START AND MOVE!
«غدو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الغادية: سحابة تنشأ صباحا، ابر بامدادى، بارانِ بامدادى.»
«بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ – بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ»
+ «صلی – دومی نورت باش!»
با فهم نور و ظلمت قلبت، روشن شو و راه بیفت!
«غَدَاء: غذاى چاشتگاه يا صبحانه، ناشتا»
«نور بامداد!»
«good morning»
بامداد به خیر!
روز به خیر!
سلام به نور اول!
+ «سجد»
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۱۰ الى ۱۴]
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (۱۰)
و به راستى داوود را از جانب خويش مزيّتى عطا كرديم. [و گفتيم:] اى كوهها، با او [در تسبيح خدا] همصدا شويد، و اى پرندگان [هماهنگى كنيد]. و آهن را براى او نرم گردانيديم.
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۱۱)
[كه] زرههاى فراخ بساز و حلقهها را درست اندازهگيرى كن. و كار شايسته كنيد، زيرا من به آنچه انجام مىدهيد بينايم.
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ
وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ
وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ
وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ (۱۲)
و باد را براى سليمان [رام كرديم:]
كه رفتن آن بامداد، يك ماه، و آمدنش شبانگاه، يك ماه [راه] بود،
و معدن مس را براى او ذوب [و روان] گردانيديم،
و برخى از جنّ به فرمان پروردگارشان پيش او كار مىكردند،
و هر كس از آنها از دستور ما سر برمىتافت، از عذاب سوزان به او مىچشانيديم.
يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ
اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِي الشَّكُورُ (۱۳)
[آن متخصّصان] براى او هر چه مىخواست: از نمازخانهها و مجسّمهها و ظروف بزرگ مانند حوضچهها و ديگهاى چسبيده به زمين مىساختند.
اى خاندان داوود، شكرگزار باشيد.
و از بندگان من اندكى سپاسگزارند.
فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ
فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ (۱۴)
پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم، جز جنبندهاى خاكى [=موريانه] كه عصاى او را [به تدريج] مىخورد، [آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيد؛ پس چون [سليمان] فرو افتاد براى جنّيان روشن گرديد كه اگر غيب مىدانستند، در آن عذاب خفّتآور [باقى] نمىماندند.
[«يَغْدُو عَلَيْهِ وَ يَرُوحُ» + «وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ»]:
الغدو النّور الولایة: + «روح» + «سجد»
امام باقر علیه السلام:
عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قُلْتُ مَا الْمُحْصَنُ رَحِمَكَ اللَّهُ
قَالَ
مَنْ كَانَ لَهُ فَرْجٌ يَغْدُو عَلَيْهِ وَ يَرُوحُ فَهُوَ مُحْصَنٌ.
+ «روح»
اسماعيل بن جابر گويد:
به امام باقر عليه السّلام عرض كردم:
محصن كيست؟ خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد،
فرمود:
هر كس را همسرى باشد كه صبح و شام بتواند از او كام گيرد او محصَن خواهد بود.
[الفرج القلب]:
قلب سلیم اهل نور که با یاد معالم ربانی صاحبان نور خود، از نور ولایت علمی آل محمد ع کام میگیرد!
+ «فرج»:
«الفُروج: الثُّغور التى بين مَواضِع المخافة، و سمِّيت فُرُوجاً لأنَّها محتاجةٌ إلى تفقُّد و حِفْظ.]
قلب نیاز به مجاهده قلبی داره، مثل جهاد برای حفظ مرزهای یک مملکت.
اون مطلب علمی که ناشتا، قلبت گیرش میاد، تا این نقطه نورانی،
تمام قلبتو روشن کنه، اون میشه غدو!
مفهوم «تحوّل مع جريان»:
اون نوری که وقتی قلب اهل یقین اونو میگیره، متحول میشه و به جریان میافته!
این میشه معنای غدو!
[غدو – قبض و بسط] :
غدو نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با استعمال اندیشه آنها و عدم استعمال اندیشه غیر آل محمد ع، «ناشتا»، از این علوم زیبای آل محمد ع ارتزاق نموده و تحوّل و جریان نورانی قلبشان، اینگونه مدام برقرار میشود و اینچنین به حیات طیبه جاویدان دسترسی پیدا میکنند.
«غَدَاء: غذاى چاشتگاه يا صبحانه.»
ناشتا، باید باشی!
یعنی از علم غیر آل محمد ع نخورده باشی و ناشتا باشی تا علم آل محمد ع نصیبت گردد!
[غدو از اسامی روز و نور و روشنایی است]:
فقه اللغة: ساعات النهار:
الشروق، ثم البكور، ثم الغدو، ثم الأضحى، ثم الهاجرة ثم الظهيرة، ثم الرَّوَاح، ثم العصر، ثم الأصيل، ثم القصر، ثم العَشِيّ ثم الغروب.
انگاری موسی ع به یوشع ع میگوید:
یک مطلب نورانی بگو!
گویا قلب آلارم میده که از منبع نور فاصله گرفتیم!
واژه نَصَباً اینو میگه: «لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً»
ای یوشع، اون مطلب ناگفته توسط تو، جاش الآن اینجاست، بگو تا روشن شویم!
بگو تا در قلب ما تحولی و جریانی «غدو» ایجاد گردد!
«مثل داستان ردّ شمس سلیمان ع»!
ببین قلب سلیم چقدر حواسش جمعه، همینکه از نور فاصله میگیره متوجه میشه!
پس فاصله گرفتن، اجتنابناپذیر است.
مهم داشتن قلبی سلیم است که متوجه این اشتباه شود و راه رفته را برگردد!
تازه یوشع ع یادش میاد که داستان عجیب زنده شدن ماهی کنار اون صخره رو بازگو کنه!
انگاری «فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» میشه این:
وقتی هر دو از منبع نور فاصله گرفتند، موسی ع چیزی رو با قلبش متوجه شد، لذا به یوشع گفت که تاریک شدیم، گویا از نور رد شدیم، ای همراه من، که عامل جوانکننده «لِفَتاهُ» و نورانیکنندۀ قلب من الآن اون مطلبی است که نزد توست و دیدی و شاهدش بودی و باید به من هم میگفتی، اما یادت رفت و نگفتی، حالا اون مطلب علمی ناشتا رو بیار و بگو که داستان چی بود و چه اتفاقی افتاد که اون اتفاق عجیب و مهم رو فراموش کردی که به من بگی و همین دوری، از این مطلب علمی، عامل تاریکی و خستگی قلب ما شد! هر چی هست مطلبی است نزد تو که باید بیادت بیاد و اونو برای ما بازگو کنی تا از اون پیشامد، نور حکمتشو بدست بیاریم و بفهمیم قضیه از چه قراره.
پس وقتی موسی ع به یوشع ع می فرماید «آتِنا غَداءَنا» یعنی قلب نیاز به مطلب علمی ناشتا پیدا کرده چون بوی تاریکی و دوری از منبع نور رو متوجه شده، لذا اسمی از اسامی روز، یعنی نور الولایة، رو میطلبد و بر زبان میآورد.
هر بسط قلبی بدنبال تاریکی آن، میشه یک «ردّ شمس»!
[سحر – غدو] :
صبح – سحر – غدو – غداة –
«سَحَر» نام زیبای صاحبان نور است.
در « إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ » و در « وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحارِ » رمز و رازش در یادآوری معالم ربانی نهفته است و در واقع عامل نجات و استغفار و … همیشه علوم نورانی و ربانی صاحبان نور بوده و هست، حالا اینکه از این معالم ربانی با واژه «سحر» در این آیات اسم برده شده، باید در معنی واژه «سحر» جستجو نمود.
ادامه آیه «نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ * نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا» چقدر زیبا به نعمت وجود صاحبان نور تاکید دارد.
+ «نعمت»
وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحارِ
وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ
إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ * نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ
سحر نامی است زیبا و متعلق به صاحبان نور، چرا که علوم آل محمد ع (منّ و سلوی) برای ما در این زمان مبارک یا بهتر بگوییم از این وجود مقدس افاضه گردیده است.
لذا از یادآوری معالم این وجود نورانی در لحظات زندگی، غفلت نکنیم!
«وَ لَا تَغْفُلْ عَنِ الِاسْتِغْفَارِ بِالْأَسْحَارِ»
چرا که علامت عاشقان معالم ربانی، خلوت گزینی با او در این زمان تاویلی بسیار زیباست!
«فَإِنَّ لِلْقَانِتِينَ فِيهِ أَشْوَاقا»
شوق به وقت سحرگاهان = شوق به معالم ربانی در خلوت و ملکوت قلب!
[طهر – عافیة] :
«اذان – سَحَر»: «حِينَ يَسْمَعُ تَأْذِينَ السَّحَرِ»
+ «وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحارِ»
«غلّ – حسد – ریاء – فجور»:
این دعای زیبا، رابطه عافیت و حسد را بخوبی بیان میکند و اینکه راه درناژ حسادت، فقط به سبب آشنایی با معالم ربانی است «حِينَ يَسْمَعُ تَأْذِينَ السَّحَرِ» در واقع آنچه در این حدیث، در پرده بیان شده، تا خوانندۀ حدیث، خود متوجه باشد، اشاره به اسامی مختلف صاحبان نور است که تاثیر این انوار نورانی و مقدس را در وجود خود، با این واژهها پیدا نماید، مثلا همین واژه «اذن» و «سحر» با توجه به مقالههای این دو واژه اشاره به صاحبان نور دارند.
یعنی تا وقتی که اذان سحر را با گوش جان و روان خود نشنوی، خواندن این دعا، طوطیوار خواهد بود و تاثیر ایجاد عافیت و دفع حسادت نخواهد داشت.
پس، گام اول، شنیدن اذان سحر است، یعنی آشنایی با صاحب نور و شنیدن کلام تاثیر گذار اوست، حالا که این توفیق را بدست آوردی، وقت عمل به معالم او در دل شرایط (با یادآوری معالم ربانی) است تا با تولید عمل صالح و دفع حسد، به عافیت و حیات طیبة دسترسی پیدا کنی و همه این مراحل فقط با آشنایی با صاحبان نور آغاز میشود.
« يَا مُحَمَّدُ
اى محمد،
وَ مَنْ أَرَادَ مِنْ أُمَّتِكَ أَنْ أُعَافِيَهُ مِنَ الْغِلِّ وَ الْحَسَدِ وَ الرِّيَاءِ وَ الْفُجُورِ
فَلْيَقُلْ حِينَ يَسْمَعُ تَأْذِينَ السَّحَرِ
هر كس از امت تو بخواهد كه من او را از غل و غش و حسد و ريا و فسق و فجور باز بدارم،
خالصانه رو به من آورده (هنگامى كه صداى اذان صبح را مىشنود) بگويد:
يَا مُطْفِئَ الْأَنْوَارِ بِنُورِهِ
اى كسى كه همه نورها را با تابش نورت خاموش مىكنى،
وَ يَا مَانِعَ الْأَبْصَارِ مِنْ رُؤْيَتِهِ
اى كسى كه نمىگذارد چشمها او را ببيند،
وَ يَا مُحَيِّرَ الْقُلُوبِ فِي شَأْنِهِ
اى كسى كه قلبها را در مورد شناخت خودش دچار حيرت كرده،
إِنَّكَ طَاهِرٌ مُطَهِّرٌ يَطْهُرُ بِطُهْرِكَ مَنْ طَهَّرْتَهُ بِهَا
بدرستى كه تو پاك و مطهر هستى و با پاكى خود مىتوانى هر كه را اراده كنى پاك بكنى.
وَ لَيْسَ مِنْ دُونِكَ أَحَدٌ أَحْوَجَ إِلَى تَطْهِيرِكَ إِيَّاهُ مِنِّي لِدِينِي وَ بَدَنِي وَ قَلْبِي
هيچ كس سزاوارتر به پاك كردن ديگران نيست و نمىتواند دين و قلب مرا پاك كند.
فَأَيَّةُ حَالٍ كُنْتُ فِيهَا مُجَانِباً لَكَ فِي الطَّاعَةِ وَ الْهَوَى
پس هر وقت من در طاعت تو سستى كردم و پيرو هواى نفس خود شدم،
فَأَلْزِمْنِي وَ إِنْ كَرِهْتُ حُبَّ طَاعَتِكَ بِحَقِّ مَحَلِّ جَلَالِكَ مِنْكَ
مرا ملزم به طاعت خود بكن اگر چه من از دوست داشتن طاعتت اكراه ورزم.
به حق آن جلال و عظمتى كه دارى،
حَتَّى أَنَالَ فَضِيلَةَ الطُّهْرَةِ مِنْكَ لِجَمِيعِ شُئُونِي
رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
حتى من در اثر اين عنايت تو به فضيلت پاكى نايل شوم و در همه امورم پاك باشم.
وَ اجْعَلْ مَا طَهُرَ مِنْ طُهْرَتِكَ عَلَى بَدَنِي طُهْرَةَ خَيْرٍ
حَتَّى تُطَهِّرَ بِهِ مِنِّي مَا أُكِنُّ فِي صَدْرِي وَ أُخْفِيهِ فِي نَفْسِي
از پاكى خود مقدارى به بدن من بده تا اين كه همه باطن و ظاهر من پاك باشد.
وَ اجْعَلْنِي عَلَى ذَلِكَ أَحْبَبْتُ أَمْ كَرِهْتُ
اين كار را با من بكن، خواه آن را دوست بدارم و خواه ندارم.
وَ اجْعَلْ مَحَبَّتِي تَابِعَةً لِمَحَبَّتِكَ
محبت مرا نسبت به ديگران تابع محبت خودت بكن
وَ اشْغَلْنِي بِنَفْسِي عَنْ كُلِّ مَنْ دُونَكَ شُغُلًا يَدُومُ فِيهِ الْعَمَلُ بِطَاعَتِكَ
و مرا از مشغول شدن به هوى و هوس باز دار و مشغول كارى بكن كه آن كار ادامه طاعت تو باشد
وَ اشْغَلْ غَيْرِي عَنِّي لِلْمُعَافَاةِ مِنْ نَفْسِي وَ مِنْ جَمِيعِ الْمَخْلُوقِينَ
و ديگران را از من دور كند تا من فقط هميشه به ياد تو و اطاعت تو مشغول باشم.
فَإِنَّهُ إِذَا قَالَ ذَلِكَ أَلْزَمْتُهُ حُبَّ أَوْلِيَائِي وَ بُغْضَ أَعْدَائِي
وقتى كه بندهام اين سخنان را بگويد، من او را ملزم به دوست داشتن اولياى خودم و دشمن داشتن دشمنانم مىكنم.
وَ كَفَيْتُهُ كُلَّ الَّذِي أَكْفِي عِبَادِيَ الصَّالِحِينَ.
و او را در مقابل همه امورش كفايت مىكنم همان طورى كه امور بندگان صالحم را كفايت مىكنم.»
مشتقات ریشۀ «غدو» در آیات قرآن:
وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (121)
وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ (52)
وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ (205)
أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12)
وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (15)
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً (23)
وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (28)
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)
في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (36)
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ (34)
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعيرِ (12)
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46)
سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ (26)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18)
أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمينَ (22)
وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرينَ (25)