“The Grace of God! The Unique Excellence of the Pure Heart to Hear the Word of the Gentle Angel: That is the Grace of God; He bestows it upon whom He wills, and God is the Possessor of Great Grace (Qur’an 57:21)”
This article explored the Qur’anic and Prophetic understanding of al-Faḍl (Divine Grace) as the true measure of excellence, superiority, and nobility. The Qur’an repeatedly reminds humanity that no virtue or distinction is inherent in race, wealth, lineage, or power, but rather in the Divine gift of guidance and obedience through the guardianship (wilāyah) of the chosen ones.
The Imams of Ahl al-Bayt (peace be upon them) are presented in the narrations as the embodiment of this Divine Grace. Their superiority is not based on worldly criteria but on their role as the living teachers of God’s wisdom, the channels through which the human heart can hear the “gentle angel” and attain ḥayāt ṭayyibah (the pure life).
True excellence (faḍl) lies in:
Submitting the heart to the authority of the Divine Guides.
Preferring their will and knowledge over personal desire.
Recognizing that wilāyah (guardianship) is the highest goal and the ultimate favor of God.
As the narrations emphasize, even lineage or closeness to the Prophet does not suffice; what matters is obedience. Thus, the prayer remains:
“O God, humble our hearts for them in obedience.”
In conclusion, the Grace of God (faḍl Allāh) is the capacity of the pure heart to surrender to Divine Guidance, embodied in the wilāyah of the Ahl al-Bayt. This is the distinguishing mark that elevates human beings above others, grants them true nobility, and connects them to eternal life.
«فضل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژگان مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
فضل بیشتر در معنای ممدوح بکار رفته است.
در معنای مذموم: مثل «فضولی کردن» یعنی کاری اضافه که به شخص مربوط نیست! دخالت بیجا!
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فَضْلُ الإزار: ما يجر منه على الأرض،
آن بخش از دامن یا لباس که روی زمین کشیده میشود.»
در اینجا «إزار» به معنای لباس یا پارچهای است که پایینتنه را میپوشاند، و «فضل الإزار» یعنی قسمت اضافه یا بلندِ آن که از بدن فراتر آمده و به زمین میرسد.
…
واژه زیبای «فضل» از لباس خواب و لباس راحتی گرفته شده.
لباس راحتی گشاد که توی خونه میپوشیم!
«الفَضْلة: الثياب التي تبتذل للنوم لأَنها فَضلت عن ثياب التصرُّف.»
«فضلَه: لباسهایی که برای خواب استفاده میشوند، زیرا از لباسهای رسمی یا بیرونرفت باقی ماندهاند (و دیگر در فعالیتهای روزانه بهکار نمیروند).»
…
«الفِضَال: الثوب الواحد يَتَفَضَّلُ به الرجل، يلبسه في بيته»
«فِضال: جامهای (تکلباس) که مرد آن را به تن میکند و در خانه میپوشد.»
…
اینها هر دو نشان میدهند که «فضل» در اصل به معنای بخش اضافه و راحت از یک چیز است، که بعداً معنای «برتری»، «بخشش» و «افزودگی» پیدا کرده است.
…
مشتقات ریشه «فضل» 104 بار در قرآن تکرار شده است.
+ «مزی- مزیّت»
«مزیّت»: مترادف زیبای «فضل» است! نور ولایت یه جور امتیاز و مزیت و برتری است.
+ «نزل»
+ «ضیف»
+ «فیض»
فضل:
الفضل النور الولایة!
+ «التفاضل بالولایة»
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ؛ إِنَّ عَلِيّاً … أَفْضَلُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِيَّةً»
«فَضْلُ الإزار»
«مزیّت»: مترادف زیبای «فضل» است!
نور ولایت یه جور امتیاز و مزیت و برتری است.
المزیّة النور الولایة!
+ این حدیث زیبا: « … فَمَا فَضْلِي عَلَيْكَ؟! … بِهَذَا يُعْرَفُ الْإِمَامُ …»
نور ولایت فرایند کسب امتیاز است!
«earn points»
فضل میشه اکسترا پوینتس «extra points»!
«فَضَلَ (فَضْلًا): بَقِي»
«اسْتَفْضَلَ من الشيء: بازمانده آن چيز را رها كرد.»
«الفُضَالَة: باقيمانده، تَه مانده.»
«فَضْلُ الماء: ما بقي بعد سقي الأرض»
«فَضْلُ الإزار: ما يجر منه على الأرض،
بقیۀ اضافۀ پارچۀ شلوار که روی زمین کشیده میشه.»
«الفَضْل و الفَضْلة: البقيَّة من الشيء.»
«فَضْلُ الطعام: إِذا ترك منه شيئاً، اضافۀ باقیماندۀ غذای خورده شده»
+ «بقیت الله»
«فَضَلَ (فَضلًا): زَادَ»
«خُذِ الْفَضْلَ: أَيِ الزِّيَادَةَ»
مفهوم: «زيادةٍ فى شىء»
«فَضَّلْتُهُ عَلَى غَيْرِهِ (تَفْضِيلًا): صَيَّرْتُهُ أَفْضَلَ مِنهُ»
«الْفَضِيلَةُ و الْفَضلُ: الْخَيْرُ وَ هُوَ خِلَافُ النّقِيصَةِ و النَّقْصِ»
«الإفضال: الإحسان»
«و كلّ عطيّة لا تلزم من يعطي يقال لها: فَضْلٌ.»
«هر عطيّهاى را كه بر معطى لازم نيست فضل گويند.»
«و به هر عظمت و بزرگوارى كه بخشندۀ آن را در بخشش ملتزم و مجبور نمىكند فضل گفته ميشود.»
«أَفْضَلَ عليهِ: بخشش به او را افزون كرد، از امكاناتى كه داشت به وى بخشيد و با او نكوئى كرد.»
عطایی که خدا بر منتخبین خودش، بغیر حساب عنایت میکنه!
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ»
«بِأَنَّ الْفَضْلَ وَ الشَّرَفَ وَ الْمَنْزِلَةَ وَ الْوَلَايَةَ لَيْسَتْ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ.»
«اللَّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِيلَةَ وَ الشَّرَفَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الْكَبِيرَةَ الرَّفِيعَةَ فِي الْجَنَّةِ»
«أَجِبْهُ فَإِنَّكَ بِالْوَلَايَةِ أَشْرَفُ مِنْهُ نِسْبَةً»
«إِنَّ اللَّهَ رَفَعَ بِالْإِيمَانِ مَنْ كَانَ النَّاسُ يُسَمُّونَهُ وَضِيعاً إِذَا كَانَ مُؤْمِناً
وَ وَضَعَ بِالْكُفْرِ مَنْ كَانَ النَّاسُ يُسَمُّونَهُ شَرِيفاً إِذَا كَانَ كَافِراً
فَلَيْسَ لِأَحَدٍ فَضْلٌ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا بِالتَّقْوَى»
«قَالَ ابْنُ الْمَلِكِ أَخْبِرْنِي أَيُّ الْفَضْلِ أَفْضَلُ؟
قَالَ الرِّضَا بِالْكَفَافِ»
…
«الفَضْل: آنچه كه انسان را شايسته و بزرگوار كند.»
اون فضیلت و برتری مربوط به نعمتی بنام علم آنلاین ماخوذ از فرشتۀ مهربان است:
«اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ»
فهم نور و ظلمت میشه فضیلت، میشه برخورداری از رزق طیب:
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا»
تکریم بنده از طرف خدا اینه که خدا نور ولایت رو به قلب این بندۀ صادق و خالص عنایت میکنه!
این نور علم آنلاین همون فضیلتی است که باید از خدای مهربان درخواست کنیم:
«وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»
چشم از این نور فرشتۀ مهربانت برندار:
«وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ»
فضل الله؛ سپر نورانی قلب سلیم در برابر وسوسهٔ شیطان
«فضل الله» نقطهٔ مقابل تکلمات شیطان در ملکوت قلب است.
همان صدای فرشتۀ مهربان، همان علمِ زنده و جاری که در لحظه به قلب سلیم میرسد؛
علمی که قرآن از آن به عنوان «فضیلت» یاد میکند،
چرا که «العلم یوجب فضیلة»، یعنی علم حقیقی، موجب برتری و کرامت میشود.
با این فضل، انسان میتواند به تکلمات شیطان درونی خود سنگ بزند
و این دشمن پنهان را از حریم قلب بیرون براند، انشاءالله تعالی.
خداوند میفرماید:
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً»
(نساء: 83)
در «مُلک»، فضل خدا یعنی معلم ربانی؛
و در «ملکوت»، فضل خدا یعنی فرشتۀ مهربان.
موحّد، نگاهش به این نور است، و این همان معنای واژۀ زیبای شکر است.
مشرک اما نگاهش به تمنای خود است.
موحد به فضل الله چشم دوخته و به آن اقرار دارد،
در حالی که حسود نه تنها به فضل معلم ربانی اقرار نمیکند،
بلکه با تهمت زدن به او، همان داستان تکراری «صد سبیل» را دوباره اجرا میکند؛
همان روایتی که ریشهاش در حسادت و دشمنی با نور است.
در حقیقت، فضل الله همان رشتهٔ زندهٔ اتصال قلب سلیم به علم ملکوتی است؛
نوری که اگر به آن گوش جان بسپاری، راه را از چاه میشناسی،
و اگر به آن پشت کنی، تمنای نفس و وسوسهٔ شیطان جای نورت را میگیرد.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ؛
إِنَّ عَلِيّاً … أَفْضَلُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِيَّةً!
یَا أَيُّهَا النَّاسُ؛ إِنَّ عَلِيّاً أَفْضَلُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِيَّةً!
ای مردم! علی علیهالسلام نزد خدا برترین شما در مزیت و فضیلت است.
این همان فضل الله در زمین است که خداوند بر دلهای مؤمنان عرضه میکند؛ معلم ربانیای که در «مُلک»، چراغ هدایت است و در «ملکوت»، فرشتۀ مهربان صدایش را ترجمه میکند.
اقرار به فضل او، اقرار به فضل الله است، و انکار او، انکار همان رشتهٔ نورانی اتصال به علم ملکوتی.
موحد با این فضل زندگی میکند و آن را شکر میگذارد؛
حسود اما، برای وتو کردن این فضل، پشت به نور میکند و به تمنای خود میچسبد،
همان خطای ابلیس وقتی مأمور به سجده بر آدم شد.
فضل الله، نه فقط برتری علمی و نوری، بلکه مزیتی است که قلب سلیم را قادر میسازد صدای فرشتۀ مهربان را از زمزمۀ شیطان بازشناسد.
و این مزیت، تنها به کسانی میرسد که خدا بخواهد:
«ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» (جمعه: 4)
وَ الْعِلْمُ يُوجِبُ فَضِيلَةً!
از کتاب «العقائد» شیخ صدوق:
اعْتِقَادُنَا فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْحُجَجِ وَ الرُّسُلِ ع أَنَّهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
عقاید ما در مورد انبیا، حجتها و رسولان (علیهمالسلام) این است که آنها از فرشتگان برترند.
وَ قَوْلُ الْمَلَائِكَةِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا قَالَ لَهُمْ
و گفتار فرشتگان به خدای عز و جل، هنگامی که فرمود:
إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ
وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ
«من در زمین جانشینی قرار میدهم»
و فرشتگان گفتند:
«آیا در آن کسی را قرار میدهی که فساد کند و خونها بریزد،
در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم؟»،
هُوَ تَمَنِّيٌ فِيهَا لِمَنْزِلَةِ آدَمَ
در واقع آرزوی آنان برای رسیدن به مقام آدم بود.
وَ لَمْ يَتَمَنَّوْا إِلَّا مَنْزِلَةً فَوْقَ مَنْزِلَتِهِمْ
آنها چیزی را آرزو نکردند مگر مقامی بالاتر از مقام خودشان.
👈وَ الْعِلْمُ يُوجِبُ فَضِيلَةً👉
و علم، موجب فضیلت است.
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ
خدای عز و جل فرمود:
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها
ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ
أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ
قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ
فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ
أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ
«و تمام نامها را به آدم آموخت.
سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و فرمود:
اگر راست میگویید، نامهای اینها را به من بگویید.
گفتند: منزهی تو، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختهای، زیرا تو دانا و حکیمی.
فرمود: ای آدم، تو نامهایشان را به آنان بگو.
و هنگامی که آدم نامهایشان را به آنان گفت، فرمود:
آیا به شما نگفتم که من از غیب آسمانها و زمین آگاهم
و آنچه را آشکار میکنید و آنچه را پنهان میداشتید، میدانم؟»
هَذَا كُلُّهُ يُوجِبُ تَفْضِيلَ آدَمَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ
همه اینها برتری آدم را بر فرشتگان اثبات میکند.
وَ هُوَ نَبِيٌّ لَهُمْ
لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ
أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ
و او نبی برای فرشتگان بود،
به دلیل فرمان خدای عز و جل به او که:
«نامهایشان را به آنان بگو.»
وَ مِمَّا يُثْبِتُ تَفْضِيلَ آدَمَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ
و از جمله دلایل برتری آدم بر فرشتگان، این است که خداوند به آنان فرمان داد تا بر آدم سجده کنند،
وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ
و خدای عز و جل فرمود:
فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ
«پس فرشتگان همگی یکجا سجده کردند.»
وَ لَمْ يَأْمُرْهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالسُّجُودِ إِلَّا لِمَنْ هُوَ أَفْضَلُ
و خداوند به آنان دستور سجده نداد، مگر برای کسی که از آنان برتر باشد.
وَ كَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَةً لآِدَمَ
و سجده آنان برای خدای عز و جل بود، اما به عنوان اطاعت از آدم
وَ إِكْرَاماً لِمَا أَوْدَعَ صُلْبَهُ مِنْ أَرْوَاحِ النَّبِيِّ وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
و احترام به روحهای پیامبر (ص) و ائمه (علیهمالسلام) که در صُلب او به امانت گذاشته شده بود.
وَ قَالَ النَّبِيُّ ص
پیامبر (ص) فرمودند:
أَنَا أَفْضَلُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ مِنْ جَمِيعِ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ
«من از جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و از تمامی فرشتگان مقرب برترم.
وَ أَنَا خَيْرُ الْبَرِيَّةِ وَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ
من بهترین مخلوقات و آقای فرزندان آدم هستم.»
وَ أَمَّا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ
اما در مورد فرموده خدای عز و جل که:
لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ
«مسیح هرگز از اینکه بنده خدا باشد، سر باز نمیزند، و نه فرشتگان مقرب»،
فَلَيْسَ ذَلِكَ يُوجِبُ تَفْضِيلَهُمْ عَلَى عِيسَى
این دلیل بر برتری فرشتگان بر عیسی (ع) نیست.
وَ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ
لِأَنَّ النَّاسَ مِنْهُمْ مَنْ كَانَ يَعْتَقِدُ أَنَّ الرُّبُوبِيَّةَ لِعِيسَى ع وَ يَتَعَبَّدُ لَهُ صِنْفٌ مِنَ النَّصَارَى
بلکه خداوند این را فرمود،
زیرا برخی از مردم (فرقهای از مسیحیان) اعتقاد داشتند که عیسی ربوبیت دارد و او را عبادت میکردند.
وَ مِنْهُمْ مَنْ عَبَدَ الْمَلَائِكَةَ وَ هُمُ الصَّابِئُونَ وَ غَيْرُهُمْ
و گروهی دیگر (صابئین و غیره) فرشتگان را میپرستیدند.
فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
پس خداوند عز و جل فرمود:
لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَعْبُودُونَ دُونِي أَنْ يَكُونُوا عَبِيداً لِي
وَ لَا الْمَلَائِكَةُ الرُّوحَانِيُّونَ وَ هُمْ مَعْصُومُونَ لَا يَعْصُونَ مَا أَمَرَهُمْ
وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ
«محبوبانی که غیر از من پرستیده میشوند، از اینکه بنده من باشند، ابا نمیکنند،
و همچنین فرشتگان روحانی که معصوماند و از آنچه به آنان امر شده، سرپیچی نمیکنند
و آنچه را دستور داده میشوند، انجام میدهند.»
لَا يَأْكُلُونَ وَ لَا يَشْرَبُونَ وَ لَا يَأْلَمُونَ وَ لَا يَسْقُمُونَ وَ لَا يَشِيبُونَ وَ لَا يَهْرَمُونَ
فرشتگان نمیخورند، نمیآشامند، درد نمیکشند، بیمار نمیشوند، پیر و فرسوده نمیگردند.
طَعَامُهُمْ وَ شَرَابُهُمُ التَّقْدِيسُ وَ التَّسْبِيحُ
غذا و نوشیدنیشان تقدیس و تسبیح است
وَ عَيْشُهُمْ مِنْ نَسِيمِ الْعَرْشِ
و زندگیشان از نسیم عرش تأمین میشود
👈وَ تَلَذُّذُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْعُلُومِ👉
و لذتشان از انواع علوم است.
خَلَقَهُمُ اللَّهُ بِقُدْرَتِهِ أَنْوَاراً وَ أَرْوَاحاً كَمَا شَاءَ وَ أَرَادَ
خداوند آنان را با قدرتش به صورت نور و ارواح، آنگونه که خواست و اراده کرد، آفرید.
وَ كُلُّ صِنْفٍ مِنْهُمْ يَحْفَظُ نَوْعاً مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ
و هر گروه از آنان، نوعی از مخلوقات خدا را حفظ میکنند.
وَ قُلْنَا بِتَفْضِيلِ مَنْ فَضَّلْنَاهُ عَلَيْهِمْ
لِأَنَّ الْعَاقِبَةَ الَّتِي يَصِيرُونَ إِلَيْهَا أَعْظَمَ وَ أَفْضَلَ مِنْ حَالِ الْمَلَائِكَةِ.
ما به برتری کسانی که گفتیم بر فرشتگان، معتقدیم،
به این دلیل که عاقبت و جایگاهی که انبیا و ائمه به آن میرسند،
عظیمتر و والاتر از حال فرشتگان است.
+ حدیث زیبا و مهم:
«فرشتگان پیش از تسبیح ما و شیعیانمان، تسبیح و تقدیسی نمیشناختند.»
فضیلت معلم در ملک، بر معلم در ملکوت:
به این معناست که تا قلبی عاشق نور معلم در ملک نشود، معلم در ملکوت این قلب، یعنی فرشتۀ مهربان، با او سخن از تسبیح و تقدیس یعنی نور علم آنلاین نمیگوید!
قلوب حسودی که در ملک عاشق نور خود نشدند، چشم و گوش قلبشان از دیدن و شنیدن کلام فرشتۀ مهربان قلبشان کور و کر است:
[سورة غافر (۴۰): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ
فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ
حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ
لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً
كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (۳۴)
و به يقين، يوسف پيش از اين، دلايل آشكار براى شما آورد،
و از آنچه براى شما آورد همواره در ترديد بوديد
تا وقتى كه از دنيا رفت، گفتيد:
«خدا بعد از او هرگز فرستادهاى را برنخواهد انگيخت.»
اين گونه، خدا هر كه را افراطگر شكّاك است، بى راه مىگذارد.
فضل الله و برتری علم بر عبادت ملائکه
در عقائد شیعه آمده است:
اعتقاد ما دربارهٔ انبیا و حجج و رسولان علیهمالسلام این است که آنان افضل از ملائکهاند.
چرا؟ چون «العلم یوجب فضیلة» — علم است که فضیلت میآورد.
وقتی خداوند فرمود:
﴿إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾
ملائکه گفتند:
﴿أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ﴾
این، تمنّایی بود برای منزلتی برتر از جایگاه خودشان.
👈اما خداوند به آدم علمی داد که نشانۀ فضل او شد:👉
﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها﴾
آدم علیهالسلام با این علم، بر ملائکه فضیلت یافت
و خداوند برای اثبات این برتری، آنان را مأمور سجده بر آدم کرد:
﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾
سجدهای که عبادت آدم نبود، بلکه اطاعت خدا و اکرام همان «فضل الهی» بود که در صُلب آدم، یعنی در انوار پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام، قرار داده شده بود.
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نیز فرمود:
«أنا أفضل من جبرئیل و میکائیل و إسرافیل و من جمیع الملائکة المقرّبین»
زیرا برتری در نظام الهی، نه به کثرت عبادت، بلکه به نوری است که از علم و هدایت نشأت میگیرد.
این یعنی:
فضل الله همان علم آنلاینی است که موجب فضیلت میشود.
سجدهٔ فرشتگان به آدم، در حقیقت سجده بر علم و معلم بود.
پس معلم در «مُلک» (انسان کامل و حجت الهی) بر معلم در «ملکوت» (فرشتۀ مهربان) برتری دارد.
نتیجه:
علم و ولایت، «فضل الله» است؛
نوری که خدا بر قلب سلیم میتاباند.
موحد، این فضل را میبیند و شکر میگذارد،
اما حسود مشرک، همانند ابلیس، از سجده بر فضل سر باز میزند.
از مُلک تا ملکوت: راه قلب سلیم به نور علم آنلاین!
اقرار به فضل معلم ربانی؛ شرط شنیدن صدای فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب است!
اقرار به فضل معلم ربانی؛ شرط اخذ علم آنلاین از فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب است!
حسد؛ حجاب شنیدن تسبیح و تقدیس فرشتۀ مهربان است!
یوسف، معلم ربانی و سنت تکرارِ انکار حسودان!
فضل الله و علم آنلاین؛ نور مخصوص قلوب شاکر!
…
فضل الله؛ نور معلم ربانی در مُلک و کلام فرشتۀ مهربان در ملکوت
العلم یوجب فضیلة: از سجود ملائکه تا شنیدن تسبیح در قلب سلیم
یوسف و معلمان الهی؛ معیار تمایز قلوب شاکر از قلوب حسود
«و لولا فضل الله علیکم»؛ نقش معلم در ملک در گشودن گوش قلب به ملکوت
از انکار یوسف تا اقرار به فضل معلم ربانی؛ سنّت همیشگی تاریخ
…
فضیلت معلم در مُلک بر معلم در ملکوت
در حدیث شریف آمده است:
«فرشتگان پیش از تسبیح ما و شیعیانمان، تسبیح و تقدیسی نمیشناختند.»
این حقیقت یعنی برتری معلم در مُلک (پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام) بر معلم در ملکوت (فرشتۀ مهربان).
چرا؟ چون تا قلبی به نور معلم ربانی در مُلک عشق نورزد و به فضل او اقرار نکند، معلم ملکوت، یعنی فرشتۀ مهربان قلب، سخنی از تسبیح و تقدیس و نور علم آنلاین به او نمیگوید.
به تعبیر دیگر:
قلبِ عاشقِ نور، شنوا و بیناست.
چون خدای مهربان خالق نور است و قلبی که عاشق این کلام نورانی مخلوق خدای مهربان خود است، انگار مثل خدای خودش شنوا و بینا و علیم میشود.
«إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ»
اما قلب حسود، که در مُلک به نور معلم پشت کرده، در ملکوت نیز کور و کر میشود و کلام فرشتۀ مهربان را نمیشنود.
قرآن کریم همین حقیقت را در داستان حضرت یوسف علیهالسلام چنین بیان میکند:
﴿وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ﴾ (غافر: ۳۴)
یعنی همانگونه که قوم یوسف، از دلایل آشکار او در شک بودند و پس از مرگش منکر بعثت رسولان بعدی شدند، امروز نیز حسودان و منکران فضل، در برابر نور معلم ربانی، همین مسیر را تکرار میکنند.
پس:
فضل الله همان علم و نوری است که بر قلبهای سلیم فرود میآید.
این فضل تنها بر قلبی میتابد که در مُلک، عشق و شکر به معلم ربانی داشته باشد.
حسودان محروم میمانند و قلوبشان از شنیدن صدای فرشتۀ مهربان بیبهره میشود.
این مطلب، خیلی کلیدی و از اسرار آل محمد علیهم السلام است، چون حلقهٔ وصل میان «فضل معلم ربانی در مُلک» و «تجلی آن در ملکوت قلب» را روشن میکند.
نورِ علم آنلاین، نورِ فضیلت و مزیّت!
+ «ضیف»:
در واقع وقتی نور رو به خودت «اَد» میکنی، یه چیزی بهت اضافه میشه
و این میشه مزیت و فضیلت تو!
پس فضیلت و مزیت و ضیف میشن مترادف هم در معنا، گر چه سه اسم متفاوت باشند.
به اینها واژه «فیض» و «نزل» هم اضافه میشه!
چون سرریز شدن و لبریز شدن یعنی یه چیز اضافه بر سازمان!
یه چیزی به قلبت فرود اومده که از جنس نور و آرامشه!
این مفهوم و معنا که در این پنج واژه ذکر شد،
در هزار واژه مترادف «نور الولایة» وجود داره و استنباط میشه.
نورِ علم آنلاین، همون نورِ فضیلت و مزیته.
یعنی وقتی قلبی به فضل الله گره خورد، چیزی به اون قلب اضافه میشه، چیزی بیش از «وضع طبیعی خودش».
اینجاست که واژگان قرآنی و روایی، یک نقطۀ مشترک پیدا میکنن:
«ضَیف»: یعنی چیزی که به تو «اضافه» میشه. مهمان همیشه به میزبان «اضافه» میشه.
وقتی نور به قلب نازل میشه، در واقع یک «ضیف» وارد خونه دل شده.
«مزیت» و «فضیلت»: هر دو از جنس اضافه بودنن.
یعنی چیزی فراتر از وضع عادی. علم وقتی بیاد، مزیت میشه، فضیلت میشه.
«فیض»: یعنی سرریز شدن.
مثل آب زلالی که از چشمه جوشیده و لبریز میشه.
فضل الله هم همینطوره: نوری که سرریز میشه به قلبهایی که ظرفیت پذیرشش رو دارن.
«نُزُل»: یعنی مهمانداری کریمانه، چیزی که «فراخور مهمان» آماده میشه.
نوری که به قلبت فرود میاد، در واقع همون نُزلیه که از جانب رب العالمین برایت تقدیر شده.
پس در حقیقت، این پنج واژه—ضیف، فضیلت، مزیت، فیض، نُزل—همگی یک حقیقت رو از زوایای مختلف نشون میدن:
اضافه شدن نوری به قلب، که از سنخ آرامش و علم و ولایت است.
و این نور، همون «نور الولایة» است که قرآن و روایات هزار بار و به هزار واژه مختلف بهش اشاره کردن.
این گستردگی تعبیرها خودش نشوندهنده عظمت مقام فضیلت و فضل اللهه:
یک حقیقت نورانی که به اندازه ظرفیت قلبها، در واژهها تجلی پیدا میکنه.
نور، فرایند کسب امتیاز است «خَلَقَهُمُ اللَّهُ … أَنْوَاراً».
حسود، به امتیاز نورانی اهل هدایت، حسادت میکنه
«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»!
در حالیکه سجده بر صاحبان فضیلت، امر الله است: + «اسجدوا لآدم»
«وَ لَمْ يَأْمُرْهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالسُّجُودِ إِلَّا لِمَنْ هُوَ أَفْضَلُ».
قلب سلیم برای دریافت رزق نورانی و دلربای علم خود،
به این صاحبان فضل و نور، راغب و شائق است:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ
رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ
فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ
وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ»
و از شنیدن این مطالب نورانی لذّت می برد:
«لِسَانٌ مُونِقٌ تَلْتَذُّ بِهِ الْأَسْمَاع»
نور، فرایند کسب امتیاز است:
«خَلَقَهُمُ اللَّهُ … أَنْوَاراً»؛
یعنی حقیقت وجودی اولیاء و اهل هدایت، سراپا نور است و هر چه فضیلت دارند، از جنس نورانی بودنشان است.
اما حسود، همین امتیاز نورانی را برنمیتابد.
قرآن میفرماید:
«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» [نساء:۵۴].
یعنی فضل خدا—که همان نور ولایت و علم اهل بیت علیهمالسلام است—محور اصلی حسادت اهل باطل است.
در حالی که سجده بر صاحبان فضیلت، امر الهی است:
«اسجدوا لآدم».
چنانکه روایت تصریح دارد:
«وَ لَمْ يَأْمُرْهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالسُّجُودِ إِلَّا لِمَنْ هُوَ أَفْضَلُ».
یعنی سجده، نه برای خاک و گل آدم، بلکه برای نور فضیلت بود.
پس قلب سلیم برای دریافت رزق نورانی و دلربای علم خودش، به این صاحبان فضل و نور، راغب و شائق است.
دعای خلیلالله ابراهیم علیهالسلام در قرآن نشاندهندۀ همین حقیقت است:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ * رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ * فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ * وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» [ابراهیم:۳۷].
یعنی دلها به سوی صاحبان نور و فضیلت، «هُوِی» پیدا میکنند، یعنی با اشتیاق و شوق، به سمت آنان کشیده میشوند.
و چون نور ولایت با زبان علم و حکمت تجلی میکند، گوش دل از شنیدن آن سیراب و شاداب میشود:
«لِسَانٌ مُونِقٌ تَلْتَذُّ بِهِ الْأَسْمَاع».
این همان لذّت شنیدن کلام فرشتۀ مهربان است که در پرتو عشق به معلم در مُلک، برای قلب سلیم حاصل میشود.
أَيْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ؟!
امام سجاد علیه السلام:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ:
قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع
إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَ الْخَلَائِقِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ
أَيْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ
قَالَ
فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُونَ
مَا كَانَ فَضْلُكُمْ
فَيَقُولُونَ
كُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا
وَ نُعْطِي مَنْ حَرَمَنَا
وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا
فَيَقُولُونَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ
…
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ جِيرَانُ اللَّهِ فِي دَارِهِ
فَيَقُومُ عُنُقٌ آخَرُ مِنَ النَّاسِ
فَتَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِكَةُ بِمَ جَاوَرْتُمُ اللَّهَ
فَيَقُولُونَ
[كُنَّا نَتَبَادَرُ فِي اللَّهِ] نَتَبَاغَضُ فِي اللَّهِ وَ نَتَحَابَبُ فِي اللَّهِ
وَ [نَتَشَارَكُ] نَتَبَاذَلُ فِي اللَّهِ وَ نُحَاسِبُ فِي اللَّهِ وَ نَتَبَارَكُ فِي اللَّهِ
…
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ
قَالَ
فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُ عَلَى مَا كُنْتُمْ تَصْبِرُونَ
فَيَقُولُونَ
كُنَّا نَصْبِرُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ نُصَبِّرُ أَنْفُسَنَا عَنْ مَعَاصِيهِ
فَيُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ.
ابو حمزه ثمالى گويد:
امام سجّاد عَلَيْهِ السَّلَامُ به من فرمود:
هنگامى كه روز قيامت بر پا شود،
خداوند تمامى مخلوق اوّلين و آخرين را بر يك سرشت گرد هم آورد،
بعد از آن منادى فرياد زند:
كجايند اهل فضل؟
پس گروهى از مردم به پا خيزند و فرشتهها با ايشان ديدار نموده و مىگويند:
فضل شما چگونه بوده است؟
گويند:
با كسانى كه با ما قطع رابطه كرده بودند، ديدار و صله انجام مىداديم،
هر كه ما را محروم كرده بود عطايش مىكرديم
و هر كه بر ما ستم نموده بود او را مىبخشيديم.
فرشتهها گويند:
داخل بهشت شويد.
سپس منادى فرياد زند:
كجايند همسايگان خدا در خانهاش؟
پس گروهى ديگر از مردم برخيزند و فرشتهها به ايشان گويند:
به چه چيزى شما همسايه خداوند قرار گرفتهايد؟
گويند:
در راه خدا بر يكديگر سبقت مىگرفتيم
و در راه خدا دشمنى مىكرديم
و در راه خدا دوستى و اظهار محبّت مىنموديم
و در راه خدا بذل و بخشش داشتيم
و در راه خدا محاسبه و كنترل مىكرديم
و در راه خدا به يكديگر تبريك و شادباش مىگفتيم.
سپس منادى فرياد زند:
اهل صبر كجايند؟
پس گروهى از مردم به پا خيزند و چون فرشتگان ايشان را ديدار كنند، گويند:
بر چه چيزهايى بردبارى و صبر داشتيد؟
در پاسخ گويند:
در فرمانبردارى و اطاعت از (اوامر و نواهى خداوند) بردبار بوديم
و خود را از گناه و نافرمانى خدا به صبر وا مىداشتيم،
پس به ايشان هم گفته مىشود: داخل بهشت شويد.
این حدیثِ گرانسنگ واقعاً «جان کلام مقالۀ فضل الله» است.
چون هم واژۀ «فضل» در قیامت صریحاً محور سؤال و امتیاز میشود،
و هم نشان میدهد که فضل، فقط یک مفهوم لغوی یا انتزاعی نیست؛
بلکه در عمل، همان نور اضافه، همان «ویژگی افزوده» و همان «امتیاز»ی است که خدا در قلب سلیم قرار داده و در قیامت با آن شناخته میشود.
…
وقتی منادی ندا میدهد: «أین أهل الفضل؟»
یعنی اهل نور اضافه، اهل آن امتیاز ویژهای که بقیه ندارند.
پاسخ آنها:
«کُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِي مَنْ حَرَمَنَا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا».
این پاسخها نشان میدهد که فضل، خودش را در اخلاق ربانی و سلوک ولایی آشکار میکند.
یعنی:
فضلالله نقطۀ مقابل تکلمات شیطانی است.
کسی که به نور فضل متصل است، در عمل هم آثار این نور را دارد:
بخشش، صلهرحم، گذشت و عطا.
…
اهل فضل، اهل علم آنلایناند؛
چون این اخلاق فراتر از عقل متعارف بشری است.
اینها نتیجه شنیدن کلام فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب است.
در ادامه حدیث: «أین جیران الله» و «أین أهل الصبر»، نتیجۀ اهل فضل بودن را بیان میکند.
در واقع «فضل» ریشه همۀ خوبیهاست؛
و گویا خداوند در قیامت، برای اهل فضل، اهل جوار و اهل صبر ارزش ویژهای قائل است.
فضل الله در قیامت؛ حدیث امام سجاد علیهالسلام
درک نور فضل الله در دنیا، یعنی گوش دادن به کلام فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب، و چشم دوختن به نور معلم ربانی در ملک. این همان امتیاز و ویژگی افزودهای است که در روز قیامت، معیار جداسازی مردم خواهد بود.
امام سجاد علیهالسلام میفرماید:
«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَ الْخَلَائِقِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ:
أَيْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ؟»
در آن روز، ندا میآید: کجایند اهل فضل؟
اهل همان «ویژگی نورانیِ اضافه» که خداوند در قلبهای سلیم قرار داد.
در پاسخ، گروهی از مردم برمیخیزند و فرشتگان به استقبال آنان میآیند.
آنها میگویند:
ما کسانی بودیم که صله رحم کردیم با آنکه از ما بریدند.
عطا کردیم به آنکه ما را محروم ساخت.
و گذشتیم از آنکه بر ما ستم کرد.
اینها آثار عملی همان نور فضل الله است.
فضل در دنیا خودش را در «علم آنلاین» و «شنیدن کلام فرشتۀ مهربان» نشان میدهد؛
و در عمل، در اخلاق ربانی و گذشت و عطا تجسم پیدا میکند.
…
«فضل» همان ضیف، فیض و نزل است:
چیزی اضافه بر سازمان، رزق نورانی که بر قلب فرود میآید.
این نور اضافه در قیامت هم شناخته میشود و جدا میگردد: «أین أهل الفضل؟»
مقابل آن، کسانیاند که حسادت کردند به نور اهل هدایت:
«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (نساء/۵۴).
پس، «فضل الله» همان سرمایهای است که موحد با شکر، و حسودِ مشرک با حسرت میبیند.
«معرفة الامام بالنورانیة» میشه فضیلت!
«فضل الشيعة»
«بلوغ الشيعة إلى حد الاستبصار و الكمال و العلم و الفضل إذا عرف أمير المؤمنين ص بالنورانية»
…
… فَلَا تَفَرَّقُوا بَيْنَنَا وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا كَرِهْنَا كَرِهَ اللَّهُ
الْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَ فَضْلَنَا وَ خُصُوصِيَّتَنَا وَ مَا أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا
لِأَنَّ مَنْ أَنْكَرَ شَيْئاً مِمَّا أَعْطَانَا اللَّهُ فَقَدْ أَنْكَرَ قُدْرَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَشِيَّتَهُ فِينَا
يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ
قَالَ ع لَقَدْ أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا مَا هُوَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَعْلَى وَ أَكْبَرُ مِنْ هَذَا كُلِّهِ
قُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا الَّذِي أَعْطَاكُمْ مَا هُوَ أَعْظَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ هَذَا كُلِّهِ ؟
قَالَ قَدْ أَعْطَانَا رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَنَا لِلِاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِي لَوْ شِئْنَا خَرَقَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ نَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الْأَرْضَ وَ نَغْرُبُ وَ نَشْرُقُ وَ نَنْتَهِي بِهِ إِلَى الْعَرْشِ
فَنَجْلِسُ عَلَيْهِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ يُطِيعُنَا كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ الْبِحَارُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ
أَعْطَانَا اللَّهُ ذَلِكَ كُلَّهُ بِالاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِي عَلَّمَنَا وَ خَصَّنَا بِهِ
وَ مَعَ هَذَا كُلِّهِ نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ نَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ نَعْمَلُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ بِأَمْرِ رَبِّنَا
وَ نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ الْمُكْرَمُونَ الَّذِينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ
وَ جَعَلَنَا مَعْصُومِينَ مُطَهَّرِينَ
وَ فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
فَنَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ وَ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ أَعْنِي الْجَاحِدِينَ بِكُلِّ مَا أَعْطَانَا اللَّهُ مِنَ الْفَضْلِ وَ الْإِحْسَانِ
يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ
فَهَذَا مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ
فَتَمَسَّكْ بِهَا رَاشِداً فَإِنَّهُ لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا حَدَّ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى يَعْرِفَنِي بِالنُّورَانِيَّةِ
فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَا كَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً كَامِلًا قَدْ خَاضَ بَحْراً مِنَ الْعِلْمِ
وَ ارْتَقَى دَرَجَةً مِنَ الْفَضْلِ
وَ اطَّلَعَ عَلَى سِرٍّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ مَكْنُونِ خَزَائِنِهِ…
این حدیث نورانی «معرفة الإمام بالنورانیة» دقیقاً شاهبیت و عصارهی بحث فضیلت است.
چون نشان میدهد که «فضل الله» فقط یک ویژگی اخلاقی یا معنوی ساده نیست،
بلکه حقیقتی عِلوی، روحانی، ملکوتی و ربانی است که در اهلبیت علیهمالسلام تجلی کرده است.
…
امام علیهالسلام میفرمایند:
«فَهَذَا مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ … فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَا كَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً كَامِلًا … وَ ارْتَقَى دَرَجَةً مِنَ الْفَضْلِ».
یعنی شناخت نورانی اهلبیت علیهمالسلام، عین رسیدن به «درجهای از فضل» است.
فضل، در اینجا یعنی فضیلت نورانی، مزیّت وجودی، و امتیاز اضافهای که خدا به قلب میبخشد تا انسان از ظلمات جهل و حسد و انکار، به دریای علم و معرفت وارد شود.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
…
در این روایت، چند نکته کلیدی روشن میشود:
فضل الله = علم اسم أعظم
اهلبیت علیهمالسلام حاملان «علم الاسم الأعظم» هستند؛
علمی که بر همه موجودات احاطه دارد و مبدأ تصرف در عوالم هستی است.
این همان «فضل خاص الهی» است که در قرآن فرمود:
«ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» (حدید/۲۱).
فضل = اختصاص نور الهی به حجت خدا
امام علیهالسلام هشدار میدهد:
«الْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَ فَضْلَنَا وَ خُصُوصِيَّتَنَا».
یعنی انکار فضیلت اهلبیت، در حقیقت انکار قدرت و مشیت خداست.
پس «فضل الله» همان اختصاصی است که خدا فقط به حجتش داده است.
فضیلت = درجات نورانی برای شیعه
وقتی شیعه معرفت به نورانیت امام ع پیدا میکند، «درجهای از فضل» نصیب او میشود.
این فضل همان است که قلب را از ظلمات به نور میکشاند:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»
فضل اهلبیت = معیار کمال اهل نور
هیچکس به استبصار، بلوغ، و کمال نمیرسد مگر آنکه امامش را «به نورانیت» بشناسد.
این همان «سرّ فضل» است: فضل، حقیقتی است که هم در اهلبیت به صورت کامل متجلی است، و هم در شیعه به صورت «درجات» و «اضافات نورانی» ظهور مییابد.
…
پس:
در قرآن، فضل = فیض اضافه و امتیاز نورانی الهی.
در قیامت، اهل فضل جدا میشوند: «أین أهل الفضل؟».
در روایت نورانیت، فضل = شناخت مقام نورانی امام و اتصال به علم الاسم الأعظم.
نتیجه:
فضل الله، همان ولایت نورانی اهلبیت علیهمالسلام است؛
و فضیلت حقیقی در دنیا و آخرت، فقط در پرتو معرفت به این نور حاصل میشود.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي فَضْلِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا
وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ
وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ
وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ الْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ
إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ
وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ
وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ
وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ
وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْمٍ
ثُمَّ قَالَ ع
وَ قَدْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَوْمٌ يُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يُنْشَرُونَ بِالْمَنَاشِيرِ وَ تَضِيقُ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِرُحْبِهَا فَمَا يَرُدُّهُمْ عَمَّا هُمْ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِمَّا هُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ تِرَةٍ وَتَرُوا مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِمْ وَ لَا أَذًى بَلْ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ
فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ دَرَجَاتِهِمْ وَ اصْبِرُوا عَلَى نَوَائِبِ دَهْرِكُمْ تُدْرِكُوا سَعْيَهُمْ.
امام صادق (ع) فرمودند:
اگر مردم فضیلت شناخت خداوند عز و جل را میدانستند، هرگز چشم خود را به آنچه که خداوند دشمنان (خود) را از شکوفههای زندگی دنیا و نعمتهایش بهرهمند ساخته، نمیدوختند.
و دنیایشان در نظرشان از آنچه با پاهای خود لگدمال میکنند، بیارزشتر بود.
و همانا با شناخت خداوند جل و عز متنعم میشدند،
و از آن لذت میبردند،
لذت کسی که همیشه در باغهای بهشت، در کنار اولیای الهی است.
همانا شناخت خداوند عز و جل، مونس هر وحشتی است،
و همراه هر تنهایی،
و نوری در هر تاریکی،
و قدرتی در هر ضعفی،
و درمانی برای هر بیماری.
سپس امام (ع) فرمودند:
«پیش از شما، اقوامی بودند که کشته میشدند، سوزانده میشدند، با اره قطعهقطعه میشدند، و زمین با همه گستردگیاش بر آنان تنگ میگشت.
اما هیچیک از این سختیها، آنان را از آنچه بر آن بودند، باز نمیداشت.
این در حالی بود که هیچ کینهای از کسانی که این کار را با آنان میکردند نداشتند و هیچ آزاری به آنها نرسانده بودند؛ بلکه آنها فقط به خاطر ایمانشان به خداوند عزیز و حمید، مورد انتقام قرار میگرفتند.
پس از پروردگارتان، درجات آنان را درخواست کنید و بر سختیهای روزگارتان صبر پیشه کنید تا به تلاش آنها برسید.
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۳۱ الى ۱۳۵]
وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى (۱۳۱)
و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرديم [و فقط] زيور زندگى دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم، ديدگان خود مدوز، و [بدان كه] روزىِ پروردگار تو بهتر و پايدارتر است.
«معرفة الإمام بالنورانیة» + «فضل معرفة الله»
در حدیث معرفة الإمام بالنورانیة، امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند که:
کمال شیعه و رسیدن به مرتبه استبصار، تنها در گرو معرفت امام به نورانیت است؛
چرا که آن معرفت، انسان را به دریایی از علم، درجهای از فضل و سرّی از اسرار الهی میرساند.
در این حدیث نورانی از امام صادق علیهالسلام هم میبینیم که:
فضل حقیقی نه در مال و جاه دنیوی، بلکه در معرفت الله است؛
معرفتی که خود به خود دل را بینیاز از زخارف دنیا میکند و شیرینیاش از همه لذایذ بالاتر است.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
اگر مردم میدانستند در معرفت خدا چه فضیلتی نهفته است، چشم به دنیا و زرقوبرق آن نمیدوختند.
دنیا در برابر معرفت، از چیزی که زیر پای خود لگدمال میکنند هم کمارزشتر میشد.
با معرفت، در حقیقت «در همین دنیا» متنعم به بهشت میشوند.
معرفت، آرامشبخش هر وحشت، مونس هر تنهایی، نور در هر ظلمت، قوت در هر ضعف و شفاء از هر بیماری است.
و در ادامه امام علیهالسلام یاد میکنند از پیشینیان مؤمن که به جرم ایمان، کشته و سوزانده و قطعهقطعه میشدند، اما این سختیها هرگز آنان را از راه معرفت باز نمیداشت؛ چون به حقیقتِ فضل معرفت آگاه بودند.
حقیقت «فضل»:
۱. در حدیث نورانیت، فضل یعنی: علم الاسم الأعظم و نور ولایت.
۲. در حدیث تقسیم خلائق، فضل یعنی: روح القدس و تأیید ربانی خاص.
3. در حدیث معرفت خدا، فضل یعنی: آرامش، بینیازی و لذت جاودان در خود معرفت.
نتیجه:
فضیلت نهایی همان معرفت است؛ معرفت امام = معرفت خدا.
و معرفت خدا = سرچشمه همهی نورانیتها و برتریها.
فضیلت امام ع چگونه مشخص میشود؟!
امام کاظم علیه السلام:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ،
بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ؟
فَقَالَ
بِخِصَالٍ،
أَمَّا أُولَاهُنَّ فَشَيْءٌ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِيهِ فِيهِ وَ عَرَفَهُ النَّاسُ وَ نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً، حَتَّى يَكُونَ حُجَّةً عَلَيْهِمْ،
لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَصَبَ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَماً وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ، وَ كَذَلِكَ الْأَئِمَّةُ يُعَرِّفُونَهُمُ النَّاسَ وَ يَنْصِبُونَهُمْ لَهُمْ حَتَّى يَعْرِفُوهُ. وَ يُسْئَلُ فَيُجِيبُ، وَ يَسْكُتُ عَنْهُ فَيَبْتَدِئُ، وَ يُخْبِرُ النَّاسَ بِمَا فِي غَدٍ، وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ بِكُلِّ لِسَانٍ.
وَ قَالَ لِي:
يَا بَا مُحَمَّدٍ، السَّاعَةَ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ أُعْطِيكَ عَلَامَةً تَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا.
فَوَ اللَّهِ مَا لَبِثْتُ أَنْ دَخَلَ عَلَيْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ، فَتَكَلَّمَ الْخُرَاسَانِيُّ بِالْعَرَبِيَّةِ فَأَجَابَهُ هُوَ بِالْفَارِسِيَّةِ، فَقَالَ لَهُ الْخُرَاسَانِيُّ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ، مَا مَنَعَنِي أَنْ أُكَلِّمَكَ بِكَلَامِي إِلَّا أَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّكَ لَا تُحْسِنُ.
فَقَالَ:
سُبْحَانَ اللَّهِ، إِذَا كُنْتُ لَا أُحْسِنُ أُجِيبُكَ، فَمَا فَضْلِي عَلَيْكَ؟!
ثُمَّ قَالَ: يَا بَا مُحَمَّدٍ، إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ كَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، وَ لَا طَيْرٍ وَ لَا بَهِيمَةٍ وَ لَا شَيْءٍ فِيهِ رُوحٌ، بِهَذَا يُعْرَفُ الْإِمَامُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ هَذِهِ الْخِصَالُ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ.
…
از ابوبصیر، از ابوالحسن، امام موسی کاظم (ع) روایت شده که گفت:
نزد ایشان رفتم و عرض کردم: فدایت شوم،
امام با چه چیزی شناخته میشود؟
امام فرمودند:
با چند ویژگی:
اولین آنها چیزی است که پدرش پیش از او (در مورد جانشینیاش) بیان کرده و مردم نیز او را شناختهاند و او را به عنوان نشانهای برای آنان نصب کرده است، تا بر ایشان حجت باشد.
همانطور که رسول خدا (ص) علی (ع) را به عنوان نشانه قرار داد و او را به مردم شناساند.
به همین ترتیب، امامان نیز جانشین خود را به مردم معرفی کرده و او را برایشان نصب میکنند تا او را بشناسند.
(امام) هرگاه از او پرسیده شود، پاسخ میدهد.
اگر از او سؤال نشود، خود شروع به سخن میکند.
از حوادث فردا خبر میدهد.
با مردم به هر زبانی سخن میگوید.
سپس امام (ع) به من فرمودند:
ای ابومحمد، همین حالا پیش از آنکه برخیزی، نشانهای به تو میدهم که به آن اطمینان پیدا کنی.
به خدا قسم، چندان درنگ نکردیم که مردی از اهل خراسان نزد ما وارد شد.
خراسانی به زبان عربی سخن گفت و امام به فارسی به او پاسخ دادند.
مرد خراسانی گفت:
خدا کار شما را اصلاح کند، تنها چیزی که مرا از صحبت به زبان خودم بازداشت، این بود که گمان کردم شما آن را خوب نمیدانید.
امام فرمودند:
سبحان الله! اگر من نتوانم به زبان خودت پاسخت دهم، چه فضیلتی بر تو دارم؟!
سپس فرمودند:
ای ابومحمد، هیچ کلامی از هیچیک از انسانها، پرندگان، حیوانات یا هر موجودی که در آن روح است، بر امام پوشیده نمیماند.
امام با این ویژگیها شناخته میشود؛
پس اگر این ویژگیها در کسی نباشد، او امام نیست.
امام علی علیه السلام:
… خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ فَأَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ
فَذَلِكَ قَوْلُهُ
فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ.
وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ.
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ
فَأَمَّا مَا ذَكَرَهُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ مِنَ السَّابِقِينَ السَّابِقِينَ
فَإِنَّهُمْ أَنْبِيَاءُ مُرْسَلُونَ وَ غَيْرُ مُرْسَلِينَ
جَعَلَ اللَّهُ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ
رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ
فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ
وَ بِرُوحِ الْإِيمَانِ عَبَدُوا اللَّهَ وَ لَمْ يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً
وَ بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ وَ عَالَجُوا مَعَايِشَهُمْ
وَ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ أَصَابُوا لَذِيذَ الْمَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ وَ نَكَحُوا الْحَلَالَ مِنَ النِّسَاءِ
وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ دَبُّوا وَ دَرَجُوا
فَهَؤُلَاءِ مَغْفُورٌ لَهُمْ مَصْفُوحٌ عَنْ ذَنْبِهِمْ
ثُمَّ قَالَ
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ
مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ
وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ
ثُمَّ قَالَ فِي جَمَاعَتِهِمْ
وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ
يَقُولُ أَكْرَمَهُمْ بِهَا وَ فَضَّلَهُمْ عَلَى سِوَاهُمْ
فَهَؤُلَاءِ مَغْفُورٌ لَهُمْ …
«… خداوند مخلوقات را در سه طبقه آفرید و آنها را در سه منزلگاه قرار داد.
این همان قول اوست که:
«و اصحاب یمین، چه اصحاب یمینی!
و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالی!
و پیشگامان، همان پیشگامان، آنان مقربانند.»
اما آنچه خداوند جل و عز در مورد پیشگامان، همان پیشگامان بیان کرده، آنها پیامبران مُرسَل و غیر مُرسَل هستند که خداوند پنج روح در آنها قرار داده است:
روحالقدس
روح ایمان
روح قوت (قدرت)
روح شهوت
روح بدن
به واسطه روحالقدس، به پیامبری فرستاده شدند.
به واسطه روح ایمان، خدا را پرستیدند و هیچ چیزی را با او شریک قرار ندادند.
به واسطه روح قوت، با دشمنان خود جهاد کردند و به امور زندگیشان پرداختند.
به واسطه روح شهوت، از خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ بهره بردند و با زنان حلال ازدواج کردند.
به واسطه روح بدن، راه رفتند و حرکت کردند.
پس اینها (پیامبران) آمرزیده و گناهانشان مورد عفو قرار گرفته است.
سپس فرمود:
«آن پیامبران، برخی را بر برخی دیگر برتری دادیم. برخی از آنان کسی است که خداوند با او سخن گفت و برخی را درجاتشان بالا برد و به عیسی بن مریم نشانههای آشکار دادیم و او را به روحالقدس تأیید کردیم.»
سپس در مورد مجموع آنها فرمود:
«و آنان را با روحی از جانب خود تأیید کرد.»
یعنی خداوند به واسطه آن (روح) به آنان کرامت بخشید و آنان را بر دیگران برتری داد. پس اینها آمرزیدهاند…»
امتیاز نورانی و فضیلت ویژهی انبیاء و اوصیاء:
…
«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ … وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ يَقُولُ أَكْرَمَهُمْ بِهَا وَ فَضَّلَهُمْ عَلَى سِوَاهُمْ».
فضل الهی = تأیید ربانی با «روحی خاص» است که دیگران از آن محروماند.
این همان «فضل» است که پیامبران و اوصیاء را از باقی بندگان جدا میکند.
…
در حدیث «معرفة الإمام بالنورانیة»: فضل = علم الاسم الأعظم = نورانیت.
فضل = اعطای «روح القدس».
«ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ»
«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»
فضیلت معلم ربّانی
…
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«الْعَالِمُ حَيٌّ وَ إِنْ كَانَ مَيِّتاً»
عالم زنده است، هر چند در ظاهر از دنیا رفته باشد.
این سخن یعنی حقیقت حیات، به «علم ربانی» است، نه به بدن.
بنابراین معلم ربانی با تعلیم و هدایت، در جان شاگردان حیات میدمد و خودش نیز «حیات مستمر» دارد، چون آثار علمی او جاودانه است.
این خود یک مرتبه از فضل است: فضل زنده نگه داشتن قلوب به نور معرفت.
…
فضیلت امام معصوم به عنوان معلّم مطلق
در حدیث امام باقر علیهالسلام به محمد بن مسلم آمده است:
لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّا لَا نَرَاكُمْ وَ لَا نَسْمَعُ كَلَامَكُمْ لَبِئْسَ مَا ظَنَنْتُمْ
لَوْ كَانَ كَمَا تَظُنُّونَ أَنَّا لَا نَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ فِيهِ وَ عَلَيْهِ مَا كَانَ لَنَا عَلَى النَّاسِ فَضْلٌ.
«اگر خیال کنید ما شما را نمیبینیم و سخن شما را نمیشنویم، بسیار بد گمان کردهاید.
اگر همانطور که میپندارید، از احوال و اعمال شما بیخبر بودیم، دیگر ما را بر مردم فضیلتی نبود.»
اینجا امام بهصراحت ریشهی فضل امام را بیان میکنند:
امام، معلّم ربانی مطلق است، چون نه فقط علوم وحیانی را در اختیار دارد، بلکه از باطن اعمال بندگان هم باخبر است.
اگر این علم و شهود نبود، هیچ تفاوتی میان امام و سایر مردم باقی نمیماند و «فضیلت امامت» بیمعنا میشد.
…
فضیلت معلم ربانی: زنده بودن به علم، جاودانگی در هدایت.
فضیلت امام معصوم: علم شهودی و احاطه بر احوال مردم، که همان راز امامت و تعلیم ربانی است.
پس در امتداد «فضل معرفت الله» و «فضل معرفت امام به نورانیت»،
این دو حدیث نشان میدهد که فضل حقیقی در علم ربانی است؛
علمی که هم حیات میبخشد و هم احاطه دارد؛
و این اوجش در امام معصوم علیهالسلام است.
[ملاک فضیلت – مسخ] :
وَ رَوَى الْبُرْسِيُّ فِي مَشَارِقِ الْأَنْوَارِ أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع
بِمَا ذَا فُضِّلْنَا عَلَى أَعْدَائِنَا وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَجْمَلُ مِنَّا
فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع
أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَى فَضْلَكَ عَلَيْهِمْ
فَقَالَ نَعَمْ
فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى وَجْهِهِ وَ قَالَ انْظُرْ
فَنَظَرَ فَاضْطَرَبَ وَ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ رُدَّنِي إِلَى مَا كُنْتُ فَإِنِّي لَمْ أَرَ فِي الْمَسْجِدِ إِلَّا دُبّاً وَ قِرْداً وَ كَلْباً
فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى وَجْهِهِ فَعَادَ إِلَى حَالِهِ.
برسى در مشارق الانوار مينويسد مردى بزين العابدين عرضكرد
چه چيز ما را بر دشمنانمان امتياز ميدهد، با اينكه ميان آنها از ما زيباتر هست
امام فرمود مايلى امتياز خود را بر آنها مشاهده كنى
عرضكرد آرى
دست بر چشمش ماليده فرمود نگاه كن
يك مرتبه آن مرد ناراحت شده عرضكرد مرا بحالت اولى برگردان من در مسجد غير خرس و ميمون و سگ چيزى نمىبينم
دست بر صورتش ماليد بحالت اول برگشت.
«بُرْسی در کتاب مَشارِقُ الْأَنْوار روایت کرده است که مردی به علی بن الحسین (ع) گفت:
“ما به چه چیزی بر دشمنانمان برتری داریم، در حالی که برخی از آنان از ما زیباترند؟”
امام (ع) به او فرمودند:
“آیا دوست داری برتری خود را بر آنان ببینی؟”
مرد پاسخ داد: “بله.”
امام دست خود را بر صورت او کشید و فرمود: “نگاه کن.”
مرد نگاه کرد و لرزید و گفت: “فدایت شوم، مرا به حال قبلیام بازگردان؛
چرا که در مسجد چیزی جز خرس، میمون و سگ ندیدم.”
پس امام دست خود را بر صورت او کشید و او به حال عادی خود بازگشت.»
فضیلت، اهل نور بودن است؛
و کسی که از این نور بیبهره بماند، هر چند ظاهر انسانی دارد، در باطن و ملکوت «مسخ» است.
…
حدیث امام سجاد علیهالسلام و تجلّی فضیلت:
امام زینالعابدین علیهالسلام وقتی آن شخص پرسید:
«بما ذا فُضّلنا علی أعدائنا؟»،
در واقع دنبال پاسخ به همین سؤال بود:
چرا ما با همهی تفاوتهای ظاهری (زیبایی، ثروت، قدرت…) باز بر دشمنان فضیلت داریم؟
امام نشان دادند که فضیلت واقعی نه در ظاهر جسمانی، بلکه در حقیقت نورانی و ملکوتی است.
آنها که به نور امامت و معرفت ربانی وصل نیستند، در باطن به صورت حیواناتند: خرس، میمون، سگ…؛ هرکدام نماد یک رذیلت و سقوط است.
این همان معنای قرآنی است:
«إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»
…
نور علم ربانی؛ رمز فضیلت
«کسی که قلباً با نور علم آنلاین معلم ربانی خود ارتباط زنده نداشته باشد،
تاویلا مسخ شده بصورت حیوانات است و چهرۀ ملکوتی زیبای انسانی را ندارد.
ارتباط قلبی با معلّم ربانی (امام ع و وارثان راستین او) همان اتصال به «نور الولایة» است.
این نور، هویت ملکوتی انسان را حفظ میکند و صورت انسانی را زیبا و الهی میسازد.
بیاین نور، چهرهی باطن مسخ میشود و انسان در ملکوت، حیوانصفت جلوه میکند؛
هرچند در ظاهر خوشقیافه و آراسته باشد.
…
پس اهل نور همان اهل فضیلتاند:
آنها که با علم ربانی پیوند دارند و در پرتو «معلم الهی» زندهاند.
فضیلت آنها نه به زیبایی ظاهری، بلکه به صورت ملکوتی نورانی و انسانیشان است.
و این همان چیزی است که امام علیهالسلام به یارانش نشان داد:
«انسان بودن» در ملکوت، فضل حقیقی است.
جمعبندی
👈«فضیلت» یعنی داشتن صورت ملکوتی انسانی.👉
این فضیلت فقط در سایهی اتصال قلبی به نور علم ربانی به دست میآید.
و «مسخ» نتیجهی بریدن از این نور است، حتی اگر انسان در دنیا آراسته و خوشظاهر باشد.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَمِعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ رَجُلًا مِنْ قُرَيْشٍ يُكَلِّمُ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا فَاسْتَطَالَ عَلَيْهِ الْقُرَيْشِيُّ بِالْقُرَشِيَّةِ وَ اسْتَخْزَى الرَّجُلَ لِقُرَشِيَّتِهِ
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
أَجِبْهُ فَإِنَّكَ بِالْوَلَايَةِ أَشْرَفُ مِنْهُ نَسَباً.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةٌ اللَّهِ تَعَالَى فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا اسْتَطَعْتُمْ،
فَإِنَّهُ النُّورُ الْمُبِينُ، وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ [فَ] تَعَلَّمُوهُ،
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُشَرِّفُكُمْ بِتَعَلُّمِهِ.
«همانا این قرآن، سفره ضیافت الهی است.
پس تا آنجا که میتوانید از این سفره ضیافت خداوند عز و جل بیاموزید؛
زیرا آن، نوری آشکار و درمانی سودمند است.
پس آن را فرا بگیرید، که همانا خداوند شما را به واسطه یادگیری آن شرافت میبخشد.»
…
در این حدیث، پیامبر اکرم (ص) قرآن را به یک “مَأدُبَة” (سفره غذا، مهمانی یا ضیافت) تشبیه کرده است. این تشبیه بسیار عمیق و پرمعناست:
ضیافت الهی: همانطور که در یک مهمانی، انواع خوراکهای لذیذ و دلپذیر برای مهمانان آماده میشود، قرآن نیز برای روح و عقل انسان، سرشار از معارف، حکمتها، راهنماییها و شفا است.
“فَتَعَلَّمُوا … مَا اسْتَطَعْتُمْ”: این عبارت به ما توصیه میکند که به اندازه توانایی خود، از این سفره الهی بهره ببریم؛ یعنی در فهم و عمل به آن تلاش کنیم.
“النُّورُ الْمُبِينُ، وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ”: این دو وصف، تأکید بر جنبه هدایتی و درمانی قرآن دارند.
قرآن تاریکیهای جهل را از بین میبرد و بیماریهای روحی و فکری را شفا میدهد.
“يُشَرِّفُكُمْ بِتَعَلُّمِهِ”: این بخش، نتیجه و پاداش اصلی یادگیری قرآن را بیان میکند. یادگیری و عمل به قرآن تنها به کسب دانش محدود نمیشود، بلکه باعث کسب شرافت و بزرگی نزد خداوند میشود.
[تفسير الإمام عليه السلام]:
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:
يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ أَنْ بَعَثْتُ مُوسَى وَ هَارُونَ إِلَى أَسْلَافِكُمْ بِالنُّبُوَّةِ فَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ وَ وَصِيَّةِ عَلِيٍّ وَ إِمَامَةِ عِتْرَتِهِ الطَّيِّبِينَ وَ أَخَذْنَا عَلَيْكُمْ بِذَلِكَ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ الَّتِي إِنْ وَفَيْتُمْ بِهَا كُنْتُمْ مُلُوكاً فِي جِنَانِهِ مُسْتَحِقِّينَ لِكَرَامَاتِهِ وَ رِضْوَانِهِ
وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ
هُنَاكَ أَيْ فَعَلْتُهُ بِأَسْلَافِكُمْ فَفَضَّلْتُهُمْ دِيناً وَ دُنْيَا
أَمَّا تَفْضِيلُهُمْ فِي الدِّينِ
فَلِقَبُولِهِمْ نُبُوَّةَ مُحَمَّدٍ ص وَ وَلَايَةَ عَلِيٍّ ع وَ آلِهِمَا الطَّيِّبِينَ
وَ أَمَّا فِي الدُّنْيَا
فَبِأَنْ ظَلَّلْتُ عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَ أَنْزَلْتُ عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَى وَ سَقَيْتُهُمْ مِنْ حَجَرٍ مَاءً عَذْباً وَ فَلَقْتُ لَهُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْتُهُمْ وَ أَغْرَقْتُ أَعْدَاءَهُمْ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمَهُ وَ فَضَّلْتُهُمْ بِذَلِكَ عَلَى عَالَمِي زَمَانِهِم الَّذِينَ خَالَفُوا طَرَائِقَهُمْ وَ حَادُوا عَنْ سَبِيلِهِمْ
ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ فَإِذَا فَعَلْتُ هَذَا بِأَسْلَافِكُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ لِقَبُولِهِمْ وَلَايَةَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَبِالْحَرِيِّ أَنْ أَزِيدَكُمْ فَضْلًا فِي هَذَا الزَّمَانِ إِذَا أَنْتُمْ وَفَيْتُمْ بِمَا آخُذُ مِنَ الْعُهُودِ وَ الْمَوَاثِيقِ عَلَيْكُمْ.
«خداوند عز و جل فرمود:
«ای فرزندان اسرائیل، نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم، به یاد آورید.» (بقره: ۴۰)
[منظور این است که] من موسی و هارون را با پیامبری به سوی پیشینیان شما فرستادم،
پس آنان را به پیامبری محمد و وصایت علی و امامت عترت پاکش هدایت کردیم.
و به همین خاطر، از شما پیمانها و عهدها گرفتیم؛ که اگر به آنها وفا کنید، در باغهای بهشت، پادشاهانی خواهید بود که شایسته کرامات و رضوان الهی هستند.
«و من شما را بر جهانیان برتری دادم.» (بقره: ۴۷)
یعنی این کار را با پیشینیان شما انجام دادم، پس آنان را در دین و دنیا برتری بخشیدم.
اما برتری آنان در دین:
به خاطر پذیرش پیامبری محمد (ص) و ولایت علی (ع) و خاندان پاکشان بود.
و اما برتری در دنیا:
با این بود که ابر را بر سرشان سایهافکن کردم، مَنّ و سَلوی بر آنان نازل نمودم، از سنگی برایشان آب گوارا نوشاندم، دریا را برایشان شکافتم تا نجات یابند و دشمنانشان، فرعون و قومش را غرق کردم.
و به همین دلیل، آنان را بر مردم زمان خود که از راهشان منحرف شدند، برتری دادم.
سپس خدای عز و جل به آنان فرمود:
«بنابراین، اگر من این کارها را با پیشینیان شما در آن زمان، به خاطر پذیرش ولایت محمد و خاندانش انجام دادم، پس سزاوار است که در این زمان، هنگامی که شما به عهد و پیمانی که از شما میگیرم، وفا کنید، بر فضیلت شما بیفزایم.»»
فضیلت ولایت و حسادت به فضل:
پس از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله، گروهی گرد آمدند و شورا تشکیل دادند.
باورشان این بود که همهی مسلمانان در امر ولایت مساویاند و علی علیهالسلام – با آنکه پیامبر بارها بر جانشینی و برتری او تأکید کرده بود – هیچ فضیلت و مزیتی بر دیگران ندارد!
پس ولایت را همچون یک منصب عادی دیدند و آن را به رأیگیری و انتخاب اکثریت سپردند.
این رویکرد، ریشهای جز حسادت به فضل الهی نداشت؛ همان که اهل بیت ع هشدار داده اند:
«لَا تَكُونُوا لِفَضْلِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ حُسَّاداً».
در حالی که ولایت خود معیار اصلی فضیلت، مزیت، شرافت و کرامت است؛
همان حقیقتی که قرآن فرمود:
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ».
اما کو گوش شنوا؟! مردم بعد از رسول خدا ص به جای آنکه پیرو «ملکهی کندو» باشند (علی ع امیر النحل، یعسوب الدین) و در نظامی بر محور یگانگی و فضیلت زیست کنند، به سراغ حکومتهای دموکراسی رفتند؛ نظامهایی که بعدها ماهیتشان آشکار شد: نه مردمسالاری، که «دزدسالاری»!
…
حقیقت فضیلت در تبعیت!
وقتی تو اعتراف میکنی که اندیشهی او (ولیّ الهی) بر اندیشهی تو تفوق دارد، یعنی پذیرفتهای که او از تو بهتر است و تو هنوز در مسیر کمالی.
این همان اقرار به فضل است.
یعنی حسادت را کنار گذاشتی.
یعنی او را بر خودت ترجیح دادی و رأی و خواست او را بر خواست خودت مقدم داشتی.
این مقدم داشتن، یعنی پا گذاشتن بر خواهشهای نفس و پیروی از راه او.
و این همان رسیدن قلب به حیات طیبه است.
پس خوشا به سعادت کسی که چنین کند!
تمثیل زنبور ملکه:
زنبوران کارگر در کندو میدانند که ملکه بر آنها فضیلت دارد.
این اقرار به فضل، نه از روی اجبار، بلکه صادقانه و قلبی است.
و درست همین تبعیت است که محصولی ناب و شفابخش پدید میآورد: عسل.
خدایی که در قرآن سورهای به نام «نحل» نازل کرد،
راز تبعیت صادقانه از اهل فضل را در این تمثیل بیان کرده است:
«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ».
«الْفَضْلِ؛ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ»
در حقیقت، فضل همان نام زیبا و حقیقت وجودی معلم ربانی است؛
کسی که واسطهی نزول فیض و نور الهی بر قلبهاست.
قرآن کریم نیز در آیهی
«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا»
تأکید میکند که شادی حقیقی در فضل خدا است، نه در متاع دنیا.
…
«بِفَضْلِ اللَّهِ» + «بِسْمِ اللَّهِ»
وقتی میگوییم «بسم الله»، در حقیقت خود را به فضل خدا پیوند میزنیم.
«بسم الله» یعنی: آغاز کردن با نام خدا.
«بفضل الله» یعنی: پیش رفتن با سرمایه و نور و برتریای که از خدا جاری شده است.
پس حقیقت «بسم الله» همان حقیقت «بفضل الله» است؛ چرا که «اسم الله» عین ظهور فضل خداست. هر جا اسم است، آنجا فضل هم حاضر است؛
چون اسم الهی جز نور و فیض و اضافهای از جانب خدا نیست.
به تعبیر دیگر:
«بسم الله» = من به نام خدا آغاز میکنم.
«بفضل الله» = من با برتری و فضیلتی که خدا عطا کرده ادامه میدهم.
این دو یک حقیقت دارند:
هر کاری اگر با «بسم الله» شروع شود، یعنی با «فضل الله» آغاز شده است.
تطبیق با معلم ربانی:
همانگونه که «اسم الله» نشانهی حضور فضل خداست، معلم ربانی هم اسم و نشانهی زندهی فضل الهی در زمین است. او با نور علمش، همان «بسم الله» جاری در حیات ماست. پس هرکس به حقیقت معلم ربانی متصل شود، در واقع به «بفضل الله» متصل شده است.
…
«بسم الله» و «بفضل الله» دو تعبیر از یک حقیقتاند:
در آغاز لفظ و نیت و در استمرار سیر و سلوک.
هر دو یعنی: اتصال به نور فضل خدا که همان اسم او و حقیقت معلم ربانی است.
[عَلَيْكَ بِمَوَدَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع … حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ] : + پوشه مزیت و فضیلت
علامت حسادت حسود اینه که « إِنَّ مِنْ عَلَامَةِ بُغْضِهِمْ لَهُ » ، کسانی رو که هیچ مزیت و فضیلت و برتری نسبت به آل محمد ع ندارند را بر آل محمد ع که بر همه مزیت و فضیلت و برتری دارند ترجیح داده « تَفْضِيلَهُمْ مَنْ هُوَ دُونَهُ عَلَيْهِ » و تبعیت از عالم ربانی را ترک نموده و متبع علمای سوء درباری می شوند چون در ولایت آل محمد ع به حسود اجازه حسادت داده نمی شود اما در ولایت غیر آل محمد ع به حسود هر نوع اجازه حسادت و معصیت که دلشون بخواد داده می شود لذا حسود در اولین فرصت ولایت آل محمد ع را با ولایت غیر آل محمد ع تعویض و مبادله می کند + «بدل» .
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قُلْتُ لِلنَّبِيِّ ص أَوْصِنِي
قَالَ عَلَيْكَ بِمَوَدَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ عَبْدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَسْأَلَهُ عَنْ حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ تَعَالَى أَعْلَمُ فَإِنْ جَاءَهُ بِوَلَايَتِهِ قَبِلَ عَمَلَهُ عَلَى مَا كَانَ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ يَأْتِ بِوَلَايَتِهِ لَمْ يَسْأَلْهُ عَنْ شَيْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ إِلَى النَّارِ
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ النَّارَ لَأَشَدُّ غَضَباً عَلَى مُبْغِضِ عَلِيٍّ ع مِنْهَا عَلَى مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ وَلَداً
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ لَوْ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءَ الْمُرْسَلِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى بُغْضِهِ وَ لَنْ يَفْعَلُوا لَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِالنَّارِ
قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ هَلْ يُبْغِضُهُ أَحَدٌ
قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ نَعَمْ يُبْغِضُهُ قَوْمٌ يَذْكُرُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّتِي لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُمْ فِي الْإِسْلَامِ نَصِيباً
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ إِنَّ مِنْ عَلَامَةِ بُغْضِهِمْ لَهُ تَفْضِيلَهُمْ مَنْ هُوَ دُونَهُ عَلَيْهِ
وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنِّي وَ لَا أَوْصِيَاءَ أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْ وَصِيِّي عَلِيٍّ
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَلَمْ أَزَلْ لَهُ كَمَا أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَوْصَانِي بِمَوَدَّتِهِ وَ إِنَّهُ لَأَكْبَرُ عَمَلِي عِنْدِي الْخَبَرَ.
فضیلت ولایت و مودت علی ع:
[الْفَضْلُ؛ عَلَيْكَ بِمَوَدَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع]
علامت حسود این است که حقیقت را میبیند اما تسلیم نمیشود؛
چنانکه پیامبر اکرم ص فرمود:
«إِنَّ مِنْ عَلَامَةِ بُغْضِهِمْ لَهُ تَفْضِيلَهُمْ مَنْ هُوَ دُونَهُ عَلَيْهِ»
یعنی نشانهی بغضشان به علی ع این است که کسانی را که هیچ فضیلت و مزیتی نسبت به او ندارند، بر او مقدم میدارند و ولایت او را ترک میکنند.
این همان ریشهی حسادت است:
در ولایت آل محمد ع حسادت جایی ندارد، چون همه باید برتری و فضل آنان را بپذیرند.
اما در ولایت غیر آل محمد ع حسود آزاد است هرگونه خواهش دل و معصیت را دنبال کند، چون در آنجا «فضل»ی حقیقی وجود ندارد تا انسان مجبور به تسلیم و تبعیت از آن باشد.
به همین خاطر حسودان، در اولین فرصت، ولایت آل محمد ع را با ولایت غیر آل محمد ع معاوضه میکنند؛ و این همان حقیقت «بَدل» است که قرآن نیز نسبت به آن هشدار داده است.
…
[حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع]
پیامبر ص به ابن عباس وصیت کردند:
«عَلَيْكَ بِمَوَدَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع … وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ عَبْدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَسْأَلَهُ عَنْ حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ».
یعنی هیچ عملی—حتی نماز و روزه و حج—قبول نمیشود مگر اینکه انسان ولایت و محبت علی ع را داشته باشد. بدون این، تمام اعمال پوچ و بیثمر است.
و عجب آنکه پیامبر ص میفرمایند:
آتش جهنم برای دشمنان علی ع از هر کس دیگر غضبناکتر است—حتی شدیدتر از کسانی که به خدا نسبت فرزند میدهند!
اگر حتی فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل، فرضاً (هرگز چنین نمیکنند) بغض علی را در دل میگرفتند، خداوند آنها را هم به آتش میسپرد.
این یعنی ولایت علی ع و مودت او، اصلِ اصلِ فضل الهی است.
…
فضل حقیقی در ولایت و محبت علی ع و آل محمد ع است.
حسود کسی است که این فضل را نادیده میگیرد و کسانی را که هیچ مزیتی ندارند بر آنان مقدم میدارد.
پذیرش فضل یعنی کنار گذاشتن حسادت، تسلیم شدن به برتری معلم ربانی و تبعیت از او.
«مودت علی» نه فقط یک توصیه اخلاقی، بلکه محور قبولی تمام اعمال است.
بنابراین، وقتی قرآن میگوید:
«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا»، تأویل روشنی دارد:
فضل خدا همان ولایت علی ع است و رحمت او همان مودت و محبت قلبی به علی ع و آل محمد ع.
[فَلَكُمْ عَلَى النَّاسِ بِذَلِكَ الْفَضِيلَةُ]:
این جمله یک حقیقت بنیادین را روشن میکند:
معیار اصلی در عالم برای «فضیلت» و «برتری» چیزی جز ولایت اهلبیت ع نیست.
همانطور که خداوند فرمود:
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»،
اما تقوا بدون شناخت و پیروی از ولیّ خدا، معنا ندارد.
پس هر که به ولایت آل محمد ع تمسک یابد، به فضل الهی رسیده،
و هر که از آن جدا شود—حتی اگر ظاهرش عبادت و زهد باشد—در حقیقت از فضل الهی محروم است.
به تعبیر دیگر:
فضیلت شما بر مردم، در همین است که به ولایت اهلبیت ع متمسک شدهاید.
این همان سرّی است که در حدیث پیامبر ص به ابن عباس هم آمد:
عمل بدون ولایت پذیرفته نمیشود.
…
مثل کندوی زنبور:
زنبوران کارگر، فضل و برتری ملکه را میپذیرند؛
همین اعتراف قلبی به فضیلت ملکه، موجب میشود که کارشان شیرینترین محصول عالم، یعنی عسل، باشد.
به همین قیاس، اقرار قلبی به ولایت اهلبیت ع، زندگی انسان را «حیات طیبه» میکند و خروجیاش شیرین و شفابخش خواهد بود.
برعکس، حسادت حسود:
کسانی که فضیلت اهلبیت ع را نپذیرفتند، سراغ جایگزینهای بدلی رفتند؛ ولایت غیر آنان را انتخاب کردند و همین شد آغاز سقوطشان.
در حقیقت، آنها فضل را انکار کردند و به همین دلیل فضیلت حقیقیای برایشان باقی نماند.
…
پس وقتی امام ع میفرمایند: «فَلَكُمْ عَلَى النَّاسِ بِذَلِكَ الْفَضِيلَةُ»، یعنی:
تمام فضیلتهای حقیقی عالم، در مدار شماست.
هرکس فضیلتی دارد به برکت شما دارد.
و برتری شما بر همه، نه از راه نسب و ظاهر، بلکه به دلیل اتصال به فضل خدا و رحمت اوست.
…
فضیلت شما بر مردم، در ولایت شماست؛
هر که این ولایت را بپذیرد، بهرهای از فضل الهی دارد،
و هر که از آن سر باز زند—حتی اگر اهل عبادت باشد—در حقیقت در ظلمت حسادت و حرمان گرفتار است.
سدّ الأبواب و انحصار فضیلت در ولایت
[قِصَّةُ سَدِّ الْأَبْوَابِ]
یکی از نشانههای فضیلت و برتری اختصاصی اهلبیت (ع)، ماجرای «سدّ الأبواب» است.
اصل ماجرا:
رسول خدا ص به فرمان خداوند، دستور دادند که تمام درهایی که از خانهها به مسجد باز میشد، بسته شوند، جز درِ خانهی علی بن ابیطالب ع.
این یعنی:
هیچکس—حتی نزدیکترین یاران پیامبر—اجازه نداشت به مسجد درآید از طریق خانهاش.
اما علی (ع) و اهلبیت او از این قاعده مستثنا شدند.
[پیام فضیلتی ماجرا]
امامان علیهمالسلام بارها توضیح دادهاند که:
این استثناء یک حکم عبادی ساده نبود، بلکه اعلان فضیلت خاص بود.
خداوند خواست نشان دهد که تنها علی و آل محمد ع در حریم رسول خدا ص شریکاند و هیچکس را در این مرتبه راهی نیست.
به تعبیر دیگر:
همه باید باب ورودشان به مسجد و به حقیقت عبادت را ببندند، جز کسی که باب ولایت است.
و این همان معنای «انحصار فضل» است؛ یعنی فضل و برتری در دسترس همگان نیست، بلکه به اهلبیت اختصاص دارد.
[واکنش حسودان]
مخالفان، وقتی این صحنه را دیدند، به پیامبر اعتراض کردند و گفتند:
«أَ لَا تَرَوْنَ مُحَمَّداً لَا يَزَالُ يَخُصُّ بِالْفَضْلِ ابْنَ عَمِّهِ لِيُخْرِجَنَا مِنْهَا صُفْراً»
یعنی:
«مگر نمیبینید که محمد ص پیوسته پسرعمویش (علی) را به فضل اختصاص میدهد تا ما را از این میدان بینصیب بیرون کند؟!»
این اعتراض دقیقاً ریشه در حسادت داشت؛ چون آنان نمیتوانستند برتری اختصاصی را تحمل کنند.
…
ماجرای سدّ الأبواب یک نمونه عینی از همان حقیقتی است که پیشتر گفتیم:
فضیلت و مزیت حقیقی اختصاصی است و به انتخاب عمومی یا شورا سپرده نشده.
وقتی خداوند بابها را بست و تنها باب علی ع را باز گذاشت، در واقع اعلام کرد:
«فَلَكُمْ عَلَى النَّاسِ بِذَلِكَ الْفَضِيلَةُ».
یعنی: راههای دیگر بسته شد؛ فضل، منحصر در ولایت اهلبیت ع باقی ماند.
…
قصه سدّ الأبواب در حقیقت نماد «بستن همه راهها و باز گذاشتن تنها راه ولایت» است.
این همان اعلان آسمانی است که نشان میدهد:
فضیلت آل محمد ع اختصاصی و منحصر به فرد است، و هر که از این باب وارد شود به فضل خدا وارد شده، و هر که از غیر آن راه برود، از فضل الهی محروم خواهد ماند.
ملاک و میزان برتری و شرافت چیست؟
رسول خدا و اهلبیت ع با صراحت فرمودهاند:
إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ شَرَفاً
یعنی هر چیزی معیار و ملاکی برای شرافت دارد.
اما آن چیزی که بنده را نزد خداوند شرافت میبخشد، نه مال است، نه نسب و نه کثرت یاران؛
بلکه تنها یک چیز است:
الَّذِي يُشَرِّفُ الْعَبْدَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ اعْتِقَادُ الْوَلَايَةِ.
[شرافت حقیقی در پرتو ولایت]
اهل ولایت کسانی هستند که پیوندشان بر اساس نسب یا مال و مقام دنیوی نیست، بلکه:
هُمْ قَوْمٌ تَحَابُّوا بِرَوْحِ اللَّهِ عَلَى غَيْرِ أَنْسَابٍ وَ لَا أَمْوَالٍ
یعنی: جماعتیاند که تنها با روح خدا، یعنی نور ولایت، یکدیگر را دوست دارند.
اینجا روشن میشود که اصل شرافت، فضیلت و کرامت در پیوند با روح ولایت است، نه در پیوندهای ظاهری و دنیایی.
…
[مقایسهی نسب و ولایت]
امامان ع بارها فرمودهاند که:
وَلَايَتِي لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ وِلَادَتِي مِنْهُ.
یعنی حتی اگر کسی از نسل علی ع باشد، این نسب بهتنهایی برای شرافت کافی نیست؛
بلکه ارزش حقیقی در اعتقاد به ولایت و تبعیت از او است.
…
وقتی کسی به شرافت نسبی خود میبالد و به ولایت بیاعتناست، امامان دستور دادهاند چنین پاسخی به او داده شود:
أَجِبْهُ فَإِنَّكَ بِالْوَلَايَةِ أَشْرَفُ مِنْهُ نِسْبَةً.
یعنی: اگر تو به ولایت تمسک داری، شرافت تو از هر نسبی بالاتر است؛
و اگر کسی نسب دارد ولی ولایت ندارد، در حقیقت هیچ شرافتی ندارد.
…
ملاک برتری: ولایت است.
ملاک شرافت: تبعیت از معلم ربانی و امام الهی است.
ملاک فضیلت: ترجیح دادن نظر ولیّ خدا بر نظر نفس خویش است.
و هر کس این فضیلت را داشته باشد، هر چند فقیر و بینسب و بیپشتوانهی دنیوی باشد، از همهی دنیا شریفتر است.
[الولایة غرض الغایات]
اهل بیت علیهم السلام فرمودهاند:
إِنَّ وَلَايَةَ مُحَمَّدٍ هِيَ الْغَرَضُ الْأَقْصَى وَ الْمُرَادُ الْأَفْضَلُ
یعنی:
نهایت مقصد همهی انبیاء، ولایت محمد و آل محمد ص است.
برترین خواستهی همهی اولیاء، تمسک به این ولایت است.
هیچ مقصودی بالاتر از این نیست.
…
غرض أقصى:
یعنی هدف نهایی و مقصد دوردست، همان چیزی است که همهی مسیرها باید به آن ختم شود.
در حقیقت همهی عبادات، اعمال صالح، تهذیب نفس و حتی علوم، اگر به این نقطه نرسند، ناقص و بیثمرند.
المراد الأفضل:
یعنی برترین مطلوب و خواستهای که هر بنده باید داشته باشد.
یعنی اگر کسی همهی دنیا را بهدست آورد ولی ولایت محمد و آل محمد را نداشته باشد، مطلوب حقیقی را از دست داده است.
…
[ولایت؛ جامع همه فضائل]
این جمله یعنی که:
ولایت، میزان سنجش فضیلتها است.
ولایت، اصل شرافت و کرامت انسان است.
ولایت، حیات طیبهی قلب و روح است.
و بدون ولایت، همهی چیزها مثل پوستهای توخالی است.
…
در روایت دیگر آمده است:
«مَا مِنْ نَبِيٍّ نُبِّئَ وَ لَا مِنْ رَسُولٍ أُرْسِلَ إِلَّا بِوَلَايَتِنَا وَ بِفَضْلِنَا عَلَى مَنْ سِوَانَا.»
«لَوْ جَاءَ أَحَدُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِأَعْمَالٍ كَأَمْثَالِ الْجِبَالِ
وَ لَمْ يَجِئْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع لَأَكَبَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي النَّارِ»
یعنی اگر کسی عبادات همهی جن و انس را انجام دهد،
ولی ولایت ما را نداشته باشد، خدا هیچیک را نمیپذیرد.
…
ولایت محمد و آل محمد، غایت نهایی همه ادیان است.
ولایت، برترین مراد و مقصد هر سالک راه خداست.
ولایت، سرّ فضیلت و محور همه کمالات است.
«ولایت؛ بالاتر از نسب و حسب»
[فضیلت ولادت در مقابل فضیلت ولایت]
امام صادق ع فرمودند:
« وَلَايَتِي لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ وِلَادَتِي مِنْهُ »
…
نسبت ولادت:
اینکه امام صادق علیهالسلام فرزند امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است، بالاترین افتخار نسبی و شرافت خانوادگی است؛ اما ایشان میفرمایند: «این افتخارِ نسبی بهتنهایی کافی نیست».
ولایت:
یعنی پیوند قلبی و اطاعت عملی از امام.
امام صادق علیهالسلام بیان میکنند که ولایت امیرالمؤمنین برتر از نسبت خونی و ولادت است.
ملاک شرافت:
پس ملاک اصلی فضیلت و کرامت، ولایت است، نه صرفاً انتساب ظاهری و نسبی.
همانطور که قرآن کریم فرمود:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ
یعنی تقوا (=ولایت) برتر از حسب و نسب است.
…
این حدیث نشان میدهد:
هرکس بدون توجه به نسب، اگر ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را داشته باشد، از هر نسب شریفی برتر است.
حتی اگر کسی فرزند علی علیهالسلام باشد ولی ولایت قلبی و عملی او را نپذیرد، هیچ شرافتی ندارد.
پس:
فضیلت واقعی و برتری حقیقی، در ولایت است.
حتی امامان معصوم علیهمالسلام، ولایت را از نسبت نسبی بالاتر میدانند.
این همان «فضل» الهی است که خداوند در قرآن فرمود:
ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ.
[ولایت؛ نه نسب، بلکه طاعت]
امام رضا علیهالسلام فرمودند:
«إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ، وَ لَا يَنَالُ أَحَدٌ وَلَايَةَ اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ»
(میان خدا و هیچکس خویشاوندی نیست و هیچکس به ولایت خدا نمیرسد مگر از راه طاعت).
…
قرابت نسبی کافی نیست:
فرزند بودن، همنشینی یا خویشاوندی ظاهری با پیامبر یا امام، بهخودیخود موجب ولایت نمیشود.
همانطور که قرآن کریم درباره فرزند نوح علیهالسلام فرمود:
إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ
…
راه رسیدن به ولایت خدا:
تنها مسیر، اطاعت است؛ یعنی تسلیم عملی و قلبی در برابر اوامر الهی که بهدست معلمان ربانی (= اهل بیت ع) تبیین میشود.
…
ولایت اهل بیت علیهمالسلام = ولایت خدا:
چون آنها آیینه تمامنمای حق هستند. طاعت از آنان همان طاعت از خداست.
…
[دعا برای تسلیم شدن]
«اللَّهُمَّ وَ ذَلِّلْ قُلُوبَنَا لَهُمْ بِالطَّاعَةِ»
(پروردگارا! دلهای ما را در برابر آنان به فرمانبرداری رام و خاضع کن).
یعنی:
قلب ما استکبار نداشته باشد.
در برابر اندیشه و امر امام، مقاومت نکند.
عشق و محبت ما به ولایت، با اطاعت عملی تکمیل شود.
…
این روایت امام رضا ع بر همهی بحثهای «فضیلت و ولایت» مُهر نهایی میزند:
نه نسب، نه مقام، نه ظاهر دینداری؛ هیچکدام ملاک نیست.
تنها طاعت در سایه ولایت اهل بیت علیهمالسلام، انسان را به ولایت خدا میرساند.
دعای حقیقی هم این است که قلب ما در عمل تسلیم شود، نه فقط در زبان.
«فضل خدا! ویژگی منحصر به فرد قلب سلیم برای شنیدن کلام فرشتۀ مهربان: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ»
در این مقاله به بررسی معنای قرآنی و روایی فضل الهی بهعنوان معیار حقیقی برتری، شرافت و کرامت پرداختیم. قرآن کریم بارها یادآور میشود که هیچ فضیلت و امتیازی در نژاد، ثروت، نسب یا قدرت ذاتی نیست، بلکه تنها در بخشایش و هدایت الهی و ولایت اولیای برگزیده است.
در روایات، ائمه اهلبیت علیهمالسلام بهعنوان تجلی این فضل الهی معرفی شدهاند. برتری آنان نه بر اساس ملاکهای دنیوی، بلکه به سبب نقششان بهعنوان معلمان ربانی و مظهر حکمت الهی است؛ واسطههایی که قلب انسان از طریق آنان میتواند صدای «فرشتۀ مهربان» را بشنود و به حیات طیبه دست یابد.
فضل حقیقی در این است که:
دل در برابر ولایت الهی خاضع گردد.
رأی و اندیشۀ معصوم بر هوای نفس مقدم شود.
انسان بداند که ولایت بالاترین هدف و بزرگترین نعمت خداوند است.
چنانکه روایات تأکید میکنند، حتی خویشاوندی با پیامبر نیز کافی نیست؛
آنچه ارزشمند است اطاعت و پیروی است.
از این رو دعا چنین است:
«اللَّهُمَّ وَ ذَلِّلْ قُلُوبَنَا لَهُمْ بِالطَّاعَةِ»
در نتیجه، فضل خدا همان ظرفیت قلب سلیم برای تسلیم در برابر هدایت ربانی است که در ولایت اهلبیت علیهمالسلام تجلی یافته است. این همان ویژگی است که انسان را به کرامت حقیقی میرساند و به حیات جاویدان متصل میسازد.
مشتقات ریشۀ «فضل» 104 بار در آیات قرآن تکرار شده:
يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (47)
ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ (64)
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ (90)
ما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (105)
يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (122)
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (237)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (243)
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ (251)
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ (253)
الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (268)
وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (73)
يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (74)
وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ (152)
فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (170)
يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ (171)
فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ (174)
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (180)
وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً (32)
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً (34)
الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (37)
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً (54)
ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ عَليماً (70)
وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَني كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظيماً (73)
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً (83)@
لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً (95)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً (113)
فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَليماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً (173)
فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْديهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقيماً (175)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (2)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (54)
وَ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمينَ (86)
وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (39)
قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (140)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (29)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ حَكيمٌ (28)
وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ (59)
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ (74)
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ (75)
فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (76)
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (58)
وَ ما ظَنُّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ (60)
وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (107)
وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبيرٍ (3)
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبينَ (27)
وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (38)@
وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4)
وَ هُوَ الَّذي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (14)
وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (71)
وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً (12)@
انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضيلاً (21)
وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً (55)
رَبُّكُمُ الَّذي يُزْجي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحيماً (66)
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً (70)
إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبيراً (87)
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا الْأَوَّلينَ (24)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكيمٌ (10)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فيما أَفَضْتُمْ فيهِ عَذابٌ عَظيمٌ (14)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (20)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (21)@
وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى وَ الْمَساكينَ وَ الْمُهاجِرينَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (22)
وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (32)
وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحيمٌ (33)
لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (38)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي فَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ (15)@
وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ (16)
قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ (40)
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ (73)
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (73)
وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23)
لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ (45)
وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِيُذيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (46)
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبيراً (47)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ (10)
وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12)
لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ (30)
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (32)
الَّذي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوبٌ (35)
اللَّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61)
تَرَى الظَّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (22)
وَ يَسْتَجيبُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ (26)
فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (57)
اللَّهُ الَّذي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12)
وَ لَقَدْ آتَيْنا بَني إِسْرائيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمينَ (16)
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً (29)
فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (8)
سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (21)
لِئَلاَّ يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلاَّ يَقْدِرُونَ عَلى شَيْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (29)
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرينَ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8)
ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (4)
فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10)
إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (20)