Devolution of the Light!
«ودع» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«وَدَّعَ الصَّبِيَّ: بر گردن كودك مهره سفيد آويخت.»
انگاری این مهره سفید یا آبی ، کودک را اسکورت میکند! «گارد محافظ»!
علوم نورانی، قلبهای سلیم رو «اسکورت» و محافظت میکنن تا سالم به مقصد زیبای بهشت برسند!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
«الْعِلْمُ وَدِيعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الْعُلَمَاءُ أُمَنَاؤُهُ عَلَيْهِ
فَمَنْ عَمِلَ بِعِلْمِهِ أَدَّى أَمَانَتَهُ،
وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ كُتِبَ فِي دِيوَانِ اَللَّهِ مِنَ اَلْخَائِنِينَ.»
«دانش امانت خداست در زمينش، دانشمندان امينان دانشند
پس هر كه به دانشش عملكرد امانت را برگردانده
و هر كس بعلمش عمل نكرد در ديوان خدا از خائنان نوشته شود.»
«اللَّهُمَّ انّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي … بِالْأَمانَةِ عَنِ الْخِيانَةِ»
+ «وَ اسْتَوْدَعْتَهُ سِرَّ غَيْبِكَ»
+ «فِي الْقُلُوبِ نُورٌ لَا يُضِيءُ إِلَّا مِنِ اتِّبَاعِ الْحَقِّ وَ قَصْدِ السَّبِيلِ
وَ هُوَ مِنْ نُورِ الْأَنْبِيَاءِ مُوَدَّعٌ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِين.»
«أَوْدَعَهُ السِّرَّ: راز را به او گفت و از او خواست تا آنرا پنهان بدارد.»
«وَدَّعَ المسافرُ القومَ: مسافر با مردم خدا حافظى كرد.»
«وَدَّعَ القَوْمُ الْمُسَافِرَ: آن قوم مسافر را بدرقه كردند.»
«تَوْدِيع در مورد مسافر به اين معناست كه از خدا ميخواهى رنج سفر را بر او آسان گرداند و او را به آسايش برساند.»
«أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلَامَ وَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ بَرَكَاتِهِ.»
نور ولایت، فرایند تودیع است! انگاری این کار، رنج سفر از مسافر برداشته میشه!
ای عازمِ سفرِ انفرادی! به نور میسپارمت!
به این میگن «وداع» و خداحافظی با مسافر!
مثال زیبای «اسکورت» مقامات کشوری!
«ودیعة الله»: نور سپرده شده!
نورِ سپارش شده!
نورِ واگذار شده!
نور، محمولهی سپرده شده!
نور، محمولهی سپرده شده به قلبها!
سپردنِ علوم نورانی و ربانی!
+ «الامانة»
+ «فوض – تفویض»
نور، فرایند یک معامله و تراکنش آنلاین است.
تراکنش: معامله آنلاین: «an online transaction»
+ «وام نورانی!»
+ «رشوهی علمی!»
+ «پر نورانی!»
بسم الله، سِرّ نهان!
«بسم الله» یکی از هزارواژگان مترادف «نور» است!
+ «جری»: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها»
+ «نامگذاری!»
دعاء النور لفاطمة عليها السّلام:
«بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي يَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ بِالْمَعْرُوفِ مَذْكُورٌ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، بِقَدَرِ مَقْدُورٍ، فِي كِتَابٍ مَسْطُورٍ، عَلَى نَبِيٍّ مَحْبُورٍ».
النّور الولایة، سِرّ الله!
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد،
پس خدا را با آن نامها بخوانيد.
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ
خدای خودمونو چجوری صدا بزنیم که جوابمونو بده؟!
+ «یا حنّان!»
مثلا من میگم:
چجوری صدات بزنم ای خدا که جوابمو بِدی؟
و خدا میگه:
اگه میخوای جوابتو بِدم، منو با اسم اختصاصیام صدا بزن!
+ «اسم الله غیر الله!»
وقتی میگیم: بسم الله! خدا میگه: به کدوم اسمم داری منو صدا میزنی؟
خودِ منو نمیتونی صدا بزنی! اسم منو صدا بزن!
خودِ من، نامرئیام! اسم مرئیِ منو صدا بزن!
اسمِ منو دیدی؟!
کدام اسم منو میدونی؟
کدام اسم منو میشناسی؟
به کدام اسم من معرفت داری؟
کدام اسم منو دیدی و باهاش آشنایی داری؟!
آیا با نور خدا ملاقات کردهای!
آیا «اخم» خدا رو تا حالا تجربه کردهای؟!
آیا با اشارات مجازی «vpn» در ملکوت قلبت، متوجه اشتباهاتت شدی؟!
و مسیرتو عوض کردی و با «لبخند» نور خدا، به آرامش رسیدی؟!
«نسخهی نورانی جدید!»
«مسیر دسترسی به نور!»
«رویکرد نورانی!»
+ 1000 اسم مترادف نورِ خدا!
بِرَندِ اختصاصی خدا!
اسم خصوصی خدا!
نورِ مخصوصِ قرینِ قرآن!
اسرارِ علومِ نورانی، به اسمالله سپرده میشود!
… در همهى اين موارد، همراه با كتاب،
اسم كسى را كه براى القاى وحى خود ويژه گردانيدهای، ذكر كردهاى
و به این اسم خصوصی، سوگند یاد نمودهای!
وَ اسْتَوْدَعْتَهُ سِرَّ غَيْبِكَ
و سرّ نهان خود را به او سپردهاى
… وَ قَرَنْتَ الْقُرْآنَ مَعَهُ
و قرآن را قرين نام او قرار دادى.
دعای امام سجاد علیه السلام قبل از نماز عید فطر
أَنْتَ فَطَرْتَنِي وَ ابْتَدَأْتَ خَلْقِي
لَا لِحَاجَةٍ مِنْكَ إِلَيَّ
بَلْ تَفَضُّلًا مِنْكَ عَلَيَّ
تو مرا پديد آوردى و آفرينشم را آغاز كردى،
نه براى نياز به من،
بلكه به عنوان تفضّل بر من،
وَ قَدَّرْتَ لِي أَجَلًا وَ رِزْقاً
لَا أَتَعَدَّاهُمَا
وَ لَا يَنْقَضِي [لَا يَنْقُصُنِي] أَحَدٌ مِنْهُمَا شَيْئاً
كه نمىتوانم از آندو تعدّى كنم
و [هيچكس] نمىتواند چيزى از آن دو را بكاهد [بهسر آورد]
مِنْ غَيْرِ عَمَلٍ عَمِلْتُهُ فَعَلِمْتَهُ مِنِّي فَجَازَيْتَنِي عَلَيْهِ
بىآنكه عملى انجام داده باشم و تو از آن آگاه باشى و در برابر آن پاداشم داده باشى،
فَلَمَّا بَلَغْتَ بِي أَجَلَ الْكِتَابِ مِنْ عِلْمِكَ بِي
وَ وَفَّقْتَنِي لِمَعْرِفَةِ وَحْدَانِيَّتِكَ وَ الْإِقْرَارِ بِرُبُوبِيَّتِكَ
و وقتى عمرم را به آنجا كه براساس دانش خود مقرّر داشتهاى رساندى
و به شناخت يگانگى و اعتراف به پروردگارىات موفق نمودى
لَمْ أَدَعْ لَكَ شَرِيكاً فِي مُلْكِكَ وَ لَا مُعِيناً عَلَى قُدْرَتِكَ
وَ لَمْ أَنْسُبْ إِلَيْكَ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً
و هيچ شريكى در سلطنت و ياورى در قدرت براى تو نخواندم
و هيچ همسر و فرزندى را به تو انتساب ندادم
مَنَنْتَ بِمَنْ هَدَيْتَنِي بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ
وَ اسْتَنْقَذْتَنِي بِهِ مِنَ الْهَلَكَةِ
كسى را بر من منّت نهادى كه مرا به وسيلهى او از گمراهى رهنمون شدى
و از هلاكت نجات بخشيدى
وَ فَكَكْتَنِي بِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ
وَ هُوَ حَبِيبُكَ وَ نَبِيُّكَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَزْلَفُ خَلْقِكَ عِنْدَكَ
و او محبوب و پيامبر تو حضرت محمّد-درود و سلام خدا بر او و خاندان او-يعنى مقربترين آفريدهها
فَشَهِدْتُ مَعَهُ بِالْوَحْدَانِيَّةِ
وَ أَقْرَرْتُ لَكَ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ الرِّسَالَةِ
و در نتيجه من همراه با او به يگانگىات گواهى دادم
و به پروردگارى تو و رسالت او اعتراف نمودم
فَأَطَعْتُهُ كَمَا أَمَرْتَ
وَ صَدَّقْتُهُ فِيمَا حَتَمْتَ
وَ خَصَصْتَهُ بِالْكِتَابِ الْمَنْزَلِ عَلَيْهِ
و من همان گونه كه دستور داده بودى از او اطاعت كردم
و در آنچه واجب نمودى او را تصديق نمودم
و او را به كتابى كه بر او فرستاده شده، ویژه گردانیدی
وَ أَسْمَيْتَهُ الْقُرْآنَ
وَ أَكْنَيْتَهُ الْفُرْقَانَ الْعَظِيمَ
[سورهى حمد كه هفت آيه دارد و در هر نماز دو بار خوانده مىشود.]
و آن را قرآن نام نهاده
و با كنيهى فرقان عظيم از آن ياد كردى
(وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ)
«و قطعا ما هفت آيهى دوتايى و قرآن بزرگ را به تو داديم.»
(طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى)
«طاها ما قرآن را بر تو نفرستاديم تا خود را به زحمت بيندازى.»
(يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ)
وَ قُلْتَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ
(ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ)
«ياسين، سوگند به قرآن استوار.»
و تو-كه نامهايت پاك باد-فرمودى:
«صاد، سوگند به قرآن داراى آوازه»
(ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ)
فَخَصَصْتَهُ أَنْ جَعَلْتَهُ قَسَمَكَ حِينَ أَسْمَيْتَهُ
وَ قَرَنْتَ الْقُرْآنَ مَعَهُ
«قاف، سوگند به قرآن بلند»
و در نتيجه هنگام بردن نام او، به آن سوگند ياد كردى
و قرآن را قرين نام او قرار دادى.
وَ ذَلِكَ شَرَفٌ شَرَّفْتَهُ بِهِ وَ فَضْلٌ بَعَثْتَهُ إِلَيْهِ
و اين شرافتى است كه او را بدان برترى بخشيدى
و فضيلتى است كه آن را بهسوى او گسيل داشتى
وَ تَكِلُّ عَنْ عِلْمِ ثَنَائِكَ عَلَيْهِ
فَقُلْتَ عَزَّ جَلَالُكَ فِي تَأْكِيدِ الْكِتَابِ وَ قَبُولِ مَا جَاءَ فِيهِ
و از آگاهى از ستايش تو بر او، فرومانده است.
از اينرو، تو-كه بزرگىات سربلند باد-در تأكيد كتاب و پذيرش آنچه در آن آمده است، فرمودى:
وَ قُلْتَ عَزَيْتَ [عَزَزْتَ] وَ جَلَّيْتَ [وَ أَجْلَلْتَ]
(ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ)
و نيز تو-كه سربلند و والايى-فرمودى:
«هيچچيز در كتاب فروگذار نكرديم.»
(الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ)
«الف، لام، را. اين آيات كتاب استوار است.»
(الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ)
(الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ)
وَ (الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ)
و «الف، لام، را. اين كتابى كه بهسوى تو فروفرستاديم.»
و «الف، لام، را. اين آيات كتاب آشكار [روشنگر]است.»
و «الف، لام، ميم. در اين كتاب ترديدى وجود ندارد.»
فِي كُلِّ ذَلِكَ ثَنَّيْتَ بِالْكِتَابِ مَعَ الْقَسَمِ الَّذِي هُوَ اسْمُ مَنِ اخْتَصَصْتَهُ لِوَحْيِكَ
در همهى اين موارد، همراه با كتاب،
اسم كسى را كه براى القاى وحى خود ويژه گردانيدهای، ذکر کردهای،
فَأَوْضَحَ لَنَا مِنْهُ شُرُوطَ فَرَائِضِكَ
وَ أَبَانَ لَنَا عَنْ وَاضِحِ سُنَّتِكَ
وَ أَفْصَحَ لَنَا عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ
و او شرايط واجبات را براى ما از روى قرآن روشن گردانيد
و سنتهاى واضحت را بيان نمود و حلال و حرام را با زبان شيوا بازگو كرد
وَ جَنَّبَنَا رُكُوبَ الْآثَامِ
وَ أَلْزَمَنَا الطَّاعَةَ
وَ وَعَدَنَا مِنْ بَعْدِهَا الشَّفَاعَةَ
فَكُنْتُ [فكشف] مِمَّنْ أَطَاعَ أَمْرَهُ
و از ارتكاب گناهان پرهيز داد و بر اطاعت [از تو] واداشت
و در پى آن، وعدهى شفاعت به ما داد
و من از كسانى بودم كه از دستور او اطاعت نمودم
فَأَقَمْتُ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتُ الزَّكَاةَ
وَ الْتَزَمْتُ الصِّيَامَ الَّذِي جَعَلْتَهُ حَقّاً
از اينرو، نماز را بهپا داشته و زكات دادم
و به روزهدارى-كه آن را به عنوان حقّ [خود بر من]قرار دادهاى-ملتزم شدم،
(كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ)
«بر شما روزهدارى مقرّر گرديد، همان گونه كه بر پيشينيان مقرّر شده بود.»
(شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ)
«ماه رمضان كه قرآن در آن فروفرستاده شده است.»
(فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ)
وَ رَغَّبْتَ فِي الْحَجِّ بَعْدَ إِذْ فَرَضْتَهُ إِلَى بَيْتِكَ الَّذِي حَرَّمْتَهُ
«پس هركس از شما ماه [رمضان]را ببيند، بايد آن را روزه بدارد.»
و بعد از حكم به وجوب حجّ به خانهى محترمت، به آن ترغيب نموده
(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا)
وَ قُلْتَ عَزَيْتَ [عَزَزْتَ] وَ جَلَيْتَ [وَ جَلَّلْتَ]
«و بر مردم است كه هركس كه توان رفتن به خانهى [خدا]را دارد، حجّ بهجا آورد.»
و تو-سرافراز و شكوهمند-فرمودى:
بهسوى تو روى آورند و شاهد منافع خويش باشند
وَ مِنَ الرِّجَالِ الَّذِينَ يَأْتُونَهُ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ
و از مردانى كه به حج مىروند تا شاهد منافع خود در آن باشند
وَ أَعِنِّي اللَّهُمَّ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّكَ فِي سَبِيلِكَ مَعَ وَلِيِّكَ
و-اى خدا-جهاد با دشمن خود و در راه خود و همراه با ولىّ خود را روزى كن،
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ)
«خداوند، جانها و دارايىهاى مؤمنان را در برابر بهشت از آنان خريدارى نمود، تا در راه خدا بجنگند.»
(وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ)
«و قطعا شما را امتحان خواهيم كرد تا از مجاهدان و صابران شما آگاه گرديده و خبرهاى شما را بسنجيم.»
تا با جان و مالم در راه كسب خشنودى تو بجنگم و در نتيجه از رستگاران گردم.
فَكُنْ بِي رَءُوفاً رَحِيماً وَ اقْبَلْنِي وَ تَقَبَّلْ مِنِّي
از اين به بعد ديگر جز بردبارى تو نمىتواند مرا فراگيرد،
پس نسبت به من مهرورز و مهربان باش و مرا بپذير و [اعمال مرا]از من بپذير
وَ ارْزُقْنِي [وَ أَرِنِي] صِحَّةَ التَّصْدِيقِ بِمَا سَأَلْتُ
و درستى تصديق خواستههايم را به من نشان بده
[پاداش آخرت را در اين ماه رمضان بيشتر گردان و درستى تصديق خواستههايم را روزىام كن]،
فَأَعِنِّي بِالتَّوْفِيقِ عَلَى بُلُوغِ رِضَاكَ
و اين ماه رمضان را آخرين ديدار من با ماه رمضان قرار ندادى،
بر توفيق رسيدن به خشنودىات يارىام كن
وَ أَشْرِكْهُمْ فِي دُعَائِي
و آنان را نيز در دعاى من در اينجا كه در پيشگاه تو ايستادهام،
فَإِنِّي رَاغِبٌ إِلَيْكَ لِي وَ لَهُمْ
وَ عَائِذٌ بِكَ لِي وَ لَهُمْ
فَاسْتَجِبْ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين
زيرا من از تو براى خود و آنان درخواست مىكنم و به تو پناه مىبرم،
پس دعاى مرا اجابت فرما، اى مهربانترين مهربانان.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۷۹ الى ۱۸۱]
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها
أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم.
[چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند.
آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰)
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد،
و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مىگرايند رها كنيد.
زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مىدادند كيفر خواهند يافت.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (۱۸۱)
و از ميان كسانى كه آفريدهايم، گروهى هستند كه به حقّ هدايت مىكنند و به حقّ داورى مىنمايند.
سپرده نورانی، هرگز از دسترفتنی نیست!
نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِي وَدِيعَةِ اَللَّهِ اَلَّتِي لاَ يَضِيعُ وَدَائِعُهُ
ما و شما در پناه خدائى هستيم كه پناهندگان خود را از دست نمىدهد.
امام جواد علیه السلام:
عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ:
كَتَبَ صِهْرٌ لِي إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ
أَنَّ أَبِي نَاصِبٌ خَبِيثُ اَلرَّأْيِ وَ قَدْ لَقِيتُ مِنْهُ شِدَّةً وَ جَهْداً فَرَأْيُكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فِي اَلدُّعَاءِ لِي وَ مَا تَرَى جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ فَتَرَى أَنْ أُكَاشِفَهُ أَمْ أُدَارِيَهُ
فَكَتَبَ قَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَمْرِ أَبِيكَ وَ لَسْتُ أَدَعُ اَلدُّعَاءَ لَكَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ
وَ اَلْمُدَارَاةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ اَلْمُكَاشَفَةِ
وَ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْرٌ
فَاصْبِرْ إِنَّ اَلْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ
ثَبَّتَكَ اَللَّهُ عَلَى وَلاَيَةِ مَنْ تَوَلَّيْتَ
نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِي وَدِيعَةِ اَللَّهِ اَلَّتِي لاَ يَضِيعُ وَدَائِعُهُ
قَالَ بَكْرٌ فَعَطَفَ اَللَّهُ بِقَلْبِ أَبِيهِ حَتَّى صَارَ لاَ يُخَالِفُهُ فِي شَيْءٍ.
بكر بن صالح گفت:
داماد من نامهاى براى حضرت جواد عليه السلام نوشت كه
پدرم ناصبى بسيار خبيث و متعصب است.
از دست او خيلى رنج و ناراحتى ميكشم.
اگر صلاح بدانيد برايم دعا كنيد،
در ضمن نظر شما چيست من با او كار را يكسره كنم يا مدارا نمايم.
در جواب نوشت:
جريان پدرت را متوجه شدم. ان شاء اللّٰه دعا برايت خواهم كرد.
بهتر اين است كه با او مدارا كنى.
با هر گرفتارى يك فرج هست.
شكيبا باش كه پايان پسنديده اختصاص به پرهيزگاران دارد.
خداوند تو را در ولايت خاندان نبوت ثابت قدم بدارد،
ما و شما در پناه خدائى هستيم كه پناهندگان خود را از دست نمىدهد.
بكر گفت:
خداوند دل پدرم را مهربان كرد بطورى كه ديگر در هيچ قسمت با من مخالفت نمىنمود.
اوصاف امانت خدا!
این نور، امانته دستت! حواست باشه!
أُولَئِكَ وَدَائِعُ اَللَّهِ فِي بِلاَدِهِ!
اينها امانتهاى خدايند در شهرها!
امام علی علیه السلام:
رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً رَاغِبٌ رَبَّهُ وَ تَوَكَّفَ ذَنْبَهُ وَ كَابَرَ هَوَاهُ وَ كَذَّبَ مُنَاهُ
زَمَّ نَفْسَهُ مِنَ اَلتَّقْوَى بِزِمَامٍ وَ أَلْجَمَهَا مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهَا بِلِجَامٍ
فَقَادَهَا إِلَى اَلطَّاعَةِ بِزِمَامِهَا وَ قَدَعَهَا عَنِ اَلْمَعْصِيَةِ بِلِجَامِهَا
رَافِعاً إِلَى اَلْمَعَادِ طَرْفَهُ مُتَوَقِّعاً فِي كُلِّ أَوَانٍ حَتْفَهُ
دَائِمَ اَلْفِكْرِ طَوِيلَ اَلسَّهَرِ عَزُوفاً عَنِ اَلدُّنْيَا كَدُوحاً لآِخِرَتِهِ
جَعَلَ اَلصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ وَ اَلتَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ وَ دَوَاءَ [دَاءِ] جَوَاهُ
فَاعْتَبَرَ وَ قَاسَ فَوَتَرَ اَلدُّنْيَا وَ اَلنَّاسَ
يَتَعَلَّمُ لِلتَّفَقُّهِ وَ اَلسَّدَادِ
قَدْ وَقَّرَ قَلْبَهُ ذِكْرُ اَلْمَعَادِ فَطَوَى مِهَادَهُ وَ هَجَرَ وِسَادَهُ
قَدْ عَظُمَتْ فِيمَا عِنْدَ اَللَّهِ رَغْبَتُهُ وَ اِشْتَدَّتْ مِنْهُ رَهْبَتُهُ
يُظْهِرُ دُونَ مَا يَكْتُمُ وَ يَكْتَفِي بِأَقَلَّ مِمَّا يَعْلَمُ
أُولَئِكَ وَدَائِعُ اَللَّهِ فِي بِلاَدِهِ
اَلْمَدْفُوعُ بِهِمْ عَنْ عِبَادِهِ
لَوْ أَقْسَمَ أَحَدُهُمْ عَلَى اَللَّهِ لَأَبَرَّهُ
آخِرُ دَعْوٰاهُمْ أَنِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ.
خدا رحمت كند كسى را كه دل بخدا ببندد و از گناه بپرهيزد
و دشمن هواى نفس خويش باشد و آرزوى خود را تكذيب كند.
نفس خود را با افسار تقوى در اختيار گيرد و بر آن دهنهاى از خشيت خدا بزند
بوسيله افسار او را بجانب اطاعت و بندگى بكشد
و بوسيله لجام و دهنه او را از سركشى و معصيت بازدارد.
بجانب معاد و رستاخيز سر برافرازد.
آماده مرگ باشد.
پيوسته به فكر بپردازد.
بيدار خوابى زياد داشته باشد
از دنيا بيزار باشد
و با تحمل رنج و مشقت بآخرت بپردازد
صبر را مركب نجات خويش قرار دهد.
و تقوى را وسيله روز درگذشت و دواى التهاب و حرارت شدت علاقهاش پند بگيرد و مقايسه كند.
از دنيا و مردم جدا شود.
به دنبال دانش براى اطلاعات مذهبى و استوارى برود.
ياد معاد دلش را فراگرفته است
بهمين جهت از رختخواب و بالش كناره گرفته و دل به ثواب خدا بسته
و سخت از عذاب او بيمناك است
كمتر در ميان مردم آشكار مىشود
و اكتفا به كمتر مقدارى كه ميداند ضروريش هست ميكند.
اينها امانتهاى خدايند در شهرها
كه بواسطه آنها خداوند بلا را از مردم دفع ميكند.
اگر هر كدام از آنها خدا را سوگند بچيزى بدهد خداوند درخواست او را مىپذيرد.
آخرين سخن آنها اينست اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ.
سلام، نورِ سپرده شده!
امام صادق علیه السلام:
وَ السَّلَامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْدَعَهُ خَلْقَهُ
لِيَسْتَعْمِلُوا مَعْنَاهُ فِي الْمُعَامَلَاتِ وَ الْأَمَانَاتِ وَ الْإِنْصَافَاتِ
وَ تَصْدِيقُ مُصَاحَبَتِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ صِحَّةُ مُعَاشَرَتِهِمْ.
سلام يکي از نامهاي خداي تعالي و يکي از اسماء الله است
که خداوند آن را در ميان خلق خود به امانت سپرده است
تا بندگان بيدار و هشيار خدا، معنای اين اسم را در تمام معاملات، امانتها، معاشرتها و گفتگوها، گواهي ها و شهادتدادنها، به کار بندند.
آن را ملاک صحت معاشرتها و همصحبتشدنهای خود با ديگران قرار دهند.
خداوند، حب صاحبان نور را به دلِ اهل ایمان میاندازد!
+ «رَبَّنا … فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ»
در قلب حسود منافق، حُبّ صاحبان نور وجود ندارد!
خداوند حوادثی ایجاد میکند تا
این بغض قلبی آنها نسبت به صاحبان نور آشکار گردد.
«آزمون تهمت – اشتباه مرگبار – مارپیچ مرگ خودباختگان!»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْإِسْلَامَ
فَجَعَلَ لَهُ عَرْصَةً وَ جَعَلَ لَهُ نُوراً وَ جَعَلَ لَهُ حِصْناً وَ جَعَلَ لَهُ نَاصِراً
فَأَمَّا عَرْصَتُهُ فَالْقُرْآنُ
وَ أَمَّا نُورُهُ فَالْحِكْمَةُ
وَ أَمَّا حِصْنُهُ فَالْمَعْرُوفُ
وَ أَمَّا أَنْصَارُهُ فَأَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي وَ شِيعَتُنَا
فَأَحِبُّوا أَهْلَ بَيْتِي وَ شِيعَتَهُمْ وَ أَنْصَارَهُمْ
فَإِنَّهُ لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَنَسَبَنِي جَبْرَئِيلُ ع لِأَهْلِ السَّمَاءِ
اسْتَوْدَعَ اللَّهُ حُبِّي وَ حُبَّ أَهْلِ بَيْتِي وَ شِيعَتِهِمْ فِي قُلُوبِ الْمَلَائِكَةِ فَهُوَ عِنْدَهُمْ وَدِيعَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
ثُمَّ هَبَطَ بِي إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَنَسَبَنِي إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ
فَاسْتَوْدَعَ اللَّهُ حُبِّي وَ حُبَّ أَهْلِ بَيْتِي وَ شِيعَتِهِمْ فِي قُلُوبِ مُؤْمِنِي أُمَّتِي
فَمُؤْمِنُو أُمَّتِي يَحْفَظُونَ وَدِيعَتِي فِي أَهْلِ بَيْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
أَلَا فَلَوْ أَنَّ الرَّجُلَ مِنْ أُمَّتِي عَبَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عُمُرَهُ أَيَّامَ الدُّنْيَا
ثُمَّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُبْغِضاً لِأَهْلِ بَيْتِي وَ شِيعَتِي مَا فَرَّجَ اللَّهُ صَدْرَهُ إِلَّا عَنْ نِفَاقٍ.
همانا خدا اسلام را آفريد،
پس براى او ميدانى ساخت و نورى قرار داد و حصارى نهاد و ياورى نيز برايش مقرر كرد.
اما ميدان اسلام قرآن است
و اما نورش حكمت
و حصارش نيكى
و ياورانش من و اهل بيت و شيعيانم ميباشيم،
پس اهل بيتم و شيعيان و يارانشان را دوست بداريد،
زيرا چون مرا به آسمان دنيا عروج دادند و جبرئيل نسب و وصف مرا براى اهل آسمان بيان كرد،
خدا دوستى من و دوستى خاندان و شيعيانم را در دل ملائكه سپرد
و آن دوستى تا روز قيامت نزد آنها سپرده است،
سپس جبرئيل مرا بسوى اهل زمين فرود آورد و نسب و وصفم را براى اهل زمين بيان كرد
و خداى عز و جل دوستى من و دوستى اهل بيتم و شيعيانشان را در دلهاى مؤمنين امت سپرد،
پس مؤمنين امتم تا روز قيامت سپرده مرا نسبت به اهل بيتم حفظ كنند.
همانا اگر مردى از امتم در تمام دوران عمرش عبادت خداى عز و جل كند
ولى با حالت بغض و دشمنى اهل بيت و شيعيانم خدا را ملاقات كند
خدا دلش را جز به نفاق نگشايد
(يعنى چون باطن و حقيقتش را خدا آشكار كند، مردم او را منافق يعنى بىايمان و دو رو بينند).
[سورة إبراهيم (۱۴): الآيات ۳۵ الى ۴۱]
رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ
رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ
فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ
وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (۳۷)
پروردگارا، من [يكى از] فرزندانم را در درّهاى بىكشت، نزد خانه محترم تو، سكونت دادم.
پروردگارا، تا نماز را به پا دارند،
پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده
و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده، باشد كه سپاسگزارى كنند.
خواستهی اهل حسادت، برای ایجاد کربلایی دیگر!
داستان تکراری هزارباره تاریخ!
چرا یوسف ع را به ما نمیسپاری؟!
چرا ما را بر یوسف ع امین نمیدانی؟!
اهل حسادت، زبانا مدعی هستند که برای صاحبان نور، ایجاد امنیت میکنند و از این ودائع الهی و امانت الهی بدقت محافظت و اسکورت مینمایند و اینگونه خدا را مجبور میکنند که با فرستادن حجت خود، یعنی حسین علیه السلام «بیّنة» به سمت آنها، حجت را برایشان تمام کند!
«إِنَّ اَلْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ.»
اهل حسادت، «اهل خیانت!» و «اهل خدعة!» هستند!
کربلا، داستان تکراری سپردن رمه به گرگ گله است!
+ «گرگی در لباس میش!»
ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ؟!
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۱۱ الى ۱۲]
قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ
وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (۱۱)
گفتند:
«اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمىدانى
در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟
أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (۱۲)
فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازى كند،
و ما به خوبى نگهبان او خواهيم بود!»
وَ كُلَّ وَدَائِعِ اَللَّهِ فَقَدْ تَبَّرُوا
اهل حسادت تمام ودايع خدا را درهم شكسته و از بين بردهاند!
امام باقر عليه السّلام:
دَعَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَصْحَابَهُ بِمِنًى فَقَالَ
يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا
كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي
فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ
ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ حُرُمَاتِ اَللَّهِ
كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي وَ اَلْكَعْبَةَ اَلْبَيْتَ اَلْحَرَامِ
ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
أَمَّا كِتَابَ اَللَّهِ فَحَرَّفُوا
وَ أَمَّا اَلْكَعْبَةَ فَهَدَمُوا
وَ أَمَّا اَلْعِتْرَةَ فَقَتَلُوا
وَ كُلَّ وَدَائِعِ اَللَّهِ فَقَدْ تَبَّرُوا.
پيامبر اكرم اصحاب خود را در منى پيش خوانده فرمود:
مردم من ميان شما دو چيز گران ميگذارم كه تا وقتى بآن دو تمسك جوئيد گمراه نمىشويد:
كتاب خدا و عترت و اهل بيتم
آن دو از يك ديگر جدا نمىشوند تا در حوض بر من وارد شوند.
سپس فرمود:
مردم من ميان شما چيزهاى محترم در نزد خدا ميگذارم:
كتاب خدا و عترت و كعبه كه بيت الحرام است.
حضرت باقر فرمود:
كتاب خدا را تغيير دادند
و كعبه را منهدم نمودند
و عترت را كشتند
و تمام ودايع خدا را درهم شكسته و از بين بردهاند.
مشتقات ریشۀ «ودع» در آیات قرآن:
وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ (98)
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبينٍ (6)
وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً (48)
[سورة الضحى (۹۳): الآيات ۱ الى ۱۱]
ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى (3)