Jealousy postpones
the obedience of
luminous orders!
«رهق» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أَرْهَقْتُ الصّلاة: إذا أخّرتها حتّى غشي وقت الأخرى،
نماز را تا آخر وقت به تأخير انداخت.»
«صلَّى الصلاةَ مراهقاً: نماز را نزديك به آخر وقت خواند.»
اطاعت از اوامر نورانی به تاخیر افتاد!
+ «پرواز نورانی حسود کنسل شد! قلب منصرف!»
حسود، فرصتها رو یکی پس از دیگری به تاخیر میندازه و به هدر میده!
+ «نور از دست رفته!»
+ «بطء»
حسود اطاعت از دستورات نورانی رو به تاخیر میندازه!
حسود اینقدر بازیگوشی میکنه،
اینقدر دستدست میکنه که کار از کار میگذره!
اما اهل نور بمحض اینکه چشمش به دستورات نورانیاش میافته،
فورا انجام وظیفه میکنه و نمیذاره وقت بگذره!
تاویلا نمازش رو اول وقت میخونه!
+ «ناقوس!»
این تمنّاها و دلخواهها و معاصی اهل شک و حسد هستند که کار رو خراب میکنند
و انجام وظیفه در قبال آیات رو با استعمال اندیشه صاحبان نور به عقب میاندازند
و اینقدر امروز و فردا میکنند تا بالاخره شیطان کار خودشو میکنه
و دیگه راه فراری برای آنها نخواهد ماند.
«أَرْهَقَتْهُمُ الْمَنَايَا»: دلنکندن از تمناها، میشه همون گناه نابخشودنی استعمال حسادت.
«المعاصي المرهقة»: معصیت محصول استعمال عیب حسد است.
«الرَّهَق: العيب»: رهق، یکی از هزار واژۀ مترادف عیب حسد است.
بررسی معنای واژه «رهق»،
که به زیبایی یکی دیگه از جلوههای تاریک حسد رو به ما میفهمونه:
انگاری رهق یعنی نام دانهدرشتهای قبیله شیطان
و اهل حسادت متبع آنها و آیات متشابه موید اندیشۀ تاریک آنها.
ای نور، مرا دریاب!
مبادا من با گناه، خودم را از تو ای نور زیبا محروم کنم و کار را برای خودم سخت نمایم
و در تاریکی ظلمت فرو روم.
این قرب و نزدیکی به تاریکی به سبب جدا شدن از نور
و پشت نمودن به آن را عرب با واژه رهق بیان میکند.
به همین دلیل عرب به فرد خشمگین میگوید مراهق.
«المُرْهَق: آنكه بر او تنگ گرفته باشند.»
کانه پیدا شدن علامت خشم برای قلب با دوری از نور و قرب به تاریکی، حتمی است.
این دور شدن از نور و قرب به تاریکی توام با علامت عجله و ظلم است:
«الرهق: العجلة و الظلم، فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً. و الرهق: عجلة في كذب و عيب»
اگه اینقدر در خواندن نماز تنبلی کنی که وقت بگذره و کمکم داری به آخرین زمان برای خواندن نماز میرسی، انگاری این نزدیک شدن به انتهای وقت نماز، کار رو برای تو سخت میکنه «أرهقت الصلاة» پس عرب به این دور شدن از اول وقت نماز (نور) و نزدیک شدن به زمانی که عنقریب دیگه نماز قضاء میشه و فرصت خیلی کم میشه، بطوریکه نمازگزار کارش به سختی میافته، اینجا از واژه رهق استفاده میکنه و میگه «أرهقت الصلاة: أخّرتها حتّى قرب وقت الاخرى» یعنی اینقدر شرایط برای نماز خواندن اول وقت خوب مهیا بود و ما دستدست کردیم تا اینکه کار برای ما سخت شد و حالا دیگه فرصت برای انجام وظیفه باقی نمونده و خیلی کار سخت شده.
این واژه زیباست و برای ما اشاره به این داره که
تا میتونی همون اول وقت، تنزیلا و تاویلا، نمازتو بخون.
امام علی علیه السلام:
«صَلَّيْتُ صَبِيّاً وَ لَمْ أَرْهَقْ حُلُماً»
در كودكى نماز خواندم در حالى كه به سن بلوغ نرسيده بودم.
نگذار کار برای تو سخت بشه!
هر چی وقت بیشتر بگذره، کار خودت سختتر میشه و گذشت از دلخواه مشکلتر،
پس وقتی آیت عرضه شد و ناآرام شدی و ولایت عرضه شد تا با اون خودتو آروم کنی دیگه معطل نکن و نذار یه ثانیه هم بگذره، فوری خودتو بنداز توی آتیش «اصحاب اخدود»!
یعنی راضی به تقدیراتت شو!
یعنی نار رو نور ببین!
و اینو بدون که برای تو بردا و سلاما خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
این قسمت از دعای صحیفه سجادیه جاش اینجاست:
ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِي الْحَيَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً،
يَتَخَطَّى إِلَيْهِ بِأَيَّامِ عُمُرِهِ، وَ يَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ،
آنگاه زندگی او را زمانی معین مقدّر فرمود و پایانی محدود قرار داد
که با ایام عمر به سوی آن پایان قدم برمیدارد و با سالهای زندگیاش به آن نزدیک میگردد،
حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَيْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.
عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلَاؤُهُ، «لا یُسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ.
تا چون به آخر آن رسید و پیمانه زمانش لبریز شد،
جانش را میگیرد و او را به سوی آنچه بدان خدایش خوانده
از ثواب بسیار یا عذاب دردناک راهی میکند،
تا از پی عدالت خود بدکاران را به کردار بدشان و نیکوکاران را به عمل صالحشان جزا دهد.
منزّه است نامهای او، و پیدرپی است نعمتهای وی،
کسی را نرسد که او را از کردهاش باز پرسد، ولی همه در معرض پرسش او هستند.
… اما عاملی «مَنْقَصَةٍ تَرْهَقُنِي» که نمیذاره همون اول بپّری توی آتیش (نمیذاره فرصتطلبی ممدوح داشته باشی) همون شک وامونده است!
حسود، هیچوقت قلبا نورشو باور نکرد!
امام سجاد علیه السلام:
… وَ حُلْ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَدُوٍّ يُضِلُّنِي، وَ هَوًى يُوبِقُنِي، وَ مَنْقَصَةٍ تَرْهَقُنِي …
و بین من و دشمنی که گمراهم می کند، و هوای نفسی که نابودم می نماید،
و نقصی که در تنگنایم قرار میدهد، فاصله انداز.
این نقص همان بیماری بدخیم حسادت است!
انگاری اهل شک و حسد، وقتی اذان گفته میشه،
بجای اینکه فوری پاشن نمازشونو بخونن، اینقدر دستدست میکنن تا بالاخره نمازشون قضا میشه.
هر چی از زمان اذان و نماز اول وقت بگذره، کار برای انجام وظیفه سختتر میشه و بهتر اینه، همینکه آیت عرضه شد و ناآرام شدی، فورا با نور ولایت خودتو آروم کنی و خیال خودتو راحت کنی.
امام جواد علیه السلام:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِمَّنْ لَا يَرْهَقُ وَجْهَهُ قَتَرٌ وَ لَا ذِلَّةٌ»
بار خدايا مرا از كسانى قرار ده كه روسياه و خوار نشود.
اهل نور یقین، وقتی با یاد صاحبان نور، علوم نورانی، سراپای وجودشونو فرا میگیره، خُب معلومه که مادامی که به این نور متمسک هستند، هیچوقت اونا رو تاریک و افسرده و نگران و عصبانی و خشمگین نمیبینی «وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ».
خُب معلومه هیچوقت دلنگران نخواهند بود «فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً»
وقتی با قلب سلیم داری مدام نور عنایت و توجه عالم بالا رو حس میکنی و پرستش میکنی،
و تمثال نورانی صاحبان نور از گوشه چشمت لحظهای کنار نمیره،
قطعا آرامش و روشنایی قلب حاصل خواهد شد.
چون پوشش و حجاب تاریکی رو در قلب و وجه اونا نخواهی دید
«فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً».
واژۀ رهق میخواد این معنی رو بفهمونه که حواست باشه با دوری از نور یاد صاحبان نور،
مبادا وایفای گوشی قلبت قطع بشه و تاریکی و ظلمت، قلبتو فرا بگیره
که اگه خدای ناکرده اینجوری بشه، کار بسیار سخت و مشکل خواهد شد.
«نور از دست رفته!»
پس عاقل مدام حواسش به قلبشه که روشنه یا تاریک (قبض و بسط قلبی)
پرستار نور قلبشه و این نورشو میپرسته!
و هر وقت، قلب میره که تاریک بشه، شستش خبردار میشه که یه جایی، قدر نورشو ندونسته
و دستور العمل (اکرمی مثواه) را معطل گذاشته،
اینه که قلب داره تاریک میشه و به انتهای زمان خواندن نماز داره میرسه
و عنقریب که نماز قضا بشه
و این یعنی هر چه بگذره عسر و سختی بیشتر و بیشتر میشه!
در کتاب التحقیق، از واژه رهق این مفهوم برداشت شده:
«غشيان بما يكره»
همینکه شرایط خوب، جاشو بده به شرایط بد!
یعنی فرصت طلایی از دست بره «قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ»!
امام علی علیه السلام:
فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْكُمْ فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ
وَ فِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ
وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ
لِیُمَهِّد لِنَفسِهِ و قَدَمِه، وَ لیَتَزَوَّد من دارِ ظَعنِهِ لِدار اقامَتِه.
آنان که اهل علمند، پیش از آن که اجلشان فرا رسد در ایام مهلت باید به عمل بپردازند
و در ایام فراقت پیش از آن که گرفتار شوند تلاش کنند
و قبل از آن که راه گلو بسته شود نفس بکشند!
و برای خود و جایی که میروند آماده کنند، و از این سرا که سرانجام باید کوچ کرد برای منزلگاه ابدی تدارک ببینند.
+ «قلب من، قبر من! قبر من، قلب من!»
امام علی علیه السلام:
فَبَادِرُوا الْمَعَادَ وَ سَابِقُوا الْآجَالَ
فَإِنَّ النَّاسَ يُوشِكُ أَنْ يَنْقَطِعَ بِهِمُ الْأَمَلُ وَ يَرْهَقَهُمُ الْأَجَلُ وَ يُسَدَّ عَنْهُمْ بَابُ التَّوْبَةِ.
پس به سوي قيامت بشتابيد و پيش از آن كه مرگ فرا رسد، آماده باشيد؛
زيرا ناگهان، آرزوهاي مردم قطع شده و مرگ آنها را در كام خود مي كشد و در توبه بسته ميشود.
«الْإِرْهَاقُ: أن يحمل الإنسان ما لا يطيق»
«رهق» یعنی وقتی فرصت عمل به اندیشه نورانی، در دل شرایط از دست برود و به این اندیشه بیتوجهی شود و شخص، قدردان نور ولایت نباشد، همانا قلب او به تاریکی میگراید و شرایط جوری رقم خواهد خورد که دیگه قابل تحمل و طاقت نباشه و متاسفانه فرصت توبه از دست برود.
در داستان خضر ع و موسی ع،
وقتی موسی ع به خضر ع اعتراض کرد، خضر ع گفت: دیدی طاقتشو نداری!
موسی ع فهمید، قولی که داده بود، یادش رفته و اشتباها به کار خضر ع اعتراض نمود،
لذا تا فهمید اشتباه کرده، به خضر ع گفت:
نور دستور العمل از جانب خودتو به قلب من مبادا قطع کنی،
که اگه اینجوری بشه، کار برای من خیلی سخت میشه
«قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً»
در قسمت بعدی خضر ع به موسی ع توضیح میده که اگه این بچه رو نمیکشتم، کار رو بر والدین مومنش سخت میکرد و اگه میذاشتم بزرگ بشه، والدینشو مجبور به کفر میکرد و اینقدر اونا رو به خودش مشغول میکرد تا وقت نماز بگذره و قضا بشه!
«فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً»
لذا خدا خواست این پدر و مادر از شرّ این فرزند کافر راحت بشن و این بود که اینجوری مقدر شد!
عبارت «وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً» خیلی زیباست، یعنی منِ موسی ع میدونم که چقدر نیاز به دونستن اون امر و دستور العمل و نور علمی ولایت دارم و اگه اونو از من دریغ کنید، خیلی کارم سخت میشه و اصلا دیگه نمیتونم و نمیدونم چجوری باید انجام وظیفه کنم.
… لذا «یخرجونهم من النور الی الظلمات»
سرنوشت ناجوری است که گریبان اهل شک و حسد رو میگیره.
اینم قشنگه که واژۀ نور مفرد اومده و واژۀ ظلمات جمع،
کانه نور یه چیز بیشتر نیست و این ظلمات است که متنوع است.
راه دسترسی به آرامش یه چیزه، اونم نور ولایت، و راه ارتکاب معاصی هزاران مدل تمنّاست که همه، نامهای دانهدرشتهای قبیله شیطان هستند که سعی میکنن گناه رو جایگزین نور ولایت در تسکین ناآرامیها معرفی نمایند.
«كَلَّا إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً»
اهل شک و حسد در دل شرایط «آیاتی و رسلی» نخواستند با یاد صاحبان نور و استعمال اندیشه آنها از تمنّا بگذرند،
و لذا عناد آنها نسبت به آیات، کانّه عناد آنها نسبت به صاحبان نور و اندیشه آل محمد ع و خدا است و این عناد با آیات کار دستشون میده، لذا مشکلات «صَعُوداً» به اونا مجال نفس کشیدن نخواهد داد و چون در مشکلات زندگی، نور آرامش یاد صاحبان نور رو در قلبشون ندارند، قطعا تحمل آیات که فقط کار مومن اهل نور یقین است، برای اهل شک حسود مشکل خواهد بود.
«التحمل من اخلاق المومنین»
لذا همانطور که گفته شد، جدا شدن از نور واحد صاحبان نور، قلب اهل حسد را به انواع و اقسام رجال ظلمانی سوق و شوق میدهد.
«هَؤُلَاءِ أَهْلُ الْبِدَعِ وَ الشُّبُهَاتِ وَ الشَّهَوَاتِ»
و این آیه زیبا اشاره به همین امر دارد
«وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً»
1+1 مذموم: (رجال انس + رجال جنّ)
و در حدیث «وَ قَوْلُهُ فَزادُوهُمْ رَهَقاً أَيْ خُسْرَاناً
وَ قَالَ الْبَخْسُ النُّقْصَانُ وَ الرَّهَقُ الْعَذَابُ»
[اهل حسد – اهل شک – اهل شبهات]:
امام باقر علیه السلام:
فِي قَوْلِهِ
وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ
قَالَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ الْبِدَعِ وَ الشُّبُهَاتِ وَ الشَّهَوَاتِ
يُسَوِّدُ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ ثُمَّ يَلْقَوْنَهُ
يَقُولُ اللَّهُ
كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ- قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً
يُسَوِّدُ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يُلْبِسُهُمُ الذُّلَّ وَ الصَّغَارَ
يَقُولُ اللَّهُ
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُون.
لذا اهل نور یقین با عمل به اوامر نورانی ولایت، آنبهآن کار را برای خود راحتتر و سادهتر میکنند.
+ «درناژ حسادت!»
اما اهل شک حسود، آنبهآن با پشت کردن به نور ولایت و استعمال گناه، راه را برای خود سختتر و تنگتر و بدتر میکنند.
و لذا آیات که عرضه میشود، باید با عمل به نور ولایت، در حال رشد نورانیت یقین قلب بود، تا آرامش قلب رو به گسترش و فزونی باشد.
اهل شک حسود با هر بیتحملی نسبت به آیات، مدام در حال تخریب پلهای نجات خود هستند و فرصت و شرایط لازم را که شخص برای عمل به نور ولایت دارد را از دست خواهند داد.
و این مطالب و مفاهیم از واژه «رهق» قابل درک و استنباط است.
[رهق – غافلگیر شدن]:
این مطلب زیبایی است که در توحید مفضل راجع به «عدم آگاهى انسان به مدت عمر خود» آمده:
اهل شک و حسد، اینقدر این پا اون پا میکنن تا اینکه یه دفعه مرگ به سراغشون میاد و غافلگیرشون میکنه «يُرْهِقَهُ الْمَوْتُ» و دیگه کار براشون تمومه و سخت میشه «رهق» و دیگه راه برگشتی نیست.
+ «نور از دست رفته!»
امام صادق علیه السلام:
«… وَ لَا يُؤْمَنُ عَلَى الْإِنْسَانِ مَعَ مُدَافَعَتِهِ بِالتَّوْبَةِ أَنْ يُرْهِقَهُ الْمَوْتُ فَيَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا غَيْرَ تَائِبٍ كَمَا قَدْ يَكُونُ عَلَى الْوَاحِدِ دَيْنٌ إِلَى أَجَلٍ وَ قَدْ يَقْدِرُ عَلَى قَضَائِهِ فَلَا يَزَالُ يُدَافِعُ بِذَلِكَ حَتَّى يَحِلَّ الْأَجَلُ وَ قَدْ نفذ [نَفِدَ] الْمَالُ فَيَبْقَى الدَّيْنُ قَائِماً عَلَيْهِ …»
… وانگهى معلوم نيست كه بر اثر فردا فردا كردن، مرگ غافلگيرش نكند
و او را بدون توبه از دنيا نبرد
[و ميان او و خواستهاش جدايى نيفكند.]
چنان كه گاه كسى براى مدتى قرضى گرفته،
ولى او آنقدر درنگ و فردا فردا مىكند كه زمان پرداخت فرا مىرسد،
پولش تمام شده و قرض بر گردن او باقى است.
فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا يُخَافُ رَهَقُهُ
در قلب مالک حسد هست،
اما با نور ولایت متوقف و محبوس و درناژ میشه!
لذا جای نگرانی نیست!
علی ع با واژه «رهق» اینگونه مالک اشتر را توصیف می کند که
او گزینهای است که در ولایت بینظیر است و در اقامه نماز اول وقت بینظیر است
و هرگز دستورالعمل مافوق را به تاخیر نمیاندازد
تا وقت بگذرد و کار از کار بگذرد و دیگر نتوان کاری انجام داد،
مالک از جمله اهل یقینی است که اصلا «لَا يُخَافُ رَهَقُهُ»!
خیالت راحت راحت باشه که مالک اشتر اینجوری مورد تایید علی ع است.
امام علی علیه السلام:
أَمَّا بَعْدُ
فَإِنِّي قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا مَالِكاً
فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعَا أَمْرَهُ
فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا يُخَافُ رَهَقُهُ وَ لَا سِقَاطُهُ
وَ لَا بُطْؤُهُ عَنْ مَا الْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ
وَ لَا الْإِسْرَاعُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ …
اما بعد،
من مالك را به فرماندهى بر شما فرستادم،
پس امرش را بشنويد و مطيع فرمانش باشيد
زيرا او كسى است كه نه بيم كمخردى و لغزش بر او مىرود
و نه در موردى كه شتاب لازم است كندى مىكند
و نه آنگاه كه درنگ مناسبتر است شتاب مىورزد.
راه نجات فقط در معنا کردن اسامی نورانی خدا در زندگی روزمره است!
دُعاءُ الحُسَينِ عليه السلام بَعدَ الفَريضَةِ:
اَللّهُمَّ اِنّى اَسأَلُكَ بِكَلِماتِكَ وَ مَعاقِدَ عَرشِكَ
وَ سُكّانِ سَماواتِكَ وَ اَرضِكَ
وَ اَنبيائِكَ وَ رُسُلِكَ
أَنْ تَستَجيبَ لى،
فَقَدْ رَهَقَنى مِنْ أَمرى عُسراً
فَأَسألُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ
وَ اَنْ تَجْعَلَ لى مِن عُسرى يُسراً.
به حرمت كلماتت
و بندهاى عرشت
و ساكنان آسمانها و زمينت
و پيامبران و رسولانت،
مرا اجابت كنى
كه كارم به سختى رسيده است،
پس از تو مى خواهم بر پيامبر و آلش درود فرستى
و سختى در امور مرا به آسانى تبديل گردانى.
غضب و رهق از هزار واژگان مترادف حسد هستند!
شیطان چشم امیدش به اینه که یه نفر بره سراغ تمناهاش و استعمال حسد کنه،
تا او فورا بره سراغش و اونو به متشابهات بندازه و اشتباهشو تایید کنه
و اونو به سرنوشت شوم خودش مبتلا کنه.
الْغَضَبُ رَهَقِي!
« الْغَضَبُ يُفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يُفْسِدُ الصَّبِرُ الْعَسَلَ وَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ
وَ قَالَ إِبْلِيسُ عَلَيْهِ اللَّعْنَةُ
الْغَضَبُ رَهَقِي وَ مِصْيَادِي وَ بِهِ أَسُدُّ خِيَارَ الْخَلْقِ عَنِ الْجَنَّةِ وَ طَرِيقِهَا »
خشم افسار و وسیله شکار من است
و به وسیله آن، مردم خوب را از بهشت و راه آن باز میدارم.
وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ
اهل نور با اطاعت از اوامر نورانی، حسد قلبشونو مدام درناژ میکنن
لذا ظلمت و تاریکی حسد، قلبشونو گرفتار نخواهد نمود.
اما قلب اهل حسد با پشت کردن به نور خود و رو نمودن به تمناهای خود،
اسیر تاریکی و ذلت حاصل از استعمال این عیب بدخیم میشوند.
[سورة يونس (۱۰): الآيات ۲۶ الى ۲۷]
لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌ
وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ
أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۲۶)
براى كسانى كه كار نيكو كردهاند، نيكويى [بهشت] و زياده [بر آن] است.
چهرههايشان را غبارى و ذلّتى نمىپوشاند.
اينان اهل بهشتند [و] در آن جاودانه خواهند بود.
وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها
وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ
ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ
كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۲۷)
و كسانى كه مرتكب بديها شدهاند، [بدانند كه] جزاى [هر] بدى مانند آن است
و خوارى آنان را فرو مىگيرد.
در مقابل خدا، هيچ حمايتگرى براى ايشان نيست.
گويى چهرههايشان با پارهاى از شب تار پوشيده شده است.
آنان همدم آتشند، كه در آن جاودانه خواهند بود.
ریشۀ حبّ اقرباء (حبّ دنیا) حسد است.
تقدیرات، گر چه ظاهرا تلخ است و این بار دیدن داغ فرزند است،
اما اینجا پای فرزندی در میان است که حب او والدینش را به جهنم میکشاند،
اما قلب این اهل نور مورد رحمت و عنایت خدای مهربان قرار میگیرد
و اینگونه تقدیر میشود که این فرزند زنده نماند
تا پدر و مادر با رضایت به این تقدیر ظاهرا تلخ،
از امتحان سنگین حبّ اقرباء نجات پیدا کنند
و حب این فرزند، آنها را به آتش ابدی ملحق ننماید!
این والدین با علم به اصول و اسرار، راضی به این تقدیر به ظاهر تلخ می شوند
و اینگونه خدای مهربان برای آنها کشف سوء مینماید.
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۶۵ الى ۷۵]
قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (۷۳)
[موسى] گفت:
«به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن
و در كارم بر من سخت مگير.»
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۷۶ الى ۸۲]
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (۸۰)
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند،
پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكَشد.
+ «امتحان حبّ اقرباء!»
خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ
وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ
ديدگانشان به زير افتاده، خوارى آنان را فرو مىگيرد،
در حالى كه [پيش از اين] به سجده دعوت مىشدند و تندرست بودند.
اهل حسد، نورشو میبینه، میشناسه، اما آگاهانه بهش پشت میکنه!
برای همینه که خوار و ذلیل میشه و مستحق آتش دزوخ ابدی میشه!
[سورة القلم (۶۸): الآيات ۳۴ الى ۴۵]
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۳۴)
براى پرهيزگاران، نزد پروردگارشان باغستانهاى پرناز و نعمت است.
أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ (۳۵)
پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد؟
ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (۳۶)
شما را چه شده؟ چگونه داورى مىكنيد؟
أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ (۳۷)
يا شما را كتابى هست كه در آن فرا مىگيريد،
إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ (۳۸)
كه هر چه را برمىگزينيد، براى شما در آن خواهد بود؟
أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ (۳۹)
يا اينكه شما تا روز قيامت [از ما] سوگندهايى رسا گرفتهايد كه هر چه دلتان خواست حكم كنيد؟
سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ (۴۰)
از آنان بپرس: كدامشان ضامن اين [ادّعا] يند؟
أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (۴۱)
يا شريكانى دارند؟ پس اگر راست مىگويند شريكانشان را بياورند.
يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ (۴۲)
روزى كه كار، زار [و رهايى دشوار] شود و به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانايى نيابند.
خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ (۴۳)
ديدگانشان به زير افتاده، خوارى آنان را فرو مىگيرد،
در حالى كه [پيش از اين] به سجده دعوت مىشدند و تندرست بودند.
فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ
سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ (۴۴)
پس مرا با كسى كه اين گفتار را تكذيب مىكند واگذار.
به تدريج آنان را به گونهاى كه در نيابند [گريبان] خواهيم گرفت،
وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (۴۵)
و مهلتشان مىدهم، زيرا تدبير من [سخت] استوار است.
وای به حال اهل حسد که چه عاقبت شومی در انتظارشان است!
[سورة المعارج (۷۰): الآيات ۳۶ الى ۴۴]
فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ (۳۶)
چه شده است كه آنان كه كفر ورزيدهاند، به سوى تو شتابان،
عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ (۳۷)
گروه گروه، از راست و از چپ [هجوم مىآورند]؟
أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ (۳۸)
آيا هر يك از آنان طمع مىبندد كه در بهشت پر نعمت درآورده شود؟
كَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ (۳۹)
نه چنين است. ما آنان را از آنچه [خود] مىدانند آفريديم.
فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ (۴۰)
[هرگز،] به پروردگار خاوران و باختران سوگند ياد مىكنم كه ما تواناييم،
عَلى أَنْ نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (۴۱)
كه به جاى آنان بهتر از ايشان را بياوريم؛ و بر ما پيشى نتوانند جُست.
فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (۴۲)
پس بگذارشان ياوه گويند و بازى كنند تا روزى را كه وعده داده شدهاند ملاقات نمايند.
يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ (۴۳)
روزى كه از گورها[ى خود] شتابان برآيند، گويى كه آنان به سوى پرچمهاى افراشته مىدوند.
خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ
ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (۴۴)
ديدگانشان فرو افتاده، [غبارِ] مذلّت آنان را فرو گرفته است.
اين است همان روزى كه به ايشان وعده داده مىشد.
[سورة الجن (۷۲): الآيات ۱ الى ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (۱)
بگو: «به من وحى شده است كه تنى چند از جنّيان گوش فرا داشتند و گفتند: راستى ما قرآنى شگفتآور شنيديم.
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً (۲)
[كه] به راه راست هدايت مىكند. پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد.
وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (۳)
و اينكه او، پروردگار والاى ما، همسر و فرزندى اختيار نكرده است.
وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً (۴)
و [شگفت] آنكه كمخِرَد ما، در باره خدا سخنانى ياوه مىسرايد.
وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً (۵)
و ما پنداشته بوديم كه انس و جنّ هرگز به خدا دروغ نمىبندند.
وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (۶)
و مردانى از آدميان به مردانى از جنّ پناه مىبردند و بر سركشى آنها مىافزودند.
وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (۷)
و آنها [نيز] آن گونه كه [شما] پنداشتهايد، گمان بردند كه خدا هرگز كسى را زنده نخواهد گردانيد.
وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً (۸)
و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم.
وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (۹)
و در [آسمان] براى شنيدن، به كمين مىنشستيم، [امّا] اكنون هر كه بخواهد به گوش باشد، تير شهابى در كمين خود مىيابد.
وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً (۱۰)
و ما [درست] نمىدانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان بر ايشان هدايت خواسته است؟
[سورة الجن (۷۲): الآيات ۱۱ الى ۲۰]
وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (۱۱)
و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن، و ما فرقههايى گوناگونيم.
وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (۱۲)
و ما مىدانيم كه هرگز نمىتوانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم، و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد
وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً (۱۳)
و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم؛ پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورَد، از كمى [پاداش] و سختى بيم ندارد.
وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً (۱۴)
و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند: پس كسانى كه به فرمانند، آنان در جستجوى راه درستند،
وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (۱۵)
ولى منحرفان، هيزم جهنّم خواهند بود.»
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً (۱۶)
و اگر [مردم] در راه درست، پايدارى ورزند، قطعاً آب گوارايى بديشان نوشانيم.
لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً (۱۷)
تا در اين باره آنان را بيازماييم، و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند، وى را در قيد عذابى [روز]افزون درآورد.
وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (۱۸)
و مساجد ويژه خداست، پس هيچ كس را با خدا مخوانيد.
وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً (۱۹)
و همين كه «بنده خدا» برخاست تا او را بخواند، چيزى نمانده بود كه بر سر وى فرو اُفتند.
قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً (۲۰)
بگو: «من تنها پروردگار خود را مىخوانم و كسى را با او شريك نمىگردانم.»
[سورة المدثر (۷۴): الآيات ۱۱ الى ۳۱]
ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً (۱۱)
مرا با آنكه [او را] تنها آفريدم واگذار.
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (۱۲)
و دارايى بسيار به او بخشيدم،
وَ بَنِينَ شُهُوداً (۱۳)
و پسرانى آماده [به خدمت، دادم]،
وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً (۱۴)
و برايش [عيش خوش] آماده كردم.
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ (۱۵)
باز [هم] طمع دارد كه بيفزايم.
كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً (۱۶)
ولى نه، زيرا او دشمنِ آيات ما بود.
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (۱۷)
به زودى او را به بالارفتن از گردنه [عذاب] وادار مىكنم.
إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ (۱۸)
آرى، [آن دشمن حقّ] انديشيد و سنجيد.
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (۱۹)
كُشته بادا، چگونه [او] سنجيد؟
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (۲۰)
[آرى،] كشته بادا، چگونه [او] سنجيد.
ثُمَّ نَظَرَ (۲۱)
آنگاه نظر انداخت.
ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (۲۲)
سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد.
ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ (۲۳)
آنگاه پشت گردانيد و تكبّر ورزيد،
فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ (۲۴)
و گفت: «اين [قرآن] جز سحرى كه [به برخى] آموختهاند نيست.
إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (۲۵)
اين غير از سخن بشر نيست.»
سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (۲۶)
زودا كه او را به سَقَر در آورم.
وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ (۲۷)
و تو چه دانى كه آن سَقَر چيست؟
لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ (۲۸)
نه باقى مىگذارد و نه رها مىكند.
لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (۲۹)
پوستها را سياه مىگرداند.
عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (۳۰)
[و] بر آن [دوزخ]، نوزده [نگهبان] است.
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَرِ (۳۱)
و ما موكّلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم، و شماره آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شدهاند قرار نداديم، تا آنان كه اهل كتابند يقين به هم رسانند، و ايمان كسانى كه ايمان آوردهاند افزون گردد، و آنان كه كتاب به ايشان داده شده و [نيز] مؤمنان به شكّ نيفتند، و تا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و كافران بگويند: «خدا از اين وصفكردن، چه چيزى را اراده كرده است؟» اين گونه، خدا هر كه را بخواهد بيراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و [شماره] سپاهيان پروردگارت را جز او نمىداند، و اين [آيات] جز تذكارى براى بشر نيست.
[سورة عبس (۸۰): الآيات ۲۴ الى ۴۲]
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ (۲۴)
پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد،
أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (۲۵)
كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم؛
ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (۲۶)
آنگاه زمين را با شكافتنى [لازم] شكافتيم؛
فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا (۲۷)
پس در آن، دانه رويانيديم.
وَ عِنَباً وَ قَضْباً (۲۸)
و انگور و سبزى،
وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً (۲۹)
و زيتون و درخت خرما،
وَ حَدائِقَ غُلْباً (۳۰)
و باغهاى انبوه،
وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا (۳۱)
و ميوه و چراگاه،
مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (۳۲)
[تا وسيله] استفاده شما و دامهايتان باشد.
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳)
پس چون فرياد گوشخراش دررسد؛
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (۳۴)
روزى كه آدمى از برادرش،
وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ (۳۵)
و از مادرش و پدرش.
وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ (۳۶)
و از همسرش و پسرانش مىگريزد،
لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (۳۷)
در آن روز، هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مىدارد.
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸)
در آن روز، چهرههايى درخشانند،
ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹)
خندان [و] شادانند.
وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ (۴۰)
و در آن روز، چهرههايى است كه بر آنها غبار نشسته،
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (۴۱)
[و] آنها را تاريكى پوشانده است؛
أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲)
آنان همان كافران بدكارند.