A Steadfast Heart, a Firm Kingdom! Secure Your Heart with Light and Get Ready for the Journey! “Or I Take Refuge in a Mighty Support!” (Q28:26)
This article explores the Quranic word “شَدَدَ” (shadd)—a term that, in its noble sense, symbolizes the heart’s deep connection and firm binding to the Light of Divine Guardianship (نور الولایة). When the heart reaches the peak of spiritual maturity, having turned its back on selfish desires and fully submitted to its divine light, it becomes “mushaddad”—reinforced, immovable, and prepared for the journey toward higher truths.
We examine verses like “وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ” (when he reached his full strength) and “أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ” (or I take refuge in a mighty support), to show how the Quran describes inner strength not as force or control, but as a firm alliance between the enlightened heart and divine guidance.
The “firm kingdom” granted to those with mushaddad hearts—like Musa, Yusuf, or Sulayman—is not one of external dominance, but of inner mastery. Their strength comes from the light that binds, teaches, and fortifies the heart, preparing it for the great journey: a spiritual migration from darkness to light, from ego to divine trust.
Just as the phrase “سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ” (“We will strengthen your arm through your brother”) points to divine support, the شدید heart is one tightly fastened by the rope of wilayah. It is a heart ready for divine missions, because it has packed up its spiritual “luggage”—with truth, trust, and readiness—and now rests firmly against the Mighty Corner: رُكْنٍ شَدِيدٍ.
«شدد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«شَدَدْتُ الْعُقْدَةَ»
«شَدَّ العُقْدةَ: گِره را محكم بست.»
«الشَّدُّ: العقد القويّ»
+ «عقد – قرارداد نورانی!»
«شَدَدْتُ الشّيء: قوّيت عقده، آنرا محكم بستم.»
«شَدُّ الرِّحَالِ: و هُوَ كِنَايَةٌ عَنِ السَّفَرِ،
براى سفر آماده شد، مسافرت كرد.
«میگن فلانی بار و بندیلشو محکم بسته و آماده سفره!»
«اشْتَدَّ: سخت و استوار شد.»
«شَدَّ الشيْءَ : آن چيز را محكم بست.»
«شَدَّ عَضُدَهُ: او را نيرومند ساخت.»
«الشَّدِيد: محكم، استوار، نيرومند، دلير»
«الشِّدَّةُ: ثَباتُ الْقَلْب»
«قلب استوار! قلب مُشَدَّد!»
قلب استوار و پابرجا:
قلبی که به نور معرفة الامام ع برسه برای همیشه استوار و پابرجا خواهد بود، ان شاء الله تعالی.
انگاری قلب رو به نور ولایت، پیوند و گره محکم و دائمی می زنند.
+ «امن»
+ «ودیعة الله»
«اول ایمنی بعدا کار! اول آموختن نور ولایت، بعدا هر کار دیگری.»
+ «امنیت روانی»
+ «عقب»
+ «فرض»
+ «نقذ»
استواری قلب و آمادگی برای سفر نورانی!
چرا باید قلب برای سفر به سوی حق، محکم و مشدد باشد؟
پیوند واژۀ «شدد» با واژۀ «بلغ» (اشده) و ورود به مرحله نهایی رشد و تمکین.
…
قلبِ مشدّد؛ آمادۀ سفر نورانی با نور!
در مسیر عبور از دنیا و هجرت به سوی خدا، قلب انسان یا سست و بیقرار میماند یا «محکم و مشدّد» میشود؛ یعنی قلبی که بار و بندیل نورانیاش را بسته، از تمنّاهای نفسانی دل کنده، و آماده سفر بزرگ معرفت است.
واژۀ «شدد» در زبان قرآن، استعارهای زنده و زیبا از همین استواری درونی است؛ همان حالتی که در آن، «گرهها محکم میشوند»، «عهدها استوار میگردند»، و انسان دیگر اهل تزلزل و شک نیست.
او «به بلوغ قلبی» رسیده، یعنی از نور خود تمکین کرده و با یقین راه میرود.
این همان نقطهای است که در مقالۀ «بلغ» از آن سخن گفتیم:
قلبی که به أشُدّ بلوغ خود میرسد،
حالا نوبت آن است که محکم شود، بسته شود، و آماده هجرت شود.
این همان معنای عمیق «شَدَّ الرِّحال» است؛ یعنی وقت آن رسیده که بند و بستهایت را ببندی و برای سفر بزرگت، «سفر به سوی نور الولایة»، مهیّا شوی.
در حقیقت، شدد ادامه و مکمل «بلغ» است:
وقتی قلب از تمنای خویش دل کند و از نور معلمش تمکین کرد، خداوند او را محکم میبندد؛ نه برای اسارت، بلکه برای آزاد شدن از اسارت دنیا! برای حرکت بهسوی حق! برای مهاجرت بهسوی امام نورانیاش!
در این مقاله، میخواهیم از این رمز زیبا سخن بگوییم:
قلبِ مشدّد یعنی قلبی که خدا خودش آن را گره زده، محکم کرده،
و برای سفری بیمانند، تجهیز کرده است؛
سفری از ظلمتِ خودخواهی، به سوی نورِ معرفت و عبودیت…
تحلیل لغوی واژۀ «شدد» – محکم کردن گره نور، یا قفلکردن قلب به زنجیر حسد؟!
واژۀ «شدد» در زبان عرب، در اصل به معنای محکم کردن، بستن، قوی ساختن است.
اما این واژه، همانند بسیاری از واژگان کلیدی قرآن، از نظر کاربرد معنایی دو جهت متفاوت دارد:
یا در خدمت نور الولایة قرار میگیرد و دل را استوار و اهل سفر الهی میسازد؛
یا در سیطرۀ حسد و دنیاطلبی، قلب را به زنجیر میکشد و مانع از حرکت میشود.
در منابع لغوی آمده:
شَدَدْتُ الْعُقْدَةَ: گره را محکم بستم
الشَّدُّ: العَقد القَويّ: بستن و گرهزدنی که استحکام دارد
شَدَّ الرِّحالَ: آمادهشدن برای سفر (بار و بندیل بستن)
اشْتَدَّ: شدید و استوار شد
الشَّدِيد: نیرومند، قوی، محکم
الشِّدَّةُ: ثَباتُ الْقَلْب: استواری و ثبات قلب
بنابراین، واژۀ «شدد» را میتوان یکی از هزار واژۀ مترادف نور الولایة دانست؛
واژهای که به ما نشان میدهد چطور خداوند قلب بندهاش را برای «پادشاهی نورانی» تجهیز میکند.
گویی، با «عهدی محکم» و «گرهی ناگشودنی»، دل را به نور خودش پیوند میزند.
👈 اما در نقطۀ مقابل…
اگر این پیوند با نور نباشد، همین واژۀ «شدد» میتواند یکی از نشانههای قلب محجوب باشد؛
قلبی که گره خورده به حسد، به دنیا، به تمناهای نفسانی…
و حالا در تاریکیهای خودش محکم گره خورده و بسته مانده!
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۲۱ الى ۲۲]
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ
وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (۲۱)
و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت:
«نيكش بدار، شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم.»
و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تأويل خوابها را بياموزيم،
و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمىدانند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۲۲)
و چون به حد رشد رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم،
و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
شدد در آیات نورانی قرآن – قلبی که محکم به نور بسته شده است!
یکی از زیباترین و بنیادیترین آیاتی که واژۀ «شدد» را در قالب تمکین قلب به نور معرفی میکند، این آیه است که درباره حضرت یوسف (ع) میفرماید:
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
[یوسف، 22]
و چون به بلوغِ قوّت و پختگی رسید، به او حکمت و علم دادیم.
در مقاله واژۀ «بلغ»، دیدیم که «بَلَغَ أَشُدَّهُ» یعنی رسیدن قلب به نهایت رشد و آمادگی برای دریافت نور علم و حکمت.
واژۀ «أَشُدَّهُ» از ریشۀ «شدد»:
«أشد» یعنی شدیدترین و استوارترین حالت یک چیز.
پس «بلغ أشده» یعنی قلبی که به اشدّ تمکین از نور خود رسیده است!👉
یعنی دلی که دیگر عقبگرد ندارد! محکم، وفادار، تسلیم، مهیای دریافت علم ربانی!
در این حالت است که آیه ادامه میدهد:
آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
یعنی به چنین قلب «مُشَدَّد»ی، حکمت و علم داده میشود.
این قلب، بار و بندیلش را برای سفر بسته، دیگر دلبسته تمناهای نفسانی نیست،
و حالا آماده است تا بار نورانی علم و حکم الهی بر دوش او نهاده شود.
از این زاویه، واژۀ «شدد» نماد پختگیِ قلبی است که به معلم نورانی خود تمکین اشدّ کرده،
و عهدی محکم و گسستناپذیر با نور ولایت بسته است.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (۱۱)
و به خواهر [موسى] گفت: «از پى او برو.»
پس او را از دور ديد، در حالى كه آنان متوجّه نبودند.
وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (۱۲)
و از پيش، شير دايگان را بر او حرام گردانيده بوديم.
پس [خواهرش آمد و] گفت:
«آيا شما را بر خانوادهاى راهنمايى كنم كه براى شما از وى سرپرستى كنند و خيرخواه او باشند؟»
فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۱۳)
پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد
و بداند كه وعده خدا درست است، ولى بيشترشان نمىدانند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۴)
و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم،
و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها
فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ
فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ
قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ (۱۵)
و داخل شهر شد بىآنكه مردمش متوجّه باشند.
پس دو مرد را با هم در زدوخورد يافت: يكى، از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود].
آن كس كه از پيروانش بود، بر ضدّ كسى كه دشمن وى بود، از او يارى خواست.
پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت.
گفت: «اين كار شيطان است، چرا كه او دشمنى گمراهكننده [و] آشكار است.»
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
[القصص: ۱۴]
«و چون به رشد کامل و استواری رسید، به او حکمت و دانش عطا کردیم.»
…
استواء در کنار بلغ أشدّ – رسیدن قلب به استواری نهایی برای دریافت نور حکمت
در این آیهی نورانی، خداوند از رسیدن حضرت موسی (ع) به أَشُدَّه (نهایت بلوغ)، و مرحلهی اسْتَوى سخن میگوید؛
و این دو واژه در کنار هم، یک رمز بزرگ در مسیر بلوغ قلب و تمکین از نور را آشکار میکنند:
بَلَغَ أَشُدَّه: یعنی قلب، به مرحلهای رسیده که تمام قدرت تمناهایش را مهار کرده و تمامقد از نور خود اطاعت میکند.
وَ اسْتَوى: یعنی این قلبی که به نهایت بلوغ رسیده، اکنون در توازن، تعادل، و استواری کامل قرار گرفته است؛ آمادۀ فرمانبرداری محض و حرکت در مسیر هدایت.
این مرحله از رشد، قلب را تبدیل میکند به قلب مُشَدَّد؛ قلبی که گرهاش با نور محکم بسته شده است، تزلزل ندارد، و آمادهی دریافت:
آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
یعنی علم حکمی (دانش هدایتگر) و حکمت ربانی که مخصوص دلهای مُشَدَّد است، نه قلبهای درگیر با تمنا و هوا.
قلب مُشَدَّد،
در میدان هدایت، فعّال است، و متواضعانه اهل توبه و اصلاح است.
«شدد» + «قبض و بسط»
با فهم قبض و بسط نور قلبی، قلب به ثبات واقعی میرسد.
«الشِّدَّةُ: ثَباتُ الْقَلْب»
در واقع قلب ما با فهم دستورات نورانی، با ثبات و آرام میشود.
«أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ»
رکن شدید نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
«عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى»: یعنی قویّا قبض و بسط رو میفهمید و بلد بود و یاد گرفته بود!
+ «وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ»: پادشاهی استوار!
+ «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ»
این آیات، همه اشاره به همین فهم قوی قبض و بسط نور قلب به سبب فرایند ولایت و هدایت محمد و آل محمد ع در ملکوت قلب اهل نور داره!
قلب مُشَدَّد، قلبی با ثبات، پشتوانهدار، و آمادهی هدایت ملکوتی
در مسیر رشد قلبی، قلب با «بلوغ» و «تمکین»، به ثبات میرسد؛
و این ثبات همان است که قرآن از آن با واژۀ شِدَّة یاد میکند:
الشِّدَّةُ: ثَباتُ الْقَلْب
یعنی استحکام و آرامش قلبی، در اثر فهم عمیق قبض و بسط نور.
وقتی قلب، رفتوبرگشتهای نوری را خوب میفهمد، از تشویش و اضطراب بیرونی رها میشود و به پناهگاه محکم درونی میرسد که قرآن از آن با تعبیر زیبای:
«أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ» [هود: ۸۰]
یعنی: «کاش پناه میبردم به تکیهگاهی سخت و استوار.»
اینجا رکن شدید، همان ولیّ خدا، همان معلم ربانی، همان صاحب نور و حجت بالغه است، که دلهای مومن به او پناه میبرند، از او میآموزند، و در پرتو هدایتش، به ثبات و آرامش میرسند.
…
این ثبات، در آیات دیگری هم به زیبایی بیان شده:
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى [النجم: ۵]
یعنی: آموزگارِ قلبها، کسیست که درک شدید و استوار از قبض و بسط دارد.
این آیه، ظاهرا، ناظر به تعلیم رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله توسط جبرئیل (ع) است که خود مظهر نور و شدّت در فهم و ابلاغ است.
…
وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ [ص: ۲۰]
در مورد حضرت داوود علیهالسلام آمده: «ما پادشاهی او را محکم کردیم».
یعنی او را به ثبات نورانی رساندیم؛ و این، دقیقاً ثمرۀ قلب مُشَدَّد است که توان ادارهی ملک، با عدل و نور را دارد.
…
سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ [القصص: ۳۵]
به حضرت موسی فرمود: «بازوی تو را با برادرت محکم میکنیم».
این، یعنی در مسیر رسالت، تنها نخواهی ماند؛ ثبات قلبی تو، با امداد ربانی و نور برادرت (هارون)، تقویت خواهد شد.
…
فهم قبض و بسط، کلید رسیدن به شدّت و استواری قلب
در واقع، هرکس که نور مربی ربانی خویش را بشناسد،
قبضهای او را نعمت بداند،
بسطهای او را هدیه بفهمد،
و در تمکین و تبعیت، قلب خود را گره بزند به نور هدایت،
او، صاحب قلب مُشَدَّد میشود؛
قلبی که به نور ولایت محمّد و آل محمّد علیهمالسلام، گره خورده و استوار گشته.
و این قلب، هم مَلِک است (پادشاهیِ داوودی)،
هم مأمور است (رسالت موسوی)،
و هم مظهر هدایت شدیدالقوی است (علم نورانیِ محمدی صلیاللهعلیهوآله).
[سورة النجم (۵۳): الآيات ۱ الى ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ النَّجْمِ إِذا هَوى (۱)
سوگند به اختر [=قرآن] چون فرود مى آيد،
ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى (۲)
[كه] يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده؛
وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (۳)
و از سر هوس سخن نمىگويد.
إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (۴)
اين سخن بجز وحيى كه وحى مىشود نيست.
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى (۵)
آن را [فرشته] شديد القوى به او فرا آموخت،
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى (۶)
[سروش] نيرومندى كه [مسلّط] درايستاد.
وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (۷)
در حالى كه او در اُفق اعلى بود؛
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (۸)
سپس نزديك آمد و نزديكتر شد،
فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى (۹)
تا [فاصلهاش] به قدرِ [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد؛
فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (۱۰)
آنگاه به بندهاش آنچه را بايد وحى كند، وحى فرمود.
با نور، بار و بندیل قلبتو محکم ببند و آماده سفر شو!
به این میگن: پادشاهی استوار داوودی!
[سورة ص (۳۸): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ (۱۶)
و گفتند: «پروردگارا، پيش از [رسيدنِ] روز حساب، بهره ما را [از عذاب] به شتاب به ما بده.»
اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (۱۷)
بر آنچه مىگويند صبر كن،
و داوود، بنده ما را كه داراى امكانات [متعدّد] بود به ياد آور؛
آرى، او بسيار بازگشتكننده [به سوى خدا] بود.
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ (۱۸)
ما كوهها را با او مسخّر ساختيم [كه] شامگاهان و بامدادان خداوند را نيايش مىكردند.
وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (۱۹)
و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آورديم]
همگى [به نواى دلنوازش] به سوى او بازگشتكننده [و خدا را ستايشگر] بودند.
وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (۲۰)
و پادشاهيش را استوار كرديم و او را حكمت و كلامِ فيصلهدهنده عطا كرديم.
مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً؟!
انگاری اهل حسادت با گفتن این مطلب میخوان بگن ما معیوب نیستیم لذا نیاز به فرایندی برای عیبیابی و عیبزدایی و ترابلشوتینگ و درناژ نداریم! یعنی حسد نداریم! یعنی نیازمند درمانگر و درمانی برای حسد خود نیستیم! یعنی نیاز به درناژ حسادت نداریم! یعنی در بازی دو نفره خدا و بنده، این بندگان عاصی حسود، هم نقش خودشونو بازی میکنن و هم نقش خدای خودشونو! و این یعنی ادعای ربوبیت! و این یعنی حقهبازی حسود!
و این ادعای پوچ و واهی کسانی است که از شدت حسادت نسبت به صاحبان نور، حاضرند با این بیماری بدخیم بمیرند اما با نور علم، اصلاح و تربیت و عاقبت به خیر نشوند «النّار و لا العار!»
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ
حسود، جونش به تمناهاش وصله!
[سورة العاديات (۱۰۰): الآيات ۱ الى ۱۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً (۱)
سوگند به ماديانهايى كه با همهمه تازانند و با سمّ[هاى] خود از سنگ، آتش مىجهانند!
فَالْمُورِياتِ قَدْحاً (۲)
و برق [از سنگ] همى جهانند،
فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً (۳)
و صبحگاهان هجوم آرند،
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴)
و با آن [يورش]، گَردى برانگيزند،
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵)
و بدان [هجوم]، در دل گروهى درآيند،
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (۶)
كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است،
وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ (۷)
و او خود بر اين [امر]، نيك گواه است.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (۸)
و راستى او سخت شيفته مال است.
أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ (۹)
مگر نمىداند كه چون آنچه در گورهاست بيرون ريخته گردد،
وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ (۱۰)
و آنچه در سينههاست فاش شود،
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ (۱۱)
در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است؟
تکیهگاه استوار نورانی!
قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ
[لوط] گفت:
«كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيهگاهى استوار پناه مىجستم.»
[سورة هود (۱۱): الآيات ۷۷ الى ۸۳]
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (۷۷)
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند،
به [آمدنِ] آنان ناراحت، و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد
و گفت: «امروز، روزى سخت است.»
وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ
قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي
أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (۷۸)
و قوم او شتابان به سويش آمدند، و پيش از آن كارهاى زشت مىكردند.
[لوط] گفت: «اى قوم من، اينان دختران منند. آنان براى شما پاكيزهترند.
پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا مكنيد.
آيا در ميان شما آدمى عقلرس پيدا نمىشود؟»
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (۷۹)
گفتند: «تو خوب مىدانى كه ما را به دخترانت حاجتى نيست
و تو خوب مىدانى كه ما چه مىخواهيم.»
قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ (۸۰)
[لوط] گفت: «كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيهگاهى استوار پناه مىجستم.»
قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (۸۱)
گفتند: «اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توييم.
آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت.
پس، پاسى از شب گذشته خانوادهات را حركت ده
-و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد- مگر زنت،
كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد.
بىگمان، وعدهگاه آنان صبح است. مگر صبح نزديك نيست؟»
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (۸۲)
پس چون فرمان ما آمد، آن [شهر] را زير و زبر كرديم
و سنگپارههايى از [نوع] سنگ گِلهاى لايه لايه، بر آن فرو ريختيم.
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (۸۳)
[سنگهايى] كه نزد پروردگارت نشانزده بود.
و [خرابههاى] آن از ستمگران چندان دور نيست.
با نور، بار و بندیل قلبتو محکم ببند!
نور کمکت میکنه تا بتونی خوب رغم انف کنی! «مراغما کثیرا»
+ «وُرکلایف باز ماندن درب باک بنزین ماشین!»
هر جا گیر کردی، یک «کال» از عالَم بالا بگیر، دوباره راه میافتی «سجد»!
+ «تا حالا چند بار مردیمو زنده شدیم؟!»
در حدیث معراج:
«يَمُوتُ النَّاسُ مَرَّةً
وَ يَمُوتُ أَحَدُهُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً
مِنْ مُجَاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ مُخَالَفَةِ هَوَاهُمْ
وَ اَلشَّيْطَانُ اَلَّذِي يَجْرِي فِي عُرُوقِهِمْ،
مردمان يك بار مىميرند،
ولی اهل آخرت هرکدام روزی هفتاد بار در راه جهاد با نفس و هوس
و شیطانی که در رگهای آدمی در حرکت است، میمیرند».
[سورة الإنسان (۷۶): الآيات ۲۳ الى ۳۱]
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً (۲۳)
در حقيقت، ما قرآن را بر تو به تدريج فرو فرستاديم.
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً (۲۴)
پس در برابر فرمان پروردگارت شكيبايى كن، و از آنان گناهكار يا ناسپاسگزار را فرمان مَبَر.
وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (۲۵)
و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان ياد كن.
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً (۲۶)
و بخشى از شب را در برابر او سجده كن و شب[هاى] دراز، او را به پاكى بستاى.
إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً (۲۷)
اينان دنياى زودگذر را دوست دارند، و روزى گرانبار را [به غفلت] پشت سر مىافكنند.
نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلاً (۲۸)
ماييم كه آنان را آفريده و پيوند مفاصل آنها را استوار كردهايم،
و چون بخواهيم، [آنان را] به نظايرشان تبديل مىكنيم.
إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (۲۹)
اين [آيات،] پندنامهاى است. تا هر كه خواهد، راهى به سوى پروردگار خود پيش گيرد.
وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (۳۰)
و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهيد خواست؛ قطعاً خدا داناى حكيم است.
يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (۳۱)
هر كه را خواهد، به رحمت خويش درمىآوَرَد، و براى ظالمان عذابى پردرد آماده كرده است.
نور مددکار – اعتضاد نورانی!
موسی ع گفت: خدایا، «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي»
خدا گفت ای موسی: «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ»
سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ
به زودى بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد!
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ
يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ (۳۱)
و [فرمود:]
«عصاى خود را بيفكن.»
پس چون ديد آن مِثْلِ مارى مىجُنبد، پشت كرد و برنگشت.
«اى موسى، پيش آى و مترس كه تو در امانى.»
اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ
وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ
فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ
إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (۳۲)
«دست خود را به گريبانت ببر تا سپيد بىگزند بيرون بيايد،
و [براى رهايى ] از اين هراس بازويت را به خويشتن بچسبان.
اين دو [نشانه] دو برهان از جانب پروردگار تو است
[كه بايد] به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى]،
زيرا آنان همواره قومى نافرمانند.»
قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (۳۳)
گفت: «پروردگارا، من كسى از ايشان را كشتهام، مىترسم مرا بكشند.
وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً
فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي
إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (۳۴)
و برادرم هارون از من زبانآورتر است،
پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند،
زيرا مىترسم مرا تكذيب كنند.»
قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ
وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً
فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا
أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ (۳۵)
فرمود: «به زودى بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد
و براى شما هر دو، تسلّطى قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما، به شما دست نخواهند يافت
شما و هر كه شما را پيروى كند چيره خواهيد بود.»
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي
پشتم را به او استوار كن!
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۷ الى ۳۶]
وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى (۱۷)
و اى موسى، در دست راست تو چيست؟»
قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى (۱۸)
گفت: «اين عصاى من است، بر آن تكيه مىدهم و با آن براى گوسفندانم برگ مىتكانم، و كارهاى ديگرى هم براى من از آن برمىآيد.»
قالَ أَلْقِها يا مُوسى (۱۹)
فرمود: «اى موسى، آن را بينداز.»
فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى (۲۰)
پس آن را انداخت و ناگاه مارى شد كه به سرعت مىخزيد.
قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى (۲۱)
فرمود: «آن را بگير و مترس، به زودى آن را به حال نخستينش بازخواهيم گردانيد،
وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى (۲۲)
و دست خود را به پهلويت ببر، سپيدِ بىگزند برمىآيد، [اين] معجزهاى ديگر است،
لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى (۲۳)
تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم.
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۲۴)
به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است.»
قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (۲۵)
گفت: «پروردگارا، سينهام را گشاده گردان،
وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي (۲۶)
و كارم را براى من آسان ساز،
وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي (۲۷)
و از زبانم گره بگشاى،
يَفْقَهُوا قَوْلِي (۲۸)
[تا] سخنم را بفهمند،
وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي (۲۹)
و براى من دستيارى از كسانم قرار ده،
هارُونَ أَخِي (۳۰)
هارون برادرم را،
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (۳۱)
پشتم را به او استوار كن،
وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (۳۲)
و او را شريك كارم گردان،
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (۳۳)
تا تو را فراوان تسبيح گوييم،
وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً (۳۴)
و بسيار به ياد تو باشيم،
إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (۳۵)
زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى.»
قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى (۳۶)
فرمود: «اى موسى، خواستهات به تو داده شد.»
[سورة يونس (۱۰): الآيات ۸۷ الى ۸۹]
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً
وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (۸۷)
و به موسى و برادرش وحى كرديم كه
شما دو تن براى قوم خود در مصر خانههايى ترتيب دهيد
و سراهايتان را رو به روى هم قرار دهيد
و نماز برپا داريد
و مؤمنان را مژده ده.
وَ قالَ مُوسى
رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا
رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ
رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ
وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (۸۸)
و موسى گفت:
«پروردگارا، تو به فرعون و اشرافش در زندگى دنيا زيور و اموال دادهاى،
پروردگارا، تا [خلق را] از راه تو گمراه كنند،
پروردگارا، اموالشان را نابود كن و آنان را دلسخت گردان كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند.»
قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما
فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (۸۹)
فرمود: «دعاى هر دوى شما پذيرفته شد.
پس ايستادگى كنيد و راه كسانى را كه نمىدانند پيروى مكنيد.»
[سورة محمد (۴۷): الآيات ۱ الى ۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (۱)
كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند،
[خدا] اعمال آنان را تباه خواهد كرد.
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ
كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (۲)
و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند
و به آنچه بر محمّد (ص) نازل آمده گرويدهاند
-[كه] آن خود حقّ [و] از جانب پروردگارشان است-
[خدا نيز] بديهايشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشيد.
ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ
وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ
كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ (۳)
اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند، از باطل پيروى كردند،
و كسانى كه ايمان آوردند از همان حقّ -كه از جانب پروردگارشان است- پيروى كردند.
اين گونه خدا براى [بيدارى] مردم مثالهايشان را مىزند.
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ
حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ
فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً
حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها
ذلِكَ
وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ
وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (۴)
پس چون با كسانى كه كفر ورزيدهاند برخورد كنيد، گردنها[يشان] را بزنيد.
تا چون آنان را [در كشتار] از پاى درآورديد، پس [اسيران را] استوار در بند كشيد؛
سپس يا [بر آنان] منّت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد]،
تا در جنگ، اسلحه بر زمين گذاشته شود.
اين است [دستور خدا]؛
و اگر خدا مىخواست، از ايشان انتقام مىكشيد،
ولى [فرمان پيكار داد] تا برخى از شما را به وسيله برخى [ديگر] بيازمايد،
و كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند، هرگز كارهايشان را ضايع نمىكند.
سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ (۵)
به زودى آنان را راه مىنمايد و حالشان را نيكو مىگرداند.
وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ (۶)
و در بهشتى كه براى آنان وصف كرده، آنان را درمىآورد.
قلبِ مشدَّد، نتیجه بلوغ و تمکین نورانی
پس از سیر در آیات نورانی قرآن کریم، بهوضوح درمییابیم که «شدّت» در معنای نورانی و ممدوح خود، به ثبات قلبی در پرتو نور الولایة اشاره دارد.
قلبی که در پرتو تربیت نورانی «معلم ربانی» قرار میگیرد،
بلوغ نور را در قبض و بسطهای ولایی درمییابد،
با تمکین شدید و مستمر، به آموزههای نور، پاسخ میدهد و به تمناها پشت میکشد،
و درنهایت، به قلبی محکم و پایدار تبدیل میشود:
قلب مُشَدَّد!
…
مأموریت این قلب: ابلاغ نور و اقامۀ حجّت بالغه!
قلبی که مشدَّد شد، دیگر فقط یک «شاگرد» نیست، بلکه آماده است برای:
ابلاغ نور ولایت، همانطور که خداوند به پیامبرش فرمود:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»
رساندن صدای رسا به دلها، حتی اگر دیگران روی بگردانند:
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ»
و تکیهگاه شدن برای اهل ایمان، چونان «رُکن شدید» برای خستهدلان،
که ندا میدهند:
«أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ»
…
شدّت نورانی، همان عقد محکم قلب با نور است.
قراردادی الهی و نورانی است بین دل ما و ولیّ خدا؛
که اگر محقق شود، آن دل:
پناه دارد؛
آرام است؛
از درون گرهخورده به نور است؛
مأمور رساندن حجّت است؛
و آماده سفر به سوی لقاء الله است.
اینجاست که «شدد» دیگر فقط یک واژه لغوی نیست،
بلکه رمزی است از بلوغ ربّانی،
ثبات ایمانی،
و ابلاغ نورانی!
قلبِ مُشَدَّد، پادشاهی استوار! با نور، بار و بندیل قلبت را محکم ببند و آماده سفر شو! «أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ» (قصص: ۲۶)
این مقاله به بررسی واژۀ قرآنی «شَدَدَ» میپردازد؛ واژهای که در معنای ممدوح خود، نمایانگر پیوند قلب با نور ولایت و محکم شدن آن در مسیر الهی است. وقتی قلب به بلوغ نهایی میرسد، از تمنیات نفسانی پشت میکند و به نور معلم ربانیاش تمکین مینماید، آنگاه چنین قلبی «مُشَدَّد» میشود؛ یعنی مستحکم، بیلرزه، و آماده سفر به سوی معارف عالیه.
در آیاتی مانند «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ» و «أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ»، قرآن کریم استواری و بلوغ واقعی را نه در قدرت ظاهری، بلکه در رسیدن قلب به مرز یقین و تسلیم نور میبیند؛ جایی که دل، خودش را به «رُکن شدید» یعنی پناهگاه محکم و خدایی، متصل میکند.
پادشاهیِ استوارِ اولیاء الهی، همچون موسی و یوسف و سلیمان علیهمالسلام، نه از سلطنت بیرونی، بلکه از قلب مشدد و محکمشان سرچشمه میگیرد؛ قلبی که در مدرسۀ ولایت تعلیم دیده، با نور تربیت شده و اکنون آماده است تا مأموریتهای بزرگ را بر دوش کشد.
همانگونه که خداوند به موسی فرمود: «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ»، یعنی ما بازوی تو را با برادرت محکم میکنیم، قلب مؤمن نیز در اثر اتصال به ولی خدا، چنان محکم میشود که آماده هجرت است. هجرتی از تاریکی به نور، از خودخواهی به تسلیم. هجرتی که با بار و بندیل بستهشده به نور آغاز میشود، و مقصدش پادشاهی درون است، تکیه بر رُکن شدید.