My Heart is Warm with the Light! Light is My Staff!
He said, “It is my staff; I lean on it.” (Qur’an 20:18)
In the Qur’an, Prophet Musa (Moses) says:
“It is my staff; I lean on it.” (Surah Taha, 20:18)
This “staff” is not just a stick — it is a symbol of reliance, direction, and readiness.
In our spiritual journey, light — the light of divine guidance — becomes our real staff.
It carries us forward, supports our steps, and keeps us connected to truth in times of confusion and weakness.
When the heart trusts the light, it becomes like a full waterskin in the hands of a water-bearer —
ready to serve, nourish, and uplift.
So let the light of truth and wisdom be your staff.
Lean on it.
Live by it.
Warm your heart with it.
Because light is your true support in the darkness of life.
«وکء» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أَوْكَيْتُ السِّقَاءَ: سقا بعد از پر شدن مشك تند ميرود.»
«انگاری سقّاء وقتی مشکش پر از آب میشه، دلگرم میشه و میره که به تشنگان آب برسونه.»
«تَوَكَّأْتُ على العصا: اعتمدت عليها»
«الْوِكَاءُ: رباط الشيء»
نور، رابط قلب من با خدای مهربان منه!
«متکاء!»
+ «رفرف»
+ «وثق»
+ «ماخذ نورانی!»
+ «خودمونی!»
دلم به نور، گرمه!
دلم به نور خودم، گرمه!
به نور، مُتَّکی هستم!
به نور خودم ، متکی هستم!
دلگرمی نورانی!
اتکاء نورانی!
تکیهگاه نورانی!
دلم به نور، گرمه!
قالَ هِيَ عَصايَ، أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها…
(سوره طه، آیه ۱۸)
…
«وَكء»
«وَكء» با مفاهیمی چون تکیهگاه، اعتماد، بستن، پرشدگی، دلگرمی و آمادگی برای خدمترسانی پیوند دارد.
در فرهنگنامههای عربی میخوانیم:
أَوْكَيْتُ السِّقَاءَ: یعنی «دهان مشک را بستم.»
سقّا وقتی مشک را پر میکرد، آن را محکم میبست و با دلگرمی حرکت میکرد تا به تشنگان آب برساند. انگار این بستن و پر شدن، نشانهای از اعتماد به آمادگی خویش بود.
تَوَكَّأْتُ عَلَى العَصَا: یعنی «بر عصا تکیه کردم»
و عصا در آیۀ ۱۸ سورۀ طه، ابزار تکیه و اعتماد حضرت موسی علیهالسلام معرفی میشود.
الوِكَاء: به معنای «بند، گره، یا رباطی است که چیزی را بسته نگه میدارد»
درونیترین تصویر این معنا، پیوند میان قلب و حقیقتی است که آن را حفظ میکند؛
رباطی نورانی میان دل و ولیّ خدا.
…
مثال زیبای مشکِ پر و سَقّا:
دل انسان، مانند مشک سقّا، زمانی آرام میگیرد و دلگرم میشود که از نور ولایت پُر باشد.
وقتی دل، نور را میبیند، به آن تمکین میکند، از آن شُکرگزاری میکند، و بر آن توکّل مینماید؛
آنگاه این دل، چون مشک پر از آب است:
سقّا (انسان) با اطمینان و اعتماد، راه میافتد تا وظیفۀ خود را انجام دهد:
آبرسانی به تشنگان معرفت! تولید عمل صالح!
در اینجا، «نور» همان معلم ربانی است که در ملکوت قلب ظاهر شده، و دل انسان بر او توکأ میکند. پس «مُتَّکَأ» یعنی عصا، یعنی لقب و مقام معلمی که دلِ انسان بر او تکیه میزند.
متکاء میشود تمثال نورانی معلم ربانی در ملکوت قلب سالک.
قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۷ الى ۳۶]
وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى (۱۷)
و اى موسى، در دست راست تو چيست؟»
قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى (۱۸)
گفت: «اين عصاى من است، بر آن تكيه مىدهم و با آن براى گوسفندانم برگ مىتكانم، و كارهاى ديگرى هم براى من از آن برمىآيد.»
قالَ أَلْقِها يا مُوسى (۱۹)
فرمود: «اى موسى، آن را بينداز.»
فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى (۲۰)
پس آن را انداخت و ناگاه مارى شد كه به سرعت مىخزيد.
قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى (۲۱)
فرمود: «آن را بگير و مترس، به زودى آن را به حال نخستينش بازخواهيم گردانيد،
وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى (۲۲)
و دست خود را به پهلويت ببر، سپيدِ بىگزند برمىآيد، [اين] معجزهاى ديگر است،
لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى (۲۳)
تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم.
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۲۴)
به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است.»
قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (۲۵)
گفت: «پروردگارا، سينهام را گشاده گردان،
وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي (۲۶)
و كارم را براى من آسان ساز،
وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي (۲۷)
و از زبانم گره بگشاى،
يَفْقَهُوا قَوْلِي (۲۸)
[تا] سخنم را بفهمند،
وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي (۲۹)
و براى من دستيارى از كسانم قرار ده،
هارُونَ أَخِي (۳۰)
هارون برادرم را،
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (۳۱)
پشتم را به او استوار كن،
وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (۳۲)
و او را شريك كارم گردان،
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (۳۳)
تا تو را فراوان تسبيح گوييم،
وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً (۳۴)
و بسيار به ياد تو باشيم،
إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (۳۵)
زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى.»
قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى (۳۶)
فرمود: «اى موسى، خواستهات به تو داده شد.»
نور، عصای دستِ من است!
یعنی:
به نور تکیه کردهام، با نور راه میروم، و نور را راهنمای خویش قرار دادهام.
جمله حضرت موسی علیهالسلام:
قالَ هِيَ عَصايَ، أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها؛
یعنی عصا، هم تکیهگاه است، هم ابزار عمل، هم حامل مأموریت.
«اگر نورِ ایمان و ولایت، تکیهگاه ذهن و جان انسان شود، دیگر در تردید، اضطراب، و بیپناهی نمیماند.»
دلی که به نور تکیه میزند، چون مشکِ پُر از آبیست که سقّا با آن، به سوی تشنگان میشتابد…
«قالَ هِيَ عَصايَ، أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها»: تکیهگاهِ روشنِ دل
حضرت موسی علیهالسلام وقتی از عصای خود سخن میگوید، نمیگوید: «این یک چوبدستی معمولیست»؛ بلکه با نگاهی عاشقانه و مأمورانه، سه کارکرد برای آن بیان میکند:
أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها – بر آن تکیه میکنم؛
وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي – با آن برای گوسفندانم برگ میریزم؛
وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى – و کارهای دیگری هم با آن دارم…
اما در این میان، آنچه نخست بیان میکند، تکیه کردن است. چرا؟
چون تکیهگاه، نشانهی امنیت در مسیر حرکت است.
…
وقتی عصا، نمادِ نور میشود!
در زبان رمزآلود قرآن، عصا تمثیلِ ولیّ خداست، همانکه مؤمن در طول مسیر، بر او تکیه میکند.
«قالَ هِيَ عَصايَ» یعنی:
این ولیّ الهی، تکیهگاه من است؛
دل من به نورش قرص است؛
او مثل مشکِ پُر از آب برای من است که منِ سقّا با خیال راحت، راه میافتم…
و درست به همین دلیل، همین عصا، در لحظهای خاص به اژدهایی روشن و قاطع تبدیل میشود:
فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبينٌ (طه، 20)
وقتی نورِ تکیهگاه، کامل ظهور میکند، باطل را میبلعد!
…
عصا در این آیات، نماد کسیست که سالک راه خدا، تمام امید و حرکت خود را به او بسته است؛
«أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها» یعنی:
من به او دلگرمم،
او تکیهگاهِ مسیرِ رسالتیِ من است.
او «متکاء» من است…
وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۳۰ الى ۳۵]
وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا
إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (۳۰)
و [دستهاى از] زنان در شهر گفتند:
«زن عزيز از غلام خود، كام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است.
به راستى ما او را در گمراهى آشكارى مىبينيم.»
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ
وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً
وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً
وَ قالَتِ
اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ
فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ
وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ
وَ قُلْنَ
حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً
إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ (۳۱)
پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت،
نزد آنان [كسى] فرستاد، و محفلى برايشان آماده ساخت،
و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردى داد
و [به يوسف] گفت:
«بر آنان درآى.»
پس چون [زنان] او را ديدند، وى را بس شگرف يافتند
و [از شدت هيجان] دستهاى خود را بريدند و گفتند:
«منزّه است خدا، اين بشر نيست، اين جز فرشتهاى بزرگوار نيست.»
قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ (۳۲)
[زليخا] گفت: «اين همان است كه در باره او سرزنشم مىكرديد. آرى، من از او كام خواستم و[لى] او خود را نگاه داشت، و اگر آنچه را به او دستور مىدهم نكند قطعاً زندانى خواهد شد و حتماً از خوارشدگان خواهد گرديد.»
قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ (۳۳)
[يوسف] گفت: «پروردگارا، زندان براى من دوستداشتنىتر است از آنچه مرا به آن مىخوانند، و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از [جمله] نادانان خواهم شد.»
فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۳۴)
پس، پروردگارش [دعاى] او را اجابت كرد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد. آرى، او شنواى داناست.
ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ (۳۵)
آنگاه پس از ديدن آن نشانهها، به نظرشان آمد كه او را تا چندى به زندان افكنند.
وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً: وقتی “متکاء”، پردهبردار تمنای قلب است!
در سوره یوسف، وقتی زلیخا تصمیم میگیرد زنان مصر را با حقیقت تمنای قلبشان مواجه کند، قرآن میگوید:
وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً…
(یوسف، ۳۱)
در ظاهر، زلیخا برای زنان مهمانیای ترتیب میدهد با میوه و چاقو…
اما در باطن، «مُتَّكأً» در این آیه فقط یک وسیلهی نشستن نیست.
بلکه تمهیدیست برای افشای یک تمنای پنهان.
…
«متکاء» به مثابه صحنهی افشای تمنای خاموش
در این آیه، “متکاء” بهمعنای مذموم آن آمده است؛
نه تکیهگاهی معنوی،
بلکه زمینهای برای تکیه زدن بر خواستههای شهوی و تمنای نفس.
این “متکاء”، همان خواستهی سرکوبشدهی قلبیِ جمعی از زنان مصر است
که زلیخا با هوشمندی، آن را روی صحنه میآورد.
او میگوید:
شما مرا به تمایل نسبت به یوسف سرزنش میکردید،
اما حالا که شما هم چشمتان به جمال او میافتد،
شما نیز همان تمنای پنهان را در خود حس خواهید کرد.
و نتیجه؟
آنها چنان محو تماشای او شدند که:
فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ…
…
مقایسه دو نوع متکاء: نورانی یا نفسانی؟
متکاء نورانی، تکیهگاه مسیر هدایت و «نور ولایت» است و اطمینان، آرامش و حرکت الهی ایجاد میکند.
متکاء نفسانی و شیطانی، تکیهگاه تمنای پنهان «حسد و شهوت» است که آشفتگی، فریب و لغزش ایجاد میکند.
زلیخا از متکاء استفاده کرد تا از تمنای نفسانی خود دفاع کند، با آشکار کردن تمنای دیگران؛
این صحنه نشان میدهد که قلب اگر به نور متکاء تکیه نکند،
خودآگاه یا ناخودآگاه به «متکاء تمنای نفس» پناه میبرد؛
اما قلبی که به نور ولایت تمکین کند، مثل سقّاییست که مشک پُرش از ایمان است و از نور، عصایی در دست دارد…
مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۳۰ الى ۳۱]
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (۳۰)
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند [بدانند كه] ما پاداش كسى را كه نيكوكارى كرده است تباه نمىكنيم.
أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (۳۱)
آنانند كه بهشتهاى عدن به ايشان اختصاص دارد كه از زير [قصرها]شان جويبارها روان است. در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مىشوند و جامههايى سبز از پرنيان نازك و حرير ستبر مىپوشند. در آنجا بر سريرها تكيه مىزنند. چه خوش پاداش و نيكو تكيهگاهى!
تکیه بر «أریکه نور»؛ یعنی تکیه بر معلم ربانی
در آیات متعدد قرآن میخوانیم:
مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ
«مُتَّكِئِينَ» یعنی اهل نور تکیه میزنند بر تکیهگاه وجودی خود!
تکیه، نماد اعتماد قلبی و امنیت درونی است.
انسان فقط به چیزی تکیه میزند که به آن اطمینان کامل دارد.
حال اگر این «أریکه» نورانی باشد، یعنی اهل نور، تکیهشان بر نور است؛
بر منبع حکمت و هدایت؛ بر معلم ربانی.
…
«أریکه» در لغت چیست؟
در لغت عرب آمده:
الأریکه:
تختِ پوشیده با پارچههای فاخر، که نشانه آسایش و جایگاه بلند است.
اما در باطن قرآن، «أریکه» نماد جایگاه کرامت، رفعت روحی، و مرکز تکیهگاه حقیقیست.
یعنی وقتی میگوییم:
مُتَّكِئِينَ عَلَى الْأَرائِكِ
یعنی:
تکیهزنان بر جایگاهِ نورانیِ ولایت و هدایت ربانی.
…
همانطور که گفتیم، اهل نور، به معلم نورانی خود تکیه میکنند؛
زیرا در او صداقت، حکمت، اخلاص، و نور هدایت را دیدهاند.
آنها تکیه نمیزنند به قدرت، شهوت، یا نفس خویش،
بلکه تکیهگاهشان، «عصای نورانی» است که به آن تمسک جستهاند.
…
عبارت «مُتَّكِئِينَ عَلَى الْأَرائِكِ» در قرآن، تصویریست از امنیت قلبیِ اهل ولایت؛
کسانی که به جای تکیه به دنیا،
به جای تکیه به تمنای نفس،
به نور ربانیِ معلم الهی تکیه میزنند.
عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ
[سورة يس (۳۶): الآيات ۵۱ الى ۶۰]
وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ (۵۱)
و در صور دميده خواهد شد، پس بناگاه از گورهاى خود شتابان به سوىِ پروردگار خويش مىآيند.
قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (۵۲)
مىگويند: «اى واى بر ما، چه كسى ما را از آرامگاهمان برانگيخت؟ اين است همان وعده خداى رحمان، و پيامبران راست مىگفتند.»
إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (۵۳)
[باز هم] يك فرياد است و بس؛ و بناگاه همه در پيشگاه ما حاضر آيند.
فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴)
امروز بر كسى هيچ ستم نمىرود، جز در برابر آنچه كردهايد پاداشى نخواهيد يافت.
إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ (۵۵)
در اين روز، اهل بهشت كار و بارى خوش در پيش دارند.
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (۵۶)
آنها با همسرانشان در زير سايهها بر تختها تكيه مىزنند.
لَهُمْ فِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ (۵۷)
در آنجا براى آنها [هر گونه] ميوه است و هر چه دلشان بخواهد.
سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ (۵۸)
از جانب پروردگار[ى] مهربان [به آنان] سلام گفته مىشود.
وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (۵۹)
و اى گناهكاران، امروز [از بىگناهان] جدا شويد.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (۶۰)
اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وى دشمن آشكار شماست؟
مُتَّكِئِينَ فِيها
[سورة ص (۳۸): الآيات ۴۵ الى ۵۴]
وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ (۴۵)
و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديدهور بودند به يادآور.
إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ (۴۶)
ما آنان را با موهبت ويژهاى -كه يادآورىِ آن سراى بود- خالص گردانيديم.
وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ (۴۷)
و آنان در پيشگاه ما جدّاً از برگزيدگان نيكانند.
وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ (۴۸)
و اسماعيل و يَسَع و ذوالكِفل را به ياد آور [كه] همه از نيكانند.
هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ (۴۹)
اين يادكردى است، و قطعاً براى پرهيزگاران فرجامى نيك است.
جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ (۵۰)
باغهاى هميشگى در حالى كه درهاى [آنها] برايشان گشودهاست.
مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ (۵۱)
در آنجا تكيه مىزنند [و] ميوههاى فراوان و نوشيدنى در آنجا طلب مىكنند.
وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ (۵۲)
و نزدشان [دلبرانِ] فروهشتهنگاهِ همسال است.
هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ (۵۳)
اين است آنچه براى روز حساب به شما وعده داده مىشد.
إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ (۵۴)
[مىگويند:] «در حقيقت، اين روزىِ ماست و آن را پايانى نيست.»
وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ
[سورة الزخرف (۴۳): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (۳۱)
و گفتند: «چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است؟»
أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (۳۲)
آيا آنانند كه رحمت پروردگارت را تقسيم مىكنند؟ ما [وسايل] معاشِ آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كردهايم، و برخى از آنان را از [نظر] درجات، بالاتر از بعضى [ديگر] قرار دادهايم تا بعضى از آنها بعضى [ديگر] را در خدمت گيرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مىاندوزند بهتر است.
وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (۳۳)
و اگر نه آن بود كه [همه] مردم [در انكار خدا] امّتى واحد گردند، قطعاً براى خانههاى آنان كه به [خداى] رحمان كفر مىورزيدند، سقفها و نردبانهايى از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مىداديم.
وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (۳۴)
و براى خانههايشان نيز درها و تختهايى كه بر آنها تكيه زنند.
وَ زُخْرُفاً
وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا
وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (۳۵)
و زر و زيورهاى [ديگر نيز].
و همه اينها جز متاع زندگى دنيا نيست،
و آخرت پيش پروردگار تو براى پرهيزگاران است.
مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ
[سورة الطور (۵۲): الآيات ۱۷ الى ۲۸]
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ (۱۷)
پرهيزگاران در باغهايى و [در] ناز و نعمتند.
فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (۱۸)
به آنچه پروردگارشان به آنان داده دلشادند، و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ مصون داشته است.
كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹)
[به آنان گويند:] «به [پاداشِ] آنچه به جاى مىآورديد بخوريد و بنوشيد؛ گواراتان باد!»
مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (۲۰)
بر تختهايى رديف هم تكيه زدهاند و حوران درشتچشم را همسر آنان گرداندهايم.
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ (۲۱)
و كسانى كه گرويده و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزى از كار[ها]شان را نمىكاهيم. هر كسى در گرو دستاورد خويش است.
وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (۲۲)
با [هر نوع] ميوه و گوشتى كه دلخواه آنهاست آنان را مدد [و تقويت] مىكنيم.
يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ (۲۳)
در آنجا جامى از دست هم مىرُبايند [و بر سرش همچشمى مىكنند] كه در آن نه ياوهگويى است و نه گناه.
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (۲۴)
و براى [خدمت] آنان پسرانى است كه بر گردشان همىگردند؛ انگارى آنها مرواريدىاند كه [در صدف] نهفته است.
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (۲۵)
و برخىشان رو به برخى كنند [و] از هم پرسند،
قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ (۲۶)
گويند: «ما پيشتر در ميان خانواده خود بيمناك بوديم.
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (۲۷)
پس خدا بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ كرد.
إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (۲۸)
ما از ديرباز او را مىخوانديم، كه او همان نيكوكار مهربان است.»
مُتَّكِئِينَ عَلى فُرُشٍ
مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ
[سورة الرحمن (۵۵): الآيات ۴۶ الى ۶۱]
وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (۴۶)
و هر كس را كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۴۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
ذَواتا أَفْنانٍ (۴۸)
كه داراى شاخسارانند.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۴۹)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ (۵۰)
در آن دو [باغ] دو چشمه روان است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۵۱)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِما مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ زَوْجانِ (۵۲)
در آن دو [باغ] از هر ميوهاى دو گونه است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۵۳)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
مُتَّكِئِينَ عَلى فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ (۵۴)
بر بسترهايى كه آستر آنها از ابريشم درشتبافت است، تكيه زنند و چيدن ميوه [از] آن دو باغ [به آسانى] در دسترس است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۵۵)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (۵۶)
در آن [باغها، دلبرانى] فروهشتهنگاهند كه دست هيچ انس و جنّى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۵۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ (۵۸)
گويى كه آنها ياقوت و مرجانند.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۵۹)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ (۶۰)
مگر پاداش احسان جز احسان است؟
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۱)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
…
[سورة الرحمن (۵۵): الآيات ۶۲ الى ۷۸]
وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ (۶۲)
و غير از آن دو [باغ]، دو باغ [ديگر نيز] هست.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۳)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
مُدْهامَّتانِ (۶۴)
كه از [شدّت] سبزى سيهگون مىنمايد.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۵)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِما عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ (۶۶)
در آن دو [باغ] دو چشمه همواره جوشان است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (۶۸)
در آن دو، ميوه و خرما و انار است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۹)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِنَّ خَيْراتٌ حِسانٌ (۷۰)
در آنجا [زنانى] نكوخوى و نكورويند.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۷۱)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ (۷۲)
حورانى پردهنشين در [دل] خيمهها.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۷۳)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (۷۴)
دست هيچ انس و جنّى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۷۵)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ (۷۶)
بر بالش سبز و فرش نيكو تكيه زدهاند.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۷۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ (۷۸)
خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت!
عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ
[سورة الواقعة (۵۶): الآيات ۱ الى ۱۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (۱)
آن واقعه چون وقوع يابد،
لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (۲)
[كه] در وقوعِ آن دروغى نيست:
خافِضَةٌ رافِعَةٌ (۳)
پستكننده [و] بالابرنده است.
إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (۴)
چون زمين با تكان [سختى] لرزانده شود،
وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (۵)
و كوهها [جمله] ريزه ريزه شوند،
فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا (۶)
و غبارى پراكنده گردند،
وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً (۷)
و شما سه دسته شويد:
فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (۸)
ياران دست راست؛ كدامند ياران دست راست؟
وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (۹)
و ياران چپ؛ كدامند ياران چپ؟
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰)
و سبقتگيرندگان مقدّمند؛
أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱)
آنانند همان مقرّبانِ [خدا]،
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۱۲)
در باغستانهاى پر نعمت.
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ (۱۳)
گروهى از پيشينيان،
وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ (۱۴)
و اندكى از متأخّران.
عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (۱۵)
بر تختهايى جواهرنشان،
مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ (۱۶)
كه روبروى هم بر آنها تكيه دادهاند.
مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ
[سورة الإنسان (۷۶): الآيات ۱۱ الى ۲۲]
فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (۱۱)
پس خدا [هم] آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت.
وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً (۱۲)
و به [پاس] آنكه صبر كردند، بهشت و پرنيان پاداششان داد.
مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً (۱۳)
در آن [بهشت] بر تختها[ى خويش] تكيه زنند. در آنجا نه آفتابى بينند و نه سرمايى.
وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً (۱۴)
و سايهها[ى درختان] به آنان نزديك است، و ميوههايش [براى چيدن] رام.
وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا (۱۵)
و ظروف سيمين و جامهاى بلورين، پيرامون آنان گردانده مىشود.
قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً (۱۶)
جامهايى از سيم كه درست به اندازه [و با كمال ظرافت] آنها را از كار در آوردهاند.
وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً (۱۷)
و در آنجا از جامى كه آميزه زنجبيل دارد به آنان مىنوشانند.
عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً (۱۸)
از چشمهاى در آنجا كه «سلسبيل» ناميده مىشود.
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (۱۹)
و بر گردِ آنان پسرانى جاودانى مىگردند. چون آنها را ببينى، گويى كه مرواريدهايى پراكندهاند.
وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً (۲۰)
و چون بدانجا نگرى [سرزمينى از] نعمت و كشورى پهناور مىبينى.
عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (۲۱)
[بهشتيان را] جامههاى ابريشمى سبز و ديباى ستبر دربَر است و پيرايه آنان دستبندهاى سيمين است و پروردگارشان بادهاى پاك به آنان مىنوشاند.
إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً (۲۲)
اين [پاداش] براى شماست و كوشش شما مقبول افتاده است.
دلم به نور، گرمه! نور، عصای دستِ منه! قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها!
در قرآن، حضرت موسی علیهالسلام میفرماید:
«قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها»
(سوره طه، آیه ۱۸)
«گفت: این عصای من است، بر آن تکیه میزنم.»
اما این عصا، فقط یک چوب ساده نیست؛
بلکه نمادیست از اعتماد، جهتگیری و آمادگی.
در مسیر سلوک و رشد معنوی، این نور هدایت الهی است که بهراستی عصای دست ماست.
نوری که ما را به جلو میراند، گامهایمان را استوار میسازد،
و در لحظات تاریکی و سردرگمی، ما را به حقیقت پیوند میدهد.
وقتی دل به نور توکل میکند،
همچون مشکِ پُر از آب در دست سقّا میشود،
آماده برای خدمت، سیراب کردن، و زنده کردن دلهای تشنه.
پس بگذار نور حقیقت و حکمت، عصای تو باشد:
به آن تکیه کن،
با آن زندگی کن،
و قلبت را با آن گرم نگهدار…
چرا که در تاریکیهای زندگی،
این نور، عصای واقعی توست.