Incapacitation due to Jealousy!
«ضنک» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«امرأة ضَنَاكٌ»
«الضُّنَاكُ: الزكام»
+ «ثخن»
ضنک:
حسادت، زمینگیرت میکنه! وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً!
« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى »
+ «قبض و بسط» …
امرأة ضَنَاكٌ
الضُّنَاكُ: الزكام
بیماری شک و حسادت که کاملا حسود رو در عمل به نور ولایت محدود میکنه!
خانم چاق «امرأة ضَنَاكٌ» نمیتونه تکون بخوره!
شخص سرماخورده «الضُّنَاكُ: الزكام» چنان حالش گرفته است و محدودیت براش پیش اومده که اصلا از زندگیش و خورد و خوراکش لذتی نمیبره و طعم لذیذ غذا رو نمیفهمه!
بچههای خیلی چاق و تپل رو دیدی که توی بازی از همه عقب میمونن!
«ناقة ضناك: غليظة المؤخّر»: اصطلاح «تنِ لَش»
+ «عدل – انصاف»
+ «حمد – ذم»
در این مقاله میخواهیم اینو بگیم که اهل شک بدون جفت شدن با نورشون، چه حال و روز نابسامانی دارند! خدا نصیب نکنه!
بر عکس، اهل یقین با یادآوری علوم ربانی صاحبان نور خود، وضعیت «عاش فی الناس حمیدا» را مدام تجربه می کنند! زهی سعادت!
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۱۶ الى ۱۲۵]
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى (۱۱۶)
و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم:
«براى آدم سجده كنيد.»
پس، جز ابليس كه سر باز زد [همه] سجده كردند.
فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى (۱۱۷)
پس گفتيم:
«اى آدم، در حقيقت، اين [ابليس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك] است،
زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيرهبخت گردى.»
إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى (۱۱۸)
در حقيقت براى تو در آنجا اين [امتياز] است كه نه گرسنه مىشوى و نه برهنه مىمانى.
وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى (۱۱۹)
و [هم] اينكه در آنجا نه تشنه مىگردى و نه آفتابزده.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى (۱۲۰)
پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت:
«اى آدم، آيا تو را به درخت جاودانگى و ملكى كه زايل نمىشود، راه نمايم؟»
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (۱۲۱)
آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاى بهشت بر خود.
و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى (۱۲۲)
سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و [وى را] هدايت كرد.
قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ
فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى (۱۲۳)
فرمود: «همگى از آن [مقام] فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است،
پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد،
هر كس از هدايتم پيروى كند نه گمراه مىشود و نه تيرهبخت.»
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً
وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (۱۲۴)
و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگىِ تنگ [و سختى] خواهد داشت،
و روز رستاخيز او را نابينا محشور مىكنيم.»
قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (۱۲۵)
مىگويد: «پروردگارا، چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم؟»