفه است‏ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي‏ …. وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً اين آيه ديگر را نيز قرائت فرمود: وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‏.
(اينك برايت توضيح ميدهيم)
جابر اثبات توحيد و معرفت معانى را امّا اثبات توحيد عبارت است از شناختن خداى قديم و پنهان از ديده‏ها كه ديده‏ها او را در نيابد و لطيف و خبير است و او غيب است و پنهان بآن طورى كه خود را ستوده او را در ميابى.
اما معانى ما معانى خدا و مظاهر او در ميان شمائيم ما را از نور ذات خويش آفريد و بما امور بندگان خود را واگذارد ما باجازه او هر چه بخواهيم انجام ميدهيم ما وقتى بخواهيم خدا ميخواهد و اراده كنيم خدا اراده ميكند ما را خداوند باين مقام رسانيده و از بين بندگان خود برگزيده و ما را حجت خويش در زمين قرار داده.
هر كسى يكى از اينها را منكر شود و رد كند رد بر خدا كرده و كافر بآيات و انبياء و پيامبران او شده جابر! هر كه خدا را با اين صفت بشناسد اثبات توحيد كرده چون اين صفت موافق قرآن مجيد است در اين آيه‏ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ و اين آيه‏ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ‏.
جابر گفت آقا چقدر ياران هم عقيده ما كمند، امام فرمود: هيهات هيهات ميدانى روى زمين چقدر يار و هم عقيده دارى عرضكردم در هر شهر خيال ميكنم بين صد تا دويست و در تمام شهرها هزار يا دو هزار باشند و در روى زمين‏
خيال ميكنم صد هزار باشند فرمود: نه جابر گمان تو زياد است آنهائى كه خيال ميكنى مقصّرند و از ياران تو نيستند.
عرضكردم يا ابن رسول اللَّه مقصّر كيست؟ فرمود: كسانى كه در معرفت امام كوتاهى دارند و همچنين در معرفت آنچه خدا بر آنها واجب نموده از امر و روح خود عرضكردم معرفت روح خدا چيست؟ فرمود: اينكه بداند بهر كسى خداوند اين روح را بخشيده امر خود را نيز باو تفويض نموده و باجازه خدا مى‏آفريند و زنده ميكند و بديگرى علم غيب مى‏آموزد و از گذشته و آينده تا روز قيامت اطلاع دارد چون آن روح از امر اللَّه است هر كه ممتاز باين روح شد كامل است و نقصانى ندارد هر چه بخواهد با اجازه خدا انجام ميدهد از مشرق بمغرب در يك لحظه ميرود و بآسمان بالا ميرود و بزمين فرود مى‏آيد هر چه اراده كند و بخواهد انجام ميدهد.
عرضكردم آقا دليلى از اين روح در قرآن برايم بياور كه خداوند آن را بمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بخشيده فرمود بسيار خوب اين آيه را بخوان‏ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا و اين آيه‏ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏ گفتم خدا گشايش بتو عنايت كند آن چنانچه عقده دل مرا گشودى و مرا بر شناخت روح و امر كمك كردى سپس عرضكردم آقا پس در اين صورت بيشتر از شيعيان مقصرند من يك نفر از ياران خود را نمى‏شناسم كه داراى چنين معرفتى باشد فرمود جابر! اگر تو يك نفر را نمى‏شناسى من چند نفر را ميشناسم مى‏آيند و سلام ميكنند و از من اسرار و علوم پنهان و حقايق را مى‏آموزند.
عرضكردم فلان كس با يارانش از اين نمونه هستند (ان شاء اللَّه) چون من از آنها يكى از اسرار و حقايق شما را شنيدم خيال ميكنم بهدف رسيده‏اند و كامل شده‏اند فرمود: فردا بگو بيايند با تو اينجا. من روز بعد آنها را آوردم‏
سلام كردند و احترام گزاردند و بسيار گرامى داشتند امام را و در مقابل ايشان ايستادند.
امام فرمود: جابر اينها برادران تواند اينك يك مطلب باقيمانده آيا شما اعتراف داريد كه خداوند هر چه بخواهد انجام ميدهد و هر چه اراده كند حكم مينمايد هيچ كس نميتواند حكم او را بتاخير و قضايش را برگرداند از آنچه خدا انجام دهد بازخواست نميشود اما مردم مورد مواخذه هستند گفتند آرى خدا هر چه بخواهد ميكند و هر حكمى را كه اراده نمايد اجرا ميفرمايد گفتم خدا را شكر كه روشن و عارف و بهدف رسيده‏اند و امام فرمود: جابر عجله در مورد چيزى كه نميدانى مكن من متحير شدم.
فرمود: از آنها بپرس آيا علي بن الحسين ميتواند بصورت فرزند خود محمّد در آيد. جابر گفت پرسيدم از دادن جواب خوددارى كرده ساكت ماندند فرمود: بپرس آيا ميتواند محمّد بصورت من در آيد باز سؤال كردم سكوت كردند و چيزى نگفتند.
در اين موقع امام نگاهى بمن نموده فرمود اين دليل آن مطلبى بود كه بتو گفتم كه هنوز مقدارى باقيمانده. من بآنها گفتم چه شده چرا جواب نميدهيد؟ سكوت كردند و مشكوك بودند فرمود: اين دليل جريانى بود كه برايت توضيح دادم كه مقدارى باقيمانده حضرت باقر عليه السّلام فرمود: چرا حرف نميزنيد؟ بيكديگر تماشا كرده از هم پرسيدند و گفتند يا ابن رسول اللَّه ما اطلاعى نداريم بما بياموز.
حضرت زين العابدين عليه السّلام اشاره بفرزند خود حضرت باقر كرده پرسيد از آنها كه اين كيست گفتند پسر شما است فرمود: من كيستم گفتند پدر او علي بن الحسين در اين موقع كلامى را بر زبان راند كه ما نفهميديم ناگاه محمّد بصورت پدرش علي بن الحسين و علي بن الحسين بصورت فرزند خود محمّد در آمد همه گفتند لا اله الا اللَّه.
امام فرمود: از قدرت خدا تعجب نكنيد من محمّدم و محمّد من است و محمّد گفت مردم تعجب نكنيد از امر خدا من علي و علي من است همه ما يكى هستيم از يك نور روح ما از امر خداست اول ما محمّد و وسط ما محمّد و آخر ما محمّد و همه‏ى ما محمّديم.
اين سخنان را كه شنيدند همه بسجده افتادند و ميگفتند ايمان بولايت و پنهان و آشكار شما آورديم و اقرار بامتيازات شما داريم حضرت زين العابدين فرمود: سر برداريد اينك شما عارف و رستگار و روشن بين هستيد و كامل و بهدف رسيده خدا خدا! مبادا آنچه از من و محمّد مشاهده كرديد به مقصرين مستضعف بگوئيد كه شما را مسخره ميكنند و تكذيب مينمايند گفتند اطاعت ميكنيم فرمود: اينك برويد رستگار باشيد متفرق شدند.
جابر گفت: آقا هر كس اين مقام را باين صورتى كه انجام دادى و آشكار كردى نداند اما شما را دوست داشته باشد و اعتراف بمقام شما بنمايد و از دشمنانتان بيزار باشد وضع او چگونه است؟ فرمود: در خوبى و خير است تا برسد.
جابر گفت: يا ابن رسول اللَّه آيا ممكن است بعد از اين معرفت چيزى موجب مقصر شدن آنها بشود فرمود: آرى وقتى كه كوتاهى در مورد حقوق برادران خود بنمايند و آنها را شريك در اموال خود و اسرار و آشكار خود ننمايند و خود در لذت دنيا بسر برند و آنها را بى‏بهره گذارند در اين موقع است كه نيكى از آنها سلب مى‏شود و از آنها گرفته مى‏شود و گرفتار بلاهاى دنيا و گرفتارى‏هاى طاقت فرسا و دردهاى غير قابل تحمل در مورد خود ميشوند و مالشان از دست ميرود و پراكندگى در جمعيت خود مى‏يابند چون كوتاهى در رسيدگى به برادر دينى خود نموده‏اند.
جابر گفت: خيلى غمگين شدم و گفتم يا ابن رسول اللَّه حق مؤمن بر برادر مؤمن خود چيست؟ فرمود: در شادى او شاد و در حزن او محزون است و تمام‏ گرفتاريهايش را برطرف ميكند و هرگز افسرده نميشود براى پشيز بى‏ارزش دنياى فانى، چنان با برادران خود مواسات ميكند كه در خوبى و بدى برابر باشند.
عرضكردم چگونه خداوند تمام اينها را براى برادر مؤمن واجب نموده فرمود: زيرا مؤمن برادر مؤمن است از پدر و مادر بنا بر اين نميتواند برادرش باشد در صورتى كه استفاده از ثروتش منحصر بخودش باشد. جابر گفت: سبحان اللَّه چه كسى ميتواند اين طور باشد امام عليه السّلام فرمود كسى كه ميخواهد دربهاى بهشت را بكوبد و با حوريه‏هاى زيبا هم آغوش شود و در دار السّلام با ما همنشين باشد.
جابر گفت: عرضكردم بخدا قسم هلاك شدم يا ابن رسول اللَّه چون من كوتاهى كرده‏ام در مورد حقوق برادرانم من نميدانستم كه چنين رفتارى موجب تقصير در باره رعايت حقوق برادران مؤمن مى‌‏شود.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی