The secret is revealed!
And the repetitive story of jealousy!
لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ!
داستان تکراری لو رفتن خواب یوسف علیه السلام!
داستان تکراری حسادت، با لو رفتن یک رازِ نورانی، آغاز میشود!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۴ الى ۶]
إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ
يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ
رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ (۴)
[ياد كن] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت:
«اى پدر، من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم.
ديدم [آنها] براى من سجده مىكنند.»
قالَ يا بُنَيَّ
لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ
فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً
إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ (۵)
[يعقوب] گفت:
«اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مىانديشند،
زيرا شيطان براى آدمى دشمنى آشكار است.
وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ
وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ
كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ
إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۶)
و اين چنين، پروردگارت تو را برمىگزيند،
و از تعبير خوابها به تو مىآموزد،
و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند،
همان گونه كه قبلاً بر پدران تو، ابراهيم و اسحاق، تمام كرد.
در حقيقت، پروردگار تو داناى حكيم است.»
آیه 6 ادامهی کلام یعقوب علیه السلام است خطاب به یوسف علیه السلام:
«فَقَالَ یَعْقُوبُ لِیُوسُفَ (علیه السلام) …»
امام باقر علیه السلام:
أَنَّهُ کَانَ لَهُ أَحَدَ عَشَرَ أَخاً وَ کَانَ لَهُ مِنْ أُمِّهِ أَخٌ وَاحِدٌ یُسَمَّی بِنْیَامِینَ
وَ کَانَ یَعْقُوبُ (علیه السلام) إِسْرَائِیلَ اللَّهِ وَ مَعْنَی إِسْرَائِیلِ اللَّهِ أَیْ خَالِصَ اللَّهِ
ابْنَ إِسْحَاقَ (علیه السلام) نَبِیِّ اللَّهِ ابْنِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) خَلِیلِ اللَّهِ
فَرَأَی یُوسُفُ (علیه السلام) هَذِهِ الرُّؤْیَا وَ لَهُ تِسْعُ سِنِینَ فَقَصَّهَا عَلَی أَبِیهِ
فَقَالَ یَعْقُوبُ (علیه السلام) یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً
إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ
قَوْلُهُ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً أَیْ یَحْتَالُوا عَلَیْکَ
فَقَالَ یَعْقُوبُ لِیُوسُفَ (علیه السلام) وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلی آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
وَ کَانَ یُوسُفُ (علیه السلام) مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ کَانَ یَعْقُوبُ (علیه السلام) یُحِبُّهُ وَ یُؤْثِرُهُ عَلَی أَوْلَادِهِ فَحَسَدُوهُ إِخْوَتُهُ عَلَی ذَلِکَ وَ قَالُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ مَا حَکَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ أَیْ جَمَاعَهًٌْ إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ
فَعَمَدُوا عَلَی قَتْلِ یُوسُفَ (علیه السلام) فَقَالُوا نَقْتُلُهُ حَتَّی یَخْلُوَ لَنَا وَجْهُ أَبِینَا
فَقَالَ لَاوَی لَا یَجُوزُ قَتْلُهُ وَ لَکِنْ نُغَیِّبُهُ عَنْ أَبِینَا وَ نَحْنُ نَخْلُو بِهِ فَقَالُوا کَمَا حَکَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ أَیْ یَرْعَی الْغَنَمَ وَ یَلْعَبُ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ
فَأَجْرَی اللَّهُ عَلَی لِسَانِ یَعْقُوبَ (علیه السلام) إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ
فَقَالُوا کَمَا حَکَی اللَّهُ لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ
الْعُصْبَهًُْ عَشَرَهًٌْ إِلَی ثَلَاثَهًَْ عَشَرَ
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ أَیْ تُخْبِرُهُمْ بِمَا هَمُّوا بِهِ.
وی یازده برادر ناتنی و یک برادر تنی داشت که نامش بنیامین بود
و یعقوب (علیه السلام)، اسرائیل خدا بود.
اسرائیل خدا، یعنی بندهی مخلص خدا.
یعقوب (علیه السلام) فرزند اسحاق پیامبر بود که او نیز پسر ابراهیم خلیل الله بود.
یوسف (علیه السلام) در نهسالگی آن خواب را دید و آن را با پدرش در میان نهاد.
یعقوب (علیه السلام) به او گفت:
«یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا ً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ».
سخن خدا فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً؛ یعنی علیه تو، مکر و حیله میکنند.
یعقوب (علیه السلام) به یوسف (علیه السلام) گفت:
و این گونه پروردگارت تو را برمیگزیند و از تعبیر خوابها به تو میآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل میکند، همانگونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است!».
یوسف (علیه السلام)، زیباترین مردم زمانهی خود بود،
یعقوب (علیه السلام) او را دوست داشت و او را بر دیگر فرزندان خود ترجیح میداد.
به همین دلیل، برادرانش به او حسادت کردند و در جمع خودشان، سخنانی را گفتند که خداوند متعال، آن را نقل کرده است:
هنگامیکه [برادران] گفتند:
«یوسف و برادرش [بنیامین] نزد پدر، از ما محبوبترند درحالیکه ما گروه نیرومندی هستیم!
بنابراین تصمیم به کشتن یوسف (علیه السلام) گرفتند و گفتند:
«او را میکشیم تا پدرمان فقط به ما توجّه کند و به ما تعلّق داشته باشد».
لاوی گفت: «نباید او را بکشیم، بلکه باید او را از مقابل دیدگان پدر مخفی کنیم و با او تنها میشویم».
خداوند، سخن آنان را چنین نقل کرده است:
پدرجان! چرا تو دربارهی [برادرمان] یوسف، به ما اطمینان نمیکنی؟!
درحالیکه ما خیرخواه او هستیم!
فردا او را با ما [به خارج شهر] بفرست، تا غذای کافی بخورد.
یعنی به چوپانی گوسفندان بیاید تا غذای کافی بخورد و تفریح کند و ما نگهبان او هستیم.
بنابراین خداوند، این جملات را بر زبان یعقوب (علیه السلام)، جاری ساخت:
من از بردن او غمگین میشوم و از این میترسم که گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشید!
آنان، همانطورکه خداوند تبارکوتعالی فرموده است، گفتند:
با اینکه ما گروه نیرومندی هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود [و هرگز چنین چیزی] ممکن نیست!
و مقصود از عُصبهًْ (گروه)، یک جماعت ده تا سیزدهنفره است.
هنگامیکه او را با خود بردند، و تصمیم گرفتند وی را در مخفیگاه چاه قرار دهند، [سرانجام مقصد خود را عملی ساختند]
و به او وحی فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان باخبر خواهی ساخت درحالیکه آنها نمیدانند!
یعنی آنچه را که میخواستند با او انجام دهند، به اطلاعشان میرسانی.
«قصص» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«قَصَصْتُ ظفرَهُ: ناخنش را چيدم.»
«المِقَصّ: المقراض، قيچى، دوکارد»
فرایند متوالی و سریال ناخن گرفتن!
+ «ولی: فرایند متوالی باران آمدن در فصل بهار»
«قَصَصت الشّعر»
«قَصَ الشعر و الصوف و الظفر»
«اقْتِصَاصِ الأَثَرِ»: «قصصت الأثر: تتبّعته»
شکارچی جای پای شکار رو دنبال میکنه تا بهش میرسه.
+ «فقه»
قصهی تکراری ناخنگیرِ نورانی!
قصّه تکراری و متوالی و سریال ناخن گرفتن و مو کوتاه کردن!
«قَصُّ الشَّعْرِ وَ تَقْلِيمُ الْأَظْفَارِ»
به این میگن «قصّ»: یعنی قطع کردن و چیدن دوباره ناخن.
انگاری تمنّا و حسد، مثل مو و ناخن، مدام توی قلب ما رشد میکنه و ما باید ناخن گیر و قیچی نورانی ولایت رو برداریم و دُم حسد رو قیچی کنیم و نذاریم رشد کنه و همهی قلبمونو تاریک و فاسد کنه!
لذا اهل نور، مدام ناخنگیرش تو دستشه و بمحض اینکه ببینه ناخن رشد کرده، اونو میچینه!
این قصّه تمومی نداره!
نور ولایت، احسن القصص است!
«محاسبه نفس» کاریه که باید مدام انجام بشه و از انجامش خسته نشی و نگی دیگه حوصلهام سر رفت و حوصلشو ندارم و ناخن گیرو نندازی کنار و بگی برو دیگه من از این کار، بیزار و خسته شدم!
گرفتن ناخن حسادت وظیفه ماست!
باید براش وقت بذاری!
نباید بگی: تا کی از تمناهام دست بردارم؟!
من دیگه از تقدیرات خسته شدم و میخوام به خواستههای خودم برسم!
اینجوری ناخنهات بلند میشه و برای خودت و دیگران ایجاد مزاحمت میکنه!
امام باقر عليه السّلام:
«إِنَّمَا قُصَّ اَلْأَظْفَارُ لِأَنَّهَا مَقِيلُ اَلشَّيْطَانِ وَ مِنْهُ يَكُونُ اَلنِّسْيَانُ.»
ناخنها بهايندليل چيده مىشوند كه محل خواب ميان روز (قيلوله) شيطان است
و فراموشى از آن بهوجود مىآيد.
انگاری وقتی حسد قلبت و تمناهات فعال هستند، دیگه چه نیازی است به تلاش شیطان، خوب اونم میره یه چرت میزنه که خستگیش در بیاد، چون از حسودی که دنبال تمناهاشه خیالش راحته!
قُصِّيهِ! … از پىِ او برو!
يَا قَاصَّ نَبَأِ الْمَاضِينَ!
دنبال کنید!
سریال دنبالهدار صاحبان نور را، دنبال کنید، تا به حیات طیّبة برسید!
«وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»
به این میگن: قصاص!
رای صاحبان نور را دنبال کن،
و به اون عمل کن تا به حیات جاویدان برسی!
+ «گرایش و گزینش نور!»
پس اگه کسی بهت بدی میکنه، قصاص کن! یعنی نظر آل محمد ع رو در این زمینه دنبال کن و عمل کن و نظر اونها اینه:
«وَ هِيَ أَنْ تُكَافِئُوا عَلَى اَلْإِحْسَانِ، وَ تَعْدِلُوا عَنِ اَلْإِسَاءَةِ»
«خوبی دیگران رو باید مقابلهبهمثل کنیم،
اما بدی دیگران رو نباید مقابلهبهمثل کنیم!»
دنبالشو بگیر «قُصِّيهِ»!
ولش نکن! ببین آخرش چی میشه!
ببین بالاخره آخر داستان به کجا ختم میشه!
اما اهل شک و حسادت، دنبال نور خودشون رو نگرفتند!
تبعیت از صاحبان نور را به سرانجام مقصود نرساندند! ولش کردند!
+ «مارپیچ مرگ خودباختگان!»
دیدی بعضیها یه سریال بلند رو با جدیت دنبالشو میگیرند تا ببیند آخر قصه یوسف صدیق ع چی میشه؟!
اوناییکه به هر دلیلی این سریال رو پیگیری نکردند، نفهمیدند آخر داستان به کجا ختم شد!
اهل شک از آخر داستان شیرین اهل یقین که رسیدن به نور حکمت ولایت آل محمد ع است، بیخبر خواهند ماند و چون بیخبر میمانند، آن را انکار نموده و قبول ندارند.
اما از اهل یقین بپرس که تا آخر داستان را با جان و دل نشستند و دیدند و اشک ریختند که ببین قصه حسادت نسبت به صاحبان نور، چه بلایی بر سر این به ظاهر برادران باطنا حسود که نیاورد و به چه بدبختی که نیفتادند.
«ما اقبح الجفاء بعد الاخاء»
واژه «قصص» به ما یاد میده که ما اگه بخواهیم به نور حکمت آل محمد ع ان شاء الله برسیم، باید داستان زندگی دنیای قلب خودمون رو (یعنی آیاتی که سر راهمون بمنظور اصلاح و تربیت قلب حسودمون قرار داده میشه) با کمک نور صاحبان نور، تا آخر، بدقت دنبال کنیم و راضی به قضا باشیم و تسلیم امر خدا باشیم، ان شاء الله تعالی.
و دنبالشو بگیریم و ولش نکنیم یعنی دنبال سرنخ نورانی رو بگیریم و ولش نکنیم که ول کردنش ضرری جبران ناپذیر در پی دارد.
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ
فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (۱۱)
و به خواهر [موسى] گفت:
«از پى او برو.»
پس او را از دور ديد، در حالى كه آنان متوجّه نبودند.
وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ
فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (۱۲)
و از پيش، شير دايگان را بر او حرام گردانيده بوديم.
پس [خواهرش آمد و] گفت:
«آيا شما را بر خانوادهاى راهنمايى كنم كه براى شما از وى سرپرستى كنند و خيرخواه او باشند؟»
فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ
وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ
وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۱۳)
پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد
و بداند كه وعده خدا درست است،
ولى بيشترشان نمىدانند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۴)
و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم،
و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
اهل حسادت، بجای اینکه دنبال نور تقدیرات رو بگیرند،
دنبال تمناهای خودشونو میگیرند!
«يَعْتَقِبُونَ الْأَمْوَالَ: به اموال خود عشق مىورزند.»
امام سجاد علیه السلام:
… فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْيَا يَعْتَقِبُونَ الْأَمْوَالَ
فَمَنْ لَمْ يَزْدَحِمْهُمْ فِيمَا يَعْتَقِبُونَهُ كَرُمَ عَلَيْهِمْ
وَ مَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيهَا وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ بَعْضِهَا كَانَ أَعَزَّ وَ أَكْرَمَ.
زيرا أهل دنيا به اموال خود عشق مىورزند،
پس هر كه مزاحم معشوقه اينان نشود بر ايشان كرم كرده،
و اگر بعلاوه مالى به آنها رساند عزيزتر و گرامىتر باشد.