دکتر محمد شعبانی راد

حسود خیال میکنه، جداسازی در کار نیست! أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً؟!

“Did you think that We created you in Vain
and you would not be returned To Us?”
Black and White,
Mix and Separation!

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً

«عَبَثْتُ‏ الأقِط: مِثْته و دُفته»
 + «میث – دوف»
+ «ملک»
«عَبَثَت‏ المرأة أقِطها إذا فرَّغَتْه على المُشَرّ اليابس ليحمِل يابسه رَطْبُه»
تغار کشک‌سابی!
مخلوط دوغ و کشک!
+ «حسود، حق و باطل رو با هم قاطی میکنه! وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ!»

+ «دغم – ادغام – خلل»
+ «سحق و دقق و طحن»
+ «مخض – مَخَضْتُ‏ اللبنَ»
+ «سحق – اسحاق»
+ «صفو – چای‌صاف‌کن»

تغار تقدیرات!

دنیا عبث خلق نشده!
اینقدر توی این تغار، می‌سابوننت، تا قلبت نرم بشه!
بالاخره آخر این داستان کشک سابیدن، یا آب میشی میری تو دیگ، یا سنگ باقی میمونی!

انگاری هر بار که این تغار آیات رو خالی میکنن، فقط اهل یقینی که قلبشون نرم و روشن شده، میان توی ظرف بعدی، و بقیه که هنوز قلبشون سخته و روشن نشده، باید همچنان با دست حوادث و تغار آیات و تقدیراتشان بچرخند و در معرض دیواره های زبر و خشن اون قرار بگیرند و به قلبشان سنباده کشیده شود تا نرم گردند و شاید در فرصت بعدی، اونها هم فادخلی فی عبادی شوند و به اهل یقین و اصحاب یمین بپیوندند، ان شاء الله تعالی.

انگاری مَثَل آیات و تقدیراتی که عرضه میشن، مَثَل همین کشک‌سابی است!
این کشک یا به زبان خوش آب میشه و نرم میشه، و یا اینکه اگه به زبان خوش سابیده نشد، و فرصتهای دوباره و سه باره را از دست داد، و سرسختی نشون داد، اونوقت میندازنش بیرون، که بره پی کارش! قلب با یاد معالم ربانی اینقدر در تغار آیات باید سابیده بشه که خوب نرم و روشن بشه، ولی اون عده‌ای که زیر بار اصلاح و تربیت نروند، قطعا در آخر دوران مهلت، اوت میشن!
واژه عبث به این مخلوط اهل شک و یقین، در ابتدای آشنایی با صاحبان نور گفته میشه که غربال تقدیرات در پایان فرصتهای آیاتی و رسلی، برای هر کدوم، تکلیف رو مشخص میکنه!
لذا این مخلوط ظاهرا عبث در انتهای کار، تفکیک میشن!
داستان تکراری «نام خانوادگی مشترک»!

[عبث – خلط]:
«عبث الأقط: إذا خلط رطبه بيابسه، و هي العبيثة»
«عَبَثَ‏ الشي‏ءَ بالشي‏ءِ: چيزى را با چيزى ديگر درآميخت.»
«الْعَبَثُ‏: أن يَخْلُطَ بعمله لعبا: اين است كه كسى كارش را با بازى درآميزد.»
«من قولهم: عَبَثْتُ‏ الأَقِطَ: كشك و دوغ را درهم آميختم.»
«الْعَبَثُ‏: طعامٌ مخلوط بشي‏ء،غذايى كه با چيزى مخلوط باشد.»
«و منه قيل: الْعَوْبَثَانِيُ‏ لتمرٍ و سمن و سويق مختلط،
خوراكى كه مخلوطى از خرما و روغن و نان جو و گندم باشد.»

حسود خیال میکنه زندگی یک شوخیه!
حسود خیال میکنه، جداسازی در کار نیست! ا فحسبتم انما خلقناکم عبثا؟!
حسود، یکی به میخ میزنه یکی به نعل!
حسود با یک دست دو تا هندوانه بر میداره!
حسود مثلا هم میخواد خدا رو راضی نگهداره و هم دل از تمناهاش نمیکنه!
هدف از خلقت عبث نیست! یعنی مخلوطی از تمنا و تقدیر نیست!
خلق شدیم برای رها کردن تمناها و چسبیدن به نور تقدیرات!
حسود خیال میکنه کارها شیر تو شیره!
حسود بداند، کارهای خدا حکیمانه است! حساب و کتاب داره!
تر و خشک باید از هم جدا بشن و میشن!
حسود خیال میکنه تر و خشک تا آخر با هم مخلوط باقی میمونن!
غافل از اینکه خدای حکیم این مخلوط اهل نور و اهل حسادت رو که با هم در این دنیا نسبت فامیلی دارند رو از هم تفکیک میکنه و فرایند غربال و جداسازی حتما با آیات و تقدیراتی حکیمانه صورت خواهد گرفت.
دنیا ظاهرا عبث بنظر میرسد، یعنی اهل نور و اهل حسادت با هم قاطی هستند، اما این مخلوط، تا آخر به همین صورت باقی نمیماند و غربال آیات و تقدیرات، عملا نشان میدهد که عبث و مخلوط باقی نمیماند و تفکیک و جداسازی حتمی است!
حسود خیال میکنه با چاپلوسی و شارلاتان‌بازی، میتونه تا آخر در بین اهل نور، خودشو جا بزنه و مخلوط کنه! داستان تکراری شیطان در صف ملائکه!

مخلوطی از جدی و شوخی، میشه طنز «العابِث‏: شوخ و بازيگر»!

نفس عابث – نفس لاعب:
هو العمل من دون أن يكون له غرض عقلائىّ و فائدة مقصودة.
عبث: عمل غیر عاقلانه!
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً [لاعباً] وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ‏

کارهای خلقت، همه عاقلانه و عامدانه صورت گرفته است.
و ما هم جزئی از این کل هستیم و در وجود ما، عقل بکار رفته و از ما این انتظار می‌رود که کارهایمان را بر اساس آن تنظیم و اجرا کنیم، نه بر مبنای هوا و هوس (حسد)، زیرا همه چیز دقیق بررسی می‌شود و در نهایت برای حساب و کتاب به نزد آل محمد ع بر می‌گردیم.
در دوران مهلت و غیبت، نباید احساس عبث و بیهودگی و سرگرمی هوای نفس به حب دنیا بر عقل مومن غلبه نماید «انتظار فرج»، گویا این حالت گاهی به سراغ ما می‌آید که در مورد آن تذکر داده شده است!
أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ‏
آیا با پر و بال دادن به هر خواسته هوای نفس که در واقع هیچ نیازی به آن ندارید قصد دستیابی به جاودانگی و لذت دائم دارید؟! هیهات!

[از واژه عبث باید این نکته مهم استنباط بشه!]:
این اعتقاد که فکر کنی این دنیا تا آخر اینجوری ادامه پیدا میکنه که اهل یقین و اهل شک با هم درآمیخته باقی خواهند ماند و تفکیک و جداسازی صورت نمی‌گیرد، یک اعتقاد باطل و عبث است!
اصلا «آیاتی و رسلی»، یعنی تقدیرات، می‌آیند تا این مخلوط اعتقادی رو از هم جداسازی کنند!
پدر از پسر، مادر از دختر، مرد از همسرش و بالعکس:
«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ»
همه از هم باید تفکیک بشن، حتی اگه به قیمت کربلا تموم بشه!
+ «انفکاک: لم یکن منفکین حتی تاتیهم البینة»

«عبث الأقط : إذا خلط رطبه بيابسه، و هي العبيثة  [درآمیخته]»
«عابث: لاعب بما لا يعنيه و ليس من باله»
«العبث: الخلط»
«أَمْصَلَ‏ مالَهُ: دارايى خود را تباه كرد و در كارهاى بي‌فايده به مصرف رسانيد.»
حب دنیا یعنی قاطی کردن تمنا با تقدیرات!
تمایل و علاقمندی به دنیا موجب از بین رفتن سرمایه آخرتی است.
« أَمْصَلَ عقله بنفسه»
هوای نفس با قاطی کردن «عبث» خواسته های آلوده خویش به اهداف درست عقل «رطبه بيابسه»، موجب تباهی و از بین رفتن سرمایه نورانی ولایت می‌شود و در واقع تاریکی را بر نور می‌پوشاند «العبيثة: عبث الأقط يعبثه عبثا: إذا خلط رطبه بيابسه، و هي العبيثة» تا کدورت بر قلب حاکم شود و این است که بدنبال هر حب دنیا، قلب تاریک و ظلمانی می‌شود.
پس تباهی «مصل» نتیجه مخلوط کردن «عبث» باطل به حق است! «العبيث: المصل»
آیا قلبی که اینطور حب دنیا با حب آخرت، درونش قاطی‌پاطی شده، امید آن می‌رود که بشود از هم جدایش نمود و بد را از بین برد و خوب را رشد و کمال داد؟!
«وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبيثَ‏ مِنْهُ»
نکنه ذره‌ای شوق به دنیا و باطل پیدا کنی! که دنیا خبیث و ناپاک و پلید است و ناپاکی آن دامن عقلت را می‌گیرد و آن را کدر می‌کند!
«وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ‏ بِالطَّيِّبِ»
وعده خدا، جداسازی این دو بینش متقابل است «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ‏ مِنَ الطَّيِّبِ»
در واقع هوای نفس با مخلوط کردن خواسته‌های تاریک و پلیدش به نور عقل، نوعی مکر و تقلب از خود بخرج می‌دهد و در این زمینه، واژه نفس متقلب خیلی بجاست.
«عبث به الدهر: كناية عن تقلّبه»
کسی که در یک مبارزه مردانه و پایاپای نمی‌تواند بجنگد، به نامردی برای غلبه بر حریف توانای خود، متوصل به تقلب در کار می‌شود و به زبان بچه‌ها: وقتی می‌بینه داره بازی رو می‌بازه «جِرزنی» می‌کند.
در قصه تکراری تهمت به صاحبان نور نیز این فن کثیف هوای نفس تکرار می‌شود و دشمنانی که به نور تهمت زده‌اند، وقتی می‌بینند که دستشان رو شده، دیگر از هر اتهام متقلبانه‌ای که برای پیروزی ناجوانمردانۀ خود فکر می‌کنند ثمر بدهد، دریغ نمی‌کنند، منجمله به جناب مسلم تهمت شراب‌خواری می‌زنند و به مریم عذرا تهمت ناروای دیگر می زنند و …
و آنچه شایسته و لایق خودشان می‌باشد را به شجرۀ نورانی آل محمد ع نسبت می‌دهند.
از نگاه دیگر این نوع مخلوط کردن حق و باطل نتیجه دیگری نیز در پی دارد که در واژۀ «جفّ» مستتر است، عرب می‌گوید «يجفّف في الشمس»: و هو عبيث: و هو يخلط و يجفّف في الشمس.
«جفّ»: هوای نفس، دستش را جلوی تابش نور خورشید ولایت بر قلب و عقل گرفت و مانع اتصال عقل به نور ولایت شد.
در واقع عبث نوعی مخلوط کردن و مداخله هوای نفس در کار عقل است که به قطع رابطه نورانی عقل ما و نور آل محمد ع منتهی می‌شود.

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ

[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۱۱۱ الى ۱۱۸]
إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (۱۱۱)
من [هم‏] امروز به [پاس‏] آنكه صبر كردند، بدانان پاداش دادم. آرى، ايشانند كه رستگارانند.
قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ (۱۱۲)
مى‏‌فرمايد: «چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد؟»
قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّينَ (۱۱۳)
مى‏‌گويند: «يك روز يا پاره‏‌اى از يك روز مانديم. از شمارگران [خود] بپرس.»
قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۱۱۴)
مى‌‏فرمايد: «جز اندكى درنگ نكرديد، كاش شما مى‏‌دانستيد.»
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ (۱۱۵)
آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‌‏ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمى‌‏شويد؟
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ (۱۱۶)
پس والاست خدا، فرمانرواى برحق، خدايى جز او نيست. [اوست‏] پروردگار عرش گرانمايه.
وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (۱۱۷)
و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند،كه براى آن برهانى نخواهد داشت، حسابش فقط با پروردگارش مى‏‌باشد، در حقيقت، كافران رستگار نمى‌‏شوند.
وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (۱۱۸)
و بگو: «پروردگارا، ببخشاى و رحمت كن [كه‏] تو بهترين بخشايندگانى.

اکثرا پشت به نور میکنند و رو به تمناهای خودشون!
رغبت به دنیا و صرف نظر کردن از نور!

امام علی علیه السلام:
یَا ابْنَ‌عَبَّاسٍ!
أَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ بَعْدَهُ
وَ لَکِنْ أُمُورٌ اجْتَمَعَتْ عَلَی رَغْبَهًِْ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا وَ أَمْرِهَا وَ نَهْیِهَا وَ صَرْفِ قُلُوبِ أَهْلِهَا عَنِّی
یَا ابْنَ‌عَبَّاسٍ!
ذَهَبَ الْأَنْبِیَاءُ فَلَا تَرَی نَبِیّاً، وَ الْأَوْصِیَاءُ وَرَثَتُهُمْ، عَنْهُمْ أَخَذُوا عِلْمَ الْکِتَابِ، وَ تَحْقِیقَ الْأَسْبَابِ،
قَالَ اللَّهُ عزّوجلّ
وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ،
فَلَا یَزَالُ ألرّسول بَاقِیاً مَا نَفِدَتْ {مَا نَفَذَتْ} أَحْکَامُهُ، وَ عُمِلَ بِسُنَّتِهِ، وَ دَارُوا حَوْلَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ،
وَ بِاللَّهِ أَحْلِفُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ لَقَدْ نُبِذَ الْکِتَابُ، وَ تُرِکَ قَوْلُ ألرّسول إِلَّا مَا لَا یُطِیقُونَ تَرْکَهُ مِنْ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ،
وَ لَمْ یَصْبِرُوا عَلَی کُلِّ أَمْرِ نَبِیِّهِمْ
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ،
فَبَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمُ الْمَرْجِعُ إِلَی اللَّهِ
وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون
.
ای ابن‌عبّاس!
من بعد از او (پیامبر ص) به مردم از خود آن‌ها سزاوارتر هستم
ولی کارهایی پیش‌ آمد تا مردم به دنیا و امر و نهی آن، تمایل پیدا کرده
و دل‌های اهل دنیا از من روگردان شد

ای ابن‌عباّس!
پیامبران از دنیا رفتند و حال تو هیچ پیامبری را نمی‌بینی؛ اوصیاء، وارثان آن‌ها هستند و از آن‌ها علم الکتاب (علم به معارف قرآن) و تحقیق الاسباب (علم به محقق شدن سبب‌های وقوع حوادث) را فراگرفتند.
خداوند عزّوجلّ فرمود:
و چگونه ممکن است شما کافر شوید، با اینکه [در دامان وحی قرار گرفته‌اید، و] آیات خدا بر شما خوانده می‌شود، و پیامبر او در میان شماست؟!
پس تا زمانی‌که رسول خدا ص باقی‌ بود، احکام خدا پایان‌ نیافت و به سنّت و روش او عمل ‌شد و گِرداگرد امر و نهی او می‌چرخیدند [و اطاعت می‌کردند].
به خدا سوگند! ای ابن‌عبّاس! کتاب خدا رها شد و سخن رسول (به‌جز آن حلال و حرامی که توانایی ترک‌ کردنش را نداشتند، رها ‌شد و بر همه‌ی دستورات پیامبرشان بردباری ‌نکردند؛ و این‌ها مثال‌هایی است که ما برای مردم می‌زنیم و جز اهل دانش آن را درک ‌نمی‌کنند. آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده‌ایم و به‌سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟! ما و آن‌ها به سوی خدا بازخواهیم گشت [و او بین ما قضاوت خواهد کرد]. آن‌ها که ستم کردند به‌زودی می‌دانند که بازگشتشان به کجاست!

أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ

آیا شما بر هر مکان مرتفعى، نشانه‌اى از روى هوا‌و‌هوس مى‌سازید؟!

یعنی: حسود، تقدیرات رو فدای تمنای خودش میکنه!

[سورة الشعراء (۲۶): الآيات ۱۲۳ الى ۱۴۰]
كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِينَ (۱۲۳)
عاديان، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند.
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۲۴)
آنگاه كه برادرشان هود به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (۱۲۵)
من براى شما فرستاده‏‌اى درخور اعتمادم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (۱۲۶)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.
وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ (۱۲۷)
و بر اين [رسالت‏] اجرى از شما طلب نمى‏‌كنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ (۱۲۸)
آيا بر هر تپّه‏‌اى بنايى مى‌‏سازيد كه [در آن‏] دست به بيهوده‏‌كارى زنيد؟
وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (۱۲۹)
و كاخهاى استوار مى‏‌گيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟
وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ (۱۳۰)
و چون حمله‏‌ور مى‌‏شويد [چون‏] زورگويان حمله‏‌ور مى‌‏شويد؟
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (۱۳۱)
پس، از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد.
وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ (۱۳۲)
و از آن كس كه شما را به آنچه مى‌‏دانيد مدد كرد پروا داريد:
أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ (۱۳۳)
شما را به [دادنِ‏] دامها و پسران مدد كرد،
وَ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (۱۳۴)
و به [دادن‏] باغها و چشمه‏‌ساران؛
إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (۱۳۵)
من از عذابِ روزى هولناك بر شما مى‌‏ترسم.»
قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ (۱۳۶)
گفتند: «خواه اندرز دهى و خواه از اندرزدهندگان نباشى براى ما يكسان است.
إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلِينَ (۱۳۷)
اين جز شيوه پيشينيان نيست.
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (۱۳۸)
و ما عذاب نخواهيم شد.»
فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (۱۳۹)
پس تكذيبش كردند و هلاكشان كرديم. قطعاً در اين [ماجرا درس‏] عبرتى بود، و[لى‏] بيشترشان ايمان‌‏آورنده نبودند.
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (۱۴۰)
و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست‏‌ناپذير مهربان است.

امام باقر علیه السلام:
یَعْنِی بِکُلِّ طَرِیقٍ آیَةً
وَ الْآیَهًُْ عَلِیٌّ تَعْبَثُونَ
.
یعنی در هر راهی نشانه‌ایست
و منظور از نشانه، علی ع می‌باشد که تَعْبَثُونَ یعنی آن را بیهوده می‌انگارید.

ابن‌عبّاس رحمة الله علیه:
آیَةً تَعْبَثُونَ أَیْ مَا لَا تَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ لِسُکْنَاکُمْ
وَ إِنَّمَا تُرِیدُونَ الْعَبَثَ بِذَلِکَ وَ اللَّعِبَ وَ اللَّهْوَ
کَأَنَّهُ جَعَلَ بَنَاهُمْ مَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهُ عَبَثاً مِنْهُمْ
.
تَعْبَثُونَ یعنی عمارتی می‌سازید که برای سکونت‌کردن به آن احتیاج ندارید،
بلکه هدفتان انجام کار بیهوده، بازیچه و سرگرمی است.
گویا خداوند ساختن بنایی که از آن بی‌نیازند را انجام کاری بیهوده از جانب آن‌ها دانسته است.

خوشا به حال کسانی که به محض اشارۀ صاحبان نور،
پستانک تمنا رو از دهان در می‌آورند!

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
عَنْ أَنَسِ‌بْنِ‌مَالِکٍ
أَنَّ رَسُولَ الله خَرَجَ فَرَأَی قُبَّهًًْ فَقَالَ: مَا هَذِهِ؟
فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ: هَذَا لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ
فَمَکَثَ حَتَّی إِذَا جَاءَ صَاحِبُهَا فَسَلَّمَ فِی النَّاسِ أَعْرَضَ عَنْهُ وَ صَنَعَ ذَلِکَ مِرَاراً حَتَّی عَرَفَ الرَّجُلُ الْغَضَبَ بِهِ وَ الْإِعْرَاضَ عَنْهُ
فَشَکَی ذَلِکَ إِلَی أَصْحَابِهِ وَ قَالَ:
وَ اللَّهِ إِنِّی لَا أَنْکَرُ رَسُولَ الله مَا أَدْرِی مَا حَدَثَ فِیَّ وَ مَا صَنَعْتُ؟
قالُوا: خَرَجَ رَسُولُ الله فَرَأَی قُبَّتَکَ فَقَالَ: لِمَنْ هَذِهِ؟ فََأَخْبَرْنَاهُ
فَرَجَعَ إِلَی قُبَّتِهِ فَسَوَّاهَا بِالْأَرْضِ!
فَخَرَجَ رَسُولُ اللهِ ذَاتَ یَوْمٍ فَلَمْ یَرَ الْقُبَّهًَْ فَقَالَ: مَا فُعِلَتِ الْقُبَّهًُْ الَّتِی کَانَتْ هیهُنَا؟
قالُوا: شَکَا إِلَیْنَا صَاحِبُهَا إِعْرَاضَکَ عَنْهُ فَأَخْبَرْنَاهُ فَهَدِمَهَا.
فَقَالَ:
إِنَّ کُلَّ مَا یُبْنَی وَبَالٌ عَلَی صَاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ إِلَّا مَا لَا بُدَّ مِنْهُ
.
انس‌بن‌مالک نقل می‌کند:
روزی رسول‌خدا ص آمد، و بر سر ساختمانی، قبّه‌ای بلند دید.
پرسید: «این چیست»؟
اصحاب گفتند: «این ساختمان از آن یکی از انصار است».
پیامبر ص درنگ کرد تا صاحب آن آمد و در میان مردم سلام کرد،
پیامبر ص از او روی گرداند. و این کار را چند بار در حقّ او تکرار کرد، تا آن مرد سرانجام از خشم و اعراض رسول‌خدا ص از خودش آگاه شد، و نزد اصحاب گله کرد و گفت:
«من متوجّه نظر تند رسول خدا ص شده‌ام، لیکن نمی‌دانم چه شده است و من چه کرده‌ام»؟
گفتند: «پیامبر ص بیرون آمد و قبّه‌ی تو را دید. و پرسید: «این از آن کیست؟
و ما به او گفتیم که مال توست».
پس آن مرد رفت و قبّه را [ویران و] با زمین یکسان کرد.
سپس رسول خدا ص روزی بیرون آمد و آن قبّه را ندید، پرسید:
«قبّه‌ای که اینجا بود چه شد»؟
گفتند: «صاحب آن علّت اعراض شما را از ما جویا شد و ما او را آگاه کردیم، و او آن را ویران ساخت». در اینجا پیامبر ص فرمود:
«هر بنایی که ساخته شود، برای صاحب خود در روز قیامت وبالی خواهد بود، مگر ساختمانی که به‌اندازه‌ی نیاز باشد».

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی