دکتر محمد شعبانی راد

هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را مى‏‌خورند! سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ‏ عِجافٌ!

Like a faceless black phantom, the envious, malevolent leader attempts to obscure the sun with his hands, yet its light pierces through his fingers, dissolving his shadow.

«عجف» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«نصلٌ‏ أَعْجَفُ: ای دقيق؛ پيكان باريك، سر نيزه‏‌اى كه از نازكى و تيزى ناپيدا است و از كوچكى و ضعيفى به چشم نمى‌‏آيد.»
«عَجِفَ‏ الفرس: ضعف»
فقه اللغة؛ فصل في ترتيب هزال الرجل:‏
… رَجُلٌ‏ هَزِيلٌ‏. ثم‏ أَعْجَفُ‏. ثم‏ ضَامِرٌ. ثم‏ نَاحِلٌ‏.
تقدیر میشه که اهل حسادت، حق اهل نور رو غصب کنند!
مقدر میشه که ظاهرا لیدرهای سوء بر صاحبان نور، غالب شوند!
ماموریت، غالبا اینه که باید اطاعت از طاغوت نمود!!!
قصۀ ولایت عهدی امام رضا علیه السلام!
سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ‏ عِجافٌ!
حسود، یک شخصیت توخالی و پوشالی است.
اما مقدر میشه برای مدتی محدود بر صاحبان نور ظاهرا غالب شود.
حسود، چون سایه‌ای تهی از جوهر، در تاریکی خویش می‌سوزد. با این‌ حال، سرنوشت گاهی اجازه می‌دهد که برای زمانی کوتاه، بر نور ظاهراً چیره شود، اما نه برای همیشه.
+ «یریدون لیطفوا نور الله بافواههم …»
این تصاویر زیبا میخواد به ما بفهمونه که لیدر سوء دلش میخواد چکار کنه!
بجای اینکه به نورش سجده کنه، ببین از شدت حسادت داره چکار میکنه!

“نَصْلٌ أَعْجَفُ” یعنی تیغه‌ای لاغر، ضعیف و ناکارآمد.
“نصل” به معنای تیغه شمشیر، خنجر یا نیزه است.
“أعجف” از ریشه “عَجَفَ” به معنای لاغر، نحیف و ضعیف است.
کاربردهای مجازی و استعاری:
شمشیر یا تیغه‌ای که قدرت برش ندارد → سلاح ناکارآمد
رهبر یا فردی که توانایی و کارایی لازم را ندارد → رهبری ناتوان
ایده، سخن یا استدلالی که ضعیف و سست است → استدلال بی‌پایه و ناکارآمد
قدرتی که در ظاهر بزرگ است اما در عمل ضعیف است → یک نیروی پوشالی و بی‌اثر
پس، اگر کسی یا چیزی را “نَصْلٌ أَعْجَفُ” بنامیم،
یعنی در ظاهر ابزار قدرت را دارد، اما در واقع بی‌اثر و بی‌فایده است.

«سَبْعَ سِمانٍ» – «سَبْعٌ عِجافٌ»

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۴۳ الى ۴۹]
وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ آخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ (۴۳)
و پادشاه [مصر] گفت: «من [در خواب‏] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را مى‏‌خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه‏] خشگيده ديگر. اى سران قوم، اگر خواب تعبير مى‏‌كنيد، در باره خواب من، به من نظر دهيد.»
قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ (۴۴)
گفتند: «خوابهايى است پريشان، و ما به تعبير خوابهاى آشفته دانا نيستيم.»
وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ (۴۵)
و آن كس از آن دو [زندانى‏] كه نجات يافته و پس از چندى [يوسف را] به خاطر آورده بود گفت: «مرا به [زندان‏] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم.»
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ آخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ (۴۶)
«اى يوسف، اى مرد راستگوى، در باره [اين خواب كه‏] هفت گاو فربه، هفت [گاو] لاغر آنها را مى‏‌خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه‏] خشکيده ديگر؛ به ما نظر ده، تا به سوى مردم برگردم، شايد آنان [تعبيرش را] بدانند.»
قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تَأْكُلُونَ (۴۷)
گفت: «هفت سال پى در پى مى‏‌كاريد، و آنچه را درويديد -جز اندكى را كه مى‏‌خوريد- در خوشه‏‌اش واگذاريد.
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (۴۸)
آنگاه پس از آن، هفت سال سخت مى‌‏آيد كه آنچه را براى آن [سالها] از پيش نهاده‌‏ايد -جز اندكى را كه ذخيره مى‏‌كنيد- همه را خواهند خورد.
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ (۴۹)
آنگاه پس از آن، سالى فرا مى‌‏رسد كه به مردم در آن [سال‏] باران مى‌‏رسد و در آن آب ميوه مى‌‏گيرند.»

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی