Light Settles All Matters; Separating the Borrowed from the Rooted!
“Indeed, it is a decisive word! A Book whose verses are explained in detail!”
The Qur’an describes itself as “a decisive word” (qawl faṣl) and “a Book whose verses are explained in detail” (fuṣṣilat āyātuhu).
This decisiveness is not only about words but about life itself: the role of Divine Light is to separate the borrowed from the rooted, the temporary from the eternal, the superficial from the genuine.
Throughout history, this process of divine separation (faṣl) has repeated:
When false leaders accused the true teachers of God,
When envy and desire (ḥasad & tamannā) veiled the truth,
When hearts were tested through trials, family ties, and hidden motives.
In these moments, the Light of Divine Guidance reveals who truly stands firm (the rooted, al-mustaqirrīn) and who merely borrowed the light without grounding (the borrowed, al-muʿārīn).
This is why the Qur’an says:
“And thus We detail the signs, so that the way of the criminals may be made clear” (6:55).
Light does not compromise.
Light reveals.
Light decides.
And in the end, it is Light that settles all matters.
SEPARATION PROCESS!
«فصل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فصلت المرأة رضيعها: قطعته، فطمته؛ آن زن شيرخوارۀ خود را از شير بازداشت.»
«فَصَلَ الولَد عن الرَّضاع: كودك را از شير گرفت.»
+ «فَإِنْ أَرادا فِصالاً»
+ «میز»
«فَصْلُ الْخِطَاب: فاصله ميان حق و باطل»
«حُكْمٌ فَيْصَلٌ: حكمى قاطع»
«ضَرْبَةٌ فَيْصَلٌ: ضربه نهايى»
+ «یوم الفصل»
+ «وای به روزی که خدا، نورشو پس بگیره! فانسلخ منها! داستان تکراری بلعم باعورا!»
وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ
نور کارها را فیصله میدهد! إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ! كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ!
از نظر لغوی
«فصل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف نور الولایة است.
در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف حسد است.
در فرهنگ لغت آمده است:
«فصلت المرأة رضيعها» = کودک را از شیر جدا کرد.
«فَصَلَ الولد عن الرضاع» = از شیر گرفتن؛ قطع کردن وابستگی.
«فَإِنْ أَرادا فِصالاً» (بقره/۲۳۳) = جدا شدن شیرخوار از شیر.
«فَصْلُ الْخِطَاب» = فاصله میان حق و باطل.
«حُكْمٌ فَيْصَلٌ» = حکم قاطع.
«ضَرْبَةٌ فَيْصَلٌ» = ضربه نهایی.
«يوم الفصل» = روز جدایی نهایی حق از باطل.
مفهوم نورانی «فصل»
«فصل» همان معلّم ربانی در ملک و ملکوت است.
او با ظهور و سخنش، فصل الخطاب میشود؛
حق را از باطل جدا میکند و حجت را تمام.
اما چگونه؟
اینجاست که تقدیر الهی عمل میکند:
خداوند بهانهای میآفریند؛ معمولاً تهمتی که یک لیدر سوء به معلم ربانی میزند.
این تهمت، همان آتش امتحان است.
بسیاری به دام شبهات میافتند و معارین از مستقرین جدا میشوند.
این همان نصرت الهی است که در مقاله «نصر» گفتیم:
یعنی جداسازی ظریف.
ملائکه از شیطان جدا شدند؛
و امروز، مؤمنان مستقر در نور از همراهان عاریتی جدا میشوند.
آیات کلیدی
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (طارق/۱۳)
قرآن سخنی است که حق و باطل را از هم جدا میکند.كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ (فصلت/۳)
آیات کتاب الهی تفصیل یافتهاند تا صفها روشن شوند.يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً (نبأ/۱۷)
روز فصل، همان روز جدایی نهایی حق و باطل است.فَانْسَلَخَ مِنْها (اعراف/۱۷۵)
وای به روزی که خدا نورش را از دل بگیرد؛
مثل بلعم باعورا که از نور جدا شد و به تاریکی حسد و هوای نفس سقوط کرد.
دلنوشته – نور کارها را فیصله میدهد
خدایا…
چقدر زیباست که فصل را به نور تشبیه کردی.
هر وقت نور میآید، کارها فیصله پیدا میکند.
دیگر جای تردید نمیماند؛
حق از باطل جدا میشود،
دوستان از دشمنان،
مستقرین از معارین.
مثل روزی که شیطان از صف ملائکه جدا شد،
امروز هم معلم ربانی، در ملک و ملکوت،
با حضورش، پردهها را کنار میزند
و دستِ مدعیان دروغین را رو میکند.
آری، «فصل» یعنی همین:
جایی که نور، ماجرا را به سرانجام میرساند
و صفها روشن میشود.
…
«فصل» = فیصله نورانی.
«فصل الخطاب» = معلم ربانی که با نور علمش جداسازی میکند.
«یوم الفصل» = روز امتحان و تقدیر که معارین رسوا و مستقرین مشمول نصرت میشوند.
دلنوشته – فصل، فیصله نورانی تقدیر
خدایا…
تو خود گفتی:
«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ» (انعام/۵۵).
این یعنی هر بار که نور نازل میشود، آیاتت تفصیل پیدا میکند،
تا راه مجرمان روشن شود و دستشان رو گردد.
و در پایان سوره یوسف نیز پرده برداشتی:
«وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (یوسف/۱۱۱).
پس تفصیل یعنی جداسازی،
هدایت یعنی نور،
و رحمت یعنی نصرت برای مؤمنان.
داستان نصرت در آیینه فصل
داستان همیشه همین است:
خدا معلم ربانی را میفرستد تا سخن بگوید،
تا «فصل الخطاب» باشد.
اما همان دم، دشمنان، تهمتی بر او میزنند،
و بیشتر مردم در متشابهات میلغزند.
این تهمت، آتش امتحان است:
معارین (که ایمانشان عاریتی است) پشت میکنند و رسوا میشوند.
مستقرین (اهل ثبات در نور) دلشان آرام میگیرد و نصرت خدا شامل حالشان میشود.
همانطور که در داستان شیطان و ملائکه، فصل رخ داد؛
امروز هم با حضور معلم ربانی،
نور کارها را فیصله میدهد،
و فصل، یعنی پایان قاطی شدن حق و باطل.
توضیح آیه در متن دل
«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ»
یعنی خدا آیات را باز میکند، میشکافد،
تا هر دل جایگاه خودش را بیابد:
اگر نور را پذیرفت، در صف مستقرین قرار گرفت.
و اگر پشت کرد، راه مجرمان بر او آشکار شد.
«وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً»
یعنی این جداسازی، تنها پایان نیست؛
هدایت برای دلهای مؤمن است،
و رحمت، نصرت نهایی آنها.
دعای دل
خدایا…
مگذار از کسانی باشم که در آتش امتحان،
به متشابهات میافتند و پشت به نور میکنند.
مرا در زمره مستقرین در نور قرار بده،
که با آمدن معلم ربانی، قلبشان آرام میگیرد.
پروردگارا…
نور توست که کارها را فیصله میدهد،
آیاتت را تفصیل میکند،
و سرانجام، نصرت و رحمت را
برای اهل ایمان به ارمغان میآورد.
✨ پس «فصل» یعنی پایان قاطی بودن صفها؛
یعنی فیصله نورانی؛
و معلم ربانی، همان مأمور الهی است که این فصل را تحقق میبخشد.
یوم الفصل – روز جدایی نهایی
قرآن بارها از یوم الفصل یاد کرده است:
«إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً» (نبأ/۱۷)
روز فصل، وعدهگاه بزرگ است؛
جایی که همه صفها آشکار میشوند.«هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلِينَ» (مرسلات/۳۸)
این همان روز فصل است؛ همه شما و پیشینیان را گرد آوردیم.«إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعينَ» (دخان/۴۰)
روز فصل، میعادگاه همه است.
دلنوشته – وعده جدایی
خدایا…
این جهان، صحنهی تداخل است.
معارین و مستقرین کنار هم نشستهاند،
مؤمنان و منافقان در یک صف ایستادهاند،
و همه به یک نماز و یک آیه مشغولاند.
اما ناگهان فصل میرسد؛
یا در یک تهمت، یا در یک امتحان، یا در روزی بزرگ.
نور میآید، صفها روشن میشود،
و قاطی بودن پایان میگیرد.
این همان «یوم الفصل» است:
روز فیصله، روز جدایی، روزی که هیچ پردهای نمیماند.
پیوند نصرت و فصل
نصرت الهی یعنی اینکه خدا معلم ربانی را بفرستد تا صفها جدا شوند.
فصل یعنی اینکه این جدایی به سرانجام برسد؛
حق در یک سوی روشن بایستد،
باطل در سوی تاریک.و این همان چیزی است که خدا وعده داد:
«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ».
دعای دل
پروردگارا…
من میدانم «یوم الفصل» تنها روز قیامت نیست،
که هر روز و هر امتحان کوچک،
یوم فصلی است برای دلها.
خدایا…
مگذار من در صف معارین باشم.
مرا در شمار مستقرین در نور قرار ده؛
آنان که با آمدن معلم ربانی،
به رحمت و نصرت تو میرسند.
✨ اینجا فصل و نصرت کاملاً به هم گره خورد:
فصل = فیصله نورانی،
یوم الفصل = اوج جداسازی،
و نصرت = هدیهای برای دلهای مستقر در نور.
فصل الخطاب؛ سخن قاطع نور
قرآن میفرماید:
«إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ» (طارق/۱۳)
این قرآن، سخنی است که میان حق و باطل فصل میکند.
و در وصف امیرالمؤمنین علیهالسلام آمده است:
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«عليٌّ مع القرآن والقرآن مع عليّ، لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض.»
یعنی قرآن، همان قول فصل است؛
و علی، فصل الخطاب زنده است.
دلنوشته – معلمی که کارها را فیصله میدهد
خدایا…
هر روز، هزاران صدا در گوشم میپیچد،
هر کدام ادعای حق دارند،
هر کدام خود را راهنما میخوانند.
اما وقتی معلم ربانی سخن میگوید،
قلب آرام میگیرد،
حق از باطل جدا میشود،
و دیگر هیچ شبههای باقی نمیماند.
این همان فصل الخطاب است:
کلامی که کار را تمام میکند،
قولی که حجت را میبندد،
و نوری که مسیر را فیصله میدهد.
نصرت در فصل الخطاب
اینجاست که نصرت الهی معنا مییابد:
معلم ربانی میآید.
سخن حق را میگوید.
تهمت دشمنان بر او بار میشود.
و در همان لحظه، معارین رسوا و مستقرین عزیز میشوند.
این همان «فصل» است،
و سخن معلم ربانی همان «فصل الخطاب».
دعای دل
پروردگارا…
زبانم را به کلماتی بسپار که فصل الخطاب باشند،
نه بازیچه تمنّا و حسادت.
دلم را در جایی قرار بده که چون سخن معلمت به آن برسد،
آرام بگیرد و به نور یقین مستقر شود.
ای نور مطلق…
به من توفیق ده که هر فصل و هر فیصلهای را
با چشم به معلم ربانی ببینم،
نه با گوش به وسوسههای دشمنان.
…
یوم الفصل = جداسازی بزرگ.
فصل = فیصله نورانی تقدیر.
فصل الخطاب = معلم ربانی که حجت را قاطع میسازد.
فصل در دنیا و آخرت
در دنیا، خدا «فصل الخطاب» را در اختیار ما گذاشت؛
معلم ربانی، قرآن ناطق، همان که کلامش قاطع است و راه را روشن میکند.
هرکس در دنیا به فصل الخطاب تمسک کند،
در آخرت (ملکوت قلب)، در «یوم الفصل» سرافراز خواهد بود.
و اما در قیامت:
«إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً» (نبأ/۱۷)
آن روزی است که حق و باطل بهطور کامل از هم جدا میشوند.
دیگر نه تردیدی میماند و نه اختلاطی؛
صفوف کاملاً روشن است:
اهل نور در یک سوی،
اهل ظلمت در سوی دیگر.
دلنوشته – پل میان دو فصل
خدایا…
امروز معلم ربانیات، فصل الخطاب من است؛
کسی که میان حق و باطل جدایی میافکند،
تا من در تاریکی شبههها سرگردان نمانم.
و فردا، در «یوم الفصل»،
همین نور، برایم حجت است و مرا نجات خواهد داد.
آنجا جایی نیست که زبان بهانه بیاورد،
یا دلها درهم آمیخته باشند.
آنجا تنها نور است که میماند،
و تنها آنان که در دنیا به نور پیوستهاند،
در آخرت اهل نصرت میشوند.
نصرت؛ پیوند دنیا و آخرت
در دنیا: نصرت یعنی جداسازی معارین از مستقرین به دست معلم ربانی.
در آخرت: نصرت یعنی ورود اهل نور به بهشت،
و رسوایی کسانی که پشت به نور کردند.
این همان تفصیل نهایی آیات است:
«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ».
دعای دل
پروردگارا…
امروز به فصل الخطاب دل میسپارم،
تا فردا در یوم الفصل، تنها نمانم.
مرا در زمره کسانی قرار بده
که در دنیا به نور علی و آل محمد دل بستند،
و در آخرت، نصرت و رحمت تو را دریافت میکنند.
ای خدای نور…
مگذار از آنانی باشم که گفتی:
«فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»؛
بینور، بیراه، بیامید.
✨ اینطوری «فصل» در دنیا (معلم ربانی و نصرت)
و «یوم الفصل» در آخرت (جدایی کامل حق و باطل)
یک حلقه پیوسته میشوند.
مفهوم «جداسازی»:
«آیاتی و رسلی: يَوْمَ الْفَصْلِ»
تقدیرات میآیند و شرایط جداسازی یه عده رو که ظاهرا همه دور هم و دور علوم ربانی جمع شدهاند رو فراهم میکنند.
+ [سورة الدخان (44): الآيات 30 الى 40]:
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (40)
در حقيقت، روز «جداسازى»، موعد همه آنهاست.
مفاهیم تفکیک، تجزیه، تفرقه، تقسیم، مجزا کردن.
نور کارهارو فیصله میده! إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ!
شنیدی میگن: داور اومد و دعوا رو فیصله داد!
میخوایم بگیم آیاتی و رسلی کارهارو فیصله میدن!
داوری حق اوناست!
داوری حق خدای مهربان است!
ما نباید نسبت به دیگران داوری کنیم!
بذاریم خدا خودش نسبت به دیگران نظر بده، تصمیم بگیره، داوری کنه، قضاوت کنه و حکم صادر کنه!
ما هیچکارهایم! او همهکاره است!
واقعا آیات کار رو تموم میکنن!
+ «اولتیماتوم – اتمام حجت»
بین مادر شیرده و بچه شیرخواره، فاصله افتاد، وقتی که این مادر بچه خودشو از شیر گرفت:
«فصلت المرأة رضيعها»
«الفصيل: ولد الناقة إذا افتصل عن امّه»
کسی که با یک کلام کار رو فیصله میده!
«الْفَصْلُ: إبانة أحد الشّيئين من الآخر: حتى يكون بينهما فرجة»
وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ
«فصل الخطاب»
+ «خطب»
+ مفهوم «آشکار»
«فَصَلَ الشيءَ: آن چيز را بُريد و آشكار ساخت، آنرا خارج كرد و به خود اختصاص داد.»
«الْفَصْلُ: إبانة أحد الشّيئين من الآخر: حتى يكون بينهما فرجة، الفَصْلُ: جدا شدن و آشكار شدن يكى از دو چيز، از ديگرى است تا اينكه ميانشان شكاف و فاصله ايجاد شود.»
+ «قنن»
✨ فصل؛ جداسازی نورانی
۱. فصل یعنی جداسازی
در لغت عرب:
«فصلت المرأة رضيعها» = مادر کودک را از شیر جدا کرد.
«الفصيل» = بچه شتر وقتی از مادر جدا میشود.
«الْفَصْلُ: إبانة أحد الشّيئين من الآخر» = جدا کردن یکی از دیگری تا شکاف و فاصله بیفتد.
یعنی «فصل» همان لحظه فاصلهگذاری است؛ لحظهای که دیگر با هم قاطی نیستند.
۲. فصل یعنی داوری الهی
خدا فرمود:
«إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ» (دخان/۴۰)
روز فصل، موعد همه است؛ روزی که صفها کاملاً روشن میشود.
فصل همان داوری قاطع است.
مثل وقتی که داور میآید و دعوا را فیصله میدهد.
قرآن میگوید:
«إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ» (طارق/۱۳–۱۴)
این سخن، سخنی است که کار را تمام میکند؛ شوخی نیست!
پس:
آیات کار را فیصله میدهند.
رسالتها کار را فیصله میدهند.
معلم ربانی فصل الخطاب است.
و نکته مهم: داوری حق ما نیست.
«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ».
ما وظیفهای نداریم که درباره دیگران داوری کنیم.
این خداست که با آیات و رسل، کار را تمام میکند و جداسازی را به انجام میرساند.
۳. فصل یعنی اتمام حجت
فصل همان اولتیماتوم نورانی است.
وقتی آیات و حجتها میآیند، دیگر جایی برای بهانه نمیماند.
این همان چیزی است که قرآن بارها از آن به «اتمام حجت» یاد کرده.
داستان «فصال» مادر و فرزند هم همین است:
یک روز بالاخره کودک باید از شیر جدا شود؛
یک مرز مشخص، یک پایان قاطع،
یک نقطه که بعد از آن دیگر چیزی مثل قبل نخواهد بود.
۴. فصل الخطاب؛ سخن قاطع
قرآن میفرماید:
«وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ» (ص/۲۶)
به داوود علیهالسلام حکمت و فصل الخطاب دادیم.
فصل الخطاب یعنی:
سخنی که مرز حق و باطل را آشکار میکند.
خطبهای که همه چیز را روشن میسازد.
کلامی که کار را فیصله میدهد.
و این همان کاری است که معلم ربانی در ملک و ملکوت انجام میدهد.
۵. دلنوشته – نور کارها را فیصله میدهد
خدایا…
من فهمیدم که کارها را ما فیصله نمیدهیم؛
این تویی که با نورت جداسازی میکنی.
آیات تو، رسل تو، معلمان ربانی تو…
همه آمدهاند تا قاطی بودنها را تمام کنند،
تا راه مجرمین روشن شود،
تا بهانهای باقی نماند.
فصل یعنی همین:
آخرین کلام، آخرین خط، آخرین داوری.
آنجا که تو حکم میکنی،
و ما فقط تماشاگر داوری مهربان و حکیمانه تو هستیم.
✨ اینطور میتوانیم بگوییم:
«فصل» = جداسازی + داوری + اتمام حجت + آشکارسازی.
یعنی نور وقتی میآید، کار را قاطعانه تمام میکند.
دعای دل – فیصله نورانی
خدایا…
من فهمیدم که داوری از ما نیست،
این تویی که با نورت کارها را فیصله میدهی.
پروردگارا…
مگذار من در صف کسانی باشم که قاطی باطل میمانند،
مرا در صف اهل نور جدا کن،
همانها که با آمدن آیات و رسل تو آرام میگیرند.
ای داور حکیم…
آیاتت را بر دل من نازل کن،
تا هر شک و شبههای درونم پایان یابد.
قلبم را مثل کودکی که از شیر گرفته میشود،
از وابستگیهای باطل جدا کن،
و به نور خودت بسپار.
خدایا…
تو فیصلهدهندهای، تو قاطع و آشکارسازی.
من فقط میخواهم در داوری تو،
در صف مستقرین بایستم.
فصل در قیامت؛ یوم الفصل
قرآن بارها قیامت را با تعبیر «یوم الفصل» معرفی کرده است:
«إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً» (نبأ/۱۷)
روز فصل، وعدهگاه قطعی است.«هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلِينَ» (مرسلات/۳۸)
این روز فصل است؛ همه شما و گذشتگان گردآورده میشوید.«إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعينَ» (دخان/۴۰)
روز فصل، موعد همه است.
مفهوم
در دنیا، «فصل» با آمدن معلم ربانی و ظهور نور در قلبها اتفاق میافتد؛
امتحانها و تقدیرات باعث جداسازی معارین از مستقرین میشوند.
اما در قیامت، این جداسازی به کمال میرسد:
حق و باطل برای همیشه از هم جدا میشوند.
اهل نور در یک سوی، اهل ظلمت در سوی دیگر.
دیگر هیچ پرده و قاطیبودنی وجود ندارد.
یوم الفصل، همان اتمام حجت نهایی است؛
جایی که «فصل» به معنای واقعی، کار همه را فیصله میدهد.
دلنوشته – روز جدایی
خدایا…
دنیا میدان امتحانهاست،
گاهی قاطی میشویم،
گاهی سخت میتوانیم تشخیص دهیم.
اما تو وعده دادی:
روزی میرسد که همهچیز روشن میشود؛
هیچ معار و مستعاری نمیماند،
هیچ تردیدی باقی نمیماند.
این همان روز است: یوم الفصل.
روزی که نور تو کار را تمام میکند،
و داوری قاطع تو صفها را جدا میسازد.
دعای دل
ای داور مهربان…
من در دنیا چشم به آیات و رسل تو دوختهام،
تا در آخرت در «یوم الفصل» تنها نمانم.
پروردگارا…
امروز مرا در صف اهل نور قرار ده،
تا فردا که «یوم الفصل» فرامیرسد،
با اهل نور محشور باشم،
نه با اهل ظلمت.
[فصل – قبض و بسط] :
«فصّلت» ویژگی فرآیند «قبض و بسط» یا همان نور ولایت آل محمد ع است.
انگاری واژه «فصل» میخواد به ما بگه نور و ظلمت کلام عالم بالا رو بطور مفصل بیان می کنه، بطور واضح مشخص میکنه، چیزی پوشیده و مبهم باقی نمیماند، و قلب سلیم بوضوح کلام مربی خود را درک می نماید و مفهوم آشکار شدن در این واژه زیباست.
+ «ظهر»
+ «ذبح»
+ «اخراج»
لذا «فصل» نیز یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است.
نور و ظلمت برای اهل یقین فصل الخطاب است.
«آیاتی و رسلی» برای اهل یقین فصل الخطاب است.
یوم الفصل است!
آیات مفصلات است!
گفتیم که رسول، آیت خداست، و آیات هم رسولان الهی هستند،
که پیغامی برای ما دارند که این پیغام این است:
تقدیرات، عملا دست ما را به اینکه معیوب هستیم رو میکنند،
لذا به ما میگویند: حوادث آثار عیب ماست و راه درمان این عیب هم همین آیت است که با تحمل آن، نور ولایت جوف این نار آیت، نقش درمانگر برای قلب بیمار ما دارد،
لذا وظیفه ما، عمل به نور ولایت است: «اقرضهم من عرضک».
آیات، مفصّل، همه چیزو درِ گوشِت میگن!
یعنی چی؟
یعنی با فاصله! واضح! شمرده شمرده! کاملا مشخص! نورش مشخصه! تاریکیش مشخصه!
خلاصه خوب شیرفهمت میکنن که حسودی!
و باید با نور ولایت درمان بشی، وگرنه کارِت گیره!
پس آیات، مفصل عیوب ما را شرح میدهند!
جزء به جزء عیوب داخل قلب ما را رو میکنند:
«التَّفْصِيل: جزء يا عنصرى از مجموعهايست؛ بِالتفصيل: با ترتيب و فصل فصل»
خلاصه قضاوت دنیای قلب ما با آیات است:
«الفَيْصَل: داور و قاضى، داورى كردن ميان حق و باطل»
یعنی این آیات هستند که «آیاتی و رسلی» در مورد ما، درست قضاوت میکنن!
وقتی شرایطی مقدر میشه که حسدت رو میشه، در حقیقت داور و قاضی، داره مشخص میکنه که تو چقدر حسودی و این آیات، بین حق و باطل درون قلب ما، چه خوب به قضاوت میپردازند.
واقعا قضاوت کردن نسبت به دیگران و حتی خودت، کار سختی است و اصلا نشدنی است،
چون اطلاعات کافی برای قضاوت کردن دیگران نداریم.
باید بگذاریم، آیات قضاوت کنند که چقدر حسودیم و چقدر بیماریم و چقدر نیازمندیم به داروی شفابخش نور ولایت که همین آیات و رسل هستند.
پس مطلب زیبایی عنوان شد که واژه «فصل» به ما یاد داد، در حقیقت این واژه، نور ولایت رو به ما بیشتر فهماند که داوری و قضاوت فقط با «آیاتی و رسلی» است نه با چیز دیگر.
بارها و بارها شاهد بودیم که هم خودمان و هم دیگران این اشکال بزرگ را داریم که خیلی زود نسبت به دیگران قضاوت می کنیم، مثلا همینکه فلانی دیر مهمانی میدهد، میگیم بخیله (مثلا)!
ببین به همین سرعت و به همین راحتی ما، عین آب خوردن نسبت به هر چیزی که به ما مربوط نیست و در توان فهم ما نیست، فورا قضاوت می کنیم، در صورتیکه باید قضاوت رو به آیات بسپاریم!
وقتی آیات دست کسی را رو می کنند، در حقیقت این آیات هستند که قضاوت می کنند چه کسی بخیله و حالا حکم به عقوبتش جاری شده و وقتشه بفهمه بخیله و هزار مطلب پیچیده حکیمانه که فهم آن کار ما نیست که بدنبال قضاوت دیگران باشیم.
بگذاریم آیات قضاوت کنند!
این امر مهم، کار ما نیست و به ما هم ارتباطی ندارد.
بگذاریم آیات کار رو فیصله بدهند!
ما دخالت تو کار بزرگترها نکنیم!
+ «خلّوا بینی و بین ناقتی»
✨ فصل؛ قبض و بسط نور ولایت
۱. فصل و فرآیند قبض و بسط
واژهی «فَصَّلَت» به ما نشان میدهد که آیات الهی مفصل هستند؛ یعنی همهچیز را با وضوح، جزء به جزء و شمرده بیان میکنند.
این همان ویژگی نور ولایت است:
قبض و بسطهایی که قلب را بیدار میکند.
روشن کردن حق و باطل، تاریکی و نور.
چیزی پوشیده باقی نمیگذارد.
انگار «فصل» میخواهد بگوید: نور ولایت در کلام آیات و رسل، همهچیز را واضح میسازد، تا قلب سلیم حقیقت را بیواسطه درک کند.
۲. فصل و داوری
فصل یعنی آشکار کردن:
«فَصَلَ الشيءَ» = چیزی را جدا کرد و آشکار ساخت.
«الفَيْصَل» = داور و قاضی؛ کسی که میان حق و باطل حکم میدهد.
«فَصْلُ الْخِطَاب» = کلامی که کار را فیصله میدهد و جای شک باقی نمیگذارد.
این داوری، فقط کار خداست و ابزارش آیات و رسل هستند:
«إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ» (طارق/۱۳–۱۴).
۳. آیات و رسل؛ داوران حقیقی
آیات الهی، حوادث تقدیر، و رسل خدا، همه با هم یک مأموریت دارند:
رو کردن عیبهای ما.
نشان دادن حسد، بخل، تمنّا و بیماریهای قلبی.
آشکار کردن اینکه راه درمان، همان نور ولایت است.
وقتی حادثهای مقدر میشود و دست من یا دیگری رو میشود، این در حقیقت قضاوت آیات است.
این آیات هستند که نشان میدهند:
چه کسی حسود است،
چه کسی بخیل است،
چه کسی بیمار است و نیازمند درمان.
ما نه توان فهم این را داریم و نه اجازهاش را؛ قضاوت کردن کار ما نیست.
۴. خطای ما؛ داوری عجولانه
واقعیت این است که ما خیلی زود قضاوت میکنیم:
کسی دیر مهمانی بدهد، میگوییم بخیل است!
کسی حرفی نزند، میگوییم مغرور است!
این همان دخالت بیجا در کار بزرگترهاست!
در حالی که خدا میگوید: بگذارید آیات کار را فیصله دهند.
این داوری کار من و تو نیست.
این کار، فقط کار آیات و رسل است؛ همانها که خدا برای روشن کردن راه فرستاده.
۵. دلنوشته – بگذار آیات فیصله دهند
خدایا…
من یاد گرفتم که قضاوت کار من نیست.
این آیات تو هستند که جزئیات دلها را آشکار میکنند.
این رسل تو هستند که فصل الخطاباند و کار را تمام میکنند.
و این نور ولایت است که به من نشان میدهد چه اندازه حسودم، بخیلم، بیمارم…
و چگونه میتوانم درمان شوم.
پس خدایا…
مگذار دخالت کنم در کاری که از من نیست.
به من بیاموز که صبر کنم تا تو با آیاتت قضاوت کنی.
من فقط میخواهم مطیع باشم، نه داور.
«خلّوا بَيني و بين ناقَتي»
بگذار کار خدا با آیاتش انجام شود،
و ما فقط در پرتو نور این آیات درمان شویم.
✨ سوره فصلت؛ آیاتِ مفصلات
۱. آغاز سوره فصلت
خداوند در ابتدای این سوره میفرماید:
«كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» (فصلت/۳)
این یعنی:
قرآن کتابی است که آیاتش «تفصیل» یافته،
همهچیز در آن روشن و واضح بیان شده،
برای مردمی که اهل علماند و چشم دل دارند.
پس «فصل» در این سوره به معنای «جداسازی روشن» است: حق از باطل، نور از ظلمت، ایمان از کفر.
۲. قرآن، فصل الخطاب
سوره فصلت، قرآن را بهعنوان یک قول فصل معرفی میکند:
آیاتش قاطع و داورند.
چیزی را مبهم نمیگذارند.
اتمام حجت میکنند.
این همان است که گفتیم: «آیات و رسل» فیصلهدهندهاند.
۳. تفصیل و جداسازی با آیات
«تفصیل» یعنی جزء به جزء گفتن، شمرده و روشنسازی.
در سوره فصلت، آیات بارها به این کار اشاره دارند:
هشدار به کافران،
بشارت به مؤمنان،
تبیین روشن سرنوشت دو گروه.
در حقیقت، سوره فصلت یک نمایش کامل از کارکرد «فصل» است:
جداسازی معارین و مستقرین در سطح جامعه انسانی.
۴. دلنوشته – قرآنِ مفصل
خدایا…
وقتی سوره فصلت را میخوانم،
میبینم که این کتاب چطور آیاتش را جزء به جزء در گوش من زمزمه میکند.
هیچ چیز مبهم نمیماند؛
نور و ظلمت کاملاً مشخص میشوند.
این قرآن، همان فصل الخطاب است:
سخنی که کار را تمام میکند.
اگر گوش بسپارم، قلبم نورانی میشود.
و اگر پشت کنم، در ظلمت خودساخته فرو میروم.
۵. نتیجه
سوره فصلت نماد همان فرآیند «قبض و بسط» است: آیات پیاپی میآیند تا حق و باطل روشن شود.
قرآن در این سوره بهعنوان آیات مفصلات معرفی شده: فیصلهدهنده، قاطع، اتمام حجت.
برای مؤمن، نور است؛ برای معاند، حجتی است که بر ضد او تمام میشود.
[شهد – شهید – فصل]:
« إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ »
یعنی خدا برای همه ، رسولی از جنس خودشان فرستاده و حجت را بر آنها تمام کرده و وقتی به حساب و کتاب آنها برسد، کسی نمی تواند مدعی باشد که بیخبر بوده است «نبأ عظیم»!
در این آیه «شهید» اشاره به همین رسولان الهی دارد که به صدق اهل یقین، و کذب اهل شک حسود، شهادت می دهد و عمل به معالم ربانی این رسول، ملاک و میزان سعادت و شقاوت آنها خواهد بود.
«فصل» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است که در این آیه « إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ » به سبب این رسول، بین دو گروه، قضاوت و داوری خواهد شد.
فاصلهانداز بین اهل یقین و اهل شک، عمل کردن به علوم ربانی، یا بی اعتنا بودن به آن است!
« إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئينَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ »
✨ فصل و شهادت؛ آیات و رسل بهعنوان شهیدان نور
۱. شهید یعنی شاهد الهی
قرآن میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ» (حج/۱۷).
خدا بر همه چیز شاهد است.
اما این شهادت الهی در زمین، تجلّی دارد:
خدا برای هر امتی، رسولی از جنس خودشان فرستاد،
تا حجت را بر آنها تمام کند.
این رسولان همان «شهیدان نور» هستند:
شاهد بر ایمان اهل یقین،
و گواه بر کذب و حسادت اهل شک.
هیچکس در روز حساب نمیتواند بگوید:
«من خبر نداشتم»؛
چون حجت با آمدن رسول، «نبأ عظیم» بر او تمام شده است.
۲. فصل یعنی قضاوت بهواسطه شهیدان نور
قرآن میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» (حج/۱۷).
خدا در قیامت میان همه امتها فصل میکند.
این فصل با حضور همان شهیدان (رسولان و آیات) انجام میگیرد:
برای اهل یقین، فصل به معنای نصرت و سعادت است.
برای اهل شک و حسد، فصل به معنای رسوایی و شقاوت.
۳. معیار جداسازی
فاصلهگذار بین دو گروه چیست؟
فقط یک چیز: عمل یا بیاعتنایی نسبت به معالم ربانی رسولان نور.
هر که عمل کند، در صف مستقرین قرار میگیرد.
هر که حسد ورزد و بیاعتنا باشد، در صف معارین میماند و داوری علیه اوست.
۴. دلنوشته – شهادت و فصل
خدایا…
من فهمیدم که «شهید» فقط کشته راه تو نیست؛
شهید، یعنی رسولی که شاهد است،
بر نور من، بر تاریکی من.
او شهادت میدهد که من، چه اندازه به نور تو عمل کردم،
و چه اندازه در حسادت و غفلت عقب نشستم.
و آن روز که گفتی:
«إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»،
همین شهیدان نور، فصل الخطاب خواهند شد؛
آنها حجت مناند، داور مناند.
پروردگارا…
به من توفیق ده که با عمل به علوم ربانی رسولانت،
در صف اهل یقین باشم،
نه در زمره اهل شک و حسد.
[فصل – مودت]:
اول سوره ممتحنه:
داستان تکراری جداسازی اهل یقین از اهل شک!
و نقش صاحبان نور و لیدرهای سوء در این جریان تکراری!
[سورة الممتحنة (۶۰): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ
تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ
يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي
تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ
وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (۱)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد،
دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد
[به طورى] كه با آنها اظهار دوستى كنيد، و حال آنكه قطعاً به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند
[و] پيامبر [خدا] و شما را [از مكّه] بيرون مىكنند كه [چرا] به خدا، پروردگارتان ايمان آوردهايد،
اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بيرون آمدهايد.
[شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مىكنيد در حالى كه من به آنچه پنهان داشتيد و آنچه آشكار نموديد داناترم.
و هر كس از شما چنين كند، قطعاً از راه درست منحرف گرديده است.
توضیح:
عبارت « تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ » در مورد اهل یقینه که با اهل شک- که از ماهیت اونا هنوز خبر ندارن- اینجوری صادقانه دوستشون دارن و با اونا رفت و آمد میکنن!
اما عبارت « تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ »، این رابطه پنهانی اهل شک با لیدرهای سوء است که رابطه سری محرمانه و مخفیانه برقرار می کنن تا کم کم به سمت اونها شیفت کنند «زیغ»!
و خدا هم میگه من از شما زرنگترم و میدونم چی تو سرتون میگذره!
یک نکته مهم + آیه مودت که قبلا گفتیم:
اینکه عداوت و دشمنی بین قوم و خویش ایجاد میشه!
« «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ»
اهل یقین، ملاک دوستی و رابطهشون با اهل شک- که هنوز دستشون رو نشده- فقط بر مبنای مودت «تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» یعنی به تأسّی از واسطه نورانی است.
در واقع اهل شک قلبا نورشونو قبول ندارند:
«وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ»
+ «داستان تکراری امتحان حبّ اقرباء!
افشای ماهیّت اهل حسادت!
برای این منظور، امتحانی حساب شده طراحی میشود!»
آیه مودت هم برای همین نازل شد، چون خدا میدونست اینایی که دور صاحبان نور جمع میشن و همه با هم، قوم و خویش هم هستند، یک عده اهل یقیناند و یک عده اهل شک هستند، لذا نهایتا آیات، بین اونا تفرقه و تمییز خواهد انداخت و عداوت بین اونا کاملا آشکار و علنی خواهد شد و دو واژه عداوت و مودت در اون حدیث ذیل آیه مودت، با این آیه، خیلی خوب همدیگرو کامل می کنند:
« تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ »
عبارت « بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ » + «ما انزل الله » + «ما افاء الله»:
همه و همه معادلهای نور الولایة هستند.
داستان تکراری «آیاتی و رسلی» اینه که وقتی علوم نورانی رو میشنویم «سمعنا»، حتما آیاتی عرضه میشه که به حقانیت این علوم پی ببریم و ثانیا با قلب و زبان و اعضاء و جوارح خودمان تایید کنیم و عمل کنیم «اطعنا»، که عمل صالح تولید نماییم.
«سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»
این آیات سوره ممتحنه، داره پرده از رذالت اهل شک بر می داره:
إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (2)
+ «ثقف»
اگر بر شما دست يابند، دشمن شما باشند و بر شما به بدى دست و زبان بگشايند
و آرزو دارند كه كافر شويد.
لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (3)
روز قيامت نه خويشان شما و نه فرزندانتان هرگز به شما سود نمىرسانند.
[خدا] ميانتان فيصله مىدهد، و خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست.
+ «فصل – فصلت المرأة رضيعها » :
تمام این جریانات نهایتا به انفصال اهل یقین و اهل شک با میزان و ترازوی نورانی میانجامد و فرجام کار با آیاتی که عرضه می شود، جدایی است و این جدایی حق از باطل است و این حق و باطل، در قالب قوم و خویشی و وابستگیهای بیارزش دنیایی قاطی شده، و نقش علوم ربانی، همین جداسازی است!
چون کلام نور همین است: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»!
«الْفَصْلُ: إبانة أحد الشّيئين من الآخر: حتى يكون بينهما فرجة»
پس نام زیبای فصل الخطاب برای نور، الآن خوب فهمیده می شود:
« وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ »
آیات مفصلات: چه بگیم آیاتی، چه بگیم رسلی!
پس مفصلات اشاره به رسولان الهی دارد.
«لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ»:
چقدر این آیه، زیبا و لطیف به این نکته اشاره داره که اهل شک ممکنه و به احتمال زیاد، از خویشان و فرزندانتان باشند! نهایتا آیات دست اهل شک رو رو میکنن و بین این اقوام، دشمنی میافته!
لذا این آیه داره تذکر میده، مبادا رابطه سست و ناپایدار دنیایی مثل نسبت های فامیلی، که هیچ ارزشی نداره، باعث بشه، پشت به نورت کنی و رو به یک اهل شک مثل پدر یا مادر یا بچه یا … !!!
نمونه واضح این داستان تکراری، جریان حضرت ابراهیم ع و پدرش میباشد.
و این حدیث که بعد از این آیات آوردیم:
«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ»
ببین چه حدیثی و چه آیاتی برای فهم اینکه چه نزدیکانی میتونن اهل شک باشن و ما خبر نداشته باشیم!
يفر يوم القيامة خمسة من خمسة
امام رضا علیه السلام:
كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع بِالْكُوفَةِ فِي الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ
فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ
فَكَانَ فِيمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ
أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ
مَنْ هُمْ؟
فَقَالَ ع
قَابِيلُ يَفِرُّ مِنْ هَابِيلَ
وَ الَّذِي يَفِرُّ مِنْ أُمِّهِ مُوسَى
وَ الَّذِي يَفِرُّ مِنْ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمُ
وَ الَّذِي يَفِرُّ مِنْ صَاحِبَتِهِ لُوطٌ
وَ الَّذِي يَفِرُّ مِنِ ابْنِهِ نُوحٌ يَفِرُّ مِنِ ابْنِهِ كَنْعَانَ.
قال مصنف هذا الكتاب رضي الله عنه
إنما يفر موسى من أمه خشية أن يكون قصر فيما وجب عليه من حقها
و إبراهيم إنما يفر من الأب المربي المشرك لا من الأب الوالد و هو تارخ
قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (4)
قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست:
آنگاه كه به قوم خود گفتند:
«ما از شما و از آنچه به جاى خدا مىپرستيد بيزاريم.
به شما كفر مىورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد.» جز [در] سخن ابراهيم [كه] به [نا]پدر[ى] خود [گفت:]
«حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست، با آنكه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم.»
«اى پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو بازگشتيم و فرجام به سوى توست.
رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (5)
پروردگارا، ما را وسيله آزمايش [و آماج آزار] براى كسانى كه كفر ورزيدهاند مگردان،
و بر ما ببخشاى كه تو خود تواناى سنجيدهكارى.»
[آیاتی و رسلی کارشون جداسازی است!]:
«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ»
✨ فصل و مودت؛ جداسازی در امتحان حبّ اقرباء
۱. مودت و عداوت؛ پردهبرداری از قلبها
آغاز سوره ممتحنه میگوید:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ… تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» (ممتحنة/۱).
«تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» → اشاره به اهل یقین است که هنوز از ماهیت اهل شک بیخبرند، صادقانه دوستشان دارند و با آنها رفتوآمد میکنند.»
«تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» → اشاره به اهل شک است که رابطههای پنهانی و مخفیانه با لیدرهای سوء برقرار میکنند و کمکم قلبشان به سمت آنها متمایل (زیغ) میشود.
خدا میگوید: «وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ».
یعنی پشت کردن به نور، آغاز گمراهی است.
۲. آیه مودت و فصل
این آیات همان تکرار ماجرای «امتحان حبّ اقرباء» است.
آیه مودت هم برای همین نازل شد:
خدا میدانست در اطراف صاحبان نور، قوم و خویشها جمع میشوند؛
بعضی اهل یقین، بعضی اهل شک.
امتحانهای الهی این دو گروه را از هم منفصل میسازد.
اینجاست که مودتِ صادقانه در مقابل عداوتِ پنهان آشکار میشود:
اهل یقین: «تلقون إليهم بالمودة»
اهل شک: «تسرّون إليهم بالمودة»
و آیه ختم میکند:
«لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (ممتحنة/۳).
یعنی همان خویشاوندیهای دنیایی، هیچ ارزشی ندارد؛
فصل، جدایی نهایی را بر اساس نور رقم میزند.
۳. نمونههای تاریخی؛ فصل در اقوام
این داستان بارها تکرار شده:
حضرت ابراهیم علیهالسلام در مقابل پدر مشرکش (تارَخ).
حضرت موسی علیهالسلام و فاصلهای که حتی از مادرش در قیامت پیش میآید.
حضرت نوح علیهالسلام و جدایی از پسرش کنعان.
حضرت لوط علیهالسلام و بریدن از همسرش.
قابیل و فرارش از هابیل.
امام رضا علیهالسلام در مورد این آیه فرمودند:
«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ» (عبس/۳۴-۳۶)،
همه این جداییها مصداق دارد و نشان میدهد فصل یعنی انفصال اهل یقین از اهل شک، حتی در بطن خانواده.
۴. دلنوشته – امتحان مودت و فصل
خدایا…
چه سخت است امتحان مودت!
گاهی کسانی که دوستشان داری، از نزدیکترینهایت هستند؛
اما اهل شکاند و دلشان با نور نیست.
و تو میگویی: «لن تنفعكم أرحامكم ولا أولادكم…»
یعنی در روز فصل،
هیچ خویشاوندی به کار نمیآید،
جز مودت به صاحبان نور.
پس خدایا…
مگذار قلب من به خاطر عاطفههای بیارزش دنیایی
از نور ولایت جدا شود.
مگذار مودتی که باید به اهل یقین باشد،
در دل من به اهل شک گرایش پیدا کند.
۵. نتیجه
فصل یعنی جداسازی اهل یقین از اهل شک.
مودت معیار این جداسازی است: مودت صادقانه به نور در برابر مودت پنهانی به اهل شک.
امتحان حبّ اقرباء بارها تکرار میشود تا حجت تمام شود.
نهایت کار: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»؛ نور همه چیز را آشکار و فیصله میدهد.
✨ و اینجا دوباره به همان اصل برگشتیم:
«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ».
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۵۵ الی ۵۸]
وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ (۵۵)
و اين گونه، آيات [خود] را به روشنى بيان مىكنيم تا راه و رسم گناهكاران روشن شود.
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (۵۶)
بگو: «من نهى شدهام كه كسانى را كه شما غير از خدا مىخوانيد بپرستم.»
بگو: «من از هوسهاى شما پيروى نمىكنم، وگرنه گمراه شوم و از راهيافتگان نباشم.»
قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ (۵۷)
بگو: «من از جانب پروردگارم دليل آشكارى [همراه] دارم،
و[لى] شما آن را دروغ پنداشتيد،
[و] آنچه را به شتاب خواستار آنيد در اختيار من نيست.
فرمان جز به دست خدا نيست، كه حق را بيان مىكند، و او بهترين داوران است.»
قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ (۵۸)
بگو: «اگر آنچه را با شتاب خواستار آنيد نزد من بود، قطعاً ميان من و شما كار به انجام رسيده بود، و خدا به [حالِ] ستمكاران داناتر است.»
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه):
فِی قَوْلِهِ تَعَالَی:
وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ یَعْنِی:
مَذْهَبُهُمْ وَ طَرِیقَتُهُمْ لِتَسْتَبِینَ إِذَا وَصَفْنَاهُمْ.
ثُمَّ قَالَ:
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ
قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ،
قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ أَیْ بِالْبَیِّنَهًِْ الَّتِی أَنَا عَلَیْهَا
مَا عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ یَعْنِی الْآیَاتِ الَّتِی سَأَلُوهَا
إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ أَیْ یَفْصِلُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ
ثُمَّ قَالَ
قُلْ لهم لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ
یَعْنِی إِذَا جَاءَتِ الْآیَهًُْ هَلَکْتُمْ وَ انْقَضَی مَا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه):
وَ کَذَلِکَ نفَصِّلُ الآیَاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ المُجْرِمِینَ
یعنی روش آنان، تا هنگامیکه آنان را توصیف میکنیم، آنان را بشناسی.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ قُل لاَّ أَتَّبِعُ أَهْوَاءکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَ مَا أَنَاْ مِنَ المُهْتَدِینَ * قُلْ إِنِّی عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَ کَذَّبْتُم بِهِ؛
یعنی با بیّنهای که من دارم.
مَا عِندِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ؛
یعنی آیهها و نشانههایی که خواستهاند.
إِنِ الحُکْمُ إِلاَّ لِلهِ یَقُصُّ الحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ؛
یعنی بین حق و باطل را جدا میکند.
به آنان بگو:
لَّوْ أَنَّ عِندِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ؛
یعنی هنگامیکه آیه بیاید، هلاک میشوید و آنچه بین من و شما است، به پایان میرسد.
«فَصْل» در آیاتِ سورهء انعام (۵۵–۵۸): آیاتِ مفصلات، فصلِ حقیقت از باطل
«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ» (انعام/۵۵).
خدا میگوید آیاتش را «مفصّل» بیان میکند تا راهِ گناهکاران و روشِ آنان آشکار شود. این «تفصیل» یعنی شرح جزءبهجزءِ منش و روشِ کسانی که در تاریکیاند — تا کسی نتواند بگوید «ما نمیدانستیم».
در ادامه، پیامبر میفرماید: «قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ… قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي… إِنَّ الْحُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ» (انعام/۵۶–۵۷).
یعنی پیامبر روشن میگوید: من از پرستش بتها و از پیروی هوسهای شما بازداشته شدهام؛ من بر پایهی دلیلِ آشکار الهی ایستادهام، و حکم (فصلِ نهایی) تنها در اختیار خداست — اوست بهترین فاصل و بهترین قاضی که حق را جدا میکند.
و آنگاه شنیده میشود: «قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ» (انعام/۵۸). یعنی اگر آن نشانههایی که شما عجله میکنید بر من فرود آمده بود، کار بینِ ما تمام میشد — اما خدا میداند چه کسانی ظالماند. علیبنابراهیم میگوید: آنچه را آنها سریع طلب میکردند، همان آیات و نشانههایی بود که سبب هلاک و قطع رابطه میشد — وقتی آیه آمد، جدایی و فصل صورت میگیرد.
تفسیر مفهومی: آیاتِ مفصلات = دستگاهِ «فصلِ قضاوتگرِ الهی»
«تفصیلِ آیات» یعنی کارِ «قبض و بسطِ نور»: جزئیجزئی روشن کردنِ حق و باطل، تا هیچ بهانهای باقی نماند.
پیامبرِ مبین بر پایهی «بینه» ایستاده؛ او نیز وسیلهی رسیدن نور به مردم است — «آیات و رسل» آنچه را که باید جدا کنند، جدا میسازند.
حکمِ نهایی دستِ خداست: او «فاصِلُ بینِ الحق و الباطل» است؛ و آنگاه که نشانهها برسند، «قَطْعِی» عمل میشود و «فصل» رخ میدهد.
آنچه مردم عجله دارند ــ آن نشانهها و امتحانها ــ وقتی برسند، کسانی که در ظلال و حسدند، هلاک میشوند و حقیقتِ دلها آشکار میگردد.
پیوند با مفاهیم قبلی: مودت، امتحانِ خویشان، قبض و بسط، شهید و فصل
آیاتِ مفصلات همانهاییاند که در سورهء ممتحنه نقشِ «امتحان حبّ اقرباء» را ایفا کردند: مودتِ آشکار در برابر مودتِ پنهان، و در نهایت فصل و انفصال.
«قَبض و بَسط» همان سازوکارِ نوری است که وقتی فعال شد، قلبِ بیدار را وسیع میکند و قلبِ سنگی را تنگ؛ آیات، این قبض و بسط را آشکار میکنند.
پیامبران و آیات، «شهیدانِ نور» هستند: شاهدانِ روشنِ راهِ حق که در روز حساب حجت را تمام میکنند. آنگاه «فصل» به معنی واقعی رخ میدهد: قضاوت و داوریِ دقیق و بیخطا.
آنکسانی که عجله میکنند و میخواهند زودتر قضاوت شوند یا زودتر یک نتیجه نصیبِشان گردد، خودِ آنان تا آمدنِ آیه نابود میشوند — همانچه علیبنابراهیم نقل کرد: «اگر آیه – آنچه شما عجلهاش را دارید -، نزد من میبود، کار میان ما تمام میشد؛ ولی آیه میآید و شما هلاک میشوید».
دلنوشته – وقتی آیات میرسند و «فصل» آغاز میشود
خدایا…
آیاتت را مفصل آوردی تا رازِ درونِ ما را بخوانی؛ تا دیگر هیچکس نتواند بگوید «نمیدانستم». پیامبرت با «بینه» آمد تا چراغی باشد در شبِ راه ما. تو آن چراغِ بزرگ را افشاندی تا راهِ مجرمان و راهِ مؤمنان در برابر هم گذاشته شود.
و من در این میان چه کنم؟
باید صبور باشم. باید اجازه دهم آیاتت «جزءجزء» دل را باز کنند؛ اجازه دهم که فصلِ قضاوتِ تو عمل کند. اگر عجله کنم و خود قاضی شوم، اشتباهم قطعی است؛ چون من نه شهیدم، نه فاصِل. فقط باید مراقب باشم که مودتام به نورِ حقیقی باشد، نه به ظواهرِ فریبنده.
راهکارِ عملی و نصیحتِ قلبی
هرگاه در برابر آدمها و خانواده و خویشان، احساسِ عجله برای قضاوت پیدا کردی، یادِ این آیات بیفکن: «إِنَّ اللَّهَ يُفَصِّلُ الآياتِ…» — بگذار آیات حکم کنند.
تمرین کن «صبرِ تفصیلی»: یعنی ترجیح بده آیات را بشنوی، امتحانها را تحمل کنی، تا خدا خودش «فصل» را جاری سازد.
وقتی «آیه» آمد و روش شد، نترس از جدایی؛ آنچه تو را جدا میکند، خودِ پاکیِ تو را حفظ میکند. فصل گاهی با جدایی همراه است، اما آن جدایی، زاییدهی رحمت و نصرت است برای اهلِ نور.
دعای دل (مبتنی بر معنای آیات)
خدایا…
تو آیاتت را جزءبهجزء فرستادی تا راهِ حق آشکار شود؛ مرا در شمارِ اهلِ صدق قرار ده.
به من توفیق ده که دلم را به «بینه» بسپارم و عجله در داوری را رها کنم.
وقتی تقدیرت فصل را رقم زد، مرا در زمره آنانی قرار بده که از فصل بهره برده و نه از آن وحشت کردند.
ای فصلدهندهٔ مهربان، دلهای ما را به نورت روشن کن و ما را از میانِ امتحانها با کرامت عبور ده.
خلاصةِ مطلب (جمعبندی کوتاه)
آیاتِ مفصلات، ابزارِ «فصل»ِ الهیاند؛ آنها روشِ مجرمان را باز میگشایند و راهِ حق را مشخص میکنند.
پیامبرِ مبین بر پایهی بینه ایستاده و «شهید»ِ الهی است؛ او و آیاتش حجتاند.
حکمِ نهایی و قاطع تنها به خداست؛ او «خیرُ الفاصِلین» است.
ما باید صبر کنیم تا فصلِ الهی عمل کند؛ عجله و قضاوتِ زودرس، ما را به خطا میبرد.
مشتقات ریشۀ «فصل» در آیات قرآن:
[فصل&اوی]: «فُصِّلَتْ آياتُهُ»
وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (233)
فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ (249)
وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ (55)
قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ (57)
وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (97)
وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ (98)
أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغي حَكَماً وَ هُوَ الَّذي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرينَ (114)
وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدينَ (119)
وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (126)
ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذي أَحْسَنَ وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (154)
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (32)
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52)
فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمينَ (133)
وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُريكُمْ دارَ الْفاسِقينَ (145)
وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (174)
فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (11)
هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (5)
إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (24)
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (37)
الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ (1)
وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)
لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (111)
اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2)
وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً (12)
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئينَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ (17)
ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ في ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (28)
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ في عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصيرُ (14)
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (25)
هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (21)
وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (20)
———————————-
[سورة فصلت (۴۱): الآيات ۱ الى ۵]
كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3)
[سورة فصلت (۴۱): الآيات ۴۳ الى ۴۵]
وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ في آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ (44)
———————————-
أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (21)
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ ميقاتُهُمْ أَجْمَعينَ (40)
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لي في ذُرِّيَّتي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمينَ (15)
لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (3)
وَ فَصيلَتِهِ الَّتي تُؤْويهِ (13)
لِيَوْمِ الْفَصْلِ (13)
وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ (14)
هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلينَ (38)
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً (17)
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13)
قرآن، خودش را چنین معرفی میکند:
«قول فصل» و «کتابی که آیاتش به تفصیل بیان شده است».
این «فصل» تنها در کلمات نیست، بلکه در زندگی واقعی معنا میشود:
نقش نور الهی، جداسازی عاریتیها از مستقرّین است؛
جدا کردن موقّتها از پایدارها، سطحیها از اصیلها.
این فرایند فصل الهی در طول تاریخ بارها تکرار شده است:
آنگاه که لیدرهای باطل به معلمان حقیقی خدا تهمت زدند،
آنگاه که حسد و تمنّا چهره حقیقت را پوشاند،
آنگاه که دلها با امتحانها، با پیوندهای خانوادگی و با انگیزههای پنهان آزموده شدند.
در چنین لحظاتی، نور هدایت الهی آشکار میکند چه کسی واقعاً ریشهدار و ثابتقدم است (مستقرّ) و چه کسی تنها نوری عاریتی و موقّت داشته است (معارین).
برای همین قرآن میفرماید:
«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ» (انعام/۵۵).
نور، سازش نمیکند.
نور، حقیقت را آشکار میسازد.
نور، داوری میکند.
و در پایان، این نور است که همه کارها را فیصله میدهد.