NEVER DISRESPECT THE LIGHT!
«افّ» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الأفّ: وسخ الاذن»
«وسخ: چرک و کثیفی»
+ «سمع»
«الْأَفَفُ الضجر: كلّ شيء يضجر منه و يتأذّى به»
«أنّ هذه الكلمة تستعمل في مقام الانضجار و إظهاره»
«قد أَفَّفْتُ لكذا: إذا قلت ذلك استقذارا له،
و منه قيل للضجر من استقذار شيء: أَفَّفَ فلان.
هر گاه چيزى را بخاطر پليديش و ناروائيش مورد انزجار قرار دهى، مىگوئى: أفّف فلان»
«ضجر – دلخوری»
+ «رشق – چشمغرّه»
هر عکس العمل نادرست نسبت به «آیاتی و رسلی» میشه افّ!
«فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ» یعنی به آیاتی و رسلی اُفّ نگو!
+ «سوء – دهنکجی به تقدیرات!»
از دست آیاتی و رسلی دلخور نشو!
از تقدیراتت دلخور نباش!
چرا؟ چون:
«إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِيهِ أُفٍ انْقَطَعَ مَا بَيْنَهُمَا مِنَ الْوَلَايَةِ»
+ «حدیث حضرت عبد العظیم حسنی!»
امام صادق عليه السلام:
إذا قالَ الرَّجُلُ لِأَخيهِ: اُفٍّ، اِنقَطَعَ ما بَينَهُما مِنَ الوِلايَةِ،
و إذا قالَ: أنتَ عَدُوّي، كَفَرَ أحَدُهُما،
فَإِذَا اتَّهَمَهُ انماثَ الإِيمانُ في قَلبِهِ كَما يَنماثُ المِلحُ فِي الماءِ.
هرگاه كسى به برادرش [از سر دل تنگى و درد] اُف بگويد ، دوستى ميان آنها گسسته مى شود
و اگر بگويد: « تو دشمن منى»، يكى از آن دو كافر شده است،
و هر گاه به او تهمتى بزند، ايمان در دلش چنان آب مىشود كه نمك در آب، ذوب مىشود.
اگه اُف به آیاتی و رسلی بگی، نور قلبت میره، تاریک میشی، میشی چرک، میشی کثافت، میشی همون چیزی که در لباس اهل بهشت نیست!
چون پاککن نورانی تقدیرات «آیاتی و رسلی» همۀ این غلطهای املایی رو پاک کرده و اهل یقین با لباسی بدون چرک و کثافت، وارد بهشت نورانی علم و حکمت آل محمد ع میشوند، در دنیا و در آخرت، انشاء الله تعالی.
+ «حوّرت الثیاب»
رابطه اف با قبض و بسط:
قلب سلیم زمزمۀ ملکوتی نور یاد صاحبان نور رو در دل شرایط میشنوه! چرا؟
چون اف به مافوق نورانی خودش نمیگه!
یعنی چی؟
یعنی کسی که نسبت به تقدیراتش، یعنی نسبت به «آیاتی و رسلی» ذرهای جرم در گوش داشته باشه نمیتونه این کلام نورانی رو بشنوه!
+ «مرض – حسود، ریگ تو کفششه!»
شستشوی گوشها! جرم یا بوشون گوش!
وقتی یک بیمار که گوشهاش بعلت جرم داخل مجرای گوش، سنگین شده و هیچی نمیشنوه، قطره گلیسرین میریزه و میاد برای شستشو، بمحض اینکه آب داخل گوشش میزنی و جرم گوشش خارج میشه، همراهی بیمار، روشو برمیگردونه و میگه اه اه اه … چقدر گوشهات کثیفه! چجوری میشنیدی؟! در صورتش کراهت شدید رو میبینی، حتی ممکنه حالش بد بشه و بالا بیاره!
برای همینه کتاب لغت مقاییس اللغه اینجوری واژه افّ رو معنی میکنه:
«فمعنيان أحدهما تكرّه الشيء و الآخر الوقت الحاضر.»
+ « كان ذلك على أفّ ذلك أى حينه »
کسی که فرمان و کنترل قلبش در دستان مَلَک نباشد،
به آیاتی و رسلی اف میگه و حالا اف بر خود او باد!
چون نمیتونه کلام نورانی را بشنود!
لذا کارهاشو چجوری انجام میده، وقتی که گوشش پر از جرم هست
و از شنیدن صدای ملک عاجز است؟
خوب معلومه کارهاش، خودسرانه است و کارهای خودسرانه که انجام بده، معلومه کارهاش مشمئزکننده خواهد بود، پس اف بر اهل شک حسود باد که نمیخوان با یاد علوم ربانی صاحبان نور در دل شرایط، قلبشون نور معرفت ربّ رو ببینه و بشنوه و عامل به دستورات مافوق باشه و این حسود، خودش میخواد فرمانده باشه و کنترل فرمان قلبشو به دست ولیّ خدا نمیده!
میگه خودم بلدم چکار کنم! خودم از خدا هم بهتر بلدم چکار باید بکنم! انا خیر منه!
اگه شیطان گفت من از آدم ع بهترم، در واقع منظورش اینه که من از خدا بهتر میفهمم!
اینجوری حسود میشه مدعی ربوبیت!
عبارت «خودم بهتر میفهمم» یعنی ادعای ربوبیت!
[سورة الأنبياء (21): الآيات 61 الى 70] + نطق
أُفٍ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67)
این آیات مطالب زیبا و مهمی در رابطه با واژه های نطق و لغت در داستان زیبای ابراهیم ع دارد
و حالا واژۀ اف هم اضافه میشود:
انگاری اف بر کسانی که اهل نطق نیستند و اهل لغة اند!
خوب معلومه اف و چرک بر لباس کسانی که نسبت به نورشون در دل شرایط، بیمعرفت هستند
و این جرم حسادت گوشها، نمیذاره قلب اونها با زمزمههای ملکوتی نور مَلَک موکل، شستشو داده بشه و پاک و طیب و طاهر بشه.
اُف به آیات گفتن، کفر است!
+ حدیث حسن بن مسعود: چه روز شومی! بدبیاری!
حسود به نورش بیاحترامی میکنه!
حسود به تقدیراتش راضی نیست!
حسود به تقدیراتش میگه: «اُفّ»!
[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۲۳ الى ۲۵]
وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ
وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً
إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما
وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً (۲۳)
و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد.
اگر يكى از آن دو يا هر دو، در كنار تو به سالخوردگى رسيدند
به آنها [حتى] «اوف» مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى.
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ
وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً (۲۴)
و از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو:
«پروردگارا، آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خُردى پروردند.»
رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ إِنْ تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً (۲۵)
پروردگار شما به آنچه در دلهاى خود داريد آگاهتر است.
اگر شايسته باشيد، قطعاً او آمرزنده توبهكنندگان است.
اُفّ بر حسود، که به تقدیراتش میگه: اُفّ!
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۶۱ الى ۷۰]
قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ (۶۱)
گفتند: «پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد، باشد كه آنان شهادت دهند.»
قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ (۶۲)
گفتند: «اى ابراهيم، آيا تو با خدايان ما چنين كردى؟»
قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا
فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ (۶۳)
گفت: «[نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است،
اگر سخن مىگويند از آنها بپرسيد.»
فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (۶۴)
پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند: «در حقيقت، شما ستمكاريد.»
ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ (۶۵)
سپس سرافكنده شدند [و گفتند:]
«قطعاً دانستهاى كه اينها سخن نمىگويند.»
قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ (۶۶)
گفت: «آيا جز خدا چيزى را مىپرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمىرساند؟
أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۶۷)
اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مىپرستيد. مگر نمىانديشيد؟»
قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (۶۸)
گفتند: «اگر كارى مىكنيد، او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى دهيد.»
قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ (۶۹)
گفتيم: «اى آتش، براى ابراهيم سرد و بىآسيب باش.»
وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ (۷۰)
و خواستند به او نيرنگى بزنند و[لى] آنان را زيانكارترين [مردم] قرار داديم.
حسود به تقدیراتش میگه: اُفّ!
حسود به نور مسطورش میگه اساطیر الاولین!
[سورة الأحقاف (۴۶): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا
وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ
فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ
وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (۱۶)
اينانند كسانى كه بهترينِ آنچه را انجام دادهاند از ايشان خواهيم پذيرفت
و از بديهايشان درخواهيم گذشت؛
در [زمره] بهشتيانند؛
[همان] وعده راستى كه بدانان وعده داده مىشده است.
وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما
أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ
وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي
وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ
وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ
فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (۱۷)
و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد:
«اف بر شما، آيا به من وعده مىدهيد كه زنده خواهم شد
و حال آنكه پيش از من نسلها سپرى [و نابود] شدند.»
و آن دو به [درگاه] خدا زارى مىكنند:
«واى بر تو، ايمان بياور.
وعده [و تهديدِ] خدا حقّ است.»
و[لى پسر] پاسخ مىدهد:
«اينها جز افسانههاى گذشتگان نيست.»
أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (۱۸)
آنان كسانىاند كه گفتار [خدا] عليه ايشان
-همراه با امّتهايى از جنّيان و آدميان كه پيش از آنان روزگار به سر بردند-
به حقيقت پيوست،
بىگمان آنان زيانكار بودند.
وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا
وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ
وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (۱۹)
و براى هر يك در [نتيجه] آنچه انجام دادهاند درجاتى است،
و تا [خدا پاداش] اعمالشان را تمام بدهد؛
و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.
وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ
أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها
فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (۲۰)
و آن روز كه آنهايى را كه كفر ورزيدهاند، بر آتش عرضه مىدارند [به آنان مىگويند:]
«نعمتهاى پاكيزه خود را در زندگى دنيايتان [خودخواهانه] صَرف كرديد و از آنها برخوردار شديد؛
پس امروز به [سزاى] آنكه در زمين بناحق سركشى مىنموديد و به سبب آنكه نافرمانى مىكرديد،
به عذاب خفّت[آور] كيفر مىيابيد.»